19 02 2013 4763075 شناسه:

تفسیر سوره روم جلسه 20 (1391/12/1)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَلَئِنْ أَرْسَلْنَا رِيحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرّاً لَّظَلُّوا مِن بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ (51) فَإِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَي وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ (52) وَمَا أَنتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَن ضَلاَلَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ (53) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَشَيْبَةً يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ (54) وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ كَذلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ (55) وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَي يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلكِنَّكُمْ كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (56)

تكرار مباحث اصول دين, اخلاق و حقوق در سوره روم

چون اين سورهٴ مباركهٴ «روم» در مكه نازل شد و مطالب محوري سوَر مكّي, اصول دين است به انضمام خطوط كلي اخلاق و حقوق, لذا مسئله توحيد و وحي و نبوت و معاد به صورت مكرّر در اين سورهٴ مباركهٴ «روم» بيان شده است.

امكان تحليل عقلي يا تمثيلي منطقي نمودن تشبيه بهار به قيامت

در جريان معاد و احياي مردگان از چند منظر قرآن كريم برهان اقامه مي‌كند يكي از منظرهايي كه عمومي است و همه مي‌توانند بفهمند اين است كه خداي سبحان مي‌تواند مرده را زنده كند و آن جريان فصل بهار است كه وقتي باران الهي ريزش كرد اين درخت‌ها كه خواب‌اند بيدار مي‌شوند و آن موادّي كه در كنارشان تعبيه شده است را تغذيه مي‌كنند آن مواد مرده را زنده مي‌كنند اين استدلال يا بر اساس تحليل عقلي است كه فرقي بين احياي انسان و احياي جماد و نبات نيست يا يك تمثيل منطقي است يا يك تنبّه و تمثيل به معناي مَثل زدن است نه تمثيل منطقي. تمثيل منطقي از اقسام سه‌گانه حجت است كه پي بردن از جزئي به جزئي ديگر است همان است كه در كتاب‌هاي فقه و اصول به صورت قياس مطرح است كه در دين قياس مطرود است چه اينكه در منطق هم اين تمثيل, حجت نيست براي اينكه بيش از مظنّه افاده نمي‌كند يا منظور تنبّه دادن اذهان است كه بتوانند بفهمند كه قدرت وقتي مطلق شد مي‌تواند مرده را زنده كند يا تمثيل عرفي است كه فرمود: ﴿لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ﴾ كه مثل مي‌زنند.

مستدل نمودن احياي مردگان با تشبيه آن به جريان بهار

اگر ما با آن برهان‌هاي دقيق بررسي كنيم مي‌بينيم كه اينها به صورت استدلال واقعي است اگر درخت در اثر تغذيه اين خاك‌هاي مرده را زنده مي‌كند به حيات گياهي و اگر حيوان در اثر تغذيه همين غذاهاي مرده را زنده مي‌كند به حيات حيواني, انسان هم همين غذاهاي اطراف خود را اين نان و گوشت را كه مرده‌اند زنده مي‌كند به حيات انساني همين موادّ غذايي است كه به انسان تبديل مي‌شود مخصوصاً بنا بر مبناي جسمانية الحدوث و روحانية البقاء لكن اينها ابزار كارند اينها وسايل كارند اينها به اصطلاح فاعل به معناي ما به‌اند فاعل حقيقي يك نفر است و آن ذات اقدس الهي است آن‌كه تبديل مي‌كند مرده را به زنده و به مرده حيات مي‌بخشد آن خداست.

استفاده از تمثيل در دعاها به مانند «يا جابر العظم الكثير»

حالا در دعاها بخشي از اين معارف آمده شما در اين دعاهاي نوراني مي‌خوانيد «يا جابر العظم الكثير»[1] اي خدايي كه استخوان شكسته را جبيره مي‌كني آن شكسته‌بند كه دارو نمي‌دهد نه احتياجي به مرهم است نه احتياجي به قرص و آمپول است منتها آنها را براي تقويت يا رفع درد مي‌دهند هيچ شكسته‌بندي استخوان شكسته را به هم جوش نمي‌دهد فقط محكم مي‌بندد كه اينها تكان نخورد آن لحيم‌كاري آن جوش‌كاري آن دوتا را يكي كردن آن پراكنده را متّحد كردن كار خداست يعني استخوان شكستهٴ دوتا را يكي مي‌كند اين جَبيره كردن, جبران نقص, فيض الهي است در اين دعاها كه مي‌خوانيم «يا جابر العظم الكثير» همين است.

واقعي بودن استناد جبران همه نقص‌ها به خدا

پرسش: اگر كنايه بگوييم؟

پاسخ: نه معنای اصلش هم درست است كنايي و لوازمش هم درست است اين‌طور نيست كه معناي اصلش درست نباشد استخوان شكسته را او جبران مي‌كند همه فقرها را او برطرف مي‌كند شكستگي‌هاي ديگر را هم يقيناً جبران مي‌كند ترميم شكستگي‌هاي ديگر با ادله مطابقه ساير ادعيه هم تأمين است اينجا نيازي به معناي كنايه‌اي نيست براي اينكه هر چه را ما بخواهيم اراده كنيم همان مطالب كنايه‌اي در ادعيه ديگر به صورت شفاف آمده كه هر نقصي را او جبران مي‌كند لكن استخوان شكسته را شما از اين شكسته‌بندها سؤال كنيد از اين پزشكان متديّن سؤال كنيد كه شما آيا اين استخوان شكسته كه دوتا شده شما يكي مي‌كنيد شما قرص مي‌دهيد شما دارو مي‌دهيد يا محكم مي‌بنديد كه آن جوشكار جوش بزند اين بستن براي آن است.

مديريت توحيدي نظام هستي و وسيله بودن خاندان رسالت

به هر تقدير فرمود تمام اين كارها را ذات اقدس الهي فاعليّتش را مديريتش را تدبيرش را به عهده دارد منتها اينها ابزار كارند اينها فاعل به معناي مابه‌اند. در اين زيارت نوراني «جامعه كبيره» مي‌گوييم «بكم فتح الله و بكم يَختم»[2] بكم كذا و كذا اين هيچ غلوّي در كار نيست براي اينكه فاعل حقيقي خداي سبحان است اينها ابزار كارند بالأخره خداي سبحان اين زمين مرده را زنده مي‌كند منتها به وسيله باران, اين فضاي تاريك را روشن مي‌كند به وسيله شمس, شمس و نور شمس را او آفريد باران و آثار باران را هم او آفريد.

تبيين علت غلوآميز نبودن عبارت «بكم فتح الله و بكم يختم»

اگر فرمود: «بكم فتح الله و بكم يختم» نه يعني شما فاتح و خاتِم هستيد بلكه ذات اقدس الهي است چون ضمير «فَتح» و «يَخْتِم» به الله برمي‌گردد بنابراين هيچ غلوّي در كار نيست تمام اين كارها را اگر بررسي بكنيم خداي سبحان مديريت مي‌كند منتها ابزارش فرق مي‌كند اگر بخواهد به موجودي حيات گياهي بدهد در بدن و بدنهٴ نهال و خوشه و شاخه انجام مي‌دهد اگر بخواهد به موجود جامدي حيات حيواني بدهد در بدن و بدنهٴ حيوانات انجام مي‌دهد و اگر بخواهد به يك موجود جامدي حيات انساني بدهد در بدن و بدنهٴ انسان انجام مي‌دهد آن‌كه همه جهات را تدبير مي‌كند سهميه همه را مي‌دهد مو چقدر غذا مي‌خواهد ناخن چقدر غذا مي‌خواهد پوست چقدر غذا مي‌خواهد استخوان چقدر غذا مي‌خواهد گوش چقدر غذا مي‌خواهد غضروف چقدر غذا مي‌خواهد همه را ذات اقدس الهي كه آفريدگار اينهاست مي‌داند و همه اينها را دارد اداره مي‌كند بنابراين آن‌كه مدير و مدبّر حقيقي است ذات اقدس الهي است اگر اين تحليل را داشتيم مسئله «إذا رأيتم الربيع فأكثروا ذكر النشور»[3] مي‌شود برهاني و اين آياتي كه دارد ﴿فَانظُرْ إِلَي آثَارِ رَحْمَةِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَي﴾ مي‌شود برهاني, اگر كسي اين قدرت را نداشت در حدّ تمثيل است در حدّ تنبّه است و مانند آن.

بررسي عدم ثبات بعضي از انسان‌ها در «سرّا» و ضرّا»

مطلب ديگر درباره انسان‌شناسي فرمود بسياري از افراد سريع‌التحوّل‌اند مطمئن نيستند آرام نيستند همان «اتباع كلّ ناعق» هستند «يَمِيلُونَ مَع كُلِّ رِيحٍ»[4]هستند اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) تنها درباره احزاب و مسائل سياسي و اجتماعي نيست در مسائل اعتقادي هم هست فرمود يك عده مطمئن و آرام‌اند كه راه مشخص دارند يك عدّه «اتباع كلّ ناعق» هستند كه «يَمِيلُونَ مَع كُلِّ رِيحٍ» اين «يَمِيلُونَ مَع كُلِّ رِيحٍ» در مسائل اعتقادي هم هست يك مختصر وضعشان خوب بشود خوشحال‌اند و راضي‌اند يك مقدار خدا اينها را در امتحان قرار بدهد نگران و بدگوي و بدحال‌اند آن‌كه در سرّاء و ضرّاء ثابت باشد نيست, در همين سورهٴ مباركهٴ «روم» چند جا همين مطلب را ملاحظه فرموديد كه بيان كرده است آيه 33 فرمود: ﴿وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ﴾ مختصري در رفاه‌اند شاكرند, مختصري در آزمون‌اند به جاي صبر, بدگويند اين شكر و كفرشان به تبع همان بادهايي است كه مي‌وزد اينها «يَمِيلُونَ مَع كُلِّ رِيحٍ» هستند همان‌طوري كه در آيه 33 و 36 آمده است الآن اينجا هم همين‌طور است در آيه 49 فرمود: ﴿وَإِن كَانُوا مِن قَبْلِ أَن يُنَزَّلَ عَلَيْهِم مِن قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ﴾ قبلاً در حال يأس و اِبلاس و امثال ذلك بودند كمي كه وضعشان خوب شد شاكر شدند كمي اگر اوضاع برگردد باز كفران مي‌ورزند ﴿وَلَئِنْ أَرْسَلْنَا رِيحاً﴾ گاهي باد سرد مي‌آيد كشاورزي را مي‌زند اين شكوفه‌ها را بزند گاهي باد مسموم و سوزان مي‌آيد كشاورزي را مي‌زند نفرمود «و إذا أرسلنا ريحاً مسموماً أو باردا» فرمود گاهي باد را مي‌فرستيم كشاورزي اينها را مي‌زند خب اگر سرما مي‌آيد شكوفه‌ها را مي‌زند اين باد مسموم نيست در بعضي از موارد ممكن است باد مسموم بفرستد اين ريح, مطلق است گاهي سوزان و مسموم است گاهي سرد است و ريزنده ﴿لَئِنْ أَرْسَلْنَا رِيحاً﴾ همين گروه ﴿فَرَأَوْهُ﴾ آن مزروعشان را آن زرعشان را آن نخلشان را آن محصول كشاورزي‌شان را ﴿مُصْفَرّاً﴾ ببينند زرد شد ﴿لَّظَلُّوا مِن بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ﴾ فوراً يا بد مي‌گويند يا كفران نعمت مي‌كنند يا در قبال آن ايمان, كفر مي‌ورزند اين‌طورند اينها «اتباع كلّ ناعق» هستند اين «يَمِيلُونَ مَع كُلِّ رِيحٍ» هم صبغه سياسي, اجتماعي و مانند آن دارد هم صبغه اعتقادي اين صبغه اعتقادي را چند آيه همين سورهٴ مباركهٴ «روم» بيان فرمود.

معرفت‌شناسي تجربي, ريشه عدم ثبات توحيدي بعضي از انسان‌ها

مشكل اساسي اينها معرفت‌شناسي است اساس كار اين است كه انسان اگر بخواهد عالِم بشود دانشمند بشود تحقيق‌كننده بشود پژوهشگر بشود با كدام ابزار, برخي‌ها مي‌گويند كه ما فقط حس و تجربه را قبول داريم تا چيزي را نبينيم و به تجربه حسّي آن را نيابيم نمي‌پذيريم اينها مانند همان اسرائيلي‌ها فكر مي‌كنند كه مي‌گفتند: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَي اللّهَ جَهْرَةً﴾ يا ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ اين دو آيه نشان مي‌دهد كه اينها گرفتار معرفت‌شناسي منحصر به حس و تجربه‌اند اينها امور تجريدي, امور ملكوتي, امور ماوراي طبيعي, امور غيبي را كه درك نمي‌كنند هيچ درك نمي‌كنند آنكه بايد درك كند چشم ملكوتي است گوش ملكوتي است كه اينها ندارند آنچه اينها دارند چشم و گوش مُلكي است كه آن معارف, مُلكي و حسّي نيستند.

تحليل قرآني عدم ثبات توحيدي بعضي از انسان‌ها

در سورهٴ مباركهٴ «نمل» آيه 80 و 81 همين مضموني است كه الآن در سورهٴ مباركهٴ «روم» است سورهٴ «نمل» آيه 80 و 81 اين دو آيه مطابق با همين دو آيه‌اي است كه الآن در سورهٴ «روم» مي‌خوانيم در سورهٴ «نمل» آمده است كه ﴿فَإِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَي﴾ (يك) ﴿وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ﴾ (دو) آنها كه كورند معارف تو را نمي‌بينند آنها كه كرند معارف تو را نمي‌شنوند ﴿إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَا أَنتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَن ضَلاَلَتِهِمْ﴾ آن‌كه كور است و كوركورانه كج‌راهه و بيراهه مي‌رود حرف تو را نمي‌شنود و تو را نمي‌بيند و نور تو را هم مشاهده نمي‌كند تا از بيراهه به راه منتقل شود ﴿وَمَا أَنتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَن ضَلاَلَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ﴾ اين دو آيه يعني آيه 80 و 81 سورهٴ مباركهٴ «نمل» كه بحثش قبلاً گذشت مطابق با همين دو آيه سورهٴ مباركهٴ «روم» است كه الآن اينجا مي‌خوانيم. در سورهٴ «روم» آيه 52 و 53 اين است ﴿فَإِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَي وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ ٭ وَمَا أَنتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَن ضَلاَلَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ﴾.

كف علوم بودن معرفت تجربي و عدم درك معارف توحيدي با آن

غالب اين كمونيست‌ها غالب ملحدان همين‌طورند معرفت‌شناسي اينها در كف دانش است يعني از اين پايين‌تر ما ديگر معرفتي نداريم از معرفت‌شناسي حسي و تجربي پايين‌تر نيست بالاتر از آن, معرفت رياضي است بعد معرفت كلامي بعد معرفت فلسفي بعد معرفت عرفان نظري بعد معرفت شهودي، اينها براي دانشمندان بشري است وحي در اوج و معراج است كه حساب خاصي دارد كه يك بشر عادي به آنجا نمي‌رسد آن يك حساب ديگري است راه‌هايي كه بشر دارند اين است اين راهي كه حارثةبن‌مالك مي‌گويد: «كأني أنظر إلي عرش ربّي»[5] اينها راه‌هاي شهودي است كه مقدور بشر عادي هم است اما وحي و ما ادراك ما الوحي ديگر در دسترس افراد عادي و غير معصوم كه نيست.

پرسش:... پاسخ: بله, در تكامل نه اينكه «اتباع كل ريح» اين بادها كه مي‌وزد اين ابرها كه مي‌آيد اين باران كه مي‌آيد باعث مي‌شود ترقّي بكنند فرمود: ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ نه اينكه دركات باشد اينها يك حال نيستند اما همه‌اش در دركه‌اند مؤمن و مؤمن عالم اينها درجات‌اند يك حال نيستند بله, ﴿زَادَتْهُمْ إِيمَاناً﴾ هست درجات دارند يكي پس از ديگري اما اينها دركات دارند يك حال نيستند و هر لحظه به يك سَمت ديگري دارند سقوط مي‌كنند.

پس مشكل اساسي اينها معرفت‌شناسي است كه بايد بررسي كنند كه انسان از چند راه مي‌تواند به واقع دسترسي پيدا كند اگر معلوم, محسوس بود راه شناختش حس و تجربه حسي است اگر مجرّد بود راه شناختش تجريد است اگر فوق اين نوع اعمال بود, دسترسي به مفهوم دسترسي امكان ندارد بالأخره درجات معرفت‌شناسي به درجات آن معروف است.

كوري و كري دو مشكل مشركان در هدايت‌پذيري

فرمود اينها دو مشكل دارند يكي اينكه كورند خب وقتي تو را نمي‌بينند نور را نمي‌بينند شما با چه وضع مي‌خواهي اينها را هدايت كني, يكي اينكه كَرند شما ببينيد اين رسانه‌ها و غير رسانه‌ها براي كَرها برنامه دارند سرّش اين است كه اين كرها درست است كه نمي‌شنوند اما چشم دارند مي‌بينند اشارات آن گوينده و گزارشگر را مي‌بينند او با دست خودش با سر و صورت خودش اشاره مي‌كند اين يك چيز مي‌فهمد اما اگر كسي كر باشد پشت هم كرده باشد خب اين چه چيزي را مي‌بيند فرمود اينها كرند ﴿إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ﴾ خب الآن شما مي‌بينيد براي اين كرها برنامه دارند آن گزارشگر با اشارات دستش دارد تفهيم مي‌كند اين كرها هم مي‌فهمند ولو خيلي از مطالب را نفهمند ولي اجمالاً با اشاره گزارشگر مي‌فهمند اما اگر اين كر به آن گزارشگر پشت بكند خب چه چيزي را مي‌بيند چه چيزي را مي‌فهمد.

بازگشايی چشم و گوش مشرکان مهم­ترين کار انبياء

مهم‌ترين كاري كه انبيا كردند اين است كه آمدند اين چشم و گوش درون را باز كردند چشم بعضي‌ها بسته است اين چشم را باز مي‌كنند گوش بعضي‌ها بسته است اين گوش را باز مي‌كنند وقتي گوش شنوا شد چشم بينا شد معارف ديدني را به اينها نشان مي‌دهند معارف شنيدني را به اينها نشان مي‌دهند پس چهار كار كردند يكي اينكه غبارروبي كردند اين چشم و گوش را شنوا و بينا كردند بعد غذاي چشم و گوش را هم به اينها دادند مطالب را به اينها گفتند كه «يثيروا لهم دفائن العقول».[6]

اكتفاي دنياي شرك امروز بر معرفت‌شناسي تجربي

الآن شما مي‌بينيد اين جمعيت عظيم چين, اين جمعيت عظيم اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي سابق اينها واقعاً مشكل جدّيشان همين معرفت‌شناسي است مي‌گويند چيزي را ببينيم باور مي‌كنيم چيزي را نبينيم نيست, حصر موجود در طبيعت و ماده مستلزم حصر معرفت‌شناسي در حس و تجربه است.

امضاي قرآن بر علوم تجربي همراه با تأكيد بر عدم اكتفاي به آن

قرآن كريم آمده علم را درجات‌بندي كرده هم علم حسي و تجربي را امضا كرده فرمود وقتي قابيل برادرش هابيل را كُشت اين جسد در دستش مانده و چون بشر اوّلي بود نمي‌دانست كه چگونه اين مرده را دفن مي‌كنند ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي‏ سَوْءَةَ أَخِيهِ﴾ اين تجربه‌آموزي از راه حس را قرآن كريم امضا كرده اعلام كرده اِعمال كرده به بشر آموخت اين راه حق است. بخش‌هاي ديگري هم از همين قبيل قرآن كريم نشان داده اينها كفِ دانش است اگر كسي در همين حد زندگي كند فقط زميني است اگر از اين حد بالا بيايد معلوم مي‌شود كه در صدد تحول است تا به ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ برسد.

داشتن گوش و چشم ملكوت‌شناس، لازمه فهم معارف توحيدي

فرمود آن‌كه بالأخره چشم و گوش ملكوت‌شناسي دارد آن‌كه مي‌فهمد غيبي هست, آن‌كه مي‌فهمد ماوراي طبيعتي هست حرف تو را گوش مي‌دهد اگر مطابق با برهان بود مي‌پذيرد, نشد, نكول مي‌كند اما اينها كه چشم و گوششان بسته است چطوري حرف تو را بفهمند. در سورهٴ مباركهٴ «حج» كه گذشت فرمود ما كه مي‌گوييم بعضي‌ها كورند منظور چشم ظاهري نيست ﴿فإنّها لاَ تَعْمَي الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾ دل, چشم دارد دل, گوش دارد ما با دلي كه گوش دارد حرف مي‌زنيم ما به دلي كه چشم دارد خودمان را نشان مي‌دهيم اينها نه چشم دارند نه گوش دارند ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾, ﴿فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ﴾ و مانند آن. اين دو آيه يعني آيه 52 و 53 سورهٴ مباركهٴ «روم» مطابق همان آيه 80 و 81 سورهٴ مباركهٴ «نمل» است كه گذشت. چون همين سورهٴ مباركهٴ «روم» در مكه نازل شد و عنصر محوري مسائل مكي همين اصول دين است باز براي چندمين بار خلقت انسان يا خلقت موجودات ديگر را مطرح مي‌كند.

تبيين مراحل چهارگانه وجود انسان و بيان ضعف او

 فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَشَيْبَةً يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ﴾ درباره انسان چندين سخن فرمود, يك مرحله مربوط به «ليس» تامّه اوست كه وقتي زكريا(سلام الله عليه) عرض كرد كه هم من پيرم هم همسرم پير است و آن وقت كه اين همسرم در سنّ جواني يا ميانسالي بود ﴿وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً﴾ آن وقت عقيم بود الآن كه پير است فرمود: ﴿قَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئاً﴾ اين ﴿شَيْئاً﴾ خبر نيست كه اين اسم و خبر باشد «كان», «كان» ناقصه باشد اين «ليس» تامه است ﴿َلَمْ تَكُ﴾ تو نبودي, همه موجودات اين‌طورند هيچ كدام نبودند ذات اقدس الهي فاطر است, ﴿بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است نوآور است فرمود انسان اصلاً نبود هيچ چيزي نبود خدا او را به وجود آورد (يك) مرحله دوم آن است كه خدا وقتي كه او را موجود كرد قابل ذكر نبود ﴿هَلْ أَتَي عَلَي الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً﴾ اين «كان», «كان» ناقصه است اين ﴿شَيْئاً مَذْكُوراً﴾ خبر آن است و اين است كه قابل ذكر نبود آن‌كه ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾ آن ديگر قابل ذكر نيست. مرحله سوم همين كودكي است كه فرمود وقتي به دنيا آمده ضعيف است بعد وقتي به مرحله بلوغ و جواني رسيد قدرتي پيدا مي‌كند ميانسالي رسيد قدرتش تعديل مي‌شود فرتوتي و كهنسالي به سراغ او آمد دوباره ضعيف مي‌شود كه ﴿مَن نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ﴾ اين آيه ﴿مَن نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ﴾ هم تأييد و تقويت حس و تجربه است امر ملكوتي نيست اين احتياجي به معرفت‌شناسي فلسفي و كلامي و اينها ندارد كه تجريد بخواهد اين امر محسوس است خب هر انسان پيري ضعيف مي‌شود همان‌طوري كه ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ﴾ تأييد حس و تجربه است ﴿مَن نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ﴾ هم همين است اينكه چيز ديگري نيست نفرمود «من نعمّره ننكّسه في الأمر» آن قسمت امرش آن قسمت روحش آن ممكن است خيلي قوي و قوي‌تر باشد اما بالأخره خَلق بدني‌اش همين‌طور است يك سالمند بالأخره بايد خودش با عصا حركت كند دو نفر هم دستش را بگيرند پس ﴿وَمَن نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ﴾ امر چهارم اين است كه خود انسان از صدر تا ساقه, از ساقه تا صدر موجود ضعيفي است آن را در سورهٴ مباركهٴ «نساء» بيان فرمود كه انسان موجود ضعيفي است آيه 28 سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين بود ﴿يُرِيدُ اللّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمْ وَخُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِيفاً﴾ نه در طليعه امر, اين است كه با اندك آسيبي از پا در مي‌آيد با اندك ميكروب ناشناخته از پا در مي‌آيد اين ضعيف است پس اين چهار مرحله را درباره انسان بيان فرمود.

آشكار شدن بطلان غرور انسان با نگاه به ضعف وجودي خود

آن وقت انساني كه وضعش اين است با چه چيزي مي‌تواند مغرور بشود به چه چيزي مي‌خواهد تكيه كند اگر بخواهد به قدرت روح تكيه كند قدرت روح كه در ايمان و بندگي ذات اقدس الهي است. فرمود وقتي كه انسان اين مراحل را يكي پس از ديگري بررسي مي‌كند مي‌بيند از خودش هيچ ندارد ﴿ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَشَيْبَةً﴾ يعني پيري, ﴿يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ﴾ هر چه او بخواهد انجام مي‌دهد كه اين سخن از تدبير نيست تدبيري كه منهاي خالقيت باشد اصلاً تدبير او, ربوبيت او به قسمي از اقسام خالقيت او برمي‌گردد او عليمِ مطلق است مي‌داند چه كار كند و قدير مطلق است هر چه را مصلحت تشخيص داد همان را انجام مي‌دهد.

اندك بودن علم حسي سبب اعراض از زندگي توحيدي

حالا مي‌رسيم مسئله معاد, فرمود اينها كه معرفت‌شناسي حسّي دارند غير از ماده و دنيا چيز ديگري را درك نكردند با همين ابزار اندك كه فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّي عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ٭ ذلِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾ اينها علمشان درباره جهان‌شناسي به اندازه يك مقدار پول خُرد است همين! ﴿ذلِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾ مبلغ علمي‌شان همين است سرمايه‌شان همين است.

ضعف علم حسي سبب عدم درك مرگ و قيامت حتي پس از مرگ

اينها با همين وضع مي‌ميرند خيلي از اينها اصلاً وقتي مردند نمي‌دانند مردند بعد وقتي وارد صحنه قيامت مي‌شوند نمي‌دانند اين قيامت است چون با كدام سرمايه بفهمند اين قيامت است چيزي كه نيندوختند نه خودشان اهل معنا بودند كه كشف كنند نه حرف انبيا را گوش دادند لذا با همان ديدِ بسته محشور مي‌شوند سرگردان‌اند وقتي از اينها سؤال بكني كه از آن وقتي كه مُردي تا الآن چقدر طول كشيد اينها چون غير از معرفت‌شناسي حسّي و تجربي نداشته و الآن هم ندارند با همان وضع محشور شدند اينها خيال مي‌كنند اينجا هم دنياست مدتي خواب بودند الآن بيدار شدند مي‌گويند يك ساعت يا كمي كمتر يا بيشتر همين! عالمان آن روز, مؤمنان هستند اولياي الهي هستند فرشته‌ها هستند مي‌گويند نه, اين‌چنين نيست شما ميليون‌ها سال در برزخ بوديد الآن به اين صورت در آمديد يك ساعت و نيم ساعت چيست. در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» گوشه‌اي از اين معارف را بيان فرمود, فرمود وقتي كه در قيامت از اينها سؤال مي‌كنند مي‌گويند يك روز يا نصف روز ما مانديم آيه 112 به بعد سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» اين بود كه ﴿قَالَ﴾ از آنها سؤال مي‌كنند ﴿كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ﴾ شما چند سال در برزخ بوديد اينها مي‌گويند سال چيست, ما يك روز يا يك نصف روز بوديم خيال مي‌كنند اين هم دنياست و همان آثار دنيايي را دارد ﴿قَالُوا لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ﴾ اينها خيال مي‌كنند آنجا هم مثل دنياست اصلاً غير از دنيا چيز ديگري درك نمي‌كنند بعد كم كم برايشان روشن مي‌شود كه وضع چيست آن‌گاه مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾.

پرسش: در برزخ عذاب مي‌كشند؟

پاسخ: بله, ولي خيال مي‌كنند عذاب دنياست نمي‌دانند كه چه خبر است برخي‌ها ممكن است بفهمند.

تفاوت ماهوي پاسخ عُزير نبي(عليه السلام) با حس‌گرايان

پرسش:... پاسخ: نه, جناب عُزير بعد از اينكه در دنيا زنده شد اين را فرمود يعني بعد از اينكه در دنيا زنده شد چون آ‌نجا مشخص نيست آنجا سال و ماه ندارد وقتي آنجا سال و ماه ندارد وقتي در همين دنيا زنده شده اين فرمايش را مي‌فرمايد ولي اينها الآن در قيامت‌اند در برزخ‌اند خيال مي‌كنند كه حكم قيامت يا حكم برزخ هم حكم دنياست.

بررسي مقصود از آسمان و زمين و زمان در برزخ و قيامت

پرسش:... پاسخ: بله خب, همان آل‌فرعون است عذاب عرضه مي‌شود, در عالم برزخ‌اند, در عالَم برزخ آن سماوات و ارضي كه در آيات سورهٴ مباركهٴ «هود» هست اين سماوات و ارض برزخي است كه فرمود: ﴿خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ وگرنه در قيامت كه سما و ارضي به اين صورت نيست ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ[7] در آنجا آنهايي كه در بهشت برزخي‌اند ﴿لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيّاً﴾ آنها كه در جهنم برزخي‌اند كه ﴿يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّاً وَعَشِيّاً﴾ هر بامداد و شامگاه, حالا هم آن آيه ﴿لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيّاً﴾ كنايه از دوام است مثل اينكه ما مي‌گوييم صبح و شام يعني هميشه يا نه, در همين دو مقطع, اگر كنايه از دوام بود چه در مسئله ﴿بُكْرَةً وَعَشِيّاً﴾ اهل جنّت كه «القبر روضة من رياض الجنّة» چه درباره كفار كه آن هم «حُفرة مِن حُفَر النيران»[8] دائماً عذاب بر آنها عرضه مي‌شود چه اينكه دائماً نسبت به مؤمنين, رفاه و نعمت عرضه مي‌شود اگر نه, واقعاً ﴿بُكْرَةً وَعَشِيّاً﴾ يعني بامداد و شامگاه در هر دو يكي است ولي بالأخره اين در برزخ است از اينها سؤال نمي‌كنند كه شما چه مقدار آنجا هستيد ولي وقتي وارد صحنه قيامت شدند سؤال مي‌كنند مي‌گويند ما بيش از يك ساعت نبوديم چون اصلاً معرفت‌شناسي اينها حسي است سوگند هم ياد مي‌كنند ﴿يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ كَذلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ﴾.

«مأفوك» شيطان بودن سبب فراموشي ياد خدا و بيداري آنها در قيامت

مؤفَك و مأفوك يعني مصروف بالأخره شيطان آنها را جابه‌جا مي‌كند اينها در دنيا مؤفك بودند مأفوك بودند مصروف بودند صارفي داشتند كه اينها را از ياد خدا باز مي‌داشت در آخرت هم همين‌طورند چون راه برگشتي نيست راه معرفت جديدي كه پيدا نكردند تا كم كم آن عادات و آداب سوء دنيايي از اينها رخت بربندد وقتي جهنم را مي‌بينند مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾.

نشنيدن صداي زفير جهنم توسط بهشتيان و علت آن

اما ديگر بهشت را نمي‌بينند چه اينكه بهشتي‌ها هم جهنم را نمي‌بينند آن صداي جهنمي‌ها كه از فاصله دور شنيده مي‌شود ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً﴾ آن خروش جهنم را كه به گوش تبهكاران مي‌رسد اصلاً بهشتي‌ها نمي‌شنوند همان‌طوري كه در دنيا اين سر و صداهاي باطل, اين نغمه‌هاي باطل, اين مناظر باطل, اين نامحرم‌ها اين همه هستند اينها نگاه نكردند آن آهنگ‌هاي حرام را گوش ندادند آن غيبت‌هاي حرام را گوش ندادند در آخرت هم زفير جهنم را اصلاً نمي‌شنوند ﴿لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا﴾ كمترين صداي جهنم را نمي‌شنوند با اينكه جهنم زفير دارد[9] جهنم آخرت اهل درك است اهل معرفت است اين وقتي كافر را از دور مي‌بيند حمله مي‌كند اين رؤيت را خدا به جهنم اِسناد داد نه «رأوها» فرمود: ﴿إِذَا رَأَتْهُم﴾ يعني اين جهنم, اين نار كفار را از دور ببيند حمله مي‌كند چون نار آخرت نار باادراكي است اگر نار باادراكي است مي‌فهمد اين كسي كه دارد مي‌آيد چه كاره است همين زفير جهنم كه از فاصله‌هاي دور شنيده مي‌شود اصلاً به گوش مؤمن نمي‌رسد.

تبيين آيات و روايات پيرامون ملاقات بهشتيان با جهنميان

پرسش:... پاسخ: در ﴿إِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ روايتي است از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) كه آنجا ورود به معناي اشراف ذكر شده است[10] معناي دومش اين است كه «وردتموها و هي خامدة»[11] ما از جهنم عبور كرديم جهنم خاموش بود به هر تقدير صداي جهنم و خروش و زفير جهنم را اصلاً مؤمن نمي‌شنود ﴿لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾ دنيا همين‌طور است.

پرسش:... پاسخ: بله هست, آنها براي نشاطشان است در بهشت هم مؤمنين برخي‌ به برخي مي‌گويند كسي بود در دنيا ما را مسخره مي‌كرد شما الآن ديديد كجا هستند ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِي سَوَاءِ الْجَحِيمِ﴾ آن براي اين است كه تشفّي حاصل بشود در بخش‌هايي از قرآن كريم آمده كه همان‌طوري كه در دنيا تبهكاران, مؤمنين را مسخره مي‌كردند و تحقير مي‌كردند ﴿فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ﴾ اين براي تشفّي قلوب است اين ديگر معنايش اين نيست كه جهنم يا صداي جهنم, مؤمنين را بلرزاند و بترساند.

تفاوت پاسخ تبهكاران و صاحبان علم از مقدار توقف در دنيا

غرض آن است كه در خصوص صحنه قيامت نه در بهشت و جهنم وقتي ساهره قيامت قيام كرد از همين تبهكاران سؤال مي‌كنند كه شما چقدر در زمين مانديد چون برزخ بالقياس الي الآخره جزء ارض حساب مي‌شود همين برزخ بالقياس الي الدنيا جزء يوم الآخره حساب مي‌شود قسم مي‌خورند كه ﴿مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ كَذلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ﴾ اما ﴿وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ﴾ نه تنها عالِم بودند مؤمن هم بودند آنها مي‌گويند «لام», «لام» قسم است ﴿لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ﴾ حالا ﴿كِتَابِ اللَّهِ﴾ يعني قضاي الهي آنچه در لوح الهي و مقدرات الهي بود يا آنچه ذات اقدس الهي در كتاب‌هايش مرقوم فرمود, كتاب‌هايي كه به انبياي ابراهيمي داد مخصوصاً به وجود مبارك پيغمبر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) داد در اين كتاب‌ها آمده است كه وقتي وارد برزخ شديد تا روز بعث بايد بمانيد الآن اين روز بعث است و نمي‌دانيد شما. انسان يا خودش بالأخره بايد ﴿كَانَ لَهُ قَلْبٌ﴾ باشد اين معارف را بفهمد كه قيامتي هست يا گوش شنوا داشته باشد شما كه خودتان نظير حارثه و امثال ذلك نديديد, گوش شنوا هم نداشتيد براي اينكه به اين انبيا پشت كرديد ﴿لاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ﴾ خب هيچ چيزي درك نمي‌كنيد با همين وضع وارد مي‌شويد.

نصيحت اخلاقي امام خميني(رحمه الله) بر عدم درك تبهكاران از مرگ حتي پس از آن

سيدناالاستاد امام(رضوان الله عليه) آخر سال كه مي‌شد نصيحت مي‌كردند يكي از نصايحشان كه اولين بار از لبان شريفشان شنيديم اين بود كه خيلي‌ها بعد از مرگ نمي‌فهمند مردند مخصوصاً آنها كه بيگانه بودند اهل نماز نبودند وقتي از آنها سؤال مي‌كنند كه دينت چيست پيامبرت كيست نمي‌دانند چون اين كاري با اذان و اقامه نداشت كاري با نماز نداشت خب الآن كساني هستند كه نماز نمي‌خوانند ولي مي‌دانند پيامبرشان چه كسي است ولي اين دانستني كه عمل در آن نباشد از ياد آدم مي‌رود خب انسان با چه چيزي يادش بيايد اگر وضع آخرت مثل دنيا بود خب انسان مي‌توانست دروغ بگويد خلاف بگويد ولو عقيده ندارد نامش را بداند اما آنجا مطابق با عقيده و عمل سخن مي‌گويد خب اين اعمال باعث رسوخ آن ملكات است.

بررسي دردناكي مرگ بر كافر و لذت آن براي مؤمن

جريان مرگ نظير سرطان و اينها نيست كه بالأخره آدم بتواند مقاومت كند تمام اعضاي بدن را در حال زنده زنده بي‌روح مي‌كنند خب چرا اگر گوشت بدن كسي را قيچي بكنند درد مي‌آيد براي اينكه زنده‌اي است مي‌خواهند بي‌جان كنند چرا دندان كسي را اگر بدون آمپولِ تخدير بكشند درد مي‌آيد براي اينكه زنده‌اي است مي‌خواهند بي‌جان كنند مرگ يعني همين اين روح را از تمام بدني كه زنده است مي‌كشند بيرون آن وقت چه چيزي بايد آدم را نجات بدهد چه كسي بايد به آدم تحمل بدهد طامّهٴ مرگ يك چيز عادي نيست براي يك عدّه راحت است خب اينكه سخت‌تر از آن در عالَم هيچ چيزي نيست يك وقت است كسي را منفجر مي‌كنند با يك گلوله مي‌كُشند اين ديگر يكي, دو دقيقه بيشتر رنج نمي‌برد يك وقت روح از پا تا مغز سر اين بدن را ترك مي‌كند يعني زنده زنده او را مي‌ميرانند مگر مرگ قابل تحمل است ما كه نمي‌دانيم بيچاره چه مي‌كشد خب اين خطر براي همه ما هست همين خطري كه دردناك‌تر از آن در عالَم هيچ نيست براي مؤمن روح و ريحان است مرحوم كليني(رضوان الله عليه) اين روايت نوراني را نقل مي‌كند كه هيچ لذتي براي مؤمن در تمات مدت عمر به اندازه لذت مرگ نيست.[12] به هر تقدير فرمود: ﴿وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَي يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلكِنَّكُمْ كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . مصباح المتهجّد, ص228.

[2] . من لا يحضره الفقيه, ج2, ص615.

[3] . التفسير الكبير, ج17, ص194.

[4] . نهج‌البلاغه, حكمت 147.

[5] . الكافي, ج2, ص53 و 54.

[6] . نهج‌البلاغه, خطبه 1.

[7] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 48.

[8] . الامالي (شيخ طوسي), ص28.

[9] . سورهٴ هود, آيهٴ 106.

[10] . تفسير القمي, ج2, ص52.

[11] . الكشاف, ج3, ص35.

[12] . الكافي, ج3, ص127 و 128.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق