اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلاَ تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَداً وَأُولئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (4) إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (5) وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُن لَّهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ (6) وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِن كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ (7) وَيَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذَابَ أَن تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ (8) وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْهَا إِن كَانَ مِنَ الصَّادِقِينَ (9) وَلَوْ لاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ (10)﴾
تعيين مقصود از رمي با قرائن سهگانه
در اين سوره كه بخش مهمّ آن مربوط به مسئله حجاب و عفاف و امثال اينهاست بعد از اينكه مسئلهٴ زنا و حكم صد تازيانه را ذكر فرمود, جريان قذف را ذكر كرد فرمود كساني كه زنان عفيف را رَمْي ميكنند رمي گاهي به سرقت است گاهي به زناست گاهي به گناهان ديگر است لكن در اينجا چون محفوف به چند قرينه است مقصود، رمي به زناست زيرا در آيات قبل كه سخن از ﴿الزَّانِيَةُ﴾ و ﴿الزَّانِي﴾ بود در دو آيه، سياق آيات مسئله زناست (اين يك) تعبير به محصَنات يعني عفيف بودن ناظر به مسئلهٴ زناست براي اينكه اين كاري به سرقت و امثال ذلك ندارد (دو) قرينه سوم آن است كه گفتند چهار شاهد بياوريد اين شهود چهارگانه براي مسئله زناست در مسئله سرقت يا ساير گناهان، مسئلهٴ چهار شاهد مطرح نيست؛ اين سه قرينه نشان ميدهد كه منظور از رمي, رمي به زناست؛ ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ﴾.
شدت احكام مترتّب بر قذف نسبت به زنا
بعد فرمود وقتي شاهد نداشتند سه حكمِ الهي بر اينها مترتّب است: يكي آن ﴿فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً﴾ است يكي اينكه هرگز شهادتهاي اينها پذيرفته نميشود در محاكم قضايي يكي اينكه اينها فاسقاند و كارهاي مشروط به عدالت به اينها واگذار نميشود. گرچه دربارهٴ زانيه و زاني هم اين مسائل مطرح است هم صد تازيانه مطرح است هم عدم قبول شهادت هم حكم به فِسق. دربارهٴ زانيه و زاني اين سه حكم را مترتّب نكرد همان مسئلهٴ حد را مطرح كرد ولي دربارهٴ قذف اين سختگيري به عمل آمده براي اينكه اين مقدمه است براي داستان اِفك كه ـ معاذ الله ـ يكي از همسران پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را متّهم كردند؛ اين كار تنها يك كار عادي نيست براي اهميّت به چنين كاري از طليعهٴ امر، اين احكام سهگانه را بار كردند.
فرمود: ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ﴾ اين ﴿وَالَّذِينَ﴾ با عموم بيان شده ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي﴾[1] با اطلاق بيان شده هر دو حجّتاند آن موارد فراوان و مصاديق را با اطلاق ميگيرد اين با عموم شامل ميشود فرقي از اين جهت نيست هر دو حجّتاند يا بالاطلاق يا بالعموم. ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً﴾ (يك) ﴿وَلاَ تَقْبَلُوا لَهُمْ﴾ اين «لام» براي آن اضافه شده «و لا تقبلوا» در حالي كه «الشهادة الحاصلة لهم» قبلاً اينها مقبول الشهاده بودند شهادتي كه براي اينها حاصل بود ديگر از اين به بعد نپذيريد اگر ميفرمود «و لا تقبلوا شهادتهم» اين معنا را ثابت نميكرد كه قبلاً اينها مقبول الشهاده بودند الآن مردود الشهادهاند اما اين «لام» نشان ميدهد در حالي كه براي اينها شهادت حاصل بود «شهادةً حاصلةً لهم» اين شهادتي كه مقبول بود الآن مردود است به اين مناسبت اين حرف «لام» را اضافه كرده خب.
تفاوت احصان باب قذف با رجم
اينكه فرمود: ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ﴾ در باب رَجْم وقتي گفتند اگر كسي محصَن و محصَنه است اين يعني همسردار است ولي در باب قذف وقتي گفته شد محصنات يعني عفيف اعم از اينكه ذات بعل باشد همسردار باشد يا نباشد. اگر دربارهٴ مريم(سلام الله عليها) گفته شد ﴿وَالَّتِي أَحْصَنَتْ﴾[2] معلوم ميشود اين محصنه است با اينكه ذات بعل نيست كسي كه عفيف است اين محصنه است ﴿وَالَّتِي أَحْصَنَتْ﴾ بنابراين احصاني كه در مسئلهٴ رجم مطرح است به همسر داشتن برميگردد احصاني كه در مسئلهٴ قذف مطرح است به عفيف بودن برميگردد خواه اين عفيف همسر داشته باشد خواه نداشته باشد. ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً﴾ كه حكمش گذشت.
قبول شهادت قاذف تائب با تحصيل ملكه
اگر كسي توبه كرد چه در مسئلهٴ زنا چه در مسائل ديگر توبه برميگرداند منتها همان لحظهٴ توبه شايد شهادت بعديِ او پذيرفته نشود بالأخره مدّتي بايد بگذرد كه تمرينِ عملي داشته باشد لذا فرمود: ﴿إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذلِكَ وَأَصْلَحُوا﴾ بالأخره انسان بايد آن مَلكه را يا حُسن ظاهر كاشف از مَلكه را تحصيل كند.
تفاوت حكم قذف دو بيگانه با قذف زوجين
اگر اين قذف بين دو بيگانه باشد حكمش همين است اما اگر بين زن و شوهر بود يعني شوهر, زنش را قذف كرده است ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ﴾ مستحضريد كه زوجه خيلي فصيح نيست هم مرد را ميگويند زوج هم زن را ميگويند زوج, زن را نميگويند زوجه در لغت فصيح لذا در قرآن كريم زوجه و زوجات به كار نرفته ازواج به كار رفته به وجود مبارك آدم(سلام الله عليه) گفته شد ﴿اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ﴾[3] غرض اين است كه در لغت فصيح به زن نميگويند زوجه، ميگويند زوج همان طوري كه به مرد ميگويند زوج لذا در قرآن كريم عنوان زوجه يا زوجات استعمال نشد. خب فرمود: ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ﴾ مردهايي كه زنهايشان را به زنا رمي ميكنند اينها هم حكم آن قذف عمومي را دارند كه در محكمه بايد چهار شاهد اقامه كنند. حالا اگر چهار شاهد اقامه نكردند در صورتي كه فرد، عادي باشد شوهر نباشد حدّ قذف بر قاذف و رامي ثابت است اما اگر شوهر باشد و چهار شاهد نتواند اقامه كند لِعان مطرح ميشود ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُن لَّهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنفُسُهُمْ﴾ حادثهاي در منزل پيش آمد و اينكه نميتوانست چهار شاهد را احضار كند گاهي هم ميآمدند حضور پيامبر عرض ميكردند كه اگر ما حادثهاي را در منزل با بيگانه ديديم كه نميتوانيم چهار شاهد حاضر كنيم فرمود حكم همين است براي اثبات همان اربعة شهود لازم است اگر مردي زن خود را رمي كرده به آلودگي اين بايد چهار شاهد داشته باشد اگر چهار شاهد نداشت خودش فقط حاضر بود بايد چهار سوگند ياد كند قبل از آن سوگند پنجم. اين سوگندهاي چهارگانه به منزلهٴ شهادتهاي چهارگانهٴ چهار شاهدند اين قسمها كار شهادتهاي چهار شاهد را ميكنند اين قدر مهم است اين مسئلهٴ قسم لذا از او به شهادت تعبير شده است هم براي مشاكله و هم اينكه كارِ قسم را انجام ميدهد اگر گفته شد «البيّنةُ علي المدّعي و اليمين علي مَن أنكر»[4] اين يمينِ منكر كار همان بيّنه را انجام ميدهد يمين يك امر آساني نيست اين «تذر الديار بلاقع»[5] در نصوص يمينِ كاذب مراجعه ميفرماييد.
مَثلي است در عرف وقتي كه ميخواهند كسي را نفرين بكنند يا دربارهٴ كسي بگويند اين خانهخراب شده ميگويند خانهٴ او ديگر حالا سبزي ميكارند يعني ديگر ويرانه شده به صورت باغ و راغ در آمده اين «تذر الديار بلاقع» يعني خانه را ويران ميكند سرزمين صاف ميكند خانهٴ انسان را ويران خواهد كرد قسم دروغ اين طور است اين طور نيست كه حالا كسي بگويد الفاظي را ما گفتيم. پس قسم در اسلام كار بيّنه را ميكند اگر بيگانه قذف كرد بايد چهار شاهد بياورد و اگر شوهر قذف كرد و چهار شاهد نداشت چهار بار قسم ياد ميكند كه اين قسمهاي چهارگانه به منزلهٴ شهادتهاي چهار شاهد است ﴿فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ﴾ و نكتهٴ ديگري كه از سوگند به شهادت تعبير شده است اين است كه او ميگويد «اُشهد الله» خدا را شاهد ميگيرم كه من خودم در صحنه بودم اين ماجرا اتفاق افتاده است ﴿فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ﴾ چهار بار سوگند ياد ميكند كه من راست ميگويم يعني من خودم اين صحنه را مثلاً ديدم ﴿وَالْخَامِسَةُ﴾ يعني شهادت پنجمش اين است ﴿أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِن كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ﴾ پس چهار بار ميگويد «اُشهد الله» كه «إنّي مِن الصادقين, إنّي صادقٌ» در بار پنجم ميگويد اگر دروغ بگويم لعنت خدا بر من.
وقتي آن شوهر دارد سوگند ياد ميكند در هر بار ميگويد «إنّي» يعني آن چهار بار «إنّي مِن الصادقين» در سوگند پنجم ميگويد «عليّ» خب ﴿وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِن كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ﴾ اين لعان است.
احكام مترتب بر لعان زن و مرد در قذف
اگر نه شاهد داشت و نه سوگند ايراد كرد حدّ قذف بر اين شوهر است و اگر شاهد ارائه كرد يا پنج بار سوگند ياد كرد حدّ قذف از اين شوهر گرفته ميشود اين يك حكم. حدّ زنا بر زن ثابت ميشود اين دو. آنچه حدّ زنا را از زن درأ و دفع ميكند لعانِ متقابل زن است كه اگر زن هم سوگند ياد كرد عذاب و حدّ از او برداشته ميشود اين لعانِ متقابل را ميگويند بِهال يك مباهله داخلي است در جريان مباهله آن است كه خدا را ميخواستند ميگفتند «لعنةُ الله علي الكاذبين» آن هم لعنت است علي الكاذب اين يك بِهال يك مباهلهٴ خانوادگي است بين زن و شوهر كه «اللعان بهالٌ, الملاعنة مباهلةٌ خاصّه» هم به خدا سوگند ياد ميكنند هم لعنت طلب ميكنند.
وقتي شوهر لعان كرد پنج بار سوگند ياد كرد اين زن استحقاق اين عذاب [يعني حد زنا] را پيدا كرده است اگر بخواهد اين عذابِ حدّ زنا را از خود دفع كند بايد اين كار را بكند ﴿وَيَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذَابَ أَن تَشْهَدَ﴾ يعني شهادتِ اين زن، عذاب را از اين زن درأ و دفع ميكند ﴿وَيَدْرَؤُا﴾ يعني «يدفع» يدفع از زن عذاب زنا را ﴿أَن تَشْهَدَ﴾ كه فاعل ﴿يَدْرَؤُا﴾ است اين ﴿أَن تَشْهَدَ﴾ بعد از تأويل مصدر فاعل ﴿يَدْرَؤُا﴾ خواهد بود ﴿أَن تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ﴾ چهار بار بايد خدا را شاهد بگيرد بگويد «اُشهد الله إنّه من الكاذبين» اين شوهر دروغ ميگويد ﴿وَالْخَامِسَةَ﴾ همان طوري كه أربع منصوب است اين خامسه هم منصوب است ﴿وَالْخَامِسَةَ﴾ يعني «تَشهد شهادة خامسة» ﴿أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْهَا إِن كَانَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾ خدا را شاهد ميگيرد كه اگر اين شوهر صادق باشد او مستحقّ غضب الهي و عذاب الهي باشد اين بِهال و لعانِ متقابل زن، عذاب حدّ زنا را از او برميدارد خب.
اينها بايد با همين الفاظ باشد (يك) با همين ترتيب باشد (دو) در محكمهٴ حاكم شرع باشد (سه) وقتي در محكمه حاكم شرع اين بِهال متقابل اين لعان متقابل انجام شد اين حكم طلاق را دارد با اضافه كه اين حرمت ابدي ميآورد، ديگر لازم نيست حاكم بگويد «حَكَمْتُ» اينها در محكمه حاكم شرع اگر بهال كردند لعان كردند زن و شوهر از يكديگر جدا ميشوند ابدا. اين بيان نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه «المتلاعنان لا يَجتمعان ابدا»[6] يعني زن و شوهري كه بهال كردند لعان كردند مباهله كردند ملاعنه كردند ديگر كنار هم جمع نخواهند شد. خب بنابراين اين نظير صيغهٴ طلاق، لفظش مخصوص ترتيبش مخصوص و در محكمه حاكم شرع بايد انجام بگيرد وگرنه الفاظش غير از اين الفاظ قرآني باشد ترتيبش غير از ترتيب قرآني باشد نزد حاكم شرع نباشد ديگر بهال و لعان نيست و حكم طلاق را ندارد خب.
پرسش:...
رازداري خدا و رسول در دنيا به خلاف آخرت
پاسخ: اصول خانواده را بايد چيزي حفظ بكند ديگر. گاهي خداي سبحان پرده را برميدارد معجزاتي نشان ميدهد آن لضرورة المقام است وگرنه مردم با همين وضع با پردهپوشي دارند زندگي ميكنند و در قيامت كه شد بالأخره به حساب رسيدگي ميشود الآن آنچه حاكم بر مردم است حجاب است و پردهداري و رازداري همين! وگرنه زندگي سامان نميپذيرد. در بعضي از نصوص دارد كه اگر اسرار كشف بشود شما حاضر نيستيد خيلي از مردههايتان را دفن كنيد فعلاً بايد اين طور باشد ديگر خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دست به اسرار مردم نميزند با اينكه به صورت شفاف و روشن در سورهٴ مباركهٴ «توبه» بحثش گذشت كه ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾[7] اين همه رواياتي كه مسئله عرض اعمال را دارد در كنار اين آيه قرآني فرمود هر كاري كه ميكنيد پيغمبر ميبيند اين سين, سين تحقيق است و نه تسويف ﴿فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ اگر خدا ميبيند ديگر سين تسويف كه نيست كه خدا بعداً ميبيند با يك جمله هم ذكر شد نفرمود «فيري الله فسيري رسوله» كه ﴿فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ خب ائمه هم همين طورند. انسان در محضر خداست و گناه ميكند خدا يقيناً ميبيند پيغمبر يقيناً ميبيند اهل بيت يقيناً ميبينند.
عدم استفاده معصومين از علوم ملكوتي در محاكم قضايي
خدا غريق رحمت كند كاشفالغطاء را! اين از فقهاي نامي ماست. اين بالصراحه در همان كشفالغطاء كه از كتابهاي قيّم فقهي ماست ميفرمايد درست است پيغمبر ميبيند امام ميبيند ولي علم دو قسم است يك علم عادي است كه اگر حاكم علم پيدا كرده در بخشي از محاكم قضايي كه بين حقّ الله و حقّ الناس فرق است حاكم ميتواند مثلاً به علم خود عمل بكند اما علمِ ملكوتي و علم غيبي، سند فقهي نيست سند فقهي نيست يعني سند فقهي نيست! بارها به عرضتان رسيد ديگر نميشود گفت به علي بن ابي طالب(سلام الله عليه) شما كه ميدانستي آن شب ابنملجم ميآيد چرا رفتي يا به امام مجتبي(سلام الله عليه) عرض كرد شما كه ميدانستي اين سمّ دارد چرا خوردي. علمِ ملكوتي بالاتر و شريفتر و عزيزتر و عظيمتر است كه نظير علم فقهي بيايد كه سند فقه باشد آن چيز ديگر است اين فرمايش بلند مرحوم كاشفالغطاء است[8]. اين است كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با حصر فرمود: «إنّما أقضي بينكم بالبيّنات و الأيمان» همين است فرمود مردم! ما بنا نداريم با علم ملكوتي محكمه را اداره كنيم ما با يمين و بيّنه محكمه اداره ميكنيم و اگر كسي قسمِ دروغ خورد يا شاهد زور آورد در محكمهٴ منِ پيغمبر من برابر سوگند يا بيّنهٴ او مال را به او دادم مبادا بگويد من مال را از دست خود پيغمبر گرفتم از محكمه پيغمبر گرفتم اين «قطعةً مِن النار» را دارد ميبرد[9] ما بنايمان بر اين نيست كه اسرار را فاش كنيم بناي محاكم هم اين نيست كه به علم غيب عمل بكند حيف علم غيب نيست كه در سطح فقه عمل بشود اين يك امور اعتباري است.
استفاده معصومين از علم ملكوتي جهت اعجاز و تربيت
گاهي براي حفظ اعجاز از آن علم ملكوتي استفاده ميكنند اما علم ملكوتي كجا فقه و اصول كجا؟! گاهي پرده را كنار ميبرند كسي در جبهههاي جنگ شهيد شد حضرت فرمود: «كلاّ والذي نفسي بيده إنّ الشملة الّتي أخذ يوم خيبر من المغانم لم تصبها المقاسم لتشتعل عليه نارا»[10] در جنگ خيبر او يك سابقه سوئي دارد سرقتي كرده الآن آن سرقتي در كنار قبر همين شهيد شعله دارد، اين پيغمبر است!
خب گاهي اسرار را كنار ميبرند از قبر خبر ميدهند از سرقت چند سال قبل خبر ميدهند اما بنا بر اين نيست كه جهان را با علم غيب اداره كنند اگر جهان را با علم غيب اداره ميكردند ائمه(عليهم السلام) كه ديگر كسي دست به خلاف نميزد بايد مردم آزاد باشند ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ﴾[11] خب در جريان امام باقر هم اين قصّه بارها به عرضتان رسيد كسي به منزل امام رفت كنيزك رفت دم در در را باز كند او خلافي مرتكب شد وجود مبارك امام باقر از اندرون با صداي بلند فرمود: «اُدخل لا اُمّ لك» اي كاش مادر تو را نميزاييد اين چه كار بود كردي؟! تو خيال كردي اين ديوار نميگذارد ما پشت ديوار را ببينيم اين چه كار بود كردي[12]؟! خب گاهي اين طور ميكنند كه بالأخره براي تعليم و تربيت باشد گاهي هم نه, اسرار را حفظ ميكنند
به پير ميكده گفتم كه چيست راه نجات بخواست جام مِي و گفت راز پوشيدن[13]
اسرار مردم را حفظ كردن راز مردم را حفظ كردن باعث امنيّت جامعه است پردهدري صدها مكافات دارد آخر ما براي چه كسي ميخواهيم اين كار را بكنيم حكم خداست خدا خودش انجام ميدهد ديگر دير هم نشده فوت هم نشده.
پرسش:...
پاسخ: خب براي اينكه عصر ظهور، ثمربخشي جهان بشريّت است ديگر. بشريّت تاكنون ميوه داد اما ميوهٴ كامل و شاداب و پربار نداد. اين همه انبيا و اوليا آمدند و اين شجرهٴ طيّب را بارور كردند آبياري كردند تا جامعه انساني ميوهٴ عقل و عدل بدهد تاكنون نداد ولي حضرت كه ظهور ميكند عقل مردم بالا ميآيد به بركت حضرت حالا «وضع الله يده علي رئوس العباد فجمع بها عقولهم و كَمَلَت به احلامُهم»[14] آنگاه براي اينكه ديگر از اين به بعد به سراغ آلودگي نروند گاهي هم اسرار روشن ميشود. غرض اين است كه بنا بر اين نيست كه پردهدري بشود.
فرمود اينها راههايي است كه ميتواند جامعه را نجات بدهد ﴿وَلَوْ لاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ﴾ اگر اين فضل و عنايت الهي نبود هرج و مرج راه پيدا ميكرد درباره عدّهاي فرمود: ﴿فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ﴾[15] يعني اينها در هرج و مرج دارند زندگي ميكنند اما در دنيا كه نشئه اعتبار است ذات اقدس الهي با اين وضع، جامعه را آرام كرده است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ نور، آيهٴ 2.
[2] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 91.
[3] . سورهٴ بقره، آيهٴ 35؛ سورهٴ اعراف، آيهٴ 19.
[4] . الخلاف (شيخ طوسي)، ج 3، ص 148.
[5] . اعلام الدين، ص 402.
[6] . الانتصار (سيد مرتضي)، ص 267؛ الخلاف (شيخ طوسي)، ج 5، ص 25.
[7] . سورهٴ توبه، آيهٴ 105.
[8] . ر . ك: كشف الغطاء (ط . الحديثه)، ج 3، ص 113 و 114.
[9] . الكافي، ج 7، ص 414.
[10] . الموطّأ (مالك)، ج 2، ص 459.
[11] . سورهٴ كهف، آيهٴ 29.
[12] . الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 272 و 273؛ كشف الغمه، ج 2، ص 141 و 142.
[13] . ديوان حافظ، غزل 393؛ در برخي از نسخهها به جاي «راز پوشيدن»، «عيب پوشيدن» آمده است.
[14] . الكافي، ج 1، ص 25.
[15] . سورهٴ ق، آيهٴ 5.