13 10 2011 4778501 شناسه:

تفسیر سوره نور جلسه 2 (1390/07/21)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَّعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (1) الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (2) الزَّانِي لاَ يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لاَ يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذلِكَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ (3)﴾

معناي غيرت و عناصر محوري قوام آن

سورهٴ مباركهٴ «نور» كه در مدينه نازل شد قسمت مهمّ مطالبش را دربارهٴ تأمين خانواده‌هاي اصيل و راه پرورش اولاد صحيح و مانند آن قرار داد, البته آيهٴ نور كه از غرر آيات اين سور‌ه است هم در اين سور‌ه قرار گرفت. جامعه را خانواده‌هاي اصيل تشكيل مي‌دهند و عنصر محوري خانواده عفاف است كه فرمود: ﴿وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً[1] اگر كسي اين حريمِ عفاف را رعايت نكرد اهل غيرت نيست. در بحثهاي سابق داشتيم كه از برجسته‌ترين اوصاف الهي, غيرت است كه خدا غيور است. غيرت حقيقتي است كه سه عنصر محوري را در بردارد يكي معرفتِ هويّت خود دوم عدم دخالت در امور غير, سوم اجازه ندادن دخالت غير در امور او آن غيرزدايي را مي‌گويند غيرت. اگر كسي بخواهد در حريم ديگري وارد نشود و اگر كسي بخواهد ديگري را در حريم خود راه ندهد كه چنين انساني را مي‌گويند غيور اين فرع بر آن عنصر اول است كه هويّت خودش را بشناسد اگر كسي انسانيّت خودش را شناخت قلمرو هويّت خودش را شناخت, توان مرزبندي را دارد نه از مرز خود بيرون مي‌رود نه اجازه مي‌دهد كسي وارد مرز او بشود نه خانهٴ كسي را نگاه مي‌كند نه اجازه مي‌دهد كسي خانهٴ او را نگاه كند نه نامحرمي را نگاه مي‌كند نه اجازه مي‌دهد نامحرمي او را نگاه كنند. غيرت تنها اين نيست كه انسان, غير را به حريم خود راه ندهد وگرنه گرفتار دياسَت خواهد شد, غيور آن است كه به حريم ديگري هم راه پيدا نكند.

اين از بيانات نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) است كه در نهج‌البلاغه آمده فرمود: «مَا زَنَي غَيُورٌ قَطُّ»[2] هرگز يك انسان غيرتمند زنا نمي‌كند وارد حريم ديگري نمي‌شود.

ازدواج, ضامن بقاي نسل و امنيت جامعه

اگر جامعه بخواهد به امنيّت برسد و جامعه غيور باشد بايد خانواده را درست تأسيس كند (اين يك) به همين مناسبت وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) فرمود هيچ بِنايي در اسلام به عظمت بناي نكاح و ازدواج نيست. [3] بعد در حديث ديگر كه وجود مبارك امام صادق از آن حضرت(عليهما السلام) نقل مي‌كند فرمود: «مَن تَزَوَّج فقد أحرز نصف دينه»[4] يك وقت زندگي, زندگي حيواني است خيال مي‌كنند نكاح براي ارضاي غريزهٴ شهوت و جواني است اين زندگي, زندگي حيواني است انساني نيست چه رسد به اسلامي. يك وقت است كه نه, نكاح را به عنوان [بقاي نسل و انسانيّت مي‌بينيم] ما كه فرشته نيستيم تا دائماً بمانيم براي اينكه نسل بماند انسانيّت محفوظ بماند نكاح مي‌شود فرمود: «مَن تَزَوَّج فقد أحرز نصف دينه» اين نگاه كجا آن نگاه كجا! فرمود پنجاه درصد حفظ دين جامعه به وسيلهٴ ازدواج است اين نگاه به نكاح يك نگاه ملكوتي است اين مي‌خواهد خانوادهٴ ديني بسازد كه بعد جامعهٴ متمدّن را تشكيل بدهد لذا مسئلهٴ زنا را با غيرت و غيور بودن مباين مي‌داند.

خب اگر زنا چندين درجه دارد زناي عين هست زناي گوش هست زناي لامسه هست زناي باصره هست و مانند آن درجات فراواني دارد بعضي گناه صغيرند بعضي گناه كبيرند و مانند آن, اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: «مَا زَنَي غَيُورٌ قَطُّ» قهراً هيچ انسان غيرتمندي هم به نامحرم نگاه نمي‌كند خب اين دين مي‌تواند جامعه را بپروراند, اگر جامعه بخواهد زندگي انساني داشته باشد. خب لذا مسئلهٴ آدم‌كُشي مسئله شرك, اين گونه از گناهان بزرگ را ذكر مي‌كند در كنارش مسئلهٴ زنا را ذكر مي‌كند.

بيان معارفي از حكمت الهي براي تحكيم زندگي انساني در آيات

در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه بحثش قبلاً گذشت در آيهٴ 22 به بعد اين معارف شروع مي‌شود كه فرمود: ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً﴾ از اين توحيد و نفي شرك شروع مي‌كند تا به مسئله قتل و آدم‌كُشي مي‌رسد و همچنين فرزندكُشي ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاَقٍ﴾[5] بعد فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَي إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلاً﴾[6] بعد ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾[7] بعد ﴿ لاَ تَقْرَبُوا﴾[8] بعد ﴿وَأَوْفُوا الْكَيْلَ﴾[9] بعد ﴿وَلاَ تَقْفُ﴾[10] آن‌گاه فرمود: ﴿ذلِكَ مِمَّا أَوْحَي إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ﴾[11] اين حكمتي كه خداي سبحان به بشر ياد مي‌دهد كه ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[12] در اين آيات كه صدرش توحيد است و ذيلش اين حكمت عملي است آمده است; فرمود حكمتي كه ما مي‌گوييم اينهاست ﴿ذلِكَ مِمَّا أَوْحَي إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ﴾ بعد دوباره به مسئلهٴ توحيد كه اهمّ معارف است مي‌پردازد ﴿وَلاَ تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ كه بحثش مبسوطاً در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» گذشت.

اوصاف و ويژگيهاي عبادالرحمن

چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» هم به عنايت الهي خواهد آمد در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «فرقان» كه از آيهٴ 63 شروع مي‌شود ﴿عِبَادُ الرَّحْمنِ﴾ را كه معرفي مي‌كند مي‌فرمايد اينها كساني‌اند كه ﴿يَمْشُونَ عَلَي الْأَرضِ هَوْناً و بسياري از معارف و احكام و حِكم را ذكر مي‌كند فرمود اينها موحّدند اينها قتل نفس ندارند و اينها كساني‌اند كه اهل زنا نيستند ﴿وَالَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ مشرك نيستند ﴿وَلاَ يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ كه قتل نفس ندارند ﴿وَلاَ يَزْنُونَ﴾ خب اينها را قرآن از اوصاف ﴿عِبَادُ الرَّحْمنِ﴾ مي‌داند اينها را جزء حكمت مي‌داند و وجود مبارك رسول گرامي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ازدواج را حفظ نصف دين مي‌داند[13] اساس دين اين است منتها كسي كه دستش بسته است پايش بسته است دهنش بسته است گوشش بسته است فلج است و زمين‌گير است اين در مكتب قرآن جزء معلولين است بله خب اين نمي‌تواند ازدواج بكند ولي خودش دست خودش را بست چشم خودش را بست گوش خودش را بست خودش را فلج كرد معلول كرد. خب اين تشريفات و قيودي كه براي زندگي است كه فلان كس از سفر آمده ما بايد كادو بدهيم بچه نصيبش شده ما بايد كادو بدهيم مي‌خواهد مكه برود كادو بدهيم اين تشريفات براي چيست؟! اول زندگي انسان هر چه ساده‌تر, راحت‌تر.

ذكر رنج انسانهاي مرفّه در بيان اميرالمؤمنين

در آن خطبه نوراني حضرت امير كه چند سال قبل آن خطبه را خوانديم حضرت بررسي كرده خب عاقل‌ترين مرد بعد از پيغمبر [حضرت علي است و] ديگر خدا دومي خلق نكرد يعني الآن اگر هفت ميليارد جمع بشوند بخواهند سور‌ه‌اي مثل قرآن بياورند محال است اين هفت ميليارد جمع بشوند همه‌شان بخواهند عنصري مثل علي بن ابي طالب تحويل بدهند آن هم محال است فرقي نيست يعني فرقي نيست بين امام و قرآن. اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه تبيين كرده فرمود داشتن و مرفّه بودن درست است خدا تحريم نكرده ولي كساني كه زندگي مرفّه دارند بايد بدانند كه ضمناً از تحقيري هم رنج مي‌برند آن وقت تبيين كرد. فرمود داشتن و مرفّه بودن آيا كمال است يا كمال نيست اگر بگوييد كمال است خب انبياي الهي كه اين را نداشتند وضع وجود مبارك عيساي مسيح را موسي را داوود را, همه اينها را حضرت ذكر كرد فرمود وضع داوود را براي شما بگويم وضع عيسي را بگويم وضع موسي را بگويم وجود مبارك پيغمبر هم كه قصّه‌اش معلوم بود فرمود اينها همه‌شان ندار بودند يعني امكانات داشتند اما «قرار بر كف آزادگان نگيرد مال»[14] زره‌بافي و زره‌فروشي داوود را شرح داد با اينكه رهبر انقلاب بود ﴿وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ[15] رهبري انقلاب را قتل جالوت را به عهده داشت اما فرمود اين با زنبيل‌فروشي ارتزاق مي‌كرد مثل اينكه وجود مبارك حضرت با داوود بود با موسي بود. اگر اين كمال است بايد ملتزم بشويد كه خدا اين كمال را به بهترين انسانها كه انبيا هستند نداد, اين را كه نمي‌شود گفت ناچاريد بگوييد اين كمال نيست و هو الحق بعد آن عبارت را دارد فرمود اين كسي كه وضع مالي‌اش خوب است سفرهٴ رنگيني دارد ضمناً اين مقدار را لااقل بفهمد كه خدا دارد او را توهين مي‌كند.[16] اين بيان نوراني حضرت است در نهج‌البلاغه كه خوانديم.

ويژگي پيامبر در برچيدن رسوم و عادات غلط جاهليت

حالا خيلي از ماها گرفتار اين وهن و حقارتيم, اگر داريم بسيار خب حرام نيست اما اگر نداريم مخصوصاً در اوايل زندگي بسازيم با اين. غالب بزرگان وضع زندگي‌شان در اوايل همين طور بود. اين إصْر اين غُل اين زنجيري كه ذات اقدس الهي فرمود پيغمبر از دست و پاي مردم باز مي‌كند يعني واقعاً مردم حجاز در زنجير بودند همه‌شان برده بودند و زنجيري يا اين عادات اين آداب اين رسوب اين رسوم غلط زنجير است؟

در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه اين قسمت گذشت پيامبر را كه در كتابهاي آسماني پيشين معرفي مي‌كند مي‌فرمايد آن حضرت ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالْإِنْجِيلِ﴾ ما شناسنامه حضرت را در تورات گفتيم در انجيل گفتيم, گفتيم پيامبر كسي است كه ﴿يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ﴾[17] آن غُل را آن زنجير را آن دست و پا گير را از اينها گرفت اينها را آزاد كرد خب يعني همه مردم اينها برده بودند و زنجيري, در زندان بودند يا اين عادات و رسوب غلط, زنجير است.

لزوم تأسي از زندگي ساده امامان معصوم(عليهم السلام)

اگر ما اين عادات و رسوب غلط را بگذاريم كنار خيلي افرادند با همين زندگي ساده با همين شهريه مي‌توانند همسر داشته باشند مخصوصاً همسراني كه آنها هم به لطف الهي به بركت قرآن و عترت با اين معارف آشنا شدند. بنابراين از بهترين راههاي زندگي سرعت در ازدواج است سنّ ازدواج بالا برود يا ـ خداي ناكرده ـ طلاق بعد از ازدواج پديد بيايد اين اساس خانواده را به هم مي‌زند. حالا آن روايت نوراني را هم مي‌خوانيم.

پرسش:...

پاسخ: خيليها با اجاره زندگي مي‌كردند ما دلمان مي‌خواهد اتاق خوابمان اتاق پذيراييمان هالِ بي‌حالمان همه جدا باشد اين نيست, نيست يعني نيست. ما خودمان چهار سال در اول ازدواج تنها در حجره زندگي مي‌كرديم اين راه شدني است مثل ما هم فراوان بودند شش ماه از يكديگر خبر نداشتيم اول مهر مي‌آمديم تعطيلات فروردين هم برمي‌گشتيم مثل ما هم خيلي بودند. اينكه ما حرم مي‌رويم البته حرم مي‌رويم براي ثواب هم است اما قسمت مهمّي كه در و ديوار اين حرم را مي‌بوسيم اين است كه اينها ما را عاقل كردند اين حرفها را اينها آوردند; عقل, عقل, عقل! تنها چيزي كه جامعه را اداره مي‌كند عقل است خب اگر كسي بخواهد عاقلانه زندگي كند همين شهريه برايش كافي است ما دلمان مي‌خواهد كه هر كس هر كاري كرده كادويي بدهيم خب براي چه؟ اين تشريفات براي چيست؟

فرمود اينها ﴿يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ﴾[18] زنجير را پيغمبر گرفته آن دهن‌بند را گرفته آن چشم‌بند را گرفته آدم مي‌بيند جهان چه خبر است خب به سلامتي رفته به سلامتي آمده زيارتش هم مقبول دعايش هم مستجاب حالا حتماً ما بايد كادو بدهيم اينها براي چيست؟ مگر اين اجاره‌نشيني قبلاً رسم نبود و فراوان نبود. غرض اين است كه دين به ما آموخت چطوري زندگي كنيم آ‌ن وقت لذّت ساده‌زيستي را انسان از لذّت پرخوري و بدخوري بهتر مي‌داند. اين بيان نوراني حضرت امير است ما كه زيارت مي‌كنيم به اينها مي‌گوييم «كلامكم نور»[19] يعني چه؟ نور همين است ديگر در زيارت «جامعه» هست وقتي مشاهد مشرّفه شرفياب شديم عرض بكنيم كه «و كلامكم نور» خب اينها نور است ديگر. فرمود اگر كسي بخواهد مرفّه زندگي كند ضمناً اين مقدار شعور را داشته باشد كه اين تحقيري است.[20] عاقلانه زندگي كردن ممكن است فرمود: «مَن تَزَوَّج فقد أحرز نصف دينه»[21] نصف دين در ازدواج و نكاح است. مهريه گران كه گفتند كه زني مشئومه است با شئامت است كه مهريه‌اش زياد باشد[22] خب براي چه؟ خب بالأخره اينها دين است ديگر.

زندگي و سياست بر اساس ديانت

خدا غريق رحمت كند مرحوم مدرّس را اينكه مي‌گفت سياست ما عين ديانت ماست حرف صحيحي است زندگي ما هم عين ديانت ماست ما واقعاً سكولار زندگي مي‌كنيم يعني مرز دين ما از مرز زندگي ما جداست. ما يك نماز و روزه‌اي داريم بله اما يك ازدواج داريم خريد و فروش داريم خورد و خواب داريم دين در اين زندگي نيست دين ما فقط در نماز و روزه است يعني جدايي دين از سياست يك مرحله, جدايي دين از زندگي مرحله ديگر, ما نمي‌گوييم جدايي دين از سياست ولي مي‌گوييم جدايي دين از زندگي! خب آثار دخالت دين در زندگي همين است ديگر مي‌شود «مَن تَزَوَّج فقد أحرز نصف دينه» ساده‌ترين مردم, نزديك‌ترين مردم به انبيا هستند كسي كه وضع مالي‌اش در رفاه است ضمناً اين را بفهمد كه «حقّره الله» حضرت فرمود آنهايي كه سفره رنگين دارند بدانند كه خداي سبحان دارد آنها را اهانت مي‌كند,[23] حالا ما به آن حد نرسيديم لااقل اين ساده‌زيستي را يك سر و گردن از ديگري بلندتر باشيم خجل نباشيم. آنها كه نيست اين مسئلهٴ زنا پيش مي‌آيد از نگاه پيش مي‌آيد تا مراحل ديگر خب.

كيفيت اجراي حكم زنا در اسلام

خب پس در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» مسئله زنا در كنار شرك و قتل قرار گرفت. در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» مسئله زنا در كنار قتل و در كنار شرك قرار گرفت و اگر در موارد ديگر غيبت گفته شد «اشدّ من الزنا»[24] است بايد ديد كدام غيبت و چه درجه‌اي از غيبت نسبت به چه درجه‌اي از زنا, نگاه به نامحرم هم زناي عين است كدام غيبت از كدام زنا اشدّ است بايد جداگانه بحث بشود.

در اين قسمت فرمود: ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ خطاب به مردم و امّت اسلامي است ولي مجريان حدود الهي ائمه مردم‌اند كه از طرف خداي سبحان به وسيلهٴ پيامبر و به وسيله خود ائمه(عليهم السلام) منصوب شدند ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾  بخواهيد شفاعت كنيد وساطت كنيد وسيله بشويد براي تخفيف يا براي ترك, اين كار را نكنيد نه شفاعت كنيد نه در زدن, اين تازيانه را و دست را محكم ببريد بالا ولي شُل بياوريد پايين اين كار هم نكنيد كه رأفت كاذب داشته باشيد, بگذاريد اين دردناك باشد.

لزوم مشاهده مؤمنين بر اجراي حكم زنا و آثار آن

مطلب بعدي دو عنصر محوري را ذكر كرده. فرمود عدّه‌اي بيايند ببيند اين عدّه, كفار نباشند براي اينكه وقتي كافر اين صحنه را ببيند خيال مي‌كند دين, دين خشونت است اما مؤمن كه ببيند دو فايده اصيل دارد اين را به صورت امر غايب ذكر كرده فرمود: ﴿وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ يكي اينكه مي‌بينند مي‌گويند خدا را شكر كه تبهكاران دارند به كيفرشان مي‌رسند; يكي اينكه عبرت مي‌گيرند خودشان مبتلا نمي‌شوند لذا فرمود: ﴿وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ نه «طائفة من الناس» چرا اجراي حدود الهي در اَرض عدو روا نيست؟ براي اينكه آنها توهّم همان اسلام‌هراسي و خشونت‌باري اسلام را مطرح مي‌كنند اينها كه نمي‌دانند اين يك عدل مقدّس يك خشونت مقدّس است گفتند اجراي حدود در اَرض كفار نباشد (يك) در هنگام اجراي حدود كافران حضور نداشته باشند (دو) براي اينكه اينها خيال مي‌كنند اسلام دينِ خشونت است. مؤمنين حاضر باشند براي چند فايده يكي براي عبرت‌گيري يكي اينكه خوشحال باشند كه حدود الهي دارد اجرا مي‌شود.

اين جريان سوء استفاده يا تعبيرات ديگري كه حالا در رسانه‌‌ها هست حالا يا اختلاس است يا سوء استفاده است يا فساد اقتصادي است مؤمنين بايد حضور داشته باشند بفهمند كه دين دارد جاري مي‌شود اين يك حكم نيست كه «قضية في واقعة شخصيّه» مخصوص زنا باشد نه قتل هم همين طور است فساد مالي هم همين طور است مسائل ديگر هم همين طور است تا جامعه اسلامي بفهمد حكم الهي اجراشدني است وقتي فهميد هم عبرت مي‌گيرد هم مقتدر مي‌شود و خدا را شكر مي‌كند كه حدود الهي دارد اجرا مي‌شود. درباره قتل هم همين طور است درباره مسائل ديگر هم همين طور است اين طور نيست كه يواش پرونده بيايد و يواش برود نه خير جامعه بايد بفهمد ﴿وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ خب.

بيان احتمالات متعدد در بزهكاري زن و مرد

در سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود اگر زنهايي به بزهكاري آلوده شدند; آيهٴ پانزده سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين بود ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِكُمْ﴾ بعد از استشهاد چهار نفر و ثابت شدن ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّي يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾. در سورهٴ مباركهٴ «نساء» هنگام بحث از اين آيه اين احتمالات و شُعب احتمالات گذشت كه آيا اين ناظر به مساحقه است براي اينكه دارد ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِكُمْ﴾ زنهايي كه اين‌چنين‌اند سخن از مرد نيست يا نه مساحقه نيست زنا را هم مي‌گيرد. آيا اين مربوط به مُحصنه است به شهادت اينكه دارد ﴿مِن نِسَائِكُمْ﴾ وگرنه مي‌فرمود «مِن النساء» اينكه دارد از زنهاي شما يعني زنهاي همسردارند اين هم دو احتمال. آيا اين ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ﴾ ناظر به حبس ابد است يا نه, نگذاريد اينها از خانه بيرون بيايند كار را كه مرد انجام مي‌دهد اينها مواظب باشيد در خانه باشند كه ديگر دوباره مشابه اين كار نشود اين توبيخي باشد براي اينها صيانتي باشد براي اينها. وجوه و احتمالات فراواني بود كه نظر نهايي در ذيل آيه پانزده سورهٴ «نساء» گذشت ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً﴾ كه گفته شد سبيل يا راهي است كه آن مسئله حد را در بردارد.

در آيه شانزده همان سور‌ه فرمود: ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ﴾ اين ﴿وَاللَّذَانِ﴾ است نه «والذي» با «الّتي» نه «اللّاتي» ﴿اللَّذَانِ﴾ است اين ﴿اللَّذَانِ﴾ براي دو مذكّر است آيا اين ناظر به همان خلافي است كه بين مردها اتفاق مي‌افتد يا نه يكي مرد است ديگري زن, به جاي اينكه يكي مذكّر و ديگري مؤنّث هر دو را مذكّر آورده كه اكثر مفسّرين اين دومي را پذيرفتند يعني دو نفر كه يكي مرد است و يكي زن اگر گرفتار آن فاحشه شدند ﴿فَآذُوهُمَا﴾ اين اذيّت با آن ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ﴾ دو چيز است آنجا احتمال اينكه مواظب باشيد از خانه بيرون نرود ديگر آلوده نشود اين يكي, اينجا ﴿فَآذُوهُمَا﴾ اگر اذيت باشد به معني زدن و امثال ذلك باشد بعد با حدّ بعدي نسخ مي‌شود كه فرمود: ﴿مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ اما اگر ناظر به استخفاف و تحقير و طرد اجتماعي و بي‌حرمتي باشد اين هميشه هست تا اينكه توبه بكنند اگر توبه كرد و انسان شايسته شد كه خب يك فرد عادي است از مزاياي حقوقي فرد عادي برخوردار است.

دائمي و تشريعي نبودن حكم ازدواج بزهكار

عمده آيه بعد است كه فرمود: ﴿الزَّانِي لاَ يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لاَ يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ﴾ نظم طبيعي اقتضا مي‌كرد و به حسب ظاهر, انسان خيال مي‌كند كه اين طوري بايد گفته مي‌شد «الزّاني لا يَنكح الاّ زانيةً أو مشركةً و الزّانيةُ لا تَنكحُ إلاّ زانياً أو مشركا» اما در جمله دوم نفرمود «والزانية لا تنكح» بلكه فرمود: ﴿وَالزَّانِيَةُ لاَ يَنكِحُهَا﴾ اين براي آن است كه خب معمولاً خواستگاري و خطبه از طرف مرد شروع مي‌شود از اين جهت معمولاً نكاح از طرف مرد آغاز مي‌شود لذا فرمود: ﴿وَالزَّانِيَةُ لاَ يَنكِحُهَا﴾.

عمده اين تهافت بين صدر و ذيل است; صدر آيه جملهٴ خبريه است اين جملهٴ خبريه كه زاني ﴿الزَّانِي لاَ يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً﴾ خب اين‌چنين نيست كه خيلي افرادند كه زاني‌اند ولي با فرد عادي ازدواج مي‌كنند گاهي ممكن است كسي زانيه باشد يك فرد عادي و غير زاني با او ازدواج بكند. اگر اين خبر است كه مطابق با واقع نيست اگر به داعي انشاء القا شده است معنايش اين است كه اين كار حرام است و ذيل با صدر هماهنگ است در ذيل, حرمت تشريعي را فهماند فرمود: ﴿وَحُرِّمَ ذلِكَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ﴾ خب اين جزء محرّمات است يعني اگر كسي زاني بود الاّ ولابد بايد بگردد زانيه يا مشركه را پيدا كند با او ازدواج كند و اگر كسي زانيه شد الاّ ولابد بايد همسر زاني بشود يا مشرك, اين حكم تشريعي است يا حكم تشريعي نيست.

رواياتي كه از اهل بيت(عليهم السلام) در اين ذيل رسيده است حدود را مشخص كرده. فرمود اگر كسي مُشتهَر به زنا شد (يك) حدود الهي درباره او اجرا شد (دو) اين ديگر همه مي‌دانند كه اين حدّ زنا خورد و توبه هم نكرد (سه) چنين انساني حق ندارد با زنِ پاك ازدواج كند و اگر زني به زنا آلوده شد شهرت پيدا كرد كه آلوده است (يك) حدّ زنا بر او جاري شد (دو) توبه هم نكرد (سه) چنين كسي را نمي‌شود يك انسان طاهري بگيرد.[25] اينها كه مي‌گويند جمله خبريه است مي‌فرمايند اين به لسان غالب هست نه به لسان دائم, نظير اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «نور» در آيات بعد يعني آيهٴ 26 به اين صورت است كه ﴿الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ﴾ كه اين حكم هم جاري مجراي غالب است آن حكم هم جاري مجراي غالب است پس خبر است نه اينكه به داعي انشاء القا شده باشد اولاً و به صورت غلبه است نه دوام ثانياً يعني ميل طبيعي تبهكاران با يكديگر است يك انسان بزهكار طبعاً مي‌خواهد با كسي مثل خودش ازدواج كند.

در همين سورهٴ مباركهٴ «نور» آيهٴ 32 به اين صورت است كه ﴿وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ بالأخره اين دختر خانم يك روزي دارد تا خانهٴ پدر است رزق او از آن مجرا به او مي‌رسد وقتي به خانه شوهر آمد اين مجرا عوض مي‌شود. فرمود اگر شما وضع مالي‌تان خوب نيست خدا شما را بي‌نياز مي‌كند با ازدواج, چه موقع ما بايد به اين حرفها ايمان بياوريم؟ تا عاقل نشديم زندگي همين است عقل, عقل!

تعريف حكيمانه بوعلي از اميرالمؤمنين(عليه السلام)

حالا سفارشي از مرحوم بوعلي بخوانيم كه حديثي را ايشان در آن معراج‌نامه آورده كتابي نوشته معراج‌نامه كه وجود مبارك پيغمبر به حضرت امير(سلام الله عليهما) دستوري مي‌دهد وقتي مي‌خواهد از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تعريف بكند حكيمانه پيغمبر را معرفي مي‌كند. وقتي مي‌خواهد علي بن ابي طالب را معرف بكند حكيمانه معرفي مي‌كند من هيچ, هيچ يعني هيچ تعبيري از هيچ كسي نديدم كه به عظمت تعبير مرحوم بوعلي از وجود مبارك حضرت امير باشد. وقتي تعريف از وجود مبارك حالا مي‌خواهد نقل كند كه حديث را چه كسي به چه كسي گفته پيغمبري كه اعزّ انبياست چه هست چه هست چه هست به علي بن ابي طالب كه علي بن ابي طالب در بين خلق «كالمعقول بين المحسوس» است يعني الآن كه هفت ميليارد بشر روي زمين زندگي مي‌كند علي عقل است اين هفت ميليارد دست و پا و چشم و گوش, با اينكه خود مرحوم بوعلي و فارابي و ابوريحان جزء برجسته‌ترين افرادند. فرمود ديگران به منزلهٴ چشم و گوش‌اند كه عقل اينها را هدايت مي‌كند چشم كه قدرت تصديق ندارد گوش كه قدرت تصديق ندارد همه اينها را عقل اداره مي‌كند فرمود او در بين خلق مثل عقل است در بين حواس. آنكه در حاشيه الهيات شفا هست اين است كه ابن‌سينا گفته كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) «بين الأصحاب كالمعقول بين المحسوس» يعني اوّلي و دومي و سومي و ساير صحابه اينها به منزله چشم و گوش‌اند و علي عقل است اما آنكه در اصل كتاب هست دارد علي(سلام الله عليه) در بين خلق «كالمعقول بين المحسوس» او عقلِ محض است. به حضرت امير چه گفت؟ گفت اگر مردم به عبادتها مشغول‌اند تو به تفكّر عقلي مشغول باش جلو مي‌زني.[26]

تأمين زندگي توسط خدا در صورت ازدواج با تعقّل

آنچه جامعه را دور مي‌كند همين مشكل است. كسي عاقل است كه حرف آفريدگارش را گوش بدهد ديگر چون عقل «ما عبد به الرحمن» است. فرمود اگر ازدواج كرديد در صورتي كه طرفين عاقل بوديد گرفتار مهريه زياد جهيزيه زياد كادوهاي بيجا نبوديد ﴿إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾[27] همه را خدا روزي مي‌دهد ولي كساني كه عاقلانه نكاح مي‌كنند خداي سبحان آنها را تأمين مي‌كند. خب برخيها خيال كردند اين آيه ناسخ آن آيه است خب اين آيه عام است ناسخ آن آيه است خب اين آيه عام است ولو بعد نازل شده عام كه مخصّص خاص نيست او درباره خصوص زاني و زانيّه است اين دربارهٴ اَياما و اَيّم يعني بي‌همسر, اگر كسي بي‌همسر بود شما به او همسر بدهيد خب اين عام چگونه مي‌تواند مخصّص آن باشد, پس آن به همين عموم به همين اطلاق خودش باقي است.

بيان امام صادق در ذيل آيه انسانهاي بزهكار

اين روايات را صاحب كنزالدقائق ذيل همين آيه ذكر كرده و آن چند روايت است; در جلد نهم صفحهٴ 245 اين است كه وجود مبارك امام صادق دربارهٴ اين آيه فرمود: «هنّ نساءٌ مشهوراتٌ بالزّنا و رجالٌ مشهورون بالزّنا شُهوروا به» (يك) «و عُرفوا به و الناس اليوم بذلك المنزل فمن اُقيم عليه حدّ الزنا أو متّهمٌ بالزّنا لم ينبغ لأحدٍ أن يناكحه حتّي يعرف منه التوبة» پس اگر كسي معروف بود به اين بزهكاري حدّ الهي بر او جاري شد و توبه نكرد اين سه قيد را داشت مشمول آيه است, چند روايت است كه در صفحهٴ 245 آمده است.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ روم, آيهٴ 21.

[2] . نهج‌البلاغه, حكمت 305.

[3] . ر.ك: من لا يحضره الفقيه, ج3, ص383.

[4] . الامالي (شيخ طوسي), ص518.

[5] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 31.

[6] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 32.

[7] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 33.

[8] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 34.

[9] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 35.

[10] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 36.

[11] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 39.

[12] . سورهٴ بقره, آيهٴ 129; سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 164; سورهٴ جمعه, آيهٴ 2.

[13] . الامالي (شيخ طوسي), ص518.

[14] . گلستان سعدي, باب اول, حكايت 13.

[15] . سورهٴ بقره, آيهٴ 251.

[16] . نهج‌البلاغه, خطبهٴ 160.

[17] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 157.

[18] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 157.

[19] . من لا يحضره الفقيه, ج2, ص616.

[20] . ر.ك: نهج‌البلاغه, خطبهٴ 160.

[21] . الامالي (شيخ طوسي), ص518.

[22] . الكافي, ج5, ص568.

[23] . ر.ك: نهج‌البلاغه, خطبهٴ 160.

[24] . الخصال, ج1, ص63.

[25] . الكافي, ج5, ص354 و 355.

[26] . معراج‌نامه, ص15.

[27] . سورهٴ نور, آيهٴ 32.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق