أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
﴿وَ اللاَّتي يَأْتينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبيلا ٭ وَ الَّذانِ يَأْتِيانِها مِنْكُمْ فَآذُوهُما فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ تَوَّاباً رَحيما﴾.[1]
در آيه اوّلي فرمود زنهايي كه مرتكب فحشا ميشوند كار زشتي را انجام ميدهند بعد از شهادت چهار شاهد بايد در خانهها اينها را نگه داريد و بيرون نروند تا بميرند يا اينکه خداوند متعال راه حلي براي اينها قرار بدهد راهي و علاجي قرار بدهد. حالا يك سلسله بحثهايي است كه چرا اينجا جمع آورد ﴿وَ اللاَّتي﴾ فرمود و اصل حكم به مفرد اكتفا نكرد؛ گاهي حكم روي جنس ميرود نظير ﴿الزَّانِيَةُ وَ الزَّاني﴾[2] يا ﴿السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ﴾،[3] گاهي روي جمع ميرود نظير ﴿إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُون﴾[4] فرق نميكند گاهي آنچنان تعبير است گاهي اينچنين. اينكه فرمود ﴿وَ اللاَّتي﴾ يعني زنهايي كه مرتكب فحشا ميشوند «أتي الفاحشة» يعني «إرتكبها». ﴿يَأْتينَ الْفاحِشَةَ﴾؛ يعني «يرتكبنها». مراد از اين فحشا آنچه كه به زن بر ميگردد آيا زناست يا مساحقه؟ اگر مساحقه باشد از بحث فعلي ما خارج است، اگر زنا باشد مربوط به بحث ماست. زناني كه مرتكب زنا ميشود ﴿وَ اللاَّتي يَأْتينَ الْفاحِشَةَ﴾ اين زنان مطلقند خواه ثيّب خواه غير ثيّب، يا نه ﴿مِنْ نِسائِكُمْ﴾ نه «من النساء» مطلق زن، ﴿مِنْ نِسائِكُمْ﴾ از اين كه «نساء» به «كم» اضافه شده است، گفتهاند «يشعر به» اينكه ثيّب باشد محصنه باشد باكره نباشد. ﴿وَ اللاَّتي يَأْتينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ﴾. ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ﴾ عليه اينها استشهاد كنيد. پس به صرف تهمت و مظنه نميشود حكم و حدّ جاري كرد استشهاد كنيد؛ وجوب اشهاد. چند نفر؟ ﴿أَرْبَعَةً﴾، چهارتا شاهد بايد باشند. اين چهارتا شاهد بايد مرد باشند براي اينكه فرمود ﴿أَرْبَعَةً﴾، چون «يذكر في المؤنث و يؤنث في المذکّر» اين اعداد، ﴿أَرْبَعَةً﴾، يعني چهارتا مرد. پس شهادت زنها منفردات يا منضمات مسموع نيست؛ براي اينكه فرمود ﴿أَرْبَعَةً﴾؛ اربعه چهارتا مرد را ميگويند، اربع چهارتا زن را ميگويند و چون مقيد فرمود اربعه از اين نظر چهارتا مرد بايد باشد، مسلمان هم بايد باشند براي اينكه فرمود ﴿مِنْكُمْ﴾. پس عدد، جنس، اعتقاد، اين سه قيد از آيه استفاده ميشود. «اما العدالة» كه فوق اسلام است، آن به دليل خاص استفاده ميشود. در سوره «طلاق» داشتيم؛ ﴿وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ﴾[5] آنجا بود كه مسأله ذوي عدل بود. ولي اينجا مسأله ﴿مِنْكُمْ﴾ است، اثبات قيد عدالت به دليل خاص منافات ندارد.
علي اي حال اگر منظور در شهادت بر مسموعات يا شهادت بر مبصرات، سمع حسي يا بصر حسي مأخوذ باشد، نه؛ اما اگر علم باشد چون او علم دارد ميتواند «بما علم» شهادت بدهد. «شهدوا بما علموا». اين سه قيد در شاهد. منتها امر به استشهاد «في ما يرجع الي المحاكم» به حكام شرع خطاب خواهد شد چون خطابها متوجه حكام و فقهاست نه مردم. ﴿السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا﴾؛ ﴿فَاقْطَعُوا﴾ خطاب به مردم كه نيست نظير ﴿أَقيمُوا الصَّلاة﴾ كه نيست ﴿وَ آتُوا الزَّكاة﴾[6] كه نيست، خطاب به همه مردم باشد كه شما حدود الهي را اقامه كنيد؛ مگر اعم از مباشرت و تسبيب مراد باشد و إلاّ آنجوري كه ميفرمايد ﴿أَقيمُوا الصَّلاة وَ آتُوا الزَّكاة﴾ كه خود اشخاص مكلفند و مخاطبند و مأمور به اجراي اين عملند، در مسأله حدود الهي كه اينچنين نيست؛ ﴿فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما﴾ اينچنين نيست كه خطاب به مردم باشد، مردم مجاز باشند براي قطع يد سارق واجراي حدّ؛ يا مردم مجاز باشند براي جلد مأئه درباره زانيه، ﴿فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ﴾ اينچنين كه نيست و إلاّ ميشود هرج و مرج. در اجراي حدود خطاب به فقها و حكام شرع است در حقيقت؛ نظير ﴿أَقيمُوا الصَّلاة وَ آتُوا الزَّكاة﴾ نيست. اين است اگر به اينها خطاب ميشود، يا خطاب مخصوص فقهاست يا اگر خطاب عام است منظور اعم از مباشرت و تسبيب است يعني شما استشهاد كنيد؛ چون استشهاد بايد در محكمه «لدي الحاكم» باشد و إلاّ چهارتا شاهد عادل بيايند نزد اين زيد شهادت بدهند كه يك چنين حادثهاي اتفاق افتاد که اثر فقهي ندارد آن بايد «لدي الحاكم» باشد، يا اگر شخص چهاربار اقرار كند «لدي غير الحاكم» كه نقشي ندارد، مگر آنها شهادت به اقرار بدهند «لدي الحاكم».
بنابراين اين ﴿فَاسْتَشْهِدُوا﴾ يا خطاب است به حكام يا اگر عام است اعم از مباشرت و تسبيب است. اين مسأله استشهاد آن هم قيد شهود. ﴿فَإِنْ شَهِدُوا﴾ اگر آن چهار مرد مسلمان شهادت دادند كه اين زن «أتت بالفحشاء»؛ اينجا فرمود: ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ﴾. خطاب ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ﴾ نظير خطاب ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ﴾ است كه متوجه به حكام است نه كل واحد از مردم. اگر خطاب شامل همه شد نسبت به حكام «بالمباشرة» نسبت به كل ناس «بالتسبيب» يعني «ارجاع الأمر إلي الحاكم» تا حاكم حدود را ارائه و اجرا كند.
پرسش: ... پاسخ: نه نظير آن است همانطوري كه دو وجه در ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ﴾ بود كه خطاب يا مخصوص به حكام است يا اگر عام است نه معنايش اين است كه هر كس ميتواند استشهاد كند. حاكم مستقلاً ميتواند استشهاد كند، غير حاكم بالتسبيب يعني استشهاد به يد حاكم انجام بگيرد. ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ﴾ به شرح ايضاً؛ ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ﴾ يا خطاب به حكام است كه شما اين زنهايي كه «أتين بالفحشا» امساك كنيد حبس كنيد يا اگر خطاب عام است همه را شامل ميشود منظور اعم از مباشرت و تسبيب است؛ يعني سايرمردم به وسيله دستور حاكم اينها را به حبس محكوم كنند و حبسشان كنند. ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ﴾ اينها را در خانهها نگه داريد.
پرسش: ... پاسخ: براي اينكه شرط و صحت آن مربوط به اذن حاكم است. اين سمت، سمتي نيست كه هر كس به او اقامه كند نظير ﴿أَقيمُوا الصَّلاة﴾ نيست ﴿السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُو اَيْدِيَهُما﴾ خطاب به فقهاي جامع الشرايط است كه حافظ حدود الهياند، نه نظير ﴿أَقيمُوا الصَّلاة﴾ كه كل واحد مكلف باشند به اقامه صلاه و اگر چنانچه يک امري تازه واجب كفايي شد، باز صحت آن به اذن وليّ مسلمين منوط است. در زمان حكومت اسلامي اينچنين نيست كه بگوييم حالا كه حكومت اسلامي است قضا واجب كفايي است هر كسي كه واجد شرايط است ميتواند قيام بكند و حكم كند «بين المتخاصمين»؛ چون وجوب كفايي بودن غير از آن است كه صحت آن منوط به اذن ولي مسلمين است. نظير صلاه بر ميت، صلاه بر ميت واجب كفايي است ولي تا وليّ ميت اجازه ندهد كه صحيح نيست. الان عدهاي اينجا به عنوان شركت در تجهيز حاضر شدند و همه هم شايسته هستند. يكي از اين شايستهها جلو افتاد كه نماز بر ميت بخواند، بدون اذن وصي يا وليّ، باطل است. واجب كفايي هست ولي صحت آن منوط به اذن وليّ ميت است.
پرسش: ... پاسخ: يعني اجتهاد و فقه و عدل شرط هست يا نيست. پس خطاب متوجه فقيه جامع الشرايط است، همه ميتوانند فقيه بشوند، بله؛ خطاب برای حكام شرع است. چون ما ميدانيم كه آن مجري بايد فقيه جامع الشرايط باشد، اين قرينه لبي متصل دارد از دليل خارج ديگر نيست وقتي به او گفتند كه اين كه تازه از ميدان دعوا برگشت با يكي از جيرانش در زد و خورد بود، وقتي آمد و گفت «اكرم جيراني» اين ديگر لازم نيست دليل خارج بگويد مگر اين همسايهاي كه با او دعوا كرده، اين خودش مخصص لبي متصل دارد، يعني بدون اين همسايه. اين مسأله حفظ نظام و لزوم هرج و مرج، مخصص لبي متصل است كه ﴿فَاقْطَعُو اَيْدِيَهُما﴾ اينچنين نيست كه هر كس فهميد چه كسي دزد است دست او را قطع كند. هر كس فهميد چه كسي زاني است او را شلاق بزند، اينچنين نيست. مسأله امر به معروف غير از مسأله اجراي حدود است؛ حتي در زمان حكومت اسلامي آنهايي هم كه مجتهدند به عنوان واجب كفايي حكم بر آنها هست إلاّ اينكه صحتش منوط به اذن وليّ مسلمين است.
بنابراين اين مسأله خطاباتي كه در حدود الهيه هست؛ نظير ﴿فَاقْطَعُو﴾، ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ﴾، ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ﴾، ﴿فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾، اين يا خطاب متوجه عنوان فقهاي جامع الشرايط است يا اگر خطاب عام است اعم از مباشرت و تسبيب است. ﴿فَإِنْ شَهِدُوا﴾ اگر چهارتا مرد مسلمان شهادت دادند كه «تلك المرأه اتت بالفحشاء»، اينجا ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ﴾، دو وصف در «امسكوهنّ» است. شما اينها را در خانهها حبس كنيد ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ﴾. البته زندان در صدر اسلام بود اما سازماندهيش در زمان خلافت حضرت امير(سلام الله عليه) بود كه خيلي به زندانها سر و سامان دادند و روزهاي جمعه هم اين محبوسين را ميآوردند براي شركت در نماز جمعه و بر ميگرداندند و اينها. ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ﴾ امساك او به صورت حبس ابد بيان شده ﴿حَتَّی يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾؛ يعني «يتوفهنّ ملك الموت»؛ ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبيلا﴾ يا راهي خدا براي اينها قرار بدهد. پس امساك مفروغ عنه هست كه بايد اينها زنداني بشوند در منزل محبوس باشند. حالا يا حبس ابد يا راهي بيايد يعني تا راه نيامده حبس آنها حبس ابد است.
اين ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ﴾ چون درباره طلاق هم آنجا درباره بيوت مطرح است كه وقتي طلاق واقع شد بستگان زوج آنها نه حق دارند كه اينها را از خانه بيرون كنند نه اينها مجازند كه از خانه بيرون بروند؛ ﴿لا يَخْرُجْنَ إِلاَّ أَنْ يَأْتينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾. در آنجا نشان ميدهد كه زوج است؛ اما اين ﴿فِي الْبُيُوتِ﴾؛ حالا اختصاص به زوج ندارد ولي آنجا آيه اول سوره «طلاق»: ﴿فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ﴾ كه به خودشان نسبت داده شد ﴿وَ لا يَخْرُجْنَ﴾. همين خانهاي كه بودند نه اينها را ميتوانيد بيرون كنيد براي اينكه هنوز حق دارند نه ميتوانند بيرون بروند بدون اذن زوج چون علقه زوجيت هنوز كاملا قطع نشده؛ ﴿إِلاَّ أَنْ يَأْتينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾. اينجا كه فرمود ﴿فِي الْبُيُوتِ﴾ حالا لازم نيست در اين خانه باشد يا جاي ديگر. ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ﴾ اين مقسم. براي اين دو تا قسم شده كه ﴿حَتَّی يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبيلا﴾ اينها حبس ابدند يا اينکه خداي متعال براي اينها راه قرار بدهد. حالا براهين اين راه بين آقايان اختلاف است كه آيا توبه است يا تجديد فراش است و مانند آن. ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبيلا﴾ «ما المراد من السبيل»؟ مراد در اين «سبيل» آيا توبه است يا نكاح است و تجديد فراش يا بيان حدّي است كه بعداً بايد بيايد؟ مراد چيست؟ «فيه وجوه و أقوال». گفتند به اينكه اگر توبه كند مسقط است براي اينكه توبه بعد قيام بينه جلوي اجراي حدّ را نميگيرد نه جلوي تداوم حدّ را. وقتي بينه اقامه شد كه اين شخص آلوده است بايد حدّ جاري بشود، حدّ هم حبس بود حبس ابد هم هست؛ اين حبس هست تا اينكه توبه بكند وقتي توبه كرد حبس ابد تبديل به حبس موقت ميشود نظيرش هم در باب محاربه داشتيم منتها از سنه گذشته يا بيشتر.
بنابراين اين «كلا القسمين» در مقسم ﴿أَمْسِكُوهُنَّ﴾ مندرج است.
پرسش: ... پاسخ: در محارب بحثش بود كه آنجايي كه ﴿يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ﴾[7] بود، اگر چنانچه توبه كرد كه روايت خاصي داشتيم «إلي سنة» كه مطلقا بايد بماند خواه توبه بكند خواهد توبه نكند. از سنه گذشته اگر توبه كرد رها ميشود كه «عليه فتوي التحريم». روي اين خصوص است.
بنابراين يا راهي بيايد يا حبس ابد. آن راه اگر توبه باشد امكان دارد، اين يك. يا نه مسأله تجديد نكاح و مانند آن باشد كه آن معونه ميخواهد اين وجه ديگري كه مفسرين گفتهاند معونه ميخواهد. يا نه بيان حدّ باشد؛ اين بيان حدّ باشد شاهد خارجي دارد براي اينكه گفتند وقتي آيه سوره «نور» آمده كه ﴿الزَّانِيَةُ وَ الزَّاني فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ حضرت فرمود اين آن سبيلي است كه خدا فرمود تا سبيل بيايد اين راهش است، حبس ابد ديگر نيست.
لذا فرمود به اينكه اين آن سبيلي است که روي اين آمده.
آنگاه حضرت فرمود اگر باكره بود جلد است در صورتي كه عقد كرده باشد و ازدواج نكرده باشد «مع التقريب تبعيد»؛ يعني يك سال يا كمتر و بيشتر او را از شهر دور كنند و اگر محصن بود رجم که اين سبيل است مسأله حبس ابد ديگر در كار نيست.
پرسش: ... پاسخ: نه آنكه ﴿ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾ است، نه؛ البته حضرت از چه راهي استفاده كرد ما چه ميدانيم البته به ريشه علمي او قرآن كريم است؛ ولي فرمود اين سبيلي است كه بيان موضوع است براي او يعني آيه سوره «نور» حاكم است بر آيه سوره «نساء»؛ براي اين كه آيه سوره «نساء» اين است كه ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبيلا﴾ آيه سوره «نور» ميگويد اين سبيل است. اين بيان موضوع؛ منتها حالا صحبت اين كه اين نسخ است يا نسخ نيست.
پرسش: ...
پاسخ: تجديد فراش عرض شد به اين كه دليل كافي نيست براي اينكه نميتواند سبيل باشد براي اينكه او را از حبس ابد نجات بدهد. كسي خلاف كرده فحشايي را آورده چهارتا شاهد عادل هم شهادت داد او خلاف كرده اين بماند تا زن شوهر بگيرد اين بعيد است.
آنوقت ميماند مسأله نسخي كه گفته شد آيه سوره «نور» ناسخ آيه سوره «نساء» است. اينچنين است؟ يا بيان موضوع است؟ اگر بگويند اين باشد تا حكمش بعداً بيايد، بعدا حكمش آمده اين ميشود نسخ ؟ بگويند فعلاً چند روزي اينجا او را نگاه داريد تا دستور بيايد، دستور كه آمده ديگر نسخ نيست.
پرسش: ... پاسخ: اون که معناي نسخ اين است؛ ولي ما بگوييم اين نسخ است يا از باب نسخ نيست اگر مولايي به عبدش بگويد كه اين را تا يك مدت نگهدار تا دستور بعد بيايد. بعد دستور بعد آمده كه اين را يا رهايش كنيد يا تازيانه بزنيد؛ اين را كه نميگويند نسخ. بنابراين مسأله نسخ كه آيه سوره «نور» ناسخ آيه سوره «نساء» است با اين اشكال روبه رو است.
پرسش: ... پاسخ: ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبيلا﴾ حضرت فرمودند اين سبيل او است اين حاكم است بر او به لسان بيان موضوع. منتها آن آقاياني كه گفتهاند آيه سوره «نور» ناسخ آيه سوره «نساء» است بر اساس تحليل ديگر گفتهاند تحليل آنها اين است كه اگر چهارتا شاهد شهادت دادند كه اين شخص آلوده است حكم اوليش «امساك في البيت» است تا اينكه دستور بيايد دستور كه آمده كه حدّ بزنيد و آزاد كنيد، اين بله راجع به اين امر شخصي نسخ نيست ولي نسخ رو حكم كلي است الان اگر كسي زنا كرد چه كارش ميكنند فورا حدّ ميزنند ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ﴾ معنا ندارد. آنهايي كه گفتهاند آيه سوره «نور» ناسخ آيه سوره «نساء» است گفتهاند كه ديگر ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ﴾ نيست اگر «فان شهدوا عليهنّ فاجلدوا كل واحده منهما مائة جلدة» اين حكم اوليش است؛ نه اينكه نگاه داريد تا ببينيد چه ميشود آن در قضاياي خاصه است. در قضاياي خاصه صحبت نسخ نيست، نسخ در احكام كلي است. در آنجايي كه وارد شده است فرمود اين را نگه داريد تا دستور بيايد دستور آمده روي بيان كلي. الان اگر چنانچه يك متهمي به يك كاري دست زده است كه در محكمه ثابت شد، قاضي و حاكم حكم او را نميداند ميگويد موقتا باشد تا ببينيم دستور چيست؟ دستور اين رسيد كه هر كس فلان كار را كرد ده ضربه تازيانه است؛ اين كلي است. پس اين حكم اولي كه نگه داريد ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ﴾ به هر يك از دو قسم ميخورد؛ به هر حال اين ﴿أَمْسِكُوهُنَّ﴾ ديگر نيست، الان كسي حق امساك ندارد. بر اساس اين امر بعضي گفتهاند نسخ است آيه سوره «نور» نسخ اين است.
و اما اگر مربوط به مساحقه باشد كه بعضيها تفسير كردهاند از بحث ما بيرون است و اگر هم مربوط به مساحقه باشد ديگر آيه سوره «نور» نميتواند رابطي براي او باشد ناسخ اين باشد، براي اين كه اين درباره مساحقه است و آن درباره زنا.
و اما مسأله نسخ در حقيقت نسخ به آن معنا نيست، اين همان بيان تخصيص است به لسان نسخ. حالا شواهدي درباره قبله و مانند آن گفتهاند خيلي از جاها را كه ميگويند نسخ است اين تخصيص است كه گفتهاند نسخ است. اما اصل وقوع نسخ نسخ حكمي يعني خب درباره قبله كه بود، قبله مسلمين اول گفتهاند اين بود بعد اين؛ منتها حالا اين اصلش در قرآن نيست، دوميش در قرآن است. اصل آن كه دستور آمده باشد شما به كعبه به آن بيت المقدس استقبال كنيد که در قرآن نيست، اما شواهدي هست كه قبله غير از كعبه بود و اما اين آيه كه آمده فرمود به اين كه حکم اين آيه معلوم است. غرض اين است كه بسياري از موارد كه گفتهاند نسخ است اين تخصيص است يا تخصص است كه به صورت نسخ ذكر شده.
پرسش: ... پاسخ: آخر اين درباره جنگ نيست، اين سوره مباركه «جحد» موضع گيري است. آنها آمدهاند گفتهاند به اينكه يك سال شما يك سال ما؛ اين تكرار چهار جمله هم به خاطر همين جمله است. يكي از صحابه از كوفه حركت كرده مدينه رفته، عرض كرد «يابن رسول الله» از ما سؤال كردند كه سر اين تكرار چيست؟ براي اينكه ﴿قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُون ٭ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُون ٭ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُد ٭ وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّم ٭ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُد﴾[8] اين تكرار براي چيست؟ فرمود اين همانطوري كه آنها پيشنهاد دادند قرآن كريم رده كرده. آنها آمدند عرض كردند «يا رسول الله» يك سال تو الهه ما را بپذير يك سال ما، سال بعد ما ميپذيريم، سال بعد تو بپذير. اين آمده كه در مقابل اينها موضع بگيرد. دين يك چيزي نيست كه با روغن مالي حل بشود. آنها ميخواهند تو مداهنه بكني. با دهن و با روغن دين داشته باشي؛ ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُون﴾؛[9] اين نميشود. صاف ، صريح در برابر اينها بايست بگو نه شما از من نه من از شما، شما كه نميپذيريد. يک قدري شما يک قدري ما اينچنين نخواهد شد؛ اين مسأله اعتقاد است. اما «في ما يرجع الي الحرب» فرمود به اينكه اگر ﴿فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقيمُوا لَهُمْ﴾[10] مادامي كه پيمان را محترم شمردند شما هم پيمان را محترم بشمريد و إلاّ نه، اينها اگر مقدسترين مكان را و بهترين زمان را حرمتش را رعايت نكردند شما هم رعايت نكنيد چون ﴿وَ الْحُرُماتُ قِصاص﴾.[11] اگر در كنار كعبه دست به آن كار زدند شما هم بشرح ايضاً! اگر در شهرهاي حرام دست به اين كار زدند شما بشرح ايضاً! ﴿وَ الْحُرُماتُ قِصاص﴾.
پرسش: ... پاسخ: اين چون ﴿لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ﴾،[12] اصلا دين قابل اكراه نيست، مسأله اعتقاد كه با جبر پيدا نميشود؛ ﴿لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ﴾، نه به اين معناست كه شما مردم را مجبور نكنيد؛ اعتقاد در اختيار كسي نيست كه با سر نيزه آدم را بگويند آقا اين اعتقاد را پيدا كند. يك امر قلبي است به او ميگويند مختار هستي يا شمشير يا اسلام؛ مثل اينكه ميگويند يا جهنّم يا اسلام. اما حتما بايد مسلمان بشود اين شدني نيست؛ او را مخير ميكنند بين دو امر.
اينجا مجبور است كه انسان آزاد باشد انسان كه تشنه است يك كاسه شراب يك كاسه آب حلال؛ شمشير بالاي سر آدم است كه «اختر أيّهما شئت» يا اين يا آن؛ مجبور است كه آزاد باشد، اين مؤكد حريت است؛ مثل اينكه مجبور است يا شمشير يا آن. بعد آيه سوره «ممتحنه» كه بحث شد، فرمود به اينكه كفاري كه با شما كاري ندارند كاري ندارند. كفاري كه با شما كار ندارند آسيبي به شما نميرسانند خطري از آنها متوجه شما نيست، شما هم نسبت به اينها مهربان و رؤوف باشيد.
پرسش: آيا بت پرست يا اهل کتاب؟
پاسخ: بت پرست چون اهل كتاب كه با جزيه هم مسأله او حل است. آن آيه سوره «ممتحنه» و اصل 14 قانون اساسي طبق آن آيه تنظيم شد آن بود كه ﴿لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ﴾.[13]
پرسش: ... پاسخ: آن حكم فقهي است كه محارب حق ندارد در حرم خدا راه پيدا كند اين حكم فقهي است.
پرسش: ... پاسخ: نه آن وصيت بود نه حكم فقهي و إلاّ ميفرمود اينها بيايند كمكم نفوذ پيدا ميكنند اعلام خطر كرد و إلاّ حكم فقهي آن اين است كه اينها ميتوانند در حجاز راه بروند، فقط در حريم حرم است؛ چون سرش هم اين است كه الان هم با اين كه موسم حج نيست اگر كسي دوستي، برادري، فاميلي، يا كاري در مكه دارد، مكه «علي وجه الارض» يك شهر ممتازي است يك شهري نيست كه حالا هر كسي هر وقت خواست برود ، برود. بايد كه به ميقات رسيده احرام ببندد وارد مكه بشود آن مراسم حج را انجام بدهد، طواف را عمره را انجام بدهد بعد خانه برادرش، پسرش برود. مكه يك شهري نيست كه انسان هر وقتي هر جوري كه دل او خواست برود، برود. كاري به پيغمبر نداشته باشند او هم كاري به آن شخص ندارد. چون جهاد بدوي مخصوص معصوم است كه يا اسلام يا شمشير؛ آن هم با شرايط خاص است، آن را فقط وليّ معصوم مجاز است و إلاّ ديگري كه حق جهاد بدوي ندارد. ﴿لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دين﴾[14] براي هميشه محفوظ است . اما آنجا فرمود ﴿ثَقِفْتُمُوهُمْ﴾[15] بكشيد براي اينكه ﴿يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ﴾[16] اگر دسترسي پيدا كردند دستشان خيلي دراز ميشود، ﴿كَما يُقاتِلُونَكُم﴾[17] هم در او هست و براي حفظ خودتان اگر آنها حرمت حرمات الهي را رعايت نكردند، شما هم رعايت نكنيد براي اينكه ﴿وَ الْحُرُماتُ قِصاص﴾. وقتي كه اين بيان را از حضرت شنيد از مدينه به عراق آمد و در جواب آن شخص اشكال كننده گفت نكته تكرار چهار جمله سوره جحد اين است، گفت اين را از خودت نياوردي اين را از حجاز آوردي. اين درباره زنها.
پرسش: ... پاسخ: اگر مساحقه بود همانطوري كه اصل حكم آن به جلد نسخ شده است، مقدار شهودش هم نسخ شده است.
پرسش: ... پاسخ: بله آنها هم كه گفتهاند فحشاست براي اينكه بدترين فحشا همين زناست به قرينه گفتهاند و اما خب فحشا مطلق كار بد است، در سوره «طلاق» به قرينه ﴿إِلاَّ أَنْ يَأْتينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾ اين است و ﴿إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر﴾،[18] مطلق كار بد را ميگويند فحشا و ناپسند. حالا مساحقه هم همينطور است، براي اينكه آن هم ميخورد با اينها، منتها زنا انسب است و روايات هم مسأله زنا را تأييد ميكنند؛ براي اينكه آيه سوره «نور» كه آمده از رسول اكرم (سلام الله عليه) نقل كردهاند كه اين سبيل را بيان كردهاند.
اما ﴿وَ الَّذانِ يَأْتِيانِها مِنْكُمْ فَآذُوهُما﴾ اگر دو نفر دست به فحشا بزنند؛ حالا دو نفر يعني هر دو مرد باشند به لواط به شهادت اينكه ﴿الَّذانِ﴾ فرموده و تثنيه مذكر است؛ يا نه تغليباً ﴿الَّذانِ﴾ فرمود، يكي مرد باشد يكي زن اگر زنا كردند حدّشان چيست. «علی اي حال» اين يا استخدام است يا اينكه ﴿وَ الَّذانِ﴾ يكي مرد است يكي زن. يقيناً اگر هر دو مرد باشند استخدامي در ضمير هست؛ براي اينكه «اريد» از مرجع يك معنا، «اريد» از راجع يك معناي ديگر. اين در صورتي كه ﴿وَ الَّذانِ﴾ يعني دو تا مرد. اما اگر يكي مرد باشد و يكي زن، «تذکير للتغليب» باشد به زنا بر ميگردد يا به استخدام. ﴿وَ الَّذانِ يَأْتِيانِها﴾ آن فاحشه را ﴿مِنْكُمْ﴾ از شما مردم ﴿فَآذُوهُما﴾ اين ها را اذيتشان كنيد، آزارشان كنيد. اين مسأله ﴿آذُو﴾ كه خطاب به مردم است باز در او دو وجه است؛ يعني حكام و فقهاي شرع مأمور به ايذا هستند يا كل واحد از مسلمين ميتوانند آزار كنند و اينچنين كه نيست ﴿فَآذُوهُما﴾ اين دو نفر را ﴿فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما﴾.[19] اين شايد شاهد باشد كه ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبيلا﴾ اگر توبه كردند نجات پيدا ميكنند؛ به شهادت اينكه اينجا فرمود اگر توبه كردند و صالح شدند اينها را رها كنيد؛ چون ﴿إِنَّ اللَّهَ كانَ تَوَّاباً رَحيما﴾.[20]
پرسش: ... پاسخ: نه توبه بعد از اجراي حدّ در تداوم حدّ جلويش را ميگيرد نظير محاربه؛ اما حالا اينچنين نيست. حالا در باب لواط، چون لواط مخصوص انسان مذكر است؛ يعني اگر مردي با مردي خلاف انجام داد ميشود لواط و إلاّ اگر همان كار را مرد نسبت به زن انجام بدهد زناست مطلقا و در لواط است كه «فيه طوايف من النصوص»: يك طايفهاي كه مطلقا بايد قتل بشوند، يك طايفهاي كه بين محصنه و غير محصنه فرق است اينها. مشهور اين است كه فرقي بين فاعل و مفعول نيست، «كلاهما يقتلان». غير مشهور ـ حتي دعواي اجماع هم شده ـ اگر به اين روايت تفصيل اعراض مشهور وهن نبخشد، «يأخذ به» چه اينكه بعضي از آقايان، آقاي خويي و اينها فرمودند. اگر نه، اعراض مشهور مسقط حجيت باشد كه حتي نه تنها ادعاي شهرت بلكه ادعاي اجماع شده است كه لواط كننده هم اعدام ميشود؛ اين روايت مفسر به اعراض مشهور از حجيت ميافتد حكم همان اعدام است مطلقا، چه اينكه تحرير «وفاقاً للمشهور» ميگويد فاعل و مفعول هر دو اعدام ميشود؛[21] «كلاهما يقتل». اگر چنانچه اين اجماع و اين شهرت بتواند به اين روايت مفصِل وهن ببخشد او را از حجيت بيندازد، بنابراين حكم همان حكم مشهور است و اگر كسي به اعراض مشهور، كاري نداشته باشد بگويد ما روايات را نگاه ميكنيم، بله رواياتي هست كه تفصيل ميدهد كه «لائط» آن لواط كننده اگر محصن باشد «يقتل»؛ حالا «يقتل يا يجلد».
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1]. سوره نساء، آيات 35 و 36.
[2]. سوره نور، آيه2.
[3]. سوره مائده، آيه38.
[4]. سوره مائده، آيه33.
[5]. سوره طلاق، آيه2.
[6]. سوره بقره، آيات 43 و 83 و 110؛ و ......
[7]. سوره مائده، آيه33.
[8]. سوره کافران، آيات 1 ـ 5.
[9]. سوره قلم، آيه9.
[10]. سوره توبه، آيه9.
[11]. سوره بقره، آيه194.
[12]. سوره بقره، آيه256
[13]. سوره ممتحنة، آيه8.
[14]. سوره کافران، آيه6.
[15]. سوره نساء، آيه91.
[16]. سوره ممتحنة، آيه2.
[17]. سوره توبه، آيه36.
[18]. سوره عنکبوت، آيه45.
[19]. سوره نساء، آيه16.
[20]. سوره نساء، آيه16.
[21]. تحرير الوسيلة, ج2, ص469 و 470.