اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (24) يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ (25) الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (26)﴾
محذورات فقهي و كلامي اشاعه فحشا در امت اسلامي
بحثهايي كه مربوط به جريان اِفك بود مطالبي را در كنار خود داشت در اين مجموعهٴ چند آيهاي, ذات اقدس الهي جريان محبّت شيوع فساد در امّت اسلامي را جزء گناهان بزرگ شمرد. يك وقت است انسان علاقهمند است كه فلان شخص آسيب ببيند مسلوبالحيثيه بشود و مانند آن, آن شخص اگر محقونالعِرض بود يعني آبرويش محترم بود چنين علاقهاي كشف از فساد درون ميكند, از نظر كلامي مشكل دارد [گرچه] ممكن است از جهت فقهي معصيت نباشد نظير تجرّي كه مستحضريد گفتند تجرّي, كشف از سوء سريره ميكند ولو معصيت نباشد اگر كسي علاقه داشته باشد كه فلان شخصي كه آبروي او در اسلام محترم است اين مسلوبالحيثيه بشود ممكن است معصيت نباشد چون فعلِ خارجي نيست ولي كشف از سوء سريره ميكند اما اگر علاقهاش اين بود كه در نظام اسلامي در امّت اسلامي فسادي رخنه پيدا كند از آن جهت كه اين نظام, نظام اسلامي است يا اين امّت, امّت اسلامي است اين گذشته از آن محذور كلامي, محذور فقهي را هم به همراه دارد در آيه نوزده همين سورهٴ مباركهٴ «نور» فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾ اين جزء گناهان كبيره است اين غير از آن است كه انسان علاقه داشته باشد شخصي مثلاً مسلوبالحيثيه بشود اگر ـ معاذ الله ـ كسي در درون او اين علاقه بود كه نظام اسلامي آسيب ببيند امّت اسلامي مسلوبالحيثيه بشود اين گناه بزرگ است عذاب اليم را در بردارد.
وعيد الهي, مخصوص اشاعه فحشا در جامعه اسلامي
مطلب سوم آن است كه اين وصف كه سند حكم قرار گرفت تعليق حكم به وصف شد مشعر به عليّت است ممكن است همين علاقه را انسان نسبت به يك امّت ديگر داشته باشد ولي اين وعيد الهي كه ﴿لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾[1] را به همراه نداشته باشد تعليق حكم بر وصف گفتند مشعر به عليّت است ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا﴾[2] كه قصّه افك از همين قبيل بود خواه آن طوري كه اهل سنّت ميگويند يا آن طوري كه ما شيعهها ميگوييم كه مربوط به ماريه قبطيه بود به هر تقدير اين منافقان سعيشان اين بود كه امّت اسلامي و حريم نبوي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آسيب ببيند اين تعليق حكم بر وصف مشعر به عليّت است; فرمود در امّت اسلامي. مشابه اين در سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت كه اگر كسي برادر مسلمان را در اثر اختلاف ميراث اختلاف مالي اختلاف حقوقي بكُشد خب قتل است و جزء گناهان بزرگ است (يك) قصاص دارد (دو) بخشي از كفّارات را هم به همراه دارد (سه) اين حكم قتل عمد است و اگر توبه نكند عذاب جهنم را دارد (چهار) اما مخلّد در نار نيست چون بالأخره كافر كه نيست مشرك كه نيست اين به اندازه جرمش در آتش ميسوزد اما در آن آيه دارد كه ﴿وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً﴾[3] اين اِشعار به عليّت دارد يعني اگر كسي مؤمن را لإيمانه بكُشد خب البته اين ميشود مخلَّد. بنابراين اين تعليق حكم بر وصف مشعر به عليّت است اگر كسي علاقهاش اين بود نظام آسيب ببيند يا امّت اسلامي مسلوبالحيثيه بشود اين عذاب اليم را دارد چه اينكه قصّه افك از همين قبيل بود.
پرسش:...
شرط تحقق عمل صالح در فرهنگ قرآن
پاسخ: هم در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هم در سورهٴ «حج» روشن شد كه عملي در فرهنگ قرآن صالح است كه مطابق با حجّت آن عصر باشد امروز عمل يهود عمل مسيحي كجا ميتواند صالح باشد عملي را قرآن كريم صالح ميداند كه مطابق با دستور حجّت عصر باشد حالا اگر كسي به طرف شرق نماز خواند اين را قرآن عمل صالح ميداند يا اليوم به طرف قدس نماز خواند اين را قرآن عمل صالح ميداند اينچنين كه نيست اين عمل صالح دو نكته را در بردارد يكي اعتقاد به وحي و نبوّت آن پيامبري است كه در آن عصر زندگي ميكند يكي هم به دستور او عمل بكند چنين كسي در هر عصر و مصري باشد موفق است وگرنه الآن اگر كسي به شريعت و منهاج نسخشده عمل بكند كه قرآن كريم آن را عمل صالح نميداند لذا در بخشهاي ديگر فرمود: ﴿فَإِن آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهتَدَوا﴾[4] نه اينكه به شريعتِ منسوخه عمل بكند خب.
بررسي حكم كلامي و فقهي محبت اشاعه فحشا
مطلب ديگر اينكه گاهي ممكن است از بعضي از آياتي كه صِرف محبّت را منشأ عذاب ميداند استدلال بشود در حالي كه اينچنين نيست, البته از نظر كلامي مشكل جدّي دارد كشف از سوء سريره ميكند ولي مشكل فقهي داشته باشد نيست. در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آيهٴ 188 اين است ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَيُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُوا بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا فَلاَ تَحْسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ﴾ ممكن است گفته شود ظاهر اين آيه اين است كه اگر كسي علاقهمند است محبّت دارد در برابر كارِ نكرده از او حمايت بشود او مورد حمد و ثنا و ستايش قرار بگيرد اين گرفتار عذاب اليم است ولي اينچنين نيست اين آيه 188 بعد از آيه 187 است در آيهٴ 187 فرمود: ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ﴾ از علماي اهل كتاب پيمان گرفته شد كه شما بايد معارف تورات و انجيل را براي مردم تفسير كنيد بازگو كنيد بشارت تورات و انجيل را به مردم ارائه بدهيد ولي شما كتمان كرديد تحريف كرديد ﴿وَلاَ تَكْتُمُونَهُ﴾ ولي ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ اين را پشت سر انداختند (يك) ﴿وَاشْتَرَوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً﴾ معامله كردند (دو) با دينفروشي ثمن بَخسي را گرفتند ﴿فَبِئسَ مَا يَشْتَرونَ﴾ آنگاه فرمود: ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَيُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُوا بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا فَلاَ تَحْسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ﴾ اينها نسبت به آن تحريك و دسيسهاي كردند خوشحالاند (اين يك) نسبت به آن كارهايي كه بايد ميكردند نكردند علاقهمندند كه آنها را اِجلال كنند سپاسگزاري كنند شكوهي براي آنها قائل بشوند (اين دو) آن وقت فرمود اينها معذّباند پس اينچنين نيست كه صِرف محبّت اينكه خلافي داشته باشد بر اساس همين محبّت عذاب بشود.
فتحصّل كه يك: محبّت گناه از نظر كلامي كشف از سوء سريره ميكند; دو: از نظر فقهي معصيت نيست اگر كسي همّت كرد كه گناهي بكند اراده كرد گناهي انجام بدهد ولي موفق نشد از نظر فقهي معصيت نيست (يك) ولي از نظر كلامي كشف از سوء سريره ميكند (دو) سوم اينكه گاهي خود اين محبّت, معصيت فقهي است گذشته از تجرّي كلامي و آن اين است كه علاقهمند است كه نظام الهي آسيب ببيند علاقهمند است كه امّت اسلامي مسلوبالحيثيه بشود چنين چيزي جزء گناهان كبيره است قصّه افك از اين قبيل بود.
معناي اضلال الهي با وجود فطرت توحيدي
اما جريان فضل خدا همه نعمتها به فضل الهي است البته, اما اضلال اشاره شد كه اضلال ابتدايي نيست (يك) اضلال كيفري است (دو) اضلال كيفري هم به اين معنا نيست كه خداي سبحان كسي را عمداً بيراهه ببرد كه بشود جبر بلكه اضلال الهي اين است كه فيض خاصّ خودش را ميگيرد وقتي فيض خاصّ خودش را گرفت آن فيض عمومي سرِ جايش محفوظ است فطرت را هرگز نميگيرد فرمود: ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ با «لا»ي نفي جنس به بهترين وجه انسان را آفريد ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[5] فرمود هيچ كس اين فطرت را عوض نميكند نه خدا نه غير خدا, غير خدا عوض نميكند چون قدرت ندارد خدا عوض نميكند چون ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾[6] به بهترين وجه آفريد از اين بهتر كه ديگر ممكن نيست اگر از اين بهتر ممكن نيست عوض نميكند.
پرسش:...
پاسخ: فطرت را نه, فطرت محفوظ است خود شخص اين فتيله را پايين ميكِشد يا دفن ميكند اين را از بين نميبرد اين فطرت همچنان هست در درون انسان يك سير كمنور دارد اما از بين نميرود فرمود: ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ با «لا»ي نفي جنس. ديگري بخواهد عوض كند كه قدرت ندارد خود ذات اقدس الهي هم عوض نميكند چون فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾ از آن طرف هم ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾[7] از اين بهتر ديگر ممكن نيست اين فطرت قوي اين عقل قوي اين نفس ملهمه قوي همه اين چراغها را ذات اقدس الهي در درون انسان روشن نگه داشت. اگر كسي با داشتن دو حجّت از درون و بيرون بيراهه رفت ذات اقدس الهي بارها به او مهلت داد راه توبه راه انابه همه را باز گذاشت او عمداً بست ميشود آيه دوم سورهٴ مباركهٴ «فاطر» كه فرمود: ﴿مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾ از آن به بعد ديگر رحمت الهي را از او ميگيرد همان رحمت رحمانيه و فيض عام است همان فطرت است همان عقل است همان هوش است اما اين فيض خاصّ و گرايش مخصوص و دادن رفيق خوب و استاد خوب و شاگرد خوب و امكانات خوب كه اينها توفيقات جنگي است اينها را برميدارد شخص را به حال خود رها ميكند وقتي به حال خود رها كرد او ميشود و نفس مسوّله او و نفس امّاره او اين نفس مسوّله اول زشتيها را زيبا, زيباييها را زشت به چشم نشان ميدهد او را ميفريبد وقتي فريب داد او را در جبهه جهاد دروني به اسارت ميگيرد وقتي طبق بيان نوراني حضرت امير «و كَم مِن عقلٍ أسيرٍ تحت هويً أمير»[8] اسير شد از آن به بعد هوس و هوا آمرانه و عالمانه بر او فرمانروايي ميكنند ميشود امّاره بالسّوء ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾[9] وگرنه اول كه امير نبود تا انسان اسير نشود هوس, امير نخواهد شد اگر «و كَم مِن عقلٍ أسيرٍ تحت هوي أمير» دامنگيرش شد از آن به بعد ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾ از آن به بعد عالماً عامداً گناه ميكند چنين آدمي كه عالماً عامداً در برابر دين ميايستد از آن به بعد ذات اقدس الهي شيطان را كه به عنوان كلب معلَّم است براي گاز گرفتن و گزيدن او ارسال ميكند.
رسالت شيطان و تفاوت وعده الهي با شيطاني
در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» گذشت كه ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾[10] در سورهٴ مباركهٴ «مريم» هم گذشت كه ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾[11] شيطان رسالت ما را دارد كلب معلَّم است شيطان ولايتي كه ما براي او قرار داديم اِعمال ميكند. در سورهٴ مباركهٴ «زخرف» هم فرمود: ﴿وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ﴾[12] اين كلب معلّم را ميفرستد اما اين كلب معلّم فقط ميتواند گاز بگيرد كاري بيش از اين از او ساخته نيست نه او را مسلوبالاختيار ميكند نه مسلوبالاراده ميكند احتجاج اين كلب معلَّم با انسان تبهكار هم در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» گذشت آيه 22 سورهٴ «ابراهيم» اين است كه ﴿وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ﴾ خدا وعده داد با انبيا با مرسلين با اهل بيت(عليهم السلام) با عقل با فطرت, نامه دعوت نوشت اين قرآن نامه دعوت است در حقيقت ديگر, اين همه روايات نامه دعوت است كارت دعوت است من هم كارت دعوت دادم خب ميخواستي نيايي ﴿إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ﴾ من وعدهٴ خلاف دادم او وعدهٴ وِفاق ميداد او وعده ميداد و عمل ميكرد من وعده ميدادم و خلاف ميكردم خب ميخواستي آنجا بروي ﴿إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ﴾ يعني وعده ميداد و عمل ميكرد من وعده ميدادم و عمل نميكردم هر دو را هم شما ديديد هر دو يعني چهارتا را ديديد وعدهٴ خدا را ديديد انجاز وعدهٴ او را ديديد, وعدهٴ مرا ديديد خلف وعدهٴ مرا هم ديديد چندين بار اين چهار امر را آزموديد خب ميخواستيد نياييد ﴿إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ﴾ يعني «وَعَدَ و أنْجَز», ﴿وَوَعَدتُّكُمْ﴾ (سه) ﴿فَأَخْلَفْتُكُمْ﴾ (چهار) اين چهارتا را ديديد من كه شما را مجبور نكردم, خب ميخواستيد نياييد ﴿وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِن سُلْطَانٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي﴾ من يك سوت كشيدم آمديد خب ميخواستيد نياييد ﴿فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنفُسَكُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِيَّ﴾ امروز نه من صريخم نه شما, نه من به داد شما ميرسم نه شما به داد من ميرسيد هر دو گرفتار جهنميم ﴿فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنفُسَكُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾.[13] بنابراين شيطان بيش از اينكه كلب معلَّم باشد در نظام هستي كاري نميكند اصل وجودش بركت است نسبت به كلّ نظام براي اينكه هر كس به هر مقامي رسيد در اثر مجاهده با نفس رسيد مراقبت نفس رسيد يعني وسوسه بود اين با وسوسه نبرد كرد و پيروز شد و ﴿الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا﴾ شد ﴿لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾[14] نصيبش شد وگرنه اگر جهاد نباشد و وسوسه نباشد و مبارزه با نفس نباشد كه كسي به كمال نميرسد ميشود يك زندگي حيواني.
شهادت عالمانه و ادائي اعضا به فعل و عصيان
مطلب بعدي آن است كه اينكه ذات اقدس الهي فرمود اين اعضا شهادت ميدهند ظاهر شهادت اگر حمل بر مجاز نشود اين است كه اينها آگاهاند اينها عالِماند براي اينكه تنها شهادت به فعل نميدهند شهادت به عصيان ميدهند. اگر نزاع تبهكاران در قيامت اين باشد كه ما اين كار را نكرديم چشم و گوش ميگويند ما ديديم او كار كرد دست و پا ميگويند راست ميگويد من مطيع او بودم انجام شد لذا در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» اين انسان بزهكار و آلوده به جلود يعني به دست و پا و اين اعضا و جوارح ـ نه به چشم و گوش ـ به اينها ميگويد شما چرا حرف زديد ﴿قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَيْنَا﴾ با اينكه هر سه شهادت دادند يعني چشم و گوش و جلود با اينكه هر سه شهادت دادند ولي اين تبهكاران فقط به جلودشان ميگويند ﴿حَتَّي إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ آنگاه اينها ﴿وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَيْنَا﴾[15] چشم و گوش ميگويند ما ديديم اين فلان كار را كرده دست ميگويد راست ميگويند البته اين بنا بر غالب است چون برخي از گناهان با خود چشم و گوش است گوش دادن به غيبت مربوط به گوش است نگاه به نامحرم كه حرام است مربوط به چشم است اينچنين نيست كه آنجا دست و پا سهمي داشته باشند خود اين چشم و گوش گاهي عامل عصياناند ولي غالباً كار با دست و پا انجام ميگيرد اينكه در بخشي از آيات فرمود: ﴿فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ﴾[16] براي غلبه است وگرنه همه گناهان كه با دست و پا نيست برخي از گناهان مربوط به چشم و گوش است ديگر. خب
ظاهر اين شهادت اگر حمل بر مجاز نكنيم اين است كه اينها شهادت ميدهند به آن عملِ معصيتي نه اينكه به عمل مشترك [شهادت بدهند] و عصيان را شهادت ندهند و شهادت هم در اين آيات مربوط به اَداست نه مربوط به تحمّل. شهادتِ شاهدي مسموع است كه اين در ظرف حادثه حضور داشته باشد و عالمانه بفهمد و فراموش نكند به خاطر بسپارد و در محكمه آنچه را ديد و به خاطر سپرد بدون كم و زياد بيان كند. معلوم ميشود چشم و گوش و اعضا و جوارح الآن در صحنه حاضرند و درك ميكنند ما چه ميكنيم و كاملاً به خاطر ميسپارند و در محكمه اَدا ميكنند چون اَداي شهادت در محكمه مسبوق به تحمّل شهادت توسط شاهد است در متن حادثه اگر در متن حادثه تحمّل نكنند كه در هنگام محكمه نميتوانند ادا بكنند آن وقت خود متّهم ميگويد كه خدا به شما گفته ولي اينها ميگويند نه, ما در متن حادثه حاضر بوديم تو اين كار را كردي.
پرسش:...
اختصاص عذاب الهي به نفس نه اعضا و جوارح
پاسخ: عذاب به نفس وارد ميشود به عضو اصلاً وارد نميشود عضو عذاب درك نميكند. در سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت كه اينها كه سوخت و سوز دامنگيرشان شد پوستهايشان سوخت پوست جديد ميرويانيم تا اينها عذاب را احساس كنند ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ﴾[17] چون گرچه نيروي لمس كه از شئون نفس است در همه بدن حضور دارد ولي حضور نيروي لامسه در پوست از جاي ديگر قويتر است در گوش اين نيروي لمس حضور دارد در استخوان هم اين نيروي لمس حضور دارد ولي ذات اقدس الهي اين پوست را حساستر از گوشت و استخوان قرار داد تا انسان ناملايم را احساس كند و خودش را نجات بدهد اين از بهترين نعمتهاي الهي است, فرمود وقتي پوستشان خاكستر شد ما پوست ديگر ميرويانيم تا اينها عذاب بچشند نه پوست ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا﴾ نه «لتذوق» نه اينكه اين جلود و اين اعضا عذاب بچشند نفس عذاب ميچشد عذاب براي نفس است اگر شأن نفس كه نيروي لمس و ادراك است را از عضو بگيرند اين شخصي كه در اتاق عمل رفته او را ارباً اربا ميكنند قطعه قطعه ميكنند دردي احساس نميكند درد براي نفس است براي شئون نفس است براي نيروي لامسه است نه براي دست و پا وقتي اين نيروي لامسه تخدير شد اين بيمار را در اتاق عمل كه ارباً اربا ميكنند اصلاً دردي احساس نميكند همين كه به هوش آمد و نيروي لمس به جايش برگشت تازه درد شروع ميشود. غرض آن است كه درد براي نفس است كار براي نفس است اينها اعضا و جوارحاند.
شهادت فرشتگان به طاعت و عصيان انسان
مطلب ديگر اينكه شهود تنها اعضا و جوارح نيستند ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ﴾[18] فرشتهها هم شهادت ميدهند در ذيل اين آياتي كه فرشتگان شهادت ميدهند رواياتي كه از اهل بيت(عليهم السلام) رسيده است ملاحظه بفرماييد گاهي انسان كسي را نگاه تحقيري ميكند گاهي نگاه تكريمي ميكند يك نگاه معصيت است يك نگاه عبادت است گفتند «النظر إلي وجه كذا عبادة»[19] خب اگر گاهي به صورت مسخره نگاه بكند ميشود عصيان اگر به عنوان احترام ديني نگاه كرد ميشود عبادت, اين نگاه با آن دو نيّت فرق ميكند. از حضرت سؤال كردند چگونه ملائكه ميفهمند كه اين شخص [اراده] معصيت كرده يا اطاعت, حضرت فرمود آيا بوي كَنيف و بوي روضه, روضه يعني گلستان آيا بوي كنيف چاه و بوي گُل يكي است؟ عرض كرد نه, فرمود كار هم همين طور است نيّت هم همين طور است آنها از بو تشخيص ميدهند كه اين شخص قصد بد داشت يا قصد خوب. [20] اينكه از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است «تعطّروا بالاستغفار لاتفضحنّكم روائح الذنوب»[21] همين است فرمود خودتان را با استغفار معطّر كنيد حالا يا دفعاً يا رفعاً وگرنه گناه شما را مسلوبالحيثيه ميكند بيآبرو ميكند. خب يك عدّه شامّهشان بسته است اما يك عدّه كه شامّهشان باز است به نام فرشتگان و امثال فرشتگان همان فرشتههايي كه بالها را پهن ميكنند براي تكريم عالمان[22] خب همانها حسّ بويايي خاص هم دارند ديگر. غرض اين است كه وقتي از امام(عليه السلام) سؤال ميكنند كه ملائكه از كجا گناه و اطاعت را كه امر قلبي و نيّت است ميفهمند فرمود آيا بوي كنيف و بوي روضه يكي است؟ عرض كرد نه, فرمود آنها از بو تشخيص ميدهند بنابراين خود انسان با همه آن صحنهها گذشته از اينكه ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾[23] ميآيند.
سؤال استيضاحي از انسان در قيامت
ميماند مسئله ظالم و مظلوم, عالم و معلوم, سائل و مسئول, مسئول و مسئولعنه اينها همه متعدّدند. عالم و معلوم تعدّدشان فقط مفهومي است ممكن است يك نفس در همان مرحله كه عالم است به خودش علم داشته باشد نه به مرحله ديگر اگر به مرحله ديگر علم داشته باشد از بحث كنوني بيرون است هر مرحله از نفس به خودش عالم است اين اتحاد عالم و معلوم است ولي در مسئله ظالم و مظلوم الاّ ولابد ظالم بايد مرزش جدا و مظلوم بايد مرزش جدا باشد هرگز مسئله ظالم و مظلوم مثل عالم و معلوم نيست مسئول و مسئولعنه هم همين طور است. مسئول يعني بازخواست شده چون اين در ذيل سورهٴ مباركهٴ «اسراء» گذشت كه سؤال سه قِسم است يك سؤال استفهامي است كه فرمود علم در خزينهاي است مخازني دارد كليدش سؤال است سؤال كنيد چند نفر مأجور ميشوند هم خود سائل هم كسي كه جواب ميدهد هم كسي كه مستمِع است هم كسي كه دوستدار آنهاست[24] اين يك سؤال است كه فضيلت است و عبادت, اين سؤال استفهامي است.
يك سؤال استعطايي است در قبال استفهام مثل اينكه فرمود: ﴿وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ﴾[25] از خدا سؤال كنيد استعطا كنيد عطا طلب كنيد درخواست كنيد چيزي به شما عطا كند اين سؤال استعطايي است كه خوب است. يك سؤال استيضاحي و توبيخي است كه ميگويند فلان شخص را سؤال كردند مجلس, فلان وزير را زير سؤال برد از او سؤال كرد اين سؤال نه سؤال استفهامي است نه سؤال استعطايي بلكه سؤال ميكنند يعني چرا اين كار را كردي اين همان است كه فرمود: ﴿وَقِفُوهُمْ﴾, ﴿قِفُوهُمْ﴾ يعني اينها را بازداشت كنيد ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[26] در قيامت عدّهاي را بازداشت ميكنند تا سؤال بكنند يعني زير سؤال رفته, اين زير سؤال رفته يعني سؤال اعتراضي. اينكه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» فرمود: ﴿كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ سؤال استفهامي نيست سؤال استعطايي نيست زير سؤال بردن است همه افراد زير سؤال ميروند.
بيان مسئولعنه و مواد استيضاحي به عنوان امانات الهي
خب مورد استيضاح چيست موادّ استيضاحي چيست؟ ميگويند چشم را چه كردي گوش را چه كردي فؤاد را چه كردي فؤاد يعني قلب اين قلب همان حقيقت ماست اين مسئول چه كسي است اين مسئولعنه چه كسي است ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ﴾ يعني كان الانسان ﴿عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾[27] انسان مسئول است سمع و بصر و فؤاد مسئولعنهاند از انسان سؤال ميكنند گوشَت را در چه راه صرف كردي از انسان سؤال ميكنند كه چشمت را در چه راه صرف كردي از انسان سؤال ميكنند كه خودت را در چه راه صرف كردي چون حقيقت انسان, قلب اوست ديگر, اين قلبي كه فرمود: ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾[28] اين قلب غير از اين قلبي است كه در قسمت چپ بدن انسان است و همه انسانها دارند, قلب منافق را ممكن است يك متخصّص قلب عكسبرداري كند همه كارهاي متخصّصانه را انجام بدهد ببيند اين دل سالم است اما قرآن ميگويد اين قلب, مريض است يا ممكن است كسي بيماري قلبي داشته باشد ولي چون مؤمن صالح است ﴿مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾[29] باشد قرآن بگويد قلب او سالم است معلوم ميشود قلب همان حقيقت انسان است و هويّت انسان است اينجاست كه بايد بررسي بشود مسئول كيست است مسئولعنه كيست ما دو لايهايم نفسي است به ما دادند كه با او كار بكنيم به حسب ظاهر خود ماييم حتي البته حق قتل او را هم نداريم لذا انتحار جزء معاصي بزرگ است, يك نفس هم در مرحله برين و برتر است كه چراغ راه ماست اين نفس كه امانت الهي است ما نبايد به آن ظلم بكنيم اين نفس كه چراغ ماست اين چراغ را بايد در تشخيص صراط به كار ببريم نه اينكه اين چراغ را به ما دادند ببينيم چاه كجاست برويم در چاه, اين چراغ را به ما دادند ببينيم راه كجاست و برويم به آن راه. بنابراين ما آن امانت الهي را بايد سالم تحويل بدهيم ما مالك او نيستيم اگر ـ خداي ناكرده ـ گناه كرديم به او ظلم كرديم اين فتيله چراغ را عمداً آورديم پايين دروغ گفتيم به او ستم كرديم آن وقت از ما سؤال ميكنند اين چراغ نيّري كه ما به شما داديم اين را چه كار كردي.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ نور, آيهٴ 19.
[2] . سورهٴ نور, آيهٴ 19.
[3] . سورهٴ نساء, آيهٴ 93.
[4] . سورهٴ بقره, آيهٴ 137.
[5] . سورهٴ روم, آيهٴ 30.
[6] . سورهٴ تين, آيهٴ 4.
[7] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 14.
[8] . نهجالبلاغه, حكمت 211.
[9] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 53.
[10] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 27.
[11] . سورهٴ مريم, آيهٴ 83.
[12] . سورهٴ زخرف, آيهٴ 36.
[13] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 22.
[14] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 69.
[15] . سورهٴ فصلت, آيات 20 و 21.
[16] . سورهٴ شوري, آيهٴ 30.
[17] . سورهٴ نساء, آيهٴ 56.
[18] . سورهٴ انفطار, آيات 10 و 11.
[19] . ر.ك: من لا يحضره الفقيه, ج2, ص205; ر.ك: الامالي (شيخ صدوق), ص362; ر.ك: مستدرك الوسائل , ج15, ص204.
[20] . الكافي, ج2, ص429.
[21] . وسائل الشيعه, ج16, ص70.
[22] . الكافي, ج1, ص34.
[23] . سورهٴ تكوير, آيهٴ 14.
[24] . بحارالأنوار, ج1, ص197.
[25] . سورهٴ نساء, آيهٴ 32.
[26] . سورهٴ صافات, آيهٴ 24.
[27] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 36.
[28] . سورهٴ بقره, آيهٴ 10.
[29] . سورهٴ شعراء, آيهٴ 89.