اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَمَا أَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ يَا مُوسَي ﴿83﴾ قَالَ هُمْ أُولاَءِ عَلَي أَثَرِي وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَي ﴿84﴾ قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِن بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ ﴿85﴾ فَرَجَعَ مُوسَي إِلَي قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ يَا قَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِن رَّبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِي ﴿86﴾ قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَاراً مِن زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذلِكَ الْقَي السَّامِرِيُّ ﴿87﴾ فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هذَا إِلهُكُمْ وَإِلهُ مُوسَي فَنَسِي ﴿88﴾ أَفَلاَ يَرَوْنَ أَلاَّ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَلاَ يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً ﴿89﴾ وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَاقَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي ﴿90﴾
ويژگي وعده الهي با موساي کليم(عليه السلام)
جريان موساي كليم(سلام الله عليه) دربارهٴ طور دو بار حضرت به طور تشريف بردند يك بار در سفر رجوع از مدين به مصر كه ﴿آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَاراً﴾[1] كه نورِ نبوّت نصيبش شد و برگشت. بار دوم وعدهاي بود كه خداي سبحان به آن حضرت بعد از عبور از درياي سرخ داد كه فرمود ما مواعده كرديم جانب ايمنِ طور آنجا به شما كتابي داده بشود كه بتوانيد برابر آن كتاب حكومتي تشكيل بدهيد و كشورتان را اداره كنيد.
مطلب دوم آن است كه در اين جريان دوم يعني تشريف بردن حضرت موساي كليم به كوه طور چند قصّه او را همراهي كرد يكي اينكه بنا بود با قوم خود برود چون خدا فرمود: ﴿وَوَاعَدْناكُمْ﴾[2] به همه وعده داده, دوم اينكه رفتنِ قوم به صورت اردو جزء مواعده الهي نبود بايد گروهي انتخاب ميشدند, سوم اينكه وجود مبارك موساي كليم عدّهاي را تقريباً هفتاد نفر را انتخاب كرده چهارم اينكه دو قسمت مهم در اين حادثه اتفاق افتاد يكي با اين هفتاد نفر بود, يكي با بقيه, وجود مبارك موساي كليم با اين هفتاد نفر به طرف كوه طور رفتند بقيه را به سرپرستي وجود مبارك هارون در همان منطقه گذاشتند.
فتنههاي آزمون هاي الهي نسبت به قوم بني اسرائيل
دو فتنهٴ مهم در اينجا اتفاق افتاد يكي مربوط به بقيه قوم بود كه سامري در بين آنها بود و فتنهٴ گوسالهپرستي را راهاندازي كرد, يكي مربوط به اين هفتاد نفر بود كه همان تفكّر حسگرايي در اينها بود و ميگفتند كه ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾[3] ما خدا را بايد ببينيم تا بفهميم كه اين حرف, حرف اوست اين كتاب, كتاب اوست. اين گروه دوم كه اين حرف را در دامنهٴ طور زدند ﴿أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ﴾[4] اينها مُردند و جريان مبسوطي دارد كه به خدا عرض كرد اينها همراهان من بودند الآن اينجا گرفتار هلاكت الهي شدند من جواب قوم را چه بگويم تو اينها را آزمودي اينها دوباره به دعاي موساي كليم زنده شدند و بقيه مناجات ادامه پيدا كرد در طيّ اين چهل شبانهروز تورات نصيب موساي كليم شد و بعد از چهل روز برگشتند. فتنهاي كه مربوط به قوم بود همان جريان گوسالهپرستي و فتنهٴ سامري بود و برخوردي با هارون(سلام الله عليه) داشت و برخوردي با قوم.
چگونگي بيان سرگذشت حضرت موسي (عليه السلام)
اين مجموعه گاهي با فاصله ذكر ميشود گاهي بيفاصله چون همهٴ اينها تقطيعشده است گرچه يك جريان است اما مقاطع گوناگون دارد در همين سورهٴ مباركهٴ «طه» ذيل آيهٴ 77 كه فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي﴾ قبلاً نقل شد حالا در تفسير ابيالسعود و مانند آن گفتند بين اين قسمت و قسمت قبلي بيست سال فاصله بود[5] ولي در روايتهاي ما حالا شايد بيست سال مشخص نشد سال اول و دوم و سوم و چهارم در روايات هست كه در سال اول چه حادثهاي پيش آمد, سال دوم چه حادثهاي پيش آمد, سال سوم همين جريان ضفادع و دَم و قُمّل و امثال ذلك در اين سالهاي مياني بود,[6] بنابراين اگر در قصّهٴ موساي كليم جرياني را به دنبال جريان قبل ذكر ميكند معنايش موالات زماني و زميني نيست و اگر چيزي را هم جدا ميكند معنايش اين نيست كه وجود مبارك موساي كليم دوتا مواعده داشت بعد از نبوّت دو بار به كوه طور رفت, دو بار قرار داشتند و مانند آن اين طور نبود.
آگاهي بني اسرائيل از مدّت حضور موساي کليم (عليه السلام) در کوه طور
چه اينكه آن وعدههاي سي روز و چهل روز دوتا وعده نبود اول وعده سي روز بود بعد ده روز به آن اضافه شده, شده چهل روز مجموع اين چهل روز به قوم اعلام شد كه من چهل روز به ميعاد الهي ميروم نه اينكه به مردم فرموده باشد من سي روز به طور ميروم ده روز در طور تمديد شده باشد و بعد مردم گفته باشند كه حالا او دير كرده حادثهاي پيش آمد مردم هم از اول فهميدند وجود مبارك حضرت كليم هم به آنها فرمود من چهل شب مهمان خدايم و آنها فتنهگري كردند گفتند اينكه گفت ﴿إذ واعَدْنَا مُوسيٰ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً﴾ يعني بيست شب و بيست روز جمعاً ميشود چهل شب و وجود مبارك موسي چون بعد از بيست روز نيامد فتنهٴ سامري راهاندازي شد خب.
پرسش: ...
پاسخ: بله, اين اول سي روز بعد ده روزش تتميم شد مجموعاً اين چهل روز به مردم اعلام شد نه اينكه ده روز در طور تتميم شده باشد تا مردم مواعدهٴ سي روزه را شنيده باشند بعد ميگفتند چرا ده روز دير كرده. متني دارد و شرحي, متنش در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت شرحش در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» گذشت در سورهٴ مباركهٴ «بقره» در همان اوايل سوره اين بود آيهٴ 51 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود ﴿وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسي أَرْبَعِينَ لَيْلَةً﴾ كه بعد حالا همين قسمت را دوباره بايد بخوانيم اين ﴿أَرْبَعِينَ لَيْلَةً﴾ در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» تبيين شد فرمود ما اول وعدهٴ سي روزه داديم ﴿وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ﴾ آيهٴ 142 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين بود ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَي ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَي لْأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي﴾ يعني آن متن كه در سورهٴ «بقره»[7] آمده با شرحي كه در سورهٴ «اعراف» گذشت نشان ميدهد كه ميعاد چهل شب بود يك، اين چهل شب به مردم اعلام شد دو، به وجود مبارك هارون هم فرمود تو در اين چهل شب كه من نيستم خلافت مرا به عهده بگير سه، از مردم فاصله گرفت چهار، اين طور نيست كه حضرت به مردم فرموده باشد كه من سي شب در طور هستم ده شب آنجا تمديد شده باشد بعد مردم گفته باشند كه پس چرا نيامده. خب، اين براي مواعده پس اين مرزبندي رياضياش درست است كه چهل شب بود و چهل شب را هم به مردم ابلاغ كرد و وجود مبارك هارون هم خلافتش را به عهده گرفت بنا شد كه مردم را اداره كند.
نزول برکات الهي درشب
در بحثهاي سورهٴ مباركهٴ «بقره» و «اعراف» هم گذشت كه با اينكه حضرت چهل شبانه روز مهمان خدا بود نه سخن از روز مطرح است نه سخن از شب و روز مطرح است فقط سخن از شب مطرح است براي اينكه شب ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً﴾[8] هر كس هر نعمتي يافت شبانه نصيبش شد اينكه بزرگان گفتند كسي كه به فكر لقمه است لقمان نخواهد شد همين است ديگر آدمي كه آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: «لاَ تَجْتَمِعُ عَزِيمَةٌ وَ وَلِيمَةٌ»[9] يعني كسي كه سورچران است منتظر است چه كسي دعوت بكند مُردهخوري دارد اين مُلاّ نخواهد شد اين بايد مطمئن باشد روح مطهّر علم و فضيلت و قرآن و روايت براي انسانِ شكمچر نيست «لاَ تَجْتَمِعُ عَزِيمَةٌ وَ وَلِيمَةٌ» انسانِ وليمهبخور اهل عزم و اراده نخواهد شد همهٴ اين بزرگان گفتند كسي كه اهل لقمه است لقمان نميشود ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً﴾ شب است كه بالأخره انسان ميتواند مناجات بكند وگرنه وجود مبارك موساي كليم در اين چهل شبانه روز نه آبي نوشيد نه غذايي خورد نه خوابي داشت چهل شبانه روز به ياد حق بود مهمان او بود ياد او، نام او، ذكر او، خواب او، استراحت او، آب او ياد خدا بود خب، اما تعبير به شب براي آن است كه ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً﴾ اين سرّ تعبير به شب بود چه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» چه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف».
بيان قرآن درباره تعداد وعده الهي با حضرت موسي(عليه السلام)
عمده آن است كه اين قصّه كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كاملاً تفكيك شده است نه براي آن است كه حضرت دو بار مواعدهٴ طور داشت، دو بار به طور رفت بلكه براي آن است كه بين كساني كه همراهي حضرت را در طور به عهده داشتند و بين كساني كه ماندند در خدمت هارون بودند دو قصّهٴ مهم و دو فتنهٴ اساسي رخ داد اينها را از هم تفكيك كرده با هم ذكر نكرده.
پرسش:...
پاسخ: وعدهٴ اول سي روز بود ده روز تمديد شد شده چهل روز.
پرسش:...
پاسخ: اما تمديد در همان دامنهٴ كوه بود كه در بين مردم بود نه در طور تمديد شد اول قرار سي روز بود بعد قرار چهل روز شد وجود مبارك موساي كليم بنا شد چهل روز مهمان خدا باشد اين را هم به مردم اعلام كرد هم به حضرت هارون اعلام كرد همه فهميدند لذا آن سامري و امثال سامري.
بنابراين وجود مبارك موساي كليم آمد فرمود من كه دير نكردم معلوم ميشود به همهشان گفته اين تمديد در دامنهٴ كوه بود در همان سرزمين سينا يا صحراي شام بود قبل از اينكه حضرت به كوه طور تشريف ببرند بود همهٴ اينها مشخصشده بود لذا حضرت كه آمد فرمود من كه دير نكردم خب، ﴿أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ﴾ آنها ديگر نگفتند تو دير كردي آنها هيچ جوابي نداشتند، اما چون اين دو قسمت يعني آنهايي كه همراه حضرت بودند گرفتار يك فتنه شدند در همان دامنهٴ كوه طور اينهايي كه در صحراي سينا يا صحراي شام يا منطقهٴ ديگر بودند اينها گرفتار فتنهٴ ديگر شدند اين دو بخش را قرآن كريم از هم جدا كرده نه اينكه دو بار حضرت به طور رفته بعد از نبوّت و دو مواعده بود و دو گروه داشت.
بررسي تعداد وعده الهي با موساي کليم(عليه السلام)
در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اينها از هم تفكيك شد معناي تفكيك اين نيست كه دوتا مواعده بود ملاحظه بفرماييد.
در سورهٴ «اعراف» آيهٴ 142 اين بود ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَي ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً﴾ اين شده چهل روز بعد از اينكه چهل روز مشخص شد ﴿وَقَالَ مُوسَي لْأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلاَتَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ﴾ به مردم اعلام كرد به حضرت هارون اعلام كرد مشخص شد كه چهل روز وجود مبارك موساي كليم در بين مردم نيست آيهٴ 143 ﴿وَلَمَّا جَاءَ مُوسَي لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ﴾ آن وقت حادثهاي براي خود موساي كليم آمد كه اين مبسوطاً اين حادثه را ذكر ميكند دريافت تورات نصيب وجود مبارك موساي كليم شد كه اينجا ذكر ميكند بعد در غياب وجود مبارك موساي كليم حادثهاي پيش آمد كه در آيهٴ 148 همان سورهٴ «اعراف» ميآيد كه ﴿وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَي مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ﴾ آنگاه دليل بطلان اين كار را هم ذكر ميكند. اين ﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَي إِلَي قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً﴾ اعتراض موساي كليم را ذكر ميكند بعد تهديد الهي را ذكر ميكند آنگاه غضب موساي كليم كه فرو نشست راهنمايي موساي كليم را ذكر ميكند بعد در آيهٴ 155 ميفرمايد: ﴿وَاخْتَارَ مُوسَي قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِمِيقَاتِنَا﴾.
حالا در اين مواعده وجود مبارك موساي كليم بنا شد اردويي اينها را ببرد كوه طور يا عدّهاي را انتخاب كرده، در همان مواعده ﴿وَاخْتَارَ مُوسَي قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً﴾ همهٴ اردوي چند صد نفري را كه بنا نبود ببرد ﴿وَاخْتَارَ مُوسَي قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً﴾ اين هفتاد نفري كه وجود مبارك كليم را همراهي ميكردند يك صانحهٴ سنگيني براي اينها پيش آمد كه اينها گفتند ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾[10] آن وقت ﴿أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ﴾[11] اينها مُردند دوباره زنده شدند در همين اربعين آن بقيه گرفتار فتنهٴ سامري شدند اينها گرفتار حسگرايي شدند و مُردند و دوباره زنده شدند تفكيك اين دو قسمت نه براي آن است كه ميقات دو بار بود، مواعده دو بار بود، وجود مبارك موسي دو بار به طور رفت بعد از نبوّت اينچنين نبود يك بار به طور رفت هفتاد نفر را انتخاب كرد اين هفتاد نفر يك مشكل داشتند آن بقيه يك مشكل ديگر اينها را از هم تفكيك كرده.
تبيين سرگذشت بني اسرائيل و نخبگان قوم در سورهٴ «طه»
اما در مقام بحث ما آيهٴ هشتاد همين سورهٴ مباركهٴ «طه» اين بود كه ﴿يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ قَدْ أَنجَيْنَاكُم مِنْ عَدُوِّكُمْ وَوَاعَدْناكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَي﴾ ما با همهٴ شما قرارداد بستيم كه در آنجا ديداري داشته باشيم آنگاه در آيهٴ 83 ميفرمايد: ﴿وَمَا أَعْجَلَكَ﴾ حالا ملاحظه بفرماييد كه چهار تعبير دارد يك اسم ظاهر بعد ضمير باز بار سوم يك اسم ظاهر و يك ضمير خب، اگر اين دوتا اسم ظاهرها يكي باشند نظم عدمي اقتضا ميكند كه اول اسم ظاهر را ذكر بكند بعد سهتا ضمير را پشت سر هم ذكر بكند از اينجا يك جا اسم ظاهر را ذكر ميكند بعد ضمير ميآورد بعد يك اسم ظاهر ذكر ميكند ضمير ميآورد معلوم ميشود اين اسم ظاهر غير از آن اسم ظاهر است اگر اين اسم ظاهر دومي عين اسم ظاهر اوّلي بود فقط يك اسم ظاهري ميآورد و سهتا ضمير حالا اينجا ملاحظه بفرماييد فرمود: ﴿وَمَا أَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ﴾ اين قوم چه كسانياند معلوم نيست همهٴ مردماند يعني اردو يا آن هفتاد نفر البته منظور معلوم است هفتاد نفرند ﴿وَمَا أَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ يَا مُوسَي﴾ چرا تنها آمدي؟ جواب ﴿هُمْ أُولاَءِ عَلَي أَثَرِي﴾ اين هفتاد نفر دنبال من دارند ميآيند اينها در دامنهٴ كوهاند اين ﴿هُمْ﴾ به اين قوم برميگردد ﴿أُولاَءِ﴾ هم كه براي تأكيد است به همين قوم برميگردد ﴿عَلَي أَثَرِي﴾ هم يعني دنبال من اين تمام شد پس يك اسم ظاهر و يك ضمير يا اشاره بعد فرمود: ﴿قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ﴾ كدام قوم يعني اين هفتاد نفري كه الآن دنبال تو راه افتادند يا آن بقيه آن اردويي كه در آن صحرا هستند؟ ﴿قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ﴾ يعني آن ششصد هفتصد نفر ﴿مِن بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ﴾ اين ضمير، اين ضمير به اين قومِ در صحراي سينا يا صحراي شام برميگردد سامري آنها را گمراه كرده نه اين هفتاد نفر را پس چهار چيز شد اول اسم ظاهر، دوم ضمير، سوم اسم ظاهر، چهارم ضمير اين نشان ميدهد اين دوتا اسم ظاهرها غير هماند و سامري هم اين هفتاد نفر را كه گمراه نكرده آن افرادي كه در صحراي سينا يا صحراي شام بودند آنها را گمراه كرده اين پنج شاهد ﴿وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ﴾ بعد ششمي ﴿فَرَجَعَ مُوسَي إِلَي قَوْمِهِ﴾ اين قوم آن قومي نيست كه همراه موسي بودند كه اينها با هم بودند ديگر ﴿رَجَعَ﴾ معنا ندارد كه وقتي كه اين صحنهٴ طور تمام شد بعد از اربعين به صحراي سينا يا صحراي شام رسيدند برگشتند به آن قوم، به آن قوم كه برگشتند اين قومي كه دارد ﴿فَرَجَعَ مُوسَي إِلَي قَوْمِهِ﴾ اين همين قومي است كه در آيهٴ 85 آمده ﴿فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِن بَعْدِكَ﴾ و سامري اينها را گمراه كرده نه آن قومي كه من گفتم ﴿مَا أَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ﴾ چرا زودتر از اينها آمدي، پس يك هفتاد نفرند كه قوم موسايند، يك ششصد هفتصد نفر يا بيشتر و كمترند كه قوم موسايند هر دو قوم موسايند آنها كه ﴿أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ﴾ همان قوم اردويياند اينها كه ﴿مَا أَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ﴾ همين قومي هستند كه هفتاد نفرند تو انتخاب كردي بنابراين قصّه يك قصّه است منتها مقاطع گوناگون متفاوت دارد در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اينها را همه از هم تقطيع كرده ﴿فَرَجَعَ مُوسَي إِلَي قَوْمِهِ﴾ يعني همان قومي كه در صحرا اردو زدند نه اين قومي كه همراه موساي كليم بودند، همراه موساي كليم بودند نه سامري آنها را گمراه كرده نه رجوع معنا دارد اينها با هم رفتند و با هم برگشتند ديگر نميشود گفت موساي كليم «رجع إلي قومه» خب.
پس بنابراين در اين قسمت كه فرمود: ﴿فَرَجَعَ مُوسَي إِلَي قَوْمِهِ﴾ اين قوم آن هفتاد نفر نيستند اين قوم همانهايي بودند كه در صحرا اردويي به سر ميبردند آنگاه وجود مبارك موساي كليم برهان اقامه كرد فرمود: ﴿يَا قَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً﴾ او يك وعدهٴ حَسن و صادقانه داد وعده داد كتابي بدهد براي ادارهٴ مملكت و داد, وعده داد چهل روز باشد چهل روز شد نه تخلّفي در وعده بود نه وعده غير حَسن بود.
پرسش: ..مربوط ميشود كه خود حضرت موسي تنهايي به آن مناجات رفت ﴿فَرَجَعَ مُوسَي إِلَي قَوْمِهِ﴾ يعني وقتي كه برگشت گفت همان خدايي كه ديديد به ما نشان بدهيد.
پاسخ: نه, اينها كه ﴿وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ﴾ نبود ﴿فَرَجَعَ مُوسَي إِلَي قَوْمِهِ﴾ به آنها گفت چرا گوسالهپرستي را انتخاب كرديد دارد كه ﴿وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ ٭ فَرَجَعَ مُوسَي إِلَي قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً﴾ بعد به اينها گفت شما چرا گوسالهپرست شديد معلوم ميشود اين قومي كه گوسالهپرست شدند و موساي كليم به طرف آنها برگشت با آنها گفتگو دارد و اعتراض ميكند همان اردوي صحرا بودند خب.
ويژگي هاي گوساله سامرّي و علت پرستش آن
﴿أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ﴾ وعدهٴ الهي كه هم حق بود هم حَسن خُلف وعده هم كه نبود نه در اصلِ وعده تخلّف شد نه در بقا و استمرار او تخلّف شد وعده حَسن بود و صادق بود و تخلّف هم نشد ﴿أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ﴾ اين به صورت سبر و تقسيم است يعني قِسم اول كه نبود, قسم دوم كه نبود, قسم سوم اين است كه شما معصيت كرديد ميخواهيد با سوء اختيار خود مستحقّ عذاب الهي باشيد ﴿أَمْ أَرَدتُّمْ أَن يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِن رَّبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِي﴾ حالا اينها دارند عُذرشان را ذكر ميكنند ﴿قَالُوا﴾ همين قوم او ﴿مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا﴾ درست است ما خُلف وعده كرديم تخلّف كرديم اما فريب خورديم چطور فريب خورديم, برخيها گفتند «بِمِلْكِنا» قرائت شده[12] يعني با مال خودمان نبود اين اموالي را كه سامري از ما تحويل گرفته و با او گوساله راه انداخته اينها آن زيورهايي بود كه ما از اين قوم قِبط از فرعون و اينها گرفته بوديم ما خودمان چيزي نداشتيم او ميخواسته گوسالهاي, مجسّمهاي درست كند از طلا, ما آنچه را كه فراهم كرديم خودش هم چيزهايي كه از آنها فراهم كرده اين مجموعاً يك گوسالهٴ طلايي ساخته اين را گفتند اما ﴿بِمَلْكِنَا﴾ يعني ظاهرش اين است به اختيار ما نبود اين بهانهاي است ﴿وَلكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَاراً مِن زِينَةِ الْقَوْمِ﴾ اوزار يعني كالاهاي سنگين يك مقدار طلا, يك مقدار نقره به ما رسيد بر ما تحميل شد ما اينها را بار كرديم به همراه آورديم ﴿فَقَذَفْنَاهَا﴾ اينها را هم انداختيم او هم گرفت او رفته در خِفا گوسالهاي درست كرده اين ﴿فأَخْرَجَ﴾ معلوم ميشود اين كار را در حضور مردم نكرده در پنهان در نهاني با فتنه و توطئه گوسالهاي, مجسّمهٴ گوساله البته نه خود گوساله مجسّمه گوساله درست كرده و آن چيزي را كه گفت ﴿فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ﴾[13] آن را گرفته و در درون اين گوساله جاسازي كرده و در دَم باد گذاشته كه اگر بادي ميوزيد اين صدا توليد ميكرد.
پرسش:
پاسخ: بله خب, وجود مبارك موساي كليم برهان اقامه ميكند لذا عذاب الهي ميآيد كه شما به سوء اختيار خودتان اين كار را كرديد. ﴿فَكَذلِكَ الْقَي السَّامِرِيُّ﴾ همان طوري كه ما اين طلاها را ريختيم او هم ريخت اين جمعاً بالأخره انسان چيزي كه محبوب اوست به آن طرف گرايش دارد زر و زيور محبوب اوست به آن سمت گرايش دارد اگر همين گوساله را از چوب درست ميكرد شايد اينقدر خواهان نداشت ﴿فَكَذلِكَ الْقَي السَّامِرِيُّ ٭ فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً﴾ معلوم ميشود در غياب اين كار را كرده در حضور اينها اين كار را نكرده اين فتنه را و اين توطئه را در غياب اين كار را كرده بعد بيرون آورده همه جا وقتي سخن از عِجْل است اين ﴿جَسَداً﴾ همان طوري كه در روز چهارشنبه گفته شد اين ﴿جَسَداً﴾ را وسط ذكر ميفرمايد تا روشن بشود كه او مُردهاي را زنده نكرد, حياتي به چيزي نداد كه واقعاً بشود حيوانِ خائر ﴿جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ﴾ نه «عِجلاً له خوار» ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ﴾ يعني روح نداشت خُوار هم همان بانگ گاو است.
پرسش: چرا عِجل انتخاب كرد.
پاسخ: ديگر حالا معمولاً گاوپرستي از عهد كهن در بين مصريها بود مثل اينكه الآن هم هست در هند در خيلي از جاها اين گاوپرستي و اينها بود.
علت گرايش سامرّي و بني اسرائيل به گوساله پرستي
﴿عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا﴾ اين فتنه تنها براي سامري نيست گرچه طليعهٴ كار براي سامري است وفعل به فاعل مفرد اسناد داده شد ﴿فَكَذلِكَ الْقَي السَّامِرِيُّ﴾ اما اينجا فعل را جمع آورد فرمود: ﴿فَقَالُوا﴾ معلوم ميشود باندي هم او درست كرده ضمير به سامري و همراهان و فتنهگران سامري برميگردد ﴿فَقَالُوا هذَا إِلهُكُمْ وَإِلهُ مُوسَي﴾ اينها چون قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» گذشت آيهٴ 138 «اعراف» اين بود كه ﴿وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَي قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَي أَصْنَامٍ لَهُمْ﴾ اينها بعد از اينكه از دريا گذشتند ديدند عدّهاي يك خداي ديدني دارد صنمي دارند به موساي كليم(سلام الله عليه) پيشنهاد دادند ﴿قَالُوا يَا مُوسَي اجْعَلْ لَنَا إِلهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ يك خداي ديدني براي ما بياور.
عواقب دوري از وحي و معارف اهل بيت (عليهم السلام)
شما الآن هم ميبينيد متأسفانه كساني كه از دين و قرآن و عترت فاصله گرفتند به طرف شيطانپرستي راه افتادند اگر عدهاي از بزرگان گفتند:
گر نبودي كوشش احمد تو هم ميپرستيدي چو اجدادت صنم[14]
همين است بارها شايد صدها بار ما گفتيم اگر اين حرم ميرويم در و ديوار را ميبوسيم براي اينكه اينها ما را آدم كردند اگر نبود اهل بيت و اگر نبود قرآن ما هم همين طور ميشديم هند كه خيلي قويتر از ماست پيشرفتهتر از ماست اما شما ميبينيد گاوپرستي در آن هست, موشپرستي در آن هست الآن چه غرب چه شرق خداپرستي به بركت انبياست اگر اين بزرگوار گفت
گر نبودي كوشش احمد تو هم ميپرستيدي چون اجدادت صنم
همين است خب اليوم, اليوم كه عصر علم است ديگر اليوم كسي به دنبال شيطانپرستي و نميدانم بازيهاي ديگر برود.
سوء استفاده سامرّي از جهالت و حسگرايي بني اسرائيل
خب, اين صحنه را سامري ديد ﴿قَالُوا يَا مُوسَي اجْعَلْ لَنَا إِلهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ٭ إِنَّ هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِيهِ وَبَاطِلٌ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[15] اين حرفها را وجود مبارك موساي كليم زد سامري در بين اينها بود از ضعف فكرِ مردم از حسگرايي مردم از مادهانديشي مردم سوء استفاده كرد همان طوري كه فرعون ﴿فأسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾[16] سامري هم بشرح ايضاً از اين حسگرايي مسئلهٴ ﴿عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ﴾ را راهاندازي كرد در برابر آن عصاي موسي, اگر نبود واقع قرآن و عترت انسان هم همين طور ميشد حالا اينكه سامري به اين صورت مردم را فريب داد و گفت اين خداي شماست و خداي موساي كليم است معلوم ميشود با باندي توطئه كردند چون اول ضمير را مفرد ميآورد يا فعل را مفرد ميآورد بعد فعل را جمع ميآورد ﴿فَقَالُوا هذَا إِلهُكُمْ وَإِلهُ مُوسَي﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ قصص, آيهٴ 29.
[2] . سورهٴ طه, آيهٴ 80 .
[3] . سورهٴ نساء, آيهٴ 153.
[4] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 155.
[5] . تفسير ابيالسعود, ج3, ص265 و ج6, ص23; روحالمعاني, ج8, ص546.
[6] . ر.ك: تفسير نورالثقلين, ج2, ص58 و 59.
[7] . سورهٴ بقره, آيهٴ 51.
[8] . سورهٴ مزمل, آيهٴ 6.
[9] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 241.
[10] . سورهٴ نساء, آيهٴ 153.
[11] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 155.
[12] . ر.ك: مجمعالبيان, ج7, ص40.
[13] . سورهٴ طه, آيهٴ 96.
[14] . مثنوي معنوي, دفتر دوم, بخش 10.
[15] . سورهٴ اعراف, آيات 138 و 139.
[16] . سورهٴ زخرف, آيهٴ 54.