20 02 2013 4763115 شناسه:

تفسیر سوره روم جلسه 21 (1391/12/2)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ كَذلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ (55) وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَي يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلكِنَّكُمْ كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (56) فَيَوْمَئِذٍ لاَّ يَنفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلاَ هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ (57) وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَلَئِن جِئْتَهُم بِآيَةٍ لَّيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ (58) كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَي قُلُوبِ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ (59) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلاَ يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لاَيُوقِنُونَ (60)

تذكر به فقر و ضعف ساختاري خلقت انسان

در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «روم» كه در مكه نازل شد انسان را هم به ضعف ساختاريِ خلقت او آشنا كرد هم قبلاً به فقر او, او را آگاه كرد. هم مسئله ﴿خَلَقَكُم مِن ضَعْفٍ[1] و بعد در پايان عمر هم ضعف و شيبه شما را فرا مي‌گيرد ذكر فرمود, هم مسئله ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ[2] را در آيات ديگر ذكر كرد, پس انسان هم ضعيف است و هم فقير, نيازمند به قوي است كه ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً[3] محتاج به غني است كه ﴿أَنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ﴾.[4]

عدم اثبات عموميت سؤال از مجرمين در مقدار توقف در دنيا

بعد از آن بيان فرمود وقتي قيامت فرا مي‌رسد عده‌اي از مجرمين وقتي مبعوث شدند از آنها سؤال مي‌كنند كه چقدر در زمين مانديد مطابق آنچه در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» بود[5] از اينكه فرمود: ﴿يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ﴾ معلوم نيست كه همه مجرمين عالَم در اين صحنه سؤال و جواب مطرح باشند ممكن است بعضي افراد در اثر مرگ, بيدار بشوند «الناس نيام إذا ماتوا انتبهوا»[6] بعضي‌ها هم بعد از مرگ, مدت‌ها بايد بگذرد تا بيدار بشوند اين‌چنين نيست كه ﴿يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ﴾ تك تك افراد مجرم اين حرف را مي‌زنند يا از تك تك افراد مجرم برابر آيات سورهٴ «مؤمنون» سؤال مي‌كنند ﴿كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ[7] اينها در حدّ موجبه جزئيه است همه اينها قابل جمع است يا به لحاظ مقطع و موقف قيامت يا به لحاظ افراد زنده‌شده در قيامت اين‌چنين نيست كه همه آنها موجبه كليه باشد به لحاظ افراد و از نظر مواقف پنجاه‌گانه قيامت هم مستمر باشد.

ناتمامي حمل پاسخ مجرمان به مقايسه دنيا در برابر قيامت و شواهد آن

مطلب ديگر اينكه برخي‌ها گفتند اينكه مجرمين مي‌گويند: ﴿مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ﴾ يعني وقتي جريان دنيا را نسبت به قيامت مي‌سنجند مي‌گويند اين غير از يك ساعت يعني يك لحظه چيز ديگري نيست[8] البته اين معنا حق است كه دنيا نسبت به قيامت يك لحظه بيش نيست حتي برزخ طولاني هم نسبت به قيامت كه ابد است يك لحظه بيش نيست اين سخن حق است ولي قرآن فرمود اينها در دنيا كه بودند مأفوك بودند از راه مستقيم مَصروف بودند به وسيله شيطنت بيرون و هواي درون، اينها از راه راست منصرف شده بودند. اِفك يعني افترا, كذب, دروغ, فريه, صَرف از حق; اينها مأفوك بودند مصروف بودند صارفي داشتند كه اينها را از حق به باطل منصرف مي‌كردند خب اگر آن معناي لطيف مراد بود ديگر خدا اين دو قرينه را ذكر نمي‌كرد يكي اينكه ﴿كَذلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ﴾ دوم اينكه عالمان قيامت حالا يا مؤمنان و اولياي الهي‌اند يا ملائكه‌اند آنها دارند مي‌گويند ﴿لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَي يَوْمِ الْبَعْثِ﴾ معلوم مي‌شود حرف اين علما درست است حرف ملائكه درست است نه حرف آنها, آنها كه گفتند: ﴿مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ﴾ اگر منظورشان اين بود كه دنيا نسبت به قيامت به اندازه يك ساعت است يا برزخ نسبت به معاد و حشر اكبر به اندازه يك ساعت است اين حرف صحيحي بود ديگر با اين دو دليل ابطال نمي‌شد در حالي كه هم با دليل ﴿كَذلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ﴾ حرف آنها امضا نشد هم با دليل ﴿قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَي يَوْمِ الْبَعْثِ﴾.

تبيين اصطلاحي نبودن «اسلام» در آيه ﴿مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُسْلِمُونَ﴾

مطلب بعدي آن است كه حرف را كسي ايمان مي‌آورد كه در حال انكار نباشد در حال تسليم حق باشد يك وقت است مستمع در برابر حق ايستاده است اين مستكبر است مستنكِر است اين ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ[9] يك وقت است مُسلِم است يعني در برابر حق تسليم است منتظر است كه حق بشنود, اگر چنين مستمعي بود مطلب حق به او گفته شد او مي‌پذيرد آنچه در سورهٴ مباركهٴ «نمل» گذشت و آنچه در سورهٴ مباركهٴ «روم» اين روزهاي اخير بحث شد كه فرمود: ﴿إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُسْلِمُونَ[10] اين اسلام در مقابل ايمان نيست تا گفته بشود كه ايمان كه بالاتر از اسلام است اين اسلام به معناي تسليم و انقياد است يعني كسي مي‌پذيرد كه قلبش براي پذيرش حق آماده باشد كسي كه مُسلِم است منقاد در برابر حق است وقتي مطلب حق را بشنود مي‌پذيرد و ايمان مي‌آورد نه اينكه اين اسلامِ مصطلح باشد و آن هم ايمان مصطلح باشد تا گفته بشود كه ايمان كه بالاتر از اسلام است چرا فرمود: ﴿مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُسْلِمُونَ﴾ اسلام را بعد از ايمان ذكر كرده است.

علت تقسيم انسان‌ها به دو گروه سبك و سنگين‌وزن بعد از طرح معاد

مطلب بعدي آن است كه در بخش پاياني كه مسئله معاد مطرح است فرمود حالا كه قيامت طرح شده است افراد دو گونه‌اند يك عده سبك‌مغزند, سبك‌عمل‌اند, سبك‌برنامه‌اند يك عده وزين‌اند, وزين‌برنامه‌اند, وزين‌عمل‌اند منظور از سبكي و سنگيني, سبكي و سنگيني مادي نظير سنگ و امثال سنگ نيست وقتي قرآن كريم را خداي سبحان در سورهٴ مباركهٴ «مزمل» تعبير مي‌كند آيه پنج سورهٴ «مزمل» اين است كه ﴿إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً﴾ قرآن يك گفتار وزيني است يك وقت مي‌گوييم سنگ يا آهن ثقيل است اين ثِقل مادي است يك وقت مي‌گوييم اين مطلب سنيگن است يعني وزين است هر فكري اين را هضم نمي‌كند هر قلبي و عقلي آن را هضم نمي‌كند فرمود اين مطالب قرآني, مطالب وزين و سنگين است سبكسار نيست سبك‌مغز نيست تهي‌مغز نيست اين كتاب, وزين است نه وزن مادي دارد كساني كه اهل اين كتاب‌اند اهل عترت‌اند اينها با نامه عمل وزين محشور مي‌شوند ﴿فاٴمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ ٭ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ[11] كساني كه با اين مطالب قرآن و روايات اهل بيت مأنوس نيستند و اينها را به همراه ندارند ﴿خَفَّتْ مَوَازِينُهُ[12] ترازوي آنها وزين نيست سبك است با اينكه گناهان فراواني دارند آن گناهان سنگين است اثقال خودشان را در قيامت بايد حمل بكنند آن سنگينيِ باطل به سنگيني‌هاي دوزخي و امثال دوزخ برمي‌گردد بنابراين ما دو ثِقل و خفّت داريم يك ثِقل مادي داريم كه مي‌گويند آهن سنگين است سنگ سنگين است و مانند آن, يك خفّت مادي هم داريم مي‌گويند هوا سبك است يا مثلاً فلان شيء سبك است يك ثِقل و خفّت معنوي داريم مي‌گويند قرآن سنگين است سخنان انبيا سنگين است سخنان اوليا سنگين است حرف‌هاي باطل, خرافي, افسون و فسانه اينها سبك است تهي‌مغز است.

عدم طلب عذرخواهي و پذيرش آن از سبك‌وزن‌ها در قيامت

فرمود: ﴿فَيَوْمَئِذٍ لاَّ يَنفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلاَ هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ﴾ اينها كه ظالم‌اند عذرخواهي اينها قبول نمي‌شود از اينها استعتاب نمي‌كنند استعتاب يعني طلب عُتبا, عُتبا يعني «إزالة العِتاب», «إزالة العِتاب» به عذرخواهي است, درخواست كمك, رضايت و مانند آن است «فهاهنا امور» اول اينكه اگر كسي گناه كرد سرافكنده است دوم اينكه بايد عذرخواهي بكند و صاحب‌حق از او بگذرد سوم اينكه اين‌گونه از تبهكاران مجرم كه در دنيا به آنها مهلت داده شده است چندين بار مهلت داده شده اينها نه تنها حرف انبيا را گوش ندادند بلكه انبيا را مُبطِل مي‌دانستند مبطل نه به معناي باطل‌كننده كه اسم فاعلِ باب اِفعال باشد و به معني متعدي باشد مبطِل يعني باطل‌گو آن آيه سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» را قبلاً ملاحظه فرموديد فرمود اگر تو قبلاً كتابت داشتي چيز مي‌نوشتي ﴿إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ[13] افراد باطل‌رو نه باطل‌گو, كساني كه سيره آنها بطلان است صورت و سيرت و سنّت آنها بطلان است باطل‌عمل‌اند از اينها به مبطلون ياد مي‌شود ﴿لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾ اينجا هم فرمود وقتي كه شما اين معارف را به كفار و امثال كفار به مجرمين مي‌گوييد اينها مي‌گويند ﴿إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ﴾ يعني اينها افسانه و اسطوره است كه شما مي‌گوييد. اين گروه كساني‌اند كه خودشان بخواهند عذرخواهي بكنند عذرخواهي‌شان نافع نيست كسي از اينها استعتاب بكند بگويد شما عُتبا بياوريد, نيست. عُتبا, ازالهٴ عِتاب است با عذرخواهي و درخواست مغفرت, پس استعتاب نمي‌شوند يعني كسي از آنها نمي‌خواهد كه عذرخواهي كنيد اگر هم خودشان عذرخواهي كنند عذرخواهي آنها نافع نيست پس ﴿لاَّ يَنفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ﴾ (يك) ﴿وَلاَ هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ﴾ (دو).

آميختگي حكمت و موعظه در قرآن علت طرح خفّت و ثقل انسان‌ها

مسئله خفّت و ثِقل كه مطرح شد براي اينكه بخش پاياني آيه اين است فرمود: ﴿وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ[14] ما براي تفهيم مطالب به همه مردم هم بر اساس آ‌نچه در سورهٴ «نحل» آمده است ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[15] از آن سه روش استفاده كرديم هم براي افرادي كه در آن حد نيستند از راه مَثل استفاده كرديم ﴿وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ﴾ اينكه بارها عرض شد قرآن يك كتاب عمومي است براي همين جهت است شما كتاب‌هاي علمي نداريد كه اين كتاب علمي بخواهد افراد تحصيل‌نكرده را بفهماند هر كتاب علمي بالأخره موضوعي دارد محمولي دارد مبادي دارد مدتي انسان بايد درس بخواند بفهمد اما قرآن, آياتي دارد كه اين آيات, مطالب ديگر را به صورت يك مَثل و داستان بيان مي‌كنند.

امكان ارائه مطالب اعتقادي با مَثل‌هاي قرآن در جلسات تفسيري

اگر كسي خواست قرآن را براي گروهي كه اهل تحصيل نيستند تفسير كند جلسه داشته باشند هدايت كند اين آيات را بگويد كاملاً مي‌فهمند لازم نيست آن آيات دشوار و براهين همراه را بگويد فرمود ما مَثل‌هاي زيادي ذكر كرديم قصص انبيا از يك طرف, مَثل‌هاي قرآن از يك طرف, ﴿لَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ[16] كه قبلاً فرمود, ﴿لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ﴾ همين آيه است امثال فراواني در قرآن كريم هست كه اگر كسي بخواهد جلسات موعظه و تفسيري داشته باشد براي نوجوان‌ها مي‌تواند, براي تحصيل‌نكرده‌ها مي‌تواند, براي دانشجويان مي‌تواند, براي علما هم مي‌تواند غرض آن است كه قرآن كتاب نوري است كه همه را روشن مي‌كند فرمود ما مَثل‌هاي فراواني زديم شما كه نبايد توقع داشته باشيد آن آقا كه تحصيل نكرده است آن آياتي برهاني ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا[17] را بفهمد, ما هم اگر ـ خداي ناكرده ـ به حوزه نيامده بوديم مثل اينها يا پايين‌تر مي‌شديم اينها هم اگر توفيق پيدا مي‌كردند به حوزه مي‌آمدند مثل ما يا بالاتر مي‌شدند, بنابراين نبايد گفت حالا چون كه اين گروه كارگرند يا تحصيل نكرده‌اند ما نبايد جلسه تفسير قرآن داشته باشيم اينها كه قرآن نمي‌فهمند, هيچ مطلبي در قرآن كريم نيست كه قابل تفهيم ساده‌ترين افراد نباشد منتها حالا آن گوينده بايد اين آيات را شناسايي بكند اين مَثل‌ها را اين قصه‌هاي انبيا را تنزّل هم بدهد تا در دسترس فهم آنها باشد.

معرفت تجربي سبب عدم استماع آيات الهي توسط كفار

فرمود اين گروه كه وضعشان در قيامت آن است اينها كساني‌اند كه ﴿وَلَئِن جِئْتَهُم بِآيَةٍ﴾ كه اين تنوين, تنوين تفخيم و تعظيم است اگر آيه‌اي از آيات الهي را بياوري چه آيه تدويني چه آيه تكويني ﴿لَّيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ﴾ اينها مي‌گويند اين اسطوره است براي اينكه معرفت‌شناسي اينها در حس و تجربه است.

تبيين گواهي قرآن بر عدم توان پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در اسماع مشركان

اينكه قرآن كريم در همين آيهٴ 52 سورهٴ مباركهٴ «روم» فرمود تو مرده‌ها را نمي‌تواني اسماع كني تو ناشنواها را نمي‌تواني اسماع كني نمي‌شود گفت پس حضرت چرا در جنگ بدر با كشته‌هاي مشركين در قَليب بدر سخن گفت آنها شنيدند[18] منظور اسماعِ فيزيكي نيست كه بشنوند منظور اين است كه حرف شما را بپذيرند ما هم در ادبيات محاوراتمان همين را مي‌گوييم, مي‌گوييم فلان كس حرف ما را نمي‌شنود يعني قبول نمي‌كند نه فيزيكي گوش نمي‌دهد اگر خداي سبحان فرمود اينها حرف تو را نمي‌شنوند نه به اين معناست كه از نظر فيزيكي نشنيدند نه, كاملاً مي‌شنوند كه شما چه چيزي گفتي ولي ـ معاذ الله ـ آن را باطل مي‌دانند در اين تعبيرات قرآن كريم هم هست قرآن كريم دو سمع براي ذات اقدس الهي قائل است يك سمع كه همه حرف‌ها را مي‌شنود, همه صداها را مي‌شنود او سميعِ مطلق است, يكي اينكه مي‌گوييم خدايا ﴿إنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاء[19] اين ﴿سَمِيعُ الدُّعاء﴾ نه يعني دعا را مي‌شنوي خب غيبت را هم مي‌شنود فحش را هم مي‌شنود ﴿سَمِيعُ الدُّعاء﴾ يعني گوش به دعا مي‌دهي دعا را مي‌شنوي يعني قبول مي‌كني اين سميع بودن غير از آن سميع بودن است كه هر صوتي را خدا مي‌شنود اگر گفتيم ﴿إنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاء﴾ اين دليلِ مطلب است; يعني خدايا دعا كنيم چرا, براي اينكه تو دعاها را گوش مي‌دهي, گوش مي‌دهي يعني قبول مي‌كني ﴿إنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاء﴾ اين ﴿إنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاء﴾ يعني خواسته داعي را نياز داعي را مي‌فهمي و مي‌تواني اجابت كني و اجابت هم مي‌كني دو گونه سمع است اينكه فرمود: ﴿إِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَي[20] يعني اسماعي كه آنها گوش به حرف تو بدهند نه اينكه بشنوند وگرنه خب اين مرده‌هاي جنگ بدر هم حرف حضرت را شنيدند وقتي به حضرت عرض كردند شما با چه كسي حرف مي‌زنيد مگر مرده حرف مي‌شنود, فرمود: «ما أنتم بأسمع لما أقوله منهم»[21] فرمود آنچه من مي‌گويم اين‌چنين نيست كه شما بهتر از آنها مي‌شنويد اينها كه در چاه بدر افتاده‌اند و من بالاي سر اينها رفتم گفتم: ﴿هَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقّاً[22] اينها كاملاً مي‌شنوند اما شنيدن نه يعنی گوش به حرف من میدهند که بعد قبول کنند ايمان بياورند از اين سنخ نيست اينكه فرمود: ﴿إِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ﴾ يعني اسماع بكني به طوري كه آنها حرف تو را گوش بدهند و قبول كنند نيست. در اينجا فرمود اينها اين گروه‌اند كه ﴿وَلَئِن جِئْتَهُم بِآيَةٍ﴾ كه اين تنوين تفخيم است ﴿لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ﴾ شما ـ معاذ الله ـ افسانه‌گو هستيد, قصه‌گو و اسطوره‌گو هستيد نظير ﴿إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾.

سياهي گناه سبب مُهر شدن دل‌ها و عدم استماع آيات الهي

سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» فرمود سرّش اين است كه دل اينها چاپ شده است طبع شده گناه در دل اينها طبع شده چاپ شده ﴿كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَي قُلُوبِ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ﴾ خداي سبحان برخي از دل‌ها را مُهر مي‌كند برخي از دل‌ها را طبع مي‌كند اما نه هر دلي را, قلب را اول آماده كرده براي معارف فرمود ما به هر قلبي فجور و تقوا را الهام كرديم (يك) وقتي كه او بالغ شد انبياي الهي را كه بهترين انسان‌هاي عالم‌اند فرستاديم تا اين دفائن عقولشان را شكوفا كنند اثاره كنند «و يثيروا لهم دفائن العقول»[23] (دو) جانشيان آنها, شاگردان آنها را هم تأييد كرديم كه بيايند همين كار را بكنند (سه) حالا اگر اينها بيراهه رفتند راه ديگران را بستند ما به اينها مهلت مي‌دهيم راه توبه و انابه را باز مي‌كنيم طبق بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) «أَنْتَ الَّذِي فَتَحْتَ لِعِبَادِكَ بَاباً إِلَي عَفْوِكَ وَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ»[24] حالا اگر كسي عمداً به سوء اختيار خود راه توبه را نرفته راه فساد را رفته ما مهلت داديم كلّ صفحه دل را اين سياه كرده خب اگر كلّ صفحه دل را سياه كرده فقط جاي امضا مانده ما ديگر امضا مي‌كنيم ما اين دل را به سياهي امضا مي‌كنيم اينجا مي‌شود ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ[25] چه وقت نامه را ختم مي‌كنند چه وقت نامه را مُهر مي‌كنند چه وقت نامه را امضا مي‌كنند آن وقتي كه صفحه تمام شده باشد همه مطالب  را نوشته باشد وسط‌هاي نامه را كسي مُهر نمي‌كند فرمود ما مهلت مي‌دهيم اگر كلّ صحنه قلب را اينها هر چه خواستند بنويسند, نوشتند ديگر هيچ جايي براي نوشتن نبود آن وقت ما مهر مي‌كنيم ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ﴾ در چنين موردي است كه طبع مطرح است ﴿يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَي قُلُوبِ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ﴾ اين ﴿لاَ يَعْلَمُونَ﴾ يعني با اينكه ما به اينها گفتيم, اينها نخواستند عالم بشوند تفهيم كرديم حجت الهي بالغ شده است نخواستند بپذيرند اين تعليق حكم بر وصف است نه ﴿لاَ يَعْلَمُونَ﴾ اين باشد كه «رُفع عن امّتي ما لا يعلمون» از اين قبيل نيست اينهايي كه حق برايشان روشن شد ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ[26] آيات تكوين را ديدند آيات تدوين را ديدند به سوء اختيار خودشان نه تنها نپذيرفتند بلكه ـ معاذ الله ـ به انبيا گفتند شما مبطل هستيد اينها ديگر قلبشان چاپ مي‌شود اينها از اين به بعد ديگر ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾.

تفسير ﴿لا يَعْلَمُونَ﴾ در آيه و فرق آن با «لا يعلمون» در حديث رفع

پرسش:... پاسخ: ﴿لاَ يَعْلَمُونَ﴾ برهان مسئله است نه اينكه آن «لاَ يَعْلَمُونَ» باشد كه «رُفع عن امتي ما لا يعلمون»[27] آنجا براي كسي كه حجّت بالغ نشده است «لاَ يَعْلَمُونَ» است اما اينجا حجت بالغ شده است عالماً عامداً نخواستند قبول كنند اين ﴿لاَ يَعْلَمُونَ﴾ يعني «لا يستمعون» يعني «لا يؤمنون» يعني «لا يسلمون» و مانند آن. مسئله طبع, طبع است مسئله ختم, ختم است بين الختم و الطبع, بين الأرض و السماء است اين فاصله‌ها زياد است در موارد فراواني در قرآن طبع گفته شد, ختم گفته شد, ختم با طبع فرق دارد.

توضيح امور چهارگانه در ثقيل و آسان بودن قرآن

فرمود ما به تو قول ثَقيل داديم وزين داديم اينكه گفته مي‌شود: «إنّي تارك فيكم الثقلين»[28] يعني قرآن, ثَقل است عترت, ثقل‌اند ثَقل يعني وزنه‌دار نه مثل سنگ ثقيل باشد مطلب برهاني, ثقل است وزنه دارد وزين است ما دو مطلب وزين را در بين شما گذاشتيم ﴿إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً﴾ اين قول ثقيل يعني پرمحتواست در بحث‌هاي قبل هم مشابه اين گذشت كه خداي سبحان چهار مطلب را بر اثر تقابل يكديگر بيان كرده. فرمود قرآن وزين است سبك‌مغز نيست اما سنگين نيست آسان است اين چهار امر يكي اين است كه قرآن ثقيل است مقابلش خفيف نيست (اين دو) قرآن يَسير است يُسر است آسان است (اين سه) عَسير و دشوار نيست (اين چهار) بعضي‌ از امورند كه سنگين‌اند ولي باربرداري آن دشوار است فرمود اين‌چنين نيست در عين حال كه ﴿إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً﴾, ﴿لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ[29] اين آسان است پس آسان است چون دلپذير است فطرت‌پذير است با هويّت انسان هماهنگ است. ﴿لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ﴾ براي يادآوري, بخواهي به ياد ما باشي آسان است اصلاً قرآن را ما براي ذكر آورديم به ياد ما باشيد اما يسير است براي شما نه براي ذكر, يسير است اگر شما بخواهيد به ياد ما باشيد آسان است اما وزين است سنگين است ﴿إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً﴾ چون ثقيل است خفيف نيست مطلب باطل, تهي‌مغز است افسانه, تهي‌مغز است قصه, تهي‌مغز است اما اين مغز دارد وزين است, چون وزين است اگر با اين عمل كرديد مي‌شويد وزين در قيامت با اين آمديد مي‌شود ﴿ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ﴾, ﴿ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ﴾ شد مي‌شود ﴿فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ﴾ بدون اين آمديد مي‌شويد تهي‌مغز, تهي‌مغز بوديد ﴿خَفَّتْ مَوَازِينُهُ﴾ است ﴿خَفَّتْ مَوَازِينُهُ﴾ بود ﴿فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ[30] است بنابراين امور چهارگانه اين است كه قرآن وزين است (يك) خفيف و تهي‌مغز نيست (دو) قرآن آسان است (سه) قرآن سخت نيست (چهار) فرمود آسان است مبادا كسي بگويد حالا كه ثقيل است من نمي‌توانم تحمل كنم نه خير, اين فطرت‌پذير است دلپذير است بخواهي به ياد حق باشي با قرآن باش قرآن وزين است ولي سخت نيست بخواهي به ياد معاد باشي با قرآن باش قرآن وزين است ولي سخت نيست ﴿لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ﴾ يعني لذكر الله, ذكر المعاد, ذكر الأسماء براي اين ذكر‌ها آسان است پس اين امور چهارگانه را قرآن كريم تبيين كرد تا انسان وقتي وارد صحنه قيامت مي‌شود وزيناً وارد بشود ﴿مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ﴾ باشد.

بيان ثقل معنوی اذکار اربعه

شما در بعضي از روايات هم ملاحظه فرموديد كه كلمه «لا إله الاّ الله» را يك طرف ترازو بگذارند و كلّ آسمان و زمين را يك طرف بگذارند اين سنگين‌تر است از بس اين كلمه «لا اله الاّ الله» وزين است اين معلوم مي‌شود وزن معنوي دارد نه وزن مادي كه اگر در يك كفّه ترازو توحيد را بگذارند كفّه ديگر سماوات و ارض را بگذارند اين كفّه توحيد مي‌چربد.

امر به صبر و از دست ندادن وزانت در برابر بدرفتاري مشركان

حالا فرمود: ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ﴾ به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) صدر اين سورهٴ مباركهٴ «روم» سخن از وعده الهي و نصرت الهي بود در آيه چهار اين سور‌ه فرمود: ﴿يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ در آيه پنج فرمود: ﴿بِنَصْرِ اللَّهِ يَنصُرُ مَن يَشَاءُ﴾ اين صدر سوره است در ذيل سور‌ه هم فرمود: ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ[31] ما وعده پيروزي داديم حق غالب مي‌شود و يقيناً هست. ﴿وَلاَ يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لاَيُوقِنُونَ﴾ اينهايي كه اهل يقين نيستند بدرفتاري مي‌كنند حرف‌هاي بد مي‌زنند تهمت مي‌زنند دروغ مي‌گويند اينها باعث نشود كه شما خفيف بشويد تهي‌مغز بشويد زود از جا در برويد خفّت داشته باشي و مانند آن.

نمونه‌اي از وزانت علي(عليه السلام) در برابر توهين ابن كوّاء خارجي

اين روايتي كه در كنزالدقائق و امثال كنزالدقائق ملاحظه فرموديد كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) مشغول خواندن نماز بودند ابن‌كوّاء آن خارجي اين آيه را خواند ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ[32] حضرت به احترام آيه ساكت شد وسط نماز وقتي آيه تمام شد دوباره حضرت نماز خودشان را ادامه دادند دوباره ابن‌كوّاء اين آيه را خواند ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾ بار سوم كه تكرار شد وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) اين آيه را خواند ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلاَ يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لاَيُوقِنُونَ[33] يعني اگر كسي حرف بد زده كسي كه اهل يقين و ايمان نيست اهانت كرده شما از جا در نرويد خفيف نشويد و كارهاي سبك نكنيد حرف‌هاي سبك نزنيد.

معادل شستشوي مغزي بودن استخفاف در قرآن و استفاده ابزاري فرعون از آن

اين استخفاف قرآني همان شستشوي مغزي است, ملتي را خفيف كردن يعني با تبليغات سوء اينها را شستشوي مغزي مي‌كنند اينها را عوام بار مي‌آورند كار فرعون هم همين‌طور بود در سورهٴ مباركهٴ «زخرف» دارد فرعون كاري كه كرده است اين بود آيه 54 سورهٴ مباركهٴ «زخرف» اين است ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ قوم خود را خفيف كرد, سبك كرد, سبك‌مغز كرد, شستشوي مغزي داد, تهي‌مغز كرد از آنها اطاعت گرفت ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ يعني اطاعوا قومِ او, او را ﴿إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْماً فَاسِقِينَ﴾.

اداره شدن زندگي عامه مردم با تبليغ و امكان استفاده ابزاري از آن

قبلاً هم اين مطلب را داشتيم كه ما يك تعليم داريم يك تعليل, يك تبليغ داريم يك تكرار اين چهار امر را از هم جدا كنيد در كارهاي مهندسي يك معمار كارآمد به آن نوجواني كه مي‌خواهد معماري ياد بگيرد مي‌گويد اين بنا را با اين وضع بچين اين مقدار سيمان اين مقدار آهن اين مقدار ميل‌گرد اين مقدار مثلاً بتون بريز اين بنا را بچين اين ياد مي‌گيرد و مي‌شود معمار خوب اما نمي‌داند كه چرا بايد اين‌قدر ميل‌گرد بريزد اين‌قدر آهن بريزد اين‌قدر سيمان بريزد وقتي درس مهندسی خوانده, علت اين كار را مي‌فهمد كه چطور اين بار سنگين را اين ستون حمل مي‌كند و اگر ستون عمودي باشد قدرتش چقدر است و كماني باشد قدرتش چقدر است اگر عمق اين ستون فلان مقدار باشد دوامش چقدر است كمتر باشد دوامش چقدر است اينها را نمي‌داند ولي وقتي فنّ مهندس را خواند ياد مي‌گيرد پس ما يك تعليم داريم يك تعليل, در بحث‌هاي فقهي ما هم همين‌طور است اول مي‌گويند فلان چيز واجب است فلان چيز حرام است بعد وقتي به جواهر رسيد علت وجوب را مي‌فهمد, علت حرمتش را مي‌فهمد كه امام(عليه السلام) اينجا اين‌طور دستور داد, امام(عليه السلام) آنجا اين‌طور دستور داد علتش را مي‌فهمد. پس يك تعليم است بعد تكميلِ آن يعني تعليل است, اين در رشته‌هاي علمي; اما آنها كه اهل علم و حوزه و دانشگاه نيستند با تبليغ زندگي مي‌كنند وقتي چيزي را به آنها گفتيد اينها باور مي‌كنند از يك رسانه رسمي, وقتي ده بار, بيست بار گفتي اين تكرار به منزله تعليل آنهاست ديگر دست بردار نيستند خيال مي‌كنند همين حق است و «لا ريب فيه» اگر چيزي را از يك رسانه رسمي شنيدند اول باور مي‌كنند وقتي ده بار, بيست بار شنيدند اين باورشان معلَّل مي‌شود در حدّ خودشان اين را مي‌گويند استخفاف, شستشوي مغزي. فرمود: ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ برهاني بر مسئله نياورد گفته كه زعيم كشور بايد با طلا و نقره و قصر و اينها باشد موسي(سلام الله عليه) كه اين حرف‌ها را ندارد كم كم دوبار و ده بار و بيست بار خودش گفته, ديگران گفته اينها باور كردند كه زعيم يك ملت بايد با جلال مادي و طلا و نقره باشد آيه 52 به بعد سورهٴ مباركهٴ «زخرف» اين است فرعون گفته بود: ﴿أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلاَ يَكَادُ يُبِينُ ٭ فَلَوْلاَ أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِن ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلاَئِكَةُ مُقْتَرِنِينَ ٭ فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ گفتند موسي كه طلا و نقره ندارد با يك چوب‌دستي آمده او كه قصر ندارد او كه طلا ندارد او كه زيور ندارد اينها هم باور كردند گفتند زعيم بايد كسي باشد كه طلا داشته باشد با اين شستشوي مغزي از آنها اطاعت گرفته.

نهي قرآن از سبك وزني و به استخفاف كشاندن ديگران

 مي‌فرمايند مبادا اگر چهارتا جاهل, چهارتا كار كردند باعث بشود كه شما از آن معيار اصلي فاصله بگيريد يا عصباني بشويد يا كار سبك‌مغز انجام بدهيد يا غضبناك بشويد; شبيه آن آيه است كه فرمود: ﴿وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَي أَلَّا تَعْدِلُوا إِعْدِلُوا[34] اگر عده‌اي حرف بد زدند مبادا اين باعث بشود كه شما هم ـ خداي ناكرده ـ دهنتان باز بشود حرف‌هاي تلخ بزنيد حرف‌هاي بد بزنيد حرف‌هاي سبك اصلاً نزنيد نه خودتان اين حرف سبك را بزنيد نه اگر كسي استخفاف كرد شما حرف سبك بزنيد ﴿وَلاَ يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لاَيُوقِنُونَ﴾ نه خودت خفيف‌گوي باش نه كسي باعث استخفاف تو باشد ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلاَ يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لاَيُوقِنُونَ﴾.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ روم، آيهٴ 54 .

[2] . سورهٴ فاطر، آيهٴ 15.

[3] . سورهٴ بقره، آيهٴ 165.

[4] . سورهٴ بقره، آيهٴ 267.

[5] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 112.

[6] . خصائص الائمة(سيد رضی)، ص112.

[7] . سورهٴ مومنون، آيهٴ 112.

[8] . مجمع‌البيان, ج8, ص486.

[9] . سورهٴ بقره، آيهٴ 6.

[10] . سورهٴ نمل, آيهٴ 81; سورهٴ روم, آيهٴ 53.

[11] . سورهٴ قارعة، آيات 6 و7.

[12] . سورهٴ قارعة، آيهٴ 8.

[13] . سورهٴ عنکبوت، آيهٴ 48.

[14] . سورهٴ زمر، آيهٴ 27.

[15] . سورهٴ نحل، آيهٴ 125.

[16] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 89 .

[17] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 22.

 

[19] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 38.

[20] . سورهٴ نمل، آيهٴ 80 .

[21] . صحيح(البخاری)، ج5، ص 9و8 .

[22] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 44.

[23] . نهج البلاغة، خطبهٴ 1.

[24] . الصحيفة السجادية، دعای 45.

[25] . سورهٴ بقره، آيهٴ 3.

[26] . سورهٴ بقره، آيهٴ 256.

[27] . ر.ک: التوحيد(شيخ صدوق)، ص 353.

[28] . الامالی(شيخ صدوق)، ص415.

[29] . سورهٴ قمر، آيات 17،22،32،40و51 .

[30] . سورهٴ قارعة، آيهٴ 9.

[31] . الميزان, ج16, ص207.

[32] . سورهٴ زمر، آيهٴ 65.

[33] . تهذيب‌الأحكام, ج3, ص35 و 36; تفسير كنزالدقائق, ج10, ص222.

[34] . سورهٴ مائده، آيهٴ 8 .


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق