29 06 1983 4845149 شناسه:

تفسیر سوره رعد جلسه 51

دانلود فایل صوتی

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (۲۵)

بعد از اينكه معارف دين را با برهان بيان فرمود و اشكالات اصول دين را حل كرد آن‌گاه فرمود مردم در برابر معارف الهي دو دسته‌اند عده‌اي اين ندا را اجابت مي‌كنند مي‌شوند اولوالالباب عده‌اي به اين ندا اعتناء نمي‌كنند آنها كه به اين ندا اعتناء كردند و شدند اولوالالباب روش عملي آنها را در هشت يا نه صفت شمرد و پايان كار آنها را هم ﴿جنات عدن﴾[1] با تكريم‌هاي فرشتگان ياد فرمود ولي كساني كه اين ندا را اجابت نكرده‌اند سيرة عملي آنها را اين‌چنين ذكر مي‌فرمايد اينها كسانيند كه عهد خدا را بعد از پيمان بستن مي‌شكنند و آنچه را كه خداي سبحان امر به وصل و پيوند كرده است قطع مي‌كنند و باعث فساد در زمينند و كيفر آنها هم لعنت خداست وبدي دار دربارة اولوالالباب هم مسائلي كه به اعتقادات آنها برمي‌گشت اشاره مي‌فرمود هم اعمالي كه رابطة آنها را با خدا محكم مي‌كرد و هم اعمالي كه رابطة آنها را با مردم محكم مي‌كرد در ضمن هشت صفت ذكر فرمود ولي دربارة كفار سخن از ارتباط با خدا نيست مسئلة ﴿يخشون ربهم﴾ نيست ﴿يخافون سوء الحساب﴾[2] نيست مسئلة صبر نيست مسئله اقام الصلاة نيست مسئلة ﴿و يدرؤن بالحسنة السيئة﴾[3] نيست مسئلة ﴿ينفقون اموالهم﴾[4] نيست مي‌ماند اين صفات سلبي يعني نقض عهد و قطع چيزي كه خدا به وصل او امر كرد و افساد در زمين بنابراين در دو مقام بحث خواهد بود مقام اول سيئات اينها مقام ثاني كيفر اينها اما مقام اول كه سيّئات اينها را بيان مي‌فرمايد مي‌فرمايد ﴿والذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه﴾ آنها كه عهد خدا را نقض مي‌كنند وقتي انسان ايمان آورد با لسان عقل و وحي با خداي خود پيمان بست و تعهّد سپرد و اين پيمان را  محكم كرد براي اينكه عقيده روي اين پيمان صحّه گذاشت و انسان را نسبت به اين پيمان ملزم و ملتزم كرد اگر كسي عهد خدا را نقض كند اين يا به آن است كه اول ايمان بياورد بعد نقض كند يا نه اگر هم مرتد فطري است آن تعهّد فطري را نقض كند در هر دو حال خداي سبحان در يك موطني از انسانها تعهد گرفت يا روي فطرت است يا روي لسان عقل است به هر لساني كه باشد خداي سبحان از انسانها تعهد گرفت و به هر انساني هم مي‌فرمايد ﴿الم اعهد اليكم يا بني آدم﴾[5] و بر اساس آية سورة اعراف ﴿واذ اخذ ربك من بني آدم من ظهورهم ذريتهم﴾[6] يك موطني هست كه در آن موطن انسان خداي خود را مشاهده كرد و به او تعهد سپرد حالا آن موطن ذرّيه است قبل از ولادت در اين عالم است يا به لسان عقل است يا نه به لسان فطرت است علي اي حال در يك موطني انسان به خداي خود تعهّد عبوديت سپرد پس چه انساني كه اول ايمان بياورد بعد مرتد بشود و چه انساني كه مرتد فطري باشد يا ملي باشد در هر دو حال يك موطني داشت كه در ان موطن به خداي خود تعهد سپرد و اگر كفر ورزيد اين تعهد الهي را بعد از ميثاق بستن نقض كرده است ﴿والذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه﴾ كه اين تأكيد اصل مطلب است خداي سبحان روي اين نقض عهد چند جا تكيه فرمود چه در سورة بقره.

سؤال ...

جواب: نه نقض عهد و قطع رحم و افساد في الارض اين كارها در دنيا است اما پيمان گرفتنش ممكن است در يك موطن ديگري باشد

سؤال ...

جواب: بله حالا يكي از آن وجوه خواهد بود الان در صدد انتخاب يكي از آن وجوه نيستيم علي اي حال در يك موطني حالا يا به لسان عقل است يا به لسان فطرت است يا در موطن اخذ ذريه است در يك موطني انسان تعهد به بندگي داد و ربوبيت حق را امضاء كرده است در آية 27 سورة بقره اين‌چنين آمده است كه فاسقين را معرفي مي‌كند فاسقين كساني‌اند ﴿الذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعون ما امر الله به ان يوصل و يفسدون في الارض اولئك هم الخاسرون﴾[7] كه در مقام اول اين آيه با آن آيه يك لسان است در مقام ثاني بحث كه كيفر باشد بين اين آيه و آن آيه تفاوت است آنجا مي‌فرمايد ﴿اولئك هم الخاسرون﴾[8] اينجا مي‌فرمايد ﴿لهم اللعنة و لهم سوء الدار﴾ و الا در مقام اول بحث كه صفات سلبي را ذكر مي‌كند تقزيباً يك لسان است فاسق كسي است كه پيمان شكن است پيمان الهي را نقض مي‌كند و آنچه را كه خداي سبحان هم دستور وصل داد آن را هم قطع مي‌كند و باعث فساد در زمين است در سورة نحل اين معنا با يك لسان ديگري ذكر شده است فرمود آية 91و92 سورة نحل فرمود ﴿واوفوا بعد الله اذا عاهدتم و لاتنقضوا الايمان بعد توكيدها﴾[9] اينكه فرمود ﴿واوفوا بعهد الله اذا عاهدتم﴾[10] آن پيماني كه بستيد آن پيمان را وفا كنيد و سوگندها را بعد از توكيد زيرا به خدا سوگند ياد كرديد آن سوگندها را هم نقض نكنيد زيرا ﴿و قد جعلتم الله عليكم كفيلا﴾[11] شما خدا را كفيل برخود قرار داديد گفتيد بالله كذا والله كذا اگر شما خدا را كفيل كرديد به اين معناست كه من اگر اين عمل را انجام ندادم خودم را در اختيار خدا مي‌سپارم او مرا به هر امري كه مي‌داند كيفر بدهد معناي بالله و والله گفتن اين است يعني اين امر را من به خدا ارتباط مي‌دهد و اگر آن عمل را انجام نداد اين رابطه را قطع كرد وقتي رابطه را قطع كرد خود را در اختيار الله مي‌سپارد كه عمل را به نام او توكيد كرد و تاكيد كرد لذا در اين كريمه مي‌فرمايد  ﴿ولا تنقضوا الايمان بعد توكيدها و قد جعلتم الله عليكم كفيلا ان الله يعلم ما تفعلون﴾[12] در آية بعد اين معنا را به اين صورت مي‌فرمايد ﴿ولا تكونوا كالّتي نقضت غزلها من بعد قوة أنكاثا﴾[13] شما كه تعهّد الهي سپرديد اين تعهد را وفا كنيد و اگر با خدا عهد بندگي بستيد بندة خدا باشيد بزرگان يك رساله‌اي مي‌نوشتند به نام رسالة عهد كه تعهدات خود را در برابر خداي سبحان بيان مي‌كردند عهد كردم چه بكنم چه بكنم چه بكنيم بعضي از سنن را هم در اين رسالة عهدشان ذكر مي‌كردند.

سؤال ...

جواب: انسان وقتي عوامل غفلت از او گرفته بشود به يادش مي‌آيد ﴿دعوا الله مخلصين له الدين﴾[14] اين‌طور نيست كه يادش نباشد فعلا غافل است اگرآن عوامل غفلت زدوده بشود فوراً يادش مي‌آيد

سؤال ...

جواب: آن يك مطلب ديگري است. ﴿ولا تنقضوا الايمان بعد توكيدها﴾[15] در اين زمينه فرمود اگر تعهد سپرديد يعني اين حبل را اين طنابي كه يك طرفش به دست خداست يك طرفش به دست شما اعتصام كرديد گرفتيد اين طناب را اين طناب را گرفتن كافي نيست اين طناب را گرفتن براي آن است كه انسان به همراه اين طناب بالا برود اعتصان ﴿بحبل الله﴾[16] براي اين است كه انسان به دنبال اين حبل بالا برود اگر يك طنابي مفتول باشد و يك گوشه‌اي افتاده باشد آنكه حبل نيست تا انسان آن را محكم بگيرد به طنابي انسان اعتصام دارد كه عاصم انسان باشد و انسان در عصمت او و در صيانت او از دسترس خطرها محفوظ باشد اين طناب طنابي نيست كه در يك گوشه افتاده باشد آنكه اعتصام ندارد طنابي است محكم كه يك طرفش در اختيار قدير محض است يك طرفش هم بدست بندگان است بندگان بايد اين طناب را بگيرند و از اين طبيعت بگذرند تا آسيب نبينند براي اينكه اينجا «دار بالبلاء محفوفة»[17] اگر كسي خواست معصوم بماند بايد اين طناب را بگيرد كه برود نه بگيرد و تماشا كند اگر گفته شد ﴿واعتصموا بحبل الله﴾[18] اين ﴿حبل﴾ شما را تا به لقاء الله مي‌رساند هر چه انسان اين حبل را بگيرد و دربارة او بيانديشد هم از از نظر علم و معرفت جا دارد هم از نظر عمل صالح اين را بايد بگيرد و بالا برود كه بشود اعتصام ﴿بحبل الله﴾ حالا اگر اين حبل را بعد از اينكه اخذ كرد و معتصم شد به اين، اين را دوباره پنبه كند اين مي‌شود مثل همان زن حمقاء حجاز كه صبح تا ظهر با ساير كارگرها اين نخ‌ها را مي‌رشد و آن پنبه‌ها را به صورن رشته درمي‌آورد بعد رشته را پنبه مي‌كرد يك مثلي بود در حجاز در اين كريمه فرمود مانند آن زن نباشيد ﴿ولا تكونوا كالّتي نقضت غزلها من بعد قوة انكاثا﴾[19] اول غزل مي‌كرد مي‌رشد بعد رشته را پنبه مي‌كرد نيمي از روز را به رشتن و نيمي از روز را به پنبه كردن آن رشته‌ها مي‌پرداخت انسان يك مقدار به ﴿حبل الله﴾ اعتصام كند يك مقدار هم آن رشته‌ها را پنبه كند فرمود اين عهد را اين‌چنين نكنيد ﴿ولا تكونوا كالّتي نقضت غزلها من بعد قوة﴾[20] يعني بعد از اينكه به هم بافت و تافت و محكم كرد بعد اين را  انكاث مي‌كند اين را پنبه مي‌كند.

سؤال ...

جواب: ﴿واتل عليهم نبا الذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها فأتبعه الشيطان فكان من الغاوين﴾[21] اين هم هست ديگر اين‌چنين نيست كه اگر يك كسي چند صباحي ﴿به حبل الله﴾ معتصم شد حسن خاتمت او ضروري و يقيني باشد بين خوف و رجاء است بنابراين در اين كريمه فرمود كارتان را هدر ندهيد مثل آن زن نباشد كه رشته را پنبه كند ﴿ولا تكونوا كالتي نقضت غزلها من بعد قوة انكاثا﴾[22] كه ﴿تتخذون ايمانكم دخلا بينكم ان تكون أمة هي أربيٰ من أمةٍ﴾[23] و تمام تلاشتان اين باشد اين سوگندهارا ابزار درآمد قرار بدهيد و هدف‌تان اين باشد كه يك جامعه‌اي از جامعة ديگر اربا باشد يعني برجسته‌تر باشد سرمايه‌دارتر باشد داراي ربوه و تل برجسته باشد يا شخصي ارباي از شخصي باشد يا امتي ارباي از امتي ديگر باشد خوب بنابراين اين نقض عهد و نقض ميثاق بعد از اينكه بسته شد جزء سيره‌هاي عملي كفار و منافقين خواهد بود در سورة انبياء و همچنين سورة مؤمنون تتمة اين بحث نقض عهد و نقض ميثاق و تقطيع امم مطرح است اين راجع به نقض عهد و نقض ميثاق كه جزء برنامه‌هاي عملي كفار و منافقين است ﴿و الذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعون ما امر الله به ان يوصل﴾ اين ﴿ما امر الله به ان يوصل﴾ همان طوري كه قبلاً ملاحظه فرموديد هم راجع به صلة رحم است و هم راجع به ايجاد ارتباطات يك امت اسلامي است هر چه كه خداي سبحان أمر به ايصال كرد أمر به وصل كرد آن مأموربها را اين شخص مؤمن نقض مي‌كند قطع مي‌كند  ﴿و يقطعون ما امر الله به ان يوصل﴾ خداي سبحان أمر به صلة رحم كرد او قطع مي‌كند خداي سبحان امر كرده به صلة اعصاي امت اسلامي او قطع مي‌كند خداي سبحان أمر كرده به وحدت امت اسلامي اين قطع مي‌كند در سه مرحله مي‌كوشد كه قطع كند هم در داخلة خود مي‌كوشد اين روابط خانوادگي را قطع كند هم در داخلة جامعة خود مي‌كوشد كه اين روابط يك جامعه را حفظ نكند و هم در امت اسلامي مي‌كوشد كه اين امت واحده را ارباً اربا كند همان‌طوري كه ﴿ما امر الله به ان يوصل﴾ سه قسمت است اينها هم در هر سه مقطع كارشان بريدن و قطع كردن است دربارة امر به صله انسان موظّف است با ارحام خود از نزديك روابط حسنه داشته باشد بنام صلة رحم و موظف است در جامعه‌اي كه زندگي مي‌كند از آن جامعه فاصله نگيرد و همراه جامعه حركت كند و موظف است در كل جوامع اسلامي از امت واحدة اسلامي فاصله نگيرد نمونه‌ها را از نماز جماعت و نماز جمعه و حج شروع مي‌كنند در نماز جماعت‌ها كه «الاثنان و ما فوقهما جماعة»[24] جماعت تشكيل مي‌شود گفتند تمام نمازها را به جماعت برگزار كنيد در نماز جمعه كه حداقل هفت يا پنج نفرند بايد در اجتماعي كه حداقلش پنج يا هفت نفرند در جمعه ها شركت كنند در «يوم الحج الاكبر»[25] در عرفات و معشر و منا كه همگان حضور پيدا مي‌كنند آنجا هم همراه ديگر مسلمان‌ها باشد كه از اين جمعيتها و اجتماعات كوچك به آن اجتماعات عظيم مرتبط بشود در برابر اين سه دستور كه گاهي جزئي گاهي در يك جامعه گاهي در كل امت اسلامي اينها كارشان بريدن و قطع كردن است هم درباره ارحام هم دربارة جامعة خود هم دربارة امت اسلامي دربارة همين گروه كه در سورة بقره آية 27 كه سخن از نقض عهد بود سخن از ﴿و يقطعون ما امر الله به ان يوصل﴾[26] هم بود فرمود فاسقين كساني‌اند آنچه را كه خداي سبحان امر به وصل كرد اينها قطع مي‌كنند دربارة امر به وصل تنها رحامت نسبي و سببي خاص نيست بلكه اگر ﴿انما المؤمنون اخوة﴾[27] شد آن هم مسئلة رحامت مطرح است كه اگر مومنون اخوه‌اند و در حكم يك خانواده‌اند رحامت در آنجا مستلزم وصل است و صلة رحم مي‌طلبد لذا وقتي مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در باب قطيعه الرحم اين روايات را نقل مي‌كند چندتا روايت است كه از آنها استفاده مي‌شود اصل اختلاف بد است نه اينكه تنها انسان نبايد با اعضاء خانوادة خود اختلاف نداشته باشد يك روايت از خود امام صادق(سلام الله عليه) است كه مي‌فرمايد: «اتقوا الحالقة»[28] از حالقه بپرهيز آن‌گاه حالقه را تفسير مي‌كند كه «قطيعة الرّحم»[29] روايتي ديگر از امام صادق(سلام الله عليه) است كه حضرت از رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل مي‌كند «ألا إن في التباغض الحالقة لا اعني حالقة الشعر و لكن حالقة الدين»[30] فرمود از بغضاء و دشمني بپرهيزيد براي اينكه اين بغضاء و دشمني «حالقه» است «حالقه» آن چيزي را مي‌گويند كه موي سر را حلق مي‌كند تيغ مي‌كند خلاصه تيغ موسي كارش حلق است حلق غير از جز است غير از نطف است حلق يعني اين مو را از ريشه مي‌تراشد كار موسي و كار تيغ حلق است حالق يعني تراشنده حضرت از رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كرد فرمود از تباغض بپرهيزيد براي اينكه تباغض و عداوت و دشمني حالقه است بعد فرمود منظور من اين نيست كه موي سرتان را مي‌تراشد منظورم اين است كه دينتان را مي‌تراشد چيزي نمي‌گذارد برايتان  «الا ان في التباغض الحالقة لا اعني حالقه الشعر  ولكن حالقه الدين»[31] اين اختلاف اين‌چنين نيست كه انسان را در حد يك ضرر مالي برساند و رها كند تا آنجا كه انسان توان دارد مي‌خواهد اين نفس را ارضا كند چيزي براي دين نمي‌ماند اينكه مرحوم كليني نقل كرد همين مضمون را حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج از رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل مي‌كند «اياكم و التباغض فانها الحالقه لا اعني حالقه الشعر ولكن حالقه الدين»[32] با يك تفاوت مختصري بين آنچه كه در كافي هست با آنچه كه در نهج البلاغه آمده فرمود اختلاف و دشمني اين دين را حلق مي‌كند چيزي براي طرفين نمي‌گذارد اگر كسي ﴿ويقطعون ما امر الله به ان يوصل﴾ شد گرفتار اين اختلاف است در داخلة خانواده گرفتار اختلاف است در داخلهٴ در جامعه‌اي كه بسر مي‌برد گرفتار اين اختلاف است در امت اسلامي كه اين عضو اوست ﴿ويقطعون ما امر الله به ان يوصل﴾ اين را قطع مي‌كنند منتها در آنجا به تعبير حلق آمده فرمود دونفر كه به جان هم افتادند چيزي براي دين نمي‌ماند اين حلق مي‌كند خلاصه دين را آن‌گاه همين معناي قطع را خداي سبحان به آنها كه امت اسلامي را تقطيع كردند ارباً اربا كردند نسبت داده تنها ديد يك ديد بسته‌اي نيست كه قطع فقط در خصوص صلة رحم باشد آن هم صلة رحم يعني بستگان نزديك اين‌چنين نيست اگر كسي كاري كرد كه اين امت واحده تقطيع شد مشمول همين است آن را ملاحظه مي‌فرماييد در سورة انبياء آية 92 و93 فرمود ﴿أن هذه امتكم أمةً واحدة و انا ربكم فاعبدون ٭ و تقطعوا امرهم بينهم﴾[33] شما كه به يك خدا به قيامت به بهشت و جهنم به قبر و سؤال قبر به پيامبر به همة اين امور معتقديد در يك سلسله اموري اگر هم اختلاف نظر داريد شما را نكشاند به جايي كه اصل را به هم بزنيد ﴿و تقطعوا امرهم بينهم﴾[34] قطعه قطعه كردند در حالي‌كه ﴿كل الينا راجعون﴾[35] همه‌شان بسوي ما برمي‌گردند و ما كيفر اين تقطيع را آنجا خواهيم داد و در سورة مؤمنون آية 52 و53 اين‌چنين آمده است كه ﴿و ان هذه امتكم امةً واحدة و انا ربكم فاعبدون﴾[36] ﴿فتقطعوا امرهم بينهم, زبرا كل حزب بما لديهم فرحون﴾[37] اينها براي خود ملل و نحلي تهيه كردند هر كدام به يك امر پيوستند و به آن خوشحال شدند و خود را سعادتمند مي‌دانند در حالي كه سخن از ﴿تعالوا الي كلمةٍ سواء بيننا و بينكم﴾[38] است در حالي كه سخن از پرستش الله و ترك هر چه غير خداست و مانند آن پس اين هم مي‌شود ﴿تقطيع ما امر الله به ان يوصل﴾ امت‌ها را فرمود يكي كنيد اگر در نهج البلاغه حضرت امير(سلام الله عليه) ما را به «سواد اعظم» دعوت مي‌كند نه يعني شهر بزرگ برويد فرمود «و الزموا السواد الاعظم»[39] منظور از «سواد اعظم» همين امت اسلامي است نه شهر بزرگ زيرا در ذيلش استدلال فرمود فرمود: «فان يد الله مع الجماعة»[40] پس منظور از سواد اعظم اين نيست كه شما از روستاها مهاجرت كنيد بياييد شهر نشين بشويد آن روستايتان را شهر كنيد نه اينكه بياييد در جاي بزرگ بسر ببريد كه كسي از كسي خبر نداشته باشد با امت اسلامي باشيد از امت اسلامي فاصله نگيريد اگر ديگران كاري دارند شما در آن كار باشيد شما كاري داريد ديگران با شما باشند «و الزموا السواد الأعظم فان يد الله مع الجماعة»[41] پس منظور سواد اعظم همين امت اسلامي است نه يعني شهر بزرگ سخن از كوچكي و بزرگي شهر نيست سخن از وحدت امت اسلامي است

سؤال ...

جواب: در سوره‌ٴ مباركه‌اي كه بنام حضرت هست آية 22و23 قبلش اين است كه فرمود بعضي‌ها مي‌گويند چرا سورة تازه‌اي دستور تازه‌اي از طرف خداي سبحان نيامده و نمي‌آيد؟ ﴿و يقول الذين آمنوا لولا نزلت سورة﴾[42] پس چرا سوره تا حال تازه‌اي نيامده دستور جديدي نيامده ﴿فاذا انزلت سورة محكمة و ذكر فيها القتال﴾[43] اگر يك سورة تازه‌اي آمده حكم جديدي دارد سخن از جنگ و كشتن و شهادت مطرح شد ﴿رأيت الذين في قلوبهم مرض ينظرون إليك نظر المغشي عليه من الموت﴾[44] وقتي سوره‌اي آمده حكم قتال مبارزه در آن شد اينها كه قلبشان مريض است مثل يك آدم بيهوش به تو نگاه مي‌كنند ديدشان ديد آدم هوشمند نيست ﴿ينظرون اليك نظر المغشي عليه من الموت﴾[45] كسي كه غشوة موت گرفتارش كرده با آن چشم نگاهت مي‌كنند در ديدش هوش نيست چون سخن از قيام است و جهاد ﴿رايت الذين في قلوبهم مرض ينظرون اليك نظر المغشي عليه من الموت فاولي لهم﴾ اين روش براي همان‌ها اولي است ﴿طاعة و قولٌ معروف فاذا عزم الامر فلو صدقوا الله لكان خيرا لهم﴾[46] طاعت خداي سبحان و سخني كه عقل و شرع آن را مي‌شناسد و اگر امر مسلم شد و عزمي و جزمي شد اينها اگر صادق باشند در ايمان براي آنها خير است ﴿فلو صدقوا الله لكان خيرا لهم﴾[47] حالا اگر صادق نبودند و اعراض كردند آن‌گاه مي‌فرمايد ﴿فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا في الارض و تقطعوا ارحامكم﴾[48] حالا اگر اعراض كرديد اگر صادقانه ايستاديد كه ﴿لكان خيرا لهم﴾[49] و اما اگر تولي كرديد اعراض كرديد رخ برتافتيد از اين حكم اسلامي كاري كه از شما متوقّع است افساد في الارض است و قطع رحم كار ديگري از شما ساخته نيست آن عاملي كه شما را به وحدت و صلاح دعوت مي‌كند وحي است اگر از وحي تولّي و اعراض كرديد آنچه از شما متوقع است افساد في الارض است ﴿و تقطيع﴾ ﴿فهل عسيتم ان توليتم﴾[50] يعني جز اين است از شما متوقّع نيست ﴿ان توليتم﴾[51] و اعرضتم عن الله و عن حكم الله آنچه از شما متوقع است افساد في الارض است و قطع رحم و آنچه كه شما را به اصلاح و وحدت هدايت مي‌كند دين است و اگر از اين اعراض كرديد كارتان افساد است و اختلاف ﴿فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا في الارض و تقطعوا ارحامكم﴾[52] كه تنها سخن از ارحامت و اقوام نزديك نيست در ديد وسيع «المؤمن اخ المؤمن»[53] و ﴿انما المؤمنون اخوه﴾[54] ﴿اولئك الذين لعنهم الله فاصمهم و اعمي ابصارهم﴾[55] كه اين مربوط به مقام ثاني بحث است كه كيفر كساني‌ كه فساد مي‌كنند و تقطيع مي‌كنند و پيمان شكنند لعنت خداست كه آن لعنت را در همين آيه بيان فرمود كه چيست بنابراين كار كساني كه نداي الهي را جواب ندادند اين است كه ﴿ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعون ما امر الله به ان يوصل و يفسدون في الارض﴾ كارشان اين است تنها چيزي كه انسان را به صلاح دعوت مي‌كند اعتقاد به خداست و اگر او گرفته شد اين فسادها دامن‌گير مي‌شود.

سؤال ...

جواب: مثبتين كه يكي مطلق باشد ديگري مقيد تقييد نمي‌كنند آن در صورتي است كه يكي به اثبات برگردد ديگري به سلب و الا اگر يك مطلقي داشتيم يك مقيدي داشتيم لسان هر دو اثبات بود يا لسان هردو نفي بود اين جا آن خاص عام را تقييد نمي‌كند يا آن مقيد مطلق را تقييد نمي‌كند

سؤال ...

جواب: بله تقييد نمي‌كند مثبتين احدها مقيد ديگري نيست تقييد نمي‌كند در اصول ثابت شده مثبتين تقييد نمي‌كند شرط تقييد مطلق اين است كه يكي نفي باشد يكي اثبات يكي بگويد «اعتق رقبه» يكي بگويد «لاتعتق كافره» و اگر مثبتين شد بايد مفهوم داشته باشد يا مفهوم لقب يا مفهوم حصر يا مفهوم عدد و مانند آن كه ما از آن مفهوم يك قضية سلبي بفهميم اين قضية سلبي آن مطلق را تقييد كند و الا مثبتين كه مؤيّد هم هستند دو تا لسان اگر داشته باشند تقييد مي‌كنند بنابراين در اين كريمه فرمود اگر كسي از وحي فاصله گرفت گرفتار نقض عهد است و افساد في الارض و تقطيع ما امر الله به ان يوصل فساد في الأرض هم ضمناً روشن شد براي اينكه اختلاف زمينه فساد هست پيمان شكني زمينة فساد هست نرسيدن به ارحام زمينة فساد هست و مانند آن اما مقام ثاني بحث كه كيفر اينها چيست؟ فرمود كيفر اينها اين است كه ﴿اولئك لهم اللعنة و لهم سوء الدار﴾

سؤال ...

جواب: اينها براي كسي سوء فعلي دارد و اما سوء فاعلي را در همان آيات قبل بيان فرمود فرمود اينها اصلاً به جايي معتقد نيستند آنهايي كه استجابت نكرده‌اند ﴿و الذين لم يستجيبوا له لو ان لهم ما في الارض جميعا و مثله معه لافتدوا به اولئك لهم سوء الحساب و مأواهم جهنم و بئس المهاد﴾[56] اينها كه اصلاً نپذيرفتند روش عمليشان اين است. سؤال ...

جواب: نه اينها معصيت كبيره است في نفسها اينها نشانة كفر نيست اينها معصيت كبيره است كفر به آن اعتقاد برمي‌گردد اينها در رديف معاصي كبيره شمرده شده‌اند

سؤال ...

جواب: هشداري است كه با كفار تعهد نسپاريد براي اينكه اينها هر سال هر تعهدي بسپاريد اينها خيانت مي‌كنند و رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود هر بار شما با اينها تعهّد بستيد اينها نقض عهد مي‌كنند اين‌چنين نيست كه اينها به عهدشان وفادار باشند اين را در سورة مباركه توبه فرمود، فرمود اينها اعتباري به اينها نيست براي اينكه ﴿ينقضون عهدهم في كل مره﴾[57] امسال تعهد مي‌سپارند باز نقض مي‌كنند دستور آتش بس مي‌دهند باز نقض مي‌كنند داعيه وحدت دارند باز نقض مي‌كنند كسي كه به يك مبدأ معتقد نيست او چيزي را نمي‌شناسد مي‌گويد ﴿ان هي الا حياتنا الدنيا نموت و نحيي﴾[58] لذا در سورة توبه است ظاهراً رسولش به (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هشدار داد و فرمود به پيمان اينها اعتباري نيست اينها اگر پيمان ببندند ﴿ينقضون عهدهم في كل مرّة﴾[59] ﴿في كل عام﴾[60]  اين‌چنين نيست كه به عهدشان اعتمادي باشد امام سجاد(سلام الله عليه) به پسرش وصيت مي‌كند «تصحبن قاطع رحم»[61] مي‌فرمايد آن كسي كه رحامت را رعايت نمي‌كند با او رفاقت نكن براي اينكه خداي سبحان او را در چند جاي قرآن لعنت مرده اين تازه در حد معصيت كبيره فرمود آنكه اين رشته را حفظ نمي‌كند با تو هرگز عاقلانه و صادقانه برخورد نمي‌كند «لا تصحبن قاطع رحم»[62] براي اينكه «فاني وجدته ملعوناً في كتاب الله» كه «في ثلاثة مواضع»[63] در چند جا خدا قاطع رحم را لعنت مرده است يكي در سورة بقره است يكي در همين سورة محل بحث است رحم به معناي وسيع به معناي گسترده كه امت اسلامي ﴿المؤمنون اخوه﴾[64] قطع اين باعث لعنت است گاهي ممكن است انسان بستگان نزديك خود را رعايت نكند يك حد از لعنت دامن‌گير او بشود يك وقتي اين امت اسلامي را به اختلاف بكشاند آن لعنت سنگين‌تري دامنگيرش مي‌شود.

سؤال ...

جواب: آن ديگر بيان موضوع است يك امر عقلايي است تشخيصش دشوار نيست هر كس مي‌داند بالأخره منظور از صلة رحم تنها اين نيست كه انسان به منزل آنها برود نيازهاي آنها را مشكلات آنها را حوايج آنها را برطرف بكند طوري نباشد كه او يك مشكلي داشته باشد انسان نداند يا بداند و بر رفعش اقدام نكند اصلاً نداند كه فلان بسته‌اش گرفتاري دارد يا بداند ولي بي تفاوت باشد اين مي‌شود قطع رحم معنايش اين نيست كه حتماً برود منزلش و ميوه‌اي آنجا مصرف كند كه اين ارتباط را تحكيم مي‌كند نگذارد او بيفتد و اگر او افتاد دستش را بگيرد از حال او باخبر باشد.

سؤال ...

جواب: او را گفتند «صل من قطعك»[65] آن هم دستور هست آن در بحث ﴿و يدرؤن بالحسنة السيئة﴾[66] اين بحث گذشت و روايتي كه «صل من قطعك»[67] هم مي‌گويد اگر كسي قطع كرده تو قطع نكن و از طرفي هم گفتند شما در يك امت اسلامي به سر ببريد اما بدانيد كه با كه داريد زندگي مي‌كنيد با طبقة جاهل با طبقه‌اي كه نشست و برخاست آنها جز فساد چيز ديگر ندارد با آنها ننشينيد چون «قطيعة الجاهل تعدل صلة العاقل»[68] اين هم در روايات ماست قطع كردن و ارتباط نداشتن با انسان تبه‌كار آلوده به اندازة صلة يك آدم عاقل ثواب دارد انسان كه نمي‌تواند عمرش را با هر كسي بسر ببرد «و قطيعة الجاهل تعدل صلة العاقل»[69] اين هم در روايات ما هست حد و قدرش مشخص شده

سؤال ...

جواب: بله ديگر دربارة او فرمود ﴿انه ليس من أهلك﴾[70] اما مقام ثاني كه ﴿لهم اللّعنة ولهم سوء الدار﴾ ﴿سوء الدار﴾ يعني قيامت جاي بدي براي اينهاست جاي بدي براي اينها آماده كرده‌اند اما لعنتي كه در دنيا دامن‌گيرشان است چه خواهد بود لعن يعني بُعد لعنت خدا يعني دور از رحمت ملعون كسي است كه از رحمت خاصة حق محروم باشد خداي سبحان اگر كسي را از رحمت خاصة خود محروم كرده است يعني او را ملعون كرده است اين لعن را كه خدا مي‌فرمايد اگر كسي قطع رحم كرد ملعون است آن در همان سورة مباركه‌اي كه به نام حضرت رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود كه قبلاً خوانده شد آية 21 و 22 سورة محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين است كه فرمود ﴿اولئك الذين لعنهم الله﴾[71] خدا اينها را لعن كرد لعن كرد يعني چه؟ ﴿فأصمَّهم و اعمي ابصارهم﴾[72] اينها را كر و كور كرد همة حرفهاي عالم را مي‌شنوند الا حرف وحي را همة چيزها را مي‌بينند الا حق و دين را انسان توفيقي نداشته باشد يك كتابهاي ديني مطالعه كند و حرف ديني بشنود معلوم مي‌شود كر است انسان آن توفيق را نداشته باشد ديدي داشته باشد اسرار عالم را ببيند معلوم مي‌شود كور است اگر كسي در خود احساس كرد كه گوشش به حق بدهكار نيست بداند كه ملعون است و اگر كسي در خود احساس كرد كه چشمش حق را نمي‌بيند بداند كه ملعون است فرمود ﴿لعنهم الله﴾ ﴿لعنهم الله﴾[73] يعني چه كرد؟ با فائي كه تفريع مي‌كند اين دو كيفر را بر لعن بيان كرد فرمود ﴿لعنهم الله فأصمهم و اعمي ابصارهم﴾[74] يعني فأصمهم فأعمي ابصارهم, چون اين عطف بر مدخول فاء است كه فاء به هر دو درمي‌آيد يعني كركردن و كوركردن متفرع بر لعنت خداست خدا سميع بصير است انسان متقرّب الي السميع بصير, سميع بصير مي‌شود انسان دور از سميع و بصير اعمي و اصم خواهد شد.

«اعاذنا الله من شرور انفسنا»

 

 

[1]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 23.

[2]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 21.

[3]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 22.

[4]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 261.

[5]  ـ سورهٴ يس، آيهٴ 60.

[6]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 172.

[7]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 27.

[8]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 27.

[9]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 91.

[10]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 91.

[11]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 91.

[12]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 91.

[13]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 91.

[14]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 22.

[15]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 91.

[16]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 103.

[17]  ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 226.

[18]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 103.

[19]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 91.

[20]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 91.

[21]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 175.

[22]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 91.

[23]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 92.

[24]  ـ بحار الانوار، ج 16، ص 156.

[25]  ـ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 488.

[26]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 27.

[27]  ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 10.

[28]  ـ كافي، ج 2، ص 346.

[29]  ـ كافي، ج 2، ص 346.

[30]  ـ كافي، ج 2، ص 346.

[31]  ـ كافي، ج 2، ص 346.

[32]  ـ

[33]  ـ سورهٴ انبياء، آيات 92 ـ 93.

[34]  ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 93.

[35]  ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 93.

[36]  ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 92.

[37]  ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 53.

[38]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 64.

[39]  ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 127.

[40]  ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 127.

[41]  ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 127.

[42]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 20.

[43]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 20.

[44]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 20.

[45]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 20.

[46]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 21.

[47]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 21.

[48]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 22.

[49]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 21.

[50]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 22.

[51]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 22.

[52]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 22.

[53]  ـ بحار الانوار، ج 71، ص 286.

[54]  ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 10.

[55]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 23.

[56]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 18.

[57]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 56.

[58]  ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 37.

[59]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 56.

[60]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 126.

[61]  ـ كشف الغمة، ج 2، ص 82.

[62]  ـ كشف الغمة، ج 2، ص 82.

[63]  ـ كشف الغمة، ج 2، ص 82.

[64]  ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 10.

[65]  ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 179.

[66]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 22.

[67]  ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 179.

[68]  ـ نهج البلاغة، نامهٴ 31.

[69]  ـ نهج البلاغه، نامهٴ 31.

[70]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 46.

[71]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 23.

[72]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 23.

[73]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 23.

[74]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 23.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق