01 05 2010 4797824 شناسه:

تفسیر سوره طه جلسه 49 (1389/02/11)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْراً ﴿99﴾ مَّنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وِزْراً ﴿100﴾ خَالِدِينَ فِيهِ وَسَاءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلاً ﴿101﴾ يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً ﴿102﴾ يَتَخَافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْراً ﴿103﴾ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا يَوْماً﴿104﴾

آگاهی بر قصص انبيا به علم لدنّی برای تذکره مردم

بعد از نقل جريانهاي گذشته مخصوصاً قصّهٴ موسي و هارون(عليهما السلام) فرمود اين‌چنين ما اخبار گذشته را براي تو بازگو مي‌كنيم در بخشهاي ديگر به طور تفصيل فرمود شما در جريان كوه طور نبودي, در جريان مدين نبودي, در جريان قصّهٴ حضرت زكريا نبودي ما همهٴ اين صحنه‌ها را براي شما بازگو كرديم ﴿مَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ, ﴿مَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ[1], ﴿مَا كُنتَ ثَاوِياً فِي أَهْلِ مَدْيَنَ﴾[2], ﴿مَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ﴾[3] همهٴ اينها را با آدرس ذكر كرده تو در مدين نبودي, تو در طور نبودي, ولي قصّه از اين قبيل است بعد براي اينكه روشن بشود اين كتاب قصّه نيست و تذكرهٴ الهي است فرمود: ﴿كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْراً﴾ ما يك علم لدنّي, كتاب لدنّي, ذكر لدنّي, تذكرهٴ لدنّي به تو داديم و اين همان قرآن كريم است كه از نزد ما به تو رسيده است و تو آن را از نزد ما دريافت كردي نه تنها ﴿مِنْ عِندِنَا است بلكه ﴿مِن لَّدُنَّا است آن وقت اين مي‌شود معيار حق.

آثار پذيرش و اعراض از وحی الهی

از آن به بعد مردم يا قبول دارند يا نكول آن كه اقبال مي‌كند كه روح و ريحان به انتظار اوست و آن كه اعراض مي‌كند بار سنگين را به دوش خود مي‌كِشد ﴿مَّنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وِزْراً﴾ يعني اين خودِ اعراض يك بارِ گناه سنگين است و اين بار گناه را هيچ باربَري نمي‌برد ﴿كَلَّا لاَ وَزَرَ[4] هيچ باربري در قيامت نيست مگر خود صاحب بار فرمود: ﴿فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وِزْراً﴾ كه ﴿خَالِدِينَ فِيهِ﴾ در اين وِزر مُخلّدند محفوف به همين وزرند. ضمير و فعل را گاهي مفرد مي‌آورد گاهي جمع چون كلمهٴ «مَن» به لحاظ لفظ مفرد است و به لحاظ معنا قابل صدق بر كثيرين لذا از نظر فعل فرمود: ﴿أَعْرَضَ﴾ نه «أعرضوا», ﴿يَحْمِلُ﴾ نه «يحملون», گاهي به لحاظ معنا جمع مي‌آورد كه فرمود: ﴿خَالِدِينَ﴾ نه «خالداً», ﴿سَاءَ لَهُمْ﴾ نه «له» پس به لحاظ معنا جمع مي‌آورند به لحاظ لفظ مفرد.

چگونگی عمل گناه در قيامت و عواقب آن

ظاهر اين آيه آن است كه انسان در درون گناه خودش خفه مي‌شود و همان‌جا هست همين وِزر و همين سيّئه به صورت يك بار سنگين در مي‌آيد و خود انسان اين بار سنگين را حمل مي‌كند و در درون اين هم مي‌ماند ﴿خَالِدِينَ فِيهِ وَسَاءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلاً﴾ اين يك بارِ بدي است آنچه را كه انسان در درون حمل مي‌كند مثل مادر آن مي‌شود حَمل, آنچه را در پشت حمل مي‌كند مي‌شود حِمل در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» گذشت كه فرمود: ﴿وَلِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِيمٌ﴾[5] اگر كسي اين صواع را پيدا كرده به اندازهٴ يك بار شتر جايزه دارد و من هم ضامنم ﴿وَلِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِيمٌ﴾ آنجا فرق بين حِمل و حَمل گفته شد اينجا هم فرمود: ﴿وَسَاءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلاً﴾ اين بار, بار سنگين و بار بدي است ولي اينها در همين بار مُخلّدند در سورهٴ مباركهٴ «نساء» مشابه اين گذشت كه جهنم مصير همينهاست مصير با «صاد» نه مسير با «سين» آيهٴ 115 سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين بود فرمود: ﴿وَمَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَي وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّي وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيراً﴾ اين جهنم بد صيرورتي است يعني اينها جهنم مي‌شوند نه به طرف جهنم حركت مي‌كنند سير با سين نيست صيرورت است و با صاد يعني اينها به جهنم متحوّل مي‌شوند آن ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ كه ﴿تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾[6] از همين‌جاها در مي‌آيد.

تبديل شدن انسان به روح و ريحان يا هيزم جهنم

چه اينكه اگر كسي اعراض نكرد اقبال كرد به اين كتاب و جزء مقرّبين شد خود روح و ريحان مي‌شود ما اگر دليلي داشتيم بر اينكه اين آيه نمي‌تواند به همان ظاهرش بماند خب چاره‌اي نداشتيم و نداريم مگر اينكه بگوييم مضاف محذوف است و مانند آن, اما اگر براهين عقلي كمك مي‌كند و شواهد نقلي كمك مي‌كند ما همين آيات را بايد با همين ظواهر حفظ بكنيم در سورهٴ مباركهٴ «واقعه» آيهٴ 88 و 89 اين است ﴿فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ ٭ فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ﴾ نه «فله روحٌ فله ريحانٌ و له جنّت نعيم» عقل اين را مي‌گويد ظاهر نقل هم همين است آن وقت ما چرا مثلاً ضمير, را در تقدير بگيريم خود انسان مي‌شود روح, خود انسان مي‌شود ريحان, خود انسان مي‌شود نعيم دربارهٴ وجود مبارك حضرت امير وارد شده است كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «أنا مدينة الحكمة و هي الجنّة و أنت يا عليّ بابها»[7] من شهر حكمتم و حكمت ـ همان حكمتِ قرآني ـ بهشت است و تو درِ اين بهشتي خب ظاهر اين آيات كه اين است كه خود مقرّب مي‌شود روح, ريحان, جنّت نعيم نه «له روحٌ و له ريحانٌ و له جنّت نعيم» دربارهٴ جهنميها هم همين است در بحثهاي روزهاي قبل هم اشاره شد كه هيزم جهنم خود ظالمين‌اند ديگر در سورهٴ مباركهٴ «جن» فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً[8] درست است جهنم موادّ سوخت و سوز دارد اما هيزم از جاي ديگر نمي‌آورند خود اين ظالمين هيزم جهنم‌اند حالا اگر ادلهٴ ديگري بود كه آتش ديگر است يؤخذ به, ولي اين ظاهرش درست است يعني خود اين شخص مي‌شود جهنم گُر مي‌گيرد حالا اگر يك آتش ديگري بود كه مانعي ندارد كه.

تعدّد نفخ صور قيامت

خب, ﴿خَالِدِينَ فِيهِ وَسَاءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلاً﴾ قيامت چه موقع قيام مي‌كند چون همه قائم‌اند ﴿يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[9], چه موقع قيامت قيام مي‌كند ﴿يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ﴾ روزي كه در صور دميده مي‌شود يا در صوَر و صورتها دميده مي‌شود نافخ چه كسي است, نَفخ چيست, نفخ چندتاست آن در آيات گوناگون مطرح است كه دوتا نفخ صور است فاصلهٴ بين دوتا نفخ صور هست با نفخ صور اول همگان مي‌ميرند ﴿فَصَعِقَ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الأرْضِ إِلاّ مَن شَاءَ اللَّهُ[10] با نفخ ديگر همه زنده مي‌شوند مي‌بينيد دوتا فوت كردن است يك فوت كردني است كه آدم آتش را خاموش مي‌كند آن شعله را خاموش مي‌كند يك فوت كردن است براي گيراندن آن شعله است دوتا نفخ است دوتا فوت كردن در عالم است يك فوت كردني است براي خاموش شدن چراغ ممكنات كه همه خاموش مي‌شوند, يك فوت كردني است براي اشتعال و روشن شدن كه همه بار دگر زنده مي‌شوند اين ناظر به آن بار ديگر زنده شدن است كه ﴿يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ﴾ و همگان سر از قبر برمي‌دارند.

تبيين معنای آيه ﴿وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً﴾

اما يك عدّه كور محشور مي‌شوند ﴿وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً﴾ اين «زُرق» جمع أزرق است و اين أزرق به معناي كبود چشم نيست ظاهراً يعني كساني كه نور چشمشان رفته است نور چشمشان آن باصره از بين رفته است قدرت باصره و بينايي از بين رفته است اين شبكهٴ چشم كبود مي‌شود بنابراين اين‌چنين نيست كه يعني اين چشم بيناست ولي كبود است وقتي نور رخت بربست اين شبكهٴ چشم كبود مي‌شود بعضيها كه كورند شبكهٴ چشمشان را كه ملاحظه مي‌كنيد مي‌بينيد أزرق است ﴿وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً﴾ چه اينكه مشابه اين در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» گذشت در سورهٴ «اسراء» آيهٴ 97 اين بود فرمود: ﴿وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَي وُجُوهِهِمْ عُمْياً﴾ كه ‌«عُمي‌» جمع أعماست در همين سورهٴ مباركهٴ «طه» آيه‌اي در پيش داريم كه فرمود: ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾[11] بنابراين ﴿زُرْقاً در ﴿وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً﴾ مي‌تواند به معناي اعما باشد.

پاسخ اهل قيامت از مدّت اقامت خود در دنيا و برزخ

خب, اينها كه محشور شدند از شدّت هول با يكديگر آرام آرام گفتگو مي‌كنند چون در آن روز ﴿فَلاَ تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً[12] از شدّت رنج, درد و هول كسي قدرت سخن گفتنِ علني و صداي بلند ندارد آهسته كنار هم با يكديگر زمزمه مي‌كنند كه ما چند مدّت اينجا مانديم ﴿يَتَخَافَتُونَ بَيْنَهُمْ﴾ آرام با اِخفات با صداي هَمس با يكديگر گفتگو مي‌كنند كه ما چقدر اينجا مانديم يعني بعد از مرگ تا صحنهٴ قيامت چقدر فاصله شد بعضيها مي‌گويند ﴿إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْراً﴾ مثلاً ده روز مانديم بعد خدا مي‌فرمايد: ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ﴾ ما بهتر مي‌دانيم كه اينها دارند چه مي‌گويند آن كه يك مقدار معتدل‌تر است مي‌گويد كه ﴿يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا يَوْماً ده روز خيلي زياد است يك روز مانديم. از اين يك روز هم اين چون يك روز نسبت به ده روز أمثل است يعني به واقع نزديك‌تر است نه اينكه واقعاً يك روز مانده‌اند در سورهٴ مباركهٴ «روم» اين اوضاع را مشخص فرمود, فرمود آيهٴ 55 سورهٴ مباركهٴ «روم» و 56 به اين صورت است ﴿وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ﴾ ساعت اوّلي به معني قيامت است ساعت دومي به معني لحظه است مي‌گويد يك لحظه بيشتر نبوديم براي اينكه كلّ اين جريان دنيا يا جريان برزخ نسبت به ابديّتي كه در قيامت براي اينها روشن مي‌شود, مي‌شود يك لحظه براي اينكه هفتاد سال يا صد سال نسبت به ابد اصلاً قابل قياس نيست مي‌شود يك لحظه ﴿كَذلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ ولي ﴿وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَي يَوْمِ الْبَعْثِ شما در آن دفتر الهي از روز مرگ تا الآن مانديد حالا يك ميليون سال, دو ميليون سال اينها را غير از خدا كسي نمي‌داند سخن از ده روز و يك روز و يك لحظه نيست الآن شما نسبت به ابديّتي كه مشاهده مي‌كنيد مي‌گوييد ده روز يا يك روز يا يك لحظه وگرنه ساليان متمادي در برزخ مانديد ﴿لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَي يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلكِنَّكُمْ كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾[13] خب, بالأخره قلَّ أو كَثُرَ صحنهٴ برزخ به پايان مي‌رسد ساهرهٴ قيامت قيام مي‌كند ﴿يَتَخَافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْراً ٭ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا يَوْماً و ما آشناتريم. در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» مشابه همين آمده كه خيال نكنيد شما با مرگ اوضاعتان پايان مي‌پذيرد و بعد از مرگ خبري نيست انسان اين خيال را به خودش راه ندهد آيهٴ 112 به بعد اين است ﴿قَالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ آنها در جواب گفتند ما سال نمانديم تا شما بگوييد چند سال ﴿قَالُوا لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَسْأَلِ الْعَادِّينَ﴾ آ‌نهايي كه علم نزد آنهاست از آنها بپرسيد ﴿قَالَ إِن لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلاً لَوْ أَنَّكُمْ كُنتُم تَعْلَمُونَ ٭ أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لاَ تُرْجَعُونَ﴾ مهم‌ترين مسئله‌اي كه بشر از او غافل است همين مسئلهٴ معاد است شما ببينيد غالب اين معرفت‌شناسيها غالب اين جهان‌بيني‌ها بر اساس همان عالم طبيعت است پيشرفت علم اينها را متحيّر كرده اصلاً حقيقتاً خواب‌اند نمي‌دانند كه بعد از مرگ چه خبري است و دربارهٴ مرگ به بعد اصلاً فكر نمي‌كنند اينها خيال مي‌كنند انسان يك چند سالي زنده است بعد مي‌پوسد «الناس نيامٌ فإذا ماتوا انتبهوا»[14] مهم‌ترين مسئله‌اي كه بشر در پيش دارد جريان معاد است و برزخ, مرگ و بعد از مرگ و از او غافل است چون از او غافل است به همين صورت مبتلا شد خب.

بيين احتمالاتی در مصداق <اثرالرسول>

اما مطالبي كه مربوط به سؤالهاي قبل است آيهٴ 96 يعني همين آيه‌اي كه مربوط به جريان سامري بود اين جزء متشابهات نيست چندتا احتمال دارد هر كدام از اين مفسّران بزرگوار يكي از اين احتمالات را پذيرفتند, استظهار كردند به آساني هم از كنارش گذشتند حالا يا منظور از رسول خود وجود مبارك موساي كليم است يا فرشتهٴ الهي است يا اسب اوست هر كدام يكي از اينها را استظهار كردند و به آساني گذشتند اين مطلب اول.

 

متشابه نبودن اختلاف در مصداق <اثرالرسول>

مطلب دوم اين است كه اگر بر فرض براي ما روشن نشود كه كدام يك از اين مُحتملات ظاهر آيه است اين جزء متشابه نيست متشابه آن است كه منشأ فتنه باشد اينها سه, چهارتا احتمال است همه‌اش ممكن است هيچ كدامش هم دردسر ندارد چه بگوييم اسب جبرئيل, چه بگوييم خود جبرئيل, چه بگوييم وجود مبارك موساي كليم, چه بگوييم فرشته‌اي غير از اين فرشته‌ها همه‌شان ممكن است هم تمثّل ممكن است هم تجسّد بعضي از ملائكه كه ملائكةالأرض است ممكن است خب, متشابه آن است كه منشأ فتنه باشد در قرآن كريم فرمود آنهايي كه ﴿في قلوبهم زيغ﴾ به دنبال متشابه‌اند ﴿ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ[15] آيه‌اي كه دارد خدا آمد ﴿جَاءَ رَبُّكَ[16] اين منشأ فتنه است اگر آمدني و رفتني باشد كه ديگر خدا نيست يا ﴿اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ[17] يا خداي سبحان امتحان مي‌كند تا بفهمد كه در درون شما چه خبر است ﴿لِنَعْلَمَ[18] خب آن كه نداند و با امتحان بخواهد بداند كه ـ معاذ الله ـ خدا نيست يا آياتي كه دربارهٴ عصيان انبيا وارد شده ـ معاذ الله ـ كه اينها تَردامن بودند معصيت كردند اينها منشأ فتنه است اينها متشابه است نه اينكه يك آيه سه, چهارتا احتمال داشته باشد ما در ترجيح يكي از اين احتمالات موفق نشويم اين بشود جزء متشابه اين يكي, پس اين آيه جزء محكمات است سه, چهارتا احتمال دارد هيچ كدامش هم مشكل ندارد.

 

وجود حکمت در نقل نشدن حوادث تاريخی در قرآن

مطلب ديگر اين است كه گاهي قرآن كريم مطلبي را بر اساس روشن بودنش [اشاره نمي‌كند و] ساكت مي‌شود, گاهي چون مهم نيست ساكت مي‌شود در جريان سورهٴ مباركهٴ «بقره» وقتي استدلال وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) را ذكر مي‌كند در سورهٴ «بقره» آيهٴ 258 برهاني را حضرت ابراهيم ذكر مي‌كند نمرود او را به خيال خام خود نقض مي‌كند وجود مبارك حضرت ابراهيم مسير برهان را برمي‌گرداند اين معنايش اين نيست كه ـ معاذ الله ـ آن برهان ناقص بود حضرت ابراهيم باخبر نبود و حضرت ابراهيم مغلوب شد و نمرود پيروز شد اين مطلب را به وضوحش واگذاشت آيهٴ 258 اين است ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ﴾ وجود مبارك استدلال كرد بر توحيد به اين ﴿رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِيْ وَيُمِيتُ﴾ بعد نمرود گفت ﴿أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ﴾ همان جريان زندانيهايي كه يكي را آزاد كرده يكي را اعدام كرده خب اين معنايش اين نيست كه برهان حضرت ابراهيم ناتمام بود و وجود مبارك ابراهيم شكست خورد براي اينكه در جمع افراد شستشوي مغز شده اينها نمي‌توانند تشخيص بدهند بين احيا و اماتهٴ الهي و بين اينكه نمرود يك زنداني را اعدام بكند يك زنداني را آزاد بكند اين امر بيّن‌الرشد نزد اصحاب حق را مسكوت‌عنه مي‌گذارد بدون اينكه هيچ حرفي دربارهٴ او بزند وجود مبارك حضرت ابراهيم يك برهان شفاف‌تري مي‌آورد كه اين برهان با برهان اوّلي يكي است مصداقاً يكي است, حدّ وسطشان, تحليل عقلي‌شان يكي است منتها اين شفاف‌تر است فرمود: ﴿فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ﴾ مسئله را آفتابي كرده اين‌چنين نيست كه حالا احيا و اماته كارش غير از اِتيان شمس از مشرق باشد اينها هم تدبير الهي است, نظم الهي است هر دو به دست خداست حدّ وسط هر دو به يك جامع مشترك برمي‌گردد منتها وجود مبارك حضرت ابراهيم طرزي حرف زده كه ديگر او نتواند عوام‌فريبي كند ﴿فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ﴾[19] خب حالا فإن قيل چرا خدا جواب او را نداده خيلي از چيزهاست كه به وضوحش واگذار مي‌شود براي اينكه مهم نيست.

تاکيد قرآن بر جسد بودن مجسمه سامری و عدم نقل مباحث ديگر

گذشته از اينكه اين حرف, حرف سامري است نه حرف پيغمبر نه حرف خدا منتها خدا نقل كرده او گفته ﴿سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي[20] بر اساس اين ﴿سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي وجود مبارك موساي كليم به دستور الهي تصميم جدّي گرفته و كيفر داده البته اين تسويل نفس اين نفس امّاره و مانند آن اينها عامل داخلي‌اند آنكه مُوسوِس است و كارگشاي اوّليه است و اغواگر اوّليه است شيطان است كه دشمن بيروني است دشمن بيروني فقط دعوت مي‌كند.

پرسش:

پاسخ: بسيار خب, از اين اغواها در عالَم زياد است ساليان متمادي بدتر از سامري همين فرعون گفت ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي[21] بعد خداي سبحان هم او را به كيفرش رساند هم اين را به كيفرش رساند از اينكه يك عدّه در اثر آشنا نبودن به فرهنگ ديني و نرفتن فراگيري علوم اسلامي به دنبال سامري و فرعون مي‌روند تقصير كسي نيست ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾[22] وجود مبارك موساي كليم هم همهٴ بيّنات را به آنها نشان داده بعد مع‌ذلك آنها گفتند ﴿يَا مُوسَي اجْعَلْ لَنَا إِلهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾[23] اما مطلب, مطلب علمي نيست كه حالا ذات اقدس الهي دربارهٴ او آيه نازل كند كه منشأ اين كار آن بوده و دو, سه‌تا احتمال هم بيشتر نيست گذشته از اينكه بر فرض سامري عِجلي درست كرده باشد حالا يا مجسّمهٴ عِجل است يا نه, واقعاً دستگاه درون هم درست كرده دستگاه درون را به صورت عِجل درست بكند يعني دستگاه گوارش و دستگاه ريه و روده بگذارد كه مهم نيست از اين كارها كه فراوان مي‌كنند يعني از راه سنگ و گِل از راههاي ديگر معده درست كند, روده درست كند, ريه درست كند اينها كه كار مهمّي نيست عمده حيات‌بخشي است كه قرآن اصرار دارد حيات نبخشيد ﴿عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ﴾[24] خواه صورتش صورت عِجل باشد خواه نه, گذشته از اينكه صورتش صورت عِجل باشد دستگاه گوارش و دستگاه تنفّسي هم به او داده ريه داده, روده داده, قلب داده, مغز داده اين كارها را كرده نه اينكه قلب واقعي و مغز واقعي يك سلسله موادّي به كار برده به جاي قلب, يك سلسله موادّي به كار برده به جاي مغز اينها خيلي آسان است اينها كه مهم نيست عمده آن است كه اين را به صدا در آورده, صدا در آوردنش هم يك كار صنعت است نه كار احيا ﴿عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ﴾ بنابراين نه مطلب, مطلب علمي است نه جزء متشابهات است منشأش هم اغواي شيطان بود و پذيرش نفساني اين شخص يعني سامري كه از راه تسويل نفس شده.

نفس حقيقت واعده انسان با شئون متعدّد

اما جريان نفس و روح و قلب و اينها انسان بيش از يك حقيقت ندارد كه بدن او را تأمين مي‌كند اين حقيقت واحده شئون متعدّدي دارد كه به مناسبتهايي از آن شئون نامهاي گوناگوني مطرح مي‌كنند قلب مي‌گويند, نفس مي‌گويند, روح مي‌گويند, فؤاد مي‌گويند ولي اصلش روح است, نفس است شئون گوناگون نفس را نفس مُلهمه دارد, نفس مطمئنّه دارد, نفس لوّامه دارد, نفس مسوّله دارد, اينها شئون گوناگون و حالات مختلف و درجات متنوّع اين حقيقت مجرّد است كه از آن به عنوان روح تعبير شده كه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي[25] بنابراين شيطان عامل بيروني است كه ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾[26] كه قبلاً گذشت يا ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾[27] كه آن هم گذشت آنها عامل بيروني‌اند در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» گذشت كه شيطان صريحاً مي‌گويد من هيچ سلطنتي بر شما نداشتم من فقط وسوسه كردم وسوسه هم دعوت بيش نيست آنچه را كه انبيا فرستادند دعوت‌نامه بود, آنچه عقل و فطرت مي‌گويد دعوت‌نامه است من هم يك دعوت‌نامه فرستادم ﴿فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنفُسَكُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِيَّ﴾[28] نه من امروز صَريخ شمايم كه مشكل شما را حل كنم نه شما مُصرِخ و صريخ من هستيد كه به نالهٴ من برسيد هر كدام مسئول كار خودشان‌اند فقط من دعوت كردم شما مي‌خواستيد نياييد اين كار آنها.

پرسش:...

پاسخ: هدايت به امر هم دروني است هم بيروني, دروني برابر ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[29] بيروني هم هست كه انبيا فرستادند, قرآ‌ن فرستادند ﴿هُديً لِلنَّاسِ[30] كه اينها را هدايت كردند ولي از درون ذات اقدسي الهي انسان را هدايت كرده است انسان را بي‌سرمايه خلق نكرده فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ ما انسان را با سرمايه آفريديم به او گفتيم چه چيزي بد است و چه چيزي خوب است, چه چيزي حق است و چه چيزي باطل است, چه چيزي صدق است چه چيزي كذب است اين نفس لوّامه هم از همان سرمايه كمك مي‌گيرد ديگر. خب, بنابراين [اينكه براي ﴿قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ چند فرض مطرح شد] محذوري ندارد و آنچه محذور دارد آيات متشابهي است نظير توحيد, نظير نبوّت, نظير مسئله عصمت انبيا و مانند آن كه محذوري دارد و بايد كه كاملاً در اثر ارجاع به محكمات اينها را حل بكنند در صحنهٴ معاد و صحنهٴ قيامت هم وقتي آن آثار بسيار هولناك است انسان يادش مي‌رود نمي‌فهمد كه چقدر مثلاً در برزخ بوده و چقدر چيز بوده كه قرآن كريم حالا بخشي از اينها را در آيات بعد ذكر مي‌كند كه اينها هنوز سؤال مي‌كنند پس وضع كوه چطور مي‌شود و اينها كه شرح مي‌دهد كوهها به چه صورت در مي‌آيند[31].

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1]  . سورهٴ قصص، آيهٴ 44.

[2]  . سورهٴ قصص، آيهٴ 45.

[3]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 44.

[4]  . سورهٴ قيامت، آيهٴ 11.

[5]  . سورهٴ يوسف، آيهٴ 72.

[6]  . سورهٴ همزه، آيات 6 و 7.

[7]  . الامالي (شيخ طوسي)، ص 431.

[8]  . سورهٴ جن، آيهٴ 15.

[9]  . سورهٴ مطففين، آيهٴ 6.

[10]  . سورهٴ زمر، آيهٴ 68.

[11]  . سورهٴ طه، آيهٴ 124.

[12]  . سورهٴ طه، آيهٴ 108.

[13]  . سورهٴ روم، آيهٴ 56.

[14]  . خصائص الائمة (سيد رضي)، ص 112.

[15]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 7.

[16]  . سورهٴ فجر، آيهٴ 22.

[17]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 54.

[18]  . سورهٴ كهف، آيهٴ 12.

[19]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 258.

[20]  . سورهٴ طه، آيهٴ 96.

[21]  . سورهٴ نازعات، آيهٴ 24.

[22]  . سورهٴ زخرف، آيهٴ 54.

[23]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 138.

[24]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 148؛ سورهٴ طه، آيهٴ 88.

[25]  . سورهٴ حجر، آيهٴ 29؛ سورهٴ ص، آيهٴ 72.

[26]  . سورهٴ مريم، آيهٴ 83.

[27]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 27.

[28]  . سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 22.

[29]  . سورهٴ شمس، آيات 7 و 8.

[30]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 185.

[31]  . سورهٴ طه، آيات 105 ـ 107.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق