01 03 2010 4792272 شناسه:

تفسیر سوره طه جلسه 17 (1388/12/10)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي ﴿41﴾ اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي وَلاَ تَنِيَا فِي ذِكْرِي ﴿42﴾ اذْهَبَا إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي ﴿43﴾ فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَي ﴿44﴾ قَالاَ رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطْغَي ﴿45﴾ قَالَ لاَ تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَي ﴿46﴾ فَأْتِيَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّكَ فَأَرْسِل مَعَنَا بَني إِسْرائِيلَ وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ وَالسَّلاَمُ عَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي ﴿47﴾ إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَي مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّي ﴿48﴾ قَالَ فَمَن رَبُّكُمَا يَا مُوسَي ﴿49﴾ قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي ﴿50﴾

حضرت موسي(عليه السلام) مخاطب اصلي خداوند

در جريان كوه طور وجود مبارك موسي(سلام الله عليه) تنها بود در آن منطقه هارون حضور نداشت، اگر خداي سبحان به موساي كليم طبق آيهٴ 24 مي‌فرمايد: ﴿اذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي براي اينكه مأمورِ مستقل وجود مبارك موساي كليم بود چه اينكه تنها مخاطب در كوه طور هم همين موساي كليم بود و خداوند دربارهٴ او سرمايه‌گذاريهاي زيادي كرده كه فرمود: ﴿وَلِتُصْنَعَ عَلَي عَيْنِي﴾[1] در پايان هم فرمود: ﴿وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي﴾ تو را نه براي خودت ساختم نه براي ديگري اين ﴿وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي﴾ حصر است يعني تو را فقط براي پرورش توحيد ساختم نه براي خودت ساختم كه به كار خودت بپردازي نه براي ديگران ساختم كه به جامعه بپردازي اگر جامعه را هدايت مي‌كني و بني‌اسرائيل را از آل‌فرعون نجات مي‌دهي لله است و اگر به كارهاي شخصي خودت هم مي‌پردازي لله است.

پرسش:...

پاسخ: بله خب, اين براي كارِ الهي است ديگر يعني در راه دين بايد كار كنيد مثل ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ[2] در بحثهاي قبل هم آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) خوانده شد در نهج‌البلاغه كه فرمود خداي سبحان اٍِستنصار كرده كه فرمود: ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ و استقراض كرده فرمود: ﴿مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً[3] اما «فَلَمْ يَسْتَنْصِرْكُمْ مِنْ ذُلٍّ وَ لَمْ يَسْتَقْرِضْكُمْ مِنْ قُلٍّ اسْتَنْصَرَكُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ وَ اسْتَقْرَضَكُمْ وَ لَهُ خَزَائِنُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ»[4] خدا جنود سماوات و أرض براي اوست يك, مخزن سماوات و ارض در اختيار اوست دو, پس استنصارش بر اساس ذلّت نيست سه, استقراضش هم بر اساس قلّت نيست چهار, براي حفظ توحيد است آن هم كمالش به خود انسان برمي‌گردد ولي انسان موحّد نه به فكر خودش است نه به فكر ديگري فقط به فكر خداست, اگر به خودش مي‌پردازد براي آن است كه بتواند بهتر دستور خدا را اطاعت كند, اگر به جامعه خدمت مي‌كند براي اينكه افكار توحيدي را در جامعه منتشر بكند لذا فرمود: ﴿وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي﴾

حضرت موسي(عليه السلام) مخاطب اصلي خداوند

اما اينكه فرمود: ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ﴾ در اينجا هم محتمَل است كه وجود مبارك هارون حضور داشته باشد هم محتمل است كه خطاب اصلي متوجّه موسي(عليه السلام) باشد بعد به حضرت موسي بفرمايد تو و برادرت يعني به برادرت هم بگو كه تو را همراهي كند, اما در بخش سوم كه به صورت تَثنيه ذكر كرد فرمود: ﴿اذْهَبَا إِلَي فِرْعَوْنَ﴾ اينجا ظاهراً خود هارون حضور دارد براي اينكه خطاب به دو نفر است و عمده آن جوابي است كه اين دو نفر به خدا عرض مي‌كنند ﴿قَالاَ رَبَّنَا﴾ معلوم مي‌شود هر دو حضور دارند, هر دو با خدا سخن مي‌گويند, هر دو حرفِ خدا را مي‌شنوند. از اينجا روشن مي‌شود كه وجود مبارك هارون هم داراي نبوّت بود و رسالت بود رسول خدا بود, نبيّ خدا بود, احكام شريعت به او هم وحي مي‌شد منتها بالاصاله وجود مبارك موساي كليم چون از انبياي اولواالعزم است داراي كتاب است و وجود مبارك هارون(سلام الله عليهما) حافظ شريعت موساست.

رابطه حديث منزلت با وحي تشريعي

آن بياني كه مرحوم شيخ مفيد در ذيل همين آيه مطرح كرده است كه طبق حديث منزلت وجود مبارك حضرت امير مثل هارون(سلام الله عليه) است الاّ اينكه در نبوّت سهمي ندارد[5] آ‌ن قبلاً توضيح داده شد كه آنچه به نبوّت و شريعت و دين برمي‌گردد منحصراً براي پيغمبر است چه در حديث منزله و چه در خطبهٴ قاصعه استثنا شده كه «أنت منّي بمنزلة هارون مِن موسيٰ إلاّ أنّه لا نبيّ بعدي»[6] چه اينكه در خطبهٴ «قاصعه» هم فرمود: «إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَي مَا أَرَي إِلاَّ أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ»[7] پس آنچه به شريعت برمي‌گردد منحصراً براي پيغمبر است اما آنچه به ولايت برمي‌گردد مثل كرامت, مثل اخبار غيبي, مثل مَلاحم, مثل امور مربوط به مخازن الهي, بهشت و جهنم و امثال ذلك اينها مي‌تواند براي امام معصوم هم باشد چه اينكه هست.

احكام نماز كجا نماز واجب است, كجا روزه واجب است, كجا حج دارد, مناسك حج چيست, چه چيزي در طواف معتبر است, چه چيزي در سَعي معتبر است هزار يعني هزارها حكم مربوط به شريعت است ديگر اين چهل جلد جواهر يعني شريعت ديگر اينها همه‌اش براي پيغمبر است منتها از پيغمبر به اينها مي‌رسد.

پرسش:...

پاسخ: خب ائمه از حضرت گرفتند ديگر اينها كه از خودشان ندارند كه و اين وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه فرمود يا علي! نزديك من بيا و مطلبي را به وجود مبارك حضرت امير گفت كه چندين روايت به اين مضمون هست كه وجود مبارك حضرت امير فرمود يك در از درِ علم به روي من باز كرد كه «يُفتح له ألف باب» هزار در از اين يك در گشوده مي‌شود اين يك, «كلّ باب تفتح ألف باب»[8] اين دو, آن روز كلمهٴ ميليون رواج نداشت چه رسد به ميليارد اين ألف ألف قبلاً اگر كسي از يك ميليون مي‌خواست سخن بگويد مي‌گفت ألف ألف چون مقدور كسي نبود جزء اسطوره و افسانه بود مي‌گفتند فلان كس را رها كنيد اين ألف ألف مي‌گويد يعني مبالغه‌گو است ولي براي اهل بيت(عليهم السلام) نسبت به معارف اين ألف ألف واقعيّت داشت اين ألف ألف يعني يك ميليون, يك ميليون مطلب علمي را با يك لحظه وجود مبارك پيغمبر به حضرت امير منتقل كرد حالا در آن اسرار شريعت بود, علوم بود, معارف بود, مَلاحم بود و دستورات ديگر بود اين همين است, اما آنچه به شريعت برمي‌گردد كه براي نبوّت است الاّ ولابد براي حضرت است خب.

پرسش:...

پاسخ: بله خب, هر وقت خواستند بفرمايند «متي يموتون»[9]

لزوم تفكيك امامت ائمه(عليهم السلام) از وحي تشريعي

عرش چيست, مخزن الهي چيست, ملائكه چگونه‌اند, خلقت آسمان چگونه بود, خلقت ارواح چگونه بود, بهشت خلقتش چگونه است, جهنم خلقتش چگونه است, اينها هيچ كدام مربوط به شريعت نيست شريعت اين است كه چه چيزي واجب است چه چيزي حرام است شما در چهل جلد جواهر اينها را نمي‌بينيد كه مخزن الهي چيست, ملكوت الهي چيست, ملكوت اعليٰ چيست, ملكوت أسفل چيست, ملكوت أيسر چيست, ملكوت أيمن چيست, هيچ يعني هيچ از اين حرفها در چهل جلد جواهر نيست اينها در مَلاحم اهل بيت است, علوم اهل بيت است, معارف اهل بيت است, غيوب اهل بيت است اينها به ولايت برمي‌گردد خب.

غرض اين است كه اين سه تعبير يكسان نيست يكجا بفرمايد: ﴿اذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي[10] اين در همان طور سينا بود كه سخن از هارون نبود بعداً در آيهٴ 42 كه مي‌فرمايد: ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ اينجا محتمل است كه هارون حضور داشته بود، ولي در آيهٴ 43 كه فرمود: ﴿اذْهَبَا﴾ اين احتمال قوي‌تر است كه هارون حضور داشت براي اينكه گفتند در جواب ﴿قَالاَ هر دو به خدا عرض كردند.

تبديل كلام نرم به مبارزه و جهاد در اثر طغيان ظالم

مطلب ديگر اينكه اين قول لَيّن براي هميشه قول ليّن نيست اصلش چه اينكه به وجود مبارك پيغمبر فرمود: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ[11] اين يك، بعد فرمود: ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[12] اين دو، با أحسن الأقوال سخن گفتن، با أحسن روش سخن گفتن، با قول ليّن سخن گفتن اين براي اوايل امر است براي اينكه انساني كه بخواهند آشنا بشوند، اما اگر كسي با قول ليّن و با جدال احسن و امثال ذلك به راه نيفتاد بر عتوّ و فساد و طغيان او افزوده شد كم كم اين ليّن قدري شديد مي‌شود در عين حال كه سَديد است تا مي‌رسد به جايي كه ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ[13] اين ﴿وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾ با ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ[14] منافات ندارد آن در طليعهٴ امر است يك، براي افراد معتدل است دو، اين در پايان امر است يك، براي افراد خشن و منافق و كفّار است دو، وجود مبارك موساي كليم هم تا آخر كه قول ليّن نداشت اوايل قول ليّن بود وقتي كه او سركشي كرد ديگر درگيري شروع شد از دو طرف.

تفاوت معناي طغيان فرعون در كلام خداوند و حضرت موسي(عليه السلام)

مطلب ديگر اينكه وجود مبارك موساي كليم و همچنين هارون(سلام الله عليهما) عرض كردند كه ما مي‌ترسيم اين طغيان كند اينكه خداي سبحان فرمود: ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَي﴾ اينها همين را عمل كردند برابر آيات سورهٴ «نازعات» آيهٴ شانزده به بعد سورهٴ «نازعات» اين است كه ﴿إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوي ٭ اذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي ٭ فَقُلْ هَل لَّكَ إِلَي أَن تَزَكَّي ٭ وَأَهْدِيَكَ إِلَي رَبِّكَ فَتَخْشَي﴾[15] همين حرفها را رفته با همين وضع گفته اين ﴿لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَي﴾ را در سورهٴ مباركهٴ «نازعات» آيهٴ شانزده و هفده و هيجده به صورت شفاف آنجا بيان كرد اين كارها را كردند، اما اين دو بزرگوار به ذات اقدس الهي عرض كردند كه اين سركشي و تمرّد و تَفرعوني كه او دارد ﴿نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطْغَي در بحث ديروز اشاره شد كه اين طغيان را خود خداي سبحان در آن آيهٴ قبلي فرمود و در آيهٴ 43 هم فرمود در آيهٴ قبلي يعني 24 فرمود: ﴿اذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي﴾ در آيهٴ 43 هم فرمود: ﴿اذْهَبَا إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي﴾ منتها در آنجا خطاب به حضرت موساست اينجا خطاب به حضرت موسي و هارون، اما اينكه حضرت موسي و هارون(سلام الله عليهما) گفتند كه ما مي‌ترسيم ﴿أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطْغَي در بحث ديروز اشاره شد كه يا طغيان او اضافه بشود به شكنجهٴ مردم نه اينكه شكنجه است و طغيان نيست ديروز هم همين حرف گفته شد،

نگراني حضرت موسي و هارون (عليهما السلام) از طغيان فرعون در برابر توحيد

اما حالا آنچه امروز گفته مي‌شود آن اين است كه سخن از مردم مطرح نبود اينجا، اگر خطري هست يا خطر بايد شامل حال موسي و هارون بشود كه اينها را آسيب برساند يا خطر مربوط به مسائل توحيدي باشد كه خداي ناكرده در كفر و عتوّ شرك او افزوده بشود و هر دو هم شد منتها اثر نكرد. عرض كردند ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطْغَي متعلّق اين ﴿يَطْغَي محذوف است يا به قرينهٴ ﴿عَلَيْنَا﴾ متعلّق ﴿يَطْغَي هم همين است يعني «إنّنا نخاف أن يفرط أو أن يطغي علينا» بر ما بشورد يا نه بالتوزيع است منتها او را تأدّباً ترك كردند «أن يفرط علينا أو أن يطغي في الربوبيه» هر دو خطر را قرآن بيان كرده ﴿أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا﴾ عجله كند و نسبت به ما طغيان كند آن را در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» به اين صورت بيان كرد ﴿قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ ٭ قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ﴾ آن‌گاه گفت ﴿قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهاً غَيْرِي﴾ فرعون ملعون به موساي كليم(سلام الله عليه) گفت ﴿لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ[16] تو را زندان مي‌كنم اين همان «أن يطغي علينا» است كه اين «علينا» كه در وسط واقع شد قرينه است براي اينكه متعلّق و مفعول واسطه ﴿يَطْغَي آن ﴿عَلَيْنَا﴾ است «إنّنا نخاف أن يفرط أو يطغي علينا» منتها براي حفظ فواصل آيات اين ﴿يَطْغَي را ذكر كرده ﴿عَلَيْنَا﴾ را ذكر نكرده يا نه، ﴿يَطْغَي در توحيد و دربارهٴ وحدانيّت خدا او را تأدّباً ذكر نكرده چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «قصص» آيهٴ 38 به اين صورت آمده ﴿وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هامَانُ عَلَي الطِّينِ فَاجْعَل لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَي إِلهِ مُوسَي﴾ حالا قصري براي من بساز حالا منظورش رصدخانه بود يا چه عاملي قصري، برجي بساز ببينم در آسمان كسي هست يا نيست در زمين كه غير از من خدايي نيست تو بالا برج بساز بالاي برج بروم ببينم خبري هست يا نه، اين طغيان در ربوبيّت است طغيان دربارهٴ مردم هنوز مطرح نيست به چه دليل موساي كليم عرض كند كه من اگر او را به توحيد دعوت كنم اين شكنجه‌اش نسبت به مردم بيشتر مي‌شود اين وجهي ندارد گرچه خيلي از مفسّرين آن قيد سوم هم باز مطرح كردند يعني غير از وجود مبارك موسي و هارون و غير از جريان توحيد شكنجهٴ بر مردم را هم اضافه كردند[17] محتمَل است كه در بحث ديروز اشاره شد اما تناسب حكم و موضوع اقتضا مي‌كند كه موساي كليم عرض كند كه من او را به توحيد دعوت بكنم يا نسبت به ما پرخاش كند به ما آسيب برساند يا لجاجتش دربارهٴ كفر و شرك بيشتر بشود وگرنه صِرف اينكه ما او را به توحيد دعوت بكنيم او شكنجه‌اش را نسبت به مردم اضافه بكند اين وجهي ندارد كه خب.

پرسش:...

پاسخ: عجله كند يعني نگذارد حرفِ ما تمام بشود «فَرَط» يعني تقدّم و تعجّل اين شتاب‌زده بيايد بدون اينكه برهان ما را ببيند، دليل ما را ببيند شتاب‌زده بيايد پرخاش كند.

بنابراين ﴿قَالاَ رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطْغَي ‌«علينا»، «أو أن يطغي في الشرك» كه دوتا محتمل است احتمال سوم هم خلاف تفسير نيست منتها آن ظهور تام را ندارد.

اقسام سه‌گانه معيّت الهي

ذات اقدس الهي فرمود: ﴿لاَ تَخَافَا﴾ ممكن است او حرف بزند ولي هيچ آسيبي به شما نمي‌رساند چرا، براي اينكه ﴿إِنَّنِي مَعَكُمَا﴾؛ من با شما هست، در جاي ديگر فرمود: ﴿مَعَكُمَ[18] من با همه‌ شما هستم ذات اقدس الهي سه معيّت دارد نظير رحمت كه در نوبتهاي قبل اقسام سه‌گانهٴ معيّت اشاره شد يك معيّت قيّوميه دارد كه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» آمده است كه ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ[19] خدا با همه در همه حالات هست اين معيّت قيّوميّه است اين يك ويژگي ندارد فقط معيّت قيّوميه است يك معيّت تشريفيه با عنايت و لطف و مساعدت و كمك الهي همراه است كه ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا[20]،  كه اين خدا با مؤمنين است، خدا با متّقين است اين معيّت خاصّه است كه با كمك همراه است، يك معيّت انتقامي است كه خدا در كمين است ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ[21] در كمينِ مجرمين است با اينهاست كه آنها را همان‌جا بگيرد ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لاَ يَرْضَي مِنَ الْقَوْلِ﴾[22] آنهايي كه مَحفلي مي‌انديشند، بيتوته دارند، تَبييت مي‌كنند، شبانه مجلس مي‌گذرانند، تصميم خلاف مي‌گيرند اگر پنج نفرند ششمي اين پنج نفر خداست ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لاَ يَرْضَي مِنَ الْقَوْلِ﴾ فرمود اين كفّاري كه بيتوته مي‌كنند محفلي دارند شبانه تصميم مي‌گيرند خدا آنجا حاضر است خب اين معيّت قيّوميه كه نيست چون خدا همه جا هست معيّت تشريفيه و افاضه و اضافهٴ الهي كه نيست چون آن براي مؤمنين است اين معيّت قهريه است كه فقط كنار آنهاست كه آنها را همان‌‌جا بگيرد اين معيّتي كه فرمود با موسي و هارون است قِسم دوم است يعني معيّتي است با فيض كه ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا﴾[23]، آنجايي كه فرمود: ﴿مَعَكُمَ[24] با هر سه نفرم جمع بين معيّتين است نسبت به موسي و هارون معيّت افاضه و لطف و رحمت است، نسبت به فرعون معيّت قَهر و عداوت است.

تبيين سمع و رؤيت عام و خاص الهي

خب، ﴿إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَي﴾ خداي سبحان همه چيز را مي‌شنود هم غيبت و فحش و سبّ و لعن را مي‌شنود اين «بكلّ شيء سميع» است اما اينكه مي‌گوييم خدا بعضي از چيزها را مي‌شنود بعضي از چيزها را نمي‌شنود اين شنيدنهاي ترتيب اثر دادن است ما يك شنيدنِ فيزيكي داريم اگر كسي حرف بزند حرفش را مي‌شنويم، يك شنيدنِ ترتيب اثر داريم مي‌گوييم فلان كس حرف ما را نمي‌شنود يعني ترتيب اثر نمي‌دهد فلان كس گوش به حرف ما مي‌دهد حرف ما را مي‌شنود يعني ترتيب اثر مي‌دهد اينكه در بعضي از آيات آمده خدا ﴿سَمِيعُ الدُّعَاءِ[25] است يعني دعا را گوش مي‌دهد يعني ترتيب اثر مي‌دهد يعني اجابت مي‌كند، اگر كسي خدا را خواند خدا گوش به حرفش مي‌دهد اين ﴿سَمِيعُ الدُّعَاءِ غير از اينكه او «بكلّ شيء سميع» است او غيبت هم مي‌شنود اين طور نيست كه نشنود، پس بنابراين ما يك سمع داريم كارِ فيزيكي است يعني آهنگ را مي‌شنود بله همه چيز را خدا مي‌شنود سميع است بكلّ شيء، يكي سمع اعتباري داريم كه ما مي‌گوييم فلان بچه حرف‌ناشنوست يا فلان شخص گوش به حرف ما نمي‌دهد حرفِ ما را گوش نمي‌دهد يعني ترتيب اثر نمي‌دهد اينجا كه خدا مي‌فرمايد: ﴿إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ﴾ نه يعني حرفهاي شما را مي‌شنوم، خواسته‌هاي شما را برآورده مي‌كنم شما هر چه بخواهي من گوش مي‌دهم ديگر ﴿إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ ﴿أَرَيٰ﴾ اين هم همين طور است خدا ﴿بِكُلِّ شَي‏ءٍ بَصِيرٌ[26] است ديگر مگر چيزي مي‌شود خدا نبيند او ﴿بِكُلِّ شَي‏ءٍ بَصِيرٌ است اما فرمود يك عدّه را نگاه نمي‌كند خب اين كدام نگاه است اينكه فرمود: ﴿وَ لاَ يُكَلِّمُهُمُ﴾[27] با يك عدّه حرف نمي‌زند يك عدّه را نگاه نمي‌كند همين نگاهِ تشريفي و افاضه است ديگر، بنابراين ذات اقدس الهي دو نظر دارد يك نظر عام كه همه را مي‌بيند بله خدا همه چيز را مي‌بيند كافر و ملحد و مؤمن همه را مي‌بيند ﴿بِكُلِّ شَي‏ءٍ بَصِيرٌ[28] است اما يك نظر خاص است كه خدا اصلاً يك عدّه را نگاه نمي‌كند ﴿لاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ[29]

بهره‌مندي موساي كليم(عليه السلام) از سمع و رؤيت خاص الهي

اينجا فرمود من شما را نگاه مي‌كنم نه اينكه از نظر فيزيكي شما را مي‌بينم خب همه را مي‌بيند هم كَفره را مي‌بيند، فسقه را مي‌بيند، مؤمنين را هم مي‌بيند و بالاتر از اين دو قِسم، اگر بر اساس قُرب نوافل وجود مبارك موسي و هارون برابر حديث شريف قرب نوافل محبوب خدا شدند سخن از اين است كه «كنتُ سمعه الذي يَسمع به و ... و لسانه الذي يَنطق به و يده التي يَبطش بها»[30] در مقام سوم نه در مقام اول و دوم كه منطقهٴ ممنوعه است مقام اول، فصل اول كه هويّت مطلقه است بالكل منطقهٴ ممنوعه است، مقام ثاني كه اكتناه صفات ذات است بالكل منطقهٴ ممنوعه است مي‌شود وجه الله، فيض خدا، افاضهٴ خدا، كار خدا كه خلقت عالَم با اين است تجلّي خداست در اين مقام ذات اقدس الهي سمع و بصرِ موسي و هارون است آنجا كه شما مي‌شنوي من شنيدم، آنجا كه شما ديدي من ديدم «كنتُ سمعه الذي يَسمع به و بصره الذي يَبصر به» اين است كه موساي كليم وقتي كه بين دو مرگ قرار گرفت كاملاً آرام بود خب بالأخره كسي جلو درياي روان پشت سر هم يك ارتش جرّار آخر آدم هيچ تكان نخورد فرمود اين چه حرفي است مي‌زنيد ﴿كَلّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ[31] اين تا انسان به جايي نرسد كه ذات اقدس الهي در فصل سوم بشود «كنتُ لسانه، كنت سمعه، كنت بصره» بين دو مرگ انسان اين‌قدر آرام مي‌شود خب باوركردني نيست خب.

پرسش:...

پاسخ: يعني اگر تو افاضه نكني خب خوف است ديگر اينها كه ذاتاً ندارند كه، در همان صدر بحث امروز گفته شد كه ذات اقدس الهي فرمود كه من تو را نه براي خودت ساختم نه براي ديگران، وجود مبارك موساي كليم از آن جهت كه انسان است وقتي خودش را حساب مي‌كند خب بله جاي خوف است ديگر، اما وقتي اضافهٴ به الله بشود ﴿وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي﴾ ديگر خوفِ اينها برداشته مي‌شود اينجا هنوز خطر را نديده گفته من مي‌ترسم آنجا كه دو خطرِ قطعي مرگ را ديده گفت جا براي ترس نيست اينجا قبل از افاضهٴ حق است خب بله اينها انسان‌اند، مخلوق‌اند، بشرند ذاتاً كه اين قدرت را ندارند كه وقتي خداي سبحان فرمود نترسيد من با شما هستم خب آنجا بين دو خطر قرار گرفت گفت اين چه حرفي است مي‌زنيد گفت ﴿كَلّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ[32] خب.

ناتواني انسان از درك ذات و صفات ذاتي خداوند

پرسش:...

پاسخ: نه، احدي آنجا راه ندارد آنجا فقط از نظر علم حصولي و استدلال و برهان راه دارد وگرنه عرفان راه ندارد مثل اينكه ما آفتاب را از باب تشبيه معقول به محسوس يقين داريم كه اين نور براي آفتاب است ديگر ما هم يقين داريم كه اين عالَم اين تجلّيات اين فصل سوم براي فصل اول و دوم است آنها را با برهان مي‌فهميم اين برهان يك سلسله مفهوم است «الله موجودٌ» الله مفهوم است موجودٌ مفهوم است اينها به حمل اوّلي الله‌اند به حمل اوّلي موجودند به حمل شايع صناعي صوَر ذهني‌اند مثل اينكه ما در آفتاب اين نور را كه مي‌بينيم هيچ ترديدي نداريم كه آفتاب است غالب مردم خيال مي‌كنند آفتاب را مي‌بينند در حالي كه اين نور آفتاب است نه خود آفتاب به دليل اينكه اين كارشناسان مي‌گويند آن وقتي كه كسوف شده يعني قمر بين ما و بين شمس فاصله شده سايهٴ قمر به زمين افتاد و تمام نور به طرف قمر شد آفتاب، ماه را روشن كرد ولي چون ماه بين ما و شمس قرار گرفت سايهٴ مخروطي اين ماه به زمين مي‌آيد و زمين تاريك مي‌شود در حقيقت ما را ظِل مي‌گيرد نه آفتاب را ظِل گرفته آفتاب ظل‌گرفتني نيست در حال كسوف كه ما را ظِل مي‌گيرد يعني ما در سايهٴ قمريم نه اينكه آفتاب را بگيرد اين كارشناسان مي‌گويند اگر گوشه‌اي از آفتاب پيدا شد شما بخواهي با چشم غيرِ مسلّح آن را ببيني كور مي‌شوي خب قابل ديدن نيست ولي ما خيال مي‌كنيم آفتاب را مي‌بينيم ما نور را مي‌بينيم ولي مي‌فهميم كه يك جرم شفّافي هست كه اين نور براي اوست نور را مشاهده مي‌كنيم و آفتاب را با عقل مي‌فهميم نه با حس، در جريان ذات اقدس الهي تجليّات الهي، اسماي حسناي الهي را عارف مشاهده مي‌كند و حكيم مي‌فهمد ولي در منطقهٴ اول و دوم چه عارف چه حكيم مي‌گويند اين تجليّات بالأخره به ذاتي متّكي است ديگر آنجا جاي برهان است نه جاي عرفان جاي شهود نيست كه آدم برود آنجا يك قدرش را ببيند آن يك قدري ندارد تا ما بگوييم هر كسي به اندازهٴ خود مي‌فهمد او چون بسيطِ محض است تجزيه‌پذير نيست كه آدم بگويد يك گوشه‌اش را مي‌بيند دربارهٴ آفتاب تجزيه‌پذير است آدم بگويد حالا كه خسوف شده ما يك گوشه‌اش را با چشم مسلّح مي‌بينيم ولي بسيطِ محض گوشه و زاويه و ضلع و امثال ذلك ندارد.

صحت استعمال مفرد و مثناي كلمه ‌«‌رسول» در ايات محل بحث

به هر تقدير ﴿إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَي﴾ خب، آنها ديگر آرام شدند حالا برويد ﴿فَأْتِيَاهُ﴾ دوتايي برويد ﴿فَقُولا﴾ چون دوتايي يك مطلب داريد هم تثنيه درست است براي اينكه دو نفريد، هم مفرد درست است براي اينكه يك هدف داريد لذا گاهي مي‌فرمايد: ﴿فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّكَ﴾، در بعضي از موارد مثل آيهٴ شانزده سورهٴ مباركهٴ «شعراء» دارد كه ﴿فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّكَ نه ﴿رَسُولاَ﴾ ما دو نفر نيستيم يك نفريم براي اينكه يك حرف داريم ما اگر دوتا حرف داشته باشيم بله دو نفريم، اگر يك وقت گفتيم ﴿إِنَّا رَسُولاَ﴾ براي اينكه ظاهراً دو نفريم و اگر در آيهٴ شانزده سورهٴ مباركهٴ «شعراء» مفرد آورد فرمود بگوييد ﴿أَنَا رَسُولُ﴾ براي اينكه ما يك نفريم دوتا حرف نداريم كه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» آمده است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ﴾[33] نه «دعواكم» تثنيه نيست چون پيغمبر حرفي غير از ذات حضرت حق و خداي سبحان ندارد چه بگوييم حرفِ خدا چه بگوييم حرفِ پيامبر يكي است

سه نگردد پريشم ار او را    پرنيان خواني و حرير و پَرند

حيف كه ذوق و ادبيات و اينها از حوزه‌ها رخت بربست. خب، ﴿فَقُولاَ إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ[34] مفرد آورده به هر تقدير، اينكه اين همه عرب خضوع كردند در اثر اين پيچ و مُهرهٴ ادبي و فصاحت و بلاغت اين كتاب است.

دليل حضرت موسي(عليه السلام) براي اثبات رسالت و آزادي بني اسرائيل

﴿فَأْتِيَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّكَ﴾ اوّلين وظيفه اين است كه مردم را بايد آزاد بكني ﴿فَأَرْسِل مَعَنَا بَني إِسْرائِيلَ﴾ اينها را آزاد بكن چون بني‌اسرائيل تقريباً عَبيد و بردهٴ آل‌فرعون بودند با اينها معاملهٴ بردگي مي‌كردند ﴿وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ﴾ چقدر اين كتاب شيرين است نگاه كنيد فرمود ما دوتا ادّعا كرديم ﴿إِنَّا رَسُولاَ رَبِّكَ﴾ خب چه مي‌خواهيد، استقلال مردم آزادي مردم ﴿فَأَرْسِل مَعَنَا بَني إِسْرائِيلَ وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ﴾ دو، خب دليلتان چيست ﴿قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ﴾ اول نفرمودند ما معجزه داريم اول ادّعا بعد دليل، ادّعا كردند ما رسوليم حوزهٴ رسالت ما هم آزادي و استقلال مردم است دليل ما هم معجزه است ﴿قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ﴾ گرچه خداي سبحان فرمود شما با آيات من برويد هر دو را كنار هم ذكر كرد فرمود: ﴿اذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي[35] يا در آيهٴ 42 فرمود: ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي اينها را كنار هم ذكر كرد اما در مقام تفصيل و تبيين و تحرير و شرح وجود مبارك موساي كليم مي‌داند چه چيزي را اول بگويد چه چيزي را وسط بگويد چه چيزي را آخر بگويد اول ادعا كرده كه ما رسوليم، حوزهٴ رسالت و مأموريت هم مشخص كرده او بايد دليل بياورد ديگر دليل من هم معجزه است.

شرط بهره‌مندي از سلام و عقاب الهي

بعد فرمود دوتا اصل كلي است يكي ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي﴾ چه شما چه ديگري، ديگري هم ﴿إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَي مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّي﴾ چه شما چه ديگري، فرقي نمي‌كند سخن در خصوص فرعون نيست حوزهٴ رسالت ما وسيع است هر كس اهل ايمان بود سلام الهي بر او، هر كس اهل كفر بود عذاب الهي دامنگير او مي‌شود اين دوتا اصل كلي را بيان كردند اين جمال و جلال الهي او ‌«ارحم‌الرحمين‌» است ‌«في موضع العفو و الرحمة‌» و ‌«اشدُّ المعاقبين‌» است ‌«في موضع النكال و النقمه‌»[36]، ﴿إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَي مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّي﴾ انبيا را تكذيب بكنند، اوليا را تكذيب بكنند، دين را تكذيب بكنند، وحي و نبوّت را تكذيب بكنند و رخ برتابند از حق ﴿إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَي مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّي﴾ دو توسعه در اين مسئلهٴ عذاب هست يكي اينكه اختصاصي به آل‌فرعون ندارد هر كسي كه ﴿كَذَّبَ وَتَوَلَّي﴾ عذاب دامن‌گيرش مي‌شود يكي اينكه عذاب اختصاصي به قيامت ندارد براي اينكه دربارهٴ همين فرعوني كه طغيانش ادامه داشت در سورهٴ مباركهٴ «نازعات» دارد كه وقتي وجود مبارك موساي كليم آمد و گفت: ﴿هَل لَّكَ إِلَي أَن تَزَكَّي ٭ وَأَهْدِيَكَ إِلَي رَبِّكَ فَتَخْشَي ٭ فَأَرَاهُ الآيَةَ الْكُبْرَي﴾[37] او گفت آيه بياور اين هم آيه نشان داد معجزه نشان داد ﴿فَكَذَّبَ وَعَصَي ٭ ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعَي﴾[38] اين شده ﴿كَذَّبَ وَتَوَلَّي﴾ اين ﴿كَذَّبَ وَتَوَلَّي﴾ را در سورهٴ مباركهٴ «نازعات» با افزودن دو جمله روي دو جمله قبلي مجموعاً چهار جمله شد اين را شرح كرد آنجا فرمود: ﴿أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَي مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّي﴾ اين ﴿كَذَّبَ﴾ را با ﴿عَصَي﴾ ضميمه كرد يك، آن تولّي را به صورت ﴿أَدْبَرَ يَسْعَي﴾ يعني پشت كرد و رخ برتافت و اِعراض كرد و فاصله گرفت تبيين كرد دو، آن‌گاه ﴿فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَي﴾[39] پس اينكه ﴿أَنَّ الْعَذَابَ عَلَي مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّي﴾ اختصاصي به عذاب آخرت ندارد هم عذاب دنيا را شامل مي‌شود هم عذاب آخرت را چه اينكه ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي﴾ اختصاصي به درود و رحمت آخرت ندارد شامل درود و رحمت دنيا هم خواهد شد.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1]  . سورهٴ طه، آيهٴ 39.

[2]  . سورهٴ محمد، آيهٴ 7.

[3]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 245.

[4]  . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 183.

[5]  . ر . ك: تفسير القرآن المجيد، ص 348 ـ 350.

[6]  . الكافي، ج 8، ص 107.

[7]  . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 192.

[8]  . بحار الانوار، ج 22، ص 464.

[9]  . الكافي، ج 1، ص 258.

[10]  . سورهٴ طه، آيهٴ 24.

[11]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 159.

[12]  . سورهٴ نحل، آيهٴ 125.

[13]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 73.

[14]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 159.

[15]  . سورهٴ نازعات، آيات 16 ـ 19.

[16]  . سورهٴ شعراء، آيات 27 ـ 29.

[17]  . ر . ك: روح المعاني، ج 8، ص 510 و 509.

[18]  . سورهٴ شعراء، آيهٴ 15.

[19]  . سورهٴ حديد، آيهٴ 4.

[20]  . سورهٴ نحل، آيهٴ 128.

[21]  . سورهٴ فجر، آيهٴ 14.

[22]  . سورهٴ نساء، آيهٴ 108.

[23]  . سورهٴ نحل، آيهٴ 128.

[24]  . سورهٴ شعراء، آيهٴ 15.

[25]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 38.

[26]  . سورهٴ ملك، آيهٴ 19.

[27]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 77.

[28]  . سورهٴ ملك، آيهٴ 19.

[29]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 77.

[30]  . الكافي، ج 2، ص 352.

[31]  . سورهٴ شعراء، آيهٴ 62.

[32]  . سورهٴ شعراء، آيهٴ 62.

[33]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 24.

[34]  . سورهٴ شعراء، آيهٴ 16.

[35]  . سورهٴ طه، آيهٴ 24.

[36]  . اقبال الاعمال، ص 58.

[37]  . سورهٴ نازعات، آيات 18 ـ 20.

[38]  . سورهٴ نازعات، آيات 21 و 22.

[39]  . سورهٴ نازعات، آيهٴ 25.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق