24 12 1992 5024513 شناسه:

تفسیر سوره نساء جلسه 247

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهيدًا ﴿159﴾ فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبيلِ اللّهِ كَثيرًا ﴿160﴾ وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَكْلِهِمْ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ مِنْهُمْ عَذابًا أَليمًا﴿161

استدلال بر رجوع ضمير ‌«‌موته» به اهل كتاب

نتيجهٴ آيهٴ ﴿وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ﴾ اين شد كه ظاهراً ضمير ﴿موته﴾ [به] خود آن كتابي برمي‌گردد، چون ﴿إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ﴾ ظهور در عموم و استغراق دارد و اگر ضمير، به وجود مبارك مسيح(سلام الله عليه) برگردد اين اختصاصي به زمان رجعت پيدا مي‌كند يعني در زمان نزول مسيح(سلام الله عليه) و حضور آن حضرت در صحابت وجود مبارك امام زمان(ارواحنا فداه) آن وقت اهل كتاب، به وجود مبارك مسيح مؤمن خواهند شد. خب اهل كتابي كه در آن عصر هستند گروه كمي‌اند نسبت به همهٴ اهل كتابي كه در اين قرون گذشته و حال هست، در حالي كه آيه در آن چهارده قرن قبل كه نازل شد فرمود همهٴ اهل كتاب قبل از موتش به مسيح(سلام الله عليه) ايمان مي‌آورند. اگر منظور آن باشد كه قبل از موت مسيح و مراد، همان زمان رجعت باشد اين يك گروه كمي از اهل كتاب خواهند بود.

 

 

بيان سودمند نبودن ايمان اهل كتاب

مطلب ديگر آن است كه منظور از اين ايمان، ايمان به حسب ظاهر در نشئهٴ دنيايي که ايمان سودمندي است نيست، چون در همان آيهٴ 55 سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» گذشت كه وقتي مسيح(سلام الله عليه) رفع شد و خدا او را توفي كرد و از بين مردم برد، اهل كتاب دو گروه خواهند شد يعني آيهٴ 55 سورهٴ «آل عمران» اين بود كه ﴿إِذْ قالَ اللّهُ يا عيسي إِنّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ﴾ معلوم مي‌شود كه بعد از رفع آن حضرت، يك عده هنوز كافرند به عسياي مسيح. خب اينها همه نشان مي‌دهد كه اين‌‌چنين نيست كه همهٴ اهل كتاب، قبل از موت مسيح(سلام الله عليه) به او ايمان اختياري و ايمان سودمند بياورند، بلكه چون دربارهٴ هيچ پيغمبري به اندازهٴ مسيح اختلاف نشد عده‌اي او را در حد تفريط و عده‌اي او را در حد افراط وصف كرده اند و ميلادش و نبوتش و اصل حياتش مورد اختلاف عده زيادي بود، لذا دربارهٴ مسيح(سلام الله عليه) تنها اين وارد شد كه همهٴ اهل كتاب به حقانيت مسيح ايمان مي‌آورند ـ قبل از مرگ ـ حالا يا ايمان سودمند يا ايمان در حال احتضار و اگر در بعضي از روايات ضمير ﴿به﴾ به پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برگشت­[1] آن ديگر از باب تطبيق است وگرنه آيه، ناظر به ايمان به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيست. زمخشري در كشاف، جريان رجعت را ذكر مي‌كند مي‌گويد اينكه فرمود: ﴿وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ﴾ اين ناظر به آن است كه اهل كتاب در اواخر دنيا ظهور مي‌كنند و رجوع مي‌كنند به مسيح(سلام الله عليه) ايمان مي‌آورند[2] كه اين يك سخني است دربارهٴ رجعت كه از يك عالم سني نقل مي‌شود.

انجيل اصل مسيح، كتابي غير از انجيل‌هاي چهارگانه

مطلب ديگر آن است كه اين انجيلهاي چهارگانه كه جريان مقتول بودن يا مصلوب بودن مسيح(سلام الله عليه) در آنها مطرح است، همهٴ اينها بعد از مسيح(سلام الله عليه) تدوين شد. آن انجيل اساسي و انجيلي كه وجود مبارك مسيح از او خبر داد و فرمود: ﴿إِنّي عَبْدُ اللّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبِيًّا[3] آن نيست؛ اين اناجيل اربعه آن كتابي نيست كه خداوند به مسيح داده است چون اين اناجيل را بعدها شاگردان آن حضرت به منزلهٴ تقرير درس آن حضرت بود تدوين كردند و به معصوم هم اسناد ندارد، براي اينكه اينها در تلقي معصوم نبودند، در ضبط در خاطره‌ها معصوم نبودند در املاء و انشاء و كتابت هم معصوم نبودند.

مراحل احتمالات اشتباه در انجيل أربعه

 يك كسي كه معصوم نيست در سه مرحله احتمال اشتباه هست يعني آن وقتي كه مطلب مطرح مي‌شود، ممكن است درست درك نكند يا اگر درست درك كرد، بعدها كم‌كم از حافظه او رخت بربندد؛ او در حفظ معصوم نباشد يا اگر مطلبي را خوب فهميد و درست حفظ كرد در موقع انشاء، اظهار حالا يا با قلم يا با بيان كه بخواهد برساند، ممكن است اشتباه كند.

پرسش:...

تكذيب قتل و صلب در انجيل پنجم و ردّ اين كتاب از طرف مسيحيان

مطلب بعدي آن است كه آن انجيل پنجم كه براي برنابا است آن مطلبي دارد كه مسئلهٴ قتل را نفي مي‌كند كه نوع مفسرين كه دربارهٴ اين كتابهاي مسيحيها سخن گفتند، آن اناجيل چهارگانه يك حكم دارد كه بيان كردند اين انجيل پنجم هم حكمي دارد كه بيان كردند، در اين انجيل پنجم مسئلهٴ قتل و صلب تكذيب شده؛ منتها مسيحيها قبول ندارند اين انجيل پنجم. را به هر تقدير، ضمير [در ﴿موته﴾] ظاهرش به اهل كتاب برمي‌گردد.

بررسي برخي از روايات وارد شده دربارهٴ مسيح(عليه السلام)

 حالا بعضي از روايات مسئله را هم تبركاً بخوانيم، گرچه در خلال بحث به آن روايات اشاره شده. از ظاهر بعضي از روايات برمي‌آيد كه اين آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» كه ﴿إِنّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ[4] اين رفع، بعد از توفي است و از ظاهر روايات ديگر هم برمي‌آيد كه وجود مبارك حضرت زنده است و به آسمانها سفر كرده است. در ذيل همين آيات، در تفسير شريف نور الثقلين جلد اول صفحهٴ 569 مسئلهٴ عروج وجود مبارك مسيح هست كه از من  لا  يحضره  الفقيه نقل مي‌كند كه آن از زيد‌بن‌علي‌عن‌ابيه ‌سيدالعابدين(سلام الله عليه) نقل مي‌كند كه فرمود: «و إنّ لله تبارك و تعالي بقاعا في سماوائه فمَن عُرِجَ به الي بُقعةٍ منها فقد عُرِجَ به اليه»، بعد به اين آيه استشهاد مي‌كند كه ﴿تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ[5]، آن گاه مي فرمايد: «و يقول عزوجل في قضية عيسيٰ بن مريم عليهما السلام ﴿ بل رفعه الله اليه﴾ كه وزان ﴿رفعه الله اليه﴾ وزان ﴿تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ﴾ است كه اين ظاهرش عروج الي السماء است كه اين هيچ استبعاد عقلي ندارد، كه حضرت در يكي از اين دو آسمان ظاهري زندگي بكند، اين هيچ استبعادي ندارد؛ منتها سند بايد معتبر باشد به حدي كه در اين گونه از مسائل بشود به آنها اعتماد كرد. خبر واحد صحيح اعلايي هم در اين مسائل حجت نيست مگر آدم اسناد ظني بخواهد بدهد، چون امر فقهي فرعي نيست كه بخواهد عمل بكند. مي‌خواهد اعتقاد پيدا كند با مظنه هم اعتقاد حاصل نمي‌شود ولي اسناد ظني ميسر است؛ بگويد گمانم اين است كه دين چنين مي‌فرمايد، در همين حد. در صفحهٴ 570 اين‌‌چنين آمده است كه در جريان ﴿إِنّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا[6] روايتي را از رسول گرامي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل مي‌كنند كه «فلم يقدروا»؛ بر قتل و صلب او «لانهم لو قدروا علي ذلك لكن تكذيباً لقوله تعالي و لكن رفعه الله اليه بعد ان توفاه». از اين حديث برمي‌آيد كه آن ترتيب ذكري، ترتيب رتبي را هم به همراه دارد: ﴿إِنّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ﴾ گرچه با <واو> عطف شده فقط ترتيب ذكري است؛ و تقديم ذكري است؛ لكن از اين حديث برمي‌آيد كه اين رفع بعد از توفي است «و لكن رفعه الله اليه بعدَ ان توفّاه»[7] يعني اول جانش را قبض كرد، بعد جسمش گرفت كه به بدنش آسيبي نرسانند يا راه ديگري است. به هر تقدير، رفع در طبق اين حديث بعد از توفي است.

 روايت ديگري كه از اصول كافي است در جريان رحلت وجود مبارك حضرت امير(صلوات الله و سلامه عليه) روز بيست و يکم ماه مبارك رمضان، وجود مبارك امام مجتبي(سلام الله عليه) سخنراني كرد: «قام الحسن‌بن‌علي في مسجد الكوفة» «فحمد الله و اثني عليه و صلّ علي النبي(صلّي الله عليه و آله) ثم قال ايها الناس انه قد قبض في هذه الليله رجلٌ ما سبقه الاولون و لا يدركه الآخرون و الله لقد قُبِضَ في الليلة التي قُبِضَ فيها وصي موسيٰ يوشع بن نون»؛ شبي اميرالمؤمنين رحلت كرد كه در آن شب وصي موسيٰ(سلام الله عليه) رحلت كرد (اين يك)، «و الليلة التي عُرِجَ فيها عيسيٰ بن مريم» نفرمود «قُبِض» اين معلوم مي‌شود كه حضرت عروج به آسمانها كرد. آن وقت يعني عصر نزول اين آيات و عصر نزول اين حديث، حضرت مسيح زنده بود، حالا بعد رحلت كرده است ما كه دليلي نداريم همهٴ اين آيات تا آن عصر را نشان مي‌دهد و همه اين روايات. «و الليلة التي نزل فيه القرآن»[8] خب اين حديث البته، محتواي بسيار بلندي دارد. مي‌فرمايد روح وجود مبارك حضرت امير، نظير روح انبيا به آسمان مي‌رود. بدن شريفش كه به قبر نازل شد مثل ظاهر قرآن است كه به عالم طبيعت آمده است. بدن امام به منزلهٴ آيات است يعني ظاهر آيات، وجود لفظي آيات است. روح امام(سلام الله عليه) به منزله محتوا و معارف آيات است، خب اين هم نشان مي‌دهد كه وجود مبارك مسيح عروجي داشت.

 در صفحهٴ 571 هم روايتي را نقل مي‌كند كه عن‌الحسن‌بن‌علي(سلام الله عليهما) فرمود وجود مبارك مسيح عمرش 33 سال بود: «ثم رفعه الله الي السماء و يهبط الي الارض بدمشق و هو الذي يقتل الدجال»[9] اين ظاهرش اين است كه وجود مبارك حضرت، زنده است و الآن هم زنده است و تا ظهور حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) هم زنده است آن وقت نازل مي‌شود. پس روايات ما هم چند طايفه است: يك سلسله از روايات اين است كه آن وقت عروج كرده است رحلت نكرده؛ اما حالا بعداً رحلت كرده يا نه دلالت ندارد. ولي اين روايت دلالت دارد كه وجود مبارك مسيح عروج كرد و زنده است و وقتي وجود مبارك حضرت حجت(سلام الله عليه) ظهور مي‌كند او هم نازل مي‌شود و دجال را به هلاكت مي‌رساند.

 روايت ديگر همان است كه هم شيعه‌ها نقل كردند هم سني‌ها؛ منتها با تفاوت يعني هم زمخشري و فخر رازي نقل كردند هم در جوامع روايي و تفاسير ماست. شهر بن حوشب نقل مي‌كند كه حجاج اين حرف را زد گفت يا شهر! آيه‌اي است در قرآن كه مرا خسته كرده است، نتوانستم بفهمم و آن اين است كه من گاهي يهودي يا مسيحي را مي‌كشم، لب اينها تكان نمي‌خورد كه اينها ايمان آورده باشند به مسيح در حال مرگ و با همان حالت غير‌ايماني‌شان مي‌ميرند. ايشان گفت كه اين‌‌چنين نيست كه شما خيال مي‌كنيد، بلكه منظور آن است كه «إنّ عيسيٰ ينزل قبل يوم القيامة الي الدنيا فلا يبقي اهل ملة يهودي و لا غيره الا آمن به قبل موته و يصلي خلف المهدي قال ويحك أنّي لك هذا و مِن اين جئتَ به فقلت حدثني به محمد بن علي بن الحسين بن علي‌بن‌ابي‌طالب(عليهم السلام) فقال جئتَ والله بها مِن عين صافية»[10]. اينكه در جوامع روايي ماست غير از آن است كه در كتاب تفسير اهل سنت است؛ آنها مي‌گويند كه منظور آن است كه در حال احتضار آنها وقتي وارد برزخ مي‌شوند [ايمان مي آورند][11] آن حالت، ديگر حالتي نيست كه شما زبان آنها را ببينيد حركت مي‌كند يا نه، ديگر با اين زبان ايمان نمي‌آورند با آن زبان برزخي‌شان مؤمن مي‌شوند، اينها فرق مي‌كند.

 خب روايت ديگري كه اين ضمير بِه را (بِه) وجود مبارك پيغمبر برگرداندند ملاحظه مي‌فرماييد كه اين ديگر كاملاً از باب جري و تطبيق است، چون آيه هيچ ارتباطي با جريان پيغمبر ندارد و همچنين جريان حضرت امير را و آن وقت شعر حارث همداني را هم نقل مي‌كنند[12]. روايتي كه از تفسير عياشي است: عن ‌جابر عن ابي‌جعفر(عليهما السلام) اين است كه <في قوله ﴿وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِقال ليس مِن احدٍ من جميع الاديان يموت الا رأي رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اميرالمؤمنين(عليه السلام) حقاً من الاولين و الآخرين»[13]؛ اين مطلب، حق است و يك تطبيقي است و يك برداشت تطبيقي است كه نسبت به اين آيه عمل شده وگرنه آيه، دربارهٴ مسيح است كاري به جريان وجود مبارك پيغمبر ندارد. به هر تقدير، ظاهرش اين است كه ضمير به خود كتابي برمي‌گردد اما آيهٴ بعد كه فرمود در اثر ستمهاي فراواني كه اهل كتاب كردند، ما اينها را به كيفر دنيا و آخرت گرفتار كرديم﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ

عقوبت دنيايي بني‌اسرائيل

اهل كتاب مخصوصاً يهوديها جرائم فراواني داشته و دارند. فرمود خصوص يهوديها چون در ظلم كردن از ديگران جلوترند، لذا به كيفر تلخ‌تري هم محكوم خواهند شد؛ فرمود: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾ اين نون تنوين در <فبظلمٍ> آن تنوين تفخيم است يعني ظلم مهم و عظيمي كه اينها كرده‌اند، ما طيبات الهي را بر اينها حرام كرديم كه وقتي مسيح(سلام الله عليه) آمد بعضي از چيزها را براي پيروان راستينش حلال كرده است. آن فجايعي كه قبلاً ياد شد يعني نقض عهده‌هايي كه كردند؛ انبيا را كشتند، دربارهٴ مسيح چنان حرفي زدند، دربارهٴ مريم(سلام الله عليها) چنان بهتان عظيمي زدند آن باعث شد كه اينها را خدا لعن كند از اينها قرده و امثال‌ذلك بسازد. ولي اين سيئات، مثل ربا‌خوري و رشوه‌گيري و امثال‌ذلك باعث شده است كه بعضي از محلّلات الهي بر اينها تحريم بشود كه يك عقوبت دنيايي است. عقوبت اخروي‌شان هم كه نار جهنم است و عذاب اليم در همين‌جا مطرح است اينها را خداوند هم به عذاب دنيا گرفتار كرده است هم به عذاب آخرت؛ فرمود: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذينَ هادُوا﴾ كه اين تنوينش، تنوين تفخيم و تعظيم خواهد بود ﴿حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾ قبلاً آن طيبات بر اينها حلال بود الآن بر اينها تحريم كرديم ما كه تحريم آن طيبات، اشاره خواهد شد كه چيست.

بررسي موصوف ‌«‌كثيراً»

 ﴿وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبيلِ اللّهِ كَثيرًا﴾ اين كثيراً يا وصف است براي مصدور يا وصف است براي صد، <صد> با صاد يعني صرف و منصرف كردن؛ اينها هم <ينصرفون بانفسهم> هم <يصرفون غيرهم> كه هم خودشان منصرف از راه الهي‌اند هم ديگران را باز مي‌دارند. اين صد عن سبيل الله يعني بازداشتن از راه خدا؛ هم خودشان منصرف‌اند هم ديگران را مصروف مي‌دارند. اگر ﴿بصدهم﴾ يعني بصرفهم عن سبيل الله، هم مي‌شود اين ﴿كثيراً﴾ وصف آن صرف باشد يعني <صرفاً كثيراً> هم مي‌شود وصف آن مصروف باشد يعني <قوماً كثيرا و جمعاً كثيرا> يا نه <و بصدهم> اعم باشد؛ هم به معناي <صدهم انفسهم و غيرهم> هم خودشان را هم ديگران را. به هر تقدير، اين ﴿كثيراً﴾ مي‌تواند وصف باشد هم براي صد هم براي مصدود.

أقسام صدّ عن سبيل الله

 صد عن سبيل خدا هم چند جور است: يكي تبليغ سوء است [و] يكي هم تحريف كتاب، هر دو را يهوديها داشتند. برخي از اينها مخصوص علماي اينها بود ﴿وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ﴾؛ ربا بر اينها تحريم شده بود اينها ربا‌گيري را آغاز كردند ﴿وَ أَكْلِهِمْ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِل﴾؛ مال مردم‌خوري را از راه باطل اينها ترويج كردند؛ خودشان مبتلا بودند و ديگران را هم تشويق مي‌كردند. نحوهٴ مال مردم‌خوري هم يا به نحو رشاء بود يا به نحو تحريف كتاب بود و مانند آن كه آنها را هم آياتش ـ به خواست خدا ـ قرائت مي‌شود، اينها كيفرهاي دنيايي است. بعد فرمود: ﴿وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ مِنْهُمْ عَذابًا أَليمًا﴾ كه عذاب اخروي است.

تحريف آيات الهي در تورات و انجيل

كارهايي كه يهوديها كرده بودند يك مقدار در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت كه آيهٴ 79 سورهٴ مباركهٴ «بقره» است فرمود: ﴿فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَليلاً﴾؛ اينها آيات الهي را تحريف مي‌كردند كتمان مي‌كردند، چيزهايي را خود‌نويس مي‌كردند خودشان مي‌نوشتند، مي‌گفتند اين تورات است؛ تورات كتابي نبود نظير قرآن كه در دسترس همهٴ مردم باشد، كتابي بود تقريباً انحصاري، انجيل هم اين‌‌چنين بود. لذا آن مشايخ سوء و علماي سوئشان به دلخواه خود تحريف مي‌كردند تفسير به رأي مي‌كردند و مي‌نوشتند مي‌گفتند اين حرف توحيد پيام تورات و انجيل است. فرمود از اين راه اينها دين را تحريف مي‌كردند و درآمدي داشتند: ﴿ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَليلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمّا كَتَبَتْ أَيْديهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمّا يَكْسِبُونَ﴾.

حرام خوري‌هاي اهل كتاب و تبيين معناي سُحْت

 در سورهٴ مباركهٴ «مائده» بخش ديگري از حرام خوريهاي اهل كتاب ذكر شده است و قهراً تحريمهايي هم كه شد براساس همان حرام خوريهاي اينهاست؛ آيهٴ 42 سورهٴ «مائده» اين است كه ﴿سَمّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكّالُونَ لِلسُّحْتِ﴾ اصولاً مال حرام را مخصوصاً رشوه و امثال رشوه را سحت مي‌گويند، براي اينكه سحت كردن يعني نرم كردن <مسحوت> مثل <مسحوق> آن چيزهاي پودر شده است <سحيق> و <سحيت> همين است خب، چون حرام وارد زندگي كسي بشود او را پودر مي‌كند، ديگر هر گونه استقامتي هم داشته باشد او را متلاشي مي‌كند از اين جهت، حرام را سُحت گفتند. چه اينكه حرام را هم حرام گفتند براي اينكه خدا انسان را منع كرده محروم كرده و آن مال هم انسان را از سعادت و فضيلت محروم مي‌كند. باز در سورهٴ مباركهٴ «مائده» گوشه‌اي از حرام خوريهاي اهل كتاب را ذكر مي‌كند؛ آيهٴ 62 سورهٴ «مائده» اين است: ﴿وَ تَري كَثيرًا مِنْهُمْ يُسارِعُونَ فِي اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ مشايخ و علمايشان هم مروجان اين سحت‌خوري بودند، فرمود: ﴿لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبّانِيُّونَ وَ اْلأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ اْلإِثْمَ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ[14]؛ چرا علمايشان، احبار و رباني‌شان آنها را از حرام‌خوري باز نداشتند. اين‌‌چنين گروه يعني اين احبار و رهبان يا خودشان دست اندركار تحريف بودند يا يك آدم بي‌تفاوت.

سرّ نزديكتر شمرده شدن مسيحيان به مسلمانان

سرّ اينكه خداوند مسيحيها را به مسلمانها نزديكتر از يهوديها مي‌داند: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنّا نَصاري ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسّيسينَ وَ رُهْبانًا وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ[15] براي همان است كه احبار و رهبان يهود، غير از قسيس و رهبان مسيحيها بودند. بيان‌ذلك اين است كه فرمود در بين ملل، مسيحيها به مسلمانها نزديكترند. مشركين و يهوديها در اثر آن قساوت قلب، شديدترين دشمني را نسبت به اسلام و مسلمين دارند ولي مسيحيها به سه دليل، اينها به اسلام نزديك اند ﴿وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا﴾ چه كساني هستند؟ ﴿الَّذينَ قالُوا إِنّا نَصاري﴾ چرا؟ ﴿ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسّيسينَ وَ رُهْبانًا وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ﴾ اينها طبعاً يك آدمهاي مستكبري نيستند؛ اگر درست تربيت بشوند حق‌پذيرند، طبعاً خشن نيستند (اين يك)، علماي خوبي هم دارند اينها را تربيت مي‌كنند، خب اگر ملتي طبعاً خشن نباشد عالمان خوبي هم داشته باشند درست تربيت مي‌شوند.

 اين عالمان در يهوديت هم بود، آنها هم علماي دين داشتند؛ منتها براساس همان ماده‌پرستي كه در اين قشر و در اين نژاد بود، اين علمايشان هم به دام همين رذيلت افتادند؛ شروع كردند به تحريف تورات از يك سمت، شروع كردند به رشوه‌گيري از سمت ديگر، لذا قرآن كريم نمي‌گويد اينها علما داشتند براي اينكه علمايشان اصولاً به همين دام افتادند وگرنه صرف عالم داشتن اين يعني عالم صوري كافي نيست. رهباني كه خودش كتاب الهي را تحريف مي‌كند او به فساد دامن مي‌زند، لذا در همان در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيهٴ 63 مي‌فرمايد: ﴿لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبّانِيُّونَ وَ اْلأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ اْلإِثْمَ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ﴾؛ چرا علمايشان جلوي اين يهوديهاي رشوه‌خوار رباخوار را نگرفتند يا براي آن است كه خودشان مبتلا بودند از يك سو به تحريف كتاب يا از سمت ديگر مبتلا بودند به بي‌تفاوتي، لذا قرآن براي يهودي يك عالم دل‌سوخته‌اي معتقد نيست؛ مي‌فرمايد مسيحيها قسيسين داشتند رهبان داشتند ﴿وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ[16]: البته اين براي آن وقتي بود كه مسيحيت به دام صهيونيست نيفتاد، الآن كه افتاد كه خب «كلاهما في النار» حكم ديگري دارد.

بيان برخي از محرّمات بني‌اسرائيل

 در سورهٴ مباركهٴ «انعام» مقداري از اين محرمات را بازگو مي‌كند؛ آيهٴ 146 سوره «انعام» اين است كه ﴿وَ عَلَي الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما إِلاّ ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما﴾ است ﴿أَوِ الْحَوايا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ﴾؛ در اثر بغي و ظلمي كه اينها كردند ما بسياري از اين محلّلها را بر اينها حرام كرديم، اين همان محل بحث است كه فرمود: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾. در سورهٴ مباركهٴ «توبه» فساد مالي و اخلاقي علماي يهود را هم بازگو مي‌كند بسياري از علمايشان همين‌طور هستند، خب از چهار تا آدم صالح كه كاري ساخته نيست در يك نژاد آلوده. فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ كَثيرًا مِنَ اْلأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ[17]، لذا وقتي در جريان تعليل عداوت يهوديها و محبت مسيحيها سخن به ميان مي‌آيد مي‌فرمايد مسيحيها داراي قسيس و رهبان هستند[18] و چنين تعبيري دربارهٴ يهوديها ندارد، براي اينكه احبار و رهبانشان يا گرفتار رشوه‌خوري‌اند يا گرفتار تحريف كتاب.

 در سورهٴ مباركهٴ «نحل» آنچه در سورهٴ «انعام» بيان شده است به صورت اجمال ذكر مي‌كند آيهٴ 118 سورهٴ «نحل» اين است كه ﴿وَ عَلَي الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾. در سورهٴ «انعام» فرمود كه ﴿وَ عَلَي الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما[19] ولي در سورهٴ «نحل» آيهٴ 118 آن محرمات را بالتفصيل ذكر نمي‌كند، بلكه مي‌فرمايد كه ما بر يهوديها آنچه را كه قبلاً جريانش را بازگو كرده‌ايم تحريم كرده‌ايم، نتيجه اينكه اينها گرفتار عذاب دنيوي شدند بعد هم در پايان مي‌فرمايد كه ﴿وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ مِنْهُمْ عَذابًا أَليمًا﴾ كه اين مربوط به عذاب آخرت است ولي از آن جهت كه گروه اندكي از بين اين افراد آلوده به فلاح رسيده‌اند و قرآن كريم هرگز حق هيچ انساني را ضايع نمي‌كند، از فلاح و ايمان آن گروه اندك هم سخن به ميان مي‌آورد كه مي‌فرمايد: ﴿لكِنِ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ[20] كه بحث بعدي است.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

 

 

 

  1.  تفسيرالعياشي، ج1، ص283
  1.  الکشاف، ج1، ص589
  1.  سوره مريم، آيه30
  1.  سوره آل عمران، آيه55
  1.  سوره معارج، آيه4
  1.  سوره آل عمران، آيه55
  1.  تفسيرنورالثقلين، ج1، ص570
  1.  تفسيرنورالثقلين، ج1، ص570
  1.  تفسيرنورالثقلين، ج1، ص571
  1.  تفسيرنورالثقلين، ج1، ص571
  1.  الکشاف، ج1، ص588؛ التفسيرالکبير، ج11، ص263
  1. تفسيرنورالثقلين، ج1، ص571و572
  1.  تفسيرنورالثقلين، ج1، ص572
  1.  سوره بقره، آيه79
  1.  سوره مائده، آيه82
  1.  سوره مائده، آيه82
  1.  سوره توبه، آيه34
  1.  سوره مائده، آيه82
  1.  سوره انعام، آيه146
  1. سوره نساء، آيه162

دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق