اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِي لاَ يَرْجُونَ نِكَاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَ جُنَاحٌ أَن يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ وَأَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (60) لَيْسَ عَلَي الْأَعْمَي حَرَجٌ وَلاَ عَلَي الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَي الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَي أَنفُسِكُمْ أَن تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالاَتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُوا جَمِيعاً أَوْ أَشْتَاتاً فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَي أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (61)﴾
عدم دلالت استثنا موارد وجوب ستر بر جواز نظر
در اين سورهٴ مباركهٴ «نور» بخش وسيعي از احكام عفاف و حجاب را مطرح فرمود. قبلاً فرمود كه زنها موظّفاند خود را بپوشانند چه اينكه مردها موظّفاند چشمان خود را بپوشانند و نگاه نكنند. در مسئله وجوب سَتر نه مسئله جواز نگاه در مسئله وجوب ستر يك سلسله اموري استثنا شده همان طوري كه در جريان وجه و كفّين برخيها استثنا كردند اما اين استثنا ناظر به مسئله وجوب ستر است نه عدم جواز نظر يعني اگر فقيهي فتوا داد كه پوشاندن صورت واجب نيست يا پوشاندن كفّين واجب نيست معنايش اين نيست كه نامحرم هم ميتواند نگاه كند در اينجا هم استثنا از وجوب ستر است نه از عدم جواز نظر حالا اگر آيهاي, روايتي دليل بود بر اينكه يك زن سالمند ميتواند مقداري از روسري خود را كنار ببرد موي سرش پيدا بشود اما آيا اين دليل است بر اينكه ديگري هم ميتواند نگاه كند يا نه, غرض آن است كه استثناي از مسئله وجوب ستر, مجوّز نگاه نامحرم نيست مثل همان مسئله جواز كشف وجه و كفّين كه اين مستلزم جواز نظر نامحرم نبود.
محدوده عدم وجوب ستر در زنان سالمند
مطلب دوم آن است كه اگر گفتيم ﴿وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ﴾ يعني «والقواعد من الحيض و الحمل» آن وقت آن ﴿لاَ يَرْجُونَ﴾ ميشود قيد احترازي اما اگر گفتيم «والقواعد من الحيض و الحمل و النكاح» آن قيد يعني ﴿لاَ يَرْجُونَ﴾ ميشود توضيحي ﴿وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِي لاَ يَرْجُونَ نِكَاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَ جُنَاحٌ﴾ بر آنها حرجي نيست كه برخي از اين سترها و پوششها را رعايت نكنند ﴿أَن يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ﴾ در اينكه اين ثياب آيا جلباب است يا نه, خمار است يا نه, مقنعه است يا نه, وجوه فراواني گفته شد كه بخشي از آنها را بايد روايات تأمين كند ولي اجمالاً آنكه فتوا بر اين است, اين است كه بعضي از مواضع بدن را نميتواند نپوشاند (اين يك) مقداري از موي سر اگر پيدا شد مقداري از ذراع كه فوق كفّ است اگر پيدا شد مقداري از جِيْب كه دون وجه است پيدا شد اين عيب ندارد تازه اين درباره استثناي از وجوب ستر است اما جواز نظر بايد دليل خاصّ خودش را ديد خب.
كلام شيخ طوسي بر عدم دلالت استثنا وجوب ستر بر جواز نظر
مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان بعد از اين بيان ميفرمايد نظر جايز نيست فرمايش مرحوم شيخ طوسي در تبيان اين است كه نگاه جايز نيست حالا اگر هم ستر بر او واجب نباشد نگاه به موي او و مانند آن جايز نيست[1] غرض اين است كه اگر كسي بخواهد جواز نظر را استنباط كند دليل ميطلبد آيه ناظر به آن نيست اصلاً اگر روايتي دلالت داشت همان طوري كه گفته صوت زن عورت نيست موي زن سالمند يا جيْب و گردن زن سالمند يا مقداري از ساق و ذراع زن سالمند عورت نباشد آن وقت نگاه جايز است اين دو مبحث كاملاً از هم جداست همين شيخ طوسي كه در تبيان آيه را به ظاهرش معنا كرده است كه درباره وجوب ستر استثنا شده ميفرمايد نظر جايز نيست خب غرض اينكه جواز نظر دليل ميطلبد چون اطلاقات ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا﴾[2] نظر را منع كرده است.
پرسش...
پاسخ: بله, يك وقت است كه خودِ نظر, نظر به مو ولو به ريبه هم نباشد جايز نيست اين حرمتي است اين احترام زن است چرا گفتند زنهايي كه «إذا نُهين لا يَنتهينَ»[3] نگاه به آنها جايز است چرا گفتند نگاه به زن كافره اگر لريبةٍ نباشد جايز است براي اينكه نگاه, ورود به حريم عفاف يك زن است و اين حرمتشكني است اين بايد مصون باشد اين بيحرمتي به زن است اگر كسي او را نگاه كند و جايز نيست ولو به عنوان ريبه هم نباشد حالا كسي قصد ريبه ندارد طبيب و معالج هم نيست و هيچ اثر سوئي هم بر اين نگاه بار نيست مگر ميشود نگاه كرد؟! موي زن هم همين طور است غرض اين است كه شارع مقدس اين را به عنوان حريم نگه داشته يك حرمت و احترامي است براي او براي زن كافر اين احترام نيست كه اگر كسي قصد ريبه نداشت ميتواند نگاه بكند آنها هم «إذا نهين لا ينتهين» اين روستاييها كه اين طورند كه حرفشنوي ندارند و نصيحتپذير نيستند امر به معروف و نهي از منكر در آنها اثر نميكند آنها هم حرمت خودشان را از دست دادند مسئله نگاه به ريبه حرام است ولو نسبت به كافره كه انسان به فساد ميافتد اگر نگاه ريبه نباشد نسبت به زن مسلمان نگاه جايز نيست مگر آن وجه و كفّيني كه برخيها استثنا كردند لذا همين شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان با اينكه ﴿وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ﴾ را جزء مسئله استثناي از ستر معنا كرده است مانند ساير مفسّران, فرمود نظر جايز نيست. خب ﴿وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِي لاَ يَرْجُونَ نِكَاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَ جُنَاحٌ أَن يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ﴾ ولي در همين حال هم اگر عفّتشان را حفظ بكنند ﴿خَيْرٌ لَهُنَّ﴾ معلوم ميشود اين ستر, عفاف است اين عفاف را و اين ملكه عفّت را بايد حفظ كرد ﴿وَأَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾.
آداب ورود به منازل و عدم ارتباط آيه با جهاد
در جريان ورود در خانهها فرمود وارد نشويد مگر اينكه اذن بگيريد كه آيه 27 همين سوره اين بود ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّي تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَي أَهْلِهَا﴾ الآن در موارد دخول در خانهها هم ادب ورود را ذكر ميكند (يك) و هم بهرهبرداري از موادّ غذايي در خانهها را ذكر ميكند (دو) و هم اينكه كساني كه در نشست و برخاست معذورند براي آنها گشايشي قائل است (سه) و هم اينكه اين درود را معنا ميكند (چهار) كه قسمت مهم و مهمترين بخش اين آيه درباره اين است كه شما از طرف خدا سلام بفرستيد كه اين بايد جداگانه بحث بشود و معنا بشود خب. فرمود: ﴿لَيْسَ عَلَي الْأَعْمَي حَرَجٌ﴾ برخي از مفسّران اين را به جهاد برگرداندند[4] اين مطلب حق است در ادله ديگر هست كه جهاد بر اين گروه واجب نيست بر كسي كه معذور است ذويالأعذار حضورشان در معركه قتال واجب نيست يعني نابينا, لنگ, بيمار اينها ميتوانند جبهه نروند اما بحث در مسئله جبهه و جنگ و جهاد و امثال ذلك نيست بحث در ورود در منازل يكديگر است و استفاده از موادّ غذايي ميفرمايد ورود شما در اين منازل مستثناست كه بدون اذن وارد بشويد اذن جديد لازم نيست و در جريان همسفره بودن همكاسه شدن با اين افراد ذويالأعذار محذوري ندارد نه شما حريم بگيريد كه اينها را همسفره قرار ندهيد نه آنها شرمنده بشوند و خجالت بكشند و با شما همكاسه نشوند با اينها همكاسه بشويد همسفره بشويد همغذا بشويد هيچ محذوري هم ندارد درست است در مسئله جهاد از اينها تكليف برداشته شد ولي آيه درباره جهاد نيست ﴿لَيْسَ عَلَي الْأَعْمَي حَرَجٌ وَلاَ عَلَي الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَي الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَي أَنفُسِكُمْ﴾ كه چه ﴿أَن تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ﴾ اين ﴿بُيُوتِكُمْ﴾ يعني «بيوت أولادكم, بيوت أزواجكم» اگر خانهاي, اتاقي مخصوص پسر شماست مخصوص همسر شماست اين را اگر بدون اذن وارد بشويد مجازيد اينكه فرمود: ﴿مِنْ بُيُوتِكُمْ﴾ نه يعني خانه خود شما اين ديگر احتياجي به وحي نبود كه انسان وارد خانه خودش بشود حرجي ندارد از چه كسي اذن بگيرد؟ ميبينيد در اين آيه ازواج اصلاً نيامده ابنا اصلاً نيامده سرّش اين است كه اينها داخل در ﴿بُيُوتِكُمْ﴾ هستند وگرنه خانه خود آدم كه ديگر احتياج به وحي نيست كه خدا بفرمايد عيب ندارد شما برويد در خانهتان اينكه ﴿مِنْ بُيُوتِكُمْ﴾ را فرمود بعد مسئله فرزند را ذكر نكرد مسئله همسر را ذكر نكرد معلوم ميشود كه ﴿بُيُوتِكُمْ﴾ يعني «بيوت أبنائكم, بيوت أزواجكم» و مانند آن كه اينها بيت شماست در حقيقت.
خب در جريان ورود فرمود وارد خانه ديگران نشويد مگر اينكه مأنوس بشويد و سلام بكنيد درباره اينها فرمود هيچ محذوري ندارد كه ﴿أَن تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ﴾ خب أكل در بيوت, فرع بر دخول است.
اقسام پنجگانه مالكيت و تصرّف
پس هم ﴿لاَ تَدْخُلُوا﴾ و مانند آن موارد استثنايي دارد كه آنچه در همين سورهٴ مباركهٴ «نور» بيان شده است يعني آيه 27 كه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّي تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَي أَهْلِهَا﴾ بعد هم در آيه بعد فرمود: ﴿فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَداً فَلاَ تَدْخُلُوهَا﴾ و تا اذن نگرفتيد وارد نشويد اين براي كساني است كه از اين هشت نُه گروه نباشند درباره اين هشت نُه گروه استثنا شده سرّ استثنا آن است كه انسان وقتي ميخواهد در چيزي تصرّف بكند يا آن تصرّف متوقّف بر مِلك و مُلك است يا نه, تصرّف متوقّف بر مِلك و مُلك نيست صِرف اباحه كافي است برخي از تصرّفات است كه انسان تا مالك نباشد (يك) و مَلك نباشد (دو) اين تصرّف نافذ نيست نظير بيع كردن, عتق كردن, وقف كردن و مانند آن اين گونه از تصرّفات انسان بايد هم مَلك باشد (يك) هم مالك باشد (دو) «لا بيع الاّ في مِلكٍ»[5] و«لا بيع الاّ في مُلكٍ» چيزي كه انسان مالك نيست اگر بفروشد فضولي است يا چيزي كه مالك است ولي مَلكِ نيست در دست ديگري است مالي است مسروق; مِلك طلق اوست ولي ديگري برده سرقت كرده اين درست است مالك است ولي مَلِك نيست درست است مِلك دارد ولي مُلك ندارد اين چه چيزي را ميخواهد بفروشد. بنابراين اگر كسي خواست تصرّفِ بيع و امثال ذلك بكند اينها حتماً مِلك ميخواهد مُلك ميخواهد و مانند آن نظير وقف نظير عِتق رقبه و مانند آن كسي ميخواهد كفّاره بدهد خب بايد مال خودش را كفّاره بدهد.
بخش ديگر از تصرّفات احتياج به مِلك و مُلك نيست صرف اباحه تصرّف كافي است, اگر يك وقت خواست تصرّف بكند كه عيني را به ديگري بدهد كه ميشود بيع و امثال بيع اين بايد مالك باشد اگر خواست عين را ندهد منفعت عين را بدهد بالأخره بايد مالك منفعت باشد ولو مالك عين نباشد مالك منفعت باشد وگرنه در حوزه نقل منفعت ميشود فضولي مثل كسي كه خانهاي را اجاره كرده به نحو مباشرت كه خودش استفاده كند و حقّ انتقال به ديگري را ندارد ولي همين خانه را يا همين مغازه را كه به نحو مباشرت اجاره كرده حالا ميخواهد به ديگري واگذار كند اين اجاره, فضولي است براي اينكه او حقّ انتقال نداشت اگر خواست اجاره بدهد بايد مَلك باشد و مالك باشد نسبت به منفعت ولو نسبت به عين مالك نيست. قسم سوم مسئله مِلك عين نيست مِلك منفعت نيست مِلك انتفاع است نظير عقد عاريه, عاريه عقد است عقد است يعني عقد است غير از اباحه تصرّف است يك ايجاب دارد يك قبول دارد آن مُعير ايجاب ميكند مستعير قبول دارد و منفعت را مالك نميشود انتفاع را مالك ميشود لذا اگر كسي از دست اين مستعير گرفت به او چيزي بدهكار نيست براي اينكه او مالك منفعت نبود بر خلاف اينكه از دست مستأجر چيزي را بگيرد و غصب بكند آن بر اساس قاعده «علي اليد»[6] ضامن است چون مالك منفعت همان مستأجر است و منفعت را اين شخص غاصب تفويت كرده. اين سه امر احتياج به عقد دارد.
از اين امور گذشته يعني تمليك عين نيست تمليك منفعت نيست تمليك انتفاع نيست غرض مالكيّت نيست سخن از اباحه تصرّف باشد اين هيچ عقدي نميخواهد, اذن كافي است بلكه ضعيفتر از اذن, كشف رضا كافي است انسان اگر اذن فحوا هم احراز بكند طيب نفس هم احراز بكند كافي است.
دلالت آيه بر قسم چهارم و پنجم اسباب تصرف و مالكيّت
آيه محلّ بحث درباره اين قسم چهارم و پنجم است يعني ميخواهد خانهاي بنشيند در اتومبيلي سوار بشود از اتومبيلي استفاده كند روي فرشي بنشيند غذايي بخورد هيچ كدام از اينها احتياج به آن عقود سهگانه ندارند نه از قبيل بيعاند كه نقل عين است نه از قبيل اجارهاند كه نقل منفعت است نه از قبيل عاريه است كه نقل انتفاع است و مانند آن صِرف اباحه تصرّف است در اضافه يعني ضِيف را پذيرايي كردن مهمان را پذيرايي كردن اگر ظرف ميوهاي را نزد مهمان گذاشتند اين اباحه تصرّف است نه تمليك عين است نه تمليك منفعت است نه تمليك انتفاع لذا او حقّ بردن ندارد اين مِلك او نيست مگر اينكه خود صاحبخانه جداگانه تمليك كرده باشد فقط اباحه تصرّف است مهمان بيش از اباحه تصرّف از خانه ميزبان سهمي ندارد اين اباحه تصرّف گاهي با لفظ است گاهي با اذن قلبي است و مانند آن. آن گونه از مسائل كه در محور تمليك است اين ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَكُونَ تِجَارَةً﴾ (يك) ﴿عَن تَرَاضٍ﴾[7] (دو) بايد تجارت باشد اما اين بخشهاي چهار و پنج بر اساس «لا يَحلّ مال امريء مسلمٍ الاّ بطيب نفسه»[8] است كاري به نقل و انتقال ندارد اگر كسي بخواهد در خانه ديگري بنشيند نماز بخواند روي فرشش بنشيند از غذاي او استفاده كند بايد اباحه تصرّف باشد اين آيه ناظر به اباحه تصرّف است وقتي كه آياتي آمده است كه شما از مال حرام بپرهيزيد خيليها جدّي گرفتند و سعي ميكردند كه از اين گونه از موارد به شدّت بپرهيزند آيه نازل شد كه خدا كه فرمود از مال ديگران استفاده نكنيد يعني از مال بيگانهها نه از مال ارحام و قوم و خويشي كه اذن فحوا اينها را همراهي ميكند اصل بر اذن فحواست و رضايت است و اباحه تصرّف است در اين گونه از موارد كه شاهدِ حال حكايت ميكند مگر اينكه دليل خاص داشته باشيم بر خلافش. خب پس در اين گونه از موارد, اباحه تصرّف است و اباحه تصرّف هم غير از تمليك است و كسي كه مسافرت ميكند كليدش را به همسايه ميدهد ميگويد در اختيار شما اگر دليل خاص بر خلافش اقامه نشده باشد او ميتواند چيزي در منزلش هست ميل كند در منزلش برود بنشيند نماز بخواند استفاده كند كليد را به او داده گفته اين هفته من ميروم مسافرت اين خانه در اختيار شما در اين گونه از موارد حتي اذن هم لازم نيست طيب نفسي كه كشف بشود كافي است چون آن بيان نوراني حضرت اين نيست كه «لا يحلّ مال امريء مسلمٍ الاّ باذنه» دارد «إلاّ بطيب نفسه» اگر ما رضاي او را كشف كرديم ولو با اذن فحوا اين مسئله حلال است.
انسجام جامعه در پرتو رابطه با اعرج و اعمي و ارحام
اين آيه ناظر به اين بخشهاي از تصرّفات خانوادگي است كه فرمود اينها يعني اين بيماران اين اعرج اين اعما اينها با شما در اين مسائل شريكاند يكساناند برخيها ميگفتند كه اينها نيايند شركت نكنند براي اينكه يك اعرج جاي بيشتري ميخواهد تفسّح در جا ميخواهد يعني جاي وسيعتري ميخواهد; يا خود او خجل ميشد شركت نميكرد يا بعضيها ميگفتند اينها نيايند آيه آمده كه اعرج و غير اعرج اعما و غير اعما مريض و غير مريض با هم باشيد براي اينكه ديدن اينها خيلي از آثار و بركات را به همراه دارد هم اين دلشكستهها تأمين ميشوند و هم از غرور شما ميكاهد اين حرجي نيست كه با هم زندگي كنيد در كنار سفره با هم بنشيند نه آنها احتجاب بكنند نه شما بيجا فاصله بگيرد اگر مسئله به همين صورت حل بشود با سياق آيات هم سازگار است چه اينكه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) هم همين راه را طي كردند[9] ﴿لَيْسَ عَلَي الْأَعْمَي حَرَجٌ وَلاَ عَلَي الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَي الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَي أَنفُسِكُمْ﴾ كه اين كارها را انجام بدهيد. خب ميبينيد اينها مدينه فاضله درست ميكند.
خدا غريق رحمت كند مرحوم شهيد را يك الفيه نوشته يك نفليه نوشته. الفيه هزار حكم واجب براي نماز است نفليه سه هزار حكم مستحب براي نماز است بسياري از احكام و حِكَم نماز را قرآن كريم ذكر نكرده اما اينها آداب زندگي است آداب اجتماعي است اينها عاطفه ايجاد ميكند اينها محبّت ايجاد ميكند اينها وحدت ايجاد ميكند اينها جامعه را منسجم ميكند اينها را قرآن ذكر كرده جامعه منسجم بركات الهي را ميتواند ببيند. تنها مسائل سياسي نيست كه بيگانه در اينها طمع نميكند نظير ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾[10] مسائل آداب و اخلاق و رفاه و امثال ذلك هم هست فرمود با هم زندگي كنيد اين صِله رحم كه خب يك گروه فراواني را به هم منسجم ميكند اين نميگذارد مشكلات اجتماعي پيش بيايد زد و خورد پيش بيايد دعوا پيش بيايد قهر پيش بيايد اين قدر دين توسعه داده كه آدم بدون اجازه عمو, خاله, دايي مجاز است برود خانه آنها غذا بخورد اين معنايش همان عاطفه است انسجام است ديگر اگر اين جامعه به اين سَمت حركت كند يعني محيط خانوادگي با اين وضع گستردهاي كه هست هر كسي با سي چهل خانواده رابطه دارد بالأخره عموها و داييها و عمّهها و خالهها و برادرها و خواهرها و اينهاست ديگر آن وقت اين ميشود منسجم.
بيان ثمرات صله رحم و ارتباط با دوستان در كتاب و سنّت
اين بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) كه فرمود صِله رحم بكنيد براي اينكه وقتي رفتيد آنجا حرفهاي ما را ميزنيد و حرفهاي ما انسجام ايجاد ميكند همين است فرمود: «تَزاوَروا فإنّ في زيارتِكم احياءً لقلوبِكم و ذِكراً لأحاديثِنا و أحاديثُنا تُعَطِّفُ بعضَكم علي بعض»[11] فرمود شما شيعههاي ما وقتي كنار هم نشستيد بالأخره حرفهاي ما را ميزنيد روايات ما را نقل ميكنيد مكتب ما را بازگو ميكنيد مكتب ما عاطفه ايجاد ميكند اينكه ميبينيد ميگويند سنگ روي سنگ بند نميشود كه قبلاً هم بحثش گذشت همين است ديگر شما اين برجهاي رفيعي كه ميبينيد اين سنگ روي سنگ بند نميشود كه يك ملات نرمي ميخواهد بالأخره, اين ملات نرم است كه اين برج را حفظ ميكند و اين عاطفه است كه جامعه واحد منسجم ميسازد ديگر فرمود: «و أحاديثُنا تُعَطِّفُ بعضَكم علي بعض» اينها را قرآن اصرار دارد كه خودش بالصراحه شفاف به صورت باز بيان كند. خب ﴿أَن تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ﴾ اين ﴿بُيُوتِكُمْ﴾ يعني «بيوت أبنائكم و أزواجكم» لذا اينها را قرآن ديگر جداگانه ذكر نكرده اينها به منزله بيت خود آدم است ديگر ﴿أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ﴾ قسمت مهمّ قهر و كينهها متأسفانه در همين خانوادههاست اگر دين فرموده ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً﴾[12] راهش هم نشان داده بالأخره ﴿أَوْ بُيُوتِ خَالاَتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُ﴾ همسايهاي است ميخواهد به زيارت خانه خدا برود به حج و عمره يا عتبات مشرّف بشود كليد را ميدهد به همسايه ديگر خب اين هم سري ميزند هم خانه همسايه را حفظ ميكند و هم به منزله برادر او محسوب ميشود ﴿أَوْ مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ﴾ خب ديگر در جامعه چه كسي ميماند همه را با اين عاطفه بست صديق آن قدر مهم است كه گاهي انسان در قيامت آرزو ميكند كه من اي كاش يك دوست مناسبي داشتم ميفرمايد: ﴿فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ ٭ وَلاَ صَدِيقٍ حَمِيمٍ﴾[13] گاهي صديق آنچنان مشكل انسان را حل ميكند كه از برادر نزديكتر است بالأخره هر كسي در جامعه صديقي دارد ديگر آن وقت اين آيه اين جامعه را بست آن وقت اين جامعه ميشود منسجم.
پرسش...
پاسخ: اصلش منع است ديگر اينها خرج بالدليل است ديگر اينها ادلّه است اينها مخصّص و مقيّد آن اطلاقات است كه «لا يحلّ مال امريء مسلمٍ الا بطيب نفسه»[14] اينجاهاست در حقيقت اين تخصّصاً خارج است نه تخصيصاً در اين موارد طيب نفس است ديگر وقتي جامعه منسجم شد عاطفي شد رحامت شد صِله رحم شد اين تخصّصاً خارج است تخصيصي در كار نيست تقييدي در كار نيست در همه موارد طيب نفس است ديگر.
پرسش: استاد اگر در آن موارد فقط در واقع بحث اين است كه شما مواظبت داشته باشيد ولي بحث..
پاسخ: خب اين با قرينه همراه است اگر با قرينه همراه بود نه خير نميشود تصرّف كرد.
ضمان شرعي صاحبخانه در برابر حقالزحمه كليددار
خب آن وقت چيزي هم بايد به او بدهد اين ميشود اجير اين ميشود مزدور به كسي گفتند ما ميرويم زيارت شما چند روزي خانه ما مواظب باشيد خب عمل مؤمن محترم است چيزي هم بايد به او بدهد ديگر اگر چيزي نگفت, اجرتالمسمّا نبود اجرتالمثل بايد بدهد ديگر حالا خود اين شخص اگر عفو كند و نگيرد مطلب ديگر است وگرنه امر كرده خود آن شخص همسايه كه داوطلب نبود اين امر كرده وقتي امر كرد ضامن است اگر عقد اجاره بست بايد اجرتالمسمّي بدهد, نشد اجرتالمثل بدهد شرعاً بدهكار ميشود اگر ﴿مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُ﴾ يعني كليد را به او داد گفت اين منزل در اختيار شما كه غالباً نسبت به همسايهها اينچنين است اين «لا جناح عليه أن يأكل مِن متاعه» و اگر از آن قبيل نبود گفت آقا خانه مرا مواظب باش خب شرعاً بدهكار است ديگر خب چه حق داري امر كني مگر عبد و مولاست شما وقتي گفتي خانه مرا مواظب باش امر كردي, امر كردي فعل مسلم محترم است فعل مسلم محترم شد شما بايد ضمان بدهي اگر ضمان يد بود نشد ضمان معاوضه.
خب ﴿لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُوا﴾ شما با هم ﴿جَمِيعاً﴾ در كنار يك سفره بنشينيد ﴿أَوْ أَشْتَاتاً﴾ شَتيت يعني پراكنده, شتّا يعني پراكنده اين گروههاي يادشده كه ذويالآهاتاند آههاي دارند بيماري دارند يا اعرجاند يا اعمايند و مانند آن با هم در كنار يك سفره بنشيند يا بيهم؟ فرق نميكند.
دستور قرآن به سلام دادن بر اهل منزل و مفاهيم آن
عمده آن است كه فرمود: ﴿فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَي أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً﴾ اگر كسي در خانه بود كه خب سلام ميكنيد بر اهل خانه و چون مؤمنون «بعضهم من بعض»اند نظير ﴿فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ﴾ كه آنجا گفته شد يعني يكديگر به منزل جان هستيد آنجا در جريان قوم موساي كليم كه ﴿فَتُوبُوا إِلَي بَارِئِكُمْ﴾ در آنجا دارد ﴿فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ﴾[15] يعني «فلْيقتل بعضكم بعضا» اينجا هم ﴿فَسَلِّمُوا عَلَي أَنفُسِكُمْ﴾ يعني «فلْيُسلّم بعضكم علي بعضٍ» اگر كسي در خانه بود و اگر كسي در خانه نبود بگوييد «السلام علينا» مثل اينكه در نماز اين كار را ميكنيم ميگوييم «السلام علينا و علي عباد الله الصالحين» خب اين «السلام علينا» اين سلام كه دعا نيست اين سلام كلام آدمي است اگر دعا بود كه مبطل نماز نبود انسان در نماز اگر بخواهد به كسي سلام بكند عمداً نمازش باطل است سهواً اگر سلام كرد سجده سهو دارد سلام, كلام آدمي است نه دعاست نه ذكر است نه قرآن است هيچ كدام از اينها نيست يك وقت است كه يك جمله دعائيهاي ميخواند آيهاي از قرآن ميخواند نظير ﴿سَلاَمٌ عَلَي نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ﴾[16] خب اين قرآن است ﴿سَلاَمٌ عَلَي إِبْرَاهِيمَ﴾[17] اين قرآن است اما يك وقت ميخواهد به كسي سلام بكند اين اگر در نماز به كسي سلام كرد عالماً عامداً اين سلام مثل كلام عمدي, مبطل صلات است اگر سهواً سلام كرد كه خب سجده سهو دارد براي اينكه اين ذكر خدا نيست دعا نيست قرآن نيست هيچ چيز نيست كلام آدمي است حالا اين كلام آدمي يك وقت خود انسان تحيّت دارد ميگويد درود عرض ميكنم تحيّت عرض ميكنم اين ميگويد «سلامٌ عليكم» يك وقت اين است يك وقت ميگويد نه ﴿تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ﴾ در نماز كه ما ميگوييم «السلام علينا و علي عباد الله الصالحين» خود ما به خودمان سلام ميكنيم اينكه دعا نيست انسان ميتواند نسبت به خودش دعا بكند «اللهمّ اغفر لي» يا «اللهمّ اشفني, اللهمّ ارزقني, اللهمّ زدني علما» اينها دعاست اما ما نسبت به خود سلام بكنيم يعني چه؟ «السلام علينا» اين يعني چه؟ اينجاست كه گفتند كه اين شخص نمازگزار شده خليفةالله وقتي خليفةالله شد ترجمان خداست در مقام فعل وقتي ترجمان خدا شد رسالت الهي را دارد اين رسول الله است كه دارد سلام خدا را ميرساند اگر خدا بفرمايد: ﴿سَلاَمٌ عَلَي نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ﴾ اين بهجاست بفرمايد: ﴿سَلاَمٌ عَلَي إِبْرَاهِيمَ﴾ بهجاست بفرمايد: ﴿سَلاَمٌ عَلَي مُوسَي وَهَارُونَ﴾[18] بهجاست خدا بفرمايد «سلام علي عباد الله الصالحين» بهجاست همين خدا به نمازگزار اجازه ميدهد ميفرمايد شما از طرف من به نمازگزاران عالَم سلام بفرست اين كم مقامي نيست كه ﴿تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ﴾ حالا آن مفسّران عادي ميگويند اصلِ اين تحيّت را خداي سبحان جعل كرده است چون خدا چنين قانوني وضع كرده است اين ﴿تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ﴾ اما وقتي قدري دقيقتر بشويم آن معني اول مطلوب است يعني يك نمازگزار خليفةالله ميشود و فرستاده خدا ميشود.
معناي رسول الله بودن مسكين و معطي و مصلّي در روايت
يك بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه دارد كه اينها كه فهرست موضوعي نهجالبلاغه را تنظيم ميكردند خيال ميكردند اين مربوط به رسول الله است. حضرت امير در نهجالبلاغه دارد كه «إنّ المسكين رسول الله»[19] يعني كسي كه نيازمند واقعي است آمده به شما مراجعه كرده خدا اين را فرستاده اين رسول الله آن رسول اللهِ پيغمبر نيست رسول الله يعني فرستاده خدا كسي كه واقعاً نيازمند است به ما مراجعه كرد ما بايد بدانيم كسي اين را فرستاده آن كس خداست «إنّ المسكين رسول الله» خب اگر «إنّ المسكين رسول الله» شد «المعطي» هم رسول الله است او با يك دست ميفرستد با دست ديگري پاسخ ميدهد انسان نبايد خودش را كم بگيرد خب اگر همين مستمند را خدا فرستاد آن مجيب را هم خدا فرستاد كه مشكل اين را حل بكند «المسكين رسول الله». خب پس مُصلّي ميشود رسول الله اين فرستاده خدا اين خليفه خدا بر همه نمازگزاران سلام ميفرستد «السلام علينا و علي عباد الله الصالحين» اين را چه كسي ميگويد؟ رسول الله ميگويد. اينجا هم فرمود: ﴿فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَي أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً﴾ وگرنه انسان سلامي كه خودش دارد به ديگري ميفرستد كه بگويد من تحيّت عرض ميكنم سلام عرض ميكنم ديگر ﴿تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً﴾ نيست بله, تَقنينش اين قانون سلام كردن را ذات اقدس الهي مشخّص كرده اما خود اين سلام تحيّت باشد پربركت باشد طيّب باشد اين بايد ﴿مِّنْ عِندِ اللَّهِ﴾ بيايد ديگر.
ثمرات حضور و عدم حضور قلب در نماز
پرسش:..
پاسخ: بله خب ديگر و همان بزرگان گفتند كسي كه حضور قلب ندارد وقتي در پايان نماز سلام ميكند ما خجالت ميكشيم چرا, براي اينكه انسان بر اساس اينكه نماز, «تحريمُها التكبيرُ و تحليلُها التسليم»[20] اين نماز معراج مؤمن است «المصلّي يُناجي ربَّه»[21] همين است نمازگزار با خداي خودش مناجات ميكند و با خدا خلوت كرده چون خلوت كرده (يك) عروج كرده (دو) پس در اين مسجد نيست در جمع مردم نيست وقتي كه نزول دارد از آن معراج, عرض ارادتش تمام شد عرض بندگياش تمام شد حالا ميخواهد وارد بشود, اين تازه آمده در مسجد وقتي تازه آمده در مسجد به مردم سلام ميكند ميگويد «السلام عليكم و رحمة الله» ايشان فرمايشش اين است كه كسي كه حواسش نزد مردم است اين معراج نكرده در مردم است حواسش نزد ديگران است اين وقتي ميگويد «السلام عليكم» ماها خجالت ميكشيم مثل اينكه الآن ما اينجا نشستيم كسي به ديگري بگويد آقا سلام عرض ميكنم خب اين جاي خجالت است ديگر ما كه نرفتيم جايي غيبت نكرديم در حضور يكديگريم آخر به يكديگر سلام بكنيم؟! ميگويد اين آقا بايد رويش بشود بگويد «السلام عليكم» اين مگر كجا بود اينكه همين جا بود.
بله, اگر عروج كرده باشد «الصلاةُ معراجُ المؤمن»[22] باشد «المصلّي يناجي ربّه» باشد نجوا باشد خلوت باشد با خداي خودش گفتگو كرده باشد با ما نبود حالا كه آمده پايين با ما آمده بايد بگويد «السلام عليكم و رحمة الله» چون تازه وارد اين بيت شده بعضي از آقايان مفسّران اين بيت را بر مسجد هم تطبيق كردند البته حصر نيست مسجد هم جزء بيوت است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . التبيان في تفسير القرآن, ج7, ص461.
[2] . سورهٴ نور, آيهٴ 30.
[3] . من لا يحضره الفقيه, ج3, ص470.
[4] . ر.ك: مجمعالبيان, ج7, ص245; ر.ك: جامعالبيان, ج18, ص129.
[5] . تذكرةالفقهاء (ط.القديمة), ص449.
[6] . فقه القرآن, ج2, ص74.
[7] . سورهٴ نساء, آيهٴ 29.
[8] . نهجالحق, ص493.
[9] . الميزان, ج15, ص164.
[10] . سورهٴ توبه, آيهٴ 123.
[11] . الكافي, ج2, ص186.
[12] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 103.
[13] . سورهٴ شعراء, آيات 100 و 101.
[14] . نهجالحق, ص493.
[15] . سورهٴ بقره, آيهٴ 54.
[16] . سورهٴ صافات, آيهٴ 79.
[17] . سورهٴ صافات, آيهٴ 109.
[18] . سورهٴ صافات, آيهٴ 120.
[19] . نهجالبلاغه, حكمت 304.
[20] . الكافي, ج3, ص69.
[21] . بحارالأنوار, ج68, ص216.
[22] . التفسير الكبير, ج1, ص226.