اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَي أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (62) لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذاً فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (63) أَلاَ إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ وَيَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (64)﴾
نقش مردم در مديريت امور اجتماعي و منطقةالفراغ
در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «نور» آن مسائل نظامي و سياسي كه در مدينه اتفاق افتاده است مطرح فرمود چون در مكه مسئله نظامي و دفاع و جهاد مطرح نبود در مدينه در اثر هجوم بيگانهها جنگهايي را عليه حكومت اسلامي تحميل كردند ذات اقدس الهي محدوده حضور مردم را مشخص كرد فرمود در احكام الهي بر اساس ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾[1] عمل ميشود در موضوعات مستنبطهٴ ديني باز بر اساس ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾ عمل ميشود در موضوعات عادي و عرفي كه به اصطلاح از آنها به عنوان منطقةالفراغ ياد ميشود و انحا و اقسامي دارد به عنوان ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾[2] (يك) ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ﴾[3] (دو) امتثال ميشود. حكمي را بخواهند در جامعه اسلامي اجرا كنند خود حكم را خدا مشخص ميفرمايد آن موضوعات مستنبَط را هم خود دين مشخص ميكند اما اين شهر را چطوري اداره بكنيم اين كشور را چطوري اداره بكنيم خيابانكشيهايش چطوري باشد مركز تجارياش كجا باشد درمانگاههايش كجا باشد دبستانها و مراكز فرهنگي فكرياش كجا باشد اينها يك امور عادي است كه در هر زمان و زميني فرق ميكند يك قاعده كلي ندارد حكمش را خدا مشخص فرمود موضوعات مستنبطه را مشخص فرمود ميماند امرالناس اينجا جاي رأيگيري و مشورت است درست است در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾ اما اين امر را مشخص فرمود در سورهٴ «شوريٰ» كه ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ﴾ نه امرالله, امرالله را بايد وحي مشخص بكند اگر حكم مشخص شد و اگر موضوعات مستنبطه ديني مشخص شد كه اين دو منطقه, منطقه ممنوعه است آنگاه در نحوه اجرايش بايد با مردم مشورت كرد كه چگونه اين امور پياده بشود پس مشورت كردن مرزش مشخص است اين امري كه در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾ همان ﴿أَمْرُهُمْ﴾ است كه در سورهٴ «شوريٰ» بيان كرد كه ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ﴾ نه امرالله.
لزوم استئذان از پيامبر در صورت عذر از حضور در جنگ
مطلب بعدي آن است كه حالا اگر دشمن تهاجم كرد و بر مسلمانها دفاع واجب شد رهبر الهي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين جامعه را دعوت كرد براي دفاع كردن در چنين زمينهاي بخشي از آيات در سورهٴ مباركهٴ «توبه» نازل شده بخشي هم در همين سورهٴ مباركهٴ «نور» فرمود هيچ كسي حقّ غيبت ندارد وقتي پيامبر فرمود: «الصلاة جامعةً» همهتان حضور پيدا كنيد تا تصميم لازم را به اطلاع شما برسانيم همه بايد حاضر باشيد. يك وقت كسي معذور است اين معذور است نبايد خودش براي خودش عذر موجّه صادر كند و غيبت كند اين بايد بيايد در حضور همه از حضرت اذن بگيرد تا مردم بفهمند كه سرّ غيبت او معذوربودن اوست (يك) همراه با مأذون بودن اوست (دو) هم او معذور است هم پيامبر اذن داد وگرنه هر كسي غيبت ميكند ميگويد من معذور بودم. بنابراين حضور همگان لازم است فرمود مؤمن كسي است كه از نظر عقيده تام باشد به خدا و قيامت عقيده دارد در اين گونه از امور اجتماعي هرگز پيغمبر و امام(عليهما السلام) را رها نميكند تنها نميگذارد حضور پيدا ميكند اگر عذر ندارد كه حضورش را ادامه ميدهد اگر عذر دارد به محضر پيغمبر ميرساند آن حضرت تزاحم را بررسي ميكند اهم و مهم را بررسي ميكند گاهي بعضي افراد معذور هستند اما يك كار مهمّي در پيش است كه آن كار از عذر او مهمتر است بعد از جريان جنگ احد حضرت فرمود مجروحان و جانبازان هم بايد بيايند[4] تا روشن بشود كه امّت اسلامي اگر مجروح هم باشد از دينش دفاع ميكند بعد از جريان جنگ احد همان زخميها حركت كردند رفتند, وقتي كفار ديدند كه مسلمانها دستبردار نيستند بعد برگشتند خب درست است كه انسان معذور است اما اينجا كه تعارض ادلّه نيست كه ما بياييم ظاهر و اظهر كنيم و نصّ و ظاهر بكنيم تزاحم يعني تزاحم, تعارض براي ادلّه است تزاحم براي ملاكات است اگر اصل دين و مانند آن در خطر باشد ديگر نميشود گفت فلان كس مريض است يك مقدار سخت است پايش درد ميكند خسته است و مانند آن لذا هم بايد در محضر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حضور پيدا كند (يك) هم گزارش بدهد بگويد وضع من در اين حد است (دو) تا تصميمگيري نهايي به عهده خود پيغمبر باشد كه ﴿فَإِذَا عَزَمْتَ﴾[5] نه «إذا عزموا», تصميم بگيرد كه در شرايط كنوني اين شخص جانباز زخمي در مدينه باشد بهتر است يا وارد جبهه بشود اين تزاحم است بايد اهم و مهم بكند.
اذن پيامبر به برخي از مؤمنان و منافقان براي عدم حضور در جنگ
بعضي از افراد كه راحتطلب و رفاهطلب بودند اينها استيذان ميكردند بعضيها واقعاً معذور بودند اذن ميخواستند بعضي منافق بودند نميخواستند در جبهه شركت كنند درباره منافقان وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) طبق دستور وحي ارزيابي ميكرد ميديد كه اين منافق كه دارد استيذان ميكند اگر پيغمبر به او اذن بدهد و اين شخص وارد جبهه نشود بهتر است لذا به اينها اجازه ميداد كه اينها جبهه نروند براي اينكه اينها كه ميرفتند جبهه جاسوسي ميكردند براي بيگانهها و اطلاعات نظاميها را به آنها ميرساندند لذا در بخشهايي از آيات سرّ اجازه دادن به اين منافقين را هم ذكر فرمود, فرمود اگر اينها بيايند در جبهه وضع شما را خراب ميكنند فوراً گزارش ميدهند از مهمّات شما باخبر ميشوند به دشمنان اطلاع ميدهند. [6] بنابراين اين امور را ذات اقدس الهي به پيغمبر فرمود كه هيچ كس حقّ غيبت ندارد حضور بر همه واجب است حتي آنها كه معذورند, آنها كه معذورند بايد بيايند و عذرشان را بگويند و حضرت عذرشان را بررسي كند اهم و مهم كند به بعضيها اذن ميدهد به بعضيها اذن نميدهد جريان حنظله غسيلالملائكه كه مستحضريد ذيل همين آيه است خب اين تازه داماد شده از آن طرف هم در جريان جنگ احد بيگانه حمله كرده اين به حضرت عرض كرد كه امشب ليلةالزفاف من است به من اجازه بدهيد من در مدينه بمانم صبح اول وقت خودم را ميرسانم حضرت به حنظله اجازه داد حنظله در ليلةالزفاف در مدينه ماند فردا با همان حال وارد صحنه جنگ شد و مبارزه كرد و شربت شهادت نوشيد و وجود مبارك پيغمبر فرمود من ميبينم فرشتهها دارند او را غسل ميدهند شده حنظله غسيلالملائكه.[7]
محوريت اذن پيامبر براي حضور يا عدم حضور در جنگ
خب اينها را وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يكي پس از ديگري مشخص كرد كه محدوده رأي مردم كجاست محدوده مشورت با مردم كجاست محدوده معذور بودن كجاست محدوده رفتن كجاست. در طليعه امر گاهي ذات مقدس حضرت در اثر آن خُلق عظيمي كه داشت عنايتي كه داشت رأفت و رحمتي كه داشت به برخيها اجازه ميداد دستور رسيد كه درست است شما رئوف و مهربانيد ولي دين اهميّتش از همه اينها بيشتر است در شرايط كنوني جا براي اين گونه از مهربانيها نيست يكي از بدترين گناهان و مهمترين گناهان همان فرار از جبهه است فرار از زحف از گناهان كبيره است. در سورهٴ مباركهٴ «توبه» به پيامبر با كمال مهرباني نه اينكه حضرت مثلاً خلاف كرده باشد فرمود چرا اجازه دادي هنوز زود است; فرمود: ﴿عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكاذِبينَ﴾ خب شما اجازه دادي يك عدّه رفتند مناسب نبود براي اينكه اين گروه منافقانه اذن ميگيرند معذور نيستند ﴿لاَ يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أَن يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ﴾ مردان با ايمان كه اذن نميگيرند كه از جبهه فاصله بگيرند ﴿إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ ٭ وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلكِن كَرِهَ اللّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ ٭ لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالاً وَلَأَوْضَعُوا خِلاَلَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ﴾[8] اينها خوب شد نيامدند اگر ميآمدند در جبهه روحيه سپاهيان را تضعيف ميكردند (يك) اطلاعات جبهه را هم به بيگانه ميدادند (دو) اينها گروه مفسدياند. اما در سورهٴ مباركهٴ «نور» كه محلّ بحث است سخن از استيذان معالعذر بود نظير حنظله غسيلالملائكه اينكه فرمود: ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ﴾ اين ﴿إِنَّمَا﴾ نسبت به خطوط كلي دين اين حصر, حصر حقيقي است نسبت به كمال دين اين حصر اضافي است ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ﴾ يعني ايمان كامل براي اين گروه است كه از نظر عقيده به خدا و پيامبر مؤمناند از نظر عمل در مسائل اجتماعي هرگز پيغمبر را تنها نميگذارند ﴿وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَي أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ﴾ در مسائل اجتماعي اولاً با پيامبر حضور دارند اگر هم معذورند براي خود برنامه تنظيم نميكنند كه خودشان را مجاز بدانند وارد محضر حضرت ميشوند از حضرت اذن ميگيرند تا همه بفهمند كه اين شخصي كه غايب شده و نيامده معذور بود (اولاً) و پيامبر هم عذر او را پذيرفت (ثانياً) فرمود اينها ﴿لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ﴾ تا اذن بگيرند; اينها وظيفه آنهاست. اما وظيفه خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را قرآن مشخص كرد فرمود بعد از صدق معذور بودن اين شخص مستأذن, شما بررسي ميكنيد اهم و مهم ميكنيد به بعضيها اذن ميدهيد به بعضيها اذن نميدهيد به بعضيها ميگوييد شما با همين وضع خطرناكتان بايد حركت كنيد يكي ديگري را به دوش گرفته در جريان جنگ احد كه بروند به سراغ مشركين[9] تا آنها سر جايشان نشانده بشوند فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ﴾ خب.
تفاوت محتواي آيه سوره توبه با نور در استئذان از جهاد
فضاي اين بخش از سورهٴ «نور» با بخش سورهٴ مباركهٴ «توبه» خيلي فرق ميكند آن فضا, فضاي نفاق بود اينها ﴿يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ﴾ يك عدّه آن طوري كه در بحث ديروز اشاره شد برابر آيات سورهٴ «احزاب» ميگويند ﴿إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ﴾ ميگويند خانه ما جايي ساخته شد كه فعلاً جمعيّت كم است ديوار ندارد و امنيّت محلّي محفوظ نيست گشت محلّي نيست اينها را بهانه قرار ميدهند فرمود: ﴿وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ﴾ خانهشان مشكلي ندارد ﴿إِن يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَاراً﴾[10] اين در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» است اما درباره اينها فرمود: ﴿لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ﴾ براي هر كاري كه انسان اجازه نميگيرد كه جبهه نرود ﴿فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ﴾ پس بعض اندر بعض اندر بعض شد بعضيها مجازند (يك) نسبت به بعضي از شئون مجازند (دو) و پيغمبر هم همينها كه استيذان ميكنند به بعضيها اذن ميدهد به بعضيها اذن نميدهد (اين سه) براي اينكه اصل نظام كه در خطر باشد ديگر جا براي اينكه فلان كس مريض است يا فلان كس آسيب ديده است نيست ﴿فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ﴾ بعد هم به اينها توجه بدهد كه فضيلتي از اينها فوت شده است براي اينها طلب مغفرت بكن كه ترميم بشود آن فضيلتِ از دست رفته ﴿وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ﴾ در اينجا با اينكه ضمير كافي بود باز اسم ظاهر آوردند نفرمود «إنّه غفورٌ رحيم» فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ خب.
وجوه ثلاثه در تفسير آيه ﴿لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضاً﴾
در جريان حضور محضر پيغمبر وقتي محدوده دستور مشخص شد فرمود: ﴿لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضاً﴾ دو وجه را مرحوم شيخ طوسي در تبيان بيان فرمود كه آن دو وجه را مفسّران بعدي هم ذكر كردند[11] يك وجهش مطابق با روايت است اما وجه سومي هست كه با ذيل آيه سازگارتر است آن دو وجهي كه مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان بيان فرمود وجه اول اين است كه شما دعاي پيامبر يعني بخواهيد پيامبر را به اسم صدا بزنيد او را به اسم عادي صدا نزنيد تسميه آن حضرت با تسميه افراد ديگر فرق ميكند بگوييد «يا رسول الله! يا نبيّ الله!» و مانند آن به اسم كوچك آن حضرت ـ كه بزرگ است ـ حضرت را صدا نزنيد ﴿لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضاً﴾ همان طور كه يكديگر را ميخوانيد آن طور پيامبر را نخوانيد. وجه دوم آن است كه دعاي پيامبر يعني مسئلت پيامبر در پيشگاه خدا با دعاي ديگران فرق ميكند پيامبر مستجابالدعوه است و بدانيد وقتي پيامبر چيزي را از خداي سبحان بخواهد حتماً اجابت ميشود دعاي پيامبر با دعاي ديگران فرق ميكند[12] اين وجه دوم مطابق با بعضي از روايات است لكن آنچه اَنسب است يك وجه سوم است اگر وجه سوم با سياق آيه سازگارتر بود مناسب اين است كه ما اين لفظ را در آن معناي جامع به كار ببريم كه هر سه مورد را شامل بشود.
پرسش...
پاسخ: بله, اين بخشي كه الآن اشاره شد در سورهٴ مباركهٴ «نور» اين در فضاي نفاق نبود آنكه گذشتيم در سورهٴ مباركهٴ «توبه» بود كه در فضاي نفاق بود درباره نفاق فرمود: ﴿أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُم﴾[13] اما اينجا در فضاي افرادي است كه حنظله غسيلالملائكه و امثالهم در جمع اينها هستند در اينجا فرمود اينها معذورند عذرشان هم بهجاست و شما به هر كه صلاح ميدانيد اجازه بدهيد اما در آنجا بالصراحه روشن فرمود اينها قصد عدم شركت در جبهه دارند و منافقاند.
خب بعد هم اصل كلّي هست ولو فضا هم فضاي نفاق باشد پيغمبر مستجابالدعوه است در آنجا هم خدا به پيغمبر فرمود براي آنها استغفار نكن براي اينكه استجابت دعا را بايد خدا اجازه بدهد ديگر, فرمود اگر هم براي منافقين طلب مغفرت بكني بياثر است اگر يك عبد صالحي مستجابالدعوه است باذن الله مستجابالدعوه است ديگر خب فرمود: ﴿لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضاً﴾.
خروج پنهاني و تسلّل منافقين و ضعيفالايمان از لشكر اسلام
بعد از اين به بعد فرمود زمينه نفاق در بين آنها پيدا ميشود پس آن قسمت مربوط به جريان حنظله غسيلالملائكه و امثال ذلك است از اين به بعد كم كم زمينه نفاق ظهور ميكند. فرمود بعضيها هستند كه منافقاند بعضيها هستند كه ضعيفالايماناند كه در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» فرموده بود ﴿لَئِن لَمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾[14] اين تقابل, قاطع شركت است تفصيل, قاطع شركت است اين ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ ناظر به ضعيفالايمان است منافقون هم كه معنايش روشن است. برخي از افراد كه يا ضعيفالايمان بودند يا گرفتار نفاق بودند اينها ميدانستند كه اگر استيذان بكنند حضرت اذن نميدهد ممكن بود به بعضيها اذن بدهد براي اينكه اينها يك آدم مفسدي بودند برابر آيات سورهٴ «توبه» اگر وارد جبهه ميشدند روحيه رزمندهها را تضعيف ميكردند (يك) اطلاعات نظامي را به بيگانهها ميرساندند (دو) ممكن بود به اينها اذن بدهد ولي برخيها مواظب بودند كه پيغمبر به چه كسي اذن ميدهد (يك) و چه كسي از وسط جمعيّت بلند ميشود حركت ميكند به طرف در خروجي ميرود (دو) تا خودش را كنار او آرام آرام به در خروجي برساند (سه) اينكه ميگويند لِواذ يعني اين شخصي كه مأذون شود مَلاذ او بشود پناهگاه او بشود او به اين پناهنده بشود در پناه اين در سايه اين در كنار اين [مخفي شود] آن روز كه فضاي شب كه اينچنين نبود كه همه جا روشن باشد اين شخص كه مأذون بود داشت حركت ميكرد آن منافق هم در سايه اين در جوار اين در لواذ اين در پناهندگي اين خودش را خارج ميكرد آيه نازل شد كه اين را خدا ميداند تَسلُّل يعني خروج تدريجي اينكه شمشير را آرام آرام از غلاف در ميآورند ميگويند: «سلّ سيفه مِن الغِمد» از غلاف به تدريج در آورده اين «مَن سلَّ سيفَ الْبَغيِ قُُِتَل بِهِ»[15] سلّ يعني همين, سيفِ مَسلول يعني سيفي كه از غلاف در آمده خب اين حالت را ميگويند تسلّل اگر كسي تدريجاً خارج بشود ميگويند «تَسلَّلَ» فرمود آنهايي كه معذورند و اذن ميگيرند و دارند ميروند افرادي كه غير معذورند گاهي هم شبانه در كنار سايه اينها خودشان را به درِ خروجي ميرسانند اين كار, كار حرامي است كه خدا ميداند, ﴿قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذاً﴾. اينكه معذور است و مأذون است دارد ميرود ملاذ و پناهگاه آن منافق قرار ميگيرد آن منافق هم خود را در پناه اين خارج ميكند حالا يا با توطئه قبلي يا بيتوطئه اين كار ميشد يا ميخواست بشود كه خداوند فرمود اين كار, معلومِ خداست و در محكمه الهي محاكمه خواهيد شد ﴿قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذاً﴾ خب.
لزوم تبعيت از امر رسول خدا در مشورت و عمل
﴿فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ﴾ وقتي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شما را در يك امر اجتماعي دعوت كرده است از مخالفت امر او بپرهيزيد اين ضمير ﴿أَمْرِهِ﴾ يا به الله برميگردد يا به رسول خدا يك واقعيّت است ولي انسب آن است كه به رسول خدا برگردد خب آنهايي كه مخالفت ميكنند با امر پيامبر اين مخالفت گاهي در رأيگيري و مشورت است گاهي در اجرا و عمل است گاهي رأيشان را در قبال رأي پيغمبر ميگويند, ميگويند نظر ما اين است و قصد مخالفت دارند نه ارائه طرح يك وقت است كه نه, بعد از تصويب در مقام عمل مخالفت ميكنند فرمود فرق نميكند چه مخالفت در رأي باشد چه مخالفت در اجرا و عمل باشد ﴿فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أمْرِهِ﴾ يعني امر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اگر ضمير به الله برگردد يعني أمرالله چون امرالله هم به وسيله پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به مردم ابلاغ ميشود.
سلطه سلاطين جور ثمره مخالفت با اوامر پيامبر
پرسش..
پاسخ: تحقيق است گاهي فعل مضارع كاري انجام ميدهد كه مثل فعل ماضي است «قد» روي فعل مضارع درباره ذات اقدس الهي كار «قد» روي فعل ماضي را ميكند درباره فعل خدا خب ﴿فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ﴾ يا آشوب داخلي است يا آن طوري كه زمخشري در كشّاف از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل كرد سلطان جائري بر اينها مسلّط ميشود «يسلّط عليهم سلطانٌ جائر»[16] خب اگر در هنگام دفاع از نظام اسلامي دفاع نشود خب سلطان جائر مسلّط ميشود ديگر همان بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در خطبه «قاصعه» است فرمود اين شورش داخلي را بگذاريد كنار انسجام را به هم نزنيد وگرنه اكاسره و قياصره ميآيند بر شما مسلّط ميشوند فرمود اينچنين نيست كه اين كار بيسابقه باشد اين كار سابقه دارد چند بار اين خطبه «قاصعه» اشاره شده در همين بحثها, حضرت در خطبه «قاصعه» فرمود حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) آمد و انقلاب كرد و حكومت تشكيل داد و نظام اسلامي مستقر كرد بعد از او يك سلسله اختلافاتي متأسفانه رخنه كرد اكاسره و قياصره [مسلط شدند] مستحضريد حجاز يك حيات خلوت بود براي اين دو امپراطوري هم امپراطوري ايران در شرق حجاز بود يك قدرت غير قابل انكار بود هم امپراطوري روم, حجاز در وسط چيزي نداشت اينها از دو طرف حمله كردند فرمودند اينها ابناي نبي را به صورت اصحاب دَبر و وَبر درآوردند يعني پيغمبرزادهها را آوردند چاروادار كردند فرمود اين تاريخ ماست ما در همين مكّه در همين مدينه در همين فلات در همين بخش خاورميانه اين كسراهاي ايران از يك طرف, قيصرهاي روم از طرف ديگر قيام كردند زحمت حضرت ابراهيم خليل را هدر دادند خيلي از اين پيغمبرزادهها را, امامزادهها را, انبيازادهها را اصحاب دَبر و وَبر كردند «دَبر» زخم پشت شتر را ميگويند خب يك چاروادار كارش همين تيمار كردن و زخمروبي است ديگر, وَبَر همين كُرك جلوي سينه شتر را ميگويند پارچههاي وَبري نرم است اينها را ميگويند بَرَك براي اينكه لطيفترين قسمت پشم شتر همان روي سينه اوست مَبارك اِبل ميگويند نماز مكروه است[17] يعني آنجا كه شتر با سينه ميخوابد همان طوري كه گوسفندها را ميتراشند پشمهايش را ميگيرند بزها را ميتراشند موي آنها را ميگيرند اين شترها را هم ميتراشند وبر و كركش را ميگيرند ديگر فرمود اينها پيغمبرزادهها را آوردند به اين صورت در آوردند.
عواقب ايجاد اختلاف و طرد احكام دين
امروز هم ـ معاذ الله ـ اگر اختلافي در اين كشور پيدا بشود بيگانه رخنه كند خيليها را ماشينشوي ميكند اين طور نيست كه اگر بيگانه مسلّط شد به عدّهاي شغل بدهد كه اين است كه با چنگ و دندان بايد اين نظام را حفظ كرد منتها همه بايد عاقلانه رفتار بكنيم ديگر, اصل مسئله اين است عقل است و عقل است و عقل است و عقل اين امانت الهي است در دست ما خب.
پرسش...
پاسخ: الي يوم القيامه اين حرفها جاري است ديگر اگر نظر شريفتان باشد آن اعلاميهاي كه ما داديم در ده دوازده سال قبل همين آيه را ذكر كرديم در اعلاميه ديگر ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ﴾ غرض اين است كه بر همه ما لازم است عاقلانه اين نظام را اداره كنيم تا ـ خداي ناكرده ـ لحظهاي غفلت بكنيم مَنيّت در كار باشد نظر خود را بخواهيم بر دين مقدّم بداريم خدا تحمّل نميكند مصالح ساختماني حق است فرمود ما اين نظام را با حق آفريديم فرمود: ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾[18] گاهي ميفرمايد اين نظامي كه من آفريدم حق است گاهي ميفرمايد در نظام آفرينش باطل راه ندارد[19] انسان رأي خود را نظر خود را بگويد همين است و چيز ديگر نيست با اينكه مشكلي پيدا كرده است اين باعث آسيبديدن است ديگر خب اين تا ظهور حضرت هست وجود مبارك حضرت هم كه ظهور كرد عقل مردم كامل ميشود اين چه قدرتي دارد چه چيزي ذات اقدس الهي به آن حضرت داد كه «وَضع الله يده علي رئوس العباد فجمعَ بها عقولَهم و كمَلَت به أحلامُهم»[20] يا «وضع» آن حضرت باذن الله «يده علي رئوس العباد فجمعَ بها عقولَهم و كمَلَت بها أحلامُهم»[21] همين است عقل مردم كه كامل شد 313 شاگرد مثل امام(رضوان الله عليه) داشت خب اداره جهان سخت نيست الآن اين هفت ميليارد اگر عاقل باشند و 313 نفر شاگرد مثل امام پيدا بشود براي حضرت اداره جهان دشوار نيست غرض اين است كه اين الي يوم القيامه هست البته.
ذكر شدائد مرگ و عالم برزخ مايه پرهيز از تسلّل
﴿لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذاً﴾ الآن هم شما ميبينيد يك كار خيري ميخواهند انجام بدهند ميخواهند درمانگاه, مسجد, مدرسه كسي عذر ميآورد من بيمارم خانهام تنهاست كسي معذور بود دارد ميرود اين هم پشت سرش دارد ميرود اين هميشه هست ديگر ولي انسان بايد بداند كه مرگ پوسيدن نيست مرگ از پوست به در آمدن است اين دو قدمي ماست «ما الموت الاّ قنطره» اين مخصوص مجاهدان كه نيست براي همه ما هم هست فرمود: «صبراً بني الكرام فما الموت إلاّ قنطره»[22] دو قدمي ما بهشت است يا ـ خداي ناكرده ـ دو قدمي ما گودال [جهنم] است اين طور نيست كه حالا منتظر باشند اين شخص تشييع بشود و بياورند حرم طواف بدهند و بعد بروند دفن بكنند و شب به حسابش برسند اين همين كه مُرد از لحظه رحلت از دنيا وارد برزخ ميشود ما كه نميدانيم به اين بيچاره چه ميگذرد اينكه جزع ميكند ناله ميزند كه به اين مشيّعين به اين تشييعكنندگان ميگويد زود نبريد استغفار كنيد براي من «لا إله الاّ الله» بگوييد اين جزع ميزند ناله ميكند كه براي من طلب مغفرت كنيد براي همين است اينكه ميگويند شما وقتي وارد تشييع شديد به كسي سلام نكنيد سلام كردن به مشيّعين مكروه است بگذاريد او ذكرش را بگويد او «لا اله الاّ الله» را بگويد او عبرت بگيرد يك سكوتِ محض باشد سلامي كه اين همه مستحب است حالا انسان استاد خودش را رفيق خودش را بزرگتر از خودش را در تشييع ديد اين سلام كردن به او مكروه است گفتن بگذاريد اين چند دقيقهاي كه تشييع ميكنند فقط «لا اله الاّ الله» و درود بر پيغمبر و درود بر علي و اولاد علي بگذاريد همين باشد كه اين بيچاره يك مقدار نفسِ تازه بكشد اينچنين نيست كه مرگ يك امر آساني باشد و اينها. بنابراين اگر اين مسائل روشن بشود كسي تسلّل نميكند كسي به بهانه ديگري از مجلس بيرون نميرود حالا جنگ شد جنگ نشد مسائل خيري ديگر فرمود: ﴿فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ كه اين يكي از مصاديقش را جناب زمخشري از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) فرمود.[23]
سازگاري دعا به معناي دعوت با صدر و ذيل آيه
پرسش..
پاسخ: اين دعا ميشود دعوت يعني وقتي پيامبر شما را خواست شركت كنيد نه اينكه ﴿لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ﴾ يعني در تسميه نام حضرت را نبريد (يك) يا دعاي حضرت مستجاب است (دو) اينها اينجا مناسبت ندارد مناسبت همان دعوت حضرت است حضرت شما را خواست بگوييد چشم لبيك! اگر ما اين دعا را در معناي جامع به كار ببريم هر سه مورد را شامل ميشود ولي سياق, سياق امر است خب شما دعاي پيامبر را مثل دعاي خود قرار ندهيد يعني نگوييد يا فلان بگوييد «يا رسول الله» آن وقت در ذيل ميفرمايد كساني كه از امر او مخالفت ميكنند فتنه ميبينند آخر اين امر با صدر آيه سازگار نيست معلوم ميشود صدر آيه درباره دعوت پيامبر است به امر اجتماعي.
تبيين پيوند محتواي صدر و ذيل سوره نور
﴿أَلاَ إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَا﴾ اينجا هم همان جايي است كه فعل مضارع كار فعل ماضي را ميكند ﴿قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ وَيَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾ صدر اين سوره اين بود كه خداي سبحان آيات بيّني در اين سوره نازل كرده است ﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَّعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾ احكامي هم ذكر كرده اين رجوع ذيل به صدر «ردّ العجز إلي الصدر» اين تعليل اين صدر است (اولاً) و تعليل مضامين اين سوره است (ثانياً) كه مِلك و مُلك اين نظام براي خداست و كلّ اين صحنه تبديل ميشود به محكمه پاداش و كيفر و هيچ چيزي فوت نميشود بنابراين همه احكام و حِكمي هم كه گفته شد براي بررسي در محكمه عدل الهي حاضر است آن ﴿مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم﴾ كه در تفسير كنزالدقائق دو طايفه از نصوص نقل شد يك طايفه دارد كه مخصوص مرد است چون كنيز ديگر لازم نيست اذن بگيرد و اگر غلام بود بايد اذن بگيرد ولو مالك او زن باشد زيرا غلام درست است مِلك يمين است و اما نميتواند به مالكه خود نگاه كند آن طايفه ديگر دارد اعم است[24] كه آن حمل بر رجحان ميشود نه حمل بر وجوب اين نحوه جمع اين دو طايفه است فرمود: ﴿قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ وَيَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾ چيزي از علمِ ذات اقدس الهي غايب نيست (يك) هر كسي هم در برابر عملش مسئول است (دو) فاصلهاي هم نيست (اين سه) حالا ـ معاذ الله ـ يا «روضةٌ مِن رياض الجنّة» است يا «حُفرةٌ مِن حُفَر النيران»[25] قريب است نزديك است اين طور نيست كه فاصله زياد باشد اين ميتواند ضامن اين بخش اخير (يك) و ضامن محتواي كلّ اين سوره باشد (دو).
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ انعام, آيهٴ 57; سورهٴ يوسف, آيات 40 و 67.
[2] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 159.
[3] . سورهٴ شوريٰ, آيهٴ 38.
[4] . التبيان في تفسير القرآن, ج3, ص50 و 51.
[5] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 159.
[6] . سورهٴ توبه, آيهٴ 47.
[7] . تفسير القمي, ج1, ص118.
[8] . سورهٴ توبه, آيات 43 ـ 47.
[9] . مجمعالبيان, ج2, ص887.
[10] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 13.
[11] . مجمعالبيان, ج7, ص248.
[12] . التبيان في تفسير القرآن, ج7, ص466.
[13] . سورهٴ منافقون, آيهٴ 6.
[14] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 60.
[15] . الكافي, ج8, ص19.
[16] . الكشاف, ج3, ص260.
[17] . شرائع الاسلام, ج1, ص62.
[18] . سورهٴ حجر, آيهٴ 85; سورهٴ احقاف, آيهٴ 3.
[19] . سورهٴ ص, آيهٴ 27.
[20] . الكافي, ج1, ص25.
[21] . كمالالدين, ج2, ص675.
[22] . معاني الأخبار, ص289.
[23] . الكشاف, ج3, ص260.
[24] . تفسير كنزالدقائق, ج9, ص344.
[25] . الامالي (شيخ مفيد), ص265; الامالي (شيخ طوسي), ص28.