03 02 2004 4891290 شناسه:

تفسیر سوره یونس جلسه 43

دانلود فایل صوتی

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿إِنَّمَا مَثَلُ الحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالأَنْعَامُ حَتَّي إِذَا أَخَذَتِ الأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلاً أَوْ نَهَاراً فَجَعَلْنَاهَا حَصِيداً كَأَن لَمْ تَغْنَ بِالأَمْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الأَيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (۲٤) وَاللَّهُ يَدْعُوا إِلَي دَارِ السَّلاَمِ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطِ مُسْتَقِيمٍ (۲۵)

بعد از اينكه فرمود عده‌اي به جاي حق شناسي در برابر رحمت به ناسپاسي مبتلا هستند و از آن جهت كه منشأ هر خطا حبّ دنياست «حبّ الدنيا رأس كل خطيئة» و رأس كلّ خطيئه هم حبّ الدنيا است دنيا را براي ما تشريح مي‌كند اگر قرآن كريم كتاب هدايت و موعظه است معلّم كتاب و حكمت هم هست ﴿يعلّمهم الكتاب والحكمة﴾ كه قهراً اخلاقش يك اخلاق تحليلي است موعظه‌اش يك موعظه تعليلي است مي‌فرمايد محبّت دنيا رأس كلّ خطيئة است اين را مرحوم كليني رضوان الله تعالي عليه از معصومين نقل كرده است فريقين هم اين را نقل كردند دنيا را هم مشخص مي‌كند كه دنيا چيست آن دنيايي كه محبّت او رأس كلّ خطيئة است و مذمّت شده است و پرهيز از او در لسان تقوي طرح مي‌شود عبارت از آسمان و زمين و دريا و صحرا و امثال ذلك نيست اينها موجودات اين نشئه هستند در قبال موجودات نشئه آينده، مخلوقات الهي هستند مانند مخلوقات آخرت همه اينها آيات الهي هستند مانند موجودات آخرت و همه اينها به بهترين وجه و زيباترين وجه خلق شدند مانند آخرت زيرا فرمود ﴿الّذي أحسن كلّ شيءٍ خَلَقَه﴾[1] هر چيزي را كه آفريد زيبا آفريد پس آسمان، آيت حق است آنطوري كه آسمان قيامت، آيت حق است درختهاي دينا آيات الهي هستند همانطوري كه درخت آخرت آيت الهي است هيچ كدام از اينها مذموم نيست آنچه كه مذموم است دنيا است دنيا چيست كه مذموم است مي‌فرمايد كه مثلاً يك كسي تلاش و كوشش مي‌كند به يك سمتي برسد حالا يا در سمتهاي حوزوي يا دانشگاهي يا سمتهاي اجرايي يا تقنيني يا سياسي و مانند آن اين دو جور است يك وقتي مي‌خواهد خدمتي بكند و مشكل مردم را حل بكند نظام اسلامي را تقويت بكند معارف الهي را منتشر بكند اين روح و ريحان است اين شخص اصلاً در دنيا نيست اين هميشه در آخرت است با اينكه مرتب مشغول كار هست شايد بيش از ديگران هم كار مي‌كند براي توليد كردن چه در دامداري چه در كشاورزي چه در صنعت يا چه در مسائل سياسي و توسعهٴ سياسي اين اصلاً در دنيا نيست هميشه در آخرت است اين همان بيان نوراني أميرالمؤمنين سلام الله عليه است كه شامل حال توهم شده است كه فرمود «قلوبهم في الجنان و أجسادهم في العمل» دلهاي آنها در بهشت است و بدنهاي اينها در كار امام راحل رضوان الله تعالي عليه اينچنين بود اين شهدا اينطور بودند بسياري از مجروحان جنگي اينطور بودند بسياري از آزاده‌ها اينطور بودند بسياري از فاتحان اينطور بودند اينها مرتب در تلاش و كوشش هستند براي حفظ كشور و اينها در آخرت هستند در دنيا نيستند يا آن كشاورزي كه براي توليد دارد تلاش مي‌كند آن دامدار همچنين ساير مسئولين، اينها هميشه در آخرت هستند در دنيا نيستند يك وقت است يك كسي خداي ناكرده براي اينكه به يك پست و ميز و مقام و جاهي برسد اين تلاش و كوشش مي‌كند به عنوان اينكه حالا هدف وسيله را توجيه مي‌كند از هر جايي چه حق چه باطل، خودش را معرفي مي‌كند تا به جايي برسد وقتي هم كه به جايي رسيد حلال و حرام براي او يكسان است فرقي نمي‌كند اگر به حرام رسيد بيان نوراني حضرت امير سلام الله عليه است مثل اينكه به حرير و پرنيان و طلح منضود و ظلّ ممدود رسيد در نهج البلاغه هست كه وقتي يك عده به مال حرام دسترسي پيدا كردند فرمود مثل طلح منضود و ظلّ ممدود واينها است مثل نعمتهاي بهشت لذت مي‌برند و اين را غنيمت تلقي مي‌كنند بعد هم گاهي مشكل برايشان پيش مي‌آيد با رشوه حل مي‌كنند يا به زندان مي‌افتند يا دوباره سقوط مي‌كنند دوباره صعود مي‌كنند سرانجام پير مي‌شوند ودر آستانه رفتن هستند اينها چيزي دستشان نيست يك تل از خلاف را پشت دوششان دارند كه ﴿ولتحمل خطاياكم و ماهم بحاملين من خطاياهم من شيءٍ﴾[2] يحمل اسفاراً مع اسفارهم يك بار سنگيني به دوششان است اينها را ذات اقدس اله موعظه كرده، بيان كرده، حلال و حرامش را ذكر كرده وعده و وعيدش را ذكر كرده اطاعت و عصيانش را ذكر كرده، ثواب و عقابش را ذكر كرده، بهشت و جهنّمش را هم ذكر كرده همه را در اين دو گروه مشخص كرده، اين دو گروه را گذشته از اينكه حكمشان را بيان كرده، اطاعت و عصيانشان را بيان كرده، ثواب و عقابشان را بيان كرده، وعده و وعيدشان را بيان كرده مدح و قدحشان را بيان كرده و در نتيجه بهشت و جهنّمشان را بيان كرده، مثل هم زده كه اينها از راه مثل بفهمند كار دنيا چيست كار آخرت چيست مثلهاي دنيا هم يك مثلهاي كارهاي خوب در قرآن مشخص شد مثلهاي كارهاي بد هم در قرآن مشخص شد كارهاي بد مي‌شود دنيا، كارهاي خوب مي‌شود آخرت، آنچه كه در اين آيه مطرح است دنيازدگي همين بازيها و باندبازيهايي كه شما احياناً مي‌بينيد اين مي‌شود دنيا، حالا فرق نمي‌كند چه كسي در لباس روحانيت باشد چه در لباس ديگر چه در حوزه باشد يا غير حوزه، اين شيطان بالاخره همه را فريب مي‌دهد ﴿لقد أضلّ منكم جبلاً كثيراً أفلم تكونوا تعقلون﴾ اينطور نيست كه حالا در يك جايي باشد در جاي ديگر نباشد اين دو طائفه از آيات را خوب ملاحظه بفرماييد كه مثل غير از ممثَّل است مي‌فرمايد مثل دنيا اين است منحصر هم كرده كه غير از اين هم نيست فرمود ﴿إنّما مثل الحياة الدنيا﴾ مثل مي‌زند دنيا را مثل چي؟  مثل باراني كه از بالا بيايد از آسمان بيايد و روئيدنيهاي زمين با او مخلوط بشوند آن بذرهاي قبلي، آن ريشه‌هاي قبلي با اين باران مناسب مخلوط مي‌شوند و شكوفا مي‌شوند و رويش مي‌كنند ﴿فاختلط به نبات الأرض﴾ اين نبات الأرض، ذات اقدس اله سهم همه را مشخص كرده، بزرگان اهل معرفت گفتند به اين‌كه بعضي از ميوه‌ها و بعضي از برگ‌ها و بعضي از روئيدنيها كه براي ذائقه انسان گوارا نيست يا براي شامه او گوارا نيست اين يك مرزي است اين يك پاسداري است يك پليسي است كه انسان به حق ساير موجودات تجاوز نكند اين روزي انسان نيست اگر همه اينها نظير برگ كاهو خوراكي بود چيزي بشر براي حيوانات نمي‌گذاشت لذا مزه‌ها را مختلف كرد طعمها را مختلف كرد رنگها را مختلف كرد تا انسان رغبت نكند نسبت به آن علف آنها سهم گاو و گوسفند است خدا معيل همه است و همه موجودات هم عائله خدا هستند ﴿ما من دابّة في الأرض إلاّ علي الله رزقها﴾[3] خيلي از ميوه‌ها هستند كه خاصيتهاي فراواني هم دارند اما با ذائقه انسان سازگار نيست بوي آنها انسان را مي‌رنجاند فرمودند اينها به منزله پليس خداست اين بوي بد، خوب شما همانطوري كه از نافه آهو لذت مي‌بريد يك عده از موجودات هستند كه از آن ميوه لذت مي‌برند آن غذاي اوست اين بوي بد نسبت به شامه ما پليس آنهاست كه مبادا ما نسبت به آنها دخالت بكنيم طعم بد همينطور است رنگ بدن همينطور است و مانند آن همه مرزها مشخص شده سهميه داده كه كسي روزي ديگري را غارت نكند فرمود ﴿ممّا يأكل الناس والأنعام﴾ روزي همه را داد اينطور نيست كه خداوند روزي انسانها را مي‌دهد روزي حيوانات را نمي‌دهد روزي هر كسي را مي‌دهد منتهي در جنگل يك سلسله حيواناتي هستند كه غارتگرند و روزي يك عده را مي‌خورند در جامعه‌هاي غير عادلانه هم كه فقر و تبعيض و فساد رواج دارد آنها هم همينطورند كه روزي يك عده را به يك عده ديگر مي‌دهند ﴿ممّا يأكل الناس والأنعام﴾ فرمود روئيدنيها مي‌رويد ﴿حتي إذا أخذت الأرض زخرفها﴾ وقتي زمين زيور خودش را گرفت و به تن بست و آرايش يافت ﴿وازّيّنت و ظنّ أهلها أنّهم قادرون عليها﴾ اهل اين زمين فكر مي‌كردند كسي كه صاحب آن باغ است صاحب آن مزرعه هست فكر مي‌كند كه حالا امسال درآمد خوبي دارد پائيز خوبي دارد ﴿أتاها أمرنا ليلاً أو نهاراً﴾ حالا يا صاعقه مي‌آيد يا سيل مي‌آيد يا زلزله مي‌آيد يا حوادث ديگر مي‌آيد يا ملخ مي‌آيد هرچه هست بالاخره يا ميكربهاي ديگر مي‌آيد شب يا روز ﴿فجعلناها حصيداً﴾ ما يك وقتي سرهاي اينها را قطع مي‌كنيم يك وقتي نه اينها را ريشه‌كن مي‌كنيم اين ريشه‌كن كردنها را مي‌گويند مستأصل يعني اصلش برداشته شد فلان كس مستأصل شد مستأصل شد يعني ريشه‌كن رشد ديگر بي اصل است ديگر اميد اينكه بعد رشد بكند نيست فرمود ما طوري اينها را مستأصل و محصود و ريشه‌كن مي‌كنيم كه جايش هم صاف مي‌شود اصلاً معلوم نيست ديروز در اينجا بوده‌اند ﴿كأن لم تغن بالأمس﴾ بعد مي‌فرمايد آيات خودمان را به صورت شفاف و مفصّل بازگو مي‌كنيم تا صاحب خردان تفكر كنند اين ترجمه اين آيه است اين را كه بررسي مي‌كنيد مي‌بينيد به اين‌كه دنيا را به اين وضع ياد شده تشبيه كرد معلوم مي‌شود آمدن باران، رويش گياه، تقسيم روئيدنيها به غذاي انسان و غذاي دام و زيور زمين، تزيّن زمين، اينها هيچ كدام دنيا نيست، براي اينكه دنيا را به اين دارد تمثيل مي‌كند، تشبيه مي‌كند اينها يك زندگي عادي است اينها آيات الهي است اينها هيچ كدام دنيا نيست خطر نيست منشأ خطر نيست امّا اگر كسي نه، به دنبال پست و مقامي مي‌رسد كه به اينها دسترسي پيدا كند آن دنيا است فرمود اگر كسي تلاش و كوشش كرد كه به پست و مقام برسد، مي‌رسد ولي همين كه مي‌خواهد لذّت ببرد مي‌بيند بساطش برچيده مي‌شود آن يك امر وهمي، شبيه اين امر عيني است فتحصّل كه آسمان و زمين و حوادث و رخدادها اينها دنيا نيست كه «حبّ الدنيا رأس كلّ خطيئة» يك كسي مي‌دود براي پست، آن دنياست آن بر فرض برسد همين كه مي‌خواهد يك كاري انجام بدهد بساطش برچيده مي‌شود اين مَثَل چون غير از ممثَّل است معلوم مي‌شود دنيا چيز ديگر است آفتاب و زمين و بارش و باران و اينها نيست در سورهٴ مباركهٴ يونس كه الآن مورد بحث است به اين صورت آمده در سورهٴ كهف هم همين مطلب به اين صورت ياد شده است در سورهٴ كهف آيهٴ 45 به اين صورت بيان شده ﴿واضرب لهم مثل الحيوة الدّنيا كماءٍ أنزلناه من السماء فاختلط به نبات الأرض فأصبح هشيماً﴾ هشيم يعني درو شده به معني مهشوم است، هاشم را كه هاشم گفتند براي اينكه آن بزرگوار اين غذاها را تكه تكه مي‌كرد قطعه قطعه مي‌كرد در آن سالي كه قحطي و خشكسالي كه باران نيامده بود اين غذاها را تكه تكه مي‌كرد روي همان كوههاي مكه مي‌گذاشت براي پرنده‌ها اين از اجداد پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلم است اينها اينطور بودند در جاهليت، اينها از فرزندان بزرگ و بزرگوار ابراهيم خليل هستند اينها نه تنها به مستمندان خودشان مي‌پرداختند در مكه خوب مي‌دانيد آن‌جا يك منطقه‌ي استوايي است سوزان، گرمسير و بي آب و علف است در حقيقت غير ذي زرع است اگر باراني نيايد مثلاً و چيزي ظهور نكند خوب آن بالاي كوه چيزي روئيده نمي‌شود آن پرنده‌ها پناهگاهي ندارند اين بزرگوار هاشم اين گوشتها و اين غذاها را تكه تكه مي‌كرد روي دامنه‌هاي كوه مي‌گذاشت و اين پرنده‌ها گرسنه نمانند لذا شده هاشم، هشيم كه فعيل است به معني مهشوم است مهشوم يعني مقطوع، تكه تكه شده فرمود ﴿فأصبح هشيماً تذروه الرّياح و كان الله علي كلّ شيءٍ مقتدراً﴾ اين در سورهٴ مباركهٴ كهف. آيهٴ 131 سورهٴ مباركهٴ طه اين است فرمود ﴿ولاتمدّنّ عينيك إلي ما متّعنا به ازواجاً منهم﴾ فرمود مبادا به اين كه در دست ديگران است نگاه بكنيد بالاخره آدم را سير نمي‌كند انسان اگر قانع باشد حيات طيّبه است ﴿فلنحيينه حياة طيّبة﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ نحل است اين از وجود مبارك اميرالمؤمنين سلام الله عليه رسيده است كه هي القناعة يعني اگر آدم واقعاً طوري باشد كه با قناعت زندگي كند همسر او، فرزندان او قانع باشند حيات طيّب مال اينهاست از اين مرز كه بگذريم هيچ چيزي بشر را سير نمي‌كند دائماً گرفتار هل من مزيد است اينطور نيست كه اگر داشته باشد بگويد اين مقدار بس است خوب به رسول گرامي صلّي الله عليه و آله و سلم فرمود چشمهايت را باز نكن به طرف كسي كه ما شكوفهٴ دنيا را به اينها داديم ﴿ولاتمدّنّ عينيك إلي ما متعّنا به أزواجاً منهم﴾ ما با چه متمتّعشان كرديم آن متاعي كه ما به اينها داديم چيست؟ ﴿زهرة الحياة الدنيا﴾[4] زهرة و زهر مثل تمرة و تمر يعني شكوفه، ازهار يعني شكوفه‌ها اين كتابي كه مرحوم جزايري نوشته زهر الربيع يعني شكوفهٴ بهار، خوب فرمود اين شكوفه است هرگز دنيا براي كسي ميوه نمي‌شود اصلاً اين‌جا، جاي سرد است آن كه اين دنيا را آفريد فرمود اينجا سردسير است جاي سرد سير كه نه جاي كشاورزي است نه جاي باغداري است شما بالاخره يا اهل ييلاق هستيد يا ييلاق رفتيد در منطقه‌هاي سردسير، مي‌دانيد اگر يك منطقه‌اي سردسير باشد درخت ميوه عمل نمي‌آيد يك تابستان كوتاهي دارد همين كه شكوفه در آن فصل تابستان خودش را نشان داد پائيزي زودرس، مي‌رسد باز هم سرماي زودرس بساط شكوفه را برمي‌چيند در منطقه‌هاي سردسير، نزديكهاي قله آنجا اصلاً درخت ميوه نمي‌كارند درخت جنگلي مي‌كارند فرمود دنيا جاي سردسير است براي هيچ كسي ميوه نمي‌شود شما ببينيد غالب اينها كه در اين باندهاي سياسي هستند آخر پشيمان مي‌شوند و منصرف مي‌شوند و استعفا مي‌دهند امّا يك وقت است يك كسي مثل امام است تا آخرين لحظه در آخرت زندگي مي‌كند اين خيلي فرق مي‌كند حالا برسيم به آن طايفهٴ دوم هنوز ما در طائفه اوّل هستيم طائفه اوّل رواياتي است كه دنيا را تشبيه مي‌كند به شكوفه، معلوم مي‌شود كه شكوفه، دنيا نيست تشبيه مي‌كند به آنجا كه باران مي‌آيد و روئيدنيها مي‌رويند همين كه صاحبش خيال مي‌كند كه به مقصد رسيده است بساطش برچيده مي‌شود پس معلوم مي‌شود كشت و زرع و دامداري و اينها كه مَثَل هستند دنيا نيستند چون دنيا ممثَّل است آيهٴ سورهٴ مباركهٴ حديد تقريباً مثال و ممثَّل را كنار هم جمع كرده ملاحظه بفرماييد اينها در فرمايش مرحوم شيخ بهايي ﴿رضوان‌الله‌عليه﴾ هست كه ايشان از اين آيهٴ سورهٴ مباركهٴ حديد استفاده كرده كه دنيا پنج مرحله دارد ديگر آيهٴ 20 سورهٴ مباركهٴ حديد اين است ﴿اعلموا أنّما الحياة الدّنيا لعب﴾ يك, ﴿و لهو﴾ ‌دو, ﴿و زينة﴾ سه, ﴿و تفاخر بينكم﴾ چهار, ﴿و تكاثر في الأموال والأولاد﴾ پنج, فرمود انسان اگر در دوران كودكي و خردسالي است كه لعب است يك كمي رشد كرده، نزديك نوجواني مي‌رسد لهو است يا جواني يك كسي ديگر حالا دوران بالندگي به خودآرايي مي‌رسد و پوشيدني‌هاي خوب به داشتن وسايل خوب اين زينت است موي سرش را درست بكند بدنش را درست بكند لباسش را درست كند با آيينه يك ساعت ور برود همين، يك وقتي است به مقامي مي‌رسد ميانسالي، سمتي دارد رياستي دارد وزارتي دارد اين تفاخر بينكم يك وقت است پير مي‌شود همه اينها را گذاشته كنار فقط مي‌گويد اين مقدار دارم همين اين مقدار در بانك دارم اين مقدار نوه دارم اين مقدار نبيره دارم اين مقدار عشيره دارم اين تكاثر است ديگر بهره‌هاي لعب و لهو و زينت و تفاخر ديگر يادش نيست فرمايش مرحوم شيخ بهايي اين است كه طبق اين آيه، دنيا پنج قسمت است مال پنج مقطع سنّي، دنيا اين است آن وقت اين دنيا تشبيه مي‌شود به اين كه ﴿كمثل غيثٍ أعجب الكفّار نباته﴾ كفّار را گفتند به معني زرّاع است چون كافر لغتاً يعني ساتر، كَفَرَ يعني سَتَرَ اين زارع چون اين زرع را، اين بذر را در دل خاك مستور مي‌كند مي‌گويند كَفَرَهُ به اين مناسبت برخي كفّار را به زرّاع معني كردند و اين زرّاع خوششان مي‌آيد وقتي باران ببارد وقتي كه اين روئيدنيها روييد ﴿ثمّ يهيج﴾[5] هيجان زده ﴿فتراه مصفرّاً﴾[6]  زرد مي‌شود ﴿ثمّ يكون حطاماً﴾[7] حطام اين كاههاي قطع شده و بريده شده، اين مال اين امّا ﴿و في الآخرة عذاب شديد و مغفرة من الله و رضوانٌ﴾ بعد فرمود ﴿وما الحيوة الدنيا إلاّ متاع الغرور﴾ فريب فريب ديگر موجود واقعي نيست كه غرور حقيقتي ندارد كه پس اينكه تشبيه مي‌فرمايد تمثيل مي‌فرمايد مثل باراني است كه مي‌آيد بعد باغدار را يا دامدار را خوشحال كند بعد بساطش برچيده مي‌شود معلوم مي‌شود اين رخدادها مَثَل است نه ممثَّل اين‌ها دنيا نيست. پس آيه محل بحث در سورهٴ يونس آيهٴ سورهٴ مباركهٴ كهف، آيهٴ سورهٴ مباركهٴ طه، آيهٴ 20 سورهٴ مباركهٴ حديد، كه تقريباً از يك نظر جامع است اينها طائفه أُولي را تشكيل مي‌دهند كه دنيا را تمثيل مي‌كند تشريح مي‌كند با مثل مشخص مي‌كند در قبال، يك سري طائفه ديگر است كه كارهاي معنوي و كارهاي اخروي و ديني را تمثيل مي‌كند معلوم مي‌شود كه اگر كسي اهل آن كار بود ديگر در دنيا نيست اين همان بيان نوراني حضرت امير كه فرمود «قلوبهم في الجنان و أجسادهم في العمل» فرمود آيهٴ 265 سورهٴ مباركهٴ بقره كه از اين طايفه در قرآن كريم كم نيست فرمود ﴿و مثل الّذين ينفقون أموالهم ابتغاء مرضات الله وتثبيتاً من أنفسهم كمثل جنّة بربوة أصابها وابل فاقت أكلها ضعفين فإن لم يصبها وابل فطلّ والله بما تعملون بصيرٌ﴾[8] آن آيه معروف هم كه ﴿ينفقون أموالهم في سبيل الله كمثل حبّه أتبتت سبع سنابل﴾ هم هست خوب اين آيه مي‌فرمايد آنها كه در راه خدا انفاق مي‌كنند، كارهاي خير مي‌كنند حالا يا مالشان را صرف مي‌كنند يا وقتشان را صرف مي‌كنند براي جلب رضاي خدا و براي تثبيت موقعيتشان، اين را ﴿تثبيتاً من أنفسهم﴾ نظير همين ﴿إن أحسنتم أحسنتم لأنفسكم﴾[9] است حالا اگر درخت عاقل بود و با شعور بود و مي‌توانست حركت كند از جاي خود برمي‌خاست مي‌رفت يك سطل آب از رودخانه مي‌آورد به پاي خود مي‌ريخت آيا اين درخت به باغبان خدمت مي‌كرد يا به خودش فرمود اين درخت دارد جايگاه خودش را تثبيت مي‌كند فرمود عمل خير مثل آن است كه شما يك ظرف آب به پاي نهال هستي خودتان ريختيد ﴿و تثبيتاً من أنفسهم﴾[10] اين است كه در حوادث نمي‌لرزي به هر حال چهار تا امتحان پيش مي‌آيد اصلاً ما هر روز در معرض امتحان هستيم حالا جوان‌ها يك طور، پيرها يك طور، عالم‌ها يك طور، غير عالم يك طور يك انسان ثابت قدم كه ريشه دارد در دين و عقيده چون تثبيت شده است موقعيتش تثبيت شده است اين نمي‌ترسد فرمود عمل خير نقشش اين است كه موقعيت خود آدم را تثبيت مي‌كند ﴿و تثبيتاً من أنفسهم﴾ خوب مثل اين حقيقت ﴿كمثل جنّةٍ﴾[11] مثل يك باغي است كه در يك جاي برجسته‌اي باشد خوب يك وقت است كه اين باغ در دامنه اين كوه است در دامنه تپه است آن باغها آن درختهايي كه در دامنه تپه هستند اگر يا در قسمت غرب يا در قسمت شرق نيمي از روز بالاخره از آفتاب محروم‌اند امّا اگر روي اين تپه باشد بالاخره صبح تا غروب آفتاب دارد باران هم كه بيايد اوّل مال اوست آفتاب هم كه بتابد اوّل مال اوست اگر يك جايي برجسته باشد سايه‌اي نداشته باشد تمام آن آفتابها مال اوست تمام بارانها مال اوست و يك دامنه كوهي نيست محصور نيست محبوس نيست ربوة يعني برجسته در يك جاي بلندي ﴿كمثل جنّةٍ﴾ مثل باغي كه جاي بلندي است زير ديوار نيست زير سنگ و كلوخ نيست ﴿أصابها وابل﴾ باران شديد، بارش باران تند، ﴿فاتت أكلها ضعفين﴾ ميوه‌اش دو برابر است حالا اگر باران وابل نبود باران فراوان نبود ﴿فإن يصبها وابل فطلٌّ﴾ باران ريز بالاخره مي‌آيد ﴿والله بما تعملون بصيرٌ﴾[12] خوب كار خير، مثل اين است معلوم مي‌شود كار خير اين كه دنياست كه، دنيا بالاخره باغ دارد زمينهاي برجسته دارد باران وابل دارد باران طل دارد محصول دو برابر دارد محصول كمتر دارد اين همه‌اش دنياست يعني حيات دنياست نه دنيايي كه لعب و لهو، معلوم مي‌شود كار آخرت مثل اين است معلوم مي‌شود كار آخرت، دنيا نيست وگرنه مثال و ممثَّل مي‌شود، كارهاي معنوي مثل اين است نه خود اين، اين دنياست پس در دو طرف خير و شرّ، حسنة و سيئة، اطاعت و عصيان، مثلهايي در قرآن ذكر مي‌كند كه يكي‌اش مي‌شود حقيقت يكي‌اش مي‌شود لهو و لعب، يكي مي‌شود نثار و ايثار، يكي مي‌شود غرور و فريب و سراب و امثال ذلك آن آيه معروف كه اگر كسي ﴿ينفقون أموالهم في سبيل الله كمثل حبّة أنبتت سبع سنابل في كلّ سنبلة مأة حبّة والله يضاعف لمن يشاء والله واسع عليم﴾ يعني آيهٴ 261 و هم‌‌چنين 262 آن هم همينطور است مثل كسي كه در راه خدا انفاق مي‌كند اين است معلوم مي‌شود يك كاري كه يك آدم خيّر دارد مي‌كند دنيا نيست يك كار آخرت است اين شخص الآن در آخرت است كه «قلوبهم في الجنان و أجسادهم في العمل» اين ديگر لهو و لعب و زينت و تفاخر و تكاثر نيست اين كوثر است كوثر در دنيا نيست آن كه در دنياست در اين دنيايي كه «حبّ الدنيا رأس كلّ خطيئة» آن تكاثر است بعد از اينكه فرمود وضع دنيا اين است ﴿إنّما مثل الحياة﴾ در آيهٴ 32 سورهٴ مباركهٴ انعام اين است كه ﴿وما الحيوٰة الدنيا إلاّ لعب و لهو﴾ دنيا جز بازي چيز ديگري نيست يك وقت، يك كسي است كه عمري در رياست است در معاونت است در مشاورت است و در آخرت است در دنيا نيست اصلاً، اينها هم كم نيستند يك وقت است نه يك كسي يك چند سالي در اين كارها تلاش و كوشش مي‌كند هميشه دستش خالي است اين به دنبال تكاثر است آن به دنبال كوثر است اين به دنبال دنياست آن به دنبال آخرت است اين شخص ولو عقله في لعب و لهو و بدنه في زينة و تفاخر آن يكي قلبه في الجنّة و بدنه في العمل، خوب خيلي فرق مي‌كند اين حرفها جزو معارف قرآن كريم است معناي دنيا چيست؟ كه آدم اگر دنيا را بشناسد مواظب خودش و ديگران هست «حبّ الدنيا رأس كلّ خطيئة» اينها مشكل جامعه ماست هم مشكل دولت ماست هم مشكل ملت ما، اگر واقعاً كسي اينها را بداند راحت است ديگر عمداً با خودش بازي نمي‌كند خوب اين آيهٴ مورد بحث هم به صورت إنّما بود حصر بود. آيهٴ 32 سورهٴ مباركهٴ انعام هم همين است ﴿و ماالحيوٰة الدنيا إلاّ لعب و لهو و للدّار الآخرة خير للّذين يتّقون أفلا تعقلون﴾ اينها نشان مي‌دهد به اين‌كه آنچه كه ما كم داريم شناخت مسئله دنياست چند سؤال شده مربوط به روزهاي قبل بود كه ما آنها را يادداشت كرديم قرار بود روز چهارشنبه بحث بشود نشد اين بود كه در عصر ظهور حضرت وليّ عصر أرواحنا فداه عده‌اي با نگاه به دست‌شان از غيب باخبر مي‌شوند بله اين نقل شده كه بله بالاخره آنها از غيب باخبر مي‌شوند ولو با نگاه دستشان اين در روايات است ولي بالاخره به بركت حضرت، شاگردان او، اصحاب او، مؤمنان خاص همان «فاتّقوا فراسة المؤمن فإنّه ينظر بنور الله» آن بحث ظهور مي‌كند البته اين معنايش اين نيست كه از علم و پيشرفت صنايع و حِرَف علمي بهره نمي‌برند خوب آنجا كه پيشرفت صنايع همراهي مي‌كند بهره مي‌برند آنجا كه از امدادهاي غيبي از نيتها با خبر بشوند ممكن است از امدادهاي غيبي كمك بگيرند اينطور نيست كه از پيشرفتهاي صنايع و حِرَف بهره نگيرند و راه اصلاحش هم اين است حالا مثلاً امام رضوان الله عليه يك نفر بود ظهور كرد اين فضائل و مناقب را به همراه داشت حالا فرض كنيد سيصد و سيزده شاگرد مثل امام پيدا بشود در پاي ركاب حضرت، خوب خيلي مي‌شود جهان اصلاح كرد حداقلش اين است حالا ممكن است بيشتر هم باشد حالا سيصد و سيزده امام شاگرد وجود مبارك حضرت وليّ عصر باشند با اين بهره‌هاي غيبي كه ذات مقدسش دارد يقيناً اصلاح عالم آسان است خب مطلب ديگر اينكه چطور در سورهٴ مباركهٴ توبه در اين ابعادش مفصل بحث شد كه چرا بسم الله ندارد اگر همين بسم الله الرحمن الرحيم اقتضا مي‌كرد كه اينجا چون رحمت خدا سابق بر غضب هست آن رحمت الهي دستور داد كه اين قطعنامه با برائت شروع بشود ﴿براءة من الله﴾[13] منتهي اين بسم الله هم نيست شما نگاه بكنيد معناي بسم الله اين نيست كه كسي بگويد ﴿بسم الله الرحمن الرحيم﴾ اينكه در روايات دارد هيچ كاري بدون بسم الله شروع نمي‌شود مگر اينكه بي بركت است هر كاري كه مي‌خواهيد شروع كنيد بايد بسم الله بگوييد قبلاً هم بحث شد كه بايد نام ذات اقدس اله باشد حالا عند الذبح او النّحر كسي بگويد الله اكبر، لاإله إلاّ الله، سبحان الله، لاحول ولاقوّة إلاّ بالله، كافيست ديگر، آن مذبوح حلال است هم ذبحش شرعي است يعني بايد نام خدا برده بشود ﴿ولاتأكلوا ممّا لم يذكر اسم الله عليه﴾[14] البته يك وقت يك كسي مي‌گويد ﴿بسم الله الرحمن الرحيم﴾ يك كسي مي‌گويد سبحان الله، نام خدا برده بشود گاهي سؤال مي‌كنند كه چطور دعاي كميل و بعضي از ادعيه اوّلش بسم الله ندارد خوب اولش بسم الله دارد همين كه مي‌گويد اللّهم يعني بسم الله، الهي، بسم الله است اين مناجات شعبانيه الهي، همه‌اش بسم الله است به نام خدا شروع مي‌شود اين برائت به نام خدا شروع مي‌شود ﴿براءة من الله و رسوله﴾ ﴿إلي الناس يوم الحج﴾[15] با بسم الله شروع شده است منتهي خصوصيت ﴿بسم الله الرحمن الرحيم﴾ كه مناسب با رحمت است اين با قطعنامه اعلام انزجار، هماهنگ نيست همان بسم اللهي كه امان غضب است و دستور غضب مي‌دهد اينجا به اين صورت شروع شده كه ﴿براءة من الله﴾ نه رحمةٌ من الله فتحصّل كه سورهٴ مباركهٴ توبه بسم الله دارد به نام خدا دارد منتهي خداي قهّار، شما خداي رحمان مي‌خواهيد طلب بكنيد اين با اعلام انزجار سازگار نيست اصلاً طليعه سوره، قطعنامه است، قطعنامهٴ انزجاري، نام خدا هم آمده است منتهي به عنوان منتقم ﴿إنّا من المجرمين منتقمون﴾[16] شما بخواهيد رحمت بگوييد بعد بگوييد ما از شما منزجريم اين هماهنگ نيست ولي بگوييد قهار اينچنين پيام داد منتقم اينچنين پيام دارد براي اينكه سيزده سال در مكه به شما مهلت داد قبول نكرديد تقريباً نه سال در مدينه به شما مهلت داد قبول نكرديد تا از دست شما بر آمد شهداي اسلام را مثل حمزه سيد الشهدا سلام الله عليهم اجمعين اينها را به صورت اكل الاكباد به اين صورت درآورديد ديگر حالا جا براي رحمت نيست اينكه اوّل نفرمود ﴿براءة من الله﴾[17] كه بعد از بيست و سه سال فرمود بعد از بيست و دو سال فرمود اين تقريباً سيزده سال به تعبير بعضي از ظرفاء خورد بود نه زد و خورد جنگي نبود دفاعي نمي‌كردند فقط مي‌خوردند اين سيزده سال، مسلمانها در مكه فقط خوردند وقتي جنگ و گريزي، زد و خوردي، دعوايي، چالشي اينها نبود هر چه بود خوردند آن زد و خورد در مدينه بود ده سال فرمود خوب بيست و سه سال بس است ديگر هر كاري از دست شما بر آمد كرديد اينجا بسم الله هست منتهي الله، منتقم، الله قهّار، اللهي كه فرمود ﴿إنّامن المجرمين منتقمون﴾[18] دعاي كميل، اوّلش بسم الله است مناجات شعبانيه اوّلش بسم الله است هيچ دعايي نيست مگر اينكه بسم الله است منتهي نبايد بگوييم بسم الله يعني بسم الله الرحمن الرحيم همانطوري كه در فقه مي‌گويند ﴿لاتأكلوا ممّا لم بذكر اسم الله عليه﴾[19] اگر كسي وقتي كه دارد ذَبح مي‌كند بگويد يا الله خوب كافيست سبحان الله كافيست نام ذات اقدس اله بايد برده شود اينجا هم برده شده.

سؤال: جواب: خوب آن ممكن است آثار خاص خودش را داشته باشد ولي غالب اينها حمد است يا ابتدا به حمد بايد بشود يا ابتدا به بسم الله بشود اين معلوم مي‌شود كه هر امري كه به حمد خدا شروع نشود كذا و كذا است معلوم مي‌شود حمد خدا هم اسم خداست نام خدا را به عنوان حميد مي‌برند امّا اين سؤال كه چطور بعضي مثل ريح عاصف، عاصفه گفته نشده براي آن است كه عاصف وصف مختص مؤنث است نظير حائض و طالق و در حائض و طالق تاء اضافه نمي‌شود چطور در اوّل سورهٴ مباركهٴ حج آمده كه ﴿يوم تذهل كلّ مرضعة عمّا أرضعت﴾[20] آنجا در كتابهاي ادبي ملاحظه فرموديد كه تاء مختص مثل مرضع، نمي‌گويند مرضعه، ولي اين زن دو حالت است زن شيرده را مي‌گويند مرضع ديگر چون مرد شير نمي‌دهد ديگر تاء براي فرق مؤنث و مذكر است اينجا كه صفت مختص مؤنث است جا براي تاء نيست امّا در حاليكه زن دارد شير مي‌دهد پستان او در دهان كودك  است اين حالت را مي‌گويند مرضعه اگر مي‌فرمود تذهل كلّ مرضعٍ عمّا أرضعت اين لطيفه را نمي‌فهماند بالاخره زن شيرده مشغول شستن لباس است شستن ظرف است يك حادثه‌اي پيش آمده از كودكش غافل است اما وقتي زن، بچه در دامان اوست در بغل اوست پستان در كام اوست در چنين حالتي اگر غفلت بكند معلوم مي‌شود حادثه خيلي مهم است آن تاء براي آن است كه آن حالت ارضاع را بگويند يعني حالت شير دادن را مي‌گويند پس غرض اين است كه مثل خير به شرّ هر دو آمده اينها هيچ كدام دنيا نيست اينها آيات الهي است و كسي به زمين بد نگويد به آسمان بد نگويد به فضا و هوا بد نگويد به اين من و ما بد بگويد آن هم بد بگويد يعني پرهيز بكند بالاخره مگر بناي ما بر آن نبود كه ما خدمت بكنيم خوب ديگري دارد خدمت مي‌كند بسيار خوب، ما تلاش و كوششمان را كرديم كه رأي بياوريم خوب رأي نياوردم ما كه وظيفه‌مان اين بود كه عرضه بكنيم منزوي نشويم خودمان را جدا نكنيم جدا نكرديم كانديد هم شديم تلاش و كوشش هم كرديم تبليغ هم كرديم خوب رأي نياورديم ديگري رأي آورده انشاءالله موفق باشد اين مي‌شود آخرت، امّا حالا ما رأي نياورديم خداي ناكرده بنشينيم تا آخر عليه كسي حرف بزنيم اين ديگر مي‌شود دنيا. بنابراين، آدم در متن زندگي هست در متن سياست است شد وظيفه‌اش را انجام مي‌دهد نشد ديگر وظيفه‌اي ندارد كوتاهي نكرده، وقتي كوتاهي نكرده از چه برنجد؟ بنابراين، آخرت وضعش مشخص مي‌شود دنيا هم وضعش مشخص مي‌شود نه يك كلمه كه دنيا اينطور است حوادث زياد است آدم كه از حسن و قبح پشت پرده باخبر نيست از عاقبت هم كه با خبر نيست هر كسي هر وظيفه‌اي دارد انجام بدهد ديگر نگراني ندارد خوب فرمود دنيا اين است اما در قبالش ﴿والله يدعوا إلي دار السلام﴾[21] معلوم مي‌شود دنيا دار الآفة است از اين تقابل مي‌فهميم كه يكي دار السلام است و يكي دار الآفة است دار السلام، سلامة من العيب است سلامة من النفس است سلامة من المرض و كذا و كذا است حداقل چهار جهت در آخرت هست كه دار السلام است و دنيا فاقد همه اينهاست مثلاً اگر كسي امكاناتي پيدا كرده كه به آيندهٴ بهتري برسد اوّلاً ممكن است كه به آينده نرسد به فردا نرسد ﴿إذا جاء أجلهم لايستأخرون ساعةً ولا يستقدمون﴾[22] ولي آخرت اينچنين نيست آنجا وقتي ﴿لايذوقون فيها الموت إلاّ الموتة الأُولي﴾[23] ديگر آينده آنجا قطعي است اين يك, حالا فردا زنده ماند چو فردا برآيد به اين فكر بود كه لذت ببرد فردا خودش زنده بود ولي آن حوادث تلخ نگذاشت كه آن نعمتها به دستش برسد ولي در آخرت اينطور نيست انسان آينده داشته باشد، بماند ولي آينده‌اش بي ثمر باشد اين نيست، سوم نعمتهايي كه در دنيا هست بالاخره نه سالم از عيب است نه مصون از نقص، هم گرفتار نقص است هم گرفتار عيب است كمبود دارد امّا نعمتهاي بهشت اينچنين نيست ﴿لهم مايشاءون فيها و لدينا مزيد﴾[24] كمبود ندارد چهارم انسان غرق نعمت دنيا هم باشد ولي خوف فراق هست حالا بر فرض هم اين آقا عمر طبيعي بكند بالاخره مي‌داند كه بعد از عمر طبيعي بايد رها بكند ولي آنجا ﴿خالدين فيها أبداً﴾[25] ﴿عطاءً غير مجذوذ﴾[26] هست غير ممنون هست مني نيست دفعي نيست براي هميشه است حداقل اين چهار جهت عناصر محوري فرق دنيا و آخرت است باغ دنيا و آخرت است آن مي‌شود دارالسلام، فرمود اينجا كه دارالفريب، غرور است كه ما شما را به دار السلام دعوت مي‌كنيم دارالسلام هم در جيب توست در دست توست در دهان توست نقد است نه نسيه باشد درست حرف بزن دارالسلام همين است درست نگاه بكن دارالسلام همين است چون وقتي مُردي همينها به آن صورت درمي‌آيد بايد ﴿فلأنفسهم يمهدون﴾[27] يعني آن داري كه در آنجا هست با اعمال شما مزيّن مي‌شود ﴿فلأنفسهم يمهدون﴾ براي خودتان فرش پهن كنيد حرف خوبي كه زديد براي خودتان فرش بكنيد يك وقتي سيدنا الاستاد امام رضوان الله عليه نصيحتي كه كردند در همين مسجد اعظم در همان شبستان مي‌فرمود به اين‌كه بعد هم اين روايت را مرحوم مجلسي رضوان الله تعالي عليه در بحار نقل مي‌كند كه بعضيها در قيامت زبانشان آنقدر دراز مي‌شود كه يك عده روي زبان آنها پا مي‌گذارند و راه مي‌روند آدم اوّل تعجب مي‌كرد كه اين يعني چه بعد توضيح مي‌دادند اينها كه نيش دارند زبان درازي مي‌كنند آبروي مردم و حيثيت مردم را بيخود و بي جهت از بين مي‌برند در قيامت به اين وضع مبتلا مي‌شوند زبان درازي اين است اگر آدم زبانش را مواظب باشد كه ديگر روح و ريحان است انسان اگر درست حرف بزند يك چيز نقدي است اگر همين الآن مُرد همين الآن مي‌بيند كجاست اينكه نسيه نيست كه معلوم نيست كه اين زيد طيب و طاهر كي مي‌ميرد كه، همين كه مُرد «في روضة من رياض الجنة» مي‌بيند نقد است ﴿فلأنفسهم يمهدون﴾[28] فرمود آنكه گفتيد مثل الحياة الدنيا اين تحليل كرديم چيزي از آن درنمي‌آيد جز تكاثر اما ﴿والله يدعوا إلي دار السلام﴾ نامه دعوت نوشته، دعوتتان مي‌كند مي‌گويد آماده است بفرماييد دعوت كردن به لحاظ فطرت است به لحاظ عقل نظري هست به لحاظ عقل عملي هست به لسان انبيا هست به لسان ائمه عليهم السلام هست دعوت است بالاخره، دعوت تكويني ذات اقدس اله در قيامت ظهور مي‌كند ﴿يوم ندعوا كلّ أُناس بإمامهم﴾[29] هر كسي را به نام امامشان صدا مي‌زنند مي‌گويند علويها بيايند خوب هر كسي تابع وجود مبارك حضرت امير بود صف مي‌كشد ﴿يوم ندعوا كلّ أُناس بإمامهم﴾ حسينيها بيايند حسنيها بيايند خوب اينها هم حضور پيدا مي‌كنند يك عده هم حشر محبّان علي با علي، حشر محبّان ديگري با ديگري به نام امام دعوت مي‌كنند اين ديگر دعوتنامه كه نيست اين دعوت تكويني است دعوت است فرمود مااينها را از قبر دعوت مي‌كنيم ﴿فإذا هم من الأجداث إلي ربّهم ينسلون﴾[30] اين دعوت تكويني است دعوت تشريعي و قراردادي كه به اختيار خود آدم است در دنياست آنجا ديگر به اختيار كسي نيست وقتي ﴿يوم ندعوا كلّ أُناس بإمامهم﴾.

پايان نوار

 

[1]  ـ سجده، ٧.

[2]  ـ عنكبوت، ١٢.

[3]  ـ هود، ٦.

[4]  ـ طه، ١٣١.

[5]  ـ حديد، ٢٠.

[6]  ـ حديد، ٢٠.

[7]  ـ حديد، ٢٠.

[8]  ـ بقره، ٢٦٥

[9]  ـ اسراء، ٧.

[10]  ـ بقره، ٢٦٥.

[11]  ـ بقره، ٢٦٥.

[12]  ـ بقره، ٢٦٥.

[13]  ـ توبه، ١.

[14]  ـ انعام، ١٢١.

[15]  ـ توبه، ٣.

[16]  ـ سجده، ٢٢.

[17]  ـ توبه، ١.

[18]  ـ سجده، ٢٢.

[19]  ـ انعام، ١٢١.

[20]  ـ حج، ٢.

[21]  ٠ـ يونس، ٢٥.

[22]  ـ يونس، ٤٩.

[23]  ـ دخان، ٥٦.

[24]  ـ ق، ٣٥.

[25]  ـ جن، ٢٣.

[26]  ـ هود، ١٠٨.

[27]  ـ روم، ٤٤.

[28]  ـ روم، ٤٤.

[29]  ـ اسراء، ٧١.

[30]  ـ يونس، ٥١.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق