اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَ أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَ عَلاَنِيَةً وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَيٰ الدَّارِ (22)﴾
بحث در تشريح سيرهٴ عملي ﴿اولواالالباب﴾ بود چون سيرهٴ علمي ﴿اولواالالباب﴾ را در سورهٴ آلعمران بيان فرمود اما سيرهٴ عملي ﴿اولواالالباب﴾ را در اين سوره بيان ميفرمايد گرچه در موارد ديگر به هر دو قسمش به اجمال اشاره ميشود اما بطور جمع به تفصيل در اين دو سوره بيان شده يكي از روشهاي عملي ﴿اولواالالباب﴾ صبر است كه ﴿و الذين صبروا﴾ اين صبر همانطوري كه ملاحظه فرموديد گرچه بعنوان يك وصف ممتاز اهل ايمان ذكر ميشود و براي او پاداشي در قرآن تعيين شده و صابر به عنوان محبوب معرفي شده و صابرين به عنوان ظفرمند ياد شدهاند و مانند آن اما چند مطلب در مسئلهٴ صبر مهم بود, يكي تحليل بافت دروني صبر است كه صبر بايد از كجا نشأت بگيرد و براي چه باشد اين را در سورهٴ نحل و سورهٴ مدثّر بيان فرمود كه ﴿و اصبر و ما صبرك الا بالله﴾[1] و در سورهٴ مدثر فرمود ﴿و لربك فاصبر﴾[2] هم مبدأ فاعلي صبر را بيان فرمود و هم مبدأ غائي صبر را در موارد ديگر به عنوان استقصيٰ سه قسم صبر استفاده ميشود. «صبر عند المصيبة» و «صبر عن المعصية» و «صبر علي الطاعة»[3] است شايد اين اقسام سهگانه هم در تحليل كمتر بشود صبر بر رسيدن مكروه و صبر بر از دست دادن محبوب شايد اين سه قسم به اين دو أمر برگردد و قرآن كريم صبر را عامل پيروزي ميداند در همهٴ اين مواردي كه انسان با مكروه رو به روست و براي صبر يك برجستگي قائل است. كه درجهٴ عاليهٴ اهل بهشت كه داراي فضايل فراوانياند محصول صبر آنهاست ميفرمايد ما اين درجهٴ عاليه را به اهل بهشت ميدهيم چون صبر كردند با اينكه بسياري از فضايل را از اينها نقل ميكند نمازشان، روزهشان ساير عباداتشان را ذكر ميكند در پايان ميفرمايد: ما اين مقام را كه به آنها داديم چون صبر كردند يك بحثش در سورهٴ فرقان بود كه ﴿عباد الرحمن﴾[4] را معرفي كرد خداي سبحان فرمود ﴿عباد الرحمن﴾[5] برنامهٴ روزشان چيست, برنامهٴ شبشان چيست, رفتارشان با خدا چيست, رفتارشان با خلق خدا چيست, بعد فرمود همّتشان آنچنان بلند است كه ميخواهند پيشواي متّقين باشند ميخواهند حدي از كمال نصيب آنها بشود كه عدّهٴ زيادي از اهل تقوي به اينها اقتدا كنند ﴿و اجعلنا للمتقين اماماً﴾[6] هرگز به درجات پايين اكتفا نميكنند ميخواهند به درجهٴ بالا برسند ميخواهند عدهاي هم به همراه آنها بهشت بيايند اما آن عدهاي كه به همراه اينها بهشت ميآيند خوبان از بشر باشند ﴿و اجعلنا للمتقين اماما﴾[7] اين در عين حال كه با تواضع مؤمن سازگار است نشانهٴ همّت بلند اين مؤمن است كه قرآن كريم مؤمن را به آن همّت بلند تشويق ميكند ميگويد به جايي برس كه به همراه تو عدهٴ زيادي اهل تقوي به تو اقتدا كنند و بهشت بيايند آنگاه بعد از همهٴ اين مقامات ميفرمايد ﴿اولئك يجزون الغرفة﴾[8] به اينها در قيامت غرفه داده ميشود غرفه آن درجهٴ عالي از بهشت است چون طبقهٴ همكف بنا را غرفه نميگويند به اينها غرفه داده ميشود چرا؟ ﴿بما صبروا﴾[9] از اول كه فرمود ﴿و عباد الرحمن الذين يمشون علي الارض هوناً﴾[10] تا اينجا كه ميگويد ﴿و اجعلنا للمتقين اماما﴾[11] همهٴ اين فضايل را كه ذكر ميكند و پاداششان را بيان ميكند ميفرمايد: اين به خاطر صبر آنهاست در سورهٴ هل أتي آنجا وقتي فضايل فراواني را از اهل بيت عصمت و طهارت(عليهما السلام) نقل ميكند آنگاه ميفرمايد جزاي بلندي نصيب اينها شده و اين جزا در اثر صبر آنهاست در سورهٴ هل أتي ميفرمايد ﴿ان الابرار يشربون من كأسٍ كان مزاجها كافورا﴾[12] كافور چيست؟ ﴿عيناً يشرب بها عباد الله يفجرونها تفجيرا ٭ يوفون بالنذر و يخافون يوماً كان شرهُ مستطيراً ٭ و يطعمون الطعام علي حبه مسكيناً و يتيماً و أسيرا﴾[13] و منطق آنها هم در اطعام اين است كه ﴿انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاءً ولاشكوراً ٭ انا نخاف من ربنا يوماً عبوساً قمطريرا﴾[14] آنگاه فرمود ﴿فوقاهم الله شر ذلك اليوم﴾[15] خداي سبحان ابرار را از شر قيامت حفظ كرد و ﴿و لقّاهم نضرةً و سروراً ٭ و جزاهم بما صبروا جنةً و حريرا﴾[16] با اينكه فضايل فراواني از ابرار نقل فرمود اينها اهل اطعامند اينها از خوف خدا ميهراسند اينها با خدا زمزمهها دارند اما وقتي روزه ميگيرند و گرسنه ميمانند و با آب خالص افطار ميكنند و يتيم و مسكين و اسير مدينه را تأمين ميكنند اما سخن از اين نيست كه جزاهم بما اطعموا سخن از آن است كه ﴿و جزاهم بما صبروا﴾[17] اين كسي كه وام بگيرد روزهدار باشد روزهٴ نذري وامش را به صورت آرد دربياورد و خمير بكند و نان درست كند آن وقت بدهد به يك كافر براي رضاي خدا چون در مدينه هركه بود مسلمان كه نبود اسير چون اسيري كه مسلمان در مدينه اسير نبود اين همين كفاري بودند كه در جنگهاي اسلامي به اسارت گرفته شدند و در مدينه بودند اين اسيري كه در مدينه بود كه مسلمان نبود آن وقت يك انسان نمونهاي وام بگيرد و اين را به صورت نان دربياورد و روزهٴ نذري بگيرد و موقع افطار سهميهٴ افطار خود و بچهها را به يك كافر بدهد آن همّت والاي انساني بگويد ﴿انما نطعمكم لوجه الله﴾[18] آن وقت جزاي اينها را كه قرآن ميخواهد تبيين كند ميفرمايد چون صبركردند خدا به اينها جنّت و حرير داد يك بياني را مرحوم ابن طاووس(رضوان الله عليه) دارد كه فان قلت چرا حضرت امير(سلام الله عليه) سهميهٴ واجب النفقهٴ خود را به يك كافر داد يا به يك مسكين يتيم داد؟ ميفرمايد آنها كه در محضر حضرت امير تربيت شدند روحيهشان هم مثل روحيهٴ علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) است آنها هم حاضرند گرسنه بمانند تا به دنبال حضرت امير(سلام الله عليه) كه امام متّقين است حركت كنند پس از اين جهت محذوري ندارد منظور آن است كه اين كار بلند انساني و الهي را اهل بيت(عليهما السلام) كردند ولي خدا ميفرمايد ﴿و جزاهم بما صبروا﴾[19] نه بما اطعموا ﴿بما صبروا جنة و حريرا﴾[20] در همين سورهٴ محل بحث يعني سورهٴ رعد ملاحظه ميفرماييد اين هشت صفت را كه بعضي از مفسّرين گفتهاند نشانهٴ درهاي هشتگانهٴ بهشت است وقتي ذكر ميكند خداي سبحان جزاي اينها را كه در قيامت به اينها ميدهند ميفرمايند به خاطر صبري كه كرديد ما به شما اين مقامها را داديم در همين سورهٴ رعد كه اوصاف عملي ﴿اولواالالباب﴾ را تبيين ميكند ميفرمايد ﴿و الّذين صبروا ابتغاء وجه ربهم و أقاموا الصّلاة و انفقوا مما رزقناهم سراً و علانية و يدرؤن بالحسنة السيئة﴾ اگر كسي اين هشت صفت را داشت ﴿اولئك لهم عقبي الدار﴾ پايان اين دار مال آنهاست يعني اين دار دنيا تمام ميشود عاقبتش قيامت است كه قيامت به نفع اينهاست خوب در آنجا چه به اينها ميدهند ﴿جنات عدن﴾[21] كه ﴿يدخلونها و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذرياتهم﴾[22] كه اينها بايد بحث بشود هر كدامش ﴿و الملائكة يدخلون عليهم من كل بابٍ﴾[23] اين ﴿اولواالالباب﴾ كه اين هشت صفت را داشتند وارد بهشت عدن شدند از هر دري فرشتهها وارد ميشوند وقتي هم كه وارد شدند به اينها سلام ميكنند و يك جملهاي هم ميگويند ﴿و الملائكة يدخلون عليهم من كل بابٍ﴾[24] از هر دري فرشتهها وارد ميشوند, چه ميگويند؟ ميگويند ﴿سلام عليكم﴾[25] چرا؟ ﴿بما صبرتم﴾ ﴿سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبي الدار﴾[26] چون صبر كرديد سلم الهي نصيب شما شد و به دارالسلام رسيديد به داري رسيديد نه از درون نه از بيرون آسيبي به شما نميرسد ﴿سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبي الدّار﴾[27] در جوامع روايي ما خيلي فحص نكردند ولي كشاف و دو تفسير ديگر از تفسيرهاي عامه آنها اين حديث را از رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كردند كه حضرت هر سال رأس كل حولٍ ميآمد در كنار قبور شهدا ميفرمود «السّلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبي الدار»[28] السلام عليكم با الِف و لام در آيه بدون الف و لام است «السلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبي الدار»[29] خوب پس اگر در سورهٴ فرقان آن همه فضايل را براي ﴿عباد الرحمن﴾ ميشمارد در پايانش ميگويد ﴿يجزون الغرفة بما صبروا﴾[30] اگر در سورهٴ هل اتي آن همه مقامات بلند را براي ابرار ميشمارد ميفرمايد ﴿و جزاهم بما صبروا جند و حريرا﴾[31] و اگر در سورهٴ محل بحث يعني سورهٴ رعد هشت فضيلت برجستهٴ ﴿اولواالالباب﴾ را ميشمارد ميفرمايد در بهشت از هر دري فرشتگان وارد ميشوند ميگويند ﴿سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبي الدار﴾[32] پس صبر به عنوان يك فضيلت عملي مثل صوم و صلاهٴ نيست صبر يك كاري در برابر كارهاي ديگر مثل حج و جهاد نيست بايد يك كار كليدي باشد كه هم در مقام پاداش به او اين قدر بها داده ميشود و هم در مقام معرفي روايات ميفرمايد «الصبر من الايمان بمنزلة الرأس من الجسد»[33] اگر اين سمت كليدي را نميداشت سند اين مقامات قرار نميگرفت در اين سور و در آن روايات هم به عنوان رأس ايمان معرفي نميشد در تحليل معنا صبر آنچه كه از روايات برميآيد آن است كه صبر به آن عامل پيروزي جهاد اكبر برميگردد كاري به جهاد اصغر ندارد چون انسان در جهاد اكبر با يك عامل قوي بايد مسلح باشد تا پيروز بشود اگر در جهاد اكبر پيروز شد يقيناً در جهاد اصغر هم ظفرمند خواهد بود صبر آن فضيلت كليدي نفساني است نه بدني كه آن فضيلت كليدي انسان را در جهاد اكبر پيروز ميكند لازمهاش ظفرمندي جهاد اصغر هم هست چون همهٴ آنچه كه در روايات آمده ريشهاش در قرآن كريم هست منتها گسترشش به وسيلهٴ كسي است كه مطهّر باشد و اهل قرآن باشد «انما يعرف القرآن من خوطب به»[34] قرآن آن مشكلترين مبارزهٴ نفساني را كه مطرح ميكند ميفرمايد: پيروزي در اين مبارزهٴ نفساني و دروني مال كسي است كه به سلاح صبر مسلح باشد در جهاد اكبر وقتي جريان جنگ دروني را تشريح ميكند ميفرمايد كسي در اين جبهه پيروز ميشود كه صابر باشد اگر صابر نباشد پيروز نميشود يك مقدارش در همين سورهٴ رعد است يك مقدار ديگرش در سورهٴ حم فصلت كه سورهٴ چهل و يكمين است در اين سوره يعني سورهٴ رعد كه محل بحث است يكي از اوصاف ثمانية ﴿اولواالالباب﴾ اين است كه ﴿و يدرؤن بالحسنة السيئة﴾ ﴿اولواالالباب﴾ كسانياند كه بدي را بيتفاوت نميگذارند بدي را از بين ميبرند اما با نيكي بدي را از بين ميبرند نه با بدي بدي را از بين ببرند با حسنه سيّئه را از بين ميبرند خواه سيئهاي كه خود مرتكب شدهاند با حسنهٴ خود از بين ميبرند خواه سيئهاي كه ديگران مرتكب شدهاند و او متعلق سيئه شد نه فاعل سيئه با حسنه خود آن سيئه را از بين ميبردند اگر خود كار بدي كردند سيئهاي را مرتكب شدند با توبه و انابه كه حسنه است آن سيئه را دفع ميكند اين هم در روايات هست كه «اتبع السيئة الحسنة تَمحُها»[35] يعني اگر سيئهاي كردي حسنهاي انجام بده كه اين حسنه آن سيئه را از بين ببرد اين يك مرحله است يك مرحله اينكه نسبت به او بدرفتاري شده نسبت به او ستم شده نسبت به او اهانت شده نسبت به او يك كسي بد گفت فحش گفت او اگر بخواهد اين فحش را برگرداند كه خوب خلاف شرع كرده مثلاً غضف را غضف كند كه خلاف شرع كرده چون متغاضفان هر دو معصيت كردهاند چه كار كند در اين جا؟ اگر به او بدرفتاري شد حيثيت او را بردند با تهمت با اهانت او چه كند او هم تهمت بزند او هم اهانت كند اين هم مثل زدن است كه ﴿فمن اعتدي عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتديٰ عليكم﴾[36] مثل آن است؟ يا اين راه ديگري دارد چگونه سيئه را با حسنه دفع كند در اين كريمه فرمود ﴿اولواالالباب﴾ كسانياند كه سيئه را با حسنه دفع ميكنند اما در سورة هم فصلت آيهٴ 34 و 35 ميفرمايد كه ﴿ولا تستوي الحسنة ولا السيئة﴾[37] حسنه با سيئه مساوي هم نيستند مثل اينكه ميفرمايد ﴿وَ مٰا يستوي الاعميٰ والبصير ٭ ولا الظلمات ولا النور﴾[38] حسنه و سيئه مساوي هم نيستند آنگاه فرمود ﴿ادفع بالتي هي احسن﴾[39] اگر به انسان امر شد كه به روش نيك سيئه را دفع كن ﴿ادفع بالتي هي احسن﴾[40] در جاي ديگر دارد ﴿ادفع بالتي هي احسن السيئه, اينجا السيئة﴾[41] ندارد ﴿ادفع بالتي هي احسن﴾[42] يعني به روشي كه ﴿احسن﴾ است سيئه را رد كن اگر سيئه را به روش ﴿احسن﴾ رد كردي سيئه را با حسنه دفع كردي ﴿فاذا الذي بينك و بينه عداوة كانه ولي حميم﴾[43] آن كسي كه نسبت به شما سيئهاي مرتكب شد و اسائهٴ ادبي كردو نسبت به شما بد كرد اگر شما با گذشت و بزرگواري با او برخورد كنيد آنكه دشمن شما بود ﴿ولي حميم﴾ شما ميشود ﴿فاذا الذي بينك و بينه عداوة﴾[44] آنكه بين شما و بين او عداوت بود و نسبت به شما سيئهاي را مرتكب شد اگر با بزرگواري حل كردي اين دشمن شما برميگردد دوست حميم شما ميشود دوست گرم, آن دوست گرم را ميگويند ﴿حميم﴾[45] آن دوست صميمي را ميگويند ﴿حميم﴾[46] آن دوستي كه در دوستياش خللي نيست ميگويند دوست صميمي صميم يعني پر آن سنگي كه خالي نيست. خللي در كارش نيست ميگويند صخرهٴ صماء يعني پر ديگر آن گوشي كه بسته است ميگويند اصم خلاصه چيز بستهٴ محكم توپر را ميگويند صميم اين دوست دوست صميم و دوست حميم شما ميشود اين نتيجهٴ دنيايي او ﴿فاذا الذي بينك و بينه عداوهٴ كانه ولي حميم﴾[47] اما اين كار، كار هر كسي نيست ﴿و ما يلقاها﴾[48] اين سيره را ﴿الا الذين صبروا﴾[49] آنها كه صابرند ميتوانند با حسنه سيئه را برطرف كنند والا ديگران يا در حدي هستند ميگويند اگر يكي گفتي دو تا ميشنوي يا اگر خيلي عادل باشند مصداق ﴿فمن اعتدي عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتديٰ عليكم﴾[50]اند در همين حدند وقتي هم كه انتقام گرفتند. راحتند اگر هم نتوانستند كه انتقام بگيرند كه همواره گرفتار خودخورياند اين مقام مقام صابر است كه بتواند در جنگ درون پيروز بشود و اين ﴿ذوحظ عظيم﴾[51] است ﴿و ما يلقٰيها الا الّذين صبروا و ما يلقٰيها الا ذو حظ عظيم﴾[52] كم فرق بين حرف كوته نظراني كه وقتي قانون را ميديدند ميگفتند ﴿انه لذو حظ عظيم﴾[53] با سخن خداي سبحان كه ميفرمايد صابرين ذو حظ عظيمند اگر خداي سبحان چيزي را ﴿حظ﴾ انسان بداند و از او به عظمت ياد كند معلوم ميشود فضيلت برجستهاي است ﴿انه لذو حظ عظيم﴾[54] پس اگر در سورهٴ رعد دارد كه اولواالالباب ﴿يدرؤن بالحسنة السيئة﴾ و اگر در ديگر سور دارد ﴿ادفع بالّتي هي احسن﴾[55] ﴿ادفع بالتي هي احسن السيئة﴾[56] دارد در سورهٴ فصلت آن راز پيروزي انسان در اين جبههٴ دروني را بيان ميكند كه آن رازش صبر است در سورهٴ شوريٰ در حدود ده صفت از اوصاف برجستهٴ مؤمنين را كه شايستهٴ شركت در شوريٰ هستند ذكر ميكند ميفرمايد مؤمن كسي است كه يعني يكي از اوصافشان اين است كه ﴿و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيل﴾[57] ﴿والذين اذا اصابهم البغي هم ينتصرون﴾[58] يكي از اوصاف دهگانهٴ شركت در شوريٰ را يعني اهل شوريٰ را كه ذكر ميكند مؤمنين را كه ذكر ميكند در خلال آن اوصافشان را كه به عنوان ﴿و امرهم شوريٰ بينهم﴾[59] يكي از آنها شوريٰ است يكي هم اينگونه از امور است ميفرمايد اينها كساني هستند كه ستم پذير نيستند اگر ستمي به اينها بشود اينها فوراً انتقام ميگيرند اين صفت خوبي هم هست ظلم را تحمل نميكنند ﴿و الذين اذا اصابهم البغي هم ينتصرون﴾[60] الانتصار هو الانتقام خوب آنگاه بعدش ميفرمايد ﴿وَ جزؤا سيئةٍ سيئة مثلها﴾[61] در سورهٴ شوريٰ آيهٴ 37 به بعد چون ﴿وَ جزؤا سيئةٍ سيئة مثلها﴾[62]
اگر در سورهٴ شوري فرمود ﴿وَ جزؤا سيئةٍ سيئة مثلها﴾ معلوم ميشود مقام متوسطه است اين عدالت است او احسان در سورهٴ نحل كه فرمود ﴿ان الله يامر بالعدل و الاحسان﴾[63] عدل يك كلاس متوسطي است يعني كلاس ابتدايي است در حقيقت اگر كسي عادل نبود يعني به مكتب نيامد چون عادل نبود يعني بعضي از معاصي را مرتكب شد ديگر عادل و عدالت آن مرحلهٴ اول است از مرحلهٴ اول به مرحلهٴ دوم كه انسان ميرود به احسان ميرسد كه احسان بالاتر از عدالت است لذا در همين سورهٴ شوريٰ ميفرمايد اگر كسي نسبت به مؤمنين ستم كرد اينها انتقام ميگيرند چون ﴿وَ جزؤا سيئةٍ سيئة مثلها﴾[64] اما ﴿فمن عقا و اصلح فأجره علي الله انه لايحب الظالمين﴾[65] بالاتر از انتقام گيري عفو است البته در حوزهٴ اسلامي و داخلهٴ مسلمين كه ﴿انما المؤمنون اخوة﴾[66] اما باز فرمود ﴿و لمن انتصر بعد ظلمه﴾[67] اگر كسي مظلوم شد و انتقام گرفت ﴿فأولئك ما عليهم من سبيل﴾[68] حرجي بر اينها نيست چون بر اساس عدل رفتار كرده است ﴿انما السبيل علي الذين يظلمون الناس﴾[69] حرج بر ستمگر است نه بر انتقام گيرنده ﴿علي الذين يظلمون الناس و يبغون في الارض بغير الحق اولئك لهم عذاب اليم﴾[70] ولي باز ﴿و لمن صبر و غفر ان ذلك لمن عزم الامور﴾[71] اگر انتقام بگيرد عدالت است عيب ندارد ولي اگر صبر كرد و بخشيد اين از آن كارهايي است كه عزم الامور است يعني از اموري است كه يجب ان يعزم عليها معلوم ميشود صبر به معني عفو و احسان يك صبر جدايي نيست اين همان «صبر علي الطاعة»[72] است منتها خداي سبحان گاهي ما را به يك واجب امر ميكند گاهي به يك مستحب امر ميكند عفو و احسان و گذشت طاعت الهي است چيز خارج از طاعت نيست اگر صبر به معني مغفرت گذشت عفو و احسان است اين يك قسم علي حده از صبر نيست اين در حقيقت «صبر علي الطاعة»[73] است يك وقت صبر علي الطاعة اللزوميه است صبر بر واجبات يك وقت صبر علي الطاعة الاستحبابيه است آن صبر بر احسان و عفو و امثال ذلك است پس يك قسم علي حدهاي نخواهد بود ميشود «صبر علي الطاعة» ﴿و لمن صبر و غفر ان ذلك لمن عزم الامور﴾[74]
سؤال ...
جواب: البته اگر او توبه كرد و انسان كه حق الناس در اختيار اوست بخشيد هم اثر دنيوياش حل ميشود هم اثر اخروياش اگر توبه نكرد اثر دنيوياش با اين احسان و گذشت اين شخص كه طرف اسائه است حل ميشود ولي قرآن وعده داد فرمود اين چنين است اگر شما بزرگواري كرديد او اصلاح خواهد شد بالأخره انسان است او ديگر
سؤال ...
جواب: البته اگر توبه نكرد آثار اخروياش محفوظ است ديگر ولي وعدهٴ قرآن كريم اين است كه شما اگر با بزرگواري سيئهٴ ديگران را حل كرديد آنكه دشمن شما بود چون انسان است و از عاطفهٴ انساني محروم نيست دوست صميمي شما ميشود ﴿فاذا الذي بينك و بينه عداوهٴ كانه ولي حميم﴾[75]
سؤال ...
جواب: چرا, در ذيل يكي از آيات صبر مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در تفسير شريف صافي از امام سجاد(سلام الله عليه) اين روايت را نقل ميكند از آن رسالهٴ حقوق كه همه نسبت به انسان حق دارند حتي كسي كه نسبت به انسان بد كرد هم نسبت به انسان حق دارد فرمود اما ﴿حق من عصاء اليك﴾ حق كسي كه نسبت به تو بد كرد چيست؟ حق كسي كه نسبت به تو بد كرد ﴿ان تعفو عنه﴾ براي اينكه دستور اين است كه ﴿صل من قطعك ان تعفوا و من ظلمك﴾ البته در داخلهٴ اسلامي كه ﴿إنما المؤمنون إخوة﴾[76] نه نسبت به بيگانگان فرمود حق كسي كه نسبت به شما ظلم كرد اين است كه عفو كنيد چون دستور است و اطاعت آنگاه در كنار او يا به دنبال او اين روايت است مگر جايي كه عفو باعث تجري او بشود اينجا حق از او ساقط شد يعني او حق خود را اسقاط كرده است يك انسان متجرّي كه اگر شما عفو كرديد او بدتر ميشود حق خود را از شما ساقط كرده است ديگر شايسته نيست شما نسبت به او عفو كنيد اين يا در همان حديث است يا در كنار آن مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در صافي نقل ميكند اگر صبر اين خصيصه را دارد كه انسان را در جهاد اكبر پيروز ميكند معلوم ميشود يك صفت نفساني كليدي است يك عمل خارجي نيست اگر يك صفت نفساني كليدي بود و انسان را در جهاد اكبر پيروز كرد معلوم ميشود كه منشأ بسياري از اين فضايل همان صبر خواهد بود اگر منشأ بسياري از اين فضايل و اعمال حسنه آن صبر شد در قيامت هم براي پاداش دادن هم پاداشها را به آن مقام اصلي و پستهاي كليدي ميدهند.
سؤال ...
جواب: بله منتها اين راه راهي است كه از اثر پي ميبرند يعني اگر كسي نمازخوان بود معلوم ميشود صبر هم دارد روزه گير بود معلوم ميشود صبر هم دارد اول چيزي كه سؤال ميكنند از صلاهٴ سؤال ميكنند اما صلاهٴ اين نشانهٴ آن است كه صبر دارد و اما آنجايي كه جاي مبارزه است حالا ببينيم روايات چه ميفرمايند روايات ميفرمايند در حال خطر صبر خودش را كنار ميكشد و نماز و روزه و نيكي و امثال ذلك كه كارهاي عملي است به اينها ميفرمايند شما الآن بجنگيد به مبارزه برويد اگر پيروز شديد كه شديد اگر شكست خورديد من هستم اين معلوم ميشود كه در صحنهٴ قبر وقتي فرشتگان آمدند مسائل قبر را مطرح كردند نماز يك طرف روزه يك طرف احسان و نيكي يك طرف صبر به همهٴ اينها دستور ميدهد ميگويد شما به مبارزه برخيزيد اگر يك وقتي شكست خورديد من هستم اين پشتيبان نماز است پشتيبان روزه است پشتيبان برّ و نيكي است.
سؤال ...
جواب: لذا در قرآن زياد به صبر امر شده ديگر
سؤال ...
جواب: بله انجام داد حالا ملاحظه بفرماييد روايات چه طور اين را به عنوان يك وصف كليدي ميداند اين روايات در كافي مرحوم كليني(رضوان الله عليه) است و همهٴ اين روايات را مرحوم فيض در وافي جمع كرده چون چند تا روايت از من لايحضر مرحوم صدوق اينجا آمده لذا ما بر اساس همين وافي ميخوانيم باب الصبر «عن ابي عبدالله(عليه السلام) قال الصبر رأس الايمان» دوم باز از امام سجاد(عليه السلام) فرمود: «الصبر من الايمان بمنزلهٴ الرأس من الجسد ولا ايمان لمن لا صبر له»[77] صبر به منزلهٴ سر ايمان است باز از امام صادق(سلام الله عليه) فرمود «الصبر من الايمان بمنزلهٴ الرأس من الجسد فاذا ذهب الرأس ذهب الجسد»[78] اگر انسان صبر نداشته باشد به انجام وظايف ايماني هم توفيق پيدا نميكند «فاذا ذهب الرأس ذهب الجسد كذلك اذا ذهب الصبر ذهب الايمان»[79] باز از امام ششم(سلام الله عليه) مثل همين نقل شده رواياتي كه صبر را رأس ميداند فراوان است هم از رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم از معصومين اما حالا تحليل صبر كه چرا صبر به اين مقام رسيده صبر چيست اصلاً؟ از كافي نقل ميكند «عن بن مسكان عن أبي بصير قال سمعت اباعبدالله(عليه السلام) يقول ان الحر حرٌ علي جميع احواله»[80] يك انسان آزاده در همهٴ حالاتش آزاد مرد است كه صبر را به حريت دروني تحليل ميكند صبر يعني آزادگي هم گرفتار خصم بيرون نباشد هم اسير نفس درون نباشد اگر انساني به اين آزادگي رسيد صابر است صبر يعني آزادگي «ان الحر حر علي جميع احواله ان نابته نائبهٴ صبر لها»[81] اگر يك نائبهاي آمد و نيشي زد و قطع كرد خلاصه اين ناب ينيبُ بود يعني قطع يقطع منيب يعني منقطع يعني انساني كه بريده است از طبيعت به الله وصل شده اين را ميگويند منيب اگر از ناب ينيب باشد يعني مرتب پشت سر هم كالنوبهٴ تناوبي با خدا ارتباط دارد رجوعش الي الله يك بار و دوبار نيست اين مسبب است يعني مرتب نوبت گرفته كه برود منيبين يا اذناب ينوب است كه پشت سر هم با نوبت با خدا در ارتباط است يا ناب ينيب يعني قطع يقطع, انقطع ينقطع منيب يعني منقطع عن غير الله «هب لي كمال الانقطاع اليك»[82] وصل منيب است آن كه ناب و انقطع عن غير الله الي الله سبحانه و تعالي بر اساس مناجات شعبانيه كه «هب لي كمال الانقطاع اليك»[83] آن ميشود منيب حالا اگر يك حادثهٴ برندهاي روي داد يك انسان آزاد جزع نميكند نه تسليم اين و آن ميشود نه ارادتش را از مولا كم ميكند «ان الحر حر علي جميع احواله ان نابته نائبةٌ صبر لها و ان تداكت عليه المصائب لم تكسره»[84] اگر مصيبتها بكوبد او را «دكت الارض دكا ًدكا»[85] كوبيده شده زمين كوبيده شده اگر مصايب آنقدر سنگين باشد كه كوبنده باشد بكوبد او را اين از جا درنميرود «تداكت عليه المصائب لم تكسره و ان أسر و قهر و استبدل باليسر عسراً»[86] اگر چه هم اسير بشود تحت قهر قرار بگيرد اين آساني او به دشواري تبديل بشود باز زير بار كسي نميرود شما نمونههايش را در اين جريان اخير ديديد كه رسانههاي گروهي فرانسهٴ خائن منتشر كردند آن يك بچه در حال اسارت چه حرف ميزد اين نه به خاطر اينكه يك كسي دست ميدهد يك كسي پا ميدهد يك چند لحظه تحمّل ميكند اگر كسي آزاد شد آن حريت او اجازه نميدهد كه در برابر مصائب كوبنده تسليم بشود «و ان تداكت عليه المصائب لم تكسره و إن أسر و قهر و استبدل باليسر عسراً» «كما كان يوسف الصديق الامين(ص) لم يضرر حريته ان استعبد قهر و أسر»[87], اين اسارت و زندان و شكنجه به آزادي او آسيب نرساند «لم يضرر حريته ان استعبد»[88] به عنوان يك برده خريد و فروش شده ديگر به شراره به ثمن بخس دراهم معدوده «و قهر و أسر و لم تضرره ظلمة الجب و وحشته»[89] اينكه گفتند ﴿و القوه في غيابت الجب﴾[90] ته چاه بيندازيد يك انسان آزاده ته چاه هم كه برود آزاد است پس «الصبر هو الحريه» و حرّيت يك عملي نيست در رديف نماز و روزه منشاء نماز و روزه است حالا حرّيتي را كه دين معنا ميكند نه يعني رهايي آن كه بندگي است آن بردگي است حريت يعني آزاد شدن از قيد غير خدا و در رحم عبوديت خدا بودن و لاغير حريت را آزادي را آن آزادمرد بايد معرفي كند و آن علي(سلام الله عليه) است حضرت در كلمات قصارش آزاد را معنا ميكند ميفرمايد «و من ترك الشهوات كان حرا»[91] آزاد يعني اين نه به دنبال شهوت برود او كه برده است «و من ترك الشهوات كان حراً»[92] حالا كدام شهوت ترك شهوات حيواني كه خوب مهم نيست اين كه آدم را تا آخر عمر رها نميكند مگر رها ميكند كسي را تا آخرين لحظهٴ پيرياش هست اگر بر اساس آنچه در سورهٴ حديد آمده اگر دوران كودكي را پشت سر گذاشت از لهو و لعب فاصله گرفت به جواني رسيد و نوجواني و به زينت رسيد و بعد در سن كهولت در سن پنجاه و شصت سالگي به مقام و اينها افتخار بكند و تفاخر ميشود حالا اگر حرم شد پيرمرد شد از كار افتاده شد نه لهو است نه لغو است نه زينت است نه تفاخر به تكاثر ميپردازد اينطور نيست كه اين بند انسان را در سن پيري رها كند فرمود ﴿اعلموا أنّما الحياة الدنيا﴾[93] پنج مرتبه دارد ﴿لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر في الاموال والاولاد﴾[94] آن آخرين لحظهٴ پيري هم به اين فكر است كه من چقدر نوه دارم چقدر اعتبار دارم كسي كه در اين گل و لاي فرو رفت كه برده است او كه آزاد نيست «و من ترك الشهوات كان حرا»[95] آنگاه در بيان ديگر كه از همين بيانات حضرت در كلمات قصار هست ميفرمايد تازه اين بين راه است براي اينكه نميگويد شما از چيز خوبي صرف نظر كرديد كه اينطور نيست كه انساني كه شهوت را رها كرده شهوت به آن معناي وسيعش رها كرده يك كار پراهميتي را انجام داده كه «ألا حر يدع هذه اللماظه»[96] آيا يك انسان آزادهاي پيدا ميشود كه اين لماظة را رها كند لماظه آن ماندههاي غذا كه در لاي دندان ميماند آن را ميگويند لماظه فرمود الآن شما وارث يك سلسله اموري هستيد كه قبل از شما در دست مردم بود اگر همين زمين است همين بنا است همين ساختمان است همين در و ديوار است همين مقام و ميز است همين باغ و راغ است به اشكال مختلف قبل از شما يك عده داشتند استفادههايشان را كردند خوردند, بردند, يك مختصري لاي دندانشان مانده حالا به دست شما رسيده اين لماظه را رها كنيد يك انسان آزاده ميخواهد كه بگويد براي من بد است كه خودم را به اين لماظه بفروشم اين كه يك غذاي سالم كه نيست اين يك غذاي دست خوردهٴ ماندهٴ لاي دندان نسل قبل است ديگر لماظه به يك چنين چيزي ميگويند فرمود اگر شما بدانيد اين چيست آزاديتان را هدر نميدهيد «ألا حرٌّ يدع هذه اللّماظه»[97] آن وقت حريت رأس همهٴ فضايل است ديگر يك انساني كه در بند شيطان است نه اهل نماز است نه اهل روزه يك انسان آزاد هم اهل نماز است هم اهل روزه هم در جنگ درون پيروز است هم در جنگ بيرون براي اينكه در جنگ درون وقتي پيروز شد در جنگ بيرون يقيناً پيروز ميشود اين ميشود حريت فرمود «ان الحر حر علي جميع احواله»[98] پس صبر به معناي سكوت نيست صبر به معني انظلام نيست صبر به معني مسلح بودن آن حريت نفساني است كه انسان را در همهٴ جبههها پيروز ميكند «و ان و اسر قهر و استبدل»[99]
حالا روايت بعدش را مطالعه فرماييد انشاء الله.
«والحمد لله رب العالمين» HH
[1] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 127.
[2] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 7.
[3] ـ كافي، ج 2، ص 91.
[4] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 63.
[5] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 63.
[6] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 74.
[7] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 74.
[8] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 75.
[9] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 75.
[10] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 63.
[11] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 74.
[12] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 5.
[13] ـ سورهٴ انسان، آيات 6 ـ 8.
[14] ـ سورهٴ انسان، آيات 9 ـ 10.
[15] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 11.
[16] ـ سورهٴ انسان، آيات 11 ـ 12.
[17] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 12.
[18] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 9.
[19] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 12.
[20] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 12.
[21] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 23.
[22] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 23.
[23] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 23.
[24] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 23.
[25] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 24.
[26] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 24.
[27] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 24.
[28] ـ كافي، ج 4، ص 560.
[29] ـ كافي، ج 4، ص 560.
[30] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 75.
[31] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 12.
[32] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 24.
[33] ـ كافي، ج 2، ص 87.
[34] ـ كافي، ج 8، ص 312.
[35] ـ بحار الانوار، ج 68، ص 393.
[36] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 194.
[37] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 34.
[38] ـ سورهٴ فاطر، آيات 19 ـ 20.
[39] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 34.
[40] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 34.
[41] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 34.
[42] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 34.
[43] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 34.
[44] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 34.
[45] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 34.
[46] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 34.
[47] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 34.
[48] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 35.
[49] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 35.
[50] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 194.
[51] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 35.
[52] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 35.
[53] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 79.
[54] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 79.
[55] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 96.
[56] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 96.
[57] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 41.
[58] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 39.
[59] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 38.
[60] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 39.
[61] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 40.
[62] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 40.
[63] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 90.
[64] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 40.
[65] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 40.
[66] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 10.
[67] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 41.
[68] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 41.
[69] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 42.
[70] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 42.
[71] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 43.
[72] ـ كافي، ج 2، ص 91.
[73] ـ كافي، ج 2، ص 91.
[74] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 43.
[75] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 34.
[76] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 10.
[77] ـ كافي، ج 2، ص 89.
[78] ـ كافي، ج 2، ص 87.
[79] ـ كافي، ج 2، ص 87.
[80] ـ كافي، ج 2، ص 89.
[81] ـ كافي، ج 2، ص 89.
[82] ـ اقبال الاعمال، ص 687.
[83] ـ اقبال الاعمال، ص 687.
[84] ـ كافي، ج 2، ص 89.
[85] ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 21.
[86] ـ كافي، ج 2، ص 81.
[87] ـ كافي، ج 2، ص 89.
[88] ـ كافي، ج 2، ص 89.
[89] ـ كافي، ج 2، ص 89.
[90] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 10.
[91] ـ بحار الانوار، ج 74، ص 239.
[92] ـ بحار الانوار، ج 74، ص 239.
[93] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 20.
[94] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 20.
[95] ـ بحار الانوار، ج 74، ص 239.
[96] ـ نهج البلاغة، حكمت 456.
[97] ـ نهج البلاغة، حكمت 456.
[98] ـ كافي، ج 2، ص 89.
[99] ـ كافي، ج 2، ص 89.