23 09 2012 4770974 شناسه:

تفسیر سوره قصص جلسه 2 (1391/07/02)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿نَتْلُوا عَلَيْكَ مِن نَبَإِ مُوسَي وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (3) إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ (4) وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ (5) وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ (6) وَأَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلاَ تَخَافِي وَلاَ تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ (7) فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ (8)

الهي بودن الفاظ و معاني قرآن

چون سورهٴ مباركهٴ «قصص» در مكه نازل شد و عناصر محوري سوَر مكّي اصول دين است و طرح قصص انبيا سهم تعيين‌كننده‌اي در اين معارف دارد لذا جريان موساي كليم و هارون(سلام الله عليهما) را بازگو فرمود و براي اينكه روشن بشود اين مطالب معنيً همان است كه خدا اراده كرد, لفظاً همان است كه خدا ايجاد كرد اين‌چنين نيست كه مطالب را فقط به حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) القا كرده باشد و الفاظ از خود پيامبر باشد بلكه معنيً و لفظاً از خداست فرمود ما جريان موسي و فرعون را براي تو تلاوت مي‌كنيم يعني معنا, تعليم; لفظ, تلاوت ﴿نَتْلُوا عَلَيْكَ مِن نَبَإِ مُوسَي وَفِرْعَوْنَ﴾ نه «نُعلّمُ» تا توهّم بشود كه مطالب از خداست ولي ـ معاذ الله ـ لفظ‌ها از پيامبر است فرمود: ﴿نَتْلُوا عَلَيْكَ مِن نَبَإِ مُوسَي وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ﴾.

سرّ تعبير مكرر به متكلّم مع‌الغير در آيات محلّ بحث

مطلب بعدي آن است كه چون بيان سنّت الهي است و قضاياي تاريخي و شخصي سهمي ندارد از جريان فرعون و هامان به عنوان يك اصل كلي و از جريان موسي و هارون(سلام الله عليهما) به عنوان اصل كلي ياد مي‌كند و به صورت فعل مضارع، شش بار ضمير متكلّم مع‌الغير را ذكر مي‌كند تا معلوم بشود اين سنّت, سنّت الهي است گذشته و حال و آينده را در برمي‌گيرد فرمود: ﴿وَنُرِيدُ﴾ (يك) ﴿أَن نَّمُنَّ﴾ (دو) كه اينها همان متكلّم مع‌الغير است ﴿وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً﴾ (سه) ﴿وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴾ (چهار) ﴿وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾ (پنج) ﴿وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ﴾ (شش)؛ شش بار از اين مطلب به صورت متكلّم مع‌الغير ياد مي‌كند تا هم عظمت و جلال و شكوه ربوبيّت را تفهيم كند، هم در كار بودن مدبّرات امر را تفهيم كند، هم بفهماند كه حال و گذشته و آينده يكي است. تعبير مرحوم شيخ طوسي در تبيان اين است كه آنها كه اين جريان ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ﴾ را بر وجود مبارك حضرت حجّت(سلام الله عليه) تطبيق كردند از اين تعبير فعل مضارع خيلي كمك مي‌گيرند چون جريان فرعون و هامان كه گذشت, از اينكه به فعل مضارع ياد مي‌كند معلوم مي‌شود اين نسبت به آينده تطبيق مي‌شود[1] البته اين سخن في‌الجمله تام است لكن بيان سنّت الهي است سنّت الهي گذشته و حال و آينده را در برمي‌گيرد و آينده مربوط به وجود مبارك حضرت حجّت(سلام الله عليه) است.

استضعاف مؤمنان در زمين و عظمت آنان در ملکوت

مطلب ديگر اينكه فرمود ما مستضعفين في الأرض را به امامت مي‌رسانيم اين كلمه ﴿فِي الْأَرْضِ﴾ نشان مي‌دهد كه اينها گرچه مستضعف في‌الأرض‌اند ولي «في السماء» ديگر مستضعف نيستند در ملكوت عالَم اينها مستضعف نيستند همين روايتي كه مرحوم كليني از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل كرد مضمون كلام نوراني آن حضرت اين است كه اگر كسي براي رضاي خدا عالِم بشود و براي رضاي خدا به علمش عمل بكند و براي رضاي خدا از علمِ عمل كرده استفاده كند و آن را تعليم بدهد و ديگران را عالِم كند «مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِيماً»[2] اين را در ملكوت عالم فرشته‌ها مي‌گويند آيت الله العظمي اين در هر حدّي كه باشد اين كلمه «لله» در حديثي كه مرحوم كليني نقل كرده يك بار ذكر شده اين به نحو تنازع, مفعول واسطه است براي هر سه فعل براي «تَعلَّم» و «عَمِل» و «عَلَّم»؛ اين «لله» شاهد است در درون او و بيرون كه متعلّق به خصوص اخير نيست اين نظير اينكه «و هذا شهر عَظَّمْتَهُ و كَرَّمته و شرّفته و فضّلته علي الشهور»[3] اين «علي الشهور» مفعول واسطه است براي هر چهار فعل علي التنازع نه اينكه اين وسط‌ها قطع بشود اين «لله» هم همين طور است اگر كسي براي رضاي خدا عالِم شد و براي رضاي خدا به علمش عمل كرد و براي رضاي خدا اين علم را به جامعه منتقل كرد اين آيت الله عظماست نزد ملائكه، «دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِيماً» اين ﴿فِي الْأَرْضِ﴾ نشان مي‌دهد كه اينها مستضعفِ مطلق نيستند اينها مستضعف في‌الأرض‌اند و مُستَعظَم في السماء.

قرائن عظمت ملكوتي مستضعفان زمين

پرسش: استضعاف در زمين بالضروره كمال در آسمان را ثابت نمي‌كند.

پاسخ: نه نمي‌كند خداي سبحان براي اينها اين سِمت‌ها را كه قرار داده است معلوم مي‌شود اينها فقط در زمين‌ مستضعف­اند [نه اينكه در آسمان و ملكوت هم مستضعف باشند] براي اينكه اينها ائمه‌اند به جعل الهي و وارثان‌اند به جعل الهي. آن كه مستعظَم در ملكوت نباشد كه به امامت نمي‌رسد از صِرف ﴿اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ﴾ استفاده نمي‌شود لكن از اين چهار فعل بعدي كه فرمود: ﴿نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً﴾, ﴿نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴾, ﴿وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾, ﴿وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ﴾ از اينها استفاده مي‌شود كه اينها نزد فرشته‌ها مستعظم‌اند.

عدم اختصاص آيات محل بحث به معصومان

پرسش:...

پاسخ: نه, عصمت كه از آن در نمي‌آيد مصداق كاملش البته آنها هستند وگرنه آنچه در زمان سابق گذشت اين طور نبود وعده الهي هم اين است كه ﴿أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ[4] مصداق كاملش از آن باب است يك سلسله آياتي است كه طبق شواهد فراواني كه هست حصر دارد غير معصوم را شامل نمي‌شود مثل آيه تطهير,[5] آيه مباهله,[6] آيه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ[7] آنها قرائن خاصّ خودشان را دارند اما بعضي از آيات كه مطلق است غير معصوم را هم شامل مي‌شود منتها فرد كاملش معصوم است اگر ما قرينه‌اي نظير آيه مباهله, آيه تطهير، آيه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾, ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ[8] از اينها داشتيم بله اينها منحصراً براي معصوم است.

مؤمنان, مصداقِ وارثان در آيه محل بحث

پرسش: اگر مراد از مستضعفين, كل بني‌اسرائيل باشد دليل بر اين مي‌شود كه ائمه فقط ائمه خير هم نيست ائمه شرّ را هم شامل مي‌شود.

پاسخ: نه براي اينكه به قرائن چهارگانه‌اي كه هست معلوم مي‌شود مؤمنان آنها مرادند وگرنه آنهايي كه روزي به دنبال وجود مبارك موساي كليم رفتند روزي هم گفتند: ﴿يَا مُوسَي اجْعَلْ لَنَا إِلهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ[9] به دنبال سامري راه افتادند آنها را كه نمي‌گويد.

پاسخ: فرمود ما وارث قرار مي‌دهيم, معلوم مي‌شود كه منظور مؤمنان بني‌اسرائيل‌اند وارث يعني وارث, كافر كه وارث خدا نيست فرمود ما اينها را وارث قرار مي‌دهيم ﴿أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ﴾ نه اين است كه اينها وارث فرعون باشند. فرمايش مرحوم شيخ طوسي كه در تبيان از آن گروه نقل مي‌كند اين است كه آنها گفتند اين ضمير ﴿مِنْهُمْ﴾ به انصار حضرت حجّت برمي‌گردد «و نُرِيَ فرعون و هامانَ و جنودهما مِن انصار الحجة» به دليل اينكه اين ﴿نُرِيدُ﴾ فعل مضارع است و مربوط به آينده پس منظور, فرعون و هامان اين عصرند و منظور از ﴿مِّنْهُمْ﴾ انصار حضرت حجّت‌اند[10] اين البته تطبيق است اين سخن درست است اما اصلش كه مربوط به زمان بني‌اسرائيل بود آن بني‌اسرائيل مؤمن را مي‌خواهد بگويد, آينده انصار حضرت حجت‌اند, گذشته مؤمنان حضرت موسي بودند اما آنهايي كه روزي به دنبال حضرت موسي هستند روزي هم به دنبال سامري آنهايي كه مثل خود فرعون‌اند به عذاب اليم گرفتار مي‌شوند كه ﴿يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ﴾.[11]

پرسش: قدرت را در زمين به ارث ببرند كمال حساب نمي‌شود؟

پاسخ: نه, قدرت را اگر خدا ارث بدهد كمال است وگرنه قوم عاد و ثمود بعد از قوم فرعون وارث قدرت آنها شدند اما خدا ايراث نكرد اگر اينها وارثان الهي باشند حتماً آدم‌هاي صالحي‌اند و خدا اينها را ائمه قرار مي‌دهد.

پرسش:...

پاسخ: آنكه ﴿وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ﴾ نيست آن كه خود فرعون است آ‌نجا كه ائمه است به ما فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ[12] اما اينجا مي‌فرمايد: ﴿وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً﴾ (يك) فرعون و هامان عصر را به وسيله اينها ما سر جايشان مي‌نشانيم (دو) معلوم مي‌شود آدم‌هاي صالحي‌اند حالا يا زمان حضرت موسي بود يا به تعبيري كه مرحوم شيخ طوسي در تبيان از بعضي‌ها نقل مي‌كند به انصارالحجّه برمي‌گردد بالأخره اينها كساني‌اند كه يا با فرعون و هامان گذشته درگيرند يا با فرعون و همان عصر كنوني درگيرند بالأخره مردان صالحي‌اند اگر جزء ائمه كفر باشند كه خداي سبحان به مؤمنين دستور مي‌دهد ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ﴾.

مؤمنان, واسطه خذلان و شكست ظالمان

پرسش: ...

پاسخ: امامتي كه خدا رار مي‌دهد كه در برابر فرعون عصر بايستد امامت صالحان است يك وقت است كه امامت طالحان است به ما مي‌فرمايد: ﴿﴾ اين امامت طالحان ديگر فرعون و هامان را سر جايشان نمي‌نشاند خودشان فرعون و هامان‌اند آنكه فرعون و هامان را چه در گذشته چه در آينده سر جايشان مي‌نشاند انسان‌هاي صالح‌اند.

فرمود: ﴿وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ﴾ چه فرعون و هامان اعصار گذشته كه در زمان حضرت موسي(سلام الله عليه) بودند چه فرعون و هامان آينده به تعبير تبيان شيخ طوسي كه انصارالحجّه آنها را سر جايشان مي‌نشانند ﴿وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ﴾ آنچه اين فراعنه مي‌ترسيدند به وسيله مردان الهي عملي مي‌شود ولي ما اين كار را مي‌كنيم به دست اينها نظير آنچه فرمود: ﴿قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْديكُم‏[13] فرمود با آنها مبارزه كنيد خدا با دست شما آنها را سر جايشان مي‌نشاند ﴿قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْديكُم‏﴾ فرمود ما نشان مي‌دهيم اما به دست شما ﴿وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم﴾ يعني از اين ائمه‌اي كه وارثان زمين‌اند مستضعفاني كه به امامت رسيدند ﴿مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ﴾.

پيروزی صالحان در سايه رهبری پيشوايان معصوم

مطلب ديگر اينكه يك وقت است ذات اقدس الهي معصومين را اراده مي‌كند اين معلوم مي‌شود كه برچين كرده جِبايه يعني برچين اگر دست‌فروشي اين ميوه‌ها را روي طبق چيد شما داريد آن درشت‌ها و سالم‌ها را انتخاب مي‌كنيد مي‌گوييد برچين كرده اين برچين را مي‌گويند جِبايه, مُجتبيٰ يعني جبايه شده برچين شده مثل مصطفاست اگر خداي سبحان بخواهد از معصومين سخن بگويد سخن از اجتباست سخن از اصطفاست كه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَي آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَي الْعَالَمِينَ[14] اينها معصومين‌اند اما يك وقت است كه نه, اعم از معصومين است منتها اينها زير پوشش معصومين به كمال هم مي‌رسند اين مي‌شود مردم‌سالاري ديني كه اگر يك وقت حكومتي حاصل شد زير پوشش معصوم بود يا به امر معصوم بود گرچه سخن از اصطفا نيست نظير ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَي آدَمَ وَنُوحاً﴾ و مانند آن, اما سخن از مستضعفان في الأرض و مستعظمان في السماست كه فرمود ما اين كار را كرديم بعد هم فرمود ما به وسيله اينها فرعون و هامان هر عصري را دفن مي‌كنيم به خاك ذلّت مي‌نشانيم البته در گذشته به رهبري وجود مبارك موسي و هارون(سلام الله عليهما) بود در آينده هم ـ ان‌شاءالله ـ به رهبري وجود مبارك حضرت حجت(سلام الله عليه).

منّت الهي بر مؤمنان و تمكّن آنان در زمين

اينكه فرمود: ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ﴾ گذشت كه منّت «هي النعمة العظميٰ» هر نعمتي را منّت نمي‌گويند آن نعمت بزرگ را مي‌گويند منّت ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً[15] مسئله حكومت, مسئله امامت, مسئله ظلم‌ستيزي, مسئله استقلال و عدل و قِسط اينها جزء نعمت‌هاي بزرگ خداست از اين نعمت بزرگ به عنوان منّت ياد مي‌كند آن هم به صورت فعل مضارع كه نشانه استمرار و بيان سنّت الهي است ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ ٭ وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾ خب ﴿نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾ كساني‌اند كه ﴿الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ[16] خب چه كساني متمكّن در زمين‌اند؟ كساني كه اين اوصاف را داشته باشند اين چنين نيست كه اگر كسي با زورگويي بر زمين مسلّط شد جزء ﴿نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾ بشود آنها كساني‌اند كه ﴿إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً[17] اما اينكه فرمود: ﴿الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾ اين چند كار را مي‌كنند الآن هم فرمود: ﴿وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾ بعد ﴿وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم﴾ از اينها ﴿مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ﴾ پس اينها در مقابل فرعون و هامان هر عصر و مصري‌اند.

وحي الهي به مادر حضرت موسي(عليهما السلام)

قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «شعراء», «نمل», «طه» بخش‌هايي از قصّه حضرت موسي را ذكر فرمود برخورد حضرت موسي با آ‌ن قبس و گرفتن نور به جاي نار و دريافت وحي در كوه طور و اينها را ذكر كرد مبارزه با فرعون را ذكر فرمود مبارزه با سَحره را ذكر فرمود اينها در سورهٴ مباركهٴ «طه» و مانند آن گذشت. قصه حضرت موسي از كودكي گوشه‌اي از اين در سورهٴ مباركهٴ «طه» اشاره شده و بخشي هم در اين سورهٴ مباركهٴ «قصص». از كودكي حضرت موسي(سلام الله عليه) شروع مي‌كند مي‌فرمايد ما براي براندازي نظام سلطه كودكاني را زير پوشش خود داريم تا به مقصد برسانيم ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي﴾ عصر هم مستحضريد عصر خفقان بود که ﴿يُذبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيي نِسَاءَهُمْ﴾ در چنين عصري كه نسل‌كشي بود پسركشي بود مادر موسي(سلام الله عليهما) باردار شد وقتي اين كودك به دنيا آمد معلوم شد پسر است خدا مي‌فرمايد ما به مادر موسي وحي فرستاديم اين امور را از راه وحي به او القا كرديم ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي﴾ به او اين مطالب را القا كرديم ﴿أَنْ أَرْضِعِيهِ﴾ تا آنجا كه ممكن است اين كودك را شير بده ﴿فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ﴾ وقتي ترسيدي كه مبادا مأموران فرعون اطلاع پيدا كنند و اين كودك را بگيرند ﴿فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ﴾ اين را بينداز در دريا.

از دريا نترس چون به ما دادي اگر از مأموران فرعون مي‌ترسي اين يك امر عادي است براي اينكه اينها ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ[18] رسمشان بود ولي دريا حرف ما را گوش مي‌دهد گرچه فرعون حرف ما را گوش نمي‌دهد ﴿فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ﴾ منظور آن بحر احمر و درياي سرخ نيست كه در شرق مصر است از آنجا بگذري وارد شام و اينها مي‌شوي منظور همين رود نيل است كه از وسط شهر مصر مي‌گذرد ﴿فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ﴾؛ اما ﴿وَلاَ تَخَافِي وَلاَ تَحْزَنِي﴾ خوف نسبت به آينده است حُزن نسبت به از دست دادن چيزي در گذشته فرمود شما اين بچه را كه در صندوقچه قرار دادي انداختي دريا غمگين مباش چون چيزي را از دست ندادي, نترس براي اينكه چيزي را از دست نمي‌دهي چون به ما سپردي ما هم اين را كامل مي‌كنيم به تو برمي‌گردانيم ﴿وَلاَ تَخَافِي﴾ نسبت به آينده ﴿وَلاَ تَحْزَنِي﴾ نسبت به گذشته, چرا؟ چون ﴿إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾ ما او را سالم نگه مي‌داريم (يك) به تو برمي‌گردانيم (دو) به مقامات والاي رسالت مي‌رسانيم (سه) كه اينجا دو امر يكي ﴿أَرْضِعِيهِ﴾ يكي ﴿فأَلْقِيهِ﴾ دو نهي يكي ﴿لاَ تَخَافِي﴾ يكي ﴿وَلاَ تَحْزَنِي﴾ دو بشارت يكي ﴿إِنَّا رَادُّوهُ﴾ يكي ﴿جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾ دو به دو قرين هم شش امر را بيان فرمود.

وحی علمی خداوند به مؤمنان

قبلاً اين بحث را در ذيل آيه ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ[19] بيان كرديم كه ذات اقدس الهي چند گونه وحي دارد آن وحي تشريعي كه شريعت و احكام است آن مخصوص انبياست كه ديگران سهمي ندارند آن از بحث خارج است اما وحي‌هايي كه مربوط به علم غيب باشد ملاحم باشد تصميم‌گيري‌هاي خوب باشد اينها براي مؤمنين هم هست بخشي از اين وحي‌ها به صورت الهام علمي است مثل اينكه انسان دارد مطالعه مي‌كند چون باتقواست بر اساس ﴿اتَّقُوا اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ[20] مطلب خوبي را خدا به او ياد مي‌دهد فقها, حكما, متكلّمين اين بزرگواران نوآوري‌هايي كه داشتند ديگر از خودشان كه نداشتند براي اينكه خداي سبحان انسان را آفريد ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً[21] در كتاب‌هاي ديگر هم كه نبود اين علم نورانيّتي است وجودي است اين وجود يك مبدأ فاعلي مي‌خواهد انسان قابل علم است نه فاعل علم حتماً يك معلّم بيروني مي‌خواهد اگر انسان از جاي ديگر ياد نگرفت اگر در كتابي نديد از هم‌بحثش استفاده نكرد لابد كسي به او ياد داد ديگر اتفاقي كه نيست كسي بگويد من خودم ياد گرفتم اين حرف غير معقولي است آخر فاعل و قابل كه يكي نخواهد بود انساني كه جاهل است بگويد من خودم ياد گرفتم! حتماً كسي به او ياد داد حالا يا قبلاً شنيد در گوشه ذهنش بايگاني شده بود الآن خودش را نشان مي‌دهد يك وقت شيخناالاستاد مرحوم علامه شعراني(رضوان الله عليه) همين مطلب را فرمودند كه گاهي انسان بيست سال قبل, سي سال قبل در مجلسي مطلبي را از كسي شنيده بعد اين مطلب در گوشه ذهنش بايگاني شده چون تكرار نكرده بود آنجا مانده بعد از بيست سال, سي سال حالا كه دارد مرور مي‌كند مطالعه مي‌كند كتاب‌هايي كه دم دست اوست مطالعه مي‌كند دفعتاً آن مطلب سي سال قبل خودش را نشان مي‌دهد اين بنده خدا خيال مي‌كند كه اين جزء ابتكارات اوست براي اينكه سي سال قبل كه يادش نيست الآن هم كه در كتاب‌ها نديده مي‌گويد ابتكارات من است اين جزء فرمايشات ايشان بود بالأخره محال است كه كسي مطلبي را از خود بفهمد, از خود بفهمد يعني چه؟ يعني علم كه يك مطلب وجودي است خودبه‌خود پيدا شده فاعل ندارد خب تو كه قابل بودي قابل كه نمي‌تواند فاعل باشد تو پذيرا بودي بنابراين ممكن نيست مطلبي علمي پيدا بشود الاّ اينكه معلم دارد اگر حق باشد كه فرشتگان الهي‌اند اگر جزء مغالطات باشد كه ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ[22] اين سيزده قسم مغالطه با همه زيرمجموعه ذاتي و عرضي همه اينها اين القائات شيطان است كه ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾ تمام مغالطات به وسيله وساوس علمي شيطان است. بنابراين خداي سبحان مطلب علمي را اگر حق باشد يا به وسيله استاد يا به وسيله هم‌‌بحث يا گاهي به وسيله شاگرد به انسان منتقل مي‌كند اينها مربوط به علم است.

مشكل اساسي اهل علم

گاهي مطلب عملي را القا مي‌كند در بحث‌هاي قبل اين قسمت گذشت كه مشكل ما مُعمّمين مشكل علمي نيست مشكل ما مشكل عملي است يعني ما اگر واقعاً آدم صالح و سالمي باشيم جامعه, جامعه نوراني خواهد بود جامعه معطّر بشود آنچه به مردم مي‌گوييم عمل بكنيم, آنچه گفتيم عمل كرده باشيم, تا عمل نكنيم نگوييم, بر خلاف گفته عمل نكنيم, چون به خلوت مي‌رسيم كار ديگر نكنيم ما اگر اين چنين باشيم مي‌شويم فرشته ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ[23] چند هزار فرشته در ايران زندگي كنند ايران مي‌شود معطّر ما مشكل اساسي‌مان آن كمبود عمل است اين عمل كه ما عالِم بي‌عمل مي‌شويم نه براي آن است كه ما مشكل علمي داريم ما مطلب را خوب بيان مي‌كنيم سخنراني هم مي‌كنيم ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ[24] را هم مي‌گوييم نامحرم را هم نگاه مي‌كنيم اين براي چيست؟

تبيين جدايي قواي علمي و عملي انسان

چندين بار در بحث‌هاي سابق گذشت كه متولّي علم, غير از متولّي عمل است ما يك دستگاه علمي داريم كه حوزه و دانشگاه متولّي اين كار است يك دستگاه عملي داريم كه متولّي ندارد آن فنّ اخلاق است نه اخلاق نظري بلكه اخلاق عملي يعني كسي كه ما را بپروراند آن متولّي ندارد حالا گوشه, كنار چهارتا آدم صالح پيدا مي‌شود حرف ديگر است آن طوري كه علم متولّي دارد عمل كه متولّي ندارد آن طوري كه فقه و اصول و فلسفه متولّي دارد اخلاق كه متولّي ندارد در بيرون ما چهار قسم وجود دارد؛ اگر هر روز هم ما اين حرف را تكرار بكنيم براي ما سودمند است درون ما هم اين چهار گروه است ما در بيرون يك سلسله قوا و تشكيلاتي داريم كه مسئول و متولّي درك‌اند يك سلسله قوايي داريم كه مسئول و متولّي عمل و حركت‌اند ما چشم داريم گوش داريم تا با اينها ادراك بكنيم دست داريم پا داريم تا با اينها كار كنيم اين متولّي‌ها همه از هم جدا هستند انسان از نظر بيرون چهار گروه است بعضي‌ها هستند كه هم مجاري ادراكي‌شان سالم است هم مجاري تحريكي‌شان سالم است هم خوب مي‌شنوند خوب مي‌بينند هم دست و پا دارند خوب مي‌توانند بدوند اين يك گروه, گروه ديگر كساني‌اند كه چشم و گوششان سالم است خوب مي‌بينند خوب مي‌شنوند ولي دست و پايشان فلج است سوم به عكس است دست و پايشان فعال است ولي چشم و گوششان بسته است چهارم از هر دو جهت محروم‌اند اين از نظر بيروني, اقسام چهارگانه بيروني نشان مي‌دهد اگر كسي با چشم و گوشش صداي عقرب را شنيده يا خود مار و عقرب را ديده چون شنيده يا ديده, دست و پاي او هم سالم است يا دفاع مي‌كند يا فرار مي‌كند اما اگر كسي دست و پايش فلج باشد اين مار و عقرب را مي‌بيند ولي قدرت فرار ندارد شما مرتب به او اعتراض بكن كه چرا فرار نكردي چرا سنگ نزدي خب چشم كه سنگ نمي‌زند چشم كه فرار نمي‌كند آنكه فرار مي‌كند كه بسته است شما مرتب به او تلسكوپ بده ميكرسكوپ بده دوربين بده نزديك‌بين بده عينك بده او مشكل ديد ندارد اين مشكل عمل دارد چون دست و پايش فلج است نمي‌تواند فرار كند يا دفاع كند گروه سوم كساني‌اند كه دست و پايشان باز است ولي چشم و گوششان كر و كور است خب اين هم مار و عقرب را نمي‌تواند دفع كند خب بايد ببيند كه فرار كند گروه چهارم كساني‌اند كه هم از نظر چشم و گوش نابينا و كورند هم از نظر دست و پا فلج‌اند؛ اين اقسام چهارگانه در بيرون.

ما بايد باور كنيم از نظر معرفت نفس درون ما هم همين طور است ما يك سلسله نيروهايي خدا به ما داد كه متولّي انديشه است آن عقل نظري است كه جزم و تصديق و مظنّه و احتمال و شك كار اينهاست يك سلسله نيروهايي داريم كه مسئوليت اراده و اخلاص و عزم و نيّت و اينها را به عهده دارند جزم يعني جزم, عزم يعني عزم بين جزم و عزم مثل آسمان و زمين فرق است جزم چيز ديگر است عزم چيز ديگر است علم چيز ديگر است انديشه چيز ديگر است انگيزه چيز ديگر است مسئول‌هايش فرق مي‌كند متولّيانش فرق مي‌كند اخلاق با بخش طلب كار مي‌كند با بخش عزم كار مي‌كند با بخش اخلاص كار مي‌كند با بخش اراده كار مي‌كند اين اول در اثر مكروهات و معاصي صغيره و معاصي كبيره طبق بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) «كَم مِن عقلٍ أسير تحت هوي أمير»[25] فلج شده, شيطان اين را به بند كشيده عقل عملي او كه بايد تصميم بگيرد اراده كند اخلاص داشته باشد اين زنجيري است حالا شما مرتب نصيحت بكن اين شخص مشكل علمي ندارد خودش استاد است اين آيه را تدريس كرده اما نامحرم نگاه مي‌كند غيبت هم مي‌كند دروغ هم مي‌گويد رشوه هم مي‌گيرد چون آنكه بايد عمل بكند فلج است الآن اين معتادان مشكل علمي دارند؟! اينها كه بيش از ديگران و پيش از ديگران اين خطر را مي‌بينند شما مرتب نصيحت بكن, نصيحت بكن كه چي؟ او را عالِم بكني؟ در اينجا از علم كاري ساخته نيست علم كار انديشه را دارد انجام مي‌دهد كار جزم و تصور و تصديق و سخنراني و مقاله‌نويسي و درس گفتن حوزه و دانشگاه را اين انجام مي‌دهد اما اراده و اخلاص و نيّت براي عقل عملي است كه «ما عُبد به الرحمن و اكتسب به الجنان»[26] كه ائمه(عليهم السلام) اين مرزها را جدا كردند اين عقل عملي اگر به اسارت وسوسه و شيطنت در آمده است «كَم من عقل أسيرٍ تحت هوي امير» از اين كاري ساخته نيست.

ماهيت و عظمت وحي عملي الهي و شرط نيل به آن

خداي سبحان اگر ببيند شخصي آنچه فهميد درست عمل مي‌كند ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا[27] شامل اينها هم مي‌شود گاهي همان طوري كه مسئله علم را بالا مي‌برد كسي را بحرالعلوم مي‌كند كسي را علامه مي‌كند اين بخش عملي, اراده, طلب, اخلاص, اين را مي‌برد بالا اين را مادر موسي مي‌كند به مادر موسي علم نياموخت به مادر موسي عزم و اراده القا كرد بينداز در دريا گفت چشم, اين بينداز اراده مي‌خواهد اين ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ[28] نه «أن احْكُم كذا» فرمود ما به عدّه‌اي فعل و انجام دادن كار را وحي مي‌فرستيم اين وحي با درس‌هاي حوزه و دانشگاه فرق دارد اين سلطان است اين هر جا آمد كلّ فضا را روشن مي‌كند اگر اين وحي, وحي علمي باشد هم حوزه انديشه را روشن مي‌كند هم قلمرو اراده را فعال مي‌كند اگر وارد قلمرو اراده بشود هم حوزه اراده و اخلاص را فعال مي‌كند هم حوزه انديشه را چون سلطان است.

فرمود: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ﴾ اينجا هم ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي﴾ بينداز دريا گفت چشم! اين علم نيست اين كار براي همه هست مادر موسي(سلام الله عليهما) نه پيغمبر بود نه امام بود چيزي از امامت و نبوّت و رسالت سهميه آن بانو نبود اخلاص داشت و ذات اقدس الهي در حوزه اراده او وحي فرستاد و به صورت كلي هم وعده داد فرمود: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ﴾ ما به آنها نگفتيم نماز واجب است نماز را به پيغمبر گفتيم به آنها گفتيم بلند شويد نمازتان را بخوانيد مي‌بينيد بعضي‌ها بي‌تاب‌اند مرتب ساعت نگاه مي‌كنند كه نماز اول وقت چه وقت است بخوانند, بعضي‌ها بي‌تاب‌اند منتظرند به استقبال ماه مبارك رمضان بروند اينها وحي فعل است مگر مي‌شود آدم بچه‌اش را بيندازد در دريا فرمود ما وحي فرستاديم سلطنت وحي كلّ فضاي قلب مادر موسي را روشن كرد او در كمال طمأنينه بچه را انداخت دريا ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي﴾ كه بينداز در دريا بعد به دريا هم گفتيم اين امانت ماست مي‌بينيد دو امر است يكي امر حاضر است يكي امر غايب؛ ﴿فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ﴾ اين امر حاضر است بعد ﴿فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ[29] اين امر غايب است تو بينداز (يك) دريا ببرد سالم تحويل بدهد (دو) اين تكوين است ديگر هم اين امر حاضر تكويني است تشريع كه نيست هم آن امر غايب تكويني است ﴿فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ﴾ اين وحي فعل است اين براي همه است.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1]  . التبيان في تفسير القرآن، ج8، ص131.

[2]  . کافی، ج1، ص35.

[3]  . اقبال الأعمال, ص24.

[4]  . سورهٴ انبيا، آيهٴ 105.

[5]  . سورهٴ احزاب، آيهٴ 33.

[6]  . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 61.

[7]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 55.

[8]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 3.

[9]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 138.

[10]  . التبيان في تفسير القرآن ، ج8، ص131.

[11]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 26.

[12]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 12.

[13]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 14.

[14]  . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 33.

[15]  . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 164.

[16]  . سورهٴ حج، آيهٴ 41.

[17]  . سورهٴ نمل، آيهٴ 34.

[18]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 49; سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 6.

[19]  . سورهٴ انبيا، آيهٴ 73.

[20]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 282.

[21]  . سورهٴ نحل، آيهٴ 78.

[22]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 121.

[23]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 122.

[24]  . سورهٴ نور، آيهٴ 30.

[25]  . نهج­البلاغه، حکمت 211

[26]  . کافی، ج1، ص11.

[27]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 160.

[28]  . سورهٴ انبيا، آيهٴ 73.

[29]  . سورهٴ طه، آيهٴ 39.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق