10 01 1993 5025233 شناسه:

تفسیر سوره نساء جلسه 260

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

عصاره مباحث مطرح شده در تفسير سورهٴ نساء

سورهٴ مباركهٴ «نساء» به لطف الهی تمام شد. در بحث ديروز به گوشه‌ای از جمع‌بندي و عصارهٴ اين سوره پرداختيم، امروز قسمت ديگری از جمع‌بندي و عصارهٴ اين سورهٴ مبارکه بحث می‌شود که هر کدام از شما بزرگان بخواهيد رساله‌ای در اين زمينه مرقوم بفرماييد، خطوط کلي‌اش مشخص باشد. مسائلي که پيرامون اين سورهٴ مبارکه است دو قسم است: بعضي به علوم قرآني برمی‌گردد [و] بعضي به مفاهيم و معاني قرآن.

بيان برخي بحثهاي مربوط به علوم قرآني سوره نساء

آنچه به علوم قرآني دربارهٴ سورهٴ «نساء» برمي‌گردد، اين است که اين سوره در مکه نازل شد يا در مدينه. براي اين کار، حداقل چهار رکن لازم است: اول شناخت معنای مکي و مدني بودن که آيا معيار آن است که سوره‌ای در مکه نازل شده باشد يا معنای مکي و مدنی آن است که قبل از هجرت يا بعد از هجرت نازل شده باشد. اگر چيزی قبل از هجرت نازل شد مکي است و اگر چيزی بعد از هجرت نازل شد مدنی است، گرچه در مکه نازل شده باشد. آياتی که در حجة‌الوداع نازل شد ولو در مکه نازل شده باشد ولی چون بعد از هجرت است مدنی محسوب مي‌شود. معنای مدنی بودن و مکي بودن (يک)، معيار مکي بودن و مدني بودن (دو)، بعد از اينكه معنا شد مکي يعنی آنچه قبل از هجرت است مدنی آنچه بعد از هجرت است. حالا ما با چه معياری بفهميم؟ اگر معيار تاريخي داشتيم که خب روشن است، غير از معيار تاريخي ما از کجا بفهميم که اين سوره يا آيه در مدينه نازل شد، قبل از هجرت نازل شد يا بعد از هجرت. بعد از شناخت آن معيار‌های کلی امر سوم، تطبيق آن معيار است بر آيات اين سوره.

استشهاد دروني سوره بر مباحث علوم قرآني

امر چهارم، استشهاد دروني است يعنی از خود درون اين سوره ما يک شاهدي اقامه کنيم که اين مثلا قبل از فلان سوره نازل شد و فلان سوره مثلاً مکي بود، اين‌هم در مکه نازل شد. يا بعد از فلان سوره نازل شد فلان سوره بعد از هجرت نازل شد، اين‌هم مثلاٴ در مدينه نازل شد. خب، اين مربوط به علوم قرآن است نه مربوط به مفاهيم، گرچه از مفاهيم قرآن کمک گرفته مي‌شود.

بررسي فضاي نزول آيات و سور

مطلب دومي که باز مربوط به علوم قرآن است بررسي فضاي نزول است. در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد که ما يک شأن نزول داريم يك فضاي نزول داريم يک جو نزول. شأن نزول همين است که دربارهٴ آيات مفصلاً بحث مي‌کنند که اين آيه در چه زمينه‌اي نازل شده است. فضاي نزول آن است که اين سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که مثلاً در ظرف سه سال يا چهار سال يا کمتر و بيشتر نازل شد، چه حوادث مهمي در حجاز بلکه در جهان اتفاق افتاده است که يا زمينهٴ نزول اين آيه است يا اين آيات آن پيامدها را به دنبال داشت؛ بررسي فضاي نزول در درک معارف اين سوره نقش دارد. جو نزول آن است که آنچه در طي اين 23 سال در حجاز و خارج حجاز مي‌گذشت انسان اگر خوب بررسي کند، مي‌فهمد که نزول اصل قرآن کريم در جهان چه اثري کرد و حوادث جهان باعث شد که چه آياتي نازل شده است. خب، يک کار شد و آن اين است که شأن نزول را نوعاً در کنار آيات مفسرين ذکر مي‌کنند و يا يک رساله جدايي در اين زمينه نوشتند ولی فضای نزول که مربوط به مجموعه سوره است يا جو نزول که مربوط به مجموعهٴ قرآن کريم است اين دو کار نشده يا خيلي کم شده. ولی آن کار سوم يعني جو نزول يك کار طولاني است؛ اما فضای نزول که مثلاً آدم بررسي کند سورهٴ مبارکهٴ «نساء» از چه موقع شروع شد و به چه وقت ختم شد و در اين مدت، رخدادهای مهمّ حجاز چه بود. حالا انسان اگر نتوانست حوادث مهمّ جهان معاصر آن روز را بررسي کند لااقل مي‌بينيد که در خود حجاز در اين چند سال چه حادثه‌اي رخ داد، اين هم يک مطلب که مربوط به علوم قرآن است ممکن است از آيات کمک گرفته بشود ولی اين مربوط به علوم قرآن است، نه تفسير قرآن.

نزول تدريجي آيات سورهٴ نساء در خلال ساير سور

نکته سوم يا امر سومی که باز مربوط به علوم قرآن است _گرچه از خود قرآن مدد گرفته مي‌شود_ و مربوط به خصوص سورهٴ «نساء» است اين است که يک سورهٴ مبارکه که نازل مي‌شد اين سوره باز بود. هر آيه‌اي که بعدها نازل مي‌شد و طبق وحی به رسول اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور می‌داد که اين آيه را در فلان سوره بگذاريد اين سوره هم همان‌طور باز بود، گرچه سورهٴ بعد با آمدن «بسم الله» شروع می شد ولي سورهٴ قبل درش بسته نمي‌شد. نشانه‌اش آن است که همين آخرين آيهٴ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» يعني ﴿يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللّهُ يُفْتيكُمْ فِي الْكَلالَةِ﴾ را بعضيها نقل کرده‌اند اين آخرين آيه‌ای است که بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شد[1].

آخرين آيه نازل شده به رسول خدا (ص)

اما اگر اين آخرين آيه است که نازل شده است اين سورهٴ «نساء» که آخرين سوره نيست، بعد از اين سوره سُوَر فراواني نازل شده است و طبق دستور رسول اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برابر اين نقل اين آيهٴ﴿يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلاَلَةِ﴾ را در آخر سورهٴ مبارکهٴ «نساء» قرار دادند. مشابه اين دستور مبارکهٴ «بقره» گذشت؛ در سورهٴ «بقره» آيهٴ 281 يعنی آن آيه‌ای که فرمود:﴿وَاتَّقُوْا يَوْمَاً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَي اللّهِ﴾ آن آيه گفته‌اند آخرين آيه‌اي است که بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شده است[2].

طبق اين دو شاهد، مي‌شود استفاده کرد که گرچه با آمدن «بسم الله» بعدي سورهٴ قبلي بسته مي‌شود ولي با دستور حاکم بر همهٴ دستورات که وحی الهي است مي‌شود در عين حال که سوره بسته شد يکي از آيات را بر او افزود خب، اينها به علوم قرآن برمي‌گردد، گرچه شواهد قرآنی دارد.

تبيين تحدّي قرآن در سورهٴ نساء

مطلب بعدي آن است که باز به علوم قرآن بر‌مي‌گردد کاري به تفسير ندارد، گرچه از تفسير استفاده مي‌شود اين است که يکي از مسائلي که به علوم قرآنی وابسته است، مسئلهٴ معجزه است و تحدي است، قرآن کريم تحدي فراواني دارد در سُوَر گوناگون. يکي از تحدي‌هاي قرآن کريم در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که﴿ َلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً[3] اين به صورت يک قياس استثنايي تقرير شده است «لکن التالي باطل فالمقدم و مثله» چون در قرآن هيچ اختلافی نيست، بنابراين من عند‌الله است و قرآن، کلام‌الله است و وحي است وهيچ‌کس نمي‌تواند مثل اين بياورد، چون هيچ‌کس مثل خدا نمي‌تواند سخن بگويد اين کلام انسان نيست.

محال عادي بودن معجزه

البته در بحث همان ﴿َلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً﴾ بياني مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان داشتند که مشابه آن در مجمع امين‌الاسلام آمده[4]. اين بزرگواران خيال کرده‌اند که اين آيه ناظر به استحالهٴ عقلي است، لذا خود مرحوم شيخ طوسي در تبيان اشکال مي‌کند که ممکن است انساني کتابي بنويسد بدون تناقض اين استحاله‌اي ندارد[5]. مشکل مرحوم شيخ طوسي آن است که اين خيال کرده که معجزه آن است که بر‌خلاف چيز عقلی باشد، در حالي ‌که معجزه بر‌خلاف امر عادي است نه عقلي؛ عقلاً بله محال نيست هيچ مستحل نيست که آدم عادي که پيغمبر هم نباشد مثلاً يکي از نوابغ جهان با دقت و تدّبر، کتابي بنويسد که محال عقلي نيست که هيچ مثلاً تناقضي نداشته باشد. ولي محال عادي است تا حال نشده برای غير انبيا و هم نمي‌شود عادتاً نمي‌شود، نه اينکه عقلاً محال است اگر عقلاً محال بود که معجزه پيغمبر قرار نمی‌گرفت. اشکال مرحوم شيخ طوسی همان خلط بين استحالهٴ عقلی و استحالهٴ عادي است و اين آيه دارد که اگر﴿من عند غير‌الله﴾ بود، عادتاً محال بود و اين کار چون انجام شد معلوم می‌شود که﴿من ‌عند ‌الله﴾ است. خب، اين هم مربوط به علوم قرآنی است، گرچه از خود اين آيه کمک گرفته مي‌شود.

بيان رابطه عقل و وحي

مطلب ديگر که به مسئلهٴ کلامی برمي‌گردد _گرچه ريشه تفسيري دارد_ همان مرز تعقل و تعبد است که ما تا کجا با عقل مي‌توانيم پيش برويم و تا کجا بايد از وحي کمک بگيريم و رابطهٴ عقل و وحي چيست؟ آيا عقل در مقابل وحي است يا عقل مصباح شريعت است؛ شريعت را مي‌شناسد که اين شريعت چه‌چيزي را حرام کرده است، چه‌چيزي را حلال کرده است چه‌چيزي را واجب کرده، چه‌چيزي را مستحب کرده است، در مقابل او نيست. مثل اينکه مصباح در مقابل صراط نيست خب اگر راننده‌اي چراغ روشن مي‌کند اين چراغ، در مقابل خيابان نيست [بلكه] اين چراغ براي ديدن خيابان است و اگر خيابانی نباشد چراغ، هيچ نقشي ندارد چون همه‌اش بيابان را نشان مي‌دهد. چه اينکه اگر چراغی نباشد، خيابان هم مثل بيابان تاريک است. عقل در حقيقت، مصباح شريعت است عقل سراج است و دين صراط. با عقل، انسان راه را تشخيص مي‌دهد که خدا هست پيامبر هست و بايد پيامبر مطاع باشد و بايد از دين او اطاعت کند، چون انسان مي‌فهمد که نمي‌فهمد. مي‌فهمد که بسياري از چيزها را نمي‌داند و انسان با بسياري از چيزهای جهان در ارتباط است و بسياری از چيزها براي او نا‌شناخته است. نمي‌داند چه‌چيزي ضرر دارد چه‌چيزي ضرر ندارد آينده‌اش چگونه برگزار مي‌شود. در اين مسئله عقل، مجتهد است و متخصص است و معصوم است يعني مي‌فهمد که نمي‌فهمد، مي‌فهمد که راهنما مي‌خواهد مي‌فهمد که دين و پيغمبر مي‌خواهد. در اين فهم، هيچ ترديدی ندارد و اگر کمترين ترديدي ـ‌‌معاذالله ‌ـ در اين فهم‌ها راه پيدا کند، معناش اين است که او شک دارد که آيا پيغمبر مي‌خواهد يا نه و اگر احتمال خطا بدهد معنايش اين است که گرچه ما دليل اقامه کرديم که محتاج پيامبريم ولی شايد در اين دليل اشتباه کرده باشيم، آن وقت اصل مسئلهٴ نبوت براي او يقيني نخواهد بود. بنابراين عقل در اين محدوده که مي‌فهمد که محتاج است، مي‌فهمد که نمي‌فهمد، مي‌فهمد که خيلي از چيزها را نمي‌داند معصوم است. البته همين نشان مي‌دهد که در بسياري از امور معصوم نيست، براي اينکه مي‌فهمد که بلد نيست. اگر انسان يقين داشته باشد که بلد نيست، در اين يقين اولي معصوم است هيچ ترديدي ندارد، آن‌گاه آن مسائلي را که نمي‌فهمد که خوب محتاج به راهنماست.

طرح بحث نبوت عامه به عنوان راهنماي بشريّت

نبوت عامه را در اين سورهٴ مبارکه «نساء» مشخص فرمود که عقل در عين حال که لازم است کافی نيست و انبيا آمدند تا بشر، در قيامت احتجاج نکند[6]؛ معلوم مي‌شود اگر انبيا نبودند بشري که راه بلد نبود و راه را گم مي‌کرد و به گرفتاري‌های خسران‌آميز مبتلا مي‌شد؛ در قيامت به خدا عرض می کرد که چرا براي ما راه بلد نفرستادي؟ اين همان آيات سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که در ضمن بحث تفسيري، بحثهاي کلامي را به همراه دارد که اين به علوم قرآن برنمي‌گردد، مگر اينکه به اصل وحي و رسالت و ضرورت وحي و رسالت برگردد که اين بحث کلامي است و صبغهٴ علوم قرآنی هم احياناً دارد. حالا شما وقتي که تدبر می فرماييد ممکن است مسائل ديگري از فصل اول به ذهن شما بيايد فصل اول مربوط به علوم‌القرآن است. قبل از اينکه وارد فصل دوم بشويم اين نکته را بايد به عرض شما برسانيم که شما همان‌طوري‌که اين کتابهاي معمولي را مثل مکاسب را کفايه را رسائل را مطالعه مي‌کنيد و مي‌فهميد، قرآن عموماً اين سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و اگر فراغت کرديد _ان‌شاءالله_ سُوَر قبلي که مباحثه کرديد اين را مطالعه کنيد. حداقل شما روزي يک جزء قرآن را كه بايد بخوانيد، اين روزي يک جزء قرآن خواندن براي يک روحاني اين چيز عادي است اين حداقل‌اش است؛ روزي نيم ساعت حداکثر وقت می خواهد شما يک بار قرآن را مي‌خوانيد اين يک، يک بار هم قرآن مطالعه مي‌کنيد، همان طور که رسائل مطالعه مي‌کنيد مکاسب مطالعه مي‌کنيد کفايه مطالعه مي‌کنيد کتابهای بدايه و نهايه را مطالعه مي‌کنيد اين را مطالعه كنيد. وقتي مطالعه کرديد ديگر در خدمت قرآن هستيد؛ هر آيه‌اي که مطرح مي‌شود بلديد ديگر فوراً فلان تفسير را بياوريد مجمع و الميزان را بياوريد لازم نيست شما اين را مطالعه مي‌کنيد [بلكه] هر کمبودي که داريد به تفسير مراجعه می کنيد به جزوه‌ها مراجعه مي‌کنيد اين صفحه براي شما روشن است. شما در ظرف اين ايام تعطيلي، لااقل سي بار چهل بار اين سوره مبارکه «نساء» را مطالعه می کنيد که اين سوره برای شما ملکه مي‌شود يعني اين صفحه را که مطالعه مي‌کنيد خوب مي‌فهميد، يک صفحه شرح لمعه را که مطالعه مي‌کنيد خوب مي‌فهميد وگرنه بعداً مفسّر نخواهيد شد. شما اگر بخواهيد امام جماعتي بشويد واعظي بشويد نويسنده‌اي بشويد که گاهي از آيات استفاده کنيد اين کار، کار خوب است؛ اما اين اقلّ فايده‌اي است که نصيب روحاني مي‌شود.اگر بخواهيد به خواست خدا بعداً مفسّر بشويد، کرسي تدريس داشته باشيد هر جايي که هستيد. نگذاريد اين سلسله قطع بشود آن چاره‌اش جز اين نيست يعني در خدمت هر يک از اين سُوَر باشيد و اين صفحه را مطالعه مي‌کنيد به طور عميق مي‌بينيد نه معني آن کاملاً براي شما روشن است؛ نه تنها معناي خود آيات بلکه براساس تفسير آيات به آيات که قرآن«يُصدِّقُ بعضُهه بعضا»[7] و «يَنطقُ بعضُه ببعض»[8] اين صفحه مثلاً فرض بفرماييد از آيات پنجاه تا آيات 58 يا 59 يا مثلاً شصتي که در يک صفحه است، ملاحظه مي‌فرماييد کاملاً مي‌بينيد که آيه براي شما روشن است، معاني اين صفحه بر شما روشن است. بعداً مي‌توانيد قرآن را بر خود قرآن تدريس کنيد، چون معاني براي شما روشن است بدون مراجعه به حاشيه و تعليقه و امثال‌ذلک، اين‌چنين خواهد بود وگرنه اين فرّار است. چون آيات معمولاً با آيات تفسير شد، اگر آيه‌اي ذکر بشود آن وقت ايشان حضور ذهني دارند که در کجاها مطرح است. خب، اينها خلاصهٴ بحث در مورد فصل اول به علوم قرآن برمي‌گردد با روش مطالعه.

تناسب پايان سورهٴ «آل‌عمران» با آغاز سورهٴ نساء

اما آنچه به معاني و مفاهيم قرآن برمي‌گردد بعضي از آنها را در بحث ديروز اشاره شده است حالا به ترتيب ما از همان اول سورهٴ مبارکهٴ «نساء» شروع مي‌کنيم تا هر جا وقت اجازه داد به پايان مي‌بريم. يکي از نکته‌هايي که باز مربوط به فصل اول است، گفتند يکي از ظرايف ادبی، تشابه‌الاطراف است. پايان سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» به تقوا ختم شد، آخرين آيهٴ سورهٴ «آل عمران» اين است که﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ اين آخرين آيه يعني آيهٴ دويست سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون﴾ آن وقت آيهٴ اول سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم اين است که﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ﴾ اين اصطلاحاً براساس اصطلاح ادبی مي‌گويند تشابه‌الاطراف يعني پايان آن فصل قبلی با آغاز اين فصل بعدی هماهنگ است. آخرين آيهٴ آن سوره دعوت به تقواست، اولين آيهٴ اين سوره دعوت به تقواست، اينها هم به علوم قرآن بر‌مي‌گردد.

كيفيت آفرينش آدم و حوا و بيان سرمنشأ نسل بشر

در فصل دوم اولين مطلب، مربوط به خلقت انسان است که آيا انسان قبلاً از انسانهای ديگر خلق شد يا نه، کيفيت آفرينش حوا و آدم(سلام الله عليه) از خاک، آيا حوا از آدم بود يا هر دو از يک حقيقت بودند؟ آيا قبل از انسان، انسان ديگر بود يا نه و آيا اين انسانهاي فعلی به انسانهاي قبلي وابسته‌اند يا آنها نسلشان منقرض شده‌اند و انسانهاي فعلي از آدم و حوا(سلام الله عليها) است که ظاهر قرآن اين است.

خانواده در اسلام و مباحث مربوط به آن

مطلب دوم که باز مربوط به همين فصل دوم است اين است خانواده در اسلام؛ چه اصراري دارد که خانواده اصل باشد! مي‌بينيد تا آخرين لحظه دين مي‌کوشد که اين خانواده نپاشد و خطرش همين است که شما در غرب مي‌بينيد. عقوق حرام است (يک) رعايت حقوق واجب است (دو)، عمودين واجب‌النفقهٴ يکديگرند در صورت نياز (سه)، هم احترام حقوقي و اخلاقی محفوظ است هم احترام مالی محفوظ است که اين خانواده را اسلام نمي‌گذارد متلاشي بشود ولو پسر ازدواج بکند و دختر همسر بگيرد و مانند آن، پس رعايت مسائل خانواده [هم يك فصل مهم است]. سوم پرهيز از مال يتيم؛ سنت جاهلي چه‌چيزي بود و الان چگونه است. خوردن مال يتيم با اموال محرم ديگر چه فرقي دارد و نقش آن در ويراني خانمان چيست. چهارم مال و نظام اقتصادی در نظر قرآن کريم مايهٴ قيام يک ملت است. ملتي که فقير است قدرت قيام ندارد و از مال ذات اقدس الهي در همين سورهٴ مبارکهٴ «نساء» به عنوان عامل قيام ياد کرده است، فرمود: ﴿لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاما[9]. پنجم استقلال زن نظير مرد در اصل ارث. ششم رعايت ارحام و نزديکان و مستمندان در ارث که اگر تقسيم ارث فرا رسيده است ﴿أُولُوا الْقُرْبَي وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاكِين[10] حاضر شدند، آنها محروم نمانند.

اين نکته که هم در بحث ديروز مطرح شد امروز بايد تتميم بشود و آن اين است که اسلام دو کار کرده است: زن را از غربت به در آورد ولی عزت او را حفظ کرده است يعني الان نبايد گفت ما افتخار مي‌کنيم که مثلاً بسياری از زنها در بسياري از شغلهای اداري آنجا حضور دارند، اين افتخار نيست. افتخار در«نؤمن ببعضٍ و نکفر ببعض» نيست [بلكه] افتخار در «نؤمن بالجميع» است. قرآن دو کار کرده: يکي اينکه زن را از مظلوميت و غربت در آورده و او را وارد صحنهٴ اجتماع کرده؛ ثانياً به زن عظمتي داد. فرمود ناموس زن براي ارحامش نيست براي شوهرش نيست براي خودش هم نيست اين براي خداست. لذا اگر به زني تجاوز شده پدر و مادر رضايت بدهند حدّ الهی بايد جاري بشود، شوهر رضايت بدهد حدّ الهي بايد جاری بشود، خود زن هم اگر از شکايت صرف‌نظر کرده حدّ الهي جاري بشود اين نظير سرقت نيست که اگر مالباخته آمده رضايت داد حدّ ساقط مي‌شود،مال مالِ براي مردم است؛ اما ناموس براي هيچ کس نيست نه براي ارحام، پدر و مادر است نه براي شوهر است نه براي خود زن، اين حق الله است. اين عظمت بايد در جامعه محفوظ باشد حالا صرف اينکه زن وارد صحنهٴ اجتماعي شد شغل دارد در وزارت‌خانه در ادارات راه دارد اين يک گوشهٴ قضيه است. بخشهاي عظيمي که مربوط به زنان است زن بايد به عهده بگيرد. پرهيز از ارتباط با نامحرم هم اصلي است از اصول قرآنی، خب.

مطلب بعدی آن است که تأثير عمل هر فرد در نسل آينده، که اگر کسي بد کرد نسل آينده هم آسيب مي‌بينيد، خوب کرد نسل آينده بهره مي‌برد. بد کرد نسل آينده آسيب مي‌بينيد، نظير﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا﴾ که آيهٴ نُه بود از سورهٴ «نساء» که گذشت. خوب بود، همان جريان خضر و موسي(عليهما السلام) است که خضر به موسی مي‌فرمايد: ﴿ وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلاَمَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً[11] خب، يک خضر راهي هم مي‌رسد که بالأخره آثار خير گذشته‌ها را به ايتام مي‌رساند. اين خضر هميشه هست، حالا آن خضر نبود وليّ‌اي از اولياي ديگر. اين‌چنين نيست که اين «قضية في واقعة» باشد، حالا چون او شخص معين آدم خوبي بود ذات اقدس الهي خضر را فرستاد که ايتام او بي‌سرپرست نمانند. حالا اگر ديگران آدم خوبي باشند ايتام او از بين مي‌روند به هيچ خضر راهي نمي‌رسند، اين طور که نيست. حالا آن خضر نشد ولیّ‌اي از اولياي ديگر، شاگردي از شاگردان وليّ عصر(ارواحنا فدا) اين يک اصل کلي است که عمل هر کسي در نسل آينده مؤثر است. مسئلهٴ بعدی که بخواهيد مثلاً رسالهٴ جداگانه‌ای مرقوم بفرماييد، تجسم اعمال است. مسئلهٴ تجسم اعمال اين است که هر عملي باطني دارد، آنهايي که درون‌بين هستند هم اکنون باطن را مي‌بينند آنهايي که درون بين نيستند بعداً برايشان روشن مي‌شود. ظاهر آيه‌اي که مي‌گويد﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً[12] اين است که اگر کسي دارد مال حرام مي‌خورد هم اکنون دارد آتش مي‌خورد و آتش قيامت هم سر جايش محفوظ است. يک آتش جزئي با يک آتشکدهٴ جزئي به آتش کلي و آتشکدهٴ کلي مي‌افتد: ﴿ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾، اين مسئلهٴ تجسم اعمال است.

احكام ارث و مسائل مربوط به آن

مسئلهٴ بعدي بررسي اقسام پنج‌گانهٴ ارث است که اين را ما تاکيد داريم که حداقل آن اين است، حالا وقتي که شروع به نوشتن کرديد به مسائلي ديگري هم اطلاع پيدا مي‌کنيد مرقوم مي‌فرماييد و آن اين است که ارث در اسلام پنج قسم است: گاهي مرد دو برابر است گاهي زن دو برابر است گاهي زن و مرد يکسان ارث مي‌برند گاهي هم ارتباط با زن باعث مي‌شود که آن نزديکان به ميت از راه زن ارث مي‌برند ولي ارتباط با مرد، به تنهايي محجوب است بي‌اثر است؛ نزديکان به ميت از راه مرد محروم از اصل ارث‌اند يعني کلالهٴ أمی و کلالهٴ ابويني که باشند ارث مي‌برند و اما اگر کلالهٴ ابويني و کلالهٴ أمي ‌بودند ولي در کنارش کلالهٴ ابي بود آن کلالهٴ أبي ارث نمي‌برد يعني اگر کسي مُرد، برادر و خواهر مادري داشت (اين يک)، برادر و خواهر پدری و مادري داشت (اين دو)، برادر و خواهر پدري هم داشت (اين سه)، اين سه گروه دو گروه اول ارث مي‌برند يعني برادر و خواهر مادري ارث مي‌برند، برادر و خواهر ابويني که در آنجا مادر حضور دارد ارث مي‌برند ولي برادر و خواهر پدري اصلاً ارث نمي‌برند. پس نمي‌شود گفت اسلام حق زن را ناديده گرفته در مسئلهٴ ارث. مطلب بعدی آن است که زن در مهريه، مستقل است (يک)، زن در ارث مستقل است (دو)، زن در تجارت و کسب مستقل است (سه)، زن در تصميم‌گيري ازدواج مستقل است (چهار)، اين استقلالهاي چهارگانه و مانند آن در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده است.

مطلب بعدی آن است که بعضی از شما آقايان ذوق فقهي‌تان بيشتر است، بعضي ذوق کلامي‌تان بيشتر است چون در سورهٴ مبارکهٴ «نساء»، مسائل فقهي هم هست آن را انتخاب مي‌فرماييد. مثلاً محرمات بالسبب، محرمات بالمصاهره که حکم فقهي است در اينجا آمده.

ضرورت استفاده صحيح از اموال شخصي

مطلب بعدي آن است که همهٴ مال براي همه مردم است، لذا هيچ‌کسي وقتي مال صحيح به دستش رسيده است از راه حلال، حق ندارد بگويد که من حالا از راه حلال جمع کرده‌ام ولي در مصرف آزادم اين‌طور نيست. صرف مال در مجاري صحيح و پرهيز از اكل مال و باطل و لزوم ﴿تِجارَةً عَنْ تَراضٍ﴾ که بسياري از مسائل فقهي را به همراه دارد در همين سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاض[13].

احكام زن در برابر مرد و زن در مقابل شوهر

مطلب بعدي آن است که در قرآن کريم مخصوصاّ در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» دو بخش جداگانه در يک فصل مطرح است: يکي اينکه زن در مقابل مرد چه حکمي دارد؛ يکي اينکه زن در مقابل شوهر چه حکمي دارد. زن در مقابل مرد هرگز بر‌اساس﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ[14] عمل نمي‌شود. حالا زنهايي هستند و مردهايي هستند چه قيموميتي مرد بر زن دارد؟ در داخلهٴ منزل البته مدير عامل مرد است و حرف آخر را مرد مي‌زند همهٴ کارها به عهده اوست، مسئوليت به عهده اوست او قوّام است. وقتي که در داخلهٴ منزل كه اينها دو نفرند و يا با پيدايش فرزند، اينها شدند چهار، پنج نفر، مدير عامل و وليّ و سرپرست اين چهار، پنج نفر نمي‌تواند زن باشد بايد مرد باشد در يک جامعه بزرگ که خانوادهٴ بزرگ‌اند، به طريق اُوليٰ زن نمي‌تواند وليّ مسلمين باشد وگرنه زني در خيابان راه مي‌رود، مردي در خيابان راه مي‌رود چه قيموميتي و چه قوّاميتي مرد بر اين زن دارد؟ از نظر امر و نهي اگر مرد کار منکر کرد زن حق نهي از منکر دارد و بالعکس، هيچ رابطهٴ قواميتي بين زن و مرد نيست بين زن و شوهر است و اگر نهي از منکر است که خب متقابل است.

نشوز و اقسام آن

مطلب بعدي آن است که _حکم فقهي است باز_ اين نشوز سه قسم است: گاهي نشوز زن است گاهي نشوز مرد است گاهي نشوز طرفين که از آن به شقاق ياد مي‌شود. مطلب بعدي حکم اجتماعي است؛ رعايت حقوق همسايه، همکار، همسفر اينها هست و در کنارش خطر بخل، ريا همراه با شيطان بودن هم هست. مطلب بعدي آن است که هر امتي شاهدي دارد و وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم شاهد بر امم است هم شاهد بر انبيا.

وجود مسئله غسل و تيمم در سورهٴ نساء

مطلب بعدي که خيلي مهم است اين است که بعضيها فکر مي‌کنند اين آيهٴ وضو و غسل و تيمم در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آمده است، اين يک مطلب، و سورهٴ «مائده» هم در اواخر عمر حضرت آمده است در جريان حجة‌الوداع است، چون ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ[15] و مانند آن در اين سوره است اين دو مطلب. پس جريان وضو و غسل و تيمم در آخر عمر حضرت آمده است [كه] خيلي برای مسلمانها مشخص نبود که آيا دست را بايد از آرنج تا سر انگشت شست يا از سرانگشت تا آرنج شست، اين اختلاف عظيمي که بين شيعه‌ها و سني‌هاست براي اينکه اين آيات وضو و غسل و تيمم در اوايل سورهٴ «مائده» آمده است يک مقدمه ، سورهٴ «مائده» هم در اواخر هجرت آمده است و نزديک جريان حجة‌الوداع چون جريان ولايت و غديرخم و﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ[16] در همين سوره است اين دو، پس خيلي فرصت نبود که مردم بفهمند بپرسند که چگونه بايد وضو گرفت اين مطلب نا‌تمام است، براي اينکه مسئلهٴ وضو و غسل و تيمم در همين سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم آمده که سورهٴ «نساء» خيلي قبل از سورهٴ مباركهٴ «مائده» است، اين‌هم بايد مشخص بشود. آن وقت اين معلوم مي‌شود که نه در اثر آن است که مردم دسترسي نداشتند ببينند پيغمبر چگونه وضو مي‌گيرد، بلکه دست مردم را کوتاه کردند از اهل بيت که آنها به مردم درست برسانند.

مطلب بعدي آن است که علل تحريف تورات و انجيل و عوامل تحريف و انگيزه‌های تحريف و پيامد‌هاي تلخ تحريف هست _در همين سورهٴ مبارکهٴ «نساء»_.

مسئلهٴ بعدی مسخ اصحاب سبت است و اصحاب نيرنگ. مسئلهٴ بعدي اصالت روح و تبعيت بدن است، در جريان ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا[17] آنجا معلوم مي‌شود که انسان مرکب از دو اصل نيست يکي روح و يکي بدن و اين‌چنين نيست که بدن، اصل باشد و روح تابع، بلکه مرکب از يک اصل و يک فرع است وآن روح است که اصل است و بدن است که فرع است. مطلب بعدي لزوم رعايت امانت است اجمالاً تا آيهٴ تقريبا نود و اينها را بررسي کرديم پنجاه عنوان است. حالا شما به خواست خدا حتماً اين کار را بکنيد که در آيندهٴ نزديک لا‌اقل ما از شما رساله‌هاي عربي يا فارسي قابل عرضه و ارائه _ان‌شاء‌‌الله_ ببينيم.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] - التبيان في تفسير القرآن، ج 3، ص 407.

[2] - مجمع البيان، ج 2، ص 677.

[3] - سورهٴ نساء، آيه 82.

[4] - مجمع البيان، ج 3، ص 126.

[5] - التبيان في تفسير القرآن، ج 3، ص 271.

[6] - سورهٴ نساء، آيه 165.

[7] - نهج‌البلاغه، خطبه 18.

[8] - نهج‌البلاغه، خطبه 123.

[9] - سورهٴ نساء، آيه 5.

[10] - سورهٴ نساء، آيه 8.

[11] - سورهٴ كهف، آيه 82.

[12] - سورهٴ نساء، آيه 10.

[13] - سورهٴ نساء، آيه 29.

[14] - سورهٴ نساء، آيه 34.

[15] - سورهٴ مائده، آيه 67.

[16] - سورهٴ مائده، آيه 3.

[17] - سورهٴ نساء، آيه 56.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق