أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
آياتي كه مربوط به ارث در قرآن كريم مطرح است چند طايفه است: طايفه اولي ضمن اينكه اصل ارث را تشريع ميكند، وراث را هم بيان ميكند كه وارثان چه کسانی هستند. اين طايفه از آيات كه براي تبيين وراث است، يك قسم وراث را به طور اجمال بيان ميكند قسم ديگر وراث را به طور تفصيل. آن وقت بعضي از طوايف كه ميراث را مشخص ميكنند در آن طوايف هم كه ميراث را بيان ميكنند وارث را هم روشن ميكنند. اما الان «في الجمله» در بيان اصل وراث است كه چه كساني ارث ميبرند.
در جاهليت ارث بود يعني ما ترك ميت را ميبردند اما به زنها ارث نميدادند و بچه هاي خردسالي كه قدرت دفاع نداشتند ارث نميدادند و مانند آن و به هم پيمانها ارث ميدادند. ولي قرآن در درجه اول مسئله وراث را در سوره «نساء» آيه 33 اين چنين مشخص فرمود كه : ﴿وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلی كُلِّ شَيْءٍ شَهيدا﴾ كه چند وجه در اين آيه كريمه آورده؛ يعني ما براي هر يك از شما موالي قرار داديم كه اولياي ارثند و آنچه را كه ميت ترك كرد ارث ميبرند. آنها چه کسانی هستند؟ آن موالي كه ارث ميبرند آن وراث، والدانند و اقربونند و هم پيمانهاي آنها. يا نه، به شهادت اينكه ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾[1] كه والدان و اقربون در آن آيه فاعل ﴿تَرَكَ﴾ هستند اين را هم تفسير كنيم به اينكه ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾؛ چون در آن آيه كريمه والدان و اقربون فاعل ﴿تَرَكَ﴾ هستند و فاعل ﴿تَرَكَ﴾ كه شدند ميشوند مورث. ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾. برابر آن آيه والدان و اقربون ميشوند فاعل و مورث. كه اگر زمخشري يا ديگران احتمال دادند كه والدان و اقربون فاعل باشند نكته آن اين است[2] و اما چون در ذيل اين آيه دارد كه ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾ بر اساس آيه 7 سوره «نساء» اين است كه ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾ معلوم ميشود كه ﴿الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾ فاعل ﴿تَرَكَ﴾ است و مورث است؛ نه اينكه بيان موالي باشد كه بيان وراث باشد.
اما اين ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾ي كه در ذيل آيه 33 يعني آيه محل بحث دارد، اين نشان ميدهد كه اينها بيان موالي است و تبيين وراث است نه بيان مورث. دارد ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾ اگر چنانچه اين والدان و اقربون فاعل ﴿تَرَكَ﴾ باشد و بيان مورث باشد بايد ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾ اين دو تا ضمير بايد برگردد به آن موالي كه در صدر ذكر شده است كه آن موالي وراثند، والدان و اقربون مورثند. و اين مناسب با ارجاع ضمير نيست كه به آن بعيد برگردد. اما ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾ اگر به اين قريب برگردد «كما هو الظاهر»، پس ﴿الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾ بيان آن موالي است، بيان وراث است نه بيان مورث. پس ﴿وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ﴾ كه اين موالي «يرثون مما تركه الميت». آن موالي چه كسانياند، والدان و اقربون و هم پيمانهاي شما هستند ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾ و الا اگر چنانچه والدان و اقربون و ﴿الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ بيان مورث باشد، اين دو تا ضمير ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾ هر دو بايد برگردد به «ما هو البعيد» يعني موالي. ولي اگر بگوييم هر چه را كه ميت ترك كرده است، وراث هر كه هست عبارت از ولدان و اقربون و هم پيمانهايشان هستند. ﴿فَآتُو﴾ اينها را نصيب اينها؛ نصيب اينها كنند.
پرسش: ...
پاسخ: ﴿مِمَّا تَرَكَ﴾ يعني ميت. اينكه در قرآن نمونههايش هست كه شما آنچه و ﴿إِذا حَضَرَ الْقِسْمَة﴾[3] را، يعني قسمت چه كسي؟ قسمت مال ميت را ديگر. ﴿فَارْزُقُوهُم﴾؛[4] يعني ضميري است مرجع در آن معلوم است به «حذف ما يعلم منه جايز». ضمير ﴿تَرَكَ﴾، فاعلش به ميت برميگردد چون، لازم نيست در لفظ باشد چون خود از صدر و ذيل آيه در تمام اينها نشان ميدهد كه اين درباره جريان آنچه كه از ميت به باز ميماند. آن وقت ميگويد كه اگر مرديد چنين باشد، در صدر و ذيل آياتي كه در سوره «نساء» است. اگر زمخشري در آيه 33 محل بحث ميگويد كه فاعل ﴿تَرَكَ﴾، ﴿الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾اند، ميشود براي زمخشري تأييد آورد گرچه از او نقل نكردهاند كه آيه 7 سوره «نساء» شاهد هست كه ﴿الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾ فاعل ﴿تَرَكَ﴾ است. ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾ ميشود به نفع زمخشري استشهاد كرد به آيه 7 سوره «نساء» كه آيه 33 سوره «نساء» كه محل بحث است، آن هم همين را ميخواهد بگويد كه ﴿مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُم﴾؛ منتهي در ارجاع اين دو تا ضمير كه ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾ بايد برگردد به «ما هو البعيد» كه موالي خواهد بود، اين يكي و آيه ميخواهد وراث را بيان كند يا ميت را كه مورث است. مورث نقشي ندارد؛ بيان، بيان وراث مهم است. چون اينها نوع آيات اين است كه دارند وارث را مشخص ميكنند براي اينكه در جاهليت «نساء» و يتامي و افراد مستضعفي كه نميتوانستند از حريفشان دفاع كنند اينها را از ارث محروم ميكردند، بر اين قسمت قرآن خيلي تكيه ميكند.
بنابراين بر اساس اين تعبير ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾، اين برميگردد به موالي. مگر اينكه به تعبير بعضي از اين آقايان نظير فاضل كاظمي ايشان ميفرمايند ﴿وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ جمله مستأنفه است؛[5] آن وقت ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾ بر ميگردد به ﴿الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ نه به همه اينها. اگر به اين برگردد آن وقت جمله مستأنفه و مستقل ميشود. بنابراين ﴿وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾؛ اما ﴿وَ الَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ﴾ اينها هم ﴿فَآتُوهُمْ نَصيبَهُمْ﴾. به اين جهت اگر باشد، ديگر ﴿مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾ همان طور كه زمخشري احتمال داده فاعل ﴿تَرَكَ﴾ هستند و يؤيده آيه 7 سوره «نساء» كه ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾.
آنچه كه در جاهليت بود مسئله توريث بود كه وراثي را محروم ميكردند. يتامي، دخترهاي محروم و مستضعف. اينها را قرآن رويش تكيه كرده. فرمود به اينكه ﴿وَ يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّساءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتيكُمْ فيهِنَّ وَ ما يُتْلى عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ﴾ در همين سوره مباركه «نساء» است. مسئله ﴿يَسْتَفْتُونَكَ﴾ در سوره «نساء» در دو قسم است. يكي آخر آن است مربوط به كلاله است. يكي هم در وسطهاي آن است كه درباره زنها از تو استفتاء ميكنند. از تو فتوا ميخواهند ولي خدا فتوا ميدهد؛ اين فتوا، فتواي الهي است. از تو طلب فتوا ميكنند و اما تو كه مستقل نيستي. فتوا را بايد از راه وحي دريافت كني. يا قبلا خدا بيان كرده در قرآن، فتواي خدا هست يا الان براي شما وحي ميآيد. ﴿وَ يَسْتَفْتُونَكَ﴾ درباره «نساء»؛ ﴿قُلِ اللَّهُ يُفْتيكُمْ فيهِنَّ﴾ و آنچه هم كه قبلا به وسيله وحي در قرآن آمده و مقرر شد ﴿وَ ما يُتْلى عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ﴾، ﴿وَ يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّساءِ﴾ چون به زنها ارث نميدادند. ﴿قُلِ اللَّهُ يُفْتيكُمْ﴾ فتوا، فتواي الهي است. ﴿فيهِنَّ﴾ درباره زنها ﴿وَ ما يُتْلى عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ﴾ درباره ﴿في يَتامَى النِّساءِ اللاَّتي﴾؛ «يتامي» يعني يتامايي كه از «نساء»ست، بيانيه است. درباره يتامايي كه از «نساء»ست. ﴿اللاَّتي لا تُؤْتُونَهُنَّ ما كُتِبَ لَهُنَّ﴾ آنچه كه به عنوان فرض الهي براي اينها نوشته شد، شما به اينها نميدهيد و سهم «نساء» خردسال را نميدهد. اينها را معمولاً در جاهليت نگه ميداشتند اگر از جمال بهرهاي داشتند كه با اينها ازدواج ميكردند و الا رهايشان ميكردند مالشان را هم ميخوردند. ﴿لا تُؤْتُونَهُنَّ ما كُتِبَ لَهُنَّ﴾ و اگر از جمال برخوردار بودند كه ﴿وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ﴾. درباره اينها خدا فتوا ميدهد و همچنين درباره مستضعفين از ولدان، پسرهاي خردسال. اصولا بچه هاي خردسال را از ارث محروم ميكردند ميگفتند اينكه اهل رزم و بزم نيست، اينكه اهل نيزه و شمشير نيست كه بتواند دفاع كند.
بنابراين آنچه كه در جاهليت بود اين بود كه عدهاي را از ارث محروم ميكردند «نساء، يتامي النساء و المستضعفين از ولدان». خدا در زمينه اينها فتوا ميدهد و دستور الهي هم اين است كه ﴿وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْيَتامی﴾ براي اهميتي كه داشت ﴿بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِهِ عَليما﴾. پس اين چنين نيست كه زن يا مرد كوچك يا بزرگ در ارث تفاوتي داشته باشند؛ نه، هم ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾ و هم ﴿وَ لِلنِّساءِ﴾. اين استقلال اقتصادي را قرآن براي زنها خيلي تكيه ميكند. به حسب ادب آدم فكر ميكند كه ايجازي كه مخلّ نباشد ممدوح است. مطلبي را كه ميشود با يك جمله گفت چرا با دو جمله بگوييم. اگر بگوييم «للرجال و النساء نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون» همان معنا را گفتيم. اسم «نساء» را هم بخواهيم صريحا ببريم، صريحا برديم. در يك جمله است چرا در دو جمله؟! هم در مسائل اقتصادي هم در مسائل مالي ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ﴾ اگر گفته ميشد «للرجال و للنساء نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون» هم تصريح ميشد و هم مختصرتر بود. اما «للاهتمام» به مسئله ارث نساء، دو جمله جداي از هم «بالاستقلال» ذكر شده.
«هكذا في الاقتصاد» ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْن﴾[6] در مسائل اقتصاد استقلال تجاري زن ميتواند كسب بكند. زن «فيما لا يزاحم» حق بعل را ميتواند مستقل باشد در مسائل اقتصادي. تنها اسم «نساء» را به صراحت بردن قرآن اكتفا نكرد نه در ميراث نه در مسائل استقلال اقتصادي او؛ بلكه «بجملة مستقلةٍ» بيان فرمود. فرمود : ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْن﴾؛ در ارث هم به شرح ايضا! به خاطر اينكه در جاهليت و همچنين بعضي از امم دور افتاده نه تنها به زن ارث نميدادند براي او استقلال اقتصادي هم قائل نبودند. اسلام روي اين خيلي تكيه كرده است كه اين ميتواند تجارت كند، كسب كند و هر چه كرد مال خودش است.
پرسش: ... پاسخ: اگر كسي همسري داشت و قدرتمند بود بعد پيدا كرد مطلب ديگر بود؛ اما حالا زني كه مستضعف است يا پناهگاهي ندارد يا تازه ميخواهد شروع به كار بكند نه؛ ولي آنكه وابسته بود به بيت شريفي نميتوانستند كاري بكنند. براي امم ديگر هم همينطور بود اصلا براي زن عبادت قائل نميشدند در هند و اينها. الان هم هنوز يك عده براي زن اصلا عبادت قائل نيستند و آنها را هم دو بلوك شرق و غرب متمدن ميدانند چون اينها سرسپردهاند.
بنابراين اگر فتوا بخواهي بايد از خدا بخواهي، خدا فتوا ميدهد؛ ﴿يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّساءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتيكُمْ﴾؛ درباره كلاله هم اهميت فتوا اين است كه خدا بيان ميكند خلاصه. هم آخر سوره «نساء» درباره كلاله: ﴿يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتيكُمْ فِي الْكَلالَةِ﴾[7] اين چنين نيست كه انسان اين فتوا و احكام را به طور عادي و ساده تلقي بكند. اين تعبيرات را هم بايد آدم مواظب باشد و الا ـ خدايي ناكرده ـ لطف الهي برميگردد و در بعضي تعبيرات هست كه ما كه نميتوانيم بياييم در مجلس رساله عمليه را تصويب بكنيم. حالا رساله عمليه است، رساله عمليه مگر كتاب كوچكي است؟! يك فقيه جامع الشرايط بايد جانها بكند تا يك خط فارسي بنويسد، اين كه مقاله نيست؛ اين حكم خداست. حالا ساده نوشتند براي اينكه حجت بر مردم تمام بشود بتوانند بفهمند و عمل كنند شده كتاب آسان! منظور اين است كه انسان اگر مواظب گفتههايش نباشد ـ خداي ناكرده ـ لطف خدا هم برميگردد. اين چنين نيست كه حالا آدم بگويد رساله عمليه. غرض اين است كه اين تعبير قرآن كريم فتوا را به ذات اقدس اله نسبت ميدهد. فرمود از تو فتوا ميخواهند ولي خدا فتوا ميدهد. حكم، حكم خداست اين چنين نيست كه حكم غير الهي باشد. هم درباره كلاله و هم درباره اصل ميراث ﴿قُلِ اللَّهُ يُفْتيكُمْ﴾.
پس آنچه كه در جاهليت جلوي اينها را ميگرفتند اسلام آمده خط بطلان كشيد فرمود همة اينها ارث ميبرند. مرد ارث ميبرد، زن ارث ميبرد و از اينجا مسئله تعصيب هم مطرح خواهد شد «كما يأتي» كه اگر با بودن عمو مثلا دختر ارث نبرد، معلوم ميشود كه «نساء» في الجمله ارث ميبرند نه «بالجمله». بنابراين در حالي كه قرآن فرمود مرد هم ارث زن هم ارث ميبرد با رعايت كردن آيه سوره «احزاب» كه در بحث قبل گذشت ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ﴾ با بودن دختر نوبت به عمو نميرسد. با بودن صديقه طاهره(سلام الله عليها) نوبت به عباس نميرسد براساس نصوص خود قرآن كه «سيظهر إن شاء الله».
بنابراين فتوا، فتواي الهي است و فرمود زنها، يتاماي از زنها و مستضعفين از ولدان كه قدرت حمايت و دفاع ندارند خدا فتوا داد آنچه كه براي اينها مقرر شد بايد به اينها داد.
آن وقت مسئله ارث هم بعضيها گفتند به اينكه به عنوان سفارش است، ﴿يُوصيكُمُ﴾ در قرآن دارد. آنهايي كه طرفدار تساوي حقوق زن و مرد بودند آن اوائل كه صحبتش بود، ميگفتند مسئله ﴿يُوصيكُمُ اللَّهُ في أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن﴾[8] هست. يوصي است در حد توصيه است، حكم نيست. بنابراين ميشود خواهر و برادر يکنواخت ببرند. ضرورتي ندارد. وقتي جامعه پذيراي اين توصيه نيست، برادر و خواهر يكنواخت ببرند. در حالي كه قرآن كريم در مورد اين گونه از امور به عنوان فتوي تعبير ميكند، يك؛ و «فيما هو المهم» كه مسئله اختلاف ارث خواهر و برادر است آنجا مسئله فرض تعبير ميكند، دو؛ با يك تأكيدي. حالا «سيظهر إن شاء الله» كه اگر ارث زن بيش از ارث مرد نباشد در اسلام، كمتر هم نيست. زن و مرد، نه خواهر و برادر. در جمع زنها چقدر ارث ميبرند، مردها چقدر ارث ميبرند. در خيلي از جاها صريح قرآن كريم ميگويد زنها و مردها مساوي ميبرند كه پدر و مادر آن زن است و اين مرد هر دو يك ثلث ميبرند. در كلاله يك قسمت كه هم ﴿شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ﴾[9] خواهر و برادر به يك اندازه ميبرند كه صريح قرآن كريم است. در بعضي از جاها اگر مرد بيش از زن ميبرد يعني برادر دو برابر خواهر ميبرد آنجاهاي ديگر هم قرآن جبران كرده. پس صحبت از برادر و خواهر است در تساوي و اختلاف نه صحبت زن و مرد؛ براي اينكه خيلي از جاها دارد قرآن، زن و مرد يكسان ارث ميبرند. حالا آن يك بحث جدايي دارد.
عمده اين است كه در اين گونه از موارد مسئله توصيه و سفارش نيست؛ مسئله فتواست و فرض الهي. اما فتواست در اين گونه موارد به عنوان فتوا تعبير كرده اما به عنوان فرض. غرض اين است كه قبل از مسئله مهر و قبل از مسئله نفقه در مسئله ارث هم اين چنين نيست كه هميشه زن و مرد تفاوت داشته باشند؛ در خيلي از موارد زن و مرد برابر هم ميبرند، پدر و مادر برابر هم ميبرند، در كلاله خواهر و برادر ﴿شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ﴾اند برابر هم ميبرند. در اين ارث معهود برادر دو برابر خواهر ميبرد. غرض اين چنين نيست كه هميشه فرق بكند.
اما اصل آن كه به عنوان فرض است اين چنين بيان شده: اينهايي كه ميترسند بعد از مرگشان بر سر بچههايشان چه بيايد، در زماني كه زندهاند بر سر ايتام و بچههاي مردم چيزي نياورند و الا ميآيد. ﴿وَ لْيَخْشَ الَّذينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً﴾ که ﴿خافُوا عَلَيْهِمْ﴾ اينهايي كه ميترسند بعد از مرگشان بر سر ذريه ضعاف اينها آسيب برسد، خب از خدا بترسند بر سر ذراره مردم آسيب نياورند. ﴿فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَديدا﴾؛[10] اين يكي. اما آنچه كه مربوط به خودش است؛ ﴿إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً﴾ دو تا خطر دارد: يك؛ ﴿إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً﴾، دو؛ ﴿وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيرا﴾[11] الان هم دارند آتش ميخورند، منتها نميدانند. بعدا در قيامت هم گرفتار اخگر افروخته ميشوند بنام سعير؛ ولي الان دارند آتش ميخورند. اگر يك چشم ملكوتي باشد ميبيند اين دارد آتش ميخورد. اين چنين نيست كه بعدها بشود آتش. مثل انساني كه سرگرم يك كارهايي است بعد پاي او مجروح ميشود، وقتي كه فارغ از كار شد ميبيند تمام جوراب و كفش او خوني است. اين خون الان كه نيامده، اين وقتي كه موقع ظهر مشغول پذيرايي بود اصلا متوجه نبود كه چه خبر است، دوستان او در پذيرايي شركت داشتند او براي اينكه از دوستان خوب پذيرايي بكند از اول ظهر شروع كرده تا سه چهار بعد از ظهر، به استقبال برود، به بدرقه برود، پذيرايي بكند، ببرد، بياورد. بعد وقتي كه اينها رفتند چهار بعد از ظهر، اين ميبيند پايش ميسوزد نگاه ميكند ميبيند همه جاي اين كفش را خون گرفته. اين خون كه الان نيامده، همان وقت آمده بود منتها اين بيچاره خبر نداشت. اين است كه قرآن كريم در سوره «قاف» ميفرمايد به اينكه وقتي مجرم را در قيامت ميبرند و آن اوضاع را به او نشان ميدهند، ميگويند اينها بود و تو غافل بودي ﴿لَقَدْ كُنْتَ في غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديد﴾[12] ما حالا كه پرده را برداشتيم فهميدي؛ يعني پرده را از روي تو برداشتيم نه از روي حقيقتها و واقع؛ واقع كه پرده ندارد. اسرار عالم كه پرده ندارد.
آيه 19 به بعد سوره «قاف»: ﴿وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحيد ٭ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ ذلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ ٭ وَجَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ ٭ لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ ٭ وَقَالَ قَرِينُهُ هذَا مَا لَدَيَّ عَتِيدٌ ٭ أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ ٭ مَنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُرِيبٍ﴾[13] غرض اين است كه اين چنين نيست كه حالا انسان كار خلاف ميكند تنها مار و عقرب آنجا باشد. يك مار و عقربي آنجا هست، يك جهنمي آنجا هست كه ميبرند اما يك جهنم و يك مار و عقربي هم آدم با خودش ميبرد.
بعد از اينكه اين دو مطلب را ذكر فرمود: يكي اينكه درباره ايتام اگر بخواهيد به بچههاي شما سخت نگذرد به بچه هاي مردم سخت نگذرانيد. يكي اينكه اگر اموال ايتام را گرفتيد هم خودتان ﴿يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً﴾ است و هم در قيامت هم ﴿وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيرا﴾ اين دو. آن وقت فرمود: ﴿يُوصيكُمُ اللَّهُ في أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن﴾ كه مربوط به طوايف بعدي است. اين سلسله حرفها در آخر آيه دارد كه شما نگوييد اين نحوه تقسيمي كه خدا كرده مطابق با مصلحت و مانند آن نيست. شما متوجه نيستيد كه اين تقسيم به حق است ﴿لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً﴾؛ ما گفتيم پدر اين قدر، مادر اين قدر، خواهر اين قدر، برادر اين قدر، شما كم و زياد نكنيد شما نميفهميد كه خلاصه چه چيزی به نفع شماست. ﴿لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعا﴾ اين هم توصيه نيست كه شما حالا به دلخواه عمل بكنيد. نه، ﴿فَريضَةً مِنَ اللَّه﴾ است؛ اين تأكيد است. نفرمود «فرض الله». اگر ميفرمود «فرض الله» يعني خدا واجب كرد. ولي فرمود ﴿فَريضَةً مِنَ اللَّه﴾ اين تأكيد است يعني «فرض فريضةً»؛ چون مفعول مطلق تأكيدي است. اگر بگويند «فرض الله» تا بگويند ﴿فَريضَةً مِنَ اللَّه﴾، اين دومي اوكد است؛ يعني «فرض الله فريضهً» كه مفعول مطلق تأكيدي است. پس هم از اينكه فرمود شما نميفهميد و نميدانيد و هم از اينكه فرمود: ﴿فَريضَةً مِنَ اللَّه﴾، معلوم ميشود حكم الهي و فتويً الهي لايتغير. ﴿إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيما﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1]. سوره نساء، آيه7.
[2]. الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج1، ص476.
[3]. سوره نساء، آيه8.
[4]. سوره نساء، آيه8.
[5]. مسالك الأفهام إلى آيات الأحكام، ج4، ص162.
[6]. سوره نساء، آيه32.
[7]. سوره نساء، آيه176.
[8]. سوره نساء، آيه11.
[9]. سوره نساء، آيه12.
[10]. سوره نساء، آيه9.
[11]. سوره نساء، آيه10.
[12]. سوره ق، آيه22.
[13]. سوره ق، آيات 19 ـ 25.