08 11 2011 4779034 شناسه:

تفسیر سوره نور جلسه 19 (1390/08/17)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (32) وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ نِكَاحاً حَتَّي يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ وَلاَ تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَي الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (33) وَلَقَدَ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ آيَاتٍ مُّبَيِّنَاتٍ وَمَثَلاً مِنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُمْ وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ (34)﴾

امر به عفاف و حجاب و انكاح اياما

در جريان تشكيل خانواده و نكاح كه مقدّمه تشكيل يك خانواده بزرگ و امّت اسلامي است چندين مطلب را ذات اقدس الهي گاهي به صورت توصيه اخلاقي گاهي به صورت حكم الهي بيان فرمود بعد از جريان آن حدّ مشخص, چهار امر را مطرح فرمود اول رعايت حجاب و عفاف است كه هم زنها خود را بپوشانند هم مردها چشم‌پوشي كنند چه اينكه زنها هم بايد چشم‌پوشي كنند چشم‌پوشي از نامحرم از دو طرف اين اوّلين وظيفهٴ اجتماعي است كه رعايت عفاف را به همراه دارد.

مطلب دوم فرمودند پدر و مادر دو طرف و همچنين جامعه مسئول تأمين ازدواج جوانها چه دختر چه پسر هستند كه در سنّ نكاح‌اند كه فرمود: ﴿وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي﴾ اگر فرمود: «النكاح سنّتي»[1] يا فرمود: «مَن تزوَّج فقد أحرز نصف دينه»[2] كه اين تكليفها متوجّه به خود جوانهاي عَذَب است به اولياي آنها و همچنين به جامعه و مسئولان يك نظام سفارش مي‌كند كه وسيلهٴ ازدواج جوانها را فراهم بكنيد ﴿وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي مِنكُمْ﴾ فرقي بين آزاد و بنده نيست.

امر به تحصيل ملكه عفّت براي تشبّه به مَلك

مطلب سوم آن است كه تا آن نكاح فراهم بشود اينها خودشان را با عفّت اُنس بدهند نه تنها نگاه به نامحرم نكنند بلكه مَلكهٴ عفّت را فراهم بكنند فرمود: ﴿وَلْيَسْتَعْفِفِ﴾ اين الف و سين و تاء منقوط استعفاف نظير استجابت نظير استكبار براي تحقيق است در حقيقت نه براي طلب, با رغبت تمام با كوشش اين عفّت را به دست بياورند و تحصيل كنند اين غير از آن است كه فرمود: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا﴾,[3] ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ﴾[4] اين عفاف يك مَلكه‌ است.

يك بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه دارد كه «لَكَادَ الْعَفِيفُ أَنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلاَئِكَةِ»[5] نزديك است كه انسانِ عفيف فرشته‌اي از فرشته‌هاي الهي باشد اين شبيه فرشته شدن به وسيله همين آداب است يك وقت است انسان كار حرام نمي‌كند يك وقت عفيف است اين عفّت يك ملكه نفساني است غير از غضّ بصر است آن هم با الف و سين و تاء كه نشانه تحقيق و تأكيد و امثال ذلك است اينكه مي‌فرمايند: «استجب لنا»[6] يا ﴿فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لَا أُضِيعُ﴾[7] اين نشانه تحقيق است اين ﴿وَلْيَسْتَعْفِفِ﴾ هم نشانه تحقيق است بكوشند كه به ملكه عفّت برسند يعني شبيه فرشته بشوند اين در بيانات نوراني حضرت در نهج‌البلاغه هست كه «لَكَادَ الْعَفِيفُ أَنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلاَئِكَةِ» از اين تعبيرات روايي فقهاي ما هم(رضوان الله عليهم) استفاده كردند كه آن روز به عرضتان رسيد مرحوم صاحب جواهر در كتاب صوم جواهر دارد كه در فضيلت روزه همين بس كه انسان شبيه فرشته مي‌شود[8] همين فرمايش مرحوم صاحب جواهر در عروه مرحوم آقا سيّد محمدكاظم هم آمده در بحث روزه‌هاي مستحب; در اول عروه اين بحث نيست صاحب جواهر در اول بحث صوم دارد ولي مرحوم سيّد در بحث روزه‌هاي مستحبّي آنجا اين فرمايش را دارد كه در فضيلت روزه همين بس كه انسان شبيه فرشته مي‌شود[9] اين اختصاصي به روزه گرفتن ندارد درباره عفّت هم همين طور است فضايل ديگر هم همين طور است كه انسان موظّف است يا مأمور است كه تَشبّه به فرشته داشته باشد تخلّق به اخلاق فرشته داشته باشد.

غرض اين است كه فرمود اول آن اوامر و نواهي است كه نگاه به نامحرم نباشد بعد دوم هم به مسئولان جامعه به پدر و مادر به همه دستور مي‌دهد كه وسيله ازدواج جوانها را فراهم بكنند سوم هم به جوانها دستور مي‌دهد تا اينكه ازدواج فراهم بشود خود را با عفّت آشنا كنند زيرا راحت مي‌شوند مقداري اگر سختي تحمل بشود ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَاتَّقَي ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾[10] ما او را براي كارهاي خير, موفق مي‌كنيم آسان مي‌كنيم او به آساني كارهاي خير را انجام مي‌دهد و مانند آن.

بيان دو امر جهت سعه رزق در آيات

مرحله چهارم آن است كه هم به خود جوانها هم به اولياي جوانها به پدر و مادرِ پسر [و] به پدر و مادرِ دختر مي‌فرمايد وعده الهي اين است كه با ازدواج, زندگي رونق بگيرد شما منتظر نباشيد كه زندگي رونق بگيرد بعد ازدواج كنيد بلكه با ازدواج زندگي‌تان را رونق ببخشيد. دو امر را ذات اقدس الهي ـ گرچه امور فراواني در اين موضوع مطرح‌اند ولي در اين بخش دو امر را ـ وسيله سِعه رزق قرار داده است يكي همين مسئله نكاح است كه فرمود: ﴿إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ خدا اينها را بي‌نياز مي‌كند اين هم وعده است نسبت به جوانها هم وعده است نسبت به پدر و مادر هم وعده است نسبت به نظام, اگر مسئولين نظام, بخشي از بودجه‌ها را در اختيار ازدواج جوانها قرار بدهند خداوند بودجه اينها را بيشتر مي‌كند درآمد كشور را بيشتر مي‌كند درآمد سرانه مملكت را بيشتر مي‌كند اين براي مملكت و نظام, پدر و مادر را هم مي‌فرمايد: ﴿إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ﴾ اين دو, سوم هم به خود جوانها وعده جميل داد كه ﴿إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ﴾ هر كس نكاح كرد يا اِنكاح كرد مشمول اين وعدِ جميل الهي است كه ﴿إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾.

قسمت دوم همان مسئله تقواست كه در سورهٴ مباركهٴ «طلاق» فرمود: ﴿وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ﴾[11] هيچ انسان باتقوايي در كار نمي‌ماند.

تهديد انسان توسط شيطان از چهار جهت

درست است كه مشكلات ممكن است از هر طرف رو بياورد ولي راه خروج هست آنجا كه شيطان تهديد كرد گفت ﴿لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾[12] فوق و تحت را مطرح نكرد در ذيل آن آيه بحث شد كه چطور شيطان جهات چهارگانه را گفته و جهات شش‌گانه را مطرح نكرده نگفت از بالا و پايين مي‌آيم گفت از جلو و دنبال و طرف راست و طرف چپ مي‌آيم گفتند اين بالا و پايين را ذات اقدس الهي اجازه نمي‌دهد كه شيطان راه پيدا كند; بالا اين است كه انسان دست بلند كند به طرف خدا بگويد «يا الله» پايين اين است كه سر خم كند سجده كند به خاك بيفتد بگويد «يا الله», راه سجده باز است راه دعا باز است اين راه دعا را او نمي‌بندد. اين راه سجده را او نمي‌بندد ممكن است از راه فرزند از راه آينده‌نگري باطل از راه چپي بودن راستي بودن اينها بيايد آدم را فريب بدهد ولي راه دعا را نمي‌بندد راه سجده را نمي‌بندد اين دو راه اصلي باز است لذا ذات اقدس الهي اين دو راه را همواره نگه داشت هيچ كسي اين راه را بسته نمي‌بيند خب فرمود: ﴿وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ﴾[13] اين راه تقوا هست بنابراين از دو منظر, ذات اقدس الهي وعده سِعه رزق داد.

خلاصه امور اربعه مذكوره در سور‌ه نور

فتحصّل كه در مقدّمات امر با اوامر و نواهي دخترها و پسرها راه حجاب را ذكر كرد بعد از آن مسئولان را آگاه كرد به اِنكاح كردن مطلب سوم هم اينها را گفت تا نكاح حاصل بشود گذشته از اينكه موظّفيد غَضّ بصر كنيد آن عفاف را آن حجاب را آن عفّت را به هر وسيله است تحصيل كنيدو همچنين آن وعده جميل است كه فرمود خداوند اينها را بي‌نياز مي‌كند و كم نيست رواياتي كه دلالت دارد بر اينكه افرادي كه ازدواج كردند ذات اقدس الهي وعده‌اش را اِنجاز مي‌كند عملي مي‌كند مخصوصاً اگر فرزنددار بشوند منتها ساده‌زيستن, حيات طيّبه است, قناعت, حيات طيّبه است[14] بعد هم كه [درآمد مناسبي مهيّا و] پيدا شد آدم يك زندگي با آسايش را فراهم مي‌كند بدون اِتراف و بدون اسراف. خب اين امور چهارگانه را كه بيان فرمود اينها جزء آيات مبيّني است كه در اين سور‌ه بيان شده.

امر خدا به عدم خوف از فقر و اعتماد به وعده الهي

پرسش:...

پاسخ: آن كه مسئول انكاح است چرا انكاح نمي‌كند براي اينكه مي‌‌گويد ما نداريم, خب اگر ذات اقدس الهي اين كار را محمود و ممدوح مي‌داند و وسيله سِعه رزق مي‌داند آن كه اين وسيله را فراهم مي‌كند مشكلش برطرف مي‌شود. اصولاً اصلِ جامع اين است كه نظام اسلامي را امّت مسلمان را مسئولين امر را و افراد را مي‌فرمايد از فقر نترسيد. در سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين بحثش گذشت وقتي كه رابطهٴ با مشركين را قطع فرمود, فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هذَا﴾ اينها نبايد اينجا بيايند يك عدّه مي‌گفتند خب اينها وضع مالي‌شان خوب است مي‌آيند اينجا كار توليد مي‌شود شغل توليد مي‌شود ما به حقوقي مي‌رسيم و اينها. در سورهٴ مباركهٴ «توبه» فرمود از اين تحريمها هراسي نداشته باشيد; آيه 28 سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هذَا﴾ حالا اگر گفتيد اينها وضع مالي‌شان خوب است اينها كه بيايند اينجا ما مسافرخانه كرايه مي‌دهيم بارهاي اينها را حمل و نقل مي‌كنيم چيزي به اينها مي‌فروشيم درآمد سالانه‌مان را از اينجا تأمين مي‌كنيم فرمود اين خيال را نكنيد ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ عَيلَه يعني فقر, عائل يعني نيازمند; به انساني كه فقير است مي‌گويند عائله‌مند است از آن عَيله به معني فقر گرفته شده فرمود اگر از فقر و عَيله و اينها مي‌ترسيد نگران نباشيد چون او اين دستور را داده كليد آسمانها و زمين به دست اوست.[15] بنابراين اصل كلّي اين است كه به وعده الهي انسان بايد اعتماد داشته باشد (يك) به دستور خدا عمل بكند و نگران روزي نباشد (دو) ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاءَ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ در مواردي كه مسائل خيلي جزئي مطرح است ذات اقدس الهي مسئله خبير را طرح مي‌كند, چه اينكه آيه سي همين سورهٴ «نور» فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ﴾ آگاه بودن, خبير بودن به مسائل جزئي نزديك‌تر است تا مسئله عليم بودن. عمده اين است كه انسان به وعده الهي اطمينان داشته باشد اگر طمأنينه داشته باشد با آرامش زندگي را شروع مي‌كند و خداي سبحان هم كه ﴿لاَ يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ.[16]

امر خداوند به عتق و انكاح اماء و عبيد

مطلب بعدي آن است كه آن روزي كه متأسفانه نظام برده‌داري رايج بود براي برده‌ها هم قرآن برنامه‌ريزي كرده كه آنها هم بايد همسر داشته باشند (يك) بايد زمينه آزادي آنها فراهم بشود (دو) اين دو مسئله را كنار هم ذكر كرد اما دربارهٴ ازدواج آنها فرمود: ﴿وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ﴾ يعني «أنكحوا»; شما موظّفيد اين تنها اختصاصي به مالكان آنها ندارد نظام هم مسئول است جامعه هم مسئول‌اند كه به اين عَبيد و اِما همسر بدهند چون هر دو را مطرح فرمود يكي ﴿الْأَيَامَي مِنكُمْ﴾ يكي ﴿الصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَامائِكُم﴾ صالحين آ‌نها كه قدرت تشكيل خانواده دارند. بعد مسئله آزادي آنها را مطرح كرد فرمود: ﴿وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ﴾ مسئله عِتق رَقبه كه جزء سنن الهي است حرفي در آن نيست در خيلي از موارد كه كفّاره است از مصاديق كفّاره, عِتق رقبه است آن هم حرفي در آن نيست.

تبيين عتق عبد مكاتبه‌اي

اما حالا اگر بنده‌اي با مولاي خود تعهّد كرد و پيشنهاد آزادي داد گفت من قِسطي آزاد مي‌شوم من را آزاد كن من ماهانه اين مقدار مي‌پردازم اين را مي‌گويند مكاتبه كه شارع مقدّس اين را ترسيم كرده مشروع كرده و مكاتبه, بيع نيست (يك) عِتق نيست (دو) عقد است از سنخ ايقاعات نيست (سه) بين مولا و عبد برگزار مي‌شود منتها اين عبد بايد بالغ باشد عاقل باشد كه پيشنهاد بدهد ايجاب و قبول كند و امثال ذلك از سنخ بيع و شراء نيست براي اينكه خود عبد و اَمه مِلك بايع‌اند آن وقت ديگر اتحاد مشتري و مبيع يا اتحاد بايع و مبيع كه فرض ندارد بنابراين اينها قرارداد مي‌كنند نوشته مي‌دهند كه اگر ماهانه يا سالانه اين مبلغ را بپردازي آزاد مي‌كنيم اين عِتق نيست براي اينكه عتق يك امر ايقاعي است تعليق برنمي‌دارد اينها قرارداد مي‌گذارند مكاتبه مي‌كنند اين ايجاب است و آن قبول كه اگر اين مبلغ قِسطي داده شد مثلاً تا فلان قسط اين را آزاد بكند فرمود: ﴿وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ﴾ اِبتغا يعني پيشنهاد مي‌دهند درخواست مكاتبه مي‌كنند در مِلك يمين شما ﴿فَكَاتِبُوهُمْ﴾ با اينها مكاتبه كنيد اين عقدِ مكاتبه را كه عقد مستقل است و زيرمجموعه كتاب عتق مطرح است اين را انشاء كنيد برقرار كنيد البته ﴿إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً﴾.

لزوم تكفّل عبد و اطفال و سفها غير قادر بر تدبير اموال

يك وقت است كه اين عبد نه تحصيل كرده است نه قدرت مديريت دارد كه مي‌تواند خودش را در جامعه اداره كند اين بايد در تحت تكفّل كسي باشد اين ﴿فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً[17] نيست در اوايل سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود مال مثل ستون فقرات جامعه است و اين ستون فقرات را شما نشكنيد مال را به دست هر كسي ندهيد ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً﴾[18] قيام يعني مقاومت نه ايستادنِ فيزيكي خيلي از فقرا هستند كه كنار ديوار مي‌ايستند مرتب گدايي مي‌كنند اين نشسته است ايستاده نيست اين قيام كه در سورهٴ «نساء» مطرح است يعني ايستادگي نه ايستادنِ فيزيكي فرمود ملّتي قدرت ايستادگي دارد كه از نظر اقتصاد به كفايت برسد مال باعث مقاومت ملّت است ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً﴾ فرمود مال را به سفها ندهيد گفتند كسي كه شارب‌الخمر است سفيه است كسي كه قمارباز است سفيه است بالأخره مال را هدر مي‌دهد در همان‌جا هم دارد كه اگر ايتامي كه زير تدبير شما هستند مالي دارند وقتي مال اينها را در اختيار اينها قرار بدهيد كه ﴿فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً﴾[19] صِرف بلوغ پانزده‌سالگي كافي نيست بايد اين رشد اقتصادي داشته باشد كه مال را هدر ندهد الآن هم كه شما بخواهيد با اين عبد يا اَمه مكاتبه برقرار كنيد آزاد كنيد, بدانيد كه اين اگر آزاد بشود در اختيار بيگانگان قرار نمي‌گيرد و از او سوء استفاده نمي‌شود اين بتواند خودش را اداره كند اگر توانست خودش را اداره كند ﴿إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً﴾ اين مكاتبه را بپذيريد وگرنه به عنوان يك سرپرست مهربان اين را زيرمجموعه خودتان داشته باشيد خير منظور اين‌چنين است نه خير به معني تقوا و امثال ذلك آن وظيفه عمومي است.

بيان معني علم و جواز عتق بردگان با زكات

مطلب ديگر آن است كه منظور از علم يعني حجّت شرعي حالا يا علم به معناي يقين است يا طمأنينه; منظور آن علم رياضي نيست علمي كه حجّت شرعي است حالا يا يقين رياضي يا طمأنينه عقلايي ﴿إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً﴾. بعد براي اينكه مسئله عِتق سامان بپذيرد فرمود اينها را كمك بكنيد بخشي از بيت‌المال بايد صرف آزادسازي بردگان و كنيزان بشود آن را در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيه شصت بيان فرمود زكات خب يكي از مصارف مهمّ حكومت اسلامي و جامعه اسلامي است در آيه شصت سورهٴ مباركهٴ «توبه» فرمود: ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ﴾ يكي از مصارف هشت‌گانه زكات اين است كه درباره آزادسازي بردگان صرف بشود اين يكي از مصاديق ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ است گذشته از اينكه موارد ديگري هم مي‌تواند درباره آزادسازي بردگان مصرف بشود اختصاصي به آن زكات ندارد.

امضاء اصل مالكيت متقابل انسانها در اسلام

مطلب مهم آن است كه درست است كه اسلام اصل مالكيّت را امضا كرده و بالصراحه فرمود: ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾[20] فرمود هر كسي كسب حلال كرد مِلك او مي‌شود و مكرّر مسئله ملك و مال را به اشخاص اسناد داده است كه اين ملك اوست, مال اوست, ﴿أَمْوَالُكُمْ,[21] ﴿أَمْوَالُهُمْ[22] و «الناس مسلطون علي اموالهم»[23] هم يكي از اصول پذيرفته‌شده در اسلام است پس با اين راههاي فراوان, اصل مالكيّت را ذات اقدس الهي امضا كرده است اسلام امضا كرده است و هر كسي كسب حلال كرد مالك او مي‌شود بلا ريب اما اين اصل يك اصل متعامل و متقابلِ انسانها با يكديگر است نه اصلي كه حاكم باشد انسان را در برابر خدا هم مالك بداند اگر اين باشد كه مي‌شود فكرِ قاروني, اين گفت من خودم با استقلال اقتصادي اينها را به دست آوردم[24] زكات بدهم چيست وجوه بدهم چيست سهم بيت‌المال را تأمين كنم چيست مال براي من است. فرمود درست است شما مالكيد هر كسي كسب حلال كرد مِلك طلق اوست چيزي را ارث برد ملك طلق اوست چيزي را به او هِبه كردند ملك طلق اوست اين مالكيّت كاملاً در اسلام محفوظ و محترم است اما انسان بالقياس به ذات اقدس الهي هم باز مالك است كه به خدا بگويد من مالكم اختيار خودم را دارم «الناس مسلّطون علي أموالهم» يا در برابر خدا بايد همين آيه سورهٴ مباركهٴ «نور» را مطرح كرد ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ﴾ اين مال, مال خداست به شما داده به عنوان امانت بنابراين اين‌چنين نيست كه ما در برابر ذات اقدس الهي هم مالك باشيم بگوييم ما اختيار مالمان را داريم اين وجوه را نمي‌دهيم ما در برابر يكديگر بله مستقلّيم هر كسي هر كاري كرده كسب حلالي كرده مِلك طلق اوست و بدون رضايت او هم تصرّف غصب است و حرام اما در برابر اراده خدا, خدا اگر دستوري داد ما بگوييم ما خودمان كسب كرديم حرف قارون را بزنيم اين روا نيست.

مالكيت خداوند بر ملك اعتباري و تكويني انسانها

فرمود: ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ﴾ از اين شفاف‌تر و روشن‌تر فرمود مالكيّت كه از امور اعتباري است و با قرارداد حل مي‌شود آنكه تكويني است به نام چشم و گوش آن ملك شما نيست چه رسد به مال كه امر اعتباري است ما الآن يك ملك تكويني داريم كه اعضا و جوارح ما در اختيار ماست يك ملك اعتباري داريم مالي كه كسب كرديم مال ماست كه ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا﴾[25] عقد بيع و ساير عقود يك عناوين اعتباري است كه باعث نقل و انتقال ملكي است ولي چشم و گوش در اختيار خود ماست ذات اقدس الهي نسبت به اين چشم و گوشي كه به حسب ظاهر, ملك تكويني ماست به ما فرمود ما مالكيم نه شما ﴿أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ[26] اين ﴿أَمَّن﴾ يك «أم» منقطعه است با «مَن» وقتي ادغام شد مي‌شود ﴿أَمَّن﴾ اين «أم» منطقعه به معني «بل» است يعني آنها خدا نيستند اين كسي كه مالك چشم و گوش شماست او خداست ﴿أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ لذا گاهي اجازه نمي‌دهد انسان چشم را ببندد با همان چشم باز جانش را مي‌گيرد يا فرصت اينكه گوشش را تنظيم بكند را نمي‌دهد درست است كه ما تكويناً به حسب ظاهر در قبال يكديگر مالك تكويني چشم و گوشيم ولي نسبت به ذات اقدس الهي كه مالك نيستيم اين ملك تكويني آن هم ملك اعتباري لذا فرمود: ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ﴾.

ممنوعيت درآمد از طريق اكراه كنيزان بر فحشاء

بعد برده‌هايتان را هم نظير جاهليت وادار به فحشا و منكر نكنيد. امروز متأسفانه همين طور است ديگر! اين استكبار و صهيونيست مي‌بينيد فلّه فلّه بازار همين بردگي را دارند براي كسب درآمد فرمود شما مبادا كنيزانتان را وادار كنيد به اينكه از راه بِغا درآمدي براي شما فراهم كنند! ﴿وَلاَ تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَي الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾ اين براي مبالغه است وگرنه «ان لم يردن تحصّنا» كه ديگر اِكراه معنا ندارد خودشان دارند اين كار را انجام مي‌دهند كه اكراه معنا ندارد خب فرمود مبادا اين كار را بكنيد ﴿لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ درآمدي كسب بكنيد اين درآمد در برابر اين كسب, حرام است. حالا اگر يك وقت اشتباهي كرديد اين راه را طي كرديد و آ‌نها را وادار كرديد اين طور نيست كه راه توبه بسته باشد ﴿وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾ توبه كنيد راه بازگشت باز است راه برگشت باز است و مانند آن.

معناي وعظ و اتّعاذ متّقين از وعظ الهي

ما در اين آيات, بسياري از احكام را به صورت شفاف براي شما روشن كرديم داستان گذشته‌ها را كم و بيش مطرح كرديم موعظه ذكر كرديم وَعظ همان طوري كه قبلاً ملاحظه فرموديد «جذب الخَلق الي الحق» است واعظ «جاذب الخَلق الي الحق» است آن حالتي كه در شنونده كِشش ايجاد مي‌كند اِتّعاظ شنونده است و وعظ گوينده كه وعظ «جذب الخلق الي الحق» است همه مردم را ذات اقدس الهي موعظه مي‌كند لكن پرهيزكاران طرْفي مي‌بندند از اين جهت فرمود: ﴿وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ﴾.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . جامع الأخبار, ص101.

[2] . الامالي (شيخ طوسي), ص518.

[3] . سورهٴ نور, آيهٴ 30.

[4] . سورهٴ نور, آيهٴ 31.

[5] . نهج‌البلاغه, حكمت 474.

[6] . الكافي, ج3, ص424.

[7] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 195.

[8] . جواهرالكلام, ج16, ص181.

[9] . العروة الوثقي (سيد محمدكاظم يزدي), ج2, ص241.

[10] . سورهٴ ليل, آيات 5 ـ 7.

[11] . سورهٴ طلاق, آيات 2 و 3.

[12] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 17.

[13] . سورهٴ طلاق, آيات 2 و 3.

[14] . نهج‌البلاغه, حكمت 229.

[15] . ر.ك: سورهٴ زمر, آيهٴ 63; ر.ك: سورهٴ شوريٰ, آيهٴ 12.

[16] . سورهٴ روم, آيهٴ 6.

[17] . سورهٴ نساء, آيهٴ 6.

[18] . سورهٴ نساء, آيهٴ 5.

[19] . سورهٴ نساء, آيهٴ 6.

[20] . سورهٴ نساء, آيهٴ 32.

[21] . سورهٴ انفال, آيهٴ 28; سورهٴ سبأ, آيهٴ 37; سورهٴ منافقون, آيهٴ 9; سورهٴ تغابن, آيهٴ 15.

[22] . سورهٴ آل‌عمران, آيات 10 و 116; سورهٴ توبه, آيات 55 و 85; سورهٴ مجادله, آيهٴ 17.

[23] . نهج‌الحق, ص494.

[24] . سورهٴ قصص, آيهٴ 78.

[25] . سورهٴ نساء, آيهٴ 32.

[26] . سورهٴ يونس, آيهٴ 31.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق