بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَإِن تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَءِذَا كُنَّا تُرَاباً أَءِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَأُولئِكَ الأَغْلالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (۵)﴾
[1] .... لا اله الا الله كه ﴿أجعل الآلهة الهاً واحداً ان هذا لشيءٌ عجاب﴾[2] و هم ما را به معاد و حيات بعد از مرگ دعوت ميكند و اين هم عجيب است ﴿أ إذا متنا و كنا تراباً و عظاماً أءِنا لمبعوثون﴾[3] يا ﴿لفي خلقٍ جديد﴾ و مانند آن اين خلاصهٴ تعجبهايي بود كه كفار ميكردند. اما خداي سبحان به رسولالله(صلي الله عليه وآله وسلم) ميفرمايند تو اگر بخواهي از چيزي تعجب بكني از حرف كفار تعجب بكن اينها منكر قيامتاند اين كه منكر قيامتاند يا براي آن است كه در قدرت فاعل شك دارند كه فاعل قدرت ندارد دوباره مرده را زنده كند يا در قابليت قابل ترديد دارند ميگويند خاك نميتواند انسان بشود خلاصهٴ شبههٴ اينها يا به قابليت قابل برميگردد يا به فاعليت فاعل. اگر ميگويند خاك نميتواند انسان بشود مگر خودشان قبلاً خاك نبودند كه به صورت انسان درآمدند؟ اگر ميگويند كه خدا نميتواند خاك را انسان كند همان خدايي كه بار اول اينها را به صورت انسان درآورد بار دوم هم ميآورد اينكه آسانتر است گرچه چيزي براي خدا آسان و آسانتر فرض ندارد ﴿و هو اهون عليه و له المثل الأعلي﴾[4] ﴿و لله المثل الاعلي﴾[5] كه جبران كرده اين را. يك شبهه از شبهات منكرين ميماند ميگويند كه ما كه مرديم از بين ميرويم و نابود ميشويم نابود كه ديگر قابل حيات جديد نيست قهراً شبهات اينها به سه دسته تقسيم ميشود؛ يك دسته اين است كه ما از بين ميرويم و نابود ميشويم, يك سلسله از شبهاتشان اين است كه ما خاك ميشويم خاك نميتواند دوباره انسان بشود يك سلسله [از] شبهاتشان شايد به قدرت فاعل برگردد اين است كه قرآن ميفرمايد اگر شما بخواهي از چيزي تعجب بكني از سخنان منكرين معاد تعجب بكن ﴿فأن تعجب فعجبٌ قولهم﴾ زيرا آنها ميگويند: ﴿أ إذا كنا تراباً أ إنا لفي خلقٍ جديد﴾ ميگويند ما وقتي كه مرديم خاك ميشويم دوباره برميگرديم انسان ميشويم؟ اين سخن ايشان كه در اين سورهٴ رعد آمده به دو امر منحل ميشود از آن امور سهگانه يكي اينكه ما خاك ميشويم يكي اينكه خاك نميتواند انسان بشود قرآن كريم فرمود اينچنين نيست كه شما خاك بشويد حقيقت شما خاك نميشود اگر بدن را ميگوييد آري بدن خاك ميشود دوباره بدن را ميشود به حالت اول برگرداند ولي حقيقت شما هرگز خاكشدني نيست اين را يك مقدار در سورهٴ سجده بيان فرمود يك مقدار را در سورهٴ حج. در سورهٴ سجده قبل از سورهٴ احزاب اينچنين فرمود آيهٴ 10 سورهٴ سجده اين است كه ﴿و قالوا أ إذا ضللنا في الأرض أ إنّا لفي خلقٍ جديد﴾[6] آنها ميگويند ما وقتي در زمين گم شديم با مرگ, نابود شديم و از بين رفتيم دوباره زنده ميشويم؟ مرگ گمشدن در زمين است ﴿أ إذا ضللنا في الارض أ إنا لفي خلقٍ جديد﴾ جوابي كه خداي سبحان ميدهد مقدّمتاً ميفرمايد ﴿بل هم بلقاء ربهم كافرون﴾[7] اينها منكر لقاءاللهاند ولي در جواب اينها بگو نه شما ارضي و زميني هستيد و نه شما گم ميشويد حقيقت شما كه ارضي نيست اگر بدن را ميگوييد بدن خاك ميشود دوباره برميگردد, حقيقتتان را ميگوييد حقيقتتان ارضي نيست كه نظير آب نيست كه در زمين فرو برود كه ﴿قل يتوفاكم ملك الموت الذي وكل بكم ثم الي ربكم ترجعون﴾[8] به اينها بگو ضلالت نيست توفّي است شما وفات ميكنيد نه گم ميشويد, توفّي همان اخذ تامّ است كه شما متوفّا ميشويد آن فرشتهاي كه وكيل خداست در قبض ارواح تمام حقيقت شما را استيفا ميكند توفّي ميكند, اگر تمام حقيقت يك شيء اخذ بشود ميگويند استيفا كرده شما متوفّا ميشويد فرشتهاي كه وكيل خداست در قبض ارواح متوفّي است پس شما وفات ميكنيد نه فوت وفات ميكنيد نه ضلالت پس گم نميشويد از بين نميرويد ﴿قل يتوفاكم﴾ اين يك مطلب پس ضلالت و نابودي نيست توفّي است يعني تمام حقيقتتان محفوظ است اينكه گفتيد ما گم ميشويم در زمين, زميني نيستيد, ارضي نيستيد زيرا آن فرشتهٴ الهي كه وكيل خداست شما را قبض ميكند و به همراه خود حفظ ميكند ﴿يتوفاكم ملك الموت﴾[9] آن فرشتهاي كه متصدي مرگ است ﴿الذي وكل بكم﴾ آن فرشتهاي كه ما او را وكيل كرديم براي قبض ارواح او موكَّل است وكيلالله است لقبض الارواح ﴿وكل بكم ثم الي ربكم ترجعون﴾[10] پس نه ارضي هستيد نه از بين ميرويد و آنچه كه در صحيفهٴ سجاديه مطرح بود آن است كه ديروز اشاره شد امام سجاد(سلام الله عليه) در برابر آنچه كه در صحيفهٴ سجاديه است در دعاي ختمالقرآن يعني بعد از اينكه قرآن ختم ميشد خاتمهٴ قرآن قرآني تمام ميشد يا قرآني تلاوت ميشد اين دعا را حضرت ميخواندند و شايسته است كه بعد از ختم قرآن انسان اين دعا را بخواند دعاي 42 از ادعيهٴ صحيفهٴ سجاديه است ظاهراً در اين دعا آمده كه «اللهم صل علي محمدٍ و آله و هوّن بالقرآن عند الموت علي انفسنا كرب السياق و جهد الأنين و ترادف الحشارج اذا بلغت النفوس التراقي و قيل من راقٍ و تجلي ملك الموت لقبضها من حجب الغيوب»[11] هنگام مرگ فرشتهٴ مرگ تجلي ميكند از حجابهاي غيب ظهور ميكند و براي محتضَر متجلي ميشود و جان او را قبض ميكند پس اينچنين نيست كه جان انسان و حقيقت انسان يك موجود ارضي باشد نظير آبي كه در زمين فرو ميرود يك موجود الهي و سمايي است كه فرشتهٴ غيب از حجابهاي غيب تجلي ميكند و قبض ميكند جان انسان را «و تجلي ملك الموت لقبضها من حجب الغيوب و رماها عن قوس المنايا باسهم وحشة الفراق و داف لها من ذعاف الموت كاساً مسمومة المذاق و دنا منا الي الآخرة رحيل و انطلاق» آنگاه فرمود: «و صارت الاعمال قلائد في الأعناق» عمل قلاده ميشود همان تجسم اعمال است كه اعمال به صورت غل ميشود به صورت قلاده درميآيد اعمال بد به صورت سلسلهها و زنجيرها در گردن آويخته ميشود «و صارت الاعمال قلائد في الأعناق و كانت القبور هي المأوي الي ميقات يوم التلاق»[12] قبر كه همان برزخ است مأوا و قرارگاه است تا روزي كه همه به يكديگر برسند و ملاقات كنند يا به لقاءُالله برسند كه يكي از اسامي قيامت اين است كه ميگويند يومالتلاق روزي كه يكديگر را ملاقات ميكنند از اين بيان شريف دو مطلب استفاده ميشود؛ يكي اينكه فرشته از پردههاي غيب تجلي ميكند براي محتضَر لقبض روحه معلوم ميشود حقيقت محتضَر و جان او موجود سمايي است نه ارضي و ديگر مسئلهٴ تجسم اعمال است كه اعمال انسان قلاده ميشود و به صورت غل بر گردن و در گردن قرار ميگيرد, اين مسئلهٴ تجسم اعمال و اينكه اعمال انساني به صورت قلاده و غل درميآيد از آيهٴ مباركهاي كه دربارهٴ مذمت بخل آمده ﴿سيطوقون ما بخلوا به يوم القيامه﴾[13] هم قابل استفاده است يعني آن بخلي كه ورزيدند و حقوق الهيه را ادا نكردند و حق واجب را نپرداختند اين بخلي كه ورزيدند به صورت يك طوق عذاب در قيامت درميآيد بنابراين اين شبهه كه انسان يك موجود ارضي است و با موت نابود ميشود برطرف خواهد شد.
و اما اينكه خاك ميشود و خاك نميتواند انسان بشود اين برابر همان آيهاي كه ديروز مطرح شد در سورهٴ حج شبههٴ اينها ذكر شده است قابل جواب است در سورهٴ حج اينچنين آمده اوايل سورهٴ حج است آيهٴ چهارم، پنجم ﴿يا ايها الناس ان كنتم في ريب من البعث فانا خلقناكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم من مضغة مخلّقة و غير مخلقة لنبين لكم و نقّر في الأرْحام ما نشاءُ الي أجلٍ مسمي﴾[14] كه در ذيل همين آيه هم باز سخن از توفّي است كه ﴿و منكم من يتوفّي ومنكم من يرد الي أرذل العمل لكيلا يعلم من بعد علم شيئاً﴾[15] كه ديروز اين آيه استدلال شد كه قرآن ميفرمايد كه قبلاً خاك بوديد بعد به صورت نطفه و علقه و مضغه درِ آمديد و هماكنون خاك انسان شده است و در پايان سورهٴ مباركهٴ "يس" هم به همين استدلال اشاره شده كه ﴿وَ ضرب لنا مثلاً و نسي خلقه قال من يحي العظام و هي رميم ٭ قل يحييها الذي أنشاها أوّل مرّة﴾[16], ميفرمايد اگر خودش را فراموش نميكرد دربارهٴ معاد اشكال نميكرد چون خودش را فراموش كرده است دربارهٴ معاد شبههاي دارد معلوم ميشود معرفت نفس، هم نقشي دارد در معرفت رب هم نقشي دارد در معرفت معاد يعني «من عرف نفسه عرف ربه بانه هو الاول و عرف ربه بانه هو الاخر» الله را ميشناسد اللهي كه ﴿هو الاول و الآخر﴾[17] است اللهي كه «هو المبدئ المعيد» است, لذا در سورهٴ "يس" فرمود چون خود را فراموش كرد دربارهٴ معاد اشكال ميكند اگر خويشتن خويش يادش باشد و خود را بررسي كند ميبيند كه خاكي است به صورت انسان درآمده پس ميشود خاك را انسان كرد پس هم فاعليت فاعل تأمين خواهد شد هم قابليت قابل نه اشكال در آن است كه خاك چگونه انسان ميشود و نه اشكال در آن است كه چگونه خداي سبحان خاك را انسان ميكند, منكرين معاد كفارياند كه خدا را قبول دارند آنها كه خدا را قبول ندارند براي اثبات معاد اول بايد مبدأ را ثابت كرد بعد معاد را. كفاري كه قرآن با آنها سخن ميگويد معمولاً كفار حجاز و مانند آن خدا را قبول داشتند به عنوان خالق در توحيد ربوبي اشكال داشتند و انكار ميكردند و اصل معاد را و جريان وحي را ميگفتند انسان نميتواند پيغمبر بشود يك, مرده دوباره زنده نميشود دو, و خدا هم خالق آسمانها و زمين است ولي گردانندهها ارباب متفرقوناند كه ما اين ارباب متفرقون را ميپرستيم ﴿ليقربونا الي الله زلفي﴾[18] اينها در خالقيت موحد بودند در ربوبيت و در الوهيت مشرك بودند كه ميگفتند ﴿ما نعبدهم الا ليقربونا الي الله زلفي﴾[19] يا ميگفتند ﴿هؤلاء شفعاؤنا عند الله﴾[20] در ربوبيت مشرك بودند «لا اله الا الله» نميگفتند گرچه «لا خالق الا الله» را ميگفتند «لا خالق الا الله» را قبول داشتند اما «لا اله الا الله» را قبول نداشتند يعني الهي و معبودي غير از خدا نيست اينچنين نبود. اما آن كفاري كه ميگويند ﴿ما يهلكنا الا الدهر﴾ اصل مبدأ را منكرند براي اثبات معاد نسبت به آنها بايد از راه ديگري وارد شد اول مبدأ را اثبات كرد بعد معاد را اثبات كرد. بنابراين مجموع شبهاتي كه منكرين معاد داشتند اين بود يا ميگفتند ما خاك ميشويم خاك چگونه انسان ميشود؟ يا ميگفتند ما از بين ميرويم وقتي كه معدوم شديم دوباره چگونه زنده ميشويم؟ يا ميگفتند چگونه ميشود خاك را انسان كرد؟ كه دربارهٴ قدرت فاعل شك داشتند.
پرسش:
پاسخ: قرآن كريم فرمود كه آنچه حقيقت شماست كه از بين نميرود آنچه بدن شماست خاك ميشود خاك را دوباره ميشود به حالت اول برگرداند در آيهٴ سجده فرمود اولاً شما گم نميشويد توفّي است نگوييد ما از بين ميرويم ﴿أ إذا ضللنا في الارض أ إنا لفي خلق جديد﴾[21] صحيح نيست شما ضلالت نپنداريد مرگ را نگوييد گمشدن است مرگ توفّي است يعني حقيقت شما از نشئهاي به نشئهٴ ديگر منتقل ميشود پس نگوييد ﴿أ إذا ضللنا في الارض أ إنا لفي خلق جديد﴾ شما مثل آب نيستيد كه در زمين فرو برويد هيچ چيز از شما در زمين فرو نميرود حقيقت شما را فرشتهها قبض ميكنند كه وكيل خدا هستند در قبض ارواح, بدن شما كه خاك ميشود اين خاك هم قابل است كه به صورت اوّلي دربيايد هم خداي سبحان فاعل است كه ميتواند آن را به صورت اولي دربياورد, پس هر سه شبهه برطرف ميشد شبههٴ عدم در كار نيست شبههٴ قابليت قابل در كار نيست شبههٴ فاعليت فاعل در كار نيست, هم از بين نميرويد حقيقتتان محفوظ است, هم خاك ميتواند انسان بشود پس در قابليت آن بحثي نيست هم خداي سبحان ميتواند خاك را به صورت انسان دربياورد در فاعليت او بحثي نيست و كل اين جريان با معرفت نفس حل ميشود اگر خودتان را بررسي كنيد ميبينيد شبههاي در معاد نيست اينكه يك استخوان رميمشدهاي را آن كافر گرفت گفت: ﴿من يحى العظام و هي رميم﴾[22] خداي سبحان ميفرمايد كه الآن براي ما مَثَل ذكر ميكند بيان ميكند مثالي ذكر ميكند در حالي كه خودش را فراموش كرده ﴿و ضرب لنا مثلاً و نسي خلقه﴾[23] اگر خودش را فراموش نميكرد به خودش ميپرداخت ميفهميد كه نه از بين رفتني است نه قابل نقصي دارد نه فاعل ناتوان است.
پرسش: خب حاجآقا از اين طرف جاي تعجب است كه اين خاكي در اينجا بوده يك مراحلي را طي كرده تا ... اين خاك كه به عنوان نفوس است ديگر اين موارد نيست در آنجا.
پاسخ: چرا نيست ما چه ميدانيم نيست؟ البته ما نميخواهيم دوباره به دنيا برگرديم كه تحولات دنيايي داشته باشيم ما كه دو دنيا نداريم معاد كه عبارت از دنياي دوم نيست, معاد پايان دنياست يعني اين نظام تبديل ميشود به يك نظام ديگر نه اينكه ما در دنيا هستيم دوباره ميآييم دنيا نه اين نظام برچيده ميشود ﴿يوم تبدل الارض غير الارض والسماوات﴾[24] و تبديل ميشود به يك نظام ديگر قهراً احكام و قوانيني كه در اين نظام هست در آنجا نيست احكام و قوانيني كه در آن نظام هست در اينجا نيست بالأخره اين شيء «اذا مات فات» نيست «اذا مات»، موت يعني تُوُفّي ﴿الله يتوفي الأنفس حين موتها﴾[25] يا ﴿يتوفاكم ملك الموت الذي وكل بكم﴾[26] توفّي ميكنند اخذ تامّ ميكنند براي انتقال به نشئهٴ ديگر از يك عالمي به عالم ديگر منتقل ميشود قهراً احكام آن عالم با احكام اين عالم فرق ميكند آن يك نظام ديگري دارد اين يك نظام ديگري دارد كل اين نظام برچيده ميشود عند القيامه. بنابراين اگر كسي منكر معاد باشد و اصل مبدأ را پذيرفته باشد سخن او عجيب است ﴿و ان تعجب فعجب قولهم﴾, قولشان اين است كه ﴿أ إذا كنا تراباً أ إنا لفي خلق جديد﴾ ميگوييم بله.
بحثهاي معاد ممكن است در خلال آيات ديگر روشنتر شود به خواست خدا بعضيها لشبهةٍ منكر معادند بعضيها لشهوةٍ منكر معادند بعضيها ميگويند چگونه ميشود خداي متعال خاك را به صورت انسان در بياورد بعضيها ميدانند كه اگر معاد را قبول بكنند تعهد و مسئوليت ميآورد كسي قبول بكند كه روز حسابي هست بايد خودش را كنترل كند و براي اينكه رها و آزاد باشد معاد را منكر است در سورهٴ قيامت آيهٴ سه به بعد اين است كه ﴿ايحسب الانسان ألنْ نجمع عظامه﴾[27], انسان خيال ميكند اين استخوانها كه پوسيد و خاك شد دوباره خداي سبحان آن را برنميگرداند ﴿بلي قادرين علي ان نسوّي بنانه﴾[28], نهتنها ما اصل استخوانها را اين بنان را و سرانگشتان او را كه خطوط ريز و درشت دارد و هر كسي انگشت خاص و سرانگشت مخصوص دارد ما ميتوانيم بنان او را هم تسويه كنيم چه رسد به اصل عظام او طنطاوي در ذيل اين آيه نقل ميكند كه بعضي از علماي غرب اسلام آوردند به خاطر همين معجزهٴ قرآن كريم اين را طنطاوي در ذيل اين آيه نقل ميكند آن روز كه انگشتنگاري در غرب مطرح نبود و امضا مطرح بود اسلام بر انگشت و خصيصهاي كه در بنان است تكيه كرده چون امضا را ميشود جعل كرد اما انگشتنگاري قابل جعل نيست زيرا خطوط ريزي كه در سرانگشت هر انساني است مخصوص به خود اوست اگر ميلياردها انسان در زمين هستند اينطور نيست كه طبق تجربههايي كه كردهاند دو انسان سرانگشتشان, خطوطشان, خطكشيهايشان, سهراه و چهارراه و خطوط ريز و درشت [آنها] شبيه هم باشد بنابراين ظرافتكارياي كه در بنان شده كمنظير است خداي سبحان فرمود نه ما بنان او را هم تسويه ميكنيم به حالت اوّلي درميآوريم فضلاً از عظام او. پس اشكالي در قابليت قابل يا فاعليت فاعل نيست شبههاي براي اين منكرين معاد نيست ﴿بل يريد الانسان ليفجر امامه﴾[29], لشهوةٍ منكر معاد است نه لشبهةٍ ميخواهد رها باشد جلويش باز باشد اگر معاد را بپذيرد مسئول است متعهد است حلال و حرام فرق ميكند واجب و حرام فرق ميكند ميخواهد رها باشد قيامت را منكر است, دليلي ندارد او شبههٴ علمي ندارد براي اينكه نمونهاش را هر روز دارد ميبيند هر روز خاك است به صورتهاي گوناگون درميآيد ديگر و خداي سبحان است كه هر روز اينها را به صورتهاي گوناگون درميآورد پس شبههٴ علمي ندارد كه لشبهةٍ عليمةٍ منكر معاد باشد لشهوةٍ عمليةٍ منكر معاد است ﴿بل يريد الانسان ليفجر امامه﴾[30], ميخواهد رها باشد قيامت را منكر است آنها كه بيشتر به ياد قيامتاند كمتر آلودهاند آنها كه كمتر به ياد قيامتاند بيشتر آلودهاند و قسمت مهم تندادن به تباهي در اثر فراموشي معاد است اينها كه خدا را قبول داشتند و معتقد به خدا بودند چون مسئوليت نميآورد يك عقيدهٴ بيدردسري بود. اعتقاد به اينكه خدا عالم را خلق كرد و بس اين ضرري ندارد كه بله خدا عالم را خلق كرد آنكه انسان را بنده ميكند مسئلهٴ معاد است كه ميگويد تو عبدي بندهاي «يومالحساب»ي در پيش داري و آن است كه تكليف ميآورد و آن است كه انسان را از بيبندوباري نجات ميدهد والا اصل اينكه عالم مبدئي دارد خب آن تعهد نميآورد براي اينكه كارها را كه از غير خدا ميخواهند در مسئلهٴ ربوبيت كه مشرك بودند كارها را از غير خدا ميخواهند به غير خدا هم سرميسپارند عبادت ميكنند آن صرف يك تئوري محض است كه ﴿و لئن سئلتهم من خلق السماوات و الأرض ليقولن الله﴾[31], اين يك تئوري محض است بله آسمان و زمين يك خالقي دارد اما رب كه او نيست حسابرس هم كه او نيست حسابي هم كه در عالم نيست بد و خوب هم يكساناند عادل و ظالم «اذا ماتا فاتا», لذا اعتقاد به اصل اينكه خالقي در جهان هست چون تكليفي در بر ندارد, تكليف را وحي و رسالت بايد بياورد وحي و رسالت را كه نميپذيرفتند مسئوليت و تعهدي به همراه ندارد آن را ميپذيرفتند عمده جريان قيامت بود كه در آن گير داشتند, قرآن ميفرمايد اينها حرف علمي ندارند براي اينكه روزانه نمونهٴ آن را دارند ميبينند اگر هست شهوت عملي است نه شبههٴ علمي ﴿بل يريد الانسان ليفجر أمامه﴾[32] پيش رويش ميخواهد باز باشد كه هرچه دلش ميخواهد بكند اينكه در سورهٴ ص فرمود كه تمام گناهان و تباهي اينها ﴿بما نسوا يوم الحساب﴾[33] است چون روز حساب را فراموش كردند دستشان باز است چون قيامت را فراموش كردهاند به هر گناهي تن در ميدهند. در سورهٴ ص فرمود: ﴿يا داود انا جعلناك خليفةً في الارض فاحْكم بين الناس بالحق ولا تتبع الهوي﴾[34], چرا؟ چون اگر تابع هوا شدي ﴿فيضلك عن سبيل الله﴾[35] پيروي هوس انسان را از صراط مستقيم باز ميدارد ﴿لاتتبع الهوي فيضلك عن سبيل الله﴾ اين برميگردد به يك قياس كلي كه پيروي هوا انسان را از سبيلالله باز ميدارد تو پيروي هوا نكن كه از سبيلالله باز ميماني اين برميگردد به يك قياس ﴿لاتتبع الهوي﴾ براي اينكه ﴿فيضلك عن سبيل الله﴾ لأنّ اتباعَ الهوي مُضِلٌّ» و تو اگر متَّبِع هوا شدي گرفتار ضلالت ميشوي خب حالا گرفتار ضلالت شدي چه ميشود اين قياس قياسِ مركب است آنگاه فرمود: ﴿ان الذين يضلون عن سبيل الله لهم عذاب شديد﴾[36] فرمود تبعيت هوا نكن چرا؟ چون هر كه تبعيت هوا كرد از سبيلالله گمراه ميشود تو هم از سبيلالله گمراه ميشوي اين يك قياس, خب اگر كسي از سبيلالله گمراه شد چه ميشود ﴿ان الذين يضلون عن سبيل الله لهم عذاب شديد﴾ پس «ان الذين يتبعون الهوي لهم عذاب اليم», اين به صورت يك قياس مركب اگر كسي تابع هوا شد از راه خدا گمراه ميشود و هر كه از راه خدا گمراه شد «له عذاب اليم» پس هر كه تابع هوا بود «له عذاب اليم», اين دو قياس به صورت قياس مركب [است] منشأ همهٴ اين مشكلات تبعيت هوا ضلالت استحقاق عذاب اليم اين است؛ ﴿ان الذين يضلّون عن سبيل الله لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب﴾[37] چون روز حساب را فراموش كردند به دنبال هوا افتادند چون حساب و كتاب را از ياد بردند دست به هر كاري زدند هيچ گناهي از انسان صادر نميشود مگر در اثر نسيان يوم القيامه تمام گناهان در اثر غفلت از روز حساب است وگرنه انساني كه متذكر است و يومالحساب را به ياد دارد تن به تباهي نميدهد. كفار چون ميدانستند كه مسئلهٴ قيامت و پذيرش يومالحساب تعهد و مسئوليت ميآورد ﴿بل يريد الانسان ليفجر امامه﴾, ميخواهد جلويش باز باشد قيامت را منكرند. پس نهتنها منكرين مبدأ منكر معادند خيلي از معتقدين به مبدأ منكرين معادند چون معاد است كه مسئوليت ميآورد معاد است كه تقوا ميآورد معاد است كه عدل ميآورد و مانند آن پس منكرين معاد بيش از منكرين مبدئند معمولاً ماركسيستها و ماديين كه معاد را قبول ندارند مبدأ را هم قبول ندارند ولي كفار و مشركين كه مبدأ را قبول دارند خدا را قبول دارند ﴿لئن سألتهم من خلق السماوات والارض ليقولن الله﴾[38], و آلههٴ خود را هم عبادت ميكنند كه ﴿ليقربونا الي الله زلفيٰ﴾ مع ذلك ميگوييد ﴿أ إذا ضللنا في الأرض أ إنا لفي علق جديد﴾[39] معاد را منكرند منكرين معاد خيلي بيش از منكرين مبدئند براي اينكه تمام تعهدها در اثر اعتقاد به معاد است آنگاه سه اثر بر اين حرفشان بار ميكند كه اگر خداي متعال بخواهد فردا بحث ميكنيم انشاءالله
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ ابتداي نوار موجود نيست در نوار مادر هم همينطور است.
[2] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 5.
[3] ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 47.
[4] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 27.
[5] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 60.
[6] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 10.
[7] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 10.
[8] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 11.
[9] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 11.
[10] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 11.
[11] ـ صحيفهٴ سجاديه، دعاي 42.
[12] ـ صحيفهٴ سجاديه، دعاي 42.
[13] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 180.
[14] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 5.
[15] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 5.
[16] ـ سورهٴ يس، آيات 78 ـ 79.
[17] ـ سورهٴ حديد، ايه 3.
[18] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 3.
[19] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 3.
[20] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 18.
[21] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 10.
[22] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 78.
[23] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 78.
[24] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 48.
[25] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 42.
[26] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 11.
[27] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 3.
[28] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 4.
[29] ـ سورهٴ قيامت، ايه 5.
[30] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 5.
[31] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 25.
[32] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 5.
[33] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 26.
[34] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 26.
[35] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 26.
[36] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 26.
[37] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 26.
[38] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 25.
[39] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 10.