24 12 2011 4779563 شناسه:

تفسیر سوره نور جلسه 35 (1390/10/03)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (56) لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ (57) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُم مِنْكُمْ ثَلاثَ مَرّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الفَجْرِ وَحينَ تَضَعُونَ ثِيابَكُمْ مِن الظَّهِيرَةِ وَمِن بَعْدِ صَلاَةِ الْعِشَاءِ ثَلاَثُ عَوْرَاتٍ لَكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلاَ عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلَي بَعْضٍ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ وَاللَّهُ عَليمٌ حَكِيمٌ(58)

بيان آداب وارد شدن در منازل خود و ديگران

در بخشي از اين سورهٴ مباركهٴ «نور» آيات عفاف و حجاب و نزاهت اخلاقي را مطرح فرمود در طليعه اين بحث فرمود كسي حق ندارد بدون اجازه صاحب‌خانه وارد حريم خصوص كسي بشود فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّي تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَي أَهْلِهَا ذلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ٭ فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَداً فَلاَ تَدْخُلُوهَا حَتَّي يُؤْذَنَ لَكُمْ﴾[1] بخواهيد وارد منزل كسي بشويد بدون اذن وارد نشويد. آياتي كه امروز قرائت شد مربوط به زندگي داخلي خود انسان است خانه ديگري نيست خانه خود انسان است در خانه انسان افرادي زندگي مي‌كنند كه بعضي از اين افراد كودك‌اند و برخي از اين افراد جزء خدمه هستند و مانند آن. آن روز كه مِلك يمين مطرح بود اگر اَمه‌اي مِلك يمين بود مَحرم بود براي آن مرد ولي اگر غلامي مِلك يمين بود محرم نبود براي مالكه و زن در چنين فضايي آيه نازل شد كه به بچه‌هاي خردسالتان كه تميز مي‌دهند زشت را از زيبا جدا مي‌كنند دستور بدهيد تربيتشان كنيد كه بدون اجازه شما وارد اتاق خصوصي شما نشوند در سه وقت از شبانه‌روز حتماً با اجازه قبلي وارد بشوند كه شما خودتان را آماده كنيد براي ورود اين كودكِ نابالغ ولي اهل تميز اگر كسي در خانواده چنين ادب ديني را اِعمال كرد قهراً اين نابالغ وقتي بالغ شد وارد فضاي جامعه شد به ادبِ ديني مؤدّب است.

آثار مثبت و منفي اقامه و عدم اقامه نماز در قرآن

قبل از توضيح اين مطلب مي‌رسيم به آن جريان امر به نماز و امر به اقامه نماز و ايتاي زكات اينكه فرمود: ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ﴾ در بحث ديروز اشاره شد كه نماز چون ستون دين است[2] ستون را بايد اقامه كرد اگر كسي نماز را اقامه نكرد اين عمود دين كه بر او واجب است اين را امتثال نكرد و چون امتثال نكرد ممكن است مشمول آن تعيير و سرزنش سورهٴ مباركهٴ «ماعون» بشود; در سورهٴ «ماعون» آيه چهار به بعد به اين صورت آمده است ﴿فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ ٭ الَّذِينَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ﴾ واي بر بعضي از نمازگزارها كه اينها در عين حال كه دارند نماز مي‌خوانند از نماز سهو مي‌كنند بيرون‌اند يعني ظاهراً قرائت دارند ولي ستون دين را اقامه نكردند پس قرائت نماز حمد و سور‌ه و مانند آن كافي نيست بايد با اخلاص با توجه با حضور قلب با توجه به آثار و بركات نماز اين ستون را اقامه كرد. در طليعه سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» قبلاً گذشت كه فرمود: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ٭ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾ بنابراين مثبت و منفي هر دو را قرآن بيان كرده آن كه ادب نماز را رعايت مي‌كند در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» بيان كرده آن كه آداب نماز را رعايت نمي‌كند در سورهٴ مباركهٴ «ماعون» بيان كرده كه فرمود: ﴿فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ﴾ اين نماز مي‌خواند ولي نماز را اقامه نكرده است ﴿الَّذِينَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ﴾ گاهي هم اهل ريا و سمعه و اينها خواهد بود. بنابراين ما بحثي داريم كه فقه مي‌پذيرد بحثي داريم كه كلام بايد بپذيرد اينكه مي‌بينيد بين صحّت و قبول فرق گذاشتند همين است ما موظّفيم به نمازِ مقبول نه نماز صحيح, نماز صحيح همين است كه نه قضا دارد نه اعاده ولي اين مشكل را حل نمي‌كند آن نماز مقبول است كه مشكل را حل مي‌كند كه ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ آن نماز مقبول است كه ستون دين است[3] وگرنه همين نمازي كه انسان حواسش جمع نيست فقط الفاظي را مي‌خواند و رو به قبله ايستاده است اين ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾[4] نيست اين قرائت نماز است نه اقامه نماز و ما مأمور به اقامه نمازيم كه فرمود: ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ﴾ براي اينكه اين ستون را شما مي‌خواهيد سامان بدهيد و زير خيمه نگه بداريد.

وظيفه ما بر تحقق اقامه نماز با حفظ ظواهر آن

پرسش: اگر وظيفه است و آن قدر اهميت دارد چرا تكليف نشده؟

پاسخ: مقدور خيليها نيست براي اينكه ما بيرون نماز را بايد مواظب باشيم كه نيستيم و علاقه‌مان اين است كه در نماز حضور قلب داشته باشيم خب اين نيست ديگر عمده بيرون نماز است ما وقتي بيرون نماز هر چه را خواستيم ديديم شنيديم گفتيم خنديديم و همه اينها را به دل سپرديم اين مصالح ساختماني شيطنت را به شيطان داديم بيرون نماز كه داريم حرفهاي او را انجام مي‌دهيم درون نماز او شروع مي‌كند از اين مصالح ساختماني هر چه كه دلش مي‌خواهد خيالبافي مي‌كند يك وقت انسان به «السلام عليكم» مي‌رسد مي‌بيند كه چيزي از نماز يادش نيست اگر كسي بيرون نماز را مواظب باشد در درون نماز توفيق حضور قلب را دارد خب اين كار هر كسي كه نيست اگر واجب بود خيليها ترك مي‌كردند. بنابراين كمال نماز در همان حضور قلب است در روايات نماز هم ملاحظه فرموديد كه بعضي از نمازها هستند كه همين كه نمازگزار خواند اين نماز به او مي‌گويد خدا تو را ضايع كند همان طوري كه تو مرا ضايع كردي[5] اينها رواياتي است كه در باب صلات است ديگر خب بنابراين ما مأمور به اقامه ستون دين هستيم نه مأمور به قرائت صلات, اينكه مي‌گويند فقه اصغر به همين مناسبت است وگرنه در مسائل كلامي ما به اقامه نماز مأموريم نه به قرائت حمد و سور‌ه خب ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ﴾.

مفاهيم و اقسام نزول آيات كلي و مدني دربارهٴ زكات

در جريان ﴿وَآتُوا الزَّكَاةَ﴾ اين البته در مدينه نازل شد در مدينه زكاتِ مصطلح همان زكات بر نُه چيز است كه واجب است ولي بسياري از آيات زكات يا بخش قابل توجّهي از آيات زكات در سوَر مكّي است در مكّه زكات فقهي نبود زكات فقهي چون در مدينه نازل شد حكم خاصّ خودش را دارد اما زكات سوَر مكّي مربوط به مطلق صدقه و احسان و تعاون و امثال ذلك است شما به باب زكات كه مراجعه مي‌كنيد مي‌بينيد كه زكات دو قسم است زكات واجب همين زكات فقهي است و زكاتهاي اخلاقي است تزكيه نفس است زكات خدمت‌رساني به جامعه است و مانند آن. در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه در كلمات حكيمانه آن حضرت كلمات قصار رقم 136 به اين صورت است در نهج‌البلاغه فرمود: «وَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ زَكَاةٌ وَ زَكَاةُ الْبَدَنِ الصِّيَامُ»[6] روزه‌هاي مستحبّي زكات بدن است البته روزه واجب هم مي‌تواند زكات بدن باشد ولي حضرت فرمود هر چيزي يك زكات دارد جاه و آبرو زكاتي دارد[7] اگر كسي تواصي به خيرش تواصي به عمل صالحش توصيه‌اش اثر دارد اين زكاتِ حيثيت خودش را آبروي خودش را وجيه‌الملّه بودن خودش را بايد بپردازد زكات اخلاقي اين است زكات خانواده مشخص است زكات جامعه مشخص است فرمود: «وَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ زَكَاةٌ وَ زَكَاةُ الْبَدَنِ الصِّيَامُ» اين روزه‌هاي مستحبّي زكات بدن است. در بيان ديگر آن حضرت كه در شماره 211 آمده فرمود: «وَالعفوُ زكاةُ الظّفر» اگر بر رقيبت پيروز شدي گذشت, زكات اين پيروزي است زكات اين قدرت است همه اينها مشمول زكات است بخشي از اينها واجب است كه در مدينه مشخص شد بخشي از اينها مستحب است يا توصيه اخلاقي است كه در مكه هم بوده هيچ سندي نداريم كه مستحب بايد بعد از واجب باشد چيزي اول ممكن است مستحب باشد بعد بشود واجب يا اول اخلاقي باشد بعد بشود فقهي و حقوقي و مانند آن بنابراين زكاتي كه در مكه بود همان زكاتهاي اخلاقي و زكاتهاي اجتماعي يا زكاتهاي سياسي و مانند آن بود.

مفهوم آيه﴿للزكاة فاعلون﴾ و تأثير خوف و رجاء در انجام آن

در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» اين مطلب آ‌نجا اشاره شد كه در همان سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» آيه چهار فرمود: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ آنجا نفرمود شما زكات بدهيد مي‌فرمايد فاعل زكات باشيد اين يا زكات به معني تزكيه است كه انسان فاعل اوست يا زكاتهاي مستحبي است سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» در مكه نازل شد سخن از زكات هم هست منتها تعبير قرآن كريم اين است كه اينها فاعل زكات‌اند نه مؤدّي زكات, زكات را اَدا كنند يا ايتاء كنند نيست زكات را به جا بياورند اين فاعل زكات بودن نشانه آن است كه اين زكاتِ مصطلح فقهي نيست. خب ما موظّفيم اين كارها را انجام بدهيم هم رابطه خود را با خدا هم رابطه خودمان را با خلق خدا حفظ بكنيم. رابطه با خلق خدا در سايه ارتباط با خدا حفظ مي‌شود يعني آن حبل الله است كه اين پيوند را مستحكم مي‌كند بعد فرمود: ﴿لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾. در غالب موارد, كلمهٴ «ليت» و «لعلّ» هست زيرا ما تا نفس مي‌كشيم در معرض تحوّليم اين‌چنين نيست حالا اگر كسي نماز را اقامه كرده اقامه حقيقي هم كرده زكات را چه واجب چه مستحب, چه فقهي چه اخلاقي تأديه كرده يا انجام داده اين ديگر مقطوع‌السعاده باشد ما تا نفس مي‌كشيم در معرض امتحانيم لذا همه جا سخن از «لعلّ» و «ليت» و مانند آن است خب روزه «جُنّةٌ مِن النار»[8] اما اين‌چنين نيست ما كه روزه مي‌گيريم ديگر هيچ حادثه‌اي پيش نيايد ما را عوض نكند لذا ما هميشه بين خوف و رجائيم نه اينكه اينها اثرشان با «ليت» و «لعلّ» است اينها اثرشان يقيني است اما آثار مشئوم ديگري هم در راه است لذا ما هميشه بين الخوف و الرجاء هستيم حالا اگر كسي اين وظايف را انجام داد نبايد يقيناً مطمئن باشد كه حُسن عاقبت دارد البته بايد اميدوار باشد اميد سر جايش محفوظ است پس اگر در آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه راجع به روزه است كه ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[9] يا در اينجا كه فرمود: ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ براي اين است كه ما تا زنده‌ايم در معرض حوادثيم.

لزوم تفكيك بين دو حوزه عصمت و عمل معصومين

مطلب بعدي آن است كه حوزه رسالت و حوزه ولايت اهل بيت(عليهم السلام) حوزه عصمت است معناي حوزه عصمت بودن اين است كه آنچه به اينها برمي‌گردد معصومانه است اما ممكن است كاري كه همينها انجام دادند خطا در بيايد اشتباه در بيايد و مانند آن. فرق بين اينكه كار ممكن است اشتباه در بيايد ولي آنها معصوم و مصون‌اند اين است ما مادامي كه در دنيا زندگي مي‌كنيم قوانيني داريم اين قوانين گاهي مطابق با واقع در مي‌آيد گاهي مطابق با واقع در نمي‌آيد حالا چون غالب‌الموافقه است با يُسر و آساني جامعه همراه است اين قانون را خدا تصويب كرده, صحنه‌اي هم هست به نام قيامت كه حقّ محض آ‌نجا روشن مي‌شود كه آن آيه هم قبلاً گذشت ﴿يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ﴾[10] ما بايد بين اين دو حوزه جدايي بيندازيم آنچه به امامت اهل بيت(عليهم السلام) و رسالت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برمي‌گردد عصمت محض و صددرصد است (يك) گاهي هم ممكن است بعضي از كارهاي اينها خلاف واقع در بيايد (دو) اين يعني چه؟ يعني اينكه اينها چون معصوم‌اند يك سلسله قوانيني را از طرف ذات اقدس الهي القا مي‌كنند اينها صددرصد معصومانه است چه چيزي واجب است چه چيزي حرام است چه چيزي مستحب است چه چيزي مكروه است اينها صددرصد معصومانه است ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾[11] همه احكام را اينها از ذات اقدس الهي گرفتند معصومانه تلقّي كردند (يك) معصومانه در حافظه سپردند (دو) معصومانه به امّت اسلامي ابلاغ كردند (سه) يعني از قلبشان كه تلقّي كرد تا حافظه‌شان كه نگهداري كرد تا لبان مطهّرشان كه به مردم ابلاغ كرد اين حوزه كلاً حوزه عصمت است اين درباره احكام و علمِ غيبي كه دارند ناظر به همين مطالب است كه اين مطالب را عالماً مِن الله سبحانه و تعالي آگاهانه مي‌گيرند و حفظ مي‌كنند و ابلاغ مي‌كنند اما در موقع اجرا و عمل كه بخواهند عمل بكنند علمِ غيب سند كار فقهي نيست

نظر كاشف الغطاء و علامه طباطبائي در عدم سنديت علم غيب براي حكم فقهي

 در بحث فقهي عبارت مرحوم كاشف‌الغطاء را آورديم خوانديم در بحث تفسيري هم به طور اجمال گذشت مرحوم كاشف‌الغطاء در كتاب شريف كشف‌الغطاء اين مطلب را بيان مي‌كنند كه آيا علمِ غيب سند حكم فقهي هست يا نه؟

مي‌فرمايند نه آن برتر از آن است كه سند حكم فقهي باشد يعني كسي نمي‌تواند اشكال بكند بگويد كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) آيا مي‌دانست كه در شب قدر شهيد مي‌شود يا نه اگر نمي‌دانست كه نقص است اگر مي‌دانست كه ابن‌ملجم او را شهيد مي‌كند چرا رفته مسجد, وجود مبارك امام مجتبي(سلام الله عليه) آيا مي‌دانست در آن كوزه سمّ است يا نه اگر نمي‌دانست كه نقص است اگر مي‌دانست چرا نوشيد و همچنين جريان سيّدالشهداء ايشان مي‌فرمايند علم غيب اجلّ از آن است كه كاربرد فقهي داشته باشد كاربرد فقهي, علم عادي و علم بشري است آن علم براي فراگيري احكام الهي است (يك) و براي آن است كه اين احكام را مصونانه و معصومانه حفظ بكند (دو) و معصومانه به جامعه ابلاغ بكند (سه) علم غيب, سند حكم فقهي نيست علم ملكوتي سبب انجام وظيفه نيست واجبها و محرّمها را بايد با علمهاي عادي انجام داد. خدا غريق رحمت كند سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي را! ايشان هر چه خواست اين مطلب را به بعضي از حاميان آن كتاب شهيد جاويد تفهيم كند مقدورش نبود. آ‌نها مي‌گفتند چطور مي‌شود حسين‌بن‌علي بداند كه او را شهيد مي‌كنند مع‌ذلك زن و بچه را ببرد ايشان مي‌فرمودند اين علم غيب, علم ملكوتي سند حكم فقهي نيست

دليل كاشف الغطاء بر عدم سنديت علم غيب براي حكم فقهي

نشانه‌اي كه مرحوم كاشف‌الغطاء(رضوان الله عليه) ذكر مي‌كند اين است برهان مرحوم كاشف‌الغطاء اين است كه اين يك اصل مسلّمي است كه شيعه‌ها نقل كردند سنّيها نقل كردند روش پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همين بود كه فرمود: «إنّما أقضي بينكم بالبيّنات و الأيمان»[12] من در محكمه قضا درست است خدا در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» فرمود: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَي اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ﴾[13] همه بايد صددرصد تسليم باشيد ولي من برابر شاهد و يمين داوري مي‌كنم نه برابر علم غيب يعني اين آيه‌اي كه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» است آن سند حكم فقهي ما نيست فرمود: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾[14] اين آيه به صورت شفاف دلالت مي‌كند كه هر كاري شما بكنيد پيغمبر مي‌بيند ائمه مي‌بينند خب فرمود ما برابر علم غيب در محكمه ننشستيم به صورت حصر فرمود «إنّما أقضي بينكم بالبيّنات و الأيمان» بعد صريحاً اعلام كرد فرمود مردم! اگر كسي با قسم دروغ يا شاهد زور وارد محكمه بشود در اثر شهادت دروغِ شاهدان يا سوگند كذبِ قسم‌خورها در محكمه من, من به استناد آن شهادت و قسم حكم بكنم و مال را ببرد مبادا بگويد من در محكمه پيغمبر از دست خود پيغمبر گرفتم اين «قطعةً مِن النار»[15] است اين را صريحاً اعلام كرد فرمود ما بنايمان اين نيست كه با علم غيب عمل بكنيم اگر ما با علم غيب عمل بكنيم كه شما مجبوريد اطاعت كنيد ما گفتيم ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[16] مي‌خواهيد قبول مي‌خواهيد نكول. حسابي در قيامت باز است كمالِ انساني در آزادي اوست ما جلوي آزادي شما را نمي‌گيريم خدا شما را آزاد گذاشته ﴿لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾[17] ما بنا بر اين نيست كه آنچه مي‌دانيم عمل بكنيم.

وجود مبارك امام باقر كه خب اين را بارها خودتان براي ديگران نقل كرديد حضرت در اتاقش نشسته كسي وارد دمِ در شده كنيزي رفته در را باز بكند و او فعل حرامي مرتكب شد همين كه خواست اجازه بگيرد حضرت در اندرون اتاق فرمود: «ادُخل يا اُمّ لك» اين هم خجالت كشيد عرض كرد من اين كار را كردم ببينم شما متوجّه مي‌شويم يا نه, فرمودتو خيال كردي ما پشت ديوار را نمي‌بينيم[18] خب اين امام اگر هميشه بخواهد با علم غيب عمل بكند كه همه ما مجبوريم اطاعت كنيم حضرت به صورت حصر فرمود ما در محاكم قضايي‌مان بر اساس قانون سوگند و يمين عمل مي‌كنيم اگر كسي قسم دروغ خورد يا شهادت كذب داد و ما مالي را به او داديم اين قطعه‌اي از آتش را دارد مي‌برد خب بنابراين اين حكم, خطاست يعني چه خطاست يعني مال زيد را عمرو غاصبانه دارد مي‌برد اما حكم پيغمبر حق است حكم حق است يعني چه؟ يعني برابر دستوري كه ذات اقدس الهي داد ذرّه‌اي تخلّف نشد بايد با يمين باشد بود, بايد با بيّنه باشد بود چرا خداي سبحان چنين قانوني را ترسيم كرده براي امتحان براي حفظ آزادي مردم ﴿لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾.[19]

خلاصه مطالب در دو حوزه اجراي قانون و عصمت معصومين

فتحصّل كه علم غيب سبب و سند حكم فقهي و كار فقهي نيست (اولاً) و اين ذوات قدسي در فراگيري احكام در سه مقطع معصوم كامل‌اند (ثانياً) در اجراي قانون معصوم‌اند (ثالثاً) قانون غالب‌المطابقه است نه دائم‌المطابقه (رابعاً) و اگر خللي هست در اجراي قانون به مجري برنمي‌گردد خود اين قانون دست بعضيها را باز گذاشته تا ﴿لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾ بشود (خامساً) بنابراين آنچه به حوزه رسالت و امامت اهل بيت برمي‌گردد صددرصد عصمت است آنچه كار انجام مي‌گيرد ممكن است همين كار در اثر تخلّف برخيها خلاف در بيايد ولي قانون, قانون واقعي است (يك) اجرايش اجراي واقعي است (دو) و سرّ اينكه خدا چنين قانوني را تصويب كرده براي اينكه غالب‌المطابقه است نه دائم‌المطابقه (سه) تا امتحان, راهش براي آزادي مردم باز باشد صحنه‌اي باشد كه ﴿لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾ بنابراين ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ كه به مسائل حكومتي و دستورهاي آن حضرت برمي‌گردد به اين معناست آنچه از طرف آن ذات قدسي است صددرصد عصمت است ولي خودِ كار ممكن است گاهي وفاق در بيايد گاهي خلاف, اين مربوط به آن قسمت است.

 

داشتن جامعه عفيف در گرو تربيت فرزندان از طفوليت

در جريان رعايت حجاب و عفّت فرمود شما مي‌خواهيد جامعه عفيف داشته باشيد خب از كودكي بايد در منزل درس عفّت بدهيد مستحضريد آن مسائلي كه نماز ظهر چند ركعت است نماز عصر چند ركعت است نماز مغرب و عشا چند ركعت است اينها را به روايات واگذار كرده اما تربيت بچه‌ها را شخصاً در قرآن كريم مطرح كرده انسان تعجّب مي‌كند كه چطور اين آموزش سه مرحله شبانه‌روز را قرآن ذكر مي‌كند اما جريان نماز را با همه اهميّتش به سنّت واگذار مي‌كند براي اينكه اين است كه جامعه را حفظ مي‌كند فرمود آنها حتماً اين كار را بايد بكنند خب حتماً اين كار را بايد بكنند امر غايب است امر غايب نسبت به آن عَبيد و اِما كه مكلّف‌اند قابل امتثال است اما نسبت به خردسالان نابالغ كه مكلّف نيستند يعني چه؟ اينكه فرمود حتماً بچه‌هاي شما بايد اذن بگيرند كه امر غايب است و دلالت بر وجوب دارد يعني شما بايد حتماً آنها را تربيت كنيد كه در سه وقت تا درِ اتاق را نزدند دقّ‌الباب نكردند با تلنگري در نزدند و شما خودتان را جمع نكرديد و لباس مؤدّبانه نپوشيديد خودتان را جمع نكرديد نپوشانديد اينها نيايند خب اگر چنين فضايي در داخله زندگي در خانواده مطرح باشد جامعه هم جامعه عفيف خواهد بود ديگر

استئيذان فرزندان در اوقات ثلاثه جهت ورود بر والدين

فرمود: ﴿لِيَسْتَأْذِنكُمُ﴾ اين امر غايب است حتماً اينها بايد وقتي وارد اتاق مخصوص پدر و مادر مي‌شوند اذن بگيرند ﴿لِيَسْتَأْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ﴾ اگر مرد بود نسبت به مالكه كه زن است او نمي‌تواند نگاه بكند خب چه كساني؟ اين غلامها آ‌نهايي كه ملك يمين شما هستند كه الآن ديگر خوشبختانه اين رخت بربست ﴿وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُم﴾ آ‌نها كه بالغ‌اند كه تكليفشان قبلاً گذشت اينهايي كه نابالغ‌اند حتماً بايد با اجازه قبلي وارد اتاق مخصوص پدر و مادر بشوند ﴿وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُم مِنْكُمْ ثَلاثَ مَرّاتٍ﴾ اين ﴿ثَلاثَ مَرّاتٍ﴾ تمثيل است بر اساس غلبه است نه تعيين حالا يك وقت پدر دارد لباس عوض مي‌كند در اين سه وقت نيست غير از اين سه وقت است خب نبايد در اتاق مخصوصش بچه نابالغ وارد بشود يا مادر دارد لباسش را عوض مي‌كند نبايد او وارد بشود حالا اختصاصي به اين سه وقت ندارد منتها اين سه وقت حمل بر غالب است ﴿ثَلاثَ مَرّاتٍ﴾ يكي ﴿مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الفَجْرِ﴾ كه پدر و مادر در اتاق مخصوص خوابيدند و بلند شدند براي نماز صبح خب لباس خواب تنشان است لباس عادي تنشان نيست اينجا بچه حق ندارد وارد اتاق مخصوص پدر و مادر بشود مگر اذن بگيرد اينها خودشان را جمع كنند ﴿وَحينَ تَضَعُونَ ثِيابَكُمْ مِن الظَّهِيرَةِ﴾ ظَهيره يعني نيم‌روز پدر خسته است نيم‌روز از محلّ كار آمده مي‌خواهد لباسش را عوض كند بچه نابالغ همين كه تشخيص مي‌دهد و تميز مي‌دهد حق ندارد وارد اتاق پدر بشود يا مادر است اهل تدريس است در دبيرستانها و دبستان تدريس مي‌كند وارد اتاق شده مي‌خواهد لباسش را عوض بكند لباس منزل بپوشد اين پسر نابالغ حق ندارد مادرش را به آن وضع ببيند ﴿حينَ تَضَعُونَ ثِيابَكُمْ مِن الظَّهِيرَةِ وَمِن بَعْدِ صَلاَةِ الْعِشَاءِ﴾ كه موقع خواب است كه لباس عادي را از تن بيرون مي‌آورند و لباس خواب مي‌پوشند چرا ﴿ثَلاَثُ عَوْرَاتٍ لَكُمْ﴾ اين زمان اختلال است زمان برهنگي است عورت‌بودن همين است اَعور بودن از همين‌جاست اين زمان برهنگي است زمان اختلال در جامه پوشيدن است خب اينها حتماً بايد مواظب باشيم. اگر جامعه‌اي در دوران كودكي در داخله منزل پدر و مادر بچه‌ها را با اين سبك تربيت كردند اين جامعه مي‌شود عفيف مادر حق ندارد هر طوري نزد بچه‌اش بنشيند پدر حق ندارد هر طوري نزد بچه‌اش بنشيند مي‌بينيد اهميت اين مسئله ايجاب كرده كه خداي سبحان اينها را خودش در قرآن متعرّض بشود اما بسياري از احكام را به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) واگذار كرده كه شما بگو نماز ظهر چند ركعت است به حضرت اعلام كرد حضرت هم فرمود, اينهاست كه جامعه را مي‌سازد اينهاست كه مدينه فاضله را مي‌سازد اينهاست كه ﴿لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ﴾[20] را مي‌سازد اينهاست كه ﴿لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ﴾[21] را مي‌سازد خب.

عدم لزوم اذن در غير موارد ثلاثه جهت ورود فرزندان بر والدين

بعد فرمود اين مواقع كه بالأخره لباس خوب دربرتان است و عادي است حالا لازم نيست آنها اذن بگيرند اينها كه بيگانه نيستند اينها بچه‌هاي شما هستند محرم شما هستند ﴿لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلاَ عَلَيْهِمْ﴾ باز هر دو را ذكر كرد فرمود اگر شما به اينها اجازه داديد خلاف نكرديد اينها خودشان وارد اتاق شما شدند خلاف نكردند معلوم مي‌شود اينها; چه ﴿مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم چه ﴿لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُم﴾ خب ﴿لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُم﴾ كه هيچ جا جناح برايش نيست «رُفع القلم عن ثلاثة... و عن الطفل حتّي يحتلم»[22] ولي باز اينجا بالصراحه مي‌فرمايد جناحي و گناهي بر اين بچه نيست معلوم مي‌شود بچه را بايد درست تربيت كرد فرمود بعد از اين سه نوبت اگر وارد اتاق پدر و مادر شد عيب ندارد ﴿لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلاَ عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ﴾ بعد از اين سه مرتبه, غير از اين سه مرتبه هر وقت بخواهند وارد بشوند لازم نيست اذن بگيرند اما اين سه مرتبه حتماً بايد در بسته باشد (يك) اگر در باز است به او بفهمانيد كه بدون در زدن و دقّ‌الباب و تلنگر نيايد در اتاق مخصوص شما (دو) چرا؟ براي اينكه اينها بچه‌هاي شما هستند محرم شما هستند با شما بايد زندگي كنند ﴿طَوَّافُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾ شما مي‌رويد در اتاق آنها, آنها مي‌آيند در اتاق شما اين‌چنين نيست كه حالا هر وقت كه بخواهند بيايند بايد اذن بگيرند اينكه نمي‌شود ولي اين سه وقت را بايد مواظب باشيد

 

مبيّن بودن خدا و آيات بالاصاله و بالتّبع

﴿طَوَّافُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلَي بَعْضٍ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ وَاللَّهُ عَليمٌ حَكِيمٌ اين براي چندمين بار است كه خداي سبحان فرمود ما اينها را جزء به جزء براي شما بيان كرديم قبلاً ملاحظه فرموديد كه چگونه چهار موردش گذشت كه گاهي مي‌فرمايد آيات مُبيِّن‌اند گاهي مي‌فرمايد خدا مبيّن است گاهي مي‌فرمايد آيات بيِّن و شفاف‌اند البته مبيّن بالأصل خداي سبحان است چون بيان كرد آيات مي‌شود بيّن و شفاف چون آيات بيّن و شفاف شد خود اين آيات مي‌شود مبيّن كه سه مرحله بود يك مرحله اين است كه ﴿يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ[23] مرحله دوم اين است كه چون خدا تبيين كرد اين آيات مي‌شود بيّن و شفاف كه در اول اين سور‌ه آمده است كه ﴿فِيها آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ﴾ چون آياتْ بيّن و شفاف‌اند مبيِّن احكام و حِكم‌اند كه فرمود: ﴿آيَاتٍ مُّبَيِّنَاتٍ[24] باز هم به اصل برگشت فرمود اگر آيات مبيّن است چون بيّن است اگر آيات بيّن است چون ما او را تبيين كرديم ﴿كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ وَاللَّهُ عَليمٌ حَكِيمٌ.

رد نظريه قرطبي در تطبيق آيه پنجاه و پنج نور بر خلفاء صدر اسلام

تعبيري در تفسير قرطبي هست اينها چون از وجود مبارك حضرت حجّت(سلام الله عليه) محروم‌اند اصرارشان بر اين است كه اين آيه 55 را بر همان جريان خلفاي صدر اسلام منطبق كنند قرطبي در تفسير اين قسمت نقل مي‌كند كه منظور خلفاي صدر اسلام‌اند چرا براي اينكه اگر آن نباشد تاكنون كه نشده از اين به بعد هم كه نمي‌شود[25] خب شما درِ معرفت را بستيد از اين به بعد مربوط به وجود مبارك حضرت است شما در را بستيد چرا نمي‌شود از اين به بعد, اصلاً خداي سبحان جهان را مي‌برد به صورتي كه ﴿وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا[26] بشود[27] تاكنون كه درخت انسانيّت آن ميوه شاداب را نداد ﴿أكْثُرُهُم﴾ كذا و كذا[28] روزي بايد باشد كه انسانيّت ميوه بدهد و آن روز ظهور حضور حضرت است ديگر. بنابراين اينكه شما مي‌گوييد از اين به بعد نمي‌شود از كجا مي‌گوييد؟!

تطبيقش بر صدر اسلام بعيد است ظاهراً منطبق است به همان وجود مبارك حضرت حجّت(سلام الله عليه) كه روايات هم اين را تأييد مي‌كند[29] ولي اگر تطبيق بشود بر زمان خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين منافات ندارد كه جنگ احزابي باشد و خوف و هراسي باشد و زلزال شديد باشد چون دارد كه ﴿وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِيداً﴾[30] بعد در آيه فعلي هم دارد كه ﴿وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً﴾[31] در جريان جنگ بدر هم همين طور بود وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) دارد در جريان جنگ بدر كسي خواب نداشت آن شب ولي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تا صبح زير درختي مشغول مناجات دعا تضرّع بود[32] كه گويا اصلاً فردا جنگ نيست درست است علي‌بن‌ابي‌طالب در بين امّت, ثاني نداشت اما خود حضرت مي‌فرمايد هر وقت نائره جنگ ملتهب مي‌شد ما كنار پيغمبر مي‌رفتيم «كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّه(صلّي الله عليه و آله و سلّم)» [33] فرمود وقتي خيلي تنور جنگ داغ مي‌شد و شعله‌ور بود ما هر وقت به پيغمبر نزديك‌تر مي‌شديم مثل اينكه به سنگر رسيديم ايشان مي‌فرمايد در آن شب حضرت تا صبح مشغول مناجات بود كه گويا اصلاً جنگي نيست خب اين ديگر خصيصه آ‌ن حضرت است غرض اين است كه اگر بر صدر اسلام نه بر خلفا در زمان خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تطبيق بشود نمي‌شود گفت كه آنها چنين زلزله‌اي داشتند چون آيه مورد بحث يعني آيه 55 دارد كه خوف بود اما ﴿وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً﴾.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ نور, آيات 27 و 28.

[2] . الكافي, ج2, ص19; الامالي (شيخ طوسي), ص529.

[3] . الكافي, ج2, ص19; الامالي (شيخ طوسي), ص529.

[4] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 45.

[5] . الكافي, ج3, ص268.

[6] . نهج‌البلاغه, حكمت 136.

[7] . غررالحكم و دررالكلم, ص376, ح8472 و ص381, ح8649.

[8] . الكافي, ج2, ص19.

[9] . سورهٴ بقره, آيهٴ 183.

[10] . سورهٴ نور, آيهٴ 25.

[11] . سورهٴ نجم, آيهٴ 3.

[12] . ر.ك: كشف‌الغطاء, ج3, ص113 و 114.

[13] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 36.

[14] . سورهٴ توبه, آيهٴ 105.

[15] . الكافي, ج7, ص414; ر.ك: مسند احمد, ج6, ص320.

[16] . سورهٴ بقره, آيهٴ 256.

[17] . سورهٴ انفال, آيهٴ 37.

[18] . الخرائج و الجرائح, ج1, ص272 و 273.

[19] . سورهٴ انفال, آيهٴ 37.

[20] . سورهٴ نور, آيهٴ 55.

[21] . سورهٴ نور, آيهٴ 55.

[22] . دعائم الاسلام, ج1, ص194.

[23] . سورهٴ نور, آيهٴ 18.

[24] . سورهٴ نور, آيات 34 و 46.

[25] . الجامع لأحكام القرآن, ج13, ص297 و 298.

[26] . سورهٴ زمر, آيهٴ 69.

[27] . الارشاد (شيخ مفيد), ج2, ص381.

[28] . ر.ك: سورهٴ بقره, آيهٴ 100; سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 110; سورهٴ مائده, آيهٴ 103 و... .

[29] . تفسير كنزالدقائق, ج9, ص338 و 339.

[30] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 11.

[31] . سورهٴ نور, آيهٴ 55.

[32] . الارشاد (شيخ مفيد), ج1, ص73.

[33] . نهج‌البلاغه, حديث نهم بعد از حكمت 260.

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق