03 10 2012 4771668 شناسه:

تفسیر سوره قصص جلسه 10 (1391/07/12)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿فَسَقَي لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّي إِلَي الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ (24) فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَي اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لاَ تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (25) قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ (26) قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَي ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَي أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ اتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ (27) قَالَ ذلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلاَ عُدْوَانَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلَي مَا نَقُولُ وَكِيلٌ (28)

اشاره به مقاطع سه‌گانه حيات حضرت موسي(عليه السّلام)

اين بخش پاياني مقطع سوم سيره و زندگي وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) است بخش اوّلش مربوط به دوران كودكي و شيرخوارگي بود كه گذشت, بخش دوم مربوط به جواني بود كه آن دو حادثه پيش آمد, سوم حركت ايشان و مهاجرت ايشان از مصر به طرف مدين بود كه وارد مدين شد و دختران آن پيرمرد را ديد. در جريان مقطع دوم ظاهراً آن ضمير به آن قبطي برمي‌گردد نه به اسرائيلي آن قبطي گفت كه ﴿أَتُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسَاً بِالْأَمْسِ[1] براي اينكه وقتي كسي از آل‌فرعون از قبطي‌ها كشته بشود فوراً گزارش مي‌رسد به همان دليل كه ﴿إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ[2] معلوم مي‌شود كه فوراً گزارش رسيد شوراي تأمين تشكيل شد و قصد كردند كه موسي(عليه السلام) را شهيد كنند نمي‌شود گفت كه آن قبطي از كجا فهميد.

گفتگوي حضرت موسي و دختران چوپان

اما حالا وقتي كه وارد مدين شد به بچه‌هاي آن پيرمرد كه حالا ظاهراً شعيب(سلام الله عليه) بود فرمود: ﴿مَا خَطْبُكُمَا﴾ يعني شما يك مشكل جدّي داريد خَطْب آن كار مهم را مي‌گويند هر سخنراني را نمي‌گويند خطبه آن سخنراني كه مطالب مُعظَم در آن هست آن را مي‌گويند خطبه خطيب جمعه چنين گفت يعني مطالب مهمي را در نماز جمعه بيان كرد اگر يك امر عادي باشد و سهل باشد نمي‌گويند خطب كار مهم و مشكل را مي‌گويند خطب. فرمود: ﴿مَا خَطْبُكُمَا﴾ مشكل جدّي شما چيست كه در اين گرما اينجا ايستاديد چون از ﴿ثُمَّ تَوَلَّي إِلَي الظِّلِّ﴾ معلوم مي‌شود هوا گرم بود ﴿قَالَتَا لاَ نَسْقِي حَتَّي يُصْدِرَ الرِّعَاءُ[3] مشكل ما اين است پدر پيري داريم ما مسئول اين دام‌ها هستيم اين دام‌ها را بايد بپرورانيم آبشان بدهيم و مانند آن و اينها هم نامحرم‌اند و نمي‌توانيم با آنها در كنار اين چاه يكجا به سر ببريم اين مشكل ماست و كار جدّي ماست وجود مبارك موساي كليم آمده اين گوسفندها را سيراب كرده و رفته در سايه‌اي و خواسته‌اي با ذات اقدس الهي در ميان گذاشت كه من نيازمند به مسائل مالي‌ام البته «خير» در قرآن كريم بر مال حلال هم اطلاق شده است[4] بر اصل مال هم اطلاق شده است ﴿إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ﴾.[5]

دليل حمايت حضرت موسي(عليه السّلام) از دختران چوپان

پرسش:...

پاسخ: چون كسي كه متعهّد است حامي مظلوم باشد خود را مسئول مي‌داند اگر گفت: ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ[6] اگر كسي ببيند مظلومي, محرومي يك گوشه افتاده است و اين به حمايت او برنخيزد همان روايتي را كه مرحوم كليني در جلد هشت كافي از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل كرد كه عيساي مسيح(سلام الله عليه) فرمود: «إِنَّ التَّارِكَ شِفَاءَ الْمَجْرُوحِ مِنْ جُرْحِهِ شَرِيكٌ لِجَارِحِهِ»[7] همين است اگر كسي مظلومي را ببيند و به داد او نرسد و او را كمك نكند اين شريك جرم آن جارح و ظالم است حالا اينجا سخن از ظلم نبود سخن از يك محروميّت و استضعاف بود وجود مبارك موساي كليم آن تعهّد را با خداي سبحان داشت كه ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ﴾ كسي كه در كنار سفره احسان الهي نشسته است خود را مسئول مي‌بيند حالا اين سه, چهارتا مشكل داشت اين مشكلات يكي پس از ديگري حل شد و برخي هم دارد حل مي‌شود عرض كرد: ﴿رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ﴾ خب.

دو پاداش براي حضرت موسي(عليه السّلام)

در چنين وضعي كه به سايه درختي يا سايه  جايي پناهنده شد ﴿فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا﴾ يكي از اين دو دختران آن پيرمرد حالا شايد شعيب(سلام الله عليه) بود از منزل برگشتند گفتند پدرم مي‌خواهد اجرت كار شما را بدهد يك مطلب مربوط به اجرت آب دادن است، يك مطلب مربوط به عقد اجاره هشت يا ده ساله است اينها كاملاً از هم جدا هستند يك درآمد موقّتي است مربوط به اين كار، يك درآمد سالانه است مربوط به آن اجاره هشت سال يا ده ساله ﴿فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَي اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا﴾ كه اين مربوط به آن اجاره هشت يا ده ساله نيست اين اجرت اين كار موقّت است فوراً دعاي موساي كليم مستجاب شد عرض كرد: ﴿رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ﴾ طولي نكشيد كه آن دختر از راه رسيده گفت بيا اجرت را بگير اين استجابت دعاست سريعاً در يك شهر غربت.

تأكيد همه انبيا و اديان الهي بر حيا

﴿فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَي اسْتِحْيَاءٍ﴾ خب اين حيا اختصاصي به شريعت حضرت خاتم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ندارد در دين موسي اين طور بود در دين عيسي اين طور بود در دين ابراهيم خليل اين طور بود اصولاً انبيا اين حيا و عفّت را آوردند مي‌بينيد مسيحيت الآن با اين وضع عريان و نيمه‌عريان دارد به سر مي‌برد با اينكه وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) گفت: ﴿يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا وَكُنتُ نَسْياً مَنْسِيّاً[8] ـ خب اين منطق مسيحيّت اصيل است ـ اي كاش من قبلاً مي‌مردم و از خاطره تاريخ رخت برمي‌بستم و اين حرف‌ها را نمي‌شنيدم اما الآن معاشرت آزاد و مباشرت آزاد براي آنها يك تمدن است قبلاً هم به عرضتان رسيد كه مشكل مسيحيّت اين است كه امام ندارند الآن مشكل مسيحيّت نداشتن امام است همين! دين, مكتب, حرف وجود مبارك مسيح همان حرف انبياي قبلي و بعدي است.

اجابت شدن دعاهاي حضرت موسي(عليه السّلام)

﴿قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا﴾ اين كار مربوط به اجاره هشت سال يا نه ساله نيست ﴿فَلَمَّا جَاءَهُ﴾ وجود مبارك موساي كليم آمده نزد اين پدر پير حالا يا شعيب(سلام الله عليه) بود يا ديگري مرحوم شيخ طوسي در تبيان وجوهي كه نقل كرد يكي از آن اقوال و وجوه اين است كه حضرت شعيب(سلام الله عليه) قبلاً رحلت كرده بود برخي‌ها مي‌گويند اين پيرمرد همان حضرت شعيب(سلام الله عليه) است[9] فرمود: ﴿فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ﴾ قَصص قبلاً هم بحثش گذشت كه مفرد است ﴿أَحْسَنَ الْقَصَصِ[10] همين است ﴿إِنَّ هذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ[11] همين است قَصص است و مفرد است يعني اصل داستان, داستان را وجود مبارك موساي كليم براي اين پيرمرد بيان كرد آن پيرمرد فرمود همه مشكلاتت حل شد و تمام خواسته‌هايت برآورده شد از اينكه گفتي: ﴿رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ كه آيه 21 بود ﴿لاَ تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ براي اينكه اينجا حوزه اقتدار فرعون نيست يك مملكت جدا و مستقلي است اصلاً در تحت نفوذ آل‌فرعون نيست اينجا سلطنت ندارد شما از خدا خواستيد گفتي: ﴿رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾, ﴿لاَ تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ اين يكي, و گفتي: ﴿رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ﴾ اين هم اجاره نقدت كه به فرزندانم كمك كردي حالا يك درآمد مستمرّي هم براي شما ما در نظر گرفتيم هم تشكيل خانواده بده و هم اينكه يك درآمد مستمر داشته باشي دو پيشنهاد هست آنجايي كه وجود مبارك موساي كليم مي‌خواست از مصر به طرف مدين مهاجرت كند گفت: ﴿عَسَي رَبِّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ[12] آن دعا هم كه مستجاب شد بالأخره راه را گُم نكرده از مصر به شرق مصر رفته بالأخره در كمال سلامت به اين منطقه رسيده پس اگر عرض كرد: ﴿رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ اين دعا  مستجاب شد, اگر گفت: ﴿عَسَي رَبِّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ﴾ اين هدايت هم حاصل شد اگر گفت: ﴿رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ﴾ اين دعا هم مستجاب شد حالا مانده تشكيل خانواده و درآمد مستمر, وجود مبارك شعيب اگر اين پيرمرد آن حضرت باشد فرمود شما مي‌توانيد با يكي از فرزندانم ازدواج كني و هشت سال يا ده سال اجير ما باشي.

عناصر محوري مديريت, در بيان قرآن كريم

﴿قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ﴾ يكي از اين دو دختر به آن پدر پير پيشنهاد دادند كه اين را براي حفظ رمه ما يا تأمين شئون زندگي ما اجير بكن براي اينكه بهترين اجير آن است كه هم در كار خودش درايت و مديريت داشته باشد هم از امانت و طهارت برخوردار باشد ما رفتار او را, گفتار او را آزموديم او پاك است مديريت هم كه دارد و قدرت هم دارد ﴿قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ﴾ همان طوري كه در جريان يوسف(سلام الله عليه) گذشت ﴿اجْعَلْنِي عَلَي خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ[13] و در جريان طالوت هم مشابه اين گذشت در سورهٴ مباركهٴ «بقره» وقتي كه طالوت به زعامت مبعوث شد و ذات اقدس الهي او را به عنوان زعيم مبعوث كرد آيه 247 سورهٴ «بقره» اين بود كه پيامبر آن عصر به مردم آن عصر فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً قَالُوا أَنَّي يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ﴾ در مسائل نظامي هم اگر مطرح است فرماندهي كه هم درايت و مديريت نظامي دارد هم توانمند اجراست خب اينها سه نمونه است در اسلام و در قرآن كريم يكي مربوط به صدارت و وزارت است يكي مربوط به مسئله جنگ و امور نظامي است يكي هم مربوط به مسائل اجرايي است در جريان حضرت موسي كارهاي اجرايي و كارهاي عادي است, در جريان حضرت يوسف آن صدارت و وزارت است در جريان طالوت راجع به فرماندهي جنگ است

گفتگوي قبل از عقد پدر دختران چوپان با حضرت موسي(عليه السلام)

در اين قسمت وجود مبارك شعيب ـ بنا بر اينكه آن پيرمرد شعيب باشد ـ بعد از پذيرش پيشنهاد دخترش كه گفت: ﴿يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ﴾ فرمود: ﴿إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَي ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ﴾ پيشنهاد از طرف آن پيرمرد بود نه از طرف حضرت موسي(سلام الله عليه) گفت من مي‌خواهم يكي از اين دو دختر را به عقد شما در بياورم اين گفتگوست عقد نيست تا گفته بشود كه اين با ابهام سازگار نيست اين مقاوله قبل العقد است لذا از چند جهت با ابهام همراه است يكي معلوم نيست كه كدام يك از اين دو دختر باشد در حالي كه در عقد بايد زوجه مشخص باشد, يكي اينكه مهريه بايد معين باشد در مهرالمسمّي اينجا مشخص نيست كه مهرالمسمّي اجاره هشت ساله است يا اجاره ده ساله اينها گفتگوهاي قبل‌العقد است كه حين‌العقد مشخص بشود.

چون مقاوله قبل العقد است اين ابهام‌ها ضرر ندارد.

وجه تسميه سال به «حِجّه»

بعد فرمود هشت حِجّه در رواياتي كه ذيل اين آيه است ملاحظه فرموديد از وجود مبارك امام(سلام الله عليه) سؤال كردند كه آيا قبل از اسلام مكه مي‌رفتند يا نه؟ فرمود حج چيز رايجي بود و به همين آيه استدلال كردند چون هر سال يك بار مكه مي‌رفتند به جاي اينكه بگويند هشت سال مي‌گفتند هشت حِجّه, حِجّه يعني يك بار حج رفتن, چون سالي يك بار حج مي‌روند اگر گفتند هشت حِجج يعني هشت سال اگر گفتند ده حِجج يعني ده سال اين استدلال وجود مبارك حضرت است.[14] فرمود: ﴿عَلي أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ﴾ هشت حجّه يعني هشت سالي كه هر سال يك بار حج مي‌شود ﴿فَإِنْ اتْمَمْتَ عَشْراً﴾ اگر اين هشت سال به ده سال رسيد اين از طرف شماست از طرف ما هم مانعي نيست مي‌خواهد ده ساله باشد عيب ندارد اينها گفتگوهاي قبل‌العقد است.

سخنان پدر دختران چوپان با حضرت موسي(عليه السّلام)

﴿فَإِنْ اتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِندِكَ﴾ بعد هم فرمود ما نه كارِ سخت از شما مي‌خواهيم نه يك مستأجر سخت‌گيريم كه موجر را در زحمت بيندازيم اگر اجاره به عين تعلّق بگيرد اين شخصي كه خانه ندارد مي‌شود مستأجر آ‌ن مالك خانه مي‌شود موجر اگر محور اجاره, كار باشد آن صاحب‌كار مي‌شود مستأجر اين كارگر مي‌شود موجر اين كارگر خودش را اجاره مي‌دهد در برابر اجرتي مي‌گيرد آن صاحب‌كار كه اين شخص را اجير كرده مي‌شود مستأجر اين شخص مي‌شود موجر. وجود مبارك شعيب(سلام الله عليه) بنا بر اينكه اين پيرمرد شعيب باشد فرمود سه مسئله را من بايد در ميان بگذارم نه كار ما كار سخت است (يك) نه خود ما سختگيريم (دو) سوم اينكه ما نمي‌گوييم صالح واقعي هستيم, صَلاح واقعي را البته داشت, شما اميدواريم در اين برخورد چند ساله احساس كني كه ما جزء صالحينيم ﴿سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾ كه تو مي‌فهمي من انسان صالحم خب با اينكه في نفسه «كان من الصالحين» اما عمده آن است كه اين اجير در نحوه برخورد با صاحب‌كار صلاح او را احراز كند اين سه مطلب را وجود مبارك شعيب با او در ميان گذاشت فرمود: ﴿وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ﴾ في أمرين نه اصلِ كار شاقّ است نه ما كارفرماي سختگيري هستيم هيچ كدام و برخورد ما هم برخورد صالحانه است.

پرسش: گوسفندان را به چرا بردن كار سختي است.

پاسخ: خب فرق مي‌كند يك وقت است كه كمك مي‌گيرد يك وقت است كه غذاي خوب مي‌دهد يك وقت اصرار مي‌كند كه شما بايد راه دور ببري كه پر علف باشد, تا چه اندازه باشد.

اهميت  كار و نهي از مزدوري در اسلام

مستحضريد كه كار در اسلام از پربركت‌ترين امور است افرادي كه حضور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مشرّف مي‌شدند معرفي مي‌كردند كه فلان شخص كارش اين است فلان شخص كارش اين است اگر نوبت به كسي مي‌رسيد بيكار بود از چشمان حضرت مي­افتاد ديگر حضرت با احترام او را نگاه نمي‌كرد البته در صورتي كه كار داشته باشد و كار نكند پس اصلِ كار, فضيلت است روايات فراواني است دوم اينكه آن قصّه معروف كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دست كارگر را بوسيد[15] آن هم نشانه عظمت كار و كارگري است.

كاري كه محترم است آن است كه هر كسي براي خودش كار بكند نه مزدوري شما در كتاب اجاره بارها به عرضتان رسيد اين كتاب اجاره را ملاحظه بفرماييد رواياتي كه مرحوم صاحب وسائل يا ساير محدّثان در مبحث اجاره نقل كردند غالباً اين روايات را آوردند كه مزدوري يعني مزدوري, مزدوري مكروه است بلكه نه اينكه مكروه باشد مَنهي است اين نهي را فقها حمل بر كراهت كردند جمعاً بين الأدلّه ظاهر نهي, خيلي تند و تيز است كه آدم براي ديگري كار كند خب اين مي‌شود كرامت جامعه انساني اگر ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ[16] است اينكه با مزدوري سازگار نيست حتماً يعني حتماً وگرنه اين درس نيست حتماً اين روايات باب اجاره وسائل را مي‌خوانيد شما كه به لطف الهي امكانات را داريد چند روايت هست ظاهر روايات چيست چرا فقها جمع كردند و حمل بر كراهت كردند گفتند اين نهي تنزيهي است مشخص بشود تا ما بدانيم كه در مملكت كار بايد باشد (يك) مزدوري نباشد (دو) يعني هر كسي براي خودش كار بكند اين مي‌شود كرامت جامعه.

ضرورت حفظ كرامت انسان

اينكه ما بي‌صبرانه منتظر ظهور آن حضرتيم براي اينكه جامعه را با كرامت اداره مي‌كند خب اگر كسي مزدور ديگري باشد به ديگري نگاه مي‌كند آن نان ديگر نان كريمانه نيست خدا نمي‌خواهد جامعه با اطعام اداره بشود شما الآ‌ن مهمان نزدتان آمد شما اين را اطعام مي‌كنيد يا اكرام مي‌كنيد؟ يك مختصر غذا مي‌دهيد دستش يك ميوه مي‌دهيد دستش يا بالأخره يك ظرف ميوه مي‌آوريد مگر او چقدر ميوه مي‌خورد چقدر غذا مي‌خورد شما با اكرام از او پذيرايي مي‌كنيد نه با اطعام خداي سبحان هرگز نمي‌خواهد امّت اسلامي اطعام بشود يعني شكمشان سير بشود اگر فرمود: ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾ مي‌خواهد جامعه را با اكرام اداره كند با آبرومندي اداره كند اگر اين روايات را ببينيد آن وقت براي شما روشن مي‌شود كه چرا مزدوري در اسلام مكروه است حالا آنها كه فتوا به حرمت دادند بايد جواب بگويند ولي بالأخره ظاهر نهي خيلي تند و تيز است ما آبرويمان و حيثيتمان در اختيار خودمان نيست كه هر كاري را انجام بدهيد حالا مجبوريم مطلب ديگر است اداره جامعه اسلامي بايد با كرامت باشد با اكرام باشد نه با اطعام.

جواز تسخير متقابل

پرسش: در سورهٴ «زخرف» فرمود: ﴿لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِيّاً[17]؟

پاسخ: آن تسخير متقابل است تسخير متقابل جايز است كارگري است در خيابان ايستاده طبيبي است از سفر برگشته اين ساكش را چمدانش را جابه‌جا مي‌كند پس فردا كه اين كارگر مريض شد آن طبيب هم لباس محترم پزشكي را مي‌پوشد و او را درمان مي‌كند اين يك تسخير متقابل است اين تسخير متقابل را سورهٴ «زخرف» امضا كرده ﴿لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِيّاً﴾ نه «سِخريا» بايد يكديگر را تسخير كنيد جامعه هم با همين دارد سامان مي‌پذيرد خب آن طبيب كه از سفر برگشته اينكه نمي‌تواند بار خودش را جابه‌جا كند كارگري مي‌خواهد اين كارگر هم وقتي بيمار شد كسي نمي‌تواند آزمايش بكند آن طبيب آزمايش مي‌كند جامعه با اين دارد اداره مي‌شود.

عقلانيت جامعه پس از ظهور وليّ عصر(ارواحنا فداه)

غرض اين است كه جامعه با كرامت بايد اداره بشود ما واقعاً متحيّريم كه وجود مبارك حضرت ظهور كرده چگونه جهان را اداره مي‌كند يقيناً با كشتار فراوان نيست در روايات دارد كه وقتي حضرت ظهور مي‌كند «وَضَعَ الله يَدَهُ عَلَي رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ»[18] عقل مردم بالا مي‌آيد اين واقعاً از هر شقّ‌القمري حيرت‌انگيزتر است, الآن اگر اين هفت ميليارد عاقل باشند و حضرت 313 شاگرد هم مثل امام داشته باشد به خوبي اداره مي‌كند اگر جامعه عاقل بود مردم عاقل بودند اداره افراد عاقل سخت نيست اما تمام حيرت ما در اين است كه حضرت چگونه مردم را عاقل مي‌كند اين عظمت او, جلال او, شكوه او چگونه است خدا مي‌داند!.

تأكيد اسلام بر كرامت انسان

يك وقت است آدم مي‌گويد ما در فشاريم خدا اين استكبار و صهيونيسم را به عذاب اليم گرفتار بكند مخذول و منكوب بكند جلوي پيشرفت ما را گرفتند خب اين عذري است مقبول اما يك وقت مي‌خواهد نظام اسلامي را معرفي بكند نظام اسلامي با اطعام اداره نمي‌شود با اكرام اداره مي‌شود «الاسلام ما هو؟ النظام الاسلامي ما هو؟» اين يك جواب دارد يك وقت است كه خب خدا اينها را به عذاب اليم گرفتار كند راه‌ها را بسته‌اند آن يك راه ديگر دارد اما اصلِ اسلام با اكرام همراه است آن وقت اشخاص هم بايد بدانند كه فروتني غير از فرومايگي است همه ما موظفيم فروتن باشيم متواضع باشيم اما موظف هستيم كه خود را مزدور ديگري نكنيم به درايت و مديريت برسيم كه خودمان, خودمان را تأمين كنيم.

پاسخ حضرت موسي(عليه السّلام)

موساي كليم در پاسخ فرمود: ﴿ذلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلاَ عُدْوَانَ عَلَيَّ﴾ بسيار خوب حالا يا ده سال يا هشت سال بعد تصميم مي‌گيريم عقد اجاره را مي‌بنديم ولي اگر هشت سال شد شما ديگر توقّع نداشته باش اصرار بكني كه من دوسال ديگر بمانم يا اگر من پذيرفتم ده سال بمانم ديگر شما اعتراض نكنيد كه چرا بيش از هشت سال مانديد. هر كدام را پذيرفتم بعد ديگر كسي حقّ اعتراض ندارد اگر هشت سال عقد بستيم هشت سال و اگر ده سال بستيم ده سال ﴿وَاللَّهُ عَلَي مَا نَقُولُ وَكِيلٌ﴾ خدا را وكيل مي‌گيريم كه هم شاهد اوست هم حاكم اوست و هم مسئول اجرا اوست.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1]. سورهٴ قصص، آيهٴ 19.

[2]. سورهٴ قصص، آيهٴ 20.

[3]. سورهٴ قصص، آيهٴ 23.

[4]. سورهٴ هود, آيهٴ 86.

[5]. سورهٴ عاديات، آيهٴ 8.

[6]. سورهٴ قصص، آيهٴ 17.

[7]. الكافي، ج‏8، ص 345.

[8]. سورهٴ مريم، آيهٴ 23.

[9]. التبيان في تفسير القرآن، ج‏8، ص 143.

[10]. سورهٴ يوسف، آيهٴ 3.

[11]. سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 62.

[12]. سورهٴ قصص، آيهٴ 22.

[13]. سورهٴ يوسف، آيهٴ 55.

[14]. تفسير العياشي، ج‏1، ص 60; تفسير كنز الدقائق، ج‏10، ص 60

[15]. اسد الغابة، ج2، ص185; الاصابة, ج3, ص72.

[16]. سورهٴ اسرا، آيهٴ 70.

[17]. سورهٴ زخرف، آيهٴ 32.

[18]. الكافي, ج1, ص25.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق