اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿كَذلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ (200) لاَ يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّي يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ (201) فَيَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ (202) فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ (203) أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ (204) أَفَرَأَيْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ (205) ثُمَّ جَاءَهُم مَّا كَانُوا يُوعَدُونَ (206) مَا أَغْنَي عَنْهُم مَّا كَانُوا يُمَتَّعُونَ (207) وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنذِرُونَ (208) ذِكْرَي وَمَا كُنَّا ظَالِمِينَ (209)﴾
در صدر اين سورهٴ مباركهٴ «شعراء» دو مطلب اساسي را به عنوان متن ذكر فرمود بعد در اثناي اين سوره آن دو مطلب را مبسوطاً شرح فرمود يكي مسئله تنزيل كتاب آسماني نزول قرآن كريم؛ يكي هم عنايت خاصّ پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به هدايت مردم. براي تبيين آن قسمت دوم هفت قصّه از قصص انبيا(عليهم السلام) را ذكر فرمود تا از جريان آنها روشن بشود كه وظيفه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) چيست درباره جريان قرآن كريم هم از آيه 192 به بعد مبسوطاً مسئله تنزيل قرآن را شرح فرمود بعد در بخشي از مطالب اين سوره پيوند اين دو مطلب را كنار هم ذكر كرد كه رابطه نزول قرآن با دلهاي مشركين چگونه است.
در جريان نزول قرآن روشن شد كه اين قرآن كريم كه مطابق اول سورهٴ مباركهٴ «زخرف» از عليّ حكيم شروع ميشود تا به عربي مبين ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾[1] يك حبل متين است اين حبل متين از ذات اقدس الهي براي هدايت مردم به زمين آويخته شد نه انداخته, پس نزول قرآن نظير نزول حبل متين است نه نظير نزول باران و از عليّ حكيم تا عربي مبين همه را وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كاملاً تلقّي ميكند در همه مراحل وجود مبارك آن حضرت مستمعِ محض است هيچ كلمهاي و حرفي از خود پيغمبر نيست منتها همه اين معارف از عليّ حكيم تا عربي مبين به منزله جوامعالكلم است به منزله قواعد كلي است از قواعد كلي صدها مسئله در ميآيد از اين به بعد اين اقيانوس جوشان با تعليم الهي از اين جوامعالكلم مطلب در ميآورد آن جوامعالكلمي كه ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تعليم كرد ميليونها مطلب الي يوم القيامه به بركت اهل بيت از آن در ميآيد. اينچنين نيست كه ـ معاذ الله ـ معنا براي خدا باشد الفاظ براي پيغمبر يا بخشي از مراحل عاليه وجود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مطلب را به مرحله نازله او القا كرده باشد درست است كه حضرت بالاتر از جبرئيل است تنها گوينده خداست و تنها شنونده پيغمبر است منتها در بخشي از مراحل، جبرئيل حضور دارد در بخشي از مراحل ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[2] حضور دارند اگر فرمود: ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ﴾[3] همه مراحل سهگانه، متكلّم خداست و لاغير ديگران آورندهاند منتها هر كسي به اندازه خودش ادراك ميكند «إنّ هذه القلوب أوعيةٌ فخيرها أوعاها»[4].
در بخشي از مراحل قرآن كريم جبرئيل(سلام الله عليه) حضور دارد در بخشي از مراحل برتر و بالاتر جبرئيل(سلام الله عليه) حضور ندارد آنجا كه فرمود: ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً﴾[5] معلوم ميشود كه بعضي از مراحل بلاواسطه است بعضي مِن وراء حجاب است نظير آنچه براي موساي كليم(سلام الله عليه) اتفاق افتاده برخي از مراحل هم از قبيل ارسال رسول است نظير توفّي كه هر كس ميميرد جان او را خدا ميگيرد فقط ذات اقدس الهي مُميت بالاصاله و متوفّي بالاصاله است منتها برخي از متوفّاها خدا را مشاهده ميكنند نظير خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اهل بيت(عليهم السلام) برخيها عزرائيل(سلام الله عليه) را مشاهده ميكنند برخيها فرستادهها و مأموراني كه زيرنظر عزرائيل(سلام الله عليه)اند را مشاهده مي كنند كه فرمود:﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾[6] بنابراين در بخشهاي وحييابي هيچ سهمي براي غير خدا نيست فقط اين قوانين كلي و اصول كلي كه معارف غيبي است به وسيله ذات اقدس الهي به قلب مطهّر پيغمبر القا شده است بخشي به وساطت جبرئيل, بخشي بلاواسطه و از اين اصول كلي و قواعد كلي, معارف غيبي و ديني الي يوم القيامه قابل استنتاج است.
پرسش...
پاسخ: براي ديگران نطق ميكند وگرنه خودش مستمِع است همان طوري كه به ما گفتند: ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾[7] سكوتِ محض باشيد ذات اقدس الهي هم به آن حضرت ميفرمايد وقتي گفته ميشود تابع قرائت باش ﴿فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾[8] او هم «إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُ لَهُ وَأَنْصِتْ» به هر تقدير اين معارف در جامعه در كمال عصمت به سطح مردم ميرسد يعني از عليّ حكيم تا عربي مبين در قلب مطهر حضرت معصومانه وارد ميشود چون فرمود: ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾[9] نگهداري, نگهباني, ضبط و حفظ آن حضرت هم معصومانه است ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تَنسَي﴾[10] بعد از دريافت معصومانه (يك) و ضبط و نگهداري معصومانه (دو) نوبت به ابلاغ و املاء و انشاء ميرسد لبان مطهر آن حضرت معصوم است ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي﴾[11] (سه) اين مراحل سهگانه كه معصومانه شد اين وحي، معصومانه به جامعه رسيده است بدون كم و بدون زياد از آن به بعد مردم يا ميپذيرند يا نميپذيرند اين طور نيست كه ـ معاذ الله ـ وحي محرَّفي به جامعه رسيده باشد.
پرسش:مگر جملات ديگر پيامبرهمين حكم را ندارد؟
پاسخ: بله خب آنچه مربوط به حضرت است از نظر حكم, وحي است منتها بين روايات و احاديث قدسي و قرآن فرق است كه در بحثها گذشت حكم كه حكم خداست همين حكم را دارد ولي الفاظ فرق ميكند قرآن لفظش معجزه است و از طرف ذات اقدس الهي است. وقتي به جامعه معصومانه منتقل شد آنگاه از آن به بعد ممكن است كسي بپذيرد كسي نپذيرند كسي كم بكند كسي زياد بكند ولي به سطح جامعه معصومانه رسيده است اين درباره وحي اما آنها كه مؤمناند كه هيچ, درباره آنها كه كافرند فرمود ما اين كوثر را در قلب اينها جريان داديم همان طوري كه آب شفاف و صافي را ذات اقدس الهي در زير زمين راهنمايي ميكند دو راهه است سه راهه است چهارراهه است ورود ممنوع است بزرگراه است كوچكراه است فرمود: ﴿فسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ﴾[12] اين باران كه ميآيد ذات اقدس الهي اين باران را به دل خاك راه ميدهد براي اينها سه راه و چهار راه و بزرگراه و كوچكراه مشخص ميكند كجا بايد ذخيره بشود به صورت چاه و قنات در بيايد كجا بايد ذخيره بشود به صورت چشمه در بيايد همه اينها را فرمود ما مَسلكهاي اينها, معبرهاي اينها را زير زمين مشخص ميكنيم بعد بين سنگ و گِل آب شفاف در ميآوريم شما اين چشمهها را كه ميبينيد اينها واقعاً معجزه است براي اينكه اين طور نيست دستگاه تصفيه در زير زمين باشد يا لولهكشي شده باشد، از گِل و لاي در ميآيد ولي هيچ آلوده نميشود همان طوري كه شير شفاف و صاف را از بين فرث و دم در ميآورد و آلوده نميشود بعد كه در آمد البته ميشود آن را آلوده كرد.
فرمود ما همين كاري را كه درباره زيرزمين كرديم و آب را جاري ميكنيم اين كوثر را اين معارف قرآني را در دلهاي كفار جاري ميكنيم يعني براي آنها با دليل عقلي روشن ميشود اين حقٌّ لا ريب فيه, با دليل نقلي روشن ميشود اين حقٌّ لا ريب فيه, به طوري كه ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[13] اين در بخش انديشه و علم اما آنكه بايد قبول بكند ايمان بياورد بخش انگيزه و عقل عملي است اينها چون در جريان جهاد با دشمن درون شكست خوردند و اين بخش انگيزه و بخش اراده و عزم و تصميمگيري به اسارت رفته است اينها سدّي براي قبول به سوء اختيار خود ايجاد كردند ميتوانند اين سد را بشكنند ولي الآن بسته است مطلب برايشان روشن شده است يعني صددرصد فرعون فهميد كه حق با موساي كليم است وجود مبارك موساي كليم هم بالصراحه فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾[14] براي تو صد درصد روشن شد كه كار من معجزه است سِحر نيست قرآن هم فرمود: ﴿جَحَدُوا بِهَا﴾ اما ﴿وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[15] اين يقينِ علمي كار انديشه را تمام ميكند اما اراده و تصميم بسته است فرمود ما در دلهاي مجرمين اين را راه داديم اما قبول نكردند, مثل آدم تشنهاي كه دهن خودش را خودش بست ما آب زلال را آورديم تا لب دهنش خب ما كه نبايد دهنش را باز كنيم به اجبار آب را در دهنش بريزيم اين ميشود جبر، ما آب آورديم دم دهنش اين دست خودش را با سوء اختيار خودش بست دهن خودش را بست تشنه ميميرد فرمود ما برديم تا دلِ او برديم اين طور نيست كه ما فقط به گوش او رسانده باشيم اگر به گوش او رسانده باشيم به دل او نرسانده باشيم اين ميشود كافر مستضعف، اينكه جهنم نميرود اينكه درك نكرده حجّت خدا بر او بالغ نشده اما اينها كه درك كردند مشركين مكه و مانند آنها اين مجرمين اين تبهكاران حق برايشان روشن شد ولي عالِم شدن نيمي از جريان است بين نفس و اين مراحل علمي چيزي است به نام عقل عملي كه بايد به جان گِره بزند قبلاً فرق بين قضيه و عقيده گذشت؛ قضيه را عقد ميگويند زيرا بين موضوع و محمول دستِ انديشه گِره ميزند اما عصاره قضيه با جان به دست عقل عملي ـ عقل عملي يعني عقل عملي ـ يعني «ما عُبد به الرحمن واكتسب به الجنان»[16] بايد گِره بخورد كه اين شخص بشود معتقد. سرّ اينكه ما عالم بيعمل داريم براي اينكه او بين موضوع و محمول توانست گِره بزند عالم بشود اما اين عصاره علم را با جان خود گره نزد كه بشود آدم عادل فرمود ما اين را در دلهاي اينها عبور داديم ﴿كَذلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ﴾.
در سورهٴ مباركهٴ «حجر» مشابه اين مبسوطاً گذشت آنجا با تعبير ﴿نَسْلُكُهُ﴾ كه فعل مضارع است ياد شده است فرمود: ﴿وَمَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ ٭ كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ﴾[17] اين سنّت ماست ما هيچ كسي را بدون حجّت بالغه عذاب نميكنيم ما اين را برديم در دلهاي اينها فرمود دليل عقلي داريم (يك) دليل نقلي داريم (دو)؛ دليل عقلي داريم براي اينكه تحدّي كرديم معجزه ثابت شد, دليل نقلي داريم براي اينكه علماي بنياسرائيل آمدند گواهي دادند كه حقانيّت اسلام در كتابهاي آسماني آمده و اگر شما هم دليل عقلي داريد هم دليل نقلي داريد جمع بين معقول و منقول كرديد علماً خب قبول كنيد ديگر.
پرسش...
پاسخ: بله قلب همان عقل عملي است ديگر, قلب همان «ما عُبد به الرحمن واكتسب به الجنان» است اما اينجا قلب همان ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾[18] است اين را به قلب بدهند يعني چه؟ اين اصطلاح قلب كه فرمود قلبشان مريض است خب وقتي قلب مريض است چه چيزي را قبول ميكند عقلشان يعني انديشهشان مريض نيست براي اينكه ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[19] اما آنكه بايد بپذيرد مريض است ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ مرضِ قلب هم اينچنين نيست كه اگر شما نوار قلب بگيريد بگوييد كه اين شخص چون منافق است نوار قلب بد نشان ميدهد نه خير, جواني است سالم از هر نظر قلبش هم آن پالايش خونش تشكيلات خونش كارهاي فيزيكياش كارهاي طبّياش صددرصد سالم است اما دين را نميپذيرد اينكه ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ اينچنين است اگر قلب كسي سالم باشد ﴿إِلَّا مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾[20] اين بسته نيست اين در رهن شيطان نيست اين قبول ميكند وقتي قبول كرد يعني اين علم را به جان خود گره زد آن وقت ميشود معتقد, ميشود عالم عادل. بنابراين فصلي از اين مباحث مربوط به وحي است كه ﴿تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ﴾[21] كه در صدر اين سوره است بخشي مربوط به نبوّت و رسالت انبيا(عليهم السلام) است كه ﴿لَعَلَّكَ بَاخِعٌ﴾[22] است و آن قصّههاي هفتگانه مربوط به آن است, بخشي براي هماهنگي اين دو قسمت است كه فرمود اين وحي را ما برديم در دلهاي اينها خب حالا اگر كسي تب داشته باشد خب غذاي سالم را قبول نميكند برميگرداند اين نه براي آن است كه غذا سالم نيست بلكه او نميپذيرد اينجا دو برهان اقامه فرمود يكي برهان عقلي و يكي برهان نقلي هر دو را فرمود.
مطلب بعدي درباره ايمان است مادامي كه انسان در دنياست و خطري او را تهديد نكرده مختار است بين ايمان و كفر هر كدام را بپذيرد بالاختيار است هم ايمان او قبول است و هم كفر او عليه او نوشته ميشود ولي اگر خطر را ديد اضطراب را ديد غرق را ديد نظير جريان فرعون، اين ايمانِ اضطراري است. اگر يك فرد عادي بود در اثر گناه و امثال ذلك تا حال ايمان نياورد الآن كه خطر را ديد ايمان آورد اين ايمان در حال اضطرار را خدا قول نداد كه قبول كند لكن اگر عنايت الهي شامل حال بشود نظير قوم يونس بله ممكن است خدا قبول كند اما اگر كسي ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِي الْأَرْضِ﴾[23], ﴿فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ﴾[24], ﴿طغَوْا فِي الْبِلاَدِ﴾[25] اين تا توانست آدم كُشت شد الآن كه خطر را احساس كرد گفت: ﴿آمَنْتُ﴾[26] به او گفته ميشود ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ﴾[27].
پس ايمان تاكنون دو مرحلهاش روشن شد؛ در حال اختيار ايمان قبول است در حال اضطرار ممكن است قبول باشد ممكن است قبول نباشد. اگر كسي گناهش عادي بود ممكن است مورد عنايت الهي بشود و قبول بشود مثل قوم يونس كه خدا فرمود ما ايمان آنها را قبول كرديم[28] اما اگر كسي در اثر طغيانگري كه اگر هم بعد برگردد از قبيل ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾[29] ممكن است بشود اين تا آنجا كه ممكن بود آدم كشت حالا كه خطر را ديد دارد ايمان ميآورد به او ميگويند: ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ﴾ اما قسم سوم ايمان در صحنه قيامت است ايمان در صحنه قيامت مُمتنِع ـ ممتنع يعني ممتنع ـ است براي اينكه دار قيامت دار عمل نيست اگر آنجا ايمان ممكن باشد خب بر انسان واجب است ايمان بياورد وقتي وجوب شد ميشود دار تكليف, دار تكليف كه شد ميشود دار وحي و نبوّت و رسالت, دار وحي و نبوّت شد ميشود دنيا ديگر آخرت نيست. در قيامت، خطر اين است كه انسان حق را ميبيند نميتواند ايمان بياورد نمونههايش را همه ما در خواب ديديم خيلي از چيزهاست كه انسان در عالم رؤيا ميبيند بعد وقتي بيدار شد ميگويد اي كاش من فلان مطلب را سؤال ميكردم يا فلان كار را ميكردم خب اين اي كاش كه فايده ندارد ما بايد قبلاً بيداريهايمان را مواظب باشيم تا در عالم رؤيا به استناد آن ملكات بيداري بتوانيم سؤال خوب داشته باشيم وگرنه ما در عالم رؤيا هر سؤالي كه داريم نتيجه ملكات قبلي ماست ما كه فعل اختياري نداريم چرا در عالم رؤيا اگر كسي فحش بدهد گناه نيست براي اينكه فعل اختياري نيست يك انسانِ بددهن در عالم خواب هم كه حرف ميزند فحش ميدهد يك انسان متهجّد ذاكر در عالم خواب هم ميخواهد حرف بزند «لا إله الاّ الله» ميگويد اين «لا إله الاّ الله» ثواب ندارد اما نتيجه ملكات قبلي اوست اين فعل اختياري نيست ذكري نيست كه ثواب داشته باشد بنابراين در صحنه قيامت تمام خطر اين است كه انسان حق را ميبيند راه براي ايمان نيست اگر واقعاً راه براي ايمان باشد اين شخص مؤمن ميشود البته عمل صالح نيست نماز و روزه و اينها نيست اطاعت و حقّالله و حقّالناس و اينها انجام بدهد نيست ولي اگر مؤمن شد واقعاً موحّد شد ديگر مخلّد در نار نيست در حالي كه اين كفار، مخلّد در نارند. اين ايمان جلوي آن خلود را ميگيرد گرچه جلوي اصل ورود به جهنم را نميگيرد. پس فتحصّل كه سه مرحله است در دنيا ايمان اختياري ممكن است و اثربخش, در حال اضطرار ممكن است ولي به عنايت الهي وابسته است گاهي قبول ميكند گاهي قبول نميكند, در آخرت اصلاً ايمان ممكن نيست.
پرسش:آنجا كه ميفرمايد:﴿ رَبِّ ارجِعون ٭ لَعَلّي اَعمَلُ صـٰالِحًا﴾ چرا نمي گويد مرا برگردان تا مؤمن شوم؟ پاسخ: همان عمل صالح اعم از جارحه و جانحه است ديگر ﴿أَعْمَلُ صَالِحاً﴾[30] چون ايمان، مِن الأعمال است ديگر مِن العلوم كه نيست. ما يك علم داريم يك ايمان, علم همان رابطه موضوع و محمول است ايمان, قبولِ آن و گره زدن آن به جان است اين عملِ قلبي است؛ ايمان، عملِ جانحه و قلب است اقرار زبان را هم به همراه دارد عمل اركان را هم به همراه دارد اگر گفته شد عمل, جامع بين عملِ جانحه و عملِ جارحه و اقرار لسان است.
اما اينكه از كفار گاهي ـ اين راجع به مسائل سابق است ـ ربا گرفته ميشود ولي تطفيف و كمفروشي حرام است براي اينكه ربا يك امر دارج بين خود آنهاست چون ربا دارج بين خود آنهاست بر اساس <الزِموهم بما الزَموا انفَسهم>[31] گرفتن ربا از آنها عيب ندارد ولي كمفروشي نزد همه محكوم است از اين جهت قرآن كريم كمفروشي به كفار را تحريم كرده ولي گرفتن ربا را منع نكرده.
در سورهٴ مباركهٴ «انعام» بخش پايانياش يعني آيه 158 فرمود: ﴿يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً قُلِ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ﴾ بعد در جاي ديگر فرمود: ﴿إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ﴾[32] كه ما ايمان آنها را قبول كرديم بر اساس اضطراري كه آنها داشتند ما ايمانشان را قبول كرديم. فرمود ﴿لاَ يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّي يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ﴾ آن وقت آن ايمان, ايمان اضطراري است ايمان اضطراري مقبول نيست ﴿فَيَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ﴾ عذاب الهي دفعتاً ميآيد و اينها شعور ندارند شعور همان ادراك لطيف است نظير شَعْر آن مو كه رقيق است. آنگاه بعد نظير همان فرعون كه مهلت ميطلبند ﴿فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ﴾ آيا انظار, مهلت ممكن است يا نه؟ فرمود نه, چطور مهلت بدهيم ساليان متمادي ما به شما مهلت داديم اثر نكرد ﴿أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ ٭ أَفَرَأَيْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ﴾ بر فرض ساليان متمادي ما به اينها مهلت بدهيم باز همين وضع است ديگر ﴿ثُمَّ جَاءَهُم مَّا كَانُوا يُوعَدُونَ ٭ مَا أَغْنَي عَنْهُم مَّا كَانُوا يُمَتَّعُونَ﴾ آن تمتّعها و لذايذ قبلي كه اثر نكرد الآن هم بر فرض ده سال بمانيد لذّت ببريد چطور ميشود بالأخره؟! بعد فرمود ما هيچ گروهي را هلاك نكرديم الاّ اينكه حجّت الهي بر اينها بالغ شده است و ما هرگز ستم نكرديم.
حالا چون در آستانه فاطميه صديقه كبرا(سلام الله عليها) هستيم عنايت كنيد كه وجود مبارك آن حضرت طوري براي اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) روشن بود كه اين حجّت بالغه الهي بود صاحب عصمت كبرا بود و اهل بيت(عليهم السلام) وجود مبارك صديقه كبرا را به عنوان اينكه مَهبط وحيِ تَسديدي و اعلام غيب و اخبار غيبيه است معرفي ميكردند و عظمت آن حضرت هم براي خيلي از اين سقيفهايها روشن شده بود آن وقت امّت را تحريك كردند براي منزوي كردن حضرت حالا تنها سخن از فدك و امثال فدك نيست حالا اين روايت مرحوم كليني را ملاحظه بفرماييد.
مرحوم كليني در جلد اول كافي باب مولد الزهراء(صلوات الله و سلامه عليها) چند روايت نقل ميكند اين كلمه «سَبعين» با «تسعين» ممكن است در نوشتنها فرق بشود گاهي 75 روز است گاهي 95 همان طوري كه مرحوم كليني يك نظر خاصّي در ميلاد پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دارد كه ميلاد حضرت را دوازده ربيع ميداند[33] و خيليها هفده ميدانند ايشان اينجا به صورت 75 روز نقل كردند. از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل ميكنند «إنّ فاطمة(عليها السلام) مَكَثَتْ بعد رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خمسة و سبعين يوماً و كان دخلها حُزنٌ شديدٌ علي أبيها و كان يأتيها» اين استمرار را نشان ميدهد «و كان يأتيها جبرئيل» اين خيلي حرف است نه يك بار آمد در تمام اين 75 روز به طور مستمر جبرئيل(سلام الله عليه) ميآمد «و كان يأتيها جبرئيل» آن «كان» با اين «يأتي» كه مضارع است و مفيد استمرار, نشان استمرار اين فعل است «فيُحسِنُ عزائها علي أبيها و يُتَطيّب نَفسها و يُخبرها عن أبيها ومكانِهِ» مكان وجود مبارك پيغمبر «و يُخبرُها بما يكونُ بعدَها في ذريّتها» همه اين گزارشها را داد «و كان عليٌّ(عليه السلام) يَكتبُ ذلك»[34].
روايت دوم اين است «عن أبيالحسن» وجود مبارك امام هفتم فرمود: «إنّ فاطمةَ(عليها السلام) صديقةٌ شهيدةٌ »[35] اين روايت دوم. روايت سومي كه ايشان نقل ميكند اين است كه وجود مبارك ابيعبدالله حسينبنعلي(عليهما الصلاة و عليهما السلام) دارد كه «لما قُبِضَت فاطمه(عليها السلام) دَفَنها اميرالمؤمنين سرّاً و عَفا علي موضِع قَبرها» نه تنها جاي قبر مشخص نبود, اثر قبر هم مشخص نبود تا كسي بفهمد «ثمّ قامَ فَحوَّل وجهه إلي قبر رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)» كه اين نشان ميدهد كه در همان نزديكهاي قبر پيغمبر بود «فقال» حالا سيّدالشهداء(سلام الله عليه) نقل ميكند كه پدرم عليبنابيطالب بعد از اينكه مادرم را دفن كرد (يك) اثر قبر را محو كرد (دو) خطاب به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كرد (سه) فرمود: «السّلامُ عليك يا رسول الله عنّي و السلام عليك عن ابنتك و زائرتكَ و البائتة في الثري بِبُقعَتكَ و المختارِ اللهُ لَها سُرعةَ اللحاقَ بِكَ» ذات اقدس الهي خواست او سريعتر از ديگران به شما ملحق بشود حالا ملاحظه بفرماييد «قَلّ يا رسول الله عن صَفِيّتك صَبري و عَفا عن سيّدة نساء العالمين» خب اين علي است ديگر ميگويد فاطمه سيّده نساء عالمين است «و عَفا عن سيّدة نساء العالمين تَجلُّدي إلاّ أنّ لي في التّأسّي بِسُنّتك في فُرقَتك موضِعَ تَعزٍّ» ما شما را كه از دست داديم ديگر حالا بايد كم كم تحمل اين سختيها را بكنيم «فقد وسّدتك في ملحودة قبرك و فاضَت نفسُكَ بين نَحري و صدري» يا رسول الله تو سر مطهّرت روي سينه من بود رحلت كردي تو را من به خاك سپردم خب از اين به بعد ما بايد اين سختيها را تحمل بكنيم بعد فرمود: «بليٰ و في كتاب الله أنعمُ القبول» ذات اقدس الهي بهترين سفارش را به ما كرده كه ما مطابق آن صابر و بردباريم و آن اين است كه فرمود: ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾[36] بعد فرمود: «قد اسْتُرْجِعَت الوديعةُ و اُخِذَت الرهينةُ».
مستحضريد آن جريان امانت و وديعه وجود مبارك پيغمبر در ليلةالزفاف سرِ جايش محفوظ, اما انسانها را ميگويند: <رَهائنُ القبور>[37], <رهائن القبور> يعني قبر طلبي دارد (يك) رهن و گِرو ميخواهد (دو) ماها, بدنهاي ما گِرو قبر است (اين سه) از انسانها تعبير به <رهائن القبور> ميشود براي اينكه ما بدهكاريم اين بدهكار را گرو ميگيرند در دنيا اگر كسي بدهكار داشته باشد بالأخره خانه, فرش, مال منقول يا غير منقول را گرو ميدهند اما در مسائل آخرت و قيامت و دين خود شخص را گرو ميگيرند نه خانه را اينكه فرمود: ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾ اين فَعيل به معني مفعول است ديگر يعني «كلّ نفس بما كسبت مرهونةٌ» ﴿إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ﴾[38], ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ﴾[39] يعني «مرهونٌ» خود ما را به گرو ميگيرند نه مال و امثال ذلك را لذا انسانها رهائنالقبورند اينكه فرمود: «اُخذت الرهينة» هم ناظر به آن قصّه ليلةالزفاف ميتواند باشد هم ناظر به اصل كلي.
بعد فرمود: «و اُخلِسَتِ الزهراء» ولايت را اينها اختلاس كردند «فَما أقبحَ الخضراءَ و الغَبراءَ يا رسول الله» نه آسمانِ خضرا زيباست نه زمينِ غَبرا زيباست چرا؟ براي اينكه «أمّا حُزني فسَرْمَد و أمّا ليلي فمُسَهَّد و هَمٌّ لا يَبرحُ مِن قلبي أو يختار الله لي داركَ الّتي أنت فيها مُقيمٌ» قلبِ من مُقيّح است و مهيّج است «سرعانَ ما فرّق بيننا و إلي الله أشكو» از اين به بعد ملاحظه بفرماييد چرا اين همه نالهها را من ميكنم براي اينكه «سَتنبّئك إبنتكَ بِتَظافُر امّتك علي هَضمها» ما كاري نكرديم حالا سخن از فدك و امثال فدك نيست همه اينها جمع شدند اجماع كردند كه زهرا را منزوي كنند اين يعني چه؟! سخن از در و پيكر نيست سخن از آتش زدن در نيست امّت جمع شدند كه زهرا را منزوي كنند اين يعني چه؟! نه مرا منزوي كنند اگر من را منزوي ميكردند و او را منزوي نميكردند او با خطبه خودش در مسجد غوغا به پا ميكرد يك بار رفته خطبه بخواند همين كليني نقل ميكند كه فرمود اگر من دعا كنم باگناه و بيگناه عذاب ميشوند اما من نميخواهم[40]! همين كليني نقل ميكند اگر بچههاي بيگناه, زنهاي بيگانه, مردم بيگناه نبود آن وقت معلوم ميشد من چه ميكردم اين زهراست! «سَتنبّئك ابنتك بتظافر امّتك علي هضمها» همه خواستند زهرا را خانهنشين كنند اين تنها براي زهد و مقامات و اينها نبود اين براي اينكه اين داراي ولايت كليه الهي بود «فأحفها السؤال واستخبرها الحال فكم مِن غليل معتلجٍ بصدرها لم تَجد إلي بثّه سبيلا و سَتقول و يَحكم الله و هو خير الحاكمين سلام مودِّعٍ لا قال و لا سَئم»[41] اميدواريم كه همه جهان اسلام به بركت آن حضرت از حقايق استفاده كنند!
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] - سوره زخرف، آيات 3و4.
[2] - سوره عبس، آيات15 و16.
[3] - سوره شوري، آيه 51.
[4] - نهج البلاغه، حكمت 147.
[5] - سوره شوري، آيه51.
[6] - سوره انعام، آيه61.
[7] - سوره اعراف، آيه204.
[8] - سوره قيامت، آيه18.
[9] - سوره نمل، آيه6.
[10] - سوره اعلي، آيه6.
[11] - سوره نجم، آيات3و4.
[12] - سوره زمر، آيه21.
[13] - سوره بقره، آيه256.
[14] - سوره اسراء، آيه102.
[15] - سوره نمل، آيه14.
[16] - الكافي، ج1، ص11.
[17] - سوره حجر، آيات11و12.
[18] - سوره بقره، آيه10.
[19] - سوره بقره، آيه256.
[20] - سوره شعراء، آيه89.
[21] - سوره شعراء، آيه2.
[22] - سوره شعراء، آيه3.
[23] - سوره قصص، آيه4.
[24] - سوره فجر، آيه12.
[25] - سوره فجر، آيه11.
[26] - سوره يونس، آيه90.
[27] - سوره يونس، آيه91.
[28] - سوره يونس، آيه98.
[29] - سوره انعام، آيه28.
[30] - سوره مؤمنون، آيات99و100.
[31] - تهذيب الاحكام، ج9، ص322.
[32] - سوره يونس، آيه98.
[33] - الكافي، ج1، ص439.
[34] - الكافي، ج1، ص458.
[35] - الكافي، ج1، ص458.
1. سورهٴ بقره، آيهٴ 156.
[37] - نهج البلاغه، نامه45.
[38] - سوره مدثر، آيات38و39.
[39] - سوره طور، آيه21.
[40] - الكافي، ج1، ص460.
[41] - الكافي، ج1، ص458و459.