اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَي ﴿17﴾ قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَي غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَي ﴿18﴾ قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَي ﴿19﴾ فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَي ﴿20﴾ قَالَ خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَي ﴿21﴾ وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَي جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَي ﴿22﴾ لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْري ﴿23﴾
گرايش به هرمنوتيک در اثر دوري از فرهنگ استماع
بعد از اينكه وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) نار را ديد و به سراغ نار رفت و نداي الهي را شنيد اوّلين دستوري كه خداي سبحان به آن حضرت داد بعد از اينكه فرمود: ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُكَ﴾[1] اين بود كه فرمود: ﴿فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَي﴾[2] اين ﴿فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَي﴾ يعني كاملاً گوش بده ببين وحي چيست بالأخره انسان خاطراتي دارد, علومي, يك رهاورد ساليان متمادي دارد مخصوصاً كسي كه از نوابغ باشد و چهل سال عمر را پشت سر گذاشته باشد مثلاً اين ﴿فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَي﴾ يك راهنمايي خوبي است براي تنظيم امور هرمنوتيك ما اگر خواستيم حرف كسي را بپذيريم يا نقد كنيم بايد اين هنر را داشته باشيم كه گوش بدهيم گوش دادن به همان سكوتِ فيزيكي نيست گوش دادن به اين است كه همهٴ خاطرات و علوم و داشتههاي قبلي را يك گوشه بگذاريم و آنچه را كه اين شخص گفت يا نوشت آن را در گوشهٴ ديگر ذهنمان جا بدهيم وگرنه كسي كه با افكار قبلي دارد مطلبي را گوش ميدهد اين درست حرف گوينده يا نوشتار نويسنده را متوجه نميشود اگر بخواهد قبول كند يا نكول كند يك قبول و نكول ممزوجي است وقتي گرفتار هرمنوتيك نشد يعني هم از نظر فيزيكي ساكت بود و هم خاطرات قبلي را اين هنر را داشت كه در يك گوشهٴ ذهن بگذارد و گوشهٴ ديگر ذهن را براي ورود اين مطلب جديد جاسازي كند اين شخص موفق است كه حرفِ طرف را خوب فهميد حالا اگر ميپذيرد كه عالِمانه ميپذيرد و اگر نقد ميكند هم كه محقّقانه نقد ميكند اين ﴿فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَي﴾[3] ناظر به اين قسمت است.
اهميت سکوت و استماع در کلام نبوي(صلي الله عليه و آله و سلم)
روايتي هم از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هست در اين موسوعه شريفه كه موسوعهٴ كلمات الرسول الأعظم(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) است كه كلمات حضرت, خُطب حضرت, ادعيه حضرت, نامههاي حضرت را جمع كردند جلد سيزدهم صفحهٴ 205 راه فراگيري علم را حضرت مشخص فرمود از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است كه آن حضرت عن آباء كرامش و گرامياش نقل كرده است كه آنها از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كردند كه آن حضرت فرمود: «أوّل العلم الصّمت» آدم خوب ساكت باشد «والثاني الإستماع والثالث العمل به و الرابع نشره»[4] كسي موفق است در فراگيري علم كه اول گوش بدهد ببيند اين گوينده يا نويسنده چه ميگويد اين گوشِ فيزيكي با استماع دروني همراه باشد.
استماع مؤمنان و مجادله منافقان در برابر وحي
در سورهٴ مباركهٴ «انعام» دو مطلب گذشت يكي كساني كه مبتلا به آن جريان هرمنوتيك بودند داشتههاي خود را به همراه آوردند در مجلس پيغمبر, گروه ديگر كسانياند كه توانستند آن داشتههاي قبلي را كنار بگذارند. در سورهٴ مباركهٴ «انعام» به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود رسول من يك عدّه ميآيند با تو سخن بگويند كه حرفهاي خودشان را به تو برسانند نه اينكه بشنوند ببينند تو چه ميگويي اينها نيامدند خوب گوش بدهند ببينند تو چه ميگويي[5] اينها هيچي, اما گروه ديگر اينها كنار هم نيست اين دو آيه فاصلهشان فراوان است ﴿وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾[6] يك عدّه مستمِع خوبياند ميآيند ببينند كه تو چه ميگويي وقتي اينها با اين گرايش آمدند به اينها سلام بكن اينكه سابقاً خُطَبا روي منبرها اول سلام ميكردند بعد شروع ميكردند به سخنراني الآن فقط در نماز جمعهها اين سنّت هست وگرنه قبلاً وعّاظ همين كه روي منبر مينشستند اول سلام ميكردند به مخاطبانشان بعد شروع ميكردند به حمد و ثنا و سخنراني زيرا دستور از همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» است كه ﴿وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾[7] اوساط و ضِعاف از مستمعان سلام را از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تلقّي ميكنند, اوحدي از مستمعان پيامبر را رسولِ سلام ميدانند سلام خدا را تلقّي ميكنند يعني سلام مرا به اينها برسان به هر تقدير اينها ميآيند كه ببينند پيغمبر چه ميگويد.
تأکيد قرآن بر سکوت و استماع وحي
بنابراين اينكه ذات اقدس الهي به موساي كليم(سلام الله عليه) فرمود: ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَي﴾[8] يعني اين هنر را داشته باش كه يادداشتها و يادگرفتههاي قبلي را بگذاري كنار ببين من چه ميگويم درست است كه غالب مردم مبتلايند به اينكه با يافتههاي قبلي چيزي را ميخوانند يا چيزي را مينويسند ولي اين ادب خواندن و نوشتن يا شركت در كلاس نيست راهش اين است كه «الصَمت ثمّ الاستماع» سكوت محض يك, دادهها و گرفتههاي قبلي را انسان در يك گوشهٴ ذهن بگذارد دو, ببيند اين نويسنده يا اين گوينده چه ميگويد يا چه مينويسد سه, بعد داوري كند اين راه استماع است. در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» هم مشابه اين اصل كلّي آمده است كه همين آيه معروف كه ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ ناظر به همين بخش است در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيهٴ 204 اين است ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ خب آن وقت آدم خوب ميفهمد كه اين آيه چه دارد ميگويد و اگر كسي با يافتههاي قبلي برود در درس بنشيند از آن گوينده يا آن نويسنده چيزي استفاده نميكند مخلوط است ميشود ﴿فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ﴾[9] براي داوري هم فرصتي هست پس مهمترين راه براي مطالعه كردن يا شركت در سخنراني اين است كه آدم صَمت و استماع, سكوت محض و گوش دادن با جان كه ببيند اين آقا چه ميخواهد بگويد بعد هم ميتواند رد بكند اين راه نجات از آن فنّ هرمنوتيك است.
شرط بهرهمندي از قول احسن
لذا فرمود: ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَي﴾[10] اين همان استماعي است كه در سورهٴ مباركهٴ «زمر» بيان شده كه ﴿الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[11] خب آن كسي كه با دادههاي قبلي خود دارد كتابي را مطالعه ميكند يا درسي را گوش ميدهد اين ديگر أحسن الاقوال را همان حرف خودش ميداند اين ديگر ﴿فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ نيست اين هنر بايد باشد كه انسان مالك نفس باشد, سلطان بر نفس باشد همان طوري كه بايد وسوسهها را بگذارد كنار دادهها و يادگرفتههاي قبلي را هم بايد بگذارد كنار.
پرسش:...
پاسخ: بله خب ديگر, گاهي انسان هم با رفيقش حرف ميزند هم در جلسه درس گوش ميدهد هم دارد مطالعه ميكند هم دارد راديو و تلويزيون گوش ميدهد از اينها هست ديگر اين ميشود ﴿فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ﴾[12] اما اگر كسي واقعاً حرف نزند از نظر فيزيكي و از نظر فيزيكي كه ساكت شد در درون هم حرف نزند اين قول نفساني را هم نداشته باشد اين هم صَمت دارد هم استماع آن وقت ميفهمد كه اين آقا چه نوشته يا آن آقا چه گفته بعد هم اگر رد ميكند محقّقانه رد ميكند و اگر ميپذيرد هم محقّقانه ميپذيرد خب, اينكه فرمود: ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَي﴾ ناظر به اين قبيل است.
پرسش:...
پاسخ: خب قرآن كريم هم علوم انساني را ميفهماند هم علوم تجربي را بالأخره آن علوم تجربي گرچه انساني به حسب موضوع نيست ولي مصرفش انسان است ديگر ما علوم غير انساني نداريم.
پرسش:...
پاسخ: اينها را ميگذارد كنار بعد ميبيند قرآن چه ميگويد حرفِ قرآن را خوب فهميده چون تصوّرات كه تصديق نيست آن بديهيات را كه كنار گذاشتن ندارد چون بديهيات حرفي براي گفتن ندارد با آن بديهيات اوّليه فقط گوش ميدهد ميبيند كه اين قرآن چه ميگويد بعد به داوري مينشيند آن وقت به داوري نشستنِ او داوري محقّقانه خواهد بود عمده آن است كه انسان در گوش دادن يا مطالعه كردن نوشتار يا گفتار ديگري خودش را شريك آن گوينده يا نويسنده نكند اين ميشود مخلوط.
محال بودن معرفت به خداوند در کلام امام راحل(ره)
خب, فرمود اين كار را كرديد ﴿فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَي﴾[13] آنچه را هم كه ميشنويد اين است كه ﴿إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا﴾[14] اين توحيد كه ذات اقدس الهي دوبار در همين بخش نوراني سورهٴ مباركهٴ «طه» به وجود مبارك موساي كليم فرمود كه ﴿إِنِّي أَنَا رَبُّكَ﴾[15] بعد هم فرمود: ﴿إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ﴾ سيدناالاستاد علامه طباطبايي(رضوان الله عليه) ملاحظه فرموديد هم در ذيل اين آيه سورهٴ مباركهٴ «طه» هم در ذيل آن آيه سورهٴ مباركهٴ «كهف» كه قبلاً خوانديم فرمود ذات اقدس الهي در دسترس احدي نيست[16] همين بيان را سيدناالاستاد امام(رضوان الله تعالي عليه) كه امروز به بركت آغاز دهه فجر سالروز ورود نوراني امام(رضوان الله عليه) است از اين كتاب شريفشان بخوانيم ايشان در اين كتاب مصباحالهداية الي الخلافة و الولاية چون غالب كتابهاي عرفاني را امام(رضوان الله عليه) تقريباً قبل از سي سالگي مرقوم فرمودند اگر فراغتي بود و حوزه به سَمت فلسفه و عرفان ميرفت و اين قلم و بَنان و بيان شروع به كار ميكرد آن وقت معلوم ميشد كه چه آثاري از ايشان صادر ميشد و به جا ميماند اين كتاب را مقدمهاي براي آن نوشته شده كه بعضي از آقايان مرقوم فرمودند خدا رحمتشان كند در حدود 167 صفحه است بعد از آن مقدمه سخنان خود امام(رضوان الله عليه) شروع ميشود در صفحهٴ سيزده اين كتاب يعني بعد از اينكه آن 167 صفحهٴ مقدمه گذشت صفحهٴ سيزده اصلِ اين كتاب كه به عنوان اوّلين مصباح است ميفرمايد: «المشكاة الاُوليٰ» در آن چند مصباح است مصباح اول اين است كه اگر كسي خواست به طرف ذات اقدس الهي حركت كند بايد بداند كه «إعلم أيّها المهاجر إلي الله بِقدم المعرفة و اليقين رَزقك الله و ايانا الموت في هذا الطريق المستبين و جعلنا و إيّاك مِن السالكين الراشدين» بداند كه «أنّ الهويّة الغيبيّة الأحديّة و العنقاء المُغرب» «مُغرب» يعني «مُعجِب» چيزي كه به عجب مياندازد اين همان است كه ميگويند «عنقا شكار كس نشود دام باز گير»[17] «العنقاء المُغرب المستكنّ في غيب الهويّة و الحقيقة الكامنة تحت السرادقات النوريّة و الحُجب الظلمانية في عماء و بطون و غيبٍ و كمونٍ لا إسم لها في عوالم الذكر الحكيم و لا رسم و لا اثر لحقيقتها المقدّسة في المُلك و الملكوت و لا وسم مُنقطع عنها آمال العارفين» يعني مقام ذات احدي به او دسترسي ندارد اميدش هم ندارد «تزلّ لديٰ سرادقات جلالها أقدام السالكين محجوبٌ عن ساحة قدسها قلوب الأولياء الكاملين غيرُ معروفةٍ لأحدٍ مِن الأنبياء و المرسلين» هيچ پيغمبري هويّت حق را نميشناسد, هيچ رسولي هويّت حق را نميشناسد «غيرُ معروفةٍ لأحدٍ مِن الأنبياء و المرسلين و لا معبودةٍ لأحدٍ مِن العابدين و السالكين الراشدين» احدي هم ولو حضرت امير آن هويّت را عبادت نميكند براي اينكه او را نميشناسد «و لا مقصودة لأصحاب المعرفة مِن المكاشفين» يعني در بحثهاي عرفاني هيچ عارفي هم در آن زمينه بحث نميكند براي اينكه او حقيقتي است بسيط محض يك, نامتناهي است دو, ديگر نميشود گفت كه من به اندازهٴ خودم او را شناختم او اندازهپذير نيست او يا كلاً نصيب كسي ميشود كه اين مستحيل است فقط براي خودش يا احدي به او راه ندارد اين سه تعبير از سيدناالاستاد هست كه فرمود: «غيرُ معروفةٍ لأحدٍ مِن الأنبياء و المرسلين و لا معبودةٍ لأحدٍ مِن العابدين السالكين و الراشدين و لا مقصودةٍ لأصحاب المعرفة مِن المكاشفين حتّي قال اشرف الخليفة أجمعين «ما عبدناك حقّ عبادتك و ما عرفناك حقّ معرفتك»[18] بعد ميفرمايد اين شعر معروف
عنقا شكار كس نشود دام باز گير كانجا هميشه باد به دست است دام را[19]
از همين قبيل است[20].
تبيين عظمت اهل بيت(عليهم السلام) در مصباح الهدايه
در صفحهٴ 72 نامي از اهل بيت عصمت و طهارت ميبرند ميفرمايند احدي در عالَم به اندازهٴ اهل بيت عصمت و طهارت نيست به عظمت اينها, به جلال اينها, به علم اينها, به قدرت اينها, به فضيلت اينها, به عصمت اينها اين حديث نوراني است و طولاني است صفحهٴ 72 تا صفحهٴ 74 اين حديث را كه وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) از آباء گراميشان و از آباء كرامشان نقل ميكنند تا از حضرت امير كه وجود مبارك حضرت امير فرمود: «قال رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ما خَلَق الله أفضل منّي و لا أكرم عليه منّي»[21] آن وقت سؤالاتي وجود مبارك حضرت امير ميكند آيا شما بالاتري يا جبرئيل, شما بالاتري يا فرشته, حضرت همهٴ اينها را جواب ميدهد اين روايت طولاني است آنگاه سيدناالاستاد امام(رضوان الله عليه) كه ثواب همين روح مطهّر ايشان و همهٴ شهدا و اوليا و مؤمنان مخصوصاً اين شهداي دههٴ فجر فرمود: «و لقد نَقَلْتُه» اين حديث را «بطوله مع بِناء هذه الرسالة علي الاختصار» با اينكه اين رساله است بنايش بر اختصار است و ما هر حديثي را كه بنا شد نقل بكنيم آنجا كه مورد استشهادمان است را نقل ميكنيم نه كلّ حديث را اين حديث طولاني را با همهٴ طولانيّتش نقل كرديم «للتبرّك و التيمّن و زيادة الفائدة و البصيرة و ها أنا أشرح بعض فقراته الراجعة إلي المقام مع الإيجاز و الاختصار و أرجو التوفيق مِن الحقّ المختار»[22] آن وقت بعضي از جملههايي را شرح ميدهند كه ثواب همهٴ اينها به روح مطهّر ايشان و همهٴ شهدا.
راز تعبير﴿مَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ﴾
اما دربارهٴ اينكه ذات اقدس الهي به موساي كليم فرمود: ﴿مَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ﴾ اين دو سؤال را در بردارد يكي اينكه چيست, يكي اينكه آنكه در دستت است چيست, اگر به آن عصا اشاره ميفرمود, ميفرمود «ما تلك» اين چيست, اما اصرار دارد كه بفرمايد آنكه در دستت است چيست چون هم خدا با آن چوب كار دارد هم با اين دست هم آن چوب را ميخواهد معجزه كند هم اين دست را ميخواهد معجزه كند و آن چوب وقتي معجزه ميشود كه از اين دست سر در بياورد و اين دست وقتي معجزه ميشود كه به قلب مرتبط باشد و اگر ميفرمود «ما تلك» كافي بود ولي با هدف هماهنگ نبود چون هدف اين امور چندگانه است هم ميخواهد چوب را معجزه كند, هم ميخواهد دست را معجزه كند, هم اعجاز چوب را به دست اسناد بدهد و هم منشأ معجزه بودن اين دست را قلب بداند اين جملهها را فرمود, فرمود: ﴿وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَي﴾ عرض كرد كه ﴿هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَي غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَي﴾ كه در بحث ديروز گذشت.
علت خوف حضرت موسي(عليه السلام) از تغيير يافتن عصا
فرمود اگر عصاست, اگر چوب است ﴿أَلْقِهَا يَا مُوسَي﴾ ببينيم چوب است يا نه, ﴿فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَي﴾ ديد مار است و اگر ـ معاذ الله ـ سِحر بود جا براي ترس نداشت چون ساحر كه از سِحر خود نميترسد كه خداي سبحان فرمود نترس البته از اين آيه برنميآيد كه وجود مبارك موساي كليم ترسيد فقط فرمود: ﴿لاَ تَخَفْ﴾ نترس, خب شايد نترسيده باشد با همين گفتن طمأنينهاي در قلب حضرت موسي پيدا شده باشد لكن وقتي در سورهٴ مباركهٴ «قصص» همين جريان مطرح است آيهٴ 31 اين است ﴿وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّي مُدْبِراً﴾ فوراً ترسيد و فاصله گرفت.
پرسش:...
پاسخ: بله, ولي منظور آن است كه در مرتبهٴ اول هراس بود لكن اين هراس را از آيه سورهٴ «طه» نميشود استفاده كرد براي اينكه در سورهٴ «طه» دارد ﴿لاَ تَخَفْ﴾ نترس اما آيا حضرت ترسيد و خداي سبحان به او اطمينان داد كه نترس يا زمينه را ديد و فرمود نترس اين دلالت ندارد فرمود: ﴿لاَ تَخَفْ﴾ اما در سورهٴ مباركهٴ «قصص» به خوبي دلالت دارد كه ترسيد ديگر.
پرسش:...
پاسخ: بله, اينجا هم همين طور است اينجا كه ميفرمايد: ﴿لاَ تَخَفْ﴾ چه در آن افاضه چه در حالت خوف بالأخره دلالت ندارد بر اينكه واقع شده چه در تكوين, چه در تشريع اين دلالت بر وقوع ندارد اما آنچه در سورهٴ مباركهٴ «قصص» آمده است اينكه واقع شده اين حضرت كاملاً ترسيد آنگاه ذات اقدس الهي بعد از اينكه فرمود: ﴿وَلَمْ يُعَقِّبْ﴾ آنگاه فرمود: ﴿يَا مُوسَي أَقْبِلْ وَلاَ تَخَفْ﴾[23] برگرد نترس اين برگرد و نترس نشان آن است كه قبلاً واقع شده براي اينكه دارد ﴿وَلَّي مُدْبِراً وَلَمْ يُعَقِّبْ﴾ فاصله گرفت و رو به طرف مار نبود. خدا فرمود برگرد كاري به تو ندارد ولي در آيهٴ محلّ بحث سورهٴ «طه» از آن استفاده نميشود كه وجود مبارك موسي ترسيد فقط فرمود: ﴿لاَ تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَي﴾ اين براي عصا,
درخشندگي دست موساي کليم(عليه السلام)در اثر معجزه
اما اينكه فرمود: ﴿وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَي جَنَاحِكَ﴾ اين براي دست است به حسب ظاهر يك دست عادي است اما اين دست ميشود بيضا, بيضا به معناي سفيد در برابر سياه به طور عادي استعمال ميشود لكن وقتي قرآن كريم دارد كه جام بهشتيها كه با او آب مينوشند بيضاست يعني درخشان است يعني برّاق است نه بيضا يعني سفيد است در سورهٴ مباركهٴ «صافات» وقتي نعمتهاي بهشتيها را بررسي ميكند ميفرمايد آيهٴ 41 به بعد سورهٴ «صافات» ﴿أُولئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ ٭ فَوَاكِهُ وَهُم مُّكْرَمُونَ ٭ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ ٭ عَلَي سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ ٭ يُطَافُ عَلَيْهِم بِكَأْسٍ مِن مَّعِينٍ ٭ بَيْضَاءَ﴾ اين جام, جام برّاقي است شفاف و روشن و درخشان است اين معنايش است اينجا هم كه فرمود ﴿بَيْضَاءُ﴾ يعني برّاق و روشن كه بحث تفصيلياش تا حدودي در ذيل آيهٴ 108 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» قبلاً گذشت. در آيهٴ 108 سورهٴ «اعراف» اين بود ﴿وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاءُ لِلنَّاظِرِينَ﴾ درخشان بود, برّاق بود هر كه ميديد, ميديد كه اين خيلي نوراني است و شفاف است بنابراين سخن از سپيد و سياه نيست سخن از برّاق بودن اوست كه فرمود اين دست را وقتي به جَيب گذاشتي و بيرون آوردي اين ميشود برّاق و درخشان و اختصاصي هم به قلب نوراني وجود مبارك موساي كليم داشت ﴿وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَي جَنَاحِكَ تَخْرُجْ﴾ اين يد ﴿بَيْضَاءَ﴾ اما اين آسيبديده نيست اين يك معجزهٴ ديگر است ﴿مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَي﴾ پس آيه قبلي آن است كه اين چوب شده اژدها, مار دمان شده آيهٴ بعدي اين است كه اين دست عادي برّاق شده نظير جام بهشتيها. اين كارها را ما كرديم ﴿لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْري﴾ اينها معجزات بزرگ ماست كه به تو نشان ميدهيم.
عصمت انبيا در پرتو صيانت الهي
اما آن بحثي كه قبلاً داشتيم در آيهٴ شانزده همين سوره كه فرمود: ﴿فَلاَ يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَن لاَّ يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَي﴾ براي بيان اين بود كه وجود مبارك موساي كليم «صائناً لنفسه» باشد نفوذناپذير باشد هم موعظهٴ الهي از نظر عبارت و لفظ لازم بود هم آن عنايت الهي از نظر فيض تكويني لازم بود چه اينكه مشابه اين دربارهٴ انبياي ديگر مخصوصاً دربارهٴ وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گذشت كه فرمود تو بايد «صائناً لنفسه» باشي ديگران سعي ميكنند در تو نفوذ پيدا كنند ولي عنايت الهي تو را تثبيت كرده است ديگران به هيچ وجه در حرم امن تو نفوذ نداشته و ندارند كه بحثش قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «توبه»[24] و همچنين سورهٴ «اسراء» گذشت در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آنچه گذشت اين بود آيهٴ 73 و 74 سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اين بود ﴿وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً﴾ آنها تلاش و كوشش ميكنند كه در اثر فتنه تو را باز بدارند منصرف كنند از مسير وحي تا چيزي را ـ معاذ الله ـ كم بكني, زياد بكني به ميل اينها افزايش بدهي كاهش بدهي و مانند آن, اگر به ميل اينها مسير آيات را تغيير دادي تورا به عنوان خليل و دوست اتّخاذ ميكنند ﴿وَإِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً﴾, ولي ما اين سه مرحلهٴ فيض را نسبت به شما اِعمال كرديم آن مراحل سهگانه اين است كه ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً﴾ اگر توفيق الهي نبود, تثبيت الهي نبود تو نزديك بود «كاد» يعني «قَرُب» نزديك بود يك, كه رُكون پيدا كني ركون آن ميل اندك است دو, ﴿شَيْئاً قَلِيلاً﴾ اندك اندك, اندك در اندك اين سه, اگر فيض ما نبود تو نزديك بودي ﴿كِدتَّ﴾ ركون پيدا كني ﴿تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً﴾ كه اين تنوينش تنوين تحقير است ﴿قَلِيلاً﴾ تنوين تَنكير ﴿شَيْئاً﴾ كه براي قلّت است يك, ﴿قَلِيلاً﴾ كه صريحاً قلّت را اسم ميبرد دو, ركون كه ميل اندك است سه, «كاد» كه نزديك است چهار, يعني عملِ خارج كه به هيچ وجه واقع نشد, ميل قلبي هم كه وارد نشد, ميل چه كم چه زياد هم واقع نشد نزديكِ ميلِ كم هم نشدي خب اين طهارت محض است ديگر, اگر كسي عمل خارجياش مطابق با خواستهٴ بيگانه نباشد يك, ميل قلبياش هم به طرف آنها نباشد دو, ولو ميل اندك, ركون, ﴿شَيْئاً قَلِيلاً﴾ اين تنوين ﴿شَيْئاً﴾ هم براي قلّت است, پس مِيل نبود, ركون و ميلِ اندك هم نبود اندك در اندك اين هم نبود, نزديك به ميل اندك هم نبود اين قلب ميشود طيّب و طاهر اين كس ميشود پيغمبر فرمود اگر تثبيت الهي نبود ﴿لَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ﴾ يك, ﴿تَرْكَنُ﴾ دو, ﴿إِلَيْهِمْ شَيْئاً﴾ كه تنوينش براي تحقير است سه, ﴿قَلِيلاً﴾ چهار, نزديك بود كمي ميل كني ولي نزديك به ميل نه تنها ميلِ كم نداشتي نزديك به ميل كم نبود خب اين ميشود طهارتِ محض وجود مبارك موساي كليم همين طور بود.
عصمت انبيا در برابر فتنههاي باطل
آن جريان ﴿قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ﴾ يعني اينها اوضاع خارجي را به هم زدند ولي در تو هيچ اثر نداشتند براي اينكه ﴿فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ﴾[25] بودي و تطهير و طهارت و عصمت مطلقه شامل حال تو شده بود آنجا كه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» ﴿قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ﴾ را آوردند ناظر به همين است كه آنها توطئه كردند در كار خارجيشان ولي نسبت به تو به هيچ توفيقي پيدا نكردند آيهٴ 48 سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين است كه ﴿لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّي جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ﴾ آنها خيلي زير و رو كردند ولي حق بر همهٴ آنها غالب شد بنابراين حرمِ امن قلب معصوم از هر گزندي مصون است و به لحاظ خارج هم ذات اقدس الهي چند صباحي مهلت ميدهد و سرانجام پيروز ميكند.
تبيين نبوت و رسالت موساي كليم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
خب, پس بنابراين يك معجزه مربوط به دستِ وجود مبارك موساي كليم و يك معجزه هم مربوط به عصاي آن حضرت بود كه فرمود: ﴿وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَي جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَي﴾ اينها آيات كبراي ماست چه اين آيه اوّلي چه آيه دومي اينها آيه كبراي ماست پس با اين جهاز رسالتي, رسالت را از هم اكنون بايد بپذيري ﴿اذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي﴾[26] پس قبلش مقام اول مربوط به نبوت بود اين مقام ثاني مربوط به رسالت است وقتي مجهّز كرد فرمود: ﴿اذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَ﴾ و چون در آستانهٴ اربعين سالار شهيدان حسينبنعليبنابيطالب(صلوات الله و سلامه عليه و علي أهل بيته) هستيم همه شما هم ـ انشاءالله ـ عازميد در اين دههٴ پر بركت فجر براي تبليغ الهي اميدواريم كه معارف الهي را, مسائل دههٴ فجر را, مسائل انقلاب را, نظام اسلامي را به خوبي براي مردم تبيين كنيد ـ انشاءالله ـ با بركت و توفيق الهي كارتان همراه باشد مقبول حق باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ طه، آيهٴ 13.
[2] . سورهٴ طه، آيهٴ 13.
[3] . سورهٴ طه، آيهٴ 13.
[4] . دعائم الاسلام، ج 1، ص 82.
[5] . ر . ك: سورهٴ انعام، آيهٴ 25.
[6] . سورهٴ انعام، آيهٴ 54.
[7] . سورهٴ انعام، آيهٴ 54.
[8] . سورهٴ طه، آيهٴ 13.
[9] . سورهٴ ق، آيهٴ 5.
[10] . سورهٴ طه، آيهٴ 13.
[11] . سورهٴ زمر، آيهٴ 18.
[12] . سورهٴ ق، آيهٴ 5.
[13] . سورهٴ طه، آيهٴ 13.
[14] . سورهٴ طه، آيهٴ 14.
[15] . سورهٴ طه، آيهٴ 12.
[16] . الميزان، ج 14، ص 140؛ ج 13، ص 302.
[17] . ديوان حافظ، غزل 7.
[18] . بحار الانوار، ج 68، ص 23.
[19] . ديوان حافظ، غزل 7.
[20] . مصباح الهداية، ص 13.
[21] . عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 262.
[22] . مصباح الهدايه، المتن، ص 75.
[23] . سورهٴ قصص، آيهٴ 31.
[24] . سورهٴ توبه، آيهٴ 48.
[25] . سورهٴ هود، آيهٴ 112.
[26] . سورهٴ طه، آيهٴ 24.