اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ (160) إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلاَ تَتَّقُونَ (161) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (162) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (163) وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمِينَ (164) أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ (165) وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُم مِّنْ أَزْوَاجِكُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ (166) قَالُوا لَئِن لَمْ تَنتَهِ يَا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ (167) قَالَ إِنِّي لِعَمَلِكُم مِنَ الْقَالِينَ (168) رَبِّ نَجِّني وَأَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ (169) فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ (170) إِلَّا عَجُوزاً فِي الْغَابِرِينَ (171) ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ (172) وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَراً فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنذَرِينَ (173) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ (174) وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيرُ الرَّحِيمُ (175)﴾
چون سورهٴ مباركهٴ «شعراء» در مكه نازل شد و عدّه زيادي از مردم مكه مخصوصاً آن ملأ و صناديد قريش در برابر وحي الهي مقاومت ميكردند و كارشكني ميكردند و دهنكجي و اهانت ميكردند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نگران بود كه چرا مردم ايمان نميآورند كه در صدر همين سوره خدا فرمود: ﴿لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ﴾[1] براي تسلّي قلب مطهّر آن حضرت از يك سو و هشدار به مردم مكه از سوي ديگر, قصص فراواني را در اين سورهٴ مباركهٴ «شعراء» بيان كردند كه بخش پاياني همه اين قصص, تنبيه و تعذيب تبهكاران است تا مردم مكه متوجه بشوند و بيدار بشوند. يكي از آن اقوامي كه قصّهشان در اين سورهٴ مباركهٴ «شعراء» آمده است جريان قوم لوط است.
در بحث ديروز اشاره شد كه قوم ثمود، ناقه حضرت صالح را عَقْر كردند كُشتند. گاهي ممكن است اين سؤال مطرح بشود كه چگونه ناقهاي كه معجزه است به وسيله افراد عادي كشته ميشود. معجزه آن است كه مانند ندارد كسي نميتواند مانند آن بياورد ولي از بين بردن آن در حقيقت معجزه دخيل نيست افرادي را كه وجود مبارك عيساي مسيح به عنايت الهي زنده ميكردند كه فرمود: ﴿وَأُحْيِي الْمَوْتَي بِإِذْنِ اللّهِ﴾[2] اگر مردهاي را وجود مبارك مسيح زنده ميكرد اين كار معجزه بود اگر كسي يك فرد عادي باشد مردهاي را زنده كند آن وقت اين نقض اعجاز مسيح(سلام الله عليه) است اما اگر كسي را وجود مبارك مسيح با معجزه احيا كند ديگري او را بكُشد اينكه مخالف با اعجاز نيست براي اينكه آن كسي كه با معجزه حضرت مسيح(سلام الله عليه) زنده شد بعد از مدّتي با موت طبيعي ميميرد كُشتن كسي كه با معجزه حضرت زنده شد اين مخالف با اعجاز نيست اين ناقه هم بعد از مدّتي ميمرد حالا كشتن اين ناقه, عقر اين ناقه كه مخالف معجزه نيست اگر كسي بتواند از سينه اين سنگ صمّاء شتري در بياورد بله آن مخالف معجزه است.
مطلب ديگر درباره قوم ثمود بود كه دو تعبير درباره اينها آمده است در آيه 151 و 152 خدا فرمود: ﴿وَلاَ تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ ٭ الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلاَ يُصْلِحُونَ﴾ اينها جمع كردند بين فساد و نفي اصلاح يعني همه كارهاي زشت را انجام ميدادند هيچ كارهاي خوب هم انجام نميدادند قهراً كارهايي را كه قوم عاد داشتند اينها هم داشتند درست است كه از اطلاق اين آيه استفاده ميشود كه اينها در فساد اسراف داشتند هيچ كار صالحي انجام نميدادند و خلافهايي كه قوم عاد داشتند اينها مرتكب ميشدند انجام ميدادند لكن ويژگي قوم عاد در اين بود كه ﴿أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ ٭ وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ ٭ وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ﴾[3] اين ويژگيها را نداشتند نه اينكه اصل اين خلاف را نميكردند پس اگر از اطلاق آن دو آيه ما استفاده كنيم كه هر گونه فسادي را قوم ثمود ميكردند اين منافات ندارد كه برخي از فسادها جزء ويژگيهاي قوم عاد بوده يعني آنها در آن جهت افراط داشتند خب حالا برسيم به بحث امروز.
تأنيث ﴿كَذَّبَتْ﴾ به مناسبت همان امّت و جماعت و اينهاست و اما تذكير همه ضميرهايي كه به عنوان ضمير جمع مذكّر سالم به قوم برميگردد به لحاظ لفظ قوم است و حضرت لوط(سلام الله عليه) اهل آن منطقه نبود خارج از آن منطقه بود و اگر قرآن كريم از لوط(سلام الله عليه) به عنوان برادر قوم ياد ميكند فرمود: ﴿إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ﴾ اخوّت قبلاً گذشت كه گاهي اخوّت نسبي است گاهي ايماني است گاهي قبيلگي است گاهي انساني و اجتماعي است اگر كسي مدّتي در جامعهاي زندگي كرد جزء برادران اجتماعي آن قوم خواهد بود و اگر در همين آيه فرمود: ﴿أَخُوهُمْ لُوطٌ﴾ يا در بخشي از آيات ديگر فرمود: ﴿وَإِخْوَانُ لُوطٍ﴾[4] نشان ميدهد كه اين برادر اجتماعي اينها بود نه برادر ديني يا قبيلگي يا نسبي.
مطلب ديگر مشترك بين همه اين انبيا(عليهم السلام) است كه قصصشان در اين بخش آمده و آن اين است كه همه اينها از خودشان تعريف كردند با سه عنصر؛ همه فرمودند ما سابقه درخشان داشتيم همه فرمودند ما لاحقه درخشان داريم همه فرمودند ما مقامي داريم كه ديگران ندارند اين خودستاييِ نابهجا نيست اگر كسي از طرف ذات اقدس الهي مأمور شد و پذيرش مأموريت او به اين است كه هم حرف معقول بزند هم خودش مقبوليّت اجتماعي داشته باشد تا مشروعيّت و مقبوليّت هر دو را جمع بكند اين خودستايي بيجا نيست انبيا بايد بگويند كه ما حرفمان معقول است و خود ما مقبول, حرف ما معقول است چون مطابق با برهان است خود ما مقبوليم براي اينكه سوابق درخشان داشتيم لاحقه درخشان هم داريم پس اين يك خودستايي ناروا نيست اگر قرآن كريم از انبيا(عليهم السلام) اين سه مطلب را بازگو ميكند كه همه اينها فرمودند ما گذشته خوبي داشتيم همه اينها فرمودند ما آينده خوبي داريم همه اينها فرمودند ما حرف خوبي ميزنيم اين براي آن است كه در موقع پذيرش مردم دو عنصر لازم است يكي مشروعيّتش كه از طرف خداي سبحان است يكي مقبوليّتش كه شناخت مردم است طبق سابقه و امثال ذلك و لوط گرچه از آن قوم نبود ولي مدّتها در بين آن مردم زندگي كرد مردم هم او را به عظمت شناختند كه مقبوليّت رهبران از همين راه تأمين ميشود.
پرسش: جناب استاد اينكه نام قوم لوط را نبرده جهت خاصي داشته؟
پاسخ: قوم لوط به پيغمبرشان اسناد داده شد در قوم نوح مگر اسمشان را برده حالا قوم عاد و ثمود در اثر شهرت تاريخي كه داشتند درباره عاد فرمود: ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ﴾[5] يا درباره ثمود ﴿الَّذِينَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ﴾[6] كه شهره تاريخ بودند اما آنهايي كه شهره تاريخ نبودند مثل قوم نوح مگر اسم آنها را برده.
بنابراين اين خودستايي, محمود است نه مذموم ﴿إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ٭ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ٭ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ اما توجّه و تنبّهي كه وجود مبارك لوط به آن موضع درد و فساد اجتماعي قومش گذاشت اين بود حالا آن مسائل ديگر كه در جريان عاد و ثمود و اينها بود آنها با آن جملهها گذشت و همان نصايح كافي بود اما آنچه مشكل ويژه قوم لوط بود همين است. يك بيان نوراني از امام رضا(سلام الله عليه) است كه حضرت فرمود: «كلّما أحدثَ العبادُ مِن الذّنوب ما لم يَكونوا يعمَلون أحدَثَ الله لهم مِن البلاء ما لم يكونوا يَعرِفون»[7] اين از بيانات نوراني آن حضرت است كه مرحوم كليني نقل كرده يعني هر وقت مردم يك گناه بيسابقه انجام بدهند يك بلا و عذاب بيسابقهاي هم دامنگير آنها ميشود الآن شما ببينيد اين مشكل ايدز و امثال ايدز اين بيماريها خب قبلاً اصلاً سابقه نداشت نه اينكه قبلاً بود و نميتوانستند معالجه كنند گناهان بيسابقه باعث اين عذابها و دردها و بلاهاي بيسابقه است اينچنين نيست كه انسان يك چيز جدايي در عالَم باشد حوادث عالم در انسان مؤثر است اعمال انسان در حوادث مؤثر است اين طور نيست كه اين بيگانه باشد و عالم از او بيگانه همان طوري كه رخدادهاي جهان در تصميمگيريهاي انسان در كيفيت زندگي انسان مؤثر است اعمال انسان هم در پيدايش حوادث مؤثر است.
اين بخش مكرّر در قرآن كريم گذشت كه فرمود اگر مردم عمل صالح داشته باشند ايمان داشته باشند بيراهه نروند راه كسي را نبندند ما باران به موقع ميفرستيم بركات آسماني بركات زميني نصيبشان ميكنيم ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَلكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ﴾[8] فرمود اگر اينها مردان صالح باشند به خدا و قيامت اعتقاد داشته باشند ايمان داشته باشند ما فصول چهارگانه اينها را تنظيم ميكنيم.
خب اگر فرمود: ﴿وَقَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾[9] يعني «في أربعة فصول» در قرآن فرمود اگر شما بهراه بوديد اين نعمتها هست خدا به عدد عطش هر گياهي يك قطره ميفرستد منتها اگر يك جامعه لايق بودند اين باران را براي آنها ميفرستد وگرنه به درياها راهنمايي ميكند فرمود ما بايد فرمان بدهيم به اين بادها كه ابرهاي باردار را كجا زايمان كنند ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ﴾[10] كار ماست بنابراين اينچنين نيست كه دعاي باران بياثر باشد نماز استثقا بياثر باشد سخن صريح ذات اقدس الهي اين است كه اينها چون بيراهه رفتند ما نعمتهايمان را كم كرديم اگر بهراه باشند ﴿لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ﴾ خب اين هست حالا كه اينچنين است بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) اين است كه اگر يك وقت جامعهاي گناه جديد انجام داد گرفتار يك عذاب جديد ميشود لوط(سلام الله عليه) به قومش فرمود اين گناهتان بيسابقه است اين ﴿مِنَ الْعَالَمِينَ﴾ ما در ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ﴾[11] از كلمه ﴿الْعالَمِينَ﴾ چه ميفهميم؟ يعني عالَم انسانها يا نه, مطلق عوالم؛ عالم جن يك صورت دارد عالم حيوانات دريايي يك صورت دارد پرندگان يك صورت دارند حيوانات وحشي يك صورت دارند حيوانات حلالگوشت يك صورت دارند هر كدام يك عالمي دارند خدا ربّالعالمين است بيان نوراني حضرت لوط(سلام الله عليه) اين بود كه كاري شما كرديد كه هيچ كس نكرده و نميكند نه جنها ميكنند نه سگها ميكنند نه خوكها ميكنند شما از اين حيوانشناسها سؤال كنيد آيا سگ نر با سگ نر جمع ميشود يا نه؟! بيان حضرت لوط اين بود كه كاري كرديد كه هيچ كسي نميكند نه تنها انسانها; ﴿مِنَ الْعَالَمِينَ﴾ يعني ﴿مِنَ الْعَالَمِينَ﴾. اينكه ذات اقدس الهي درباره برخي از انسانها فرمود: ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[12] همين است. شما حالا بررسي كنيد ببينيد حيواني پيدا ميشود كه اين كار را بكند آن وقت در شرايط كنوني يك عدّه طرح به مجلسشان ميبرند كه بگويند اين كار قانوني است! خب اين قرآن است كه ميفرمايد: ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ لوط(سلام الله عليه) فرمود شما كه اصلاً نميفهميد اين كار براي چيست اصلِ ازدواج براي حفظ نسل است ذات اقدس الهي در همه اينهايي كه ياد شده اين ازدواج را مقرّر كرد براي اينكه نسل بماند فرشتهها اين كار را ندارند براي اينكه اينها مرگ و مير ندارند تا زاد و ولد داشته باشند اما جنها اين طورند انسانها اين طورند پرندهها اين طورند وحشيها اين طورند ماهيها اين طورند چه توالدي چه تولّدي بالأخره آنكه تخم ميكند بعد از نكاح تخم ميكند ديگر حالا يا حيوانات توليدياند نظير مرغها كه تخمگذاري ميكنند يا توالدياند نظير گوسفندان بالأخره بعد از نكاح است ديگر خب انسان مثل فرشته نيست كه بشخصه بماند اين به نوع بايد بماند اين نسل بايد حفظ بشود طرزي ذات اقدس الهي انسانها را حيوانها را پرندهها را جهندهها را آفريد كه اينها نر و ماده دارند براي حفظ نسل چه در آبزي چه در غير آبزي فرمود ما اين كار را كرديم براي حفظ نسل همان طوري كه غذا خوردن براي آن است كه شخص بماند و فرشته نيازي به غذا ندارد همان طور ذات اقدس الهي نكاح را براي حفظ نسل خلق كرده و فرشتهها نيازي به نكاح ندارند چون مرگ و مير ندارند.
بيان لطيف حكما اين است كه انسان كه غذا ميخورد غذاي انسان مثل غذاي حيوان در طبيعت آماده نيست اين يك سعي فراوان و كوشش زياد ميخواهد تا غذا تهيه كند خب اگر لذّتي از اين كار نبرد اين غذا را تهيه نميكند و قهراً ميميرد ذات اقدس الهي لذّتي در غذا خوردن به انسان داده اين لذّت تَغذّي به منزله مُزد كارگري اوست اين خيال ميكند كه انسان براي اينكه غذا بخورد لذّت ميبرد و چون نميفهمد و مغالطه ميكند و خيال ميكند غذا خوردن براي لذّت بردن است تا لذّت در فضاي كام او هست دهن ميجنباند غذا ميخورد اكثر بيماريهاي انسان در اثر بدخوري و پرخوري است خب آدم اين قدر ميخورد كه در مجلس آروغ بزند و بارها اين حديث از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شد كه در مجلس آن حضرت كسي آروغ زده بود با آن ادبِ الهي كه حضرت داشت فرمود مواظب دهنت باش مگر آدم اين قدر غذا ميخورد كه در حضور ديگري آروغ بزند «أقصر مِن جَشاٴك»[13] يك انسان پرخور كه خوشفهم در نميآيد[14] اين محقّق شدني نيست خوشدرس بشود نيست چه حوزوي چه دانشگاهي انساني كه هميشه سير باشد هرگز عاقل و خردمند نخواهد شد به ميزاني كه انسان غذا لازم دارد غذا ميخورد ديگر همان طوري كه تفريط بد است افراط هم بد است خب اگر گفتند تا اشتها به غذا نداشتي كنار سفره نرو يك مختصر مانده سير بشوي بلندشو براي اينكه شما ميخواهي جا براي درك داشته باشي اين روح شما اين را سرگرم كردي كه اين غذاهايي كه خوردي پرخوري كردي اين را تبديل بكند به زباله و حل كند ديگر جا براي فكر برايش نگذاشتي شما حكيمي را وادار كردي كه بيايد زبالههاي شهر را جمع بكند خب بله اين ميكند ولي خب حيف است ديگر, اگر فقيهي را حكيمي را استادي را طبيبي را بگويي تو بايد اين زبالههاي شهر را جمع بكني مجبورش بكني خب ميكند ولي بالأخره او كار مهمتري دارد اين روح, حكيم است فقيه است طبيب است بزرگوار است آدم اين را تمام برنامهها را بدهد كه اين غذاهايي را كه خورديم را هضم بكند تحويل دستشويي بدهد خب اين ظلم به روح است ديگر, به مقداري كه اين بدن نياز دارد انسان غذا ميدهد و اين غذا را همين نفس تبديل ميكند چرا انساني كه مرد اين غذا ديگر هضم نميشود چون خود بدن از آن جهت كه بدن است غذا هضم نميكند خب پس اين روح كه خلق شده است خليفه الهي باشد عالِم باشد محقّق باشد او را كه انسان وقف كار بيجا نميكند. غذا خوردن حسابي دارد نكاح هم حسابي دارد غذا براي حفظ شخص است به مقدار معقول و نكاح براي حفظ نسل است به مقدار معقول فرمود ما زن آفريديم مرد آفريديم نر و ماده آفريديم دريايي اين طور است صحرايي اين طور است پرندهها اين طور است جنها اين طورند انسانها اين طورند كه نسل بماند شما كاري كرديد كه نه پرنده ميكند نه درنده ميكند نه صحرايي ميكند نه دريايي ميكند ﴿مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ﴾ آخر اين چه كاري است داريد ميكنيد؟! اين ﴿فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾[15] را كه شيطان تهديد كرده احياناً ميتواند يكي از مصاديق تغيير خلقت هم همين كار باشد در قرآن كريم فرمود: ﴿تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ﴾[16] راه را ميبنديد براي اينكه ازدواج و نكاح براي حفظ نسل است اينكه نسل توليد نميكند.
خب اينكه قرآن كريم فرمود: ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ براي آن است كه حيوانها به اندازه هوشي كه دارند درندهاند و بيراهه ميروند به حسب ظاهر; ولي انسان چون هوشش بيش از حيوانات است اگر اين هوش وافر را در راه انحراف صرف بكند خب يقيناً از هر حيواني بدتر است ديگر لذا فرمود: ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[17] وجود مبارك لوط فرمود كارتان بيسابقه بود آخر شما ببينيد جنها اين كار را ميكنند پرندهها اين كار را ميكنند درندهها اين كار را ميكنند كلاب اين كار را ميكنند خنازير اين كار را ميكنند ﴿مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ﴾ اين را گفت. تمام تلاش و كوششي كه وجود مبارك لوط كرد يك خانواده به او ايمان آوردند هم خانواده خودش بود به استثناي زن خانواده اينكه شما ميبينيد علوم تجربي پيشرفت كرده و چون معرفتشناسيشان تجربي است و نه تجريدي اينها يك دور باطلي از حس به خيال از خيال به حس دارند اين دور باطل مثل همين چرخ فلك است اين هرگز انسان را به جايي نميبرد اين يك دور باطلي است سينماها اين طور است هنرها اين طور است علوم روز اين طور است اين طور نيستند كه اين علوم اگر تجريد در آن نباشد انسان را به جايي برساند اين از حس به خيال, از خيال به حس همان طور دور باطلي است كه دارد در بعضي از روايات ما فرمودند «كحمار الطاحونه»[18] طاحونه يعني آسياب كه طحن ميكرد اين گندم را آرد ميكرد حمار براي اينكه بگردد و اين آسياب را بگرداند ـ قبلاً آسياب با آب نميگشت به وسيله همين حيوانات ميگشت ـ و بتواند اين گندمها را آرد بكند چون حركتش دوري بود چشمش را ميبستند چون چشمش را ميبستند او را ميراندند اين خيال ميكرد صبح تا غروب چند كيلومتر راه رفته بعد كه غروب چشمش را باز ميكردند ميبيند سر جاي خودش است اينها با چشم بسته دارند حركت ميكنند مكرّر دور خودشان ميگردند, دور خودشان ميگردند يك فلان صنعتي اختراع ميكنند كه در فلان كار پيشرفت بيشتري كنند از حسّي به حسّي از خيالي به حسّي از حسي به خيالي در همين دور باطل ميگردند چون معرفتشناسي اينها فقط تجربي است چيزي را كه نبينند نميپذيرند همان ابطالپذيريشان همين است گفتند ما چيزي را قبول ميكنيم كه محسوس باشد قابل ابطال باشد قابل اثبات باشد خب قابل ابطال و اثبات بايد باشد اما نه تنها با تجربه, نيمهتجربي هم است بالاتر از آن است, تجريدي فلسفه و كلام است بالاتر از آن است, تجريدي ناب عرفان نظري است بالاتر از آن است, شهود عرفاني است كه فوق همه اينهاست, وحي انبياست كه فوق كل است اينها راههاست. اينها همان «ديوار پسِ ده ديدهاند» خيال ميكنند علم همين است غرض اين است كه اگر وجود مبارك لوط فرمود: ﴿مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ﴾ اين ﴿الْعَالَمِينَ﴾ همان ﴿الْعالَمِينَ﴾ است كه ما ميگوييم ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ﴾ نه تنها جوامع انساني الآن كه اينجا ميفرمايد: ﴿أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ﴾ يعني «أتأتون من العالمين من الذكران» يعني در بين جهانيان همين فقط شماييد كه نر با نر جمع ميشود همين، اينكه انسان اين كتاب را ميبوسد اين حديث را ميبوسد در و ديوار حرم را ميبوسد براي اينكه اينها واقعاً ما را آدم كردند مرحوم علامه طباطبايي اين طور بود ما هم خب به تبع ايشان اين طوريم اين در و ديوار حرم را آدم ميبوسد اينها نه تنها چيز به ما ياد دادند اينها ما را آدم كردند ـ آدم يعني آدم ـ وگرنه ما هم همان طور ميشديم ايران را كه نگذاشتند از نظر صنعت پيشرفت بكند بر فرض از نظر صنعت پيشرفت بكند مثل اين كشورها ميشد كه الآن اين قانون را بردند به مجلس!
پرسش: دنياي خودشان را آباد كردند.
پاسخ: چه وقت دنيا را آباد كردند روزانه در عذاب اليماند اين چه آبادي است خب شما ميبينيد باغ وحش هم هست در جنگل هم اين حيوانات خوب دارند زندگي ميكنند اين كجاي آبادي است مگر اين درندهها بد زندگي ميكنند بد ميخورند بد مينازند بد بازي ميكنند فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ﴾[19] با اينكه قرآن كتابِ ادب است هيچ كسي را فحش نميدهد در سورهٴ مباركهٴ «انعام» فرمود مبادا به مقدّسات كسي فحش بدهيد اگر به مقدّسات كسي فحش دادي او هم برميگردد فحش ميدهد مرتب جنگ و كشتار داخلي است همين كتاب كه ميفرمايد: ﴿وَلاَتَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾[20] فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ﴾ بعد فرمود سه راه دارد يا برهان يعني تحقيق كنيد ميبينيد كه همين در ميآيد يا حرف وحي را گوش بدهيد يا دو روز صبر كنيد ببينيد اينها به چه صورت محشور ميشوند اگر راه برهان است ثابت ميكند اينها حيواناند همين, اگر راه نقل است انبيا فرمودند اينها حيواناند, اگر نه راه نقل است نه راه عقل دو روز صبر كنيد ميميريد ميبينيد كه چه كسي حيوان محشور ميشود چه كسي حيوان محشور نميشود اين زندگي, زندگي حيوان است همه اينها الآن ميبينند كه شصت سال است يك عدّه را از شهرشان آواره كردند آنها در اردوگاه متولّد ميشوند نكاح ميكنند ميميرند همانجا دفن ميشوند احدي هم زبانش باز نيست خب اين چه انسانيّتي است؟! شما ميبينيد آناءالليل و اطراف النهار در مرئاي همه است در منظر همه است هيچ كسي هم زبانش باز نيست خب اين چه انسانيّتي است چه علمي است؟!
وجود مبارك لوط فرمود در همه عوالم شما بگرديد اين كار را نميبينيد اگر [حضرت لوط] پيغمبر نبود كه خب آدم ميگفت شما از كجا ميگوييد در حيوانات نيست در جنها نيست اين چون كلام الله است ديگر همان طوري كه در سورهٴ «فجر» فرمود: ﴿الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلاَدِ﴾[21] ما با ضرس قاطع پذيرفتيم چرا چون كلام كسي است كه از كلّ جهان خبر دارد او فرمود در جهان اين طرزي كه عاد ساخته بودند بيسابقه است ما هم ميگوييم سمعاً و طاعتاً اين بيان مبارك لوط پيغمبر كه فرمود احدي از عالمين اين كار را كرده و نميكند ميگوييم حق است و درست است براي اينكه اين از وحي خبر ميدهد از تجربه خبر نميدهد كه تا شما بگوييد اين طرف آب چيست آن طرف آب چيست آنكه فرمود: ﴿مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ العَالَمين﴾ قرينه است كه اين آيه ﴿أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ﴾ يعني «أتأتون» شما «مِن العالمين» با «ذُكران» كاري كه احدي از عالمين نكرده و نميكند شما داريد ميكنيد خب ﴿وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُم مِّنْ أَزْوَاجِكُم﴾ شما اگر براي اطفاء غريزه است كه خداي سبحان طرزي نر و ماده را آفريد سازمان آفرينش اينها را مجهّز كرد طرزي مردها را طرزي زنها را مجهّز كرد آماده كرد كه اينها براي تأمين نيازهاي مشروع يكديگر خلق شدند تعبير «أزواج» هم به قرينه ما يأتي است به قرينه أوْل است وگرنه اينها كه بالفعل زوج نيستند.
مستحضريد كه زوجه مثل زوج آن فصاحت را ندارد لذا در قرآن كريم اصلاً كلمه زوجه يا زوجات به كار نرفته همهاش زوج و ازواج به كار رفته ﴿اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ﴾[22] كلّ واحد وقتي ضميمه ديگري بشود ميشود زوج، مرد زوج زن است زن زوج مرد است در فارسي نيازي به تاء نيست در عربي هم بعضي از كلمات نيازي به تاء نيست حالا ما خيال كرديم همان طوري كه عمّه را عمّه ميگوييم بگوييم خواهر را بايد همشيره بگوييم آخر حتماً بايد غلط بگوييم خب مگر فارسي تاء تأنيث قبول ميكند همشير ديگر, در عمو و عمه خب چون عمه عربي است بله جا براي تاء تأنيث است اما در همشير تاء تأنيث براي چه؟! زوج هم معنايش اين است كه اگر كنار او قرار بگيرد ميشود دوتا خب هر كدام همين طورند ديگر؛ مرد زوج زن است زن زوج مردم است حالا گاهي هم براي اينكه اشتباه نشود زوجه ميگويند ولي غرض اين است كه تعبير صحيح همان زوج است. فرمود ازواج شما اين ازواج يعني ازواج آينده به قرينه أوْل بعد با بل اضرابيه نشان ميدهد كه اصلاً شما يك آدم متجاوزي هستيد نه «عَدوتم» نه «كنتم عادين» ﴿بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ﴾ اين با جمله اسميه با تعبير ﴿عَادُونَ﴾ نشان ميدهد كه اين نهايت مبالغه است در تعدّي و تجاوز اينها همان كاري كه شيطان گفته كه من اينها را ميگويم ﴿فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾[23] اين يكي از مصاديق تغيير نظام خلقت است.
درباره نوح چون همشهريشان بود براي آن منطقه بود گفتند اگر دست برنداري ﴿لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ﴾[24] اما نسبت به لوط چون اهل اين شهر نبود و مهمان اين شهر بود گفتند: ﴿لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ﴾ تو را از شهرمان بيرون ميكنيم فرق اين تهديد با تهديد نوح و مانند آن همين است گفتند: ﴿لَئِن لَمْ تَنتَهِ يَا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ﴾ حضرت فرمود: ﴿إِنِّي لِعَمَلِكُم مِنَ الْقَالِينَ﴾ من دشمن رسمي اين كارم بعد به خدا عرض كرد ﴿رَبِّ نَجِّني وَأَهْلِي﴾ كه به من ايمان آوردند ﴿مِمَّا يَعْمَلُونَ﴾ خداي سبحان دعاي او را مستجاب كرد به استثناي همسرش كه كافره بود ﴿فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ ٭ إِلَّا عَجُوزاً فِي الْغَابِرِينَ﴾ كه مانده است ﴿ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ﴾ تَدمير همان اهلاك است دمارشان را در آورديم هم سنگبارانشان كرديم هم زمين دهن باز كرد و اينها را فرو برد ﴿ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ ٭ وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَراً فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنذَرِينَ﴾ در سورهٴ «اعراف» در سورهٴ «هود» در سورهٴ «حجر» اين امطار و امثال امطار كاملاً مطرح شد ديگر نيازي به تكرار نيست ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ ٭ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيرُ الرَّحِيمُ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
1 . سورهٴ شعراء, آيهٴ 3.
1 . سورهٴ آل عمران, آيهٴ 49.
1. سورهٴ شعراء, آيات 128-130.
2. سورهٴ ق, آيهٴ 13.
1. سورهٴ فجر, آيهٴ 7.
2. سورهٴ فجر, آيهٴ 9.
1. الکافی،ج2،ص 275.
2 . سورهٴ اعراف, آيهٴ 96.
3. سورهٴ فصلت, آيهٴ 10.
1. سورهٴ حجر, آيهٴ 22.
2. سورهٴ فاتحة, آيهٴ 2.
3. سورهٴ اعراف, آيهٴ 179.
1. مجمع الزوائد(هيثمی)،ج5،ص31.
[14] . غررالحكم و دررالكلم, ص360, ح8151, 8153, 8157 و 8167.
1 . سورهٴ نساء, آيهٴ 119.
2. سورهٴ عنکبوت، آيهٴ 29.
3. سورهٴ انعام, آيهٴ 179.
4 .غررالحکم و دررالکلم، ص41،ح9.
1. سورهٴ فرقان, آيهٴ 44.
2. سورهٴ انعام, آيهٴ 108.
1. سورهٴ فجر, آيهٴ 8.
1 . سورهٴ بقره, آيهٴ 35 ؛ سورهٴ اعراف, آيهٴ 19.
2 . سورهٴ نساء, آيهٴ 119.
3. سورهٴ شعراء, آيهٴ 116.