27 01 2013 4760063 شناسه:

تفسیر سوره روم جلسه 5 (1391/11/08)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ (14) فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ (15) وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَروا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ (16) فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ (17) وَلَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِيّاً وَحِينَ تُظْهِرُونَ (18) يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَكَذلِكَ تُخْرَجُونَ (19) وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ (20)

دليل اهتمام سورههاي مکي به موضوع معاد

چون سورهٴ مباركهٴ «روم» در مكه نازل شد و مطالب محوري سوَر مكّي, اصول دين است يعني توحيد و وحي و نبوّت و معاد و خطوط كلي فقه و اخلاق و حقوق است بعد از بيان آن مطالب اصولي, جريان قيامت را همانند ترجيع‌بند يكي پس از ديگري ذكر مي‌كند در آيه دوازده فرمود: ﴿يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ﴾ در آيه‌ چهارده هم فرمود: ﴿وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ﴾ در آيه شانزده هم سخن از لقاءالآخرة است مهم‌ترين مشكل مردم مكه بعد از مسئله شرك همان انكار معاد بود تهذيب نفس, رعايت عدل و عقل, امنيت و امانت, زندگي سالم و صالح بدون اعتقاد به معاد ممكن نيست يعني هيچ ممكن نيست جامعه‌اي اصلاح بشود مگر با اعتقاد به معاد زيرا اگر ـ معاذ الله ـ چنين عقيده‌اي نباشد اگر كسي قدرتي داشت و در جايي پنهاني بود و كسي از او باخبر نبود چه دليلي دارد كه او فضيلت را رعايت كند و از لذّت بگذرد هيچ وجهي ندارد براي اينكه كسي او را نمي‌بيند بر فرض هم ببيند نمي‌تواند جلوگيري كند حساب و كتابي هم كه در عالَم نيست به هيچ وجه, به نحو سالبه كليه «لولا المعاد» تمدّن به معناي حقيقي ضامن اجرا نخواهد داشت چون بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي[1] زندگي مي‌كند در نهان اگر كسي قدرتي داشت دستش به مال مردم به بيت‌المال يا به حقوق ديگري رسيد كسي خبر نداشت به چه دليل او از لذتي صرف‌نظر كند, اگر بدون معاد تمدن ممكن نيست و اگر بدون معاد سعادت و امنيت ممكن نيست اين را ذات اقدس الهي در سوَر مكّي مكرّر در مكرّر بيان مي‌كند و مشكل مردم حجاز هم اين بود چه اينكه مشكل مردم مستكبر شرق و غرب هم همين است تنها چيزي كه انسان را از تجاوز حفظ مي‌كند اعتقاد به معاد است كه اين عمل زنده است (يك) عمل زنده در جهان سرگردان نيست (دو) ممكن نيست عمل زيد را به حساب عمرو بنويسند (سه) عمل, هر عاملي را درگير مي‌كند (چهار) كه ﴿لَيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَي[2] خب چنين باوري جلوي رذيلت را مي‌گيرد لذا مكرّر مي‌فرمايد: ﴿يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ﴾, ﴿لِقَاءِ الْآخِرَةِ﴾ پشت سر هم در اين دو, سه آيه مكرّر سخن از معاد است.

دلالت ﴿يُحْبَرُونَ﴾ بر استمرار لذتبخشي نعمتها در قيامت

در تعبير اين آيات ﴿فِي رَوْضَةٍ﴾ نكره است براي تفخيم, ﴿فِي الْعَذَابِ﴾ معرفه است براي آن عذاب معهودي كه قرآن مشخص كرده است ﴿يُحْبَرُونَ﴾ فعل است كه لحظه به لحظه سرور جديد پيش مي‌آيد اما ﴿مُحْضَرُونَ﴾ اسم است كه بر ثبات دلالت دارد مستحضريد الآن ما الحمدلله سالميم از سلامت لذت نمي‌بريم براي اينكه براي ما عادي است اما آن‌كه از بيمارستان ترخيص شد سلامت خودش را باز يافت در كمال نشاط است در بهشت نعمت‌ها مستدام است اما اين‌طور نيست كه در اثر عادت, لذتي در كار نباشد هر لحظه بهشتي لذت مي‌برد از آن نشاطش, سلامتش, رفاهش, تنعّمش. الآن انساني كه متمكّن باشد وضع مالي‌اش مناسب باشد چون از نظر مال در رفاه است از نظر سلامت در رفاه است اين سلامتي و رفاه براي او لذت‌بخش نيست او احساس نمي‌كند چون امر عادي است و اگر ـ خداي ناكرده ـ يكي از اينها گرفته بشود دوباره برگردد انسان احساس لذت مي‌كند ما در دنيا لذت مستدام و مستمر نداريم مگر اينكه فاصله بشود ولي در صحنه بهشت امر مستدام و مستمر است و لذت‌بخش چه اينكه براي ما در دنيا نوشيدن آب اگر مسبوق به رنج عطش نباشد لذّت‌آور نيست خوردن غذاي گوارا اگر مسبوق به رنج گرسنگي نباشد لذّت‌آور نيست ولي در بهشت انسان بدون رنج عطش از آب كوثر لذت مي‌برد بدون رنج گرسنگي از غذاي بهشت لذت مي‌برد مثل دنيا نيست كه لذت بايد مسبوق به رنج باشد چون در دنيا يك انسان سير اگر خواست غذا بخورد لذت نمي‌برد كسي كه تشنه نيست اگر بخواهد آب بنوشد لذت نمي‌برد در بهشت بدون سَبق رنج هم از نوشيدن لذت برده مي‌شود هم از غذا خوردن لذا ﴿يُحْبَرُونَ﴾ است چون فعل مضارع است دلالت بر استمرار دارد استمرار غير از ثبات است يعني هر لحظه هست اما هر لحظه كار خودش را انجام مي‌دهد هر لحظه حبور است و سرور است و نشاط اما در جريان دوزخ فرمود: ﴿فَأُولئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ﴾.

عدم راهيابي ثواب و عقاب به اعمال انسان در قيامت

مطلب ديگر اينكه ـ همان بيان نوراني رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه حضرت امير(سلام الله عليه) هم در نهج‌البلاغه آن را نقل كرد ـ فرمود: «إنّ اليوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل»[3] يعني انسان وقتي مُرد ديگر شريعت و رسالت و تكليف قطع مي‌شود وارد صحنه پاداش مي‌شود كاري انسان در قيامت انجام بدهد كه به وسيله آن كار, ثواب ببرد يا به وسيله آن كار, معاقَب بشود چنين چيزي در قيامت نيست وگرنه آنجا هم دين بود و تكليف بود و شريعت بود مي‌شد دنيا; اين لعني كه دوزخيان نسبت به يكديگر مي‌كنند نظير آيه‌اي كه مي‌گويد: ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا[4] اين يك لعن لفظي باشد كه يكي ديگري را سبّ كند يا فحش بدهد يا لعن كند ثواب ببرد يا عقاب بشود نيست اينجا هم كه فرمود: ﴿وَكَانُوا بِشُرَكَائِهِمْ كَافِرِينَ[5] كُفري بورزد در برابر ايمان كه ثواب ببرد نيست اين همان تبرّي عملي و علني است مثل اينكه انسان از آتش فاصله مي‌گيرد اين فعل, فعلي نيست كه عبادي باشد ثواب داشته باشد واجب يا مستحب و مانند آن باشد اين‌چنين نيست ﴿وَكَانُوا بِشُرَكَائِهِمْ كَافِرِينَ﴾ يك كفرِ تكليفي باشد بلكه انزجار عملي است كه از آنها فاصله مي‌گيرد چه اينكه تبرّي ﴿تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوْا[6] هم همين‌طور بود كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت.

ثمره يادآوري قيامت، تسبيحگويي خدا در اوقات چهارگانه

 حالا كه اين‌چنين شد مسئله قيامت هست و هرگز صالح و طالح يكسان نيستند بلكه حسابي هست, كتابي هست, هر كسي در برابر كارش كيفر يا پاداش مي‌بيند متفرّعاً بر اصول گذشته فرمود: ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ اين فاء تفريع است بر اصول گذشته يعني تسبيح كنيد ذات اقدس الهي را اين جمله خبريه به داعي انشا القا شده است فاء آن متفرّع بر اصول گذشته است يعني اكنون كه اين‌چنين است پس در هر بامداد و شامگاه و نيم‌روز خدا را تسبيح كنيد ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ﴾, ﴿وَعَشِيّاً وَحِينَ تُظْهِرُونَ﴾ اين چهار وقت را ذكر فرمود براي اينكه چهار حالت تازه است آن جمله ﴿وَلَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ كه جمله معترضه است در وسط ذكر كرد تا روشن بشود كه انسان با جهان هماهنگ خواهد بود ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ﴾ يعني «حين تدخلون في المساء» أمسيٰ در برابر أصبح يعني «دخل في المساء» «أصبح» يعني «دخل في الصباح», «أظهر» يعني «دخل في الظهر» در جريان افعال سه‌گانه چون استعمال شد فرمود: ﴿حِينَ تُمْسُونَ﴾ يعني «تدخلون في المساء» ﴿وَحِينَ تُصْبِحُونَ﴾ يعني «تدخلون في الصباح» ﴿وَحِينَ تُظْهِرُونَ﴾ يعني «تدخلون في الظهر» اما درباره ﴿عَشِيّاً﴾ چنين فعلي در لغت عرب استعمال نشده كه «اَعشيٰ» يعني «دخل في العشاء» چنين چيزي استعمال نشده لذا اينجا ﴿عَشِيّاً﴾ را به صورت اسم ذكر فرمود بر خلاف آن سه فعل چون آن سه فعل استعمال شده.

هماهنگي تسبيح و تحميد انسان با تسبيح و تحميد نظام تکوين

 اين جمله ﴿وَلَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ يعني كار شما با جهان تكوين هماهنگ است (يك) آنها حمد مي‌كنند شما تسبيح مي‌كنيد (دو) حمد آنها با تسبيح آنها همراه است به دليل آيات ديگر, تسبيح شما هم با حمد شما همراه است به دليل آيات ديگر اين‌چنين نيست كه تقسيم كار شده باشد آنها شاكر باشند شما اهل تسبيح باشيد اگر فرشته است حمد و تسبيحش با هم‌ است اگر انسان است حمد و تسبيحش با هم است اگر آسمان و زمين است حمد و تسبيحش با هم است برهان مي‌گويد حمد و تسبيح بايد همراه باشد قرآن هم اينها را همراه كرده در جريان فرشته‌ها برابر آنچه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت آيه سي سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود كه آنها به خدا عرض كردند ﴿وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ﴾ يعني هم اهل تسبيحيم هم اهل تحميديم اينها قرين هم است تسبيح ما در صحبت تحميد است يا در جامه تحميد است كه حالا اين «باء», «باء» مصاحبه باشد يا ملابسه باشد درباره انسان هم فرمود: ﴿فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ[7] اين ﴿فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ﴾ يعني تسبيحتان با تحميد همراه باشد نظام كلي, جمع‌بندي بين آسمان و زمين و انسان و جن در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» به صورت يك اصل كلي كه جزء جوامع‌الكلم است بيان شده در آنجا بعد از آيه 43 كه فرمود: ﴿سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوّاً كَبِيراً﴾ آيه 44 سورهٴ «اسراء» اين است كه ﴿تُسَبِّحُ لَهُ السَّماوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ﴾ چه موجودات آسماني چه موجودات زميني هر چهار قسم يعني آسمان‌ها و اهل آسمان‌ها, زمين و اهل زمين همه اينها ﴿تُسَبِّحُ لَهُ السَّماوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ﴾ اما نه اينكه تسبيحشان از تحميد جدا باشد بلكه ﴿وَإِن مِن شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ پس از سنخ تقسيم نيست كه شما تسبيح بكنيد آسمان‌ها تحميد بكنند بلكه شما و آسماني‌ها تسبيحتان با تحميد است.

اثبات فقر هويتي انسان و ربط محض بودن او

 اين آيه سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه فرمود: ﴿وَإِن مِن شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيماً غَفُوراً﴾ ناظر به آن است كه هر موجودي دو كار دارد دو ادراك دارد در برابر هر كار و هر ادراكي هم خدا را حمد مي‌كند ذكر مي‌كند هر موجودي فقر خودش را احساس مي‌كند در بحث‌هاي قبل داشتيم كه اينكه خداي سبحان فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ[8] اين فقر براي انسان اگر گفتيم «الانسان فقير» از سنخ «زيد قائم» نيست كه عرض مفارق باشد چون قيام گاهي هست گاهي نيست اما فقر گاهي باشد گاهي نباشد اين نيست پس از سنخ عرض مفارق نيست اگر گفتيم «الانسان فقير» از سنخ «الاربعة زوج» نيست كه فقر براي انسان عرض لازم باشد درست است كه هيچ‌گاه زوجيّت اربعه را رها نمي‌كند و درست است كه هيچ‌گاه فقر انسان را رها نمي‌كند اما بالأخره زوجيّت, عرض لازم است هيچ عرضي در مرتبه معروض نيست و هر عرضي از مرتبه معروض بيرون است يعني اربعه در مقام ذات زوج نيست براي اينكه زوجيّت نه جنس آن است نه فصل آن, فقر براي انسان در آيه ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ﴾ از سنخ «الأربعة زوج» هم نيست قسم سوم وقتي مي‌گوييم «الانسان ناطق» اين ناطق براي انسان نه عرض مفارق است نه عرض لازم بلكه ذاتي است اما ذاتيِ ماهيّت است نه ذاتيِ هويّت چون ماهيّت تابع هستي است و اصل نيست اگر گفتيم ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ﴾ يعني «الانسان فقير» اين به منزله «الانسان ناطق» نيست زيرا اين نطق, ذاتيِ ماهيّت است و نه ذاتي هويّت در مرحله هويّت حضور ندارد تنها راهي كه دارد اگر ما بگوييم «الانسان فقير» مثل اينكه بگوييم «الانسان موجود» كه در هويّت او فقر است نه اينكه در ماهيّت او فقر باشد اگر ماهيّت تابع هستي است و هستيِ او وابسته است پس از سنخ «الانسان موجود» است در گوهر هستيِ انسان ربط به خدا هست اين فقر هم يك فقر مادي و امثال ذلك نيست يعني يك وجود رابط يعني وابسته.

خودشناسي و محتاجديدن خويش، سبب مراجعه انسان به خدا

 خب اگر كسي خودش را بشناسد يقيناً خدا را خواهد شناخت براي اينكه اين فقر, وابستگي به خداست اگر كسي وابستگي به خدا را شهوداً درك كند يقيناً الله را درك مي‌كند. هر موجودي اين‌طور است تنها درباره ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾ نيست چون همه به طرف خدا محتاج‌اند حالا كه همه به طرف خدا محتاج‌اند پس انسان و غير انسان فقر خودش را احساس مي‌كند و به كسي بايد مراجعه كند كه مشكل او را حل كند فقير كه نمي‌تواند فقيرانه به سر ببرد بالأخره بايد نياز او را كسي برطرف كند آن بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه سجاديه كه فرمود: «و رأيت أنّ طلبَ المحتاج الي المحتاج سفهٌ مِن رَأيه و ضَلّةٌ مِن عقله»[9] اين از غرر بيانات حضرت است در صحيفه فرمود احتياج انسان به انسان, سفاهت است كسي دستش را پيش ديگري دراز مي‌كند؟! ـ اين چه منطقي است! ـ فرمود من رأيم اين است من مشاهده كردم من اين را مي‌بينم كه اگر مخلوقي به مخلوق مراجعه كند و از او چيزي بخواهد اين سفاهت است اين گمراهي است «و رأيت أنّ طلب المحتاج الي المحتاج سفهٌ مِن رَأيه و ضلّةٌ من عقله»  البته ديگري وسيله است ما الآن به آفتاب مراجعه مي‌كنيم دهها فايده مي‌گيريم به آب مراجعه مي‌كنيم دهها فايده مي‌گيريم مي‌گوييم خداي سبحان را شكر كه ﴿يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ[10] اينها را خلق كرده براي رفع نياز ما اما به غير خدا مراجعه كنيم از آنها كمك بگيريم كه اگر آنها به ما ندادند ما مشكل داشته باشيم اين سفاهت است اينكه مي‌بينيد ايران اسلامي به بركت كار امام و خون‌هاي پاك شهدا در برابر هيچ تحريمي سر خم نكرده و نمي‌كند بر اساس همين مكتب است يعني ممكن است كه رزق انسان به دست ديگري باشد كه اگر تحريم كردند انسان مشكل داشته باشد تمام مشكل ما اين است كه ما اين معارف را يك مقدار جدّي نگرفتيم فرمود اين سفيهانه است كه اگر كسي خيال كند رزق او, سعادت او به دست ديگري است كه اگر ديگري نداد يا تحريم كرد اين مشكل داشته باشد.

ما الآن هر روز از شمس و قمر و آتش كمك مي‌گيريم يعني مي‌گوييم خداي سبحان اينها را خلق كرده براي رفع نياز ما اينها هم محتاج به ذات اقدس الهي‌اند اما اين‌طور نيست كه زمام كار به دست ديگري باشد كه اگر تحريم كرد انسان مشكل داشته باشد اين بارها به عرضتان رسيد خداي سبحان فرمود تمام مار و عقرب عائله من هستند ﴿وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا[11] فرمود هر ماري هر عقربي در هر گوشه عالَم باشد اينها عائله من هستند من متعهّدم كه اينها را روزي بدهم.

تأمين بودن رزق و روزي و غفلت ما از آن

پرسش: ... براي اوحدي از مردم است.

پاسخ: براي همه است منتها حالا غافليم اين بحث‌ها براي تعليم نيست در حقيقت، اين حرف‌ها تازه نيست در درون همه ما هست فرمود: ﴿وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ اين ﴿عَلَي﴾ تعهّد را مي‌رساند مي‌فرمايد تمام مارهاي عالَم آن مار زنگي پُرسم عائله من هستند من عهده‌دارم كه او را روزي بدهم وقتي خواستند اباذر(رضوان الله عليه) را تبعيد كنند دستور رسيد كه هيچ كسي او را تا مرز مدينه بدرقه نكند ولي حضرت علي(سلام الله عليه) حسنين, بعضي از اصحاب خاص اعتنا نكردند اباذر را بدرقه كردند هر كدام از اين ذوات مقدس فرمايشي گفتند اباذر هم مطلبي گفت, جمع‌بندي اين بود كه اگر تمام روي زمين هيچ گياهي روئيده نشود و هيچ قطره باراني از آسمان به زمين نيايد خدا مي‌تواند روزي بدهد[12] با آن فكر, انقلاب پيروز شد با همان فكر, دفاع هشت ساله پيروز شد الآن هم همان فكر است منتها كمي غفلت آمده خب وقتي خدا متعهّد است فرمود تمام اين حرام‌گوشت‌ها عائله من هستند مي‌شود در عالَم فرض بشود يك گرگ و گرازي روزي نداشته باشد؟!

از در بخشندگي و بنده‌نوازي ٭٭٭ مرغ هوا را نصيب، ماهي دريا[13]

مي‌بينيد يك مرغ حرام‌گوشت از همان بالا شيرجه مي‌رود درون آب مي‌رود ماهي مي‌گيرد

از در بخشندگي و بنده‌نواز٭٭٭ مرغ هوا را نصيب، ماهي دريا

اين خدا براي همه همه حرام‌گوشت‌ها روزي قائل شد براي همه مار و عقرب‌ها روزي قائل شد ممكن نيست كسي موحد باشد و درمانده باشد اين خداست! اين حرف‌ها افرادي مثل اباذر را, سلمان را, به راه انداخت الآن هم همان حرف است.

غفلتزدايي راز اصرار قرآن بر تسبيح خدا در اوقات چهارگانه

 اينكه اصرار قرآن كريم اين است كه صبح به نام خدا, عصر به نام خدا, ظهر به نام خدا براي اين است كه انسان غفلت نكند ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ اين جمله اسميه است خبر است و به داعي انشا القا شده ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ ٭ وَلَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِيّاً وَحِينَ تُظْهِرُونَ﴾ نه اينكه اين ﴿عَشِيّاً﴾ و اين ﴿تُظْهِرُونَ﴾ به سماوات و ارض برگردد اين عشيّ و اظهار به همان اِمساء و اصباح برمي‌گردد اين حالت‌ها مختلف است چون چهار حالت اصلي براي انسان در شب و روز هست پس هيچ موجودي به غير خدا حقّ رجوع ندارد, بايد به خدا مراجعه كند. چون فقر خود را مي‌بيند (يك) غير خدا توان آن را ندارد كه فقرزدايي كند (دو) به خدا مراجعه مي‌كند و نياز خود را دريافت مي‌كند (سه) در برابر احسان الهي حق‌شناسي مي‌كند شكر مي‌كند (چهار) آخري يعني شكر, با اوّلي كه احساس فقر است كنار هم آمده خدا را تسبيح مي‌كنند براي اينكه او اگر ـ معاذ الله ـ محتاج باشد كه مشكل‌گشا نيست خدا را تحميد مي‌كند براي اينكه مشكل ما را حل مي‌كند.

برهانيبودن همراهي تسبيح با تحميد

 پس آن اصل كلي كه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيه 44 فرمود: ﴿وَإِن مِن شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ با برهان همراه است الاّ ولابد تسبيح با تحميد همراه است براي اينكه خدا را براي چه ما تنزيه مي‌كنيم مي‌گوييم ما محتاجيم او منزّه از حاجت است او همه نِعم را داراست نه تنها محتاج نيست بلكه احتياج محتاجان را رفع مي‌كند چون احتياج ما را رفع مي‌كند پس محمود ماست او هم مسبَّح است هم محمود, همه ما مثل فرشته‌ها مي‌گوييم ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ﴾, ﴿نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ﴾ حالا يا غافليم يا غير غافل بالأخره اين از سنخ تقسيم كار نيست كه تسبيح براي ما و تحميد براي فرشته‌ها منتها ما گاهي غفلت داريم گاهي تذكّر, به ما تذكر مي‌دهند كه صبح و شام تسبيح كنيم و فرشته‌ها اهل غفلت و اينها نيستند آيه نوزده و بيست سورهٴ «انبياء» اين بود ﴿وَلَهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلاَ يَسْتَحْسِرُونَ﴾ هرگز خسته نمي‌شوند ﴿يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لاَ يَفْتُرُونَ﴾ اما براي ماها اين‌چنين نيست حتي براي خود پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) فرمود: ﴿قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلاً ٭ نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً ٭ أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً[14] نيمي از شب را بخواب كمتر از نيم, بيشتر از نيم, يك مقدار استراحت كن يك مقدار هم عبادت كن اما فرشته‌ها دائم‌الذكرند هيچ خستگي در آنها نيست براي ماها اين تفكيك هست.

ضرورت تلاش انسان در عين تأمين بودن روزي

پرسش: آيا جامعه بايد با توحيد ابوذري اداره ‌شود يا..؟

پاسخ: بالأخره فضاي فكري جامعه «إمّا بالإجمال أو بالتفصيل» فضاي توحيد است اين توحيد مي‌تواند جامعه را اداره كند همه ما موظفيم انجام وظيفه كنيم كم نداريم اما به ما گفتند: ﴿فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها﴾ اين ﴿فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها وَكُلُوا مِن رِزْقِهِ[15] همين است انسان اگر مريم(سلام الله عليها) باشد اگر عيسي هم باشد اگر اين دو بزرگوار كه ﴿جَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ﴾ باشد بالأخره دستي بايد دراز بكند در سورهٴ مباركهٴ «مريم» و مانند آن كه مربوط به آن حضرت بود گذشت شما مي‌بينيد از راه غيب خداي سبحان فرشته را مي‌فرستد ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا[16] بعد ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً[17] بعد ﴿فَنَفَخْنَا فِيهَا[18] بعد عيسي(سلام الله عليه) به دنيا مي‌آيد هنگام زايمان عيسي هم ﴿فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَي جِذْعِ النَّخْلَةِ[19] اين نخله خشك سرسبز مي‌شود و پرخرما مي‌شود همه اينها از راه غيب است اما به مريم(سلام الله عليها) مي‌گويند تو هم دستي دراز بكن اين شاخه را تكان بده اين خرما بريزد بگير ديگر اين مقدار براي تو ﴿وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً[20] اين‌چنين نيست كه حالا ما اين درخت را سرسبز كرديم پربار كرديم اين خرما مستقيماً بيايد دهن تو, تو هم دستي تكان بده اين نظام, اين نظام هستي يك دست تكان دادن لازم است شما مي‌بينيد الآن در كرانه و كناره اين درياي خزر غرق نعمت است هزارها هكتار سرسبز است از يك طرف شمال دريا از يك طرف جنوب جنگل, سرسبزي‌هاي فراوان اما با علف هرز دارد اداره مي‌شود ما اگر مديريت داشته باشيم كاملاً مي‌توانيم علوفه داممان را با اين هزارها هكتار كه در همسايگي درياست تأمين كنيم كه براي علوفه از خارج چيزي اگر به ما ندادند مشكل نداشته باشيم براي علوفه ارز ندهيم اين ديگر انرژي هسته‌اي نيست كه خيلي تلاش و فكر و عمق فكري بخواهد غرض اين است كه اگر انسان مريم هم باشد بايد دست تكان بدهد يك مقدار روزي خودش را بگيرد اين نظام, نظام كار است آنكه خداي سبحان فرمود, فرمود من روزي را آماده كردم خب مار و عقرب كه روزي مي‌خورند اين‌طور نيست كه در لانه‌شان باشند و روزي بخورند اينها مي‌گردند و روزي پيدا مي‌كنند اين نظام را خداي سبحان با حركت, با تلاش, با كوشش اداره كرده شما بپذيريد كه از اين جوان‌ها هزارها كار ساخته است كه قبلاً اين كار مقدورشان نبود اگر كسي واقعاً مديريت داشته باشد ما براي كارهاي كشاورزي به هيچ وجه لازم نيست ارز بدهيم حالا بگويند چون به ما علوفه ندادند لبنيات ما گران شده آخر ما نيازي به اينها نداريم اين هلند و امثال هلند كه به اندازه مازندران و گيلان نيست ولي آنها صادرات فراواني از نظر لبنيات دارند ما اين مقدار اگر باشد مي‌توانيم بالأخره علوفه داممان را تأمين كنيم.

عوامفريبي و ستم ظالمان، منشاء محروميت برخي از انسانها

پرسش: جناب استاد در آفريقا كه اين همه گرسنه مضطر هست و زمين..

پاسخ: اينها را گرسنه نگه داشتند نه گرسنه هستند حرفي كه امروز استكبار مي‌زند همان حرفي است كه ديروز معاويه مي‌زد همين كاري كه الآن استكبار همان يك درصد در برابر نود و نه درصد دارند مي‌كنند معاويه درصدد توجيه گراني و تورّم و امثال ذلك گفت كه خدا در مخزن خود روزي‌ها دارد بر اساس ﴿إِن مِّن شَيْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ[21] قضا و قدر الهي اين است كه براي شما همين مقدار نازل كرده است خب مردم هم كه آشنا نبودند به آيه ﴿إِن مِّن شَيْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ﴾ را خب درست ادراك نمي‌كردند در اين عوام‌فريبي‌هاي اموي احنف بن قيس برخاست گفت معاويه اينجا سه مسئله است چرا مغالطه كردي مسئله اُوليٰ اين است كه در محضر الهي همه چيزها هست ما معتقديم, مسئله دوم اين است كه ذات اقدس الهي برابر نياز, همه نعمت‌ها را نازل كرده است معتقديم, مسئله سوم آن است كه براي ما نازل كرده تو گرفتي در خزينه خودت گذاشتي مردم را گرفتار فقر كردي[22] نه اين است كه نباشد, هست, از اين طرف تلاش و كوشش هست از آن طرف همان بيان نوراني حضرت امير هست كه فرمود: «مَن وجد ماءً و تراباً ثمّ افتقر فأبعده الله»[23] مردمي كه زمين دارند, آب دارند, خاك دارند ولي در كشاورزي محتاج به ديگران باشند از رحمت خدا دورند خب بالأخره مديريت لازم است تلاش و كار لازم است كوشش لازم است همه كه نبايد پشت ميز بنشينند.

کل نظام هستي تسبيح و تحميدگوي الهي

 غرض اين است كه هيچ موجودي نيست مگر اينكه تسبيح‌گوي حق است «تسبيح‌گوي او نه بني‌ادم‌اند و بس»[24] و هيچ موجود نيست مگر اينكه حمدگوي حق است و هيچ موجود نيست كه اينها را جداي از هم داشته باشد پس ﴿إِن مِن شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ پس اين تفكيكي كه در سورهٴ مباركهٴ «روم» آمده كه فرمود: ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ ٭ وَلَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِيّاً وَحِينَ تُظْهِرُونَ﴾ براي تقسيم وظيفه نيست هم حمد آنها با تسبيح همراه است هم تسبيح ما با حمد همراه است به شهادت آن دو, سه آيه‌اي كه در بحث‌هاي قبلي بود.

همه تلاشهاي انسان در پرتو عنايت الهي

پرسش: اين حركت و تلاش انسان در رابطه با كسب روزي استقلالاً از طرف خودش بايد باشد يا آن هم بايد «بحول الله» باشد؟

پاسخ: همه‌اش «لا حول و لا قوّة الا بالله» قبلاً گذشت كه اين نماز, مكتب است ما كه از سجده برمي‌خيزيم مي‌گوييم «بحول الله تعالي و قوّته أقوم و أقعد» معنايش اين نيست كه من از سجده سر برداشتم براي ركعت بعد بلند شدم اين «بحول الله و قوّته» است معنايش اين است كه تمام قيام و قعود ما به حول خداست اين ذكر «بحول الله و قوّته» تبرّي از جبريّت اشاعره و تفويض معتزله است وقتي شما مي‌گوييد: «بحول الله تعالي و قوّته أقوم و أقعد» حرف اشاعره را رد مي‌كنيد كه مي‌گويند: «لا حول و لا قوّة الا لله» چون آنها جبري‌اند مي‌گويند: «لا حول و لا قوّة الا لله» شما براي بشر سهم قائليد حرف معتزله را رد مي‌كنيد براي اينكه آنها مي‌گويند «لا حول و لا قوّة لله» خدا انسان را رها گذاشت شما حرف مفوّضه را داريد رد مي‌كنيد شما كه در هر ركعتي كه از سجده سر برداشتيد مي‌خواهيد بايستيد مي‌گوييد «بحول الله تعالي و قوّته أقوم و أقعد» يعني «لا جبر و لا تفويض»[25] شما در نماز هم از اشاعره تبرّي مي‌جوييد هم از معتزله تبرّي مي‌جوييد هم جبر را نفي مي‌كنيد هم تفويض را نفي مي‌كنيد آن‌كه مي‌گويد «لا حول و لا قوّة لله» كه تفويضي است آن را نفي مي‌كنيد آن‌كه مي‌گويد «لا حول و لا قوّة الا لله» كه جبري است آن را نفي مي‌كنيد خود را مسئول مي‌دانيد شما را خدا مختار آفريد اين وظيفه ماست كه به ما فرمود: ﴿فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها﴾ روي دوش زمين سوار بشويد روزي بگيريد خب اين كار آساني نيست اين فرازهاي كوه, شناختن درون اين كوه, معدن‌شناسي كردن كه كار آساني نيست فرمود برويد روزي‌هايتان را بگيريد حتي اگر كسي در حدّ مريم(سلام الله عليها) هم باشد بالأخره بايد دستي تكان بدهد. پس اينكه فرمود: ﴿وَلَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِيّاً وَحِينَ تُظْهِرُونَ﴾ معنايش آن است كه اين تحميد با تسبيح هميشه همراه است بعد فرمود: ﴿يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ﴾ اين سنّت الهي است گاهي انسان را از نطفه, گاهي نطفه را از انسان, گاهي شجر را كه حيات گياهي دارد از هسته, گاهي خوشه و سنبل را كه حيات گياهي دارند از حبّه, هم از حبّه بي‌جان خوشه مي‌سازد هم از هسته بي‌جان درخت مي‌سازد, هم از درخت باجان هستهٴ بي‌جان مي‌سازد هم از خوشهٴ با جان حبّه بي‌جان مي‌سازد اين هست حالا يكي از مصاديقش هم گفتند اگر كسي مؤمني بود فرزندش غير مؤمن اين ﴿يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ﴾ است و امثال ذلك.

ناصواب بودن حمل تسبيح در اوقات چهارگانه بر نماز

 اما نكته‌اي كه مربوط به ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ﴾ و بعد از آن است از ابن عباس نقل شده كه اين ناظر به نمازهاي پنج‌گانه است اينكه فرمود: ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ﴾ يعني «دخلتم في المساء» اين ناظر به صلات مغربين است مغرب و عشاء اينكه فرمود: ﴿وَحِينَ تُصْبِحُونَ﴾ ناظر به نماز صبح است اينكه فرمود: ﴿وَعَشِيّاً﴾ ناظر به نماز عصر است اينكه فرمود: ﴿وَحِينَ تُظْهِرُونَ﴾ ناظر به نماز ظهر است مرحوم امين الاسلام در مجمع‌البيان مي‌فرمايد اين قول, احسن است[26] و اين فرمايش ناصواب است براي اينكه صلوات پنج‌گانه با اين ترتيب در مدينه نازل شده نه در مكه و اين سور‌ه, سورهٴ مكّي است در مكه نازل شده ما اين را تطبيق بكنيم بر نمازهاي پنج‌گانه با اين كيفيت محدود اين هماهنگ نيست مگر به معناي جامعش باشد كه اصل ذكر و امثال ذلك است.

احياي زمين در بهار، نمونهاي از معاد

 فرمود: ﴿يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ مستحضريد وقتي بهار شد دو كار پيش مي‌آيد يكي خوابيده‌ها بيدار مي‌شوند, يكي مرده‌ها زنده مي‌شوند درخت‌ها در زمستان خواب‌اند نه مُرده باشند خشك نشدند بلكه تغذيه نمي‌شوند, آب جذب نمي‌كنند و مانند آن, وقتي بهار شد «إذا رأيتم الربيع فأكثروا ذکر النشور»[27] اينها بيدار مي‌شوند وقتي بيدار شدند شروع مي‌كنند به تغذيه, وقتي تغذيه كردند اين خاك‌هايي كه اطراف آنهاست به حسب ظاهر مرده است اين كودهاي مرده آن هواهايي كه داراي ذرّات فراوان زنده‌اند ولي به حسب ظاهر مرده‌اند اين موجودات به حسب ظاهر مرده را اين درخت جذب مي‌كند و رشد مي‌كند خب اين خاكِ كنار درخت كه مرده است به وسيله جذب با ريشه‌هاي درخت به ساقه و برگ تبديل مي‌شود اين خاكِ مرده زنده مي‌شود پس در بهار هم خوابيده‌ها بيدار مي‌شوند هم مرده‌ها زنده مي‌شوند اينكه فرمود: ﴿يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ اين ناظر به احياي مرده‌هاست كه به وسيله درخت‌ها و خوشه‌ها زنده مي‌شوند ﴿وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَكَذلِكَ تُخْرَجُونَ﴾ شما روحي داريد كه آن نمرده است اين روحتان كه نمي‌ميرد بدني داريد اين بدن زنده مي‌شود همان‌طور كه شما هر سال داريد مي‌بينيد كه مرده‌ها را خدا زنده مي‌كند اينكه فرمودند: «إذا رأيتم الربيع فأكثروا ذكر النشور» همين است خب شما اين همه مرده‌ها را زنده مي‌كنيد گاهي حيات گياهي پيدا مي‌كنند, گاهي حيات انساني پيدا مي‌كنند, گاهي حيات حيواني پيدا مي‌كنند همين مرده‌ها را اينكه گفتند انسان از جمادي مي‌ميرد نبات مي‌شود از نبات مي‌ميرد حيوان مي‌شود[28] معنايش اين نيست كه انسان با خوردن گوشت گوسفند از مرحله حيوانيّت به انساني آمده چون انسان كه حيوان نمي‌خورد همين كه گوسفند را سر بريدند مي‌شود جماد اين ديگر حيوان نيست اين نه حيوان است نه گياه, همين كه سبزي‌ها اين كاهو و امثال ذلك را بريدند مي‌شود جماد, انسان نه نامي مي‌خورد نه حيوان, هيچ نامي غذاي حيوان نمي‌شود, هيچ حيواني غذاي انسان نمي‌شود آنكه غذاست جماد است همين جماد را انسان زنده مي‌كند همين حيوان, آن جماد را زنده مي‌كند حيوان مي‌كند, بنابراين فرمود شما هر روز داريد مي‌بينيد كه مرده را خدا دارد زنده مي‌كند بالأخره اين دست شما كه حيات دارد اين بدن شما كه حيات دارد از همين موادّ مرده بود حيوانات همين‌طور است چه تعجّبي مي‌كنيد كه خداي سبحان مرده را زنده كند آن روحتان كه اصلاً نمرده سر جايش محفوظ است اين بدنتان هم با اين وضع زنده است ﴿وَكَذلِكَ تُخْرَجُونَ ٭ وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ﴾.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ طه, آيهٴ 64.

[2] . سورهٴ نجم, آيهٴ 39.

[3] . نهج‌البلاغه, خطبه 45; ر.ك: الخصال (شيخ صدوق), ج1, ص51.

[4] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 38.

[5] . سورهٴ روم, آيهٴ 13.

[6] . سورهٴ بقره, آيهٴ 166.

[7] . سورهٴ حجر, آيهٴ 98; سورهٴ نصر, آيهٴ 3.

[8] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 15.

[9] . الصحيفة السجادية, دعاي 28.

[10] . سورهٴ شعراء, آيهٴ 79.

[11] . سورهٴ هود, آيهٴ 6.

[12] . ر.ك: الكافي, ج8, ص207.

. ديوان سعدي، غزل1.[13]  

[14] . سورهٴ مزمل, آيات 2 ـ 4.

[15] . سورهٴ ملك, آيهٴ 15.

[16] . سورهٴ مريم, آيهٴ 17.

[17] . سورهٴ مريم, آيهٴ 17.

[18] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 91.

[19] . سورهٴ مريم, آيهٴ 23.

[20] . سورهٴ مريم, آيهٴ 25.

[21] . سورهٴ حجر, آيهٴ 21.

[22] . متشابه القرآن, ج1, ص123.

[23] . قرب الإسناد, ص55.

. مواعظ سعدي، قصيده 12.[24]  

 . الکافي، ج1، ص160.[25]  

[26] . مجمع‌البيان, ج8, ص468.

[27] . التفسير الكبير, ج17, ص194.

. ر.ک: مثنوي معنوي، دفتر سوم، بخش 187.[28]

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق