اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلاَ تَخَافِي وَلاَ تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ (7) فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاًوَحَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ (8) وَقَالَتِ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ لاَ تَقْتُلُوهُ عَسَي أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ (9) وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَي فَارِغاً إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَي قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (10) وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ (11) وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ (12)﴾
آثار وحي الهي به مادر حضرت موسي
رسالت انبيا(عليهم السلام) گاهي در آغاز پيدايش آنها با معجزه همراه است گاهي در اثناي رسالت جريان حضرت مسيح اين طور است جريان حضرت موساي كليم اين طور است ميلاد مسيح(سلام الله عليه) از يك نظر با اعجاز همراه بود ميلاد موساي كليم(عليهما السلام) از نظر ديگر با معجزه همراه بود در جريان ميلاد وجود مبارك موساي كليم وحي ويژهاي كه ذات اقدس الهي به مادرش فرستاد در سورهٴ مباركهٴ طه گذشت كه از عظمت و جلال آن وحي اينچنين ياد كرد آيه 38 سورهٴ طه اين بود ﴿إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّكَ مَا يُوحَي﴾ يعني يك وحي ويژهاي ما به مادر موسي ايحا كرديم اين وحيي كه كلّ فضاي قلب آن بانو را علماً و عملاً روشن كرده است نه مشكل علمي براي او ماند نه مشكل عملي, هم در بخش انديشه به نصاب رسيد كه فهميد اين سالم برميگردد هم در بخش عزم و اراده مطمئن بود كه اين كار را بايد انجام بدهد اين تعبير آيه 38 سورهٴ طه نشان عظمت آن وحي است ﴿إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّكَ مَا يُوحَي﴾.
عذاب سهمگين الهي
گاهي مِهر الهي وقتي به جايي رسيد كلّ فضا را روشن ميكند گاهي قهر الهي به جايي رسيد كلّ فضا را خاكستر ميكند در جريان زمين در سورهٴ مباركهٴ يونس آنجا مشابه اين آيه گذشت كه وقتي زمين سرسبز و خرّم شد ﴿حَتَّي إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ َ عَلَيْها أَتاها أَمْرُنا لَيْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ﴾ آيه 24 سورهٴ مباركهٴ يونس, فرمود گاهي ما زمين را مشمول قَهرمان ميبينيم وقتي بخواهيم عذاب بكنيم كلّ آن زمين كه روشن شد شفاف شد باران آمد سرزمينها را رويش داد و همه خيال ميكردند كه اين سال تَرسالي است نه خشكسالي و به سود آنهاست قهر ما كه آمد كلّ اين بساطها را برميچيند آيه 24 سورهٴ مباركهٴ يونس اين است ﴿حَتَّي إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا﴾ حالا يا شب دستور ما ميرسد يا روز ﴿فَجَعَلْنَاهَا حَصِيداً كَأَن لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ﴾ كلّ اين صحنه را طرزي ما برميچينيم كه گويا ديروز در اينجا نبودند بالأخره شما ميبينيد خانهها هست, درختها هست, مزرعه هست, باغ هست, راغ هست اينها وقتي خراب شد آثاري ميماند ديگر اين ﴿لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ يونس بحثش گذشت اين است كه طرزي ما اينها را ريشهكن ميكنيم كه گويا اصلاً ديروز اينجا نبودند ﴿لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ﴾ يعني گويا ديروز اينجا نبود.
فرمود ما آثار پهلوي و امثال پهلوي را طوري برميداريم كه گويا اصلاً ديروز اينجا نبودند وقتي يك سرزمين مورد قهر خدا بشود ﴿أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلاً أَوْ نَهَاراً فَجَعَلْنَاهَا حَصِيداً﴾ اين حصيد فَعيل به معني مفعول است محصود يعني دروشده «يوم حصاد»[1] يعني يوم درو كردن اين را ما حصيد قرار ميدهيم مثل قتيل به معني مقتول اين محصود ماست دروشده است ريشهكن شده است طرزي ريشهكن ميكنيم ﴿كَأَن لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ﴾ يعني گويا ديروز اصلاً اينجا نبود. همان طوري كه قهر الهي اين طور است هيچ اثري از گذشته نميماند مِهر الهي هم همين طور است فضاي قلب مادر موسي(سلام الله عليهما) پر از غم و اندوه بود خب آن ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْْ﴾[2] كه سنّت سيّئه آلفرعون بود اين كودك هم كه محبوب مادر است خب اين خوفي دارد از يك سو, حزني دارد از سوي ديگر, قلب او پر از خوف و حزن است طرزي اين وحي الهي در فضاي دل اثر كرد كه اين دل فارغالبال شد ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَي فَارِغاً﴾.
دو وجه در تفيسر كريمه ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَي فَارِغاً﴾
ميبينيد برخي از مفسّرين مثل مرحوم شيخ طوسي سه وجه ذكر ميكنند بدون داوري كه كدام يك از اين وجوه صحيح است[3] گاهي به ترتيب ذكر ميكنند كه بيميل نيستند كه يكي از اين وجوه صحيح باشد اينها گاهي اينچنين معني ميكنند ميگويند ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَي فَارِغاً﴾ يعني دل مادر موسي خالي شد نظير آيه سورهٴ ابراهيم كه ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾[4] يك انسان مضطرب ميگويند دلش خالي شد ميگويند فلان كس دل ما را خالي كرد يعني خبر تلخي آورد كه ما اصلاً راه تصميمگيري نداريم اين دل ما را خالي كرد يعني ما را مضطرب كرد ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ يعني دل اينها خالي است هر چيزي شما در اين دل بيندازي باعث اضطراب اينهاست آنها گفتند: ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَي فَارِغاً﴾ يعني «فارغاً من العلم و العزم و الارادة» از بس هول و هراس در اين دل بود اين دل نميتوانست تصميم بگيرد[5] و ما به وسيله وحي اين را برطرف كرديم يك وجه اين است يك وجه اين است كه نه, ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَي فَارِغاً﴾ يعني قلب مادر موسي بعد از آن ﴿أَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي﴾ اين ديگر فارغالبال شد غمي در او نبود حزني در او نبود ما به چه كسي ميگوييم «فارغ البال» يك وقت است كه ميگوييم ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ يك وقت ميگوييم فلان شخص فارغالبال است يعني هيچ مزاحمي نداري هيچ شغل شاغلي نداري كه حواس شما را پرت كند كاملاً مطمئني.
ديدگاه علامه طباطبايي(ره) در تفسير كريمه ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَي فَارِغاً﴾
سيدناالاستاد ديگر كاملاً به ميدان آمده گفت راه اين است آن وجوه هيچ كدام اعتباري به آن نيست مرحوم شيخ طوسي سه وجه در تبيان نقل كرد جناب زمخشري دو وجه نقل كرد[6] بعد از مرحوم شيخ طوسي, مفسّران شيعه كه اين راه را طي ميكنند اينها هم دو, سه وجه نقل كردند بعد از زمخشري, مفسّران اهل سنّت هم آنها هم اين دو وجه را نقل كردند اما يك راه شفافي ارائه كنند كه بالأخره اين وجه درست است يا آن وجه درست است در كلمات اين بزرگان كمتر ديده ميشود اما آنچه در الميزان آمده اين است كه اين ديگر فارغالبال شد[7] چرا؟ براي اينكه با آمدن وحي الهي جا براي نگراني و خوف و حزن نيست اين كلّ صحنه قلب مطهّر مادر موسي(سلام الله عليهما) شفاف شد مطمئن شد نه مشكل علمي دارد نه مشكل عملي دارد هم در مسئله جزم, بيشك جازم بود هم در مسئله عزم, بيترديد عازم بود فارغالبال بود فارغالقلب بود گفت بينداز دريا گفت چشم! به دريا دستور داد بينداز ساحل دريا گفت چشم! به دشمن هم گفت بگير آنها هم گفتند چشم! فرمود: ﴿وَاَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي﴾[8] من تو را محبوب قرار دادم وقتي من تو را محبوب قرار دادم وقتي در خانه دشمن مشترك ورود كردي به عنوان محبوب از تو پذيرايي ميكنند مگر دل به دست دلآفرين نيست «مقلّبَ القلوب»[9] مقلّب دلها نيست؟! فرمود من دلها را به سمت تو گرايش دادم ﴿وَاَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي﴾ از ناحيه من, من تو را محبوب قرار دادم آن امرئه فرعون آن طور حرف ميزند آن فرعون خشمناك خشن بدمشرب آن حرف را ميزند آلفرعون كه كار آنها ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْْ﴾ بود آن حرف را ميزنند اين كودك به عنوان محبوب همگان در بيت فرعون نزول اجلال كرد.
دليل نگرانیهای حضرت مريم هنگام ولادت حضرت عيسی(عليهماالسلام)
پرسش:...
پاسخ: آنجا به مادر عيسي(سلام الله عليهما) وحي نيامده اگر وحي آمده بود او هم آرام بود منتها مادر عيسي(سلام الله عليهما) در برابر تهمت مردم خب مردمي كه گفتند: ﴿مَا كَانَ أَبُوكِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً﴾[10] در برابر اين مردم خب بگويد ﴿يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا وَكُنتُ نَسْياً مَنْسِيّاً﴾[11] خب اگر ميبينيد صديقه كبرا(سلام الله عليها) هم آن فشار را ميبيند ميگويد «عجّل وفاتي»[12] اين از دست مردم به ستوه در ميآيند تقاضاي مرگ ميكنند نه اينكه اضطرابي در قلبش باشد ـ خداي ناكرده ـ در حقانيّت خودش شك بكند آن هم اين طور نبود اما تهمتهاي ناروا را كه شنيدند گفتند: ﴿يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا وَكُنتُ نَسْياً مَنْسِيّاً﴾ بنابراين اين فضاي مطهّر قلب كلاً روشن شد علماً و عملاً ايشان فارغالبال شد.
تشابه و تفاوت و تعبير قرآن در جريان مادر موسی و داستان حضرت يوسف(عليهم السلام)
خداي سبحان درباره يوسف(سلام الله عليه) يك تعبيري دارد درباره مادر موسي(سلام الله عليهما) يك تعبير ديگر دارد درباره يوسف(سلام الله عليه) فرمود: ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأي بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ آيه 24 سورهٴ مباركهٴ يوسف كه قبلاً گذشت اين بود ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأي بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ جريان آن زن با جريان حضرت يوسف(سلام الله عليه) به اين صورت بود كه آن زن اهتمام ورزيد ﴿لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ﴾ قصد كرد كه با او نزديك بشود اين براي اين, درباره يوسف(سلام الله عليه) كه نزديكي انجام نشد قصد هم انجام نشد براي اينكه خدا فرمود: ﴿وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأي﴾ اين ﴿لَوْلاَ﴾ براي امتناع است ديگر, اگر برهان الهي را مشاهده نميكرد او هم قصد ميكرد اما چون برهان الهي را مشاهده كرد همان طوري كه فعل واقع نشده قصد هم واقع نشده پس قصدي در كار نبود در فضاي قلب مطهّر يوسف(سلام الله عليه) هيچ اراده خلافي نبود اينجا هم ميفرمايد: ﴿لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَي قَلْبِهَا﴾ اگر ما قلب مادر موسي را به خودمان مرتبط نميكرديم اين هم ممكن بود سخني بگويد ولي هيچ حرفي نزد فارغالبال بود قلبش فارغ بود غم و اندوهي نداشت حزني نداشت درباره بچهاش هيچ حرفي نزد براي اينكه ما قلبش را به خودمان مرتبط كرديم.
پس قلب اگر به دست «مقلّب القلوب» باشد هم در خطر فحشا انسان معصوم و مصون ميماند هم در خطر قتل و خونريزي و هلاكت فرزند و دل به دريا زدن مصون ميماند فرق آنجا و اينجا اين است كه آنجا فرمود يوسف ديد اينجا فرمود ما پيوند زديم بالأخره ما ربط داديم از طرف ما بود آن هم از طرف خدا بود چون ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[13] اگر كسي آن صحنه را ببيند آرام ميشود چون آن صحنه كلّ فضا و جان را روشن ميكند علماً و عملاً اگر علماً روشن كرد انسان اهل ظن و خيال و قياس و گمان و وهم نيست اهل جزم است اگر عملاً روشن كرد اهل ترديد و دودلي و اضطراب و نوسان و اينها نيست اهل عزم است اگر اين صحنه روشن شد هم بخش انديشه به جزم ميرسد هم بخش انگيزه به عزم ميرسد آنجا فرمود: ﴿هَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأي بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ اينجا هم ميفرمايد: ﴿إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَي قَلْبِهَا﴾ اين قلب را كه ذات اقدس الهي به خود مرتبط كرد هيچ جا براي شك نميماند.
عدم راهيابی شک و ترديد در علم وحيانی و اوليّات
ما گرچه به وضوحِ علم شهودي و وحياني نداريم ولي در مسائل عادي و عرفي ما يك سلسله بديهيات داريم بديهي يعني بديهي يعني برهان دارد ولي لازم نيست مثل دو دوتا چهارتا, دو دوتا چهارتا يك صغرا دارد يك كبرا دارد يك قياس منطقي دارد ولي نيازي نيست كسي برهاني اقامه كند معلوم است دو دوتا چهارتاست اوّلي يعني محال است كسي براي او برهان اقامه كند او برهانپذير نيست مثل جمع نقيضين, جمع نقيضين را كسي قدرت برهان ندارد ولي تا ميخواهد برود فكر بكند فكر كردن با فكر نكردن دوتاست جمع نميشود استدلال با لااستدلال جمع نميشود صغرا با لاصغرا جمع نميشود كبرا با لاكبرا جمع نميشود قدم به قدم انسان تا بخواهد حركت كند مهمان اصل تناقض است اصل تناقض را ميگويند اوّلي, اوّلي يعني برهانپذير نيست بديهي يعني برهانپذير است ولي نيازي به برهان ندارد ما در قضيّه اوّلي ترديدي نداريم وحي براي معصومان الهي در علم شهودي اگر قويتر از اوّلي ـ نه بديهي ـ اگر قويتر از اوّلي نباشد همتاي اوّلي است لذا هيچ ترديدي ندارند.
عدم راهيابی شک و ترديد در علوم شهودی
علوم شهودی انسان
ما اگر بخواهيم از آن سنخ علمي داشته باشيم به اين معناست مثلاً اگر كسي دندانش درد ميكند اين ممكن است شك بكند كه آيا دندانم درد ميكند يا دستم درد ميكند يا پايم درد ميكند؟! اين دندانش درد ميكند اين اصلاً فرصت ندارد كه حرف شما را گوش بدهد اين درد دندان دارد ميكِشد شما ميگوييد آقا دندانت درد ميكند يا دستت درد ميكند دندانت درد ميكند يا دندانت درد نميكند او ناله ميكند از درد دندان اين درد دندان را كه حسّ حصولي ندارد حسّ شهودي دارد يك وقت است درختي است در خارج يا عابري است در خارج ما ميبينيم عكسش در مردمك چشم ماست ما به او علم حصولي داريم نه علم حضوري اما اين درد را كه انسان احساس ميكند اينكه درد حصولي نيست كه وقتي ميخواهد به طبيب بگويد بله منتقل ميكند ميگويد من دندانم درد ميكند اين الفاظ, مفاهيمي دارد كه در ذيلش ترسيم ميكند به ذهن طبيب منتقل ميكند اين ميشود علم حصولي اما آن نالهاي كه دارد و دردي كه دارد آن ديگر علم حصولي نيست آن ديگر علم شهودي است خب كسي كه دندانش درد ميكند با علم شهودي اين شك دارد كه دندانش درد ميكند ميگويد از كجا شك داري از كجا دستت درد نكنه يا ميگويد من فرصت جواب دادن به اين طرهّات را ندارم ما مشابه اين بديهيات شهودي را هم هر روز داريم گرسنه ميشويم تشنه ميشويم درد داريم نشاط داريم ما اصلاً با علم شهودي زندگي ميكنيم اين علم حصولي ما, بازده و گزارشگر اين علم شهودي ماست خب انسان وقتي كه غذا ميخواهد انساني كه تشنه است انساني كه سيراب است انساني كه خسته است همه اين مجموعه دائرةالمعارفي را كه صدها دانش است ما با علم شهودي داريم زندگي ميكنيم وقتي ميخواهيم به ديگري سخن بگوييم بله ميشود علم حصولي وقتي ميخواهيم از اوضاع ديگران باخبر بشويم ميشود علم حصولي وگرنه ما با علم شهودي زندگي ميكنيم اينكه ميگويند اگر كسي به خودش بپردازد اهل معرفت نفس بشود خيلي راه برايش روشن است براي همين جهت است خب بالأخره ما خاطراتي داريم رفت و آمدي داريم چه كسي وارد ميشود چه كسي خارج ميشود اين خاطره كجا نشسته چه وقت پرواز كرده چون غافليم, تلاش و كوشش ما اين است كه از حوزه و دانشگاه چيزي گيرمان بيايد ولي اگر به درون خودمان بپردازيم «او نميديدش و از دور خدايا ميكرد»[14] آن كسي كه با ما هست در درون ما هست «أقرب إلينا من حبل الوريد»[15] است با او سر و كار داريم او را ميبينيم با او حرف ميزنيم حرف او را ميشنويم در مقام سوم يعني مقام سوم نه مقام هويّت مطلقه كه منطقه ممنوعه است نه مقام اوصاف ذات كه مقام منطقه ممنوعه است مقام فعل او, وجه او, فيض او اصلاً با فيض او كار داريم منتها دنبال بيگانهها ميگرديم اگر كسي اهل اين شهود باشد جا براي ترديد نميماند. همان طوري كه ما نه در علم اوّليمان شك داريم نه در علم شهوديمان اين فضا را آنچنان روشن ميكند كه جا براي عزم خلاف هم نيست ﴿لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ﴾ اين بالقول المطلق است معلّق به چيزي نيست اما ﴿وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأي بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ چون برهان رب را ديد قصد هم نكرد پس او معصوم بود علماً و عملاً و قصداً و نيّتاً.
طمأنينه مادر حضرت موسي(عليهما السلام)
در جريان مادر موسي(سلام الله عليهما) اين هم همين طور بود براي اينكه وقتي ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي﴾ اين هم در كمال طمأنينه اين بچه را گذاشت در صندوقچه و انداخت در دريا ﴿أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ﴾[16] اين با ترديد و به اميد و اينها كه نبود جزماً و عزماً؛ علماً جزماً عملاً عزماً انداخت اين بچه را در صندوقچه, صندوقچه را هم انداخت در دريا منتها بعد ميخواهد ببيند چه ميشود اين مطمئن بود كه برميگردد وگرنه رود نيل كه جاي كشتيراني است كه درياي رواني است آدم دخترش را نميفرستد كه ببين كجا رفته اين معلوم ميشود به جايي ميخواست برود به دخترش يعني خواهر موسي(سلام الله عليه) گفته بود برو به دنبالش ببين كجا ميرود ﴿وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ﴾ اگر چيزي را كسي فرستاد درياي روان مثل نيل كه جاي كشتيراني است اين ديگر منتظر نيست كه اين رفته كه برود اما نه, گفت اين جايي بايد برود جايي بايد برود كه به من دسترسي داشته باشد بعد به من برگردد با اين طمأنينه دخترش را فرستاد.
فارغالقلب بودن مادر حضرت موسی(عليهماالسلام)
معناي ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَي فَارِغاً﴾ نه يعني او واله و سرگردان بود دلش خالي شد از غصّه نميدانست چه كار بكند بلكه او فارغالبال بود همّي نداشت غمّي نداشت آنچه در سورهٴ مباركهٴ ابراهيم آمده كه ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ يعني آيه 43 سورهٴ مباركهٴ ابراهيم ﴿مُهْطِعينَ مُقْنِعي رُؤُسِهِمْ لا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾ در صحنه قيامت از شدّت اضطراب اينها تهيدلاند با آنچه در اينجا هست كاملاً فرق دارد آن يعني از بس اضطراب و نوسان و خوف و هراس صحنه دل را پر كرده او قدرت تصميم ندارد دلش خالي شد اما فارغالبال يعني شاغل ندارد چيزي مزاحم او نيست ميگويند فلان شخص فارغ است فراغت پيدا كرده يعني مزاحم ندارد خب اگر دل مشغول خوف و هراس باشد كه انسان فارغ نيست انسان مشحون است نه فارغ اما اينجا فرمود: ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَي فَارِغاً﴾ اين كاملاً فارغالبال بود بال يعني دل, قلبش فارغ بود از شاغل, دلش فارغ بود از شاغل اگر ما ربط نكرده بوديم دل را به خودمان ﴿إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ﴾ اين ﴿إِن﴾ مخفّف مثقّله است يعني «إنّها» آن مرئه ﴿كَادَتْ﴾ نزديك بود كه بگويد پسرم رفت برويد ببينيد چه خبر است يا نگرانم از او از اين حرفها اما هيچ از اين حرفها نداشت و نام موسي را هم نبرد براي اينكه ما قلب او را به خودمان مرتبط كرديم و فضاي قلب او هم كاملاً شفاف و روشن شد.
فرمود: ﴿لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَي قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾ خب قلبي كه مرتبط به عنايت الهي باشد به ولايت الهي باشد به الهام و وحي الهي باشد اين ديگر مضطرب نيست.
همراهي خواهر حضرت موسي با صندوقچه
﴿وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ﴾ مادر موسي(سلام الله عليهما) به دخترش ـ خواهر موسي(عليه السلام) ـ فرمود به دنبال اين صندوقچه برو ببين چه خبر است قصّه را كه قصّه ميگويند چون پياپي و به دنبال هم يك جريان بازگو ميشود قِصاص را هم كه قصاص ميگويند براي اينكه به دنبال آن جنايت است قَصّ يعني پيگيري كرد قصّ يقصّ امر حاضرش ميشود قُص اين هم چون مؤنث است فرمود: ﴿قُصِّيهِ﴾ يعني پيروي كن به دنبال اين صندوقچه برو ببين كجا ميرود ﴿قُصِّيهِ﴾ بعد خواهر موسي(سلام الله عليه) حركت كرد چون اين رود عظيم نيل مأمور نبود كه اين صندوقچه را به آن سمت رود يا وسط رود ببرد بايد همين كرانه و كنارهها حركت بدهد كه بيايد در خانه فرعون. ﴿فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ﴾ اين در جانبي بود در يك پهلو بود پهلو گرفت مواظب بود كه اين صندوقچه كجا ميرود اين خواهر فهميد كه اين صندوقچه مسيرش برگشت دارد ميرود كنار قصر فرعون ولي آنها متوجه نبودند اين متوجه شد اينكه ميگويند از گناه اجتناب بكنيد يعني شما در يك جانب قرار بگيريد گناه در جانب ديگر قرار بگيرد آن طرفي كه گناه است آن طرف نرويد اين معني اجتناب است اگر كسي در همان طرف برود نميگويند اجتناب كرده براي اينكه در جانب ديگر نرفته به همان جانب رفته «اجتنب, تَجَنَّب» يعني جانب ديگر گرفته موضع ديگر گرفته اينجا هم يك موضع خاص گرفتند كه كسي او را نبيند آنها متوجّه نشوند كه خواهر موسي دارد اين صندوق را بدرقه ميكند ببيند صندوق كجا ميرود اين صندوق آمده تا درِ قصر فرعون.
محبّت فرعونيان به حضرت موسي در نوزادي و خردسالي حضرت
﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾ و اين آلفرعون كه گرفتند با محبّت برخورد كردند در اثر اينكه ﴿وَاَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي﴾ حالا اين كودك است به عنوان يك مائده غيبي براي آلفرعون رسيده كه آن بانو ـ زن فرعون ـ نه تنها به فرعون گفت دست به كُشتن اين نزن بلكه به صورت جمع خطاب كرد كه ﴿لاَ تَقْتُلُوهُ﴾ يعني مأموراني كه موظف بودند كودككُشي كنند دست به قتل اين كودك نزنند نگفت «لا تقتله» گفت: ﴿لاَ تَقْتُلُوهُ﴾.
آنجا كه گفت: ﴿قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ﴾ خداي سبحان ميفرمايد نه خير, قرّةالعين براي آنها نيست ما اين كودك را به مادرش برگردانديم ﴿كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا﴾ كه آيه سيزده همين سورهٴ مباركه است تا قرّةالعين بشود براي مادرش وگرنه براي آلفرعون قرّةالعين نخواهد بود.
خب اينها در اثر القا محبّت الهي با اين كودك مهربانانه برخورد كردند و اين خواهر ديد كه اينها با مِهر و محبّت اين كودك را از اين صندوقچه درآوردند و اين كودك محتاج به شير است و گريه ميكند و هيچ پستاني را هم قبول نميكند همان خدايي كه به دريا ميگويد بگير اين امانت را سالم تحويل بده همان خدا به اين لبان مطهّر موساي كليم ميگويد نمك هيچ چيزي را نميمَكيد فرمود: ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ گريه هم ميكرد خب همه هم ميدانستند كودك است شيرخواهر هم است محبوب هم است ماندند كه چه كار كنند.
بررسی ادبی واژه ﴿الْمَرَاضِعَ﴾
﴿وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ﴾ اين يا جمع مُرضِع است مُرضع يعني زن شيرده چون اين وصف مخصوص زنهاست ديگر تاء تأنيث برنميدارند نميگويند مرضعه مثل اينكه طالقه نميگويند حائضه نميگويند چون صفت مخصوص اينهاست با اينكه مرضعه نميگويند تفاوتي هست بين مرضع و مرضعه هر دو صفت زن است مرضع يعني زن شيرده, مرضعه يعني زن در حالي كه پستانش را در كام كودك گذاشته الآن اينجا اين مراضع يا جمع مُرضِع است يا جمع مَرضَع, مَرضع يعني جاي شير خوردن اينكه لبان مطهّر موساي كليم باشد بالأخره نه مادرها توانستند پستانشان را در كام موسي(عليه السلام) بگذارند نه لبان مطهّر موسي(عليه السلام) پستانپذير بود.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . ر.ك: سورهٴ انعام، آيهٴ 141.
[2] . سورهٴ بقره، آيهٴ 49 و سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 6.
[3] . التبيان في تفسير القرآن، ج8، ص 133 و کشاف، ج3، ص 395.
[4] . سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 43.
[5] . الكشاف, ج3, ص395.
[6] . الکشاف، ج3، ص 395.
[7] . الميزان، ج16، ص 12.
[8] . سورهٴ طه، آيهٴ 39.
[9] . تهذيب الأحكام, ج2, ص74.
[10] . سورهٴ مريم، آيهٴ 28.
[11] . سورهٴ مريم، آيهٴ 23.
[12] . بحارالانوار، ج43، ص177.
[13] . سورهٴ نحل، آيهٴ 53.
[14] . ديوان حافظ, غزل 143.
[15] . ر.ك: سورهٴ ق, آيهٴ 16.
[16] . سورهٴ طه، آيهٴ 39.