23 10 2011 4778743 شناسه:

تفسیر سوره نور جلسه 9 (1390/08/1)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ (14) إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ (15) وَلَوْلاَ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهذَا سُبْحَانَكَ هذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ (16) يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ (17) وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (18) إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (19) وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ (20) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَي مِنكُم مِن أَحَدٍ أَبَداً وَلكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (21)﴾

نعمت عظيم حفظ امنيت اجتماعي و حريم نبوت محتواي اصلي سور‌ه «نور»

يكي از نكاتي كه باعث شد اين سور‌ه را به عنوان ﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ﴾ معرفي كند آن است كه امنيّت اجتماعي از بهترين نعمتهاي الهي است كه افراد جامعه و امّت اسلامي احساس امنيّت بكنند يعني بدانند آبروي آنها محفوظ است. در جريان اِفكي كه اتفاق افتاده است فرمود اين يك بهتان عظيمي است شما داريد به حريم نبوي اهانت مي‌كنيد اين يك چيز روشن و بيّن‌الغي است چرا نبايد شما مواظب زبانتان باشيد.

علت تفاوت تعبير در مرحله پنجم قذف زوجين

چند نكته مربوط به مسائل گذشته است كه توجه به آنها بي‌اثر نيست. در جريان قذف زوج و زوجه كه از او با لعان ياد شده است تعبيري كه درباره مرد هست آن است كه او چهار بار بايد سوگند ياد كند و خدا را شاهد بگيرد بار پنجم بگويد لعنت خدا بر او اگر او دروغ مي‌گويد ولي دربارهٴ زن فرمود چهار بار خدا را شاهد بگيرد و سوگند ياد كند كه مرد دروغ مي‌گويد بار پنجم بگويد كه غضب خدا بر او اگر مرد صادق باشد. تفاوتي كه در سوگندهاي پنج‌گانه مرد و زن هست اين است كه دربارهٴ مرد فرمود: ﴿وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ﴾[1] دربارهٴ زن فرمود: ﴿وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْهَا﴾[2] گرچه غضب و لعنت مفهوماً متفاوت‌اند و مترادف نيستند ولي گاهي ممكن است اتّحاد مصداقي داشته باشند ظاهراً در اينجا غضب, برتر از لعنت است آن لعنِ خاص است زيرا اين زن است كه منشأ فتنه شده بيگانه را طمع انداخته و شوهر را در رِيْب و شك گرفتار كرده است لذا تعبير غضب دربارهٴ زن شده است تعبير لعنت دربارهٴ مرد.

پرسش...

پاسخ: حكم لعان از نظر قذف در اين آيه مطرح است از نظر مهريه و از نظر نفي ولد اشاره شد كه دو فرع جدا دارد حكم طلاق وقتي شد مهريه اگر طلاقِ باين باشد كه حكم خاصّ خود را دارد طلاق رجعي باشد كه حكم خاصّ خودش را دارد طلاق مبارات باشد كه حكم خاصّ خودش را دارد حكم مهريه و حكم نفي ولد دو فرع جداست كه در دو بخش ديگر آيات مطرح است فعلاً دربارهٴ اصل بينونت بين الزوج و الزوجه است.

ناظريت كلمه ﴿العذاب﴾ به حدّ زنای مذكور در آيه

درباره سوگند پنجم فرمود: ﴿وَيَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذَابَ[3] اين عذاب را با الف و لام ذكر كرده كه ظاهراً ناظر است به همان الف و لام عهد ذكري كه قبلاً فرمود: ﴿فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا﴾[4] كه حدّ زناست اين حدّ زنا كه عذاب معهود است از او با الف و لام ياد كرده است زيرا زن اگر سوگند ياد نكند و مرد با آن پنج بار, سوگند و لعن را ادا كند بر زن حدّ زنا اجرا مي‌شود و اگر زن با آن پنج بار ياد كند آن عذاب معهود را از خود دفع مي‌كند. اين نكتهٴ تفاوت مرد و زن كه يك جا لعنت است يك جا غضب و اينكه چرا درباره زن با الف و لام ذكر شده است.

عذاب اليم براي دوستداران اشاعه فحشا در جامعه

مطلب بعدي آن است كه براي حفظ آبروي جامعه گفتند اگر كسي علاقه داشته باشد در بين مؤمنين فحشا رواج پيدا كند همين محبّت, عذاب اليم الهي را به همراه دارد ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ مستحضريد كه در فقه مي‌گويند صرف علاقه گناه نيست (يك) از علاقه وقتي به اراده رسيد به همّت رسيد جلوتر آمد قصد گناه, همّت گناه هم گناه نيست (اين دو) وقتي به فعل خارجي رسيد مي‌شود معصيت; اگر كسي اراده كرد كه معصيت كند ولي يا پشيمان شد يا موفق نشد مي‌گويند معصيت نيست. خب مسئله كلامي سرِ جايش محفوظ است كه كشف از سوء سريره مي‌كند نظير تجرّي, كشف از خبث باطن مي‌كند از صفاي درون او مي‌كاهد اينها سر جايش محفوظ است اما تهديد به عذاب در اين گونه از مسائل اخلاقي مطرح نيست اما اينكه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ﴾ به تعبير مرحوم شيخ طوسي در تبيان هنوز به اراده و تصميم نرسيده[5] اين شخص گرفتار عذاب اليم است معلوم مي‌شود يك نحوه عصيان است چون خداي سبحان تهديد كرده به عذاب اليم براي حفظ امنيّت جامعه و آبروي مردم دو مرحله قبل از عمل را گناه شمرده يكي صِرف علاقهٴ گسترش فحشا در جامعه كه اين علاقه است هنوز به اراده و تصميم نرسيده يكي اينكه از علاقه جلوتر آمده در صدد اجراي اين مورد علاقه است اراده كرده همّت گماشته كه اين فحشا را گسترش بدهد خب اگر صِرف علاقه باعث عذاب اليم است اراده به طريق اُوليٰ, بر خلاف اينكه انسان قصد كرده كه فلان كار را انجام بدهد اراده كرده كه دروغ بگويد ولي خب يا پشيمان شده يا مخاطب نداشت مي‌گويند صِرف اراده, معصيت نيست اما در اين گونه از موارد كه با حيثيت امّت اسلامي در ارتباط است خداي سبحان به عذاب اليم تهديد كرده و اگر صِرف محبّت, عذاب اليم را به همراه دارد يقيناً اراده به طريق اُوليٰ.

پرسش ...

پاسخ: بله خب, يك وقت است جريان اِفك بود تعبير فرمود كه ﴿عُصْبَةٌ مِنكُمْ[6] اما حالا اين‌چنين نيست كه يك گروه مخصوصي باشند نه, هر گروهي حالا, هر كسي كه ﴿يُحِبُّونَ صِرف حبّ اين امر نفساني حالا استمرار داشته باشد گناه مي‌شود مستمر اگر مقطعي باشد گناه مي‌شود مقطعي, آنها كه عذاب بيشتري دامنگيرشان مي‌شود در اثر استمرار اين محبّت است كه اين فعل مضارع كشف از استمرار مي‌كند آنها كه يك بار علاقه پيدا كردند كه اين فحشا در جامعه گسترش پيدا كند وِزر كمتري دارند ولي اصلش محفوظ است.

تفاوت فضل الهي با رحمت الهي

مطلب بعدي آن است كه دربارهٴ فضل الهي با رحمت الهي كه تفاوت ياد شده است اين است كه هر فضلي رحمت است ولي هر رحمتي فضل نيست. اگر كسي يك اندازه استحقاق داشت و ذات اقدس الهي بر اساس آن رحمتِ مطلقه‌اش به استحقاق او عنايت كرد و پاسخ مثبت داد اين رحمت است ولي فضل نيست چون زائد بر مقدار استحقاق نيست ولي از منظر ديگر فضل است براي اينكه تمام عنايتهاي الهي تفضّل است انسان استحقاق چيزي ندارد هر خدمتي كه انسان انجام مي‌دهد عبادتي كه انجام مي‌دهد در برابر نعمتهايي كه دريافت كرده است به حساب آنها هم كوتاهي كرده چه رسد به اينكه استحقاق دريافت نعمت جديد داشته باشد «ما بِنا مِن نعمةٍ فَمِنك»[7] در بيانات نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه است كه «مِنّتك ابتداء»[8] همه نعمتهاي تو ابتدايي است هيچ كدام مسبوق به استحقاق نيست كه مثلاً ما بگوييم فلان شخص استحقاق اين كار را داشته است و خداي سبحان به او عطا كرده نه, همهٴ نعمتهاي الهي ابتدايي است «منّتك ابتداء» بنابراين انسان استحقاق هيچ اجري را ندارد بر اساس اين منظر تمام عنايتهاي الهي فضل است و او تفضّلي دارد ولي اگر برابر وعده‌هاي خدا باشد كه خداي سبحان وعده داده كه در برابر فلان كار خير فلان عمل واجب فلان مقدار ثواب عطا كند اگر به همان مقدار ثواب عطا كرده خب اين رحمت است ولي فضل نيست و اگر بيش از آن مقدار عطا كرده مي‌شود فضل, گرچه تمام پاداشهاي الهي فضل است ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا[9] هست ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا[10] هست تا برسد به هفتصد و هزار و چهارصدي كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود.[11]

پرسش....

احسان محور اساسي احكام و تدابير الهي بر بشر

پاسخ: ذات اقدس الهي بر خلاف عدل نمي‌كند يعني عدل, كفِ برنامه‌هاي الهي است نه سقف او بالاتر از عدل دارد كه احسان است فرمود: ﴿مَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ كه عدل است و كفِ برنامه‌هاي الهي است اما ﴿وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾[12] اين دعاي معروف كه «يا مَن يقبل اليسير و يعفو عن الكثير»[13] از همين آيه گرفته شده ديگر, اين ﴿وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾ مي‌شود احسان. در برابر انبيا و اوليا سِمتهايي كه عطا مي‌كند اين بر اساس اينكه ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ[14] ولي خداي سبحان غالباً بر محور احسان بشر را اداره مي‌كند فقط در كيفرهاست كه عدل است و كمتر از استحقاق, عذاب مي‌كند ولي بيشتر از استحقاق هرگز عذاب نمي‌كند ﴿جَزَاءً وِفَاقاً[15] ناظر به همين است.

اسناد افك بر حريم نبوت بهتاني عظيم در نزد خدا

اين تفاوت بين فضل و رحمت از يك سو, تفاوت بين لعنت و غضب از سوي ديگر, تفاوت بين معرفه و نكره آوردن عذاب از سوي ديگر بيان شد و  تفاوت اينكه چرا محبّت شيوع, عذاب اليم را دارد چه رسد به اراده, با محبّتهاي ديگر از اين لحاظ است كه حفظ امنيّت عِرضي و آبرويي جامعه نزد خداي سبحان خيلي معتبر و محترم است. اينكه فرمود: ﴿هذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ براي اينكه شما بايد مسئله رسالت و نبوّت را مي‌شناختيد حريم نبوّت را مي‌شناختيد گرچه اين قصّه با قصّه خزيمةبن ثابت[16] خيلي فرق دارد ولي بالأخره اگر كسي پيامبر را بشناسد حرم و حريم او را بشناسد مي‌داند كه اين گونه نسبتها بهتان عظيم است. بهتان را هم بهتان گفتند براي اينكه انسان كاري كه نكرده به او اسناد بدهند او را مبهوت مي‌كند ديگر, اگر باعث مبهوت شدن است از اين جهت به آن مي‌گويند بهتان, كاري را كسي نكرده فوراً به او اسناد بدهند خب اين باعث مبهوت شدن اوست. بايد بدانند كه حريم نبوي محفوظ از آفتهاي عِرضي است لذا فرمود شما همين كه شنيديد درباره پيامبر است بايد بگوييد ﴿هذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ مسئله كفر و ارتداد و امثال ذلك ننگ نيست جزء مُنفّرات نيست. شما در كتابهاي كلامي مستحضريد كه مي‌فرمايند نبيّ و وصيّ نبيّ(عليهما الصلاة و عليهما السلام) بايد از منفّرات مصون بمانند خب حالا همسر پيامبري كفر ورزيد و ارتداد پيدا كرد عذاب اليم دامنگير اوست ولي اين ننگي براي پيغمبر نيست ولي مسئله عِرضي ننگ است لذا فرمود در اينجا شما بايد مي‌گفتيد كه ﴿هذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ.

پرسش:...

پاسخ: چرا حرمت دارند ولي دربارهٴ ديگران بايد تحقيق كنند, دربارهٴ رسول خدا همين كه شنيدند بايد بفهمند اين دروغ است.

پرسش: ...

كيفيت ظهور رحمت و غضب الهي در دنيا و آخرت

پاسخ: بله آن رحمت رحمانيه است در جهنم هم هست اما رحمت رحيميه‌ در جهنم نيست اين رحمت رحيميه همه‌جا نيست. آنكه حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه دارد وقتي جهنم را معرفي مي‌كند مي‌فرمايد: «دارٌ ليس فيها رحمة»[17] اين بيان نوراني حضرت است در نهج‌البلاغه يعني در جهنم هيچ رحمتي نيست «دارٌ ليس فيها رحمة» اما آن ﴿رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ[18] رحمت رحمانيه است كه قبلاً هم اين بيان شريف كه از وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) رسيده است معنا شده رحمت خدا بيش از غضب خداست (يك) و پيش از غضب خداست (دو). اين «رحمته سَبَقَت غضبه» معنايش اين نيست كه رحمت خدا بيشتر از غضب اوست معنايش اين است كه رحمت خدا پيش از غضب اوست نه بيش از غضب او, البته رحمت خدا بيش از غضب اوست بهشت هشت در دارد گفتند جهنم هفت در دارد و مانند آن. اما بيان نوراني امام سجاد اين است كه «أنت الّذي تَسعيٰ رحمته أمامَ غضبه»[19] اين معناي «يا مَن سبقت رحمته غضبه»[20] را تشريح مي‌كند يعني مهندس كارهاي الهي رحمت است جناب رحمت نقشه مي‌كشد كه كجا مِهر باشد و كجا قَهر. اگر خداي سبحان جاي قهرآميزي به نام جهنم دارد اين برابر نقشه مهندسانه رحمت است كه آن رحمت مطلقه مي‌گويد اينجا بايد قهر و غضب باشد آنجا بايد بهشت باشد سوزاندن تبهكار در جهنم رحمت به نظام الهي است حفظ نظام است برخورداري مؤمنان از شفاي صدر به وسيلهٴ تعذيب كافران است اين‌چنين نيست كه يك جا را غضب بدهند جهنم كنند يك جا را نعمت بدهند بهشت كنند بر اساس كدام مهندسي است وجود مبارك امام سجاد فرمود مهندسِ غضب و رحمتِ متقابل آن رحمتي است كه مقابل ندارد «أنت الذي تسعيٰ رحمته أمام غضبه» آن مهندس كه رحمت مطلقه است جايي را جهنم مي‌داند جايي را بهشت مي‌داند ترسيم مي‌كند جهنم هم رحمت است بهشت هم رحمت است. شما وقتي سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» را تلاوت مي‌كنيد مي‌بينيد كه اين به به كه به صورت ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ مطرح است هم دربارهٴ بهشت است[21] هم دربارهٴ جهنم,[22] به به هم دربارهٴ جهنم است هم دربارهٴ بهشت است جهنم را كه وصف مي‌كند به به چه جاي خوبي است! خب اگر جهنم نباشد مگر مي‌شود بشر را اداره كرد؟! اكثري مردم «خوفاً مِن النار» دست و پايشان خطا نمي‌كند.[23] بنابراين رحمت خدا هم بيش از غضب خداست و هم پيش از غضب او كه رهبري غضب را, نقشه غضب را رحمت به عهده دارد.

فرق بين وصف و تسميه و اطلاق كلمه واعظ بر خداوند

فرمود: ﴿لَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾ فضل الهي مشخص است ﴿لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾ و اين كار هم سه گناه سنگين دارد كه در بحثهاي قبل مطرح شد بعد فرمود شما كه چنين چيزي شنيديد بايد بدانيد حريم نبوي محفوظ است و اين بهتانِ عظيم است و خداي سبحان شما را موعظه مي‌كند. در برخي از تفسيرها آمده است كه آيا مي‌شود خدا را واعظ دانست براي اينكه فرمود: ﴿يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً﴾ بعد گفتند نه, خدا را نمي‌شود به عنوان واعظ يا به عنوان معلّم نام برد.[24] مستحضريد كه بين تسميه و وصف فرق است اسماي الهي البته گفتند توقيفي است گرچه برهان كامل در مسئله نيست ولي ادبِ ديني و احتياط اقتضا مي‌كند كه انسان اسمي كه در كتاب و سنّت اهل بيت(عليهم السلام) نيامده بر خدا اطلاق نكند اما وصف, غير از اسم است. شما مي‌بينيد در تمام اين مباحث عقلي و استدلالي مي‌گويند خدا واجب الوجود است يا نه, ما واجب الوجودي داريم يا نه علّة العلل داريم يا نه, مرتّب اين كلمات را بر زبان جاري مي‌كنند به عنوان اوصاف نه به عنوان اسما كه در دعا و غير دعا از اينها استفاده كنند.

اين تحليلي كه مرحوم ميرداماد كرده است تحليل خوبي است كه بين تسميه و وصف فرق است, در تسميه ادبِ ديني اقتضا مي‌كند كه چيزي كه وارد نشده ما بر خداي سبحان اطلاق نكنيم اما وصف كردن و تعبير كردن در فارسي و تازي به الفاظ گوناگون رواست. اينجا هم واعظ را اگر كسي بخواهد از اسماي حسناي الهي بداند بعيد است اما به عنوان وصف و امثال ذلك عيب ندارد مخصوصاً قرآن كريم هم وعظ را به كار برد هم تعليم را به كار برد[25] ﴿يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ﴾.

ايجاد ناامني اجتماعي مستلزم عذاب اليم

در تبيين اين مطلب هم فرمود هيچ ابهامي در آن نيست جزء متشابهات نيست خدايِ عليم حكيم اين امور را براي شما تبيين كرده و بدانيد حرمت جامعه و تأمين امنيت جامعه به قدري حساس است كه صِرف محبّت شيوع فحشا, عذاب اليم را در بردارد محبّت ناامني [هم همين است] فرق نمي‌كند حالا اين خصوص فحشا مي‌شود القاي خصوصيت كرد چيزي كه در همين حد است يا بدتر از آن; ايجاد وحشت كردن شايعه‌پراكني كردن امنيت جامعه را به هم زدن كاري كردن كه جامعه از آن امنيت بيفتد امّت اسلامي در هراس باشند اين عذاب الهي را به همراه دارد.

خلاصه امنيت جامعه چه امنيت عِرضي چه امنيتهاي اقتصادي چه امنيتهاي نظامي [را كسي دوست داشته باشد كه مختل شود] كسي علاقه‌مند باشد كه اين جامعه هميشه لرزان باشد خب اين عذاب اليم الهي دارد كسي علاقه‌مند باشد اين امّت اسلامي هميشه در هراس باشند اين عذاب اليم را در بردارد. يك وقت است كه دربارهٴ يك شخص است حالا ممكن است كه كسي اين را مصداق عذاب اليم نداند اما مي‌خواهد جامعه را بلرزاند امّت اسلامي را بلرزاند نظام اسلامي را هميشه در وحشت قرار بدهد خب اين درست نيست. ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شما نمي‌دانيد كه به هم زدن امنيت جامعه چه پيامدهاي تلخي را دارد. برخيها نقل كردند كه وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عدّه‌اي را حد زده برخيها هم انكار كردند كه وجود مبارك پيامبر كسي از اين افّاكين را حد زده[26] ولي بالأخره حكم آنها مشخص است. وجود مبارك حضرت هم كسي را به حسب ظاهر حد نزده آن حدّ قذف دربارهٴ ديگران اجرا شده ولي دربارهٴ قصّه پيامبر اجرا نشده.

آنها كه مي‌گويند حد جاري كرده است براي اينكه ثابت شده كه اينها تهمت زدند برخي از مفسّران كه مي‌گويند حد نزده مي‌گويند محكمه‌اي تشكيل نشده براي اين كار.

پرسش ...

پاسخ: قدر متيقّنِ در مقام تخاطب, همين فحشاي عِرضي و جنسي است لكن خصوصيّتي براي اين نيست آن گناهاني كه مثل اين است يا بدتر از اين است مشمول اين آيه است اما آنها كه پايين‌تر است نيست غرض اين است كه ظاهر اين ﴿الْفَاحِشَة﴾ الف و لامش الف و لام عهد است و ناظر به تتمّه قصّه افك است و اما اينها غالباً تمثيل است نه تعيين, گناهاني كه در همين حد يا بالاتر از اين حدّند مشمول اين آيه هستند.

تفاوت بين قدم و خطوه و آثار تبعيت از خطوات شيطان

بعد فرمود اين راه شيطنت است كه اينها اداره مي‌كنند ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَي مِنكُم مِن أَحَدٍ أَبَداً وَلكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ اين آيه 21 كه در سورهٴ مباركهٴ «نور» است با آيه‌اي كه قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحث شد يعني آيه 208 هماهنگ است كه مسائلي كه مربوط به اين آيه است در ذيل آيه 208 سورهٴ «بقره» گذشت, آن آيه اين است ﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيَطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ خُطْوه, گام غير از قدم است از پاشنهٴ پا تا سرانگشت را مي‌گويند قدم, قدم اول قدم دوم قدم راست قدم چپ بين اين دو قدم اين فاصله را مي‌گويند خطوه, گام اينكه مي‌گويند «يك قدم بر خويشتن نِه وان دگر در كوي دوست» چون خداي سبحان قريب‌المرحله است «أن الراحل اليك قريب المسافة»[27] بين عبدِ تائب و ورود در رحمت الهي بيش از دو قدم نيست يك قدم روي خويشتن مي‌نهد توبه مي‌كند آن قدم يعني آن پا را در كوي دوست مي‌گذارد غرض آن است كه بين قدم و خطوه فرق است از پاشنه پا تا سرانگشت پاي راست را مي‌گويند قدم راست و همچنين دربارهٴ قدم چپ از پاشنه پا تا سرانگشت پاي چپ را مي‌گويند قدم چپ يك شخص كه قدم مي‌زند اين پاي راست را جلو مي‌گذارد پاي چپ را دنبال بين اين دو قدم را مي‌گويند گام, خطوه. فرمود خطوه و گام شيطان مقتداي شما نباشد آنجايي كه او پا مي‌گذارد آنجايي كه او راه مي‌رود خطّ مشي‌ شما نباشد.

خب اين جريان در آيه 208 گذشت ﴿وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيَطانِ﴾ در آن آيه 208 آمده است كه اين عدوّ مبين است در آيه محلّ بحث فرمود اين عدوّ مبين بودنش به اين است كه امر به منكر مي‌كند در قبال عبادت خدا يعني نماز كه ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾[28] شيطنتِ شيطان در امر به منكر و نهي از معروف است ﴿فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَي مِنكُم مِن أَحَدٍ أَبَداً﴾ شما با داشتن غرايز جنسي, شهوت و غضب از يك سو و غالب شما هم در مرحلهٴ وهم و خيال به سر مي‌بريد از لحاظ انديشه از سوي ديگر, اگر با اين سرمايه اندكِ انگيزه و انديشه يعني شهوت و غضبِ انگيزه‌اي از يك سو, وهم و خيال انديشه‌اي از سوي ديگر كه داريد به سر مي‌بريد راه نجات براي شما سخت است آن عقل است كه «عُبِد بِه الرحمن»[29] كه آن را فراهم نكرديد اگر فضل الهي نباشد اكثري شما در زحمتيد گرچه آن اوحدي و اقلّي هم به لطف الهي به مقصد مي‌رسند.

بيان دو قسم تزكيه و وحي تعليمي و فعلي

﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَي مِنكُم مِن أَحَدٍ أَبَداً وَلكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاءُ﴾ تزكيه الهي گاهي با تعليم است نظير ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ﴾[30] گاهي با فعل است مستحضريد كه وحي دو قسم است يك وحي علمي است كه براي انبيا و اولياست كه خداي سبحان احكام را به انبيا از راه وحي مي‌رساند يا به ائمه(عليهم السلام) علوم غيبي را افاضه مي‌كند اما بخش ديگري كه مخصوص انبيا نيست براي ديگران هم هست آن وحيِ فعل است اين وحي فعل اين است كه انسان اگر صالح و سالم باشد يك قلب طيّب و طاهر داشته باشد مي‌بيند دفعتاً در او گرايشي پيدا مي‌شود تصميمي پيدا مي‌شود اراده‌اي پيدا مي‌شود كه فلان كار را انجام بدهد اين وحي‌ الفعل است نه وحي علم, فرمود: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ﴾ مي‌بينيد چند نفر نشستند دفعتاً كسي مي‌‌گويد صداي اذان است بلند بشويم نمازمان را اول وقت بخوانيم اين فعل است اين فعل را كسي القا كرده ديگر, همان طوري كه وسوسه فعل است كسي القا كرده ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ﴾[31] گرايشي ايجاد مي‌كند كه انسان بد بگويد يا بد ببيند در تصميم كار خير هم اين شخص تصميم مي‌گيرد نماز شب بخواند اين فعل است اراده است اينكه علم نيست فرمود: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ﴾ اينكه فرمود: ﴿جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ﴾[32] اين گرايشها همان تزكيهٴ عملي است فرمود اگر اين تزكيه‌هاي عملي نباشد هيچ كدام شما نجات پيدا نمي‌كنيد.

قذف حريم اهل وحي بالتصريح يا بالكنايه

مستحضريد در جريان قذف اين نكته هم بايد ملحوظ باشد كه گروهي از ديرزمان سعي مي‌كردند كه حريم اهل وحي را حالا يا در خاندان موسي يا در خاندان عيسي يا در خاندان رسول خدا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) در اثر تهمت منكوب كنند. در جريان حضرت مريم در سورهٴ مباركهٴ «مريم» گذشت كه آنها گرچه بالصراحه نگفتند كه تو آلوده‌اي گفتند: ﴿مَا كَانَ أَبُوكِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً[33] خب اين تصريح به قذف نيست ولي تَكنيه است كنايه است اينكه گفتند: ﴿مَا كَانَ أَبُوكِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً يعني ـ معاذ الله ـ تو با آنها هماهنگ نيستي اين آلودگي دامنگير تو شد قذف بود در دوران حضرت عيسي بود دوران حضرت موسي بود گاهي بالتصريح گاهي بالكنايه كه «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا».

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ نور, آيهٴ 7.

[2] . سورهٴ نور, آيهٴ 9.

[3] . سورهٴ نور, آيهٴ 8.

[4] . سورهٴ نور, آيهٴ 2.

[5] . التبيان في تفسير القرآن, ج7, ص419.

[6] . سورهٴ نور, آيهٴ 11.

[7] . مصباح المتهجّد, ص63.

[8] . الصحيفة السجاديه, دعاي 45.

[9] . سورهٴ نمل, آيهٴ 89; سورهٴ قصص, آيهٴ 84.

[10] . سورهٴ انعام, آيهٴ 160.

[11] . سورهٴ بقره, آيهٴ 261.

[12] . سورهٴ شوري, آيهٴ 30.

[13] . من لا يحضره الفقيه, ج1, ص132.

[14] . سورهٴ انعام, آيهٴ 124.

[15] . سورهٴ نبأ, آيهٴ 26.

[16] . الاختصاص (شيخ مفيد), ص64.

[17] . نهج‌البلاغه, نامه 27.

[18] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 156.

[19] . الصحيفة السجاديه, دعاي 16.

[20] . مصباح المتهجّد, ص696.

[21] . سورهٴ الرحمن, آيات 47 و 49 و... .

[22] . سورهٴ الرحمن, آيات 36 و 45.

[23] . ر.ك: علل الشرائع, ج1, ص12.

[24] . التفسير الكبير, ج23, ص344.

[25] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 2; سورهٴ علق, آيات 4 و 5.

[26] . الجامع لأحكام القرآن, ج13, ص201.

[27] . مصباح المتهجّد, ص583.

[28] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 45.

[29] . الكافي, ج1, ص11.

[30] . سورهٴ بقره, آيهٴ 129; سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 164; سورهٴ جمعه, آيهٴ 2.

[31] . سورهٴ ناس, آيهٴ 5.

[32] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 73.

[33] . سورهٴ مريم, آيهٴ 28.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق