بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أشْرَكُوا مَكانَكُمْ أنْتُمْ وَ شُرَكاؤُكُمْ فَزَيَّلْنا بَيْنَهُمْ وَ قالَ شُرَكاؤُهُمْ ما كُنْتُمْ إِيَّانا تَعْبُدُونَ (28) فَكَفي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ إِنْ كُنَّا عَنْ عِبادَتِكُمْ لَغافِلِينَ (29) هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَي اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (30)﴾
بعد از اينكه جزاي مطيعان و كيفر عاصيان را ذكر فرمود روز تحقق اين جزا را هم يادآور شد كه حشر اكبر است و مهمترين اطاعت و بدترين عصيان همان توحيد و شرك است لذا جريان موحدان مشركان و شركاي آنها را ذكر ميكند ميفرمايد ﴿و يوم نحشرهم جميعاً﴾ حشر در قرآن در دو مورد كاربرد دارد يكي موردي به معناي جمع، يكي هم به معناي سوق دادن و كوچ دادن ﴿هو الذي أخرج الذين كفروا من أهل الكتاب من ديارهم لأوّل الحشر﴾[1] اين حشر يعني سوق، يعني كوچ دادن، كوچاندن كه اينها را حشر داد يعني كوچاند، اينها را بيرون كرد. معناي دوم و مورد دوم همان جريان جمع هست كه يوم حشر ميگويند اينها محشور ميشوند ﴿إذا الوحوش حشرت﴾[2] يعني جمع، حشر به معناي جمع در قرآن كريم فراوان است آنجاهايي كه حشر به معناي سوق است مثل اينكه ﴿ويوم نحشر المتقين إلي الرّحمن وفداً﴾[3] يعني ما اينها را حركت ميدهيم، سوق ميدهيم، سوق در اينگونه از موارد به معناي بدرقه است يعني فرشتگان ما اينها را بدرقه ميكنند اما آنجا كه دارد ﴿و نسوق المجرمين إلي جهنم ورداً﴾ و مانند آن اين سوق همان است كه دامدارها اين حيوانات را از پشت هي ميكنند آنها را ميگويند سائق هستند اينطور نيست كه بدرقه كنند حيوانات را بنابراين دربارهٴ مجرمين كه دارد ﴿و نسوق المجرمين إلي جهنم ورداً﴾[4] فرشتگان عذاب ما سائق هستند اينها را هي ميكنند آنطوري كه يك دامدار اين رمه را از پشت سر هي ميكند اما وقتي دربارهٴ متقين سخن از حشر به ميان ميآيد كه ﴿و نحشر المتقين إلي الرحمن وفداً﴾ اين همان بدرقه است كه فرشتگان ما اينها را بدرقه ميكنند پيشاپيش فرشتگان ما اين مومنان و متقيان در حركت هستند فرشتگان ما به دنبال اينها حركت ميكنند اين حشر معناي سوق و كوچ و امثال ذلك است كه معناي بارزش در اول سورهٴ مباركهٴ حشر است كه ﴿هو الذي أخرج الذين كفروا من أهل الكتاب من ديارهم لأول الحشر﴾[5] يعني اولين بار بود خدا اين كار را كرد كه يهوديهاي مقتدر را از مدينه بيرون كرد بعد كم كم شما مقتدر شديد اينها را بيرون كرديد حشر به معناي جمع در قرآن به معناي روز معاد فراوان است اين هم يك مطلب.
سؤال: جواب: نه ديگر براي اينكه هم ميتواند معطوف باشد مفعول اذكر باشد يعني اذكر آن يوم را و هم اينكه ﴿للذين أحسنوا﴾ كذا و كذا اين عطف جمله بر جمله است و اين عطف جمله بر جمله براي بيان آن است كه جزاي محسنان و جزاي مسيئان در يك چنين روزي است.
سؤال: جواب: خب سياق براي تناسب هم هست ديگر، بالاخره بايد يك تناسبي بين آيات قبل و اين آيه باشد ديگر، سياق خاصيتش اين است و اگر چنانچه آن ﴿للذين أحسنوا﴾ اطلاق دارد اعم از شرك و ساير معاصي را ميگيرد و آن هم احسان اعم از اطاعت و ساير مسائل توحيدي را ميگيرد همه اينها زيرمجموعهٴ يوم حشر هستند. مطلب ديگر اينكه اين حشر كه حشر اكبر است و به معناي جمع است دربارهٴ خصوص مشركان و شركايشان اين دو قسمت از آيه عهدهدار آن بحث است چون خداي سبحان در روز قيامت كه روز فصل است به داوري نهايي مينشيند و ظهور ميكند اينها را با هم جمع ميكند اينها متخاصم نيستند كه با هم در محكمه جمع ميشوند، در محكمه طرفين دعوا را جمع ميكنند ولي اينجا ذات اقدس اله ميفرمايد ما عابد و معبود را، بت پرست و بتها را با هم جمع ميكنيم تا بين اينها داوري كنيم. اين يعني چه؟ دوستان را كه در برابر هم قرار نميدهند آنها بالاخره اندادي اتخاذ كردند ﴿يحبّونهم كحب الله﴾[6] بود اينها عابدان محب بودند آن معبودان محبوب بودند الآن اينها را كنار هم قرار ندادند، رو در روي هم قرار دادند ميخواهند محاكمه كنند خب پس حشر در اينجا به معناي جمع است اولاً بعد فرمود همه سرجايتان باشيد ثانياً بعد ﴿زيّلنا بينهم﴾ جدا كردند، اينها را رو در روي هم قرار دادند ثالثاً ميخواهند محاكمه كنند رابعاً آن وقت اين سؤال مطرح است كه اينها كه ﴿يحبّونهم كحبّ الله﴾ مثل خدا اين بتها را دوست داشتند اينها را عبادت كردند اينها را شفيع قرار دادند ﴿واتّخذوا من دون الله ٰالهةً ليكونوا لهم عزاً﴾[7] اينها را مايهٴ عزت دانستند چه رو در رويي است كه اينها با هم داشته باشند و ذات اقدس اله چگونه ميخواهد بين اينها محاكمه كند اينها كه اعداي هم نبودند اينها عابد و معبود بودند اينها محب و محبوب بودند فرمود نخير اينها دشمنان هم هستند سرش آن است كه دوستي، عزت، عبادت، اطاعت و امثال ذلك اگر حق و صدق باشد هم آثارش در دنيا ظاهر ميشود هم بركاتش در آخرت مثل دوستي خدا، دوستي اولياي الهي و مانند آن. ولي اگر دوستي، دوستي كاذب بود عبادت، عبادت كاذب بود محبت، محبت كاذب بود عزت، عزت كاذب بود در درون همهٴ اين كاذبها يك صادق نهفته است ديگر ممكن نيست هم خود آنها باطل باشند هم مقابل آنها، هم خود آنها دروغ باشند هم مقابل آنها، اگر يك وصفي باطل بود مقابل آن وصف حق است، در زير آن نهفته است يك وقتي ظاهر ميشود اگر يك رفتاري كاذب بود خلاف او صادق است در درون او نهفته است روزي كه درون ظاهر ميشود ﴿تبلي السرائر﴾[8] آن صادق ظهور ميكند اين يك اصل كلي است به استناد اين اصل كلي فرمود به اينكه ﴿الأخلاء يومئذٍ بعضهم لبعض عدو إلاّ المتقين﴾[9] اينهايي كه با هم در فضاي معصيت و خلاف و شقاق و امثال ذلك باند هم هستند و دوست هم هستند خب آن پيوندي كه بين اينها برقرار شد يك پيوند باطلي است اينها تعهد كردند كه خلاف كنند يك باندي هستند كه ميخواهند معصيت كنند عصيان، خلاف، دروغ، تهمت، غارت و مانند آن اين مايهٴ ارتباط نيست چيزي مايهٴ ارتباط است كه به الله واحد مرتبط باشد ﴿ماذا بعد الحق إلاّ الضّلال﴾[10] هر جا جاي توحيد است جاي وحدت و اتحاد است هر جا مخالف توحيد است جاي تفرقه و نفاق و شقاق و امثال ذلك است حالا ده نفر دوست شدند كه رهزني كنند پس دوستي اينها باطل است براي اينكه آنچه كه بين اينها جمع كرد يك امر باطل است اگر اين امر باطل اينها را جمع كرد خلاف اين امر حق است يعني اينها اجتماعشان، اتحادشان، وفاقشان باطل است اگر وفاقشان باطل بود شقاقشان حق است ديگر فرض ندارد كه هم وفاقشان باطل باشد هم شقاقشان پس به استناد آن اصل كلي اينها كه باند شدند براي فتنهگري پس اتحاد اينها وفاق اينها همراهي و دوستي اينها باطل است وقتي وفاق اينها باطل بود شقاق اينها ميشود حق. مطلب بعدي اين است كه دنيا ظرف آميختگي حق و باطل است معلوم نيست كه حق با كيست و كي ظهور ميكند گرچه كل تاريخ به سمت حق ميرود ولي در مقاطع خاص حق و باطل كنار هم قرار ميگيرد روزي در پيش است كه روز ظهور حق است كه آنجا اصلاً باطل حضور و ظهور ندارد و هر چه حق است ظاهر ميشود ﴿يوم تبلي السرائر﴾[11] اگر حق ظاهر ميشود پس اين وفاقي كه باطل بود و درونش شقاقي كه حق است آن حق بايد ظاهر بشود لذا فرمود ﴿الأخلاء يومئذٍ بعضهم لبعض عدو﴾[12] همهٴ اين دوستيها در قيامت دشمن هم ميشوند مگر متقين ﴿إلاّ المتقين﴾ چرا؟ براي اينكه متقيان مدار وفاقشان عنايت الهي، وحدت الهي، توحيد الهي، اتحاد در راه دين و اين حق بود اين وفاق حق در قيامت حقانيتش ظهور ميكند اينها در دنيا دوست هم هستند در آخرت هم دوست هم هستند اين عقد اخوتي كه در هيجده ذيحجه ميخوانند در قيامت ظهور ميكند حالا اينها بنايشان بر اين بود كه هر كدام اهل بهشت هستند رفيق خودشان را هم شفاعت كنند و ميكنند اين وفاق حق است و در قيامت اين حق ظهور ميكند و ميماند اما دوستيهاي ديگر باطل است وفاقشان باطل است اگر وفاقشان باطل بود شقاقان حق است و اگر شقاق حق بود يوم القيامه كه ظرف ظهور حق است ﴿يوم تبلي السرائر﴾ شقاقشان ظاهر ميشود وقتي شقاقشان ظاهر شد معلوم شد كه ﴿الأخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو﴾ به استناد اين اصول ياد شده بت پرستها، بتها را براي عزت انتخاب كردند ﴿واتّخذوا من دون الله ٰالهة ليكونوا لهم عزاً﴾[13] اين عزت، عزت دروغين است چون ﴿إنّ العزّة لله جميعاً﴾[14] ﴿أيبتغون عندهم العزة فإنّ العزة لله جميعاً﴾[15] اگر كسي خواست از راه بت فروشي و بت سازي و بت تراشي و بت پرستي عزيز بشود اين عزت، عزت كاذب است اين يك, اگر عزت كاذب بود مقابل عزت كه ذلت است صادق است و حق است اين دو, قيامت هم ظرف ظهور حق است اين سه, ذلت اينها در قيامت ظاهر ميشود چهار, اينها ذليل هستند لذا اينهايي كه در دنيا يكي ديگري را ميبوسد سجده ميكند براي او، تكريم ميكند، براي او قرباني ميكند در قيامت در برابر هم صف ميكشند به عنوان متخاصم در محكمه حاضر ميشوند همين ﴿الأخلاء بعضهم يومئذ عدو لبعض﴾ در جريان عابد و معبود ظهور ميكند اينها ﴿واتخذوا من دون الله ٰالهة ليكونوا لهم عزاً﴾ دوست واقعي اين بتها بودند ﴿يحبونهم كحب الله﴾[16] مثل خدا اينها را دوست داشتند اما الآن در برابر هم صف كشيدند متخاصم هم هستند و ذات اقدس اله كه حاكم يوم الفصل است ميخواهد بينشان داوري كند لذا فرمود به اينكه شما با هم هستيد ﴿يوم نحشرهم جميعاً﴾ بعد ميگوييم سر جايتان باشيد تكان نخوريد بعد اينها را رو در روي هم قرار ميدهيم براي محاكمه، سرّ محاكمه كردن عابد و معبود اين است كه اگر عبادت دروغ بود، محبت دروغ بود، عزت دروغ بود خلافش صادق است وقتي خلافش صادق بود قيامت ظرف ظهور آن صادق و حق است پس بنابراين اينها دشمنان هم هستند وقتي دشمنان هم شدند رو در روي هم قرار ميگيرند و قيامت هم كه روز عدل الهي است ذات اقدس اله ميخواهد به عنوان فصل خصومت بين متخاصمين داوري كند حالا در اين داوري گاهي از اين طرف سؤال ميكند، گاهي از آن طرف، گاهي از مشركان سؤال ميكند كه چرا بتپرست بوديد، گاهي از معبودها سؤال ميكند كه چرا شما اين را امضا كرديد يا چرا اينها شما را ميپرستيدند آن معبود اگر از سنخ فرعون باشد كه ميگويد ﴿أنا ربّكم الأعلي﴾[17] ﴿ماعلمت لكم من إلهٍ غيري﴾[18] ﴿أن عبدت بني اسرائيل﴾[19] ﴿و قومهما لنا عابدون﴾[20] اين چهار طائفه آيه نشان ميدهد كه آن معبود با اين عابد كلاهما في النار، گاهي از معبود استنطاق ميكند او را زير سؤال ميبرد گاهي هم عابد. ولي اگر معبودها از سنخ فرشتگان بودند قديسين بشر بودند كه اينها هيچ راضي نبودند به اين كار و رضا ندادند نهي از منكر كردند از اينها تبري كردند سؤال كردن از اينها توبيخي است نسبت به عابدان مثل ﴿إذ الموءودة سئلت ٭ بأي ذنب قتلت﴾[21] خب اگر الآن از اين بچههاي بمباران شده امريكا و انگليس در سرزمين مسلمان نشين عراق در قيامت ذات اقدس اله از اين بچهها و كودكان سؤال كند كه به چه جرمي شما بمباران شديد در حقيقت توبيخ مستكبران است يعني امريكا و انگليس را دارد محاكمه ميكند وگرنه اين بچهاي كه موعود شده است به قبر رفته است زنده به گور شده است اين گناهي ندارد كه از او سؤال بكند اين ﴿إذ الموءودة سئلت ٭ بأي ذنب قتلت﴾ اين توبيخي است نسبت به كسي كه زنده به گور كرده و اين كودك را كشت. اينجا هم همينطور است پس اگر از معبودها سؤال ميكنند از سنخ ﴿إذ الموءودة سئلت ٭ بأي ذنب قتلت﴾ است در صورتي كه معبود جزو فرشتگان باشد قديسين بشر باشد نظير ﴿لقد كفر الذين قالوا إنّ الله ثالث ثلاثة﴾[22] و مانند آن ﴿وقالت اليهود عزير ابن الله﴾[23] ﴿لقد كفر الذين قالوا ان الله هو المسيح ابن مريم﴾[24] و مانند آن پس سؤال كردن از معبود در حقيقت توبيخي است نسبت به عابد، گاهي هم مستقيماً از خود عابدها و مشركان سؤال ميكند سؤال توبيخي كه چرا شما اين كار را كرديد دليلتان چيست آنها ناچار ميشوند انكار ميكنند و اين انكارشان ظهور همان انكار دنيا است وگرنه در قيامت انكار ممكن نيست ديديد يك انسان دروغگو يك انسان بددهان، در خواب هم بخواهد حرف بزند بد دهاني دارد فحش ميدهد اينكه فحش او و بد دهاني او فعل اختياري او كه نيست اين محصول ملكات روز او است گاهي در قيامت افراد دروغ ميگويند آن روز دروغ گفتن ممكن نيست منتهي ظهور ملكات دنيا است كه آن هم در سورهٴ مباركهٴ انعام بحثش گذشت خب پس عمده اين است كه اين حشر به معني جمع است اولاً، واين محب و محبوب را خداي سبحان در برابر هم قرار ميدهد به عنوان محاكمه ثانياً، سرش اين است كه محبت اينها دروغ بود ثالثاً، محبت دروغ عداوت درون را به عنوان صدق و حق به همراه دارد رابعاً، از اعدا بايد حق را خواست بين اينها داوري كرد خامساً. اينها در حقيقت دشمنان هم هستند لذا خداي سبحان اينها را رو در روي همديگر قرار ميدهد گاهي از معبود سؤال ميكند گاهي هم از عابد سؤال ميكند.
سؤال: جواب: توبيخ از عابد است در حقيقت مثل ﴿إذ الموءودة سئلت﴾[25] سؤال استفهامي كه نيست اين سؤال توبيخي است توبيخ مال آن قاتل است از اين كودكان بمباران شده امريكا و انگليس سؤال ميكنند كه گناهتان چه بود كه استكبار شما را به اين روز درآورد در حقيقت سؤال از آن مستكبران بمبريز است نه سؤال از اين كودك بمباران شده سؤال، سؤال توبيخي است مثل اينكه ميگويند فلان كس زير سؤال رفته ﴿و قفوهم إنّهم مسئولون﴾[26] اما اين بازگشتش به توبيخ از آن قاتل است نه آن مقتول اينجا هم همينطور است.
سؤال: جواب: اگر تضادي هم باشد كه لاثالث لهما همين است ديگر، چرا اگر عزّت باطل بود خداي سبحان فرمود تنها عزت پيش خدا است ﴿أيبتغون عندهم العزة فإنّ العزّة لله جميعاً﴾[27] خب ﴿ماذا بعد الحق إلاّ الضلال﴾[28] كسي خدا و دين خدا را رها بكند جز ذلت و ضلالت چيز ديگري نيست. ديگر اينچنين نيست كه يك چيزي نه حق باشد نه باطل نه ذلت باشد نه عزت اگر تمام عزت در اطاعت خدا است.
سؤال: جواب سؤال: بله اينجا هم تمام محبت راستين درباره خدا است لذا فرمود به اينكه: ﴿الأخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو﴾[29] چرا؟ براي اينكه تمام محبت صادق در سايهٴ اطاعت و دين است آن است كه رابطه برقرار ميكند خلاف كه راه نيست كه چند نفر باند بشوند بخواهند رهزني كنند اين پيوند برقرار نميكند بين افراد اينكه راه نيست بيراهه كه راه نيست اگر خدا حصر كرده فرمود تمام عزت مال خدا است و اينها خدا و اطاعت الهي را رها كردند بتها را انتخاب كردند ﴿ليكونوا لهم عزاً﴾[30] يا آن كسي كه ﴿أخذته العزة بالإثم﴾[31] اگر كسي را به عنوان نهي از منكر بگويند آقا اين كار بد است اين به دماغش برميخورد ميگويد من عزيزم اين شخص چه حق دارد امر به معروف يا نهي از منكر بكند ﴿و إذا قيل له اتقِ الله أخذته العزة بالإثم﴾[32] اين ميخواهد از راه معصيت عزيز بشود خب اينكه راه عزت نيست چون عزت فرض به اين است كه منحصر شد به اطاعت خدا ﴿أيبتغون عندهم العزة فإنّ العزة لله جميعاً﴾[33] خب ﴿ماذا بعد الحق إلاّ الضلال﴾[34] از اين راه كه بگذريم ميشود ذلت ديگر، ساير مسائل هم از همين قبيل است فرمود به اينكه ﴿و يوم نحشرهم جميعاً ثمّ نقول للذين أشركوا﴾ ميگوييم ﴿مكانكم أنتم و شركاؤكم﴾ همه سرجايتان باشيد ما ميخواهيم بين شما داوري كنيم بعد ميگوييم صفهايتان را هم جدا كنيد اگر كنار هم هستيد الآن رو در روي هم باشيد ﴿فزيّلنا بينهم﴾ زال، يزول يعني از بين رفتن، تزييل متعدي است يعني ما اينها را از هم جدا كرديم آن فرق است، اين تفريق بعد ميفرمايد حالا كه رودرروي هم قرار گرفتيد اين براي ترسيم محاكمه است كه چگونه عابد و معبود را رو در روي هم مينشانند براي محاكمه، با اينكه اينها محب و محبوب بودند ﴿يحبّونهم كحبّ الله﴾[35] ﴿و قال شركاؤهم ما كنتم إيّانا تعبدون﴾ حالا اول خطاب از طرف ذات اقدس اله بود به محشورها، الآن در اثناي محاكمه معبودها به عابدها آن بتها به بت پرستها ميگويند شما كه ما را عبادت نكرديد كه ما اصلاً خبر نداشتيم شما به دنبال يا جن بوديد يا شيطان بوديد يا هوي بوديد، آنها شما را فريب دادند ﴿ما كنتم إيّانا تعبدون﴾ نشانهاش اين است كه خدا ميداند ﴿و كفي بالله شهيدا﴾ مگر در محكمه شاهد نميخواهد خب خود قاضي شاهد است ديگر. در بيانات نوراني حضرت امير سلام الله عليه هست كه «اتقوا معاصي الله فى الخلوات فإنّ الشاهد هو الحاكم» از گناه تنهايي بپرهيزيد نگوئيد اينجا كسي نيست بالاخره آن كه امروز ميبيند فردا هم او قاضي است فإنّ الشاهد هو الحاكم اينها ميگويند به اينكه خود جناب قاضي شاهد است ديگر، او كه بود در همين سورهٴ مباركهٴ يونس آياتي كه در پيش داريم اين است كه به هر كاري كه ميخواهيد وارد شويد همين كه ميخواهيد وارد آن كار بشويد در مشهد ما هستيد در محضر ما هستيد ﴿كنّا عليكم شهوداً إذ تفيضون فيه﴾[36] همين كه ميخواهيد وارد شويد بدانيد ما شما را ميبينيم اينكه سؤال شده چرا جزاي اينها دو برابر است جزاي مستكبر دو برابر است ﴿لكل ضعف﴾[37] با اينكه ﴿جزاء سيئة بمثلها﴾[38] اين در بحثهاي قبل مخصوصاً ديروز اشاره شده، در بحثهاي قبل مبسوطاً بيان شده كه اينها دو تا گناه كردند دو تا كيفر دارند مستكبر دو تا گناه كرده يكي اينكه معصيت كرده يكي هم عدهاي را گمراه كرده است در برابر هر گناه كيفر دارد آن مستضعف سلطه پذير به سوء اختيار هم دو تا گناه كرده يكي اينكه بيراهه رفته هر كاري هر معصيتي كه مستكبران ميكردند اينها هم ميكردند يكي اينكه با سوء اختيار خودش اهل بيت عليهم السلام و رهبران الهي را گذاشته كنار امامت اينها را قبول كرده لذا خدا فرمود ﴿لكل ضعف ولكن لاتعلمون﴾ شما دو تا معصيت كرديد يك معصيت كه نكرديد كه شما رهبري ائمهٴ كفر را امضا كرديد ﴿جعلناهم أئمة يدعون إلي النار﴾[39] در بخشهاي ديگر ذات اقدس اله گاهي سؤال از بت پرستها را ذكر ميكند گاهي سؤال از معبودها را ذكر ميكند در سورهٴ مباركهٴ انعام كه بحثش گذشت آيهٴ 22 به بعد به اين صورت است ﴿و يوم نحشرهم جميعاً ثمّ نقول للذين أشركوا أين شركاؤكم الذي كنتم تزعمون ٭ ثمّ لمتكن فتنتهم إلا أن قالوا و الله ربّنا ما كنّا مشركين ٭ اُنظر كيف كذبوا علي أنفسهم و ضلّ عنهم ما كانوا يفترون﴾ فرمود ما از مشركان ميپرسيم اين شركاي شما كجايند؟ اينها ميگويند ما كه اينها را عبادت نكرديم فتنهٴ در اينجا همان ترفند است ﴿ثم لم تكن فتنتهم﴾ پاسخي كه ميخواهند بدهند پاسخ ترفندي ميدهند گفتند قسم به خدا ما مشرك نبوديم خب اينكه ميگويند قسم به خدا، ذات اقدس اله فرمود به پيغمبر ﴿انظر كيف كذبوا علي أنفسهم﴾ اينها چگونه عليه خودشان دروغ ميگويند متن عمل و شرك آنها حاضر است اينها چطور دروغ ميگويند اين سرش آن است كه شما ديديد يك آدم بد دهان وقتي كه دارد تنبيه ميشود زير شلاق هم كه هست باز فحش ميدهد براي اينكه اين بددهاني براي او ملكه شده است يك آدم بد دهان وقتي درخواب حرف ميزند باز هم فحش ميدهد اين فحش دادنها تقريباً بر اساس آن ملكات نفساني است وگرنه در قيامت كه كسي ممكن نيست بتواند فعل اختياري كاذب داشته باشد در اين بخش سؤال اعتراض آميز از عابدان است و بتپرستها، در بخشهاي ديگر مثل آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ سباء است از خود معبودها سؤال ميكنند آيهٴ 40 سورهٴ سباء اين است كه ﴿و يوم يحشرهم جميعاً ثمّ يقول للملائكة أهٰولاء إياكم كانوا يعبدون﴾ اينها شما را عبادت ميكردند يعني شما رضا ميداديد به عبادت آنها، ﴿قالوا سبحانك أنت ولينا من دونهم﴾[40] اينها اصلاً با ما ارتباطي نداشتند با ما ﴿بل كانوا يعبدون الجن أكثرهم بهم يؤمنون﴾[41] اينها تابع جن بودند چون شيطان ﴿كان من الجن﴾[42] شيطان اينها را اغوا كرده، دستور داده كه قديسين بشر را عبادت كنيد و فرشتگان را عبادت كنيد و مانند آن اينها حرف او را گوش دادند ما هيچ ارتباطي با هم نداشتيم به استناد آن خطوط كلي كه ياد شد اين تقريبي كه بت پرستها ادعا داشتند كه ميگفتند ﴿ما نعبدهم إلاّ ليقربونا إلي الله زلفيٰ﴾[43] يك, اين شفاعتي كه آنها طمع داشتند و ميگفتند ﴿هولاء شفعاؤنا عند الله﴾[44] دو, آن تقريب ظاهره تقريب باطنه تبعيد اين شفاعة ظاهره شفاعة و باطنه شكاية. چون چيز باطلي است ديگر اگر تقريب در كار نيست و خدا فرمود تنها راهي كه قربةً إلي الله است راه دين است و هرگاه بت پرستي و شرك مقرب إلي الله نيست شما ميخواهيد بگوييد كه من غير خدا را عبادت ميكنم قربةً إلي الله ﴿مانعبدهم إلاّ ليقربونا إلي الله﴾ معنايش همين است يعني بت پرستي «قربانُ كلِّ تقي» ميشود همانطوري كه «الصلاة قربان كل تقي» قربان يعني مايتقرّب به العبد من المولي نماز قرباني است «الصلاة قربان كل تقي» زكات قرباني است در روايات و اينها وارد شده است براي اينكه هر عملي كه بنده با آن عمل به خداي خود نزديك بشود قرباني او است اينها بت پرستي را قرباني ميدانستند ميگفتند ما بتها را ميپرستيم قربةً إلي الله. خدا فرمود اين ظاهره تقريب باطنه تبعيد. آن هم كه گفتيد ﴿هولاء شفعاؤنا عند الله﴾[45] ظاهره الشفاعة و باطنه الشكاية. قيامت كه روز ظهور حق است هم آن تبعيد معلوم ميشود هم اين شكايت لذا از خدا دوريد ﴿ينادون من مكان بعيد﴾[46] هم اين شكايت معلوم ميشود اينها از شما شكايت دارند ميگويند ما از كار اينها غافل بوديم اينها ما را نميپرستيدند اينها به دنبال جن راه افتاده بودند و مانند آن ﴿قالوا سبحانك أنت ولينا من دونهم بل كانوا يعبدون الجن أكثرهم بهم مؤمنون﴾[47] اكثر اين بت پرستها به همين جنها تكيه ميكردند در جريان حشر گاهي ذات اقدس اله ميفرمايد به اينكه ما اينها را ﴿علي وجوههم﴾[48] محشور ميكنيم اين ﴿علي وجوههم﴾ گاهي به اين صورت است يعني به صورت حيوان درميآيند يا نه با همان وجهشان كشان كشان به طرف جهنم ميروند يك اصل كلي را هم فرمود بر اساس اينكه چون ﴿أيبتغون عندهم العزة فإنّ العزة لله جميعاً﴾[49] بعد فرمود به اينكه از غير خدا در هيچ وقت در هيچ جا منتهي در قيامت معلوم ميشود كه از غير خدا هيچ كاري ساخته نيست چون ﴿لله جنود السّمٰوات والأرض﴾[50] اگر كسي بخواهد از موجودات آسماني از موجودات زميني يك كمكي بگيرد اينها جنود الهي هستند بايد از ذات اقدس اله بخواهد خدا دستور بدهد جنود آسماني يا زميني تاييدش كنند آن وقت اين درست است حالا اگر كسي معاذالله با خدا كاري نداشت فقط از اينها خواست كمك بگيرد اين را در موارد فراوان نظير آيهٴ 41 سورهٴ مباركهٴ دخان فرمود ﴿يوم لايغني موليً عن مولي شيئاً﴾ شما اينها را به عنوان مولا اخذ كرديد ﴿اتخذوا من دونه أولياء﴾[51] ﴿والذين اتخذوا من دون الله أوليا كمثل العنكبوت اتخذت بيتاً وإنّ أوهن البيوت لبيت العنكبوت﴾[52] كاري از بيت عنكبوت ساخته نيست در اينجا فرمود ﴿يوم لايغني موليً عن مولي شيئاً﴾ پس اين موالي ولايت اينها باطل است اگر ولايت اينها باطل بود عدوات اينها حق است اگر ولايت و دوستي باشد و اگر ولايت و سرپرستي باشد سرپرستي اينها باطل است سركوبي اينها حق است لذا همينها احياناً مامور غلاظ و شداد خواهند بود يك احتمالي در ذيل آيهٴ ﴿هو الذي يرسل عليكم حفظة حتي إذا جائه الموت توفته رسلنا﴾ مطرح است و آن اين است كه همان ملائكهاي كه حافظان انسان هستند تا موقعي كه عمر او باقي است وقتي عمر تمام شد دورانش سرآمد همانها مامور قبض ميشوند نه اينكه آنها ميروند فرشتگان ديگر ميآيند البته احتمال دوم هم كاملاً مطرح هست كه اينها كه حافظان بودند ماموريتشان تمام ميشود قابضان ميرسند ولي احتمال ديگر هم هست كه همان احتمال اول است ﴿يرسل عليكم حفظة﴾[53] بالاخره خداي سبحان يك عمري براي كسي معين كرد و انسان هم در معرض حوادث فراوان است اگر خودش صلاح ديد كه زيد مثلاً تا هشتاد يا نود يا صد سال زنده بماند و حوادث هم فراوان است خوب سراسر عالم جنود او هستند او حفظ ميكند ﴿يرسل عليكم حفظة﴾ بعد فرمود خواب كه هستيد چه كسي شما را حفظ ميكند اين همه حشراتي كه ميآيد و ميرود گاهي اگر يك حشره بيايد و برود در دهان شما و مجراي حلق شما گير بكند نفس بند ميآيد يا بيايد در بيني شما از آن راه بالا برود يا در گوشتان از آن راه بالا برود ديگر صبح اوضاعتان جور ديگر است فرمود ﴿من يكلؤكم بالليل و النهار من الرّحمن﴾[54] كلأ يعني حفظ اينكه شب ميخوابي صبح سالم برميخيزي چه كسي شما را حفظ كرده اين است كه انسان وقتي ميخوابد ادب خوابيدن اين است كه بگويد خدايا من خودم را به تو سپردم روحم را به تو سپردم اگر مصلحت در اين بود كه برنگرداني من را بيامرز اگر مصلحت در اين بود كه برگرداني من را حفظ بكن «اللهم إنّي أستودعك نفسى و ان أمسكته و إن قبضته أمسكته فاغفرلى و ان امسكته فاحفظنى» ولي فرمود ﴿من يكلؤكم بالليل و النهار من الرحمن﴾[55] همان الرحمان است كه شما را حفظ ميكند ديگر از خدا كسي شما را حفظ نميكند جز خود خدا پس ﴿يوم لايغني موليً عن مولي شيئاً﴾[56] اين حشرها به آن صورت درميآيد گاهي هم حشر به همان معني سورهٴ مباركهٴ حشر اشاره شد كه در آيهٴ ٣٤ سورهٴ مباركهٴ فرقان است كه در طليعهٴ بحث هم اشاره شد ﴿الذين يحشرون علي وجوههم إلي جهنّم﴾ يعني اينها را به صورت كشان كشان به طرف جهنم ميبرند حالا يا مثل حيوان محشور ميشوند ﴿إذ المجرمون ناكسوا رؤوسهم﴾[57] يا راههاي ديگر، بالاخره اين حشر به معناي كوچاندن است به معني سوق است. فتحصّل اين محاكمه و داوري براي آن است كه اين تقريب اين شفاعت ظاهره تقريب باطنه تبعيد ظاهره شفاعه باطنه شكاية اين يك, روز قيامت هم كه يوم الفصل است اين عابد و معبود در برابر هم مينشينند دو, تا آن حاكمي كه ذات اقدس اله است بين اينها محاكمه كند سه, در محاكمه گاهي از اين طرف سؤال ميكنند گاهي از آن طرف سؤال ميكنند چهار, اين دعواي حقوقي نيست كه آنجا مشخص بشود اين امر بين الغي است اين سؤال استفهامي نيست سؤال توبيخي است منتهي دو طرف سؤال توبيخي متوجه عابد است پنج, اگر آن معبود نظير فرعون پليد بود كه آن چهار طايفه آيه نشان ميداد كه اين معبود هم مثل عابد كلاهما في النار است سؤال توبيخي از خود معبود هم هست اين شش. والحمد لله رب العالمين
[1] ـ حشر، ٢.
[2] ـ تكوير، ٥.
[3] ـ مريم، ٨٥.
[4] ـ مريم، ٨٦.
[5] ـ حشر، ٢.
[6] ـ بقره، ١٦٥.
[7] ـ مريم، ٨١.
[8] ـ طارق، ٩.
[9] ـ زخرف، ٦٧.
[10] ـ يونس، ٣٢.
[11] ـ طارق، ٩.
[12] ـ زخرف، ٦٧.
[13] ـ مريم، ٨١.
[14] ـ نساء، ١٣٩.
[15] ـ نساء، ١٣٩.
[16] ـ بقره، ١٦٥.
[17] ـ نازعات، ٢٤.
[18] ـ قصص، ٣٨.
[19] ـ شعراء، ٢٢.
[20] ـ مؤمنون، ٤٧.
[21] ـ تكوير، ٩.
[22] ـ مائده، ٧٣.
[23] ـ توبه، ٣٠.
[24] ـ مائده، ١٧ و ٧٢.
[25] ـ تكوير، ٩.
[26] ـ صافات، ٢٤.
[27] ـ نساء، ١٣٩.
[28] ـ يونس، ٣٢.
[29] ـ زخرف، ٦٧.
[30] ـ مريم، ٨١.
[31] ـ بقره، ٢٠٦.
[32] ـ بقره، ٢٠٦.
[33] ـ نساء، ٣٩.
[34] ـ يونس، ٣٢.
[35] ـ بقره، ١٦٥.
[36] ـ يونس، ٦١.
[37] ـ اعراف، ٣٨.
[38] ـ يونس، ٢٧.
[39] ـ قصص، ٤١.
[40] ـ سبأ، ٤١.
[41] ـ سبأ، ٤١.
[42] ـ كهف، ٥٠.
[43] ـ زمر، ٣.
[44] ـ يونس، ١٨.
[45] ـ يونس، ١٨.
[46] ـ فصلت، ٤٤.
[47] ـ سبأ، ٤١.
[48] ـ اسراء، ٩٧.
[49] ـ نساء، ١٢٩.
[50] ـ فتح، ٤.
[51] ـ يس، ٢٣.
[52] ـ عنكبوت، ٤١.
[53] ـ انعام، ٦١.
[54] ـ انبياء، ٤٢.
[55] ـ انبياء، ٤٢.
[56] ـ دخان، ٤١.
[57] ـ سجده، ١٢.