اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿الَّذينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قالُوا أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَ إِنْ كانَ لِلْكافِرينَ نَصيبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنينَ فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرينَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً ﴿141﴾ إِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَي الصَّلاةِ قامُوا كُسالي يُراؤُنَ النّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَليلاً ﴿142﴾ مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلي هؤُلاءِ وَ لا إِلي هؤُلاءِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبيلاً ﴿143﴾
متضرّر شدن منافقين از حضور در مجالس كفر
در جريان نفاق فرمودند كه منافقيني كه با كافران در مجالس معصيت شركت ميكنند سودي نميبرند ولي متضرر ميشوند. سرّ سود نبردن آنها اين است كه كافران, عزتي ندارند تا عزت آنها به منافقين برسد: ﴿أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعًا﴾.[1] اما ذلت آنها سرايت ميكند, چون آنها ذليلاند و اهل جهنماند, مجالست با كافران اين ضرر را دارد كه منافق را هم جهنمي خواهد كرد. پس مجالست با كفار, عزتآور نيست چون آنها عزيز نيستند, ذلتآور است چون رضاي به فعل آنها تماثل اعتقادي دارد و تماثل اعتقادي مايه ذلت است.
معناي صحيح آيهٴ نفي سبيل
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَ لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرينَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً﴾ اين جمع در مقابل جمع است يعني نظام كفر در قبال نظام اسلام, هميشه محكوم به شكست است; اما به اين معنا نيست كه اگر مؤمنين با كافران به جنگ پرداختند هيچ مؤمني شهيد نميشود يا اسير نميشود به اين معنا نيست. شهادت در راه خدا و اسارت در راه خدا جزء احدي الحسنيين است, مثل غلبه بر خصم در جبهه جنگ اينها جزء احدي الحسنيين است. ولي از مجموع جنگ مسلمين و كافران «بما هم مسلمون و كافرون» نتيجه به سود اسلام و مسلمين است كه ﴿والعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين﴾[2] و اين در وقتي است كه جنگ, جنگ اسلامي باشد يعني واقعاً مسلمين براي صيانت اسلام بجنگند نه اينكه براي اهداف غير اسلامي مبارزه كنند.
در سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» قبلاً بحثش گذشت كه گاهي شما پيروز ميشويد گاهي آنها, اين پيروزيهايي نسبي معيار نيست سرانجام شما پيروزيد. آيهٴ 139 و 140 سورهٴ «آل عمران» اين بود كه ﴿وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾ اين يك اصل كلي است. نظير اينكه ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ﴾,[3] بعد فرمود: ﴿إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ اْلأَيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ﴾; فرمود اگر شما مقروح مصدوم مجروح شديد آنها هم شدند. جريان جراحت و مصدوميت و شكست نسبي در ميدان جنگ, اين دولت است گاهي به سود شماست گاهي به سود آنهاست; تداول ميشود ولي سرانجام شما پيروزيد.
بيان حضرت امير (عليه السلام) در لزوم پايداري بر صدق و ايمان
در خطبهٴ 56 نهجالبلاغه است آنجا كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در جريان جنگ صفين, آنها را به جبهه تشويق ميكند در خطبه 56 نهجالبلاغه فرمود: «وَ لَقَدْ كُنَّا مَعْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَقْتُلُ آباءَنا وَ أَبْنَاءَنا وَ إِخْوَانَنَا وَ أَعْمَامَنَا مَا يَزِيدُنا ذلِكَ إِلا إِيمَاناً وَ تَسْلِيماً، وَ مُضِيًّا عَلَي اللَّقَمِ، وَ صَبْراً عَلَي مَضَضِ الْأَلَمِ، وَ جِدًّا فِي جِهَادِ الْعَدُوِّ وَ لَقَدْ كَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَ الآخَرُ مِنْ عَدُوِّنا يَتَصَاوَلاَنِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَيْنِ، يَتَخَالَسانِ أَنْفُسَهُما أَيُّهُما يَسْقِي صَاحِبَهُ كَأْسَ الْمَنُونِ، فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنا، وَ مَرَّةً لِعَدُوِّنا مِنَّا، فَلَمَّا رَأَي اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بَعدُوِّنا الْكَبْتَ، وَ أَنْزَلَ عَلَيْنا النَّصْرَ، حَتَّي اسْتَقَرَّ الْإِسْلامُ»; فرمود ما در صدر اسلام اگر بستگان ما هم مشرك بودند آنها را ميكشتيم و اين جز صبر و پيروزي, چيزي به همراه نداشت و استقامت. بعد فرمود در جبهههاي جنگ گاهي يكي از ماها و يكي از آنها مثل دو تا فحل و دو تا حيوان نر كه در ميدان كشتي به جان هم ميافتند اينها تحاول داشتند تصاول داشتند صولتي داشتند حملهاي داشتند تا هر كدام ديگري را به كاسه مرگ سيراب كند گاهي ما شهيد ميداديم گاهي آنها كشته ميدادند گاهي به سود ما بود گاهي به سود آنها تا اينكه خدا در آزمون ما ما را موفق ديد ديد كه ما واقعاً صابريم و براي حفظ دين داريم تلاش ميكنيم «فَلَمَّا رَأَي اللَّهُ صِدْقَنَا»; آنگاه كبت و ذلت را بر دشمنان ما و نصر و عزت را براي ما مقرر كرده است پس اينچنين نيست كه در بدأ امر هر جا مسلمان با كافر گلاويز شد فوراً مسلمان پيروز بشود اين امتحان الهي طلب ميكند وقتي در امتحان اينها پيروز شدند آن وقت ايمان را ارائه كردند يقيناً پيروزي نهايي از آن اينها خواهد بود و هرگز خداوند شكست را بر مسلمين تحميل نميكند كه كافر بر مسلمان پيروز بشود و اگر در جريان احد و امثال احد مسلمين شكست خوردند در همه اين موارد آنجايي بود كه مسلمين دستور اسلامي را اطاعت نكردند. پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به اينها دستور داد شما آن مقطع را آن سنگر را حفظ بكنيد آن شكاف كوه احد را حفظ بكنيد و به فكر غنائم نباشيد سهم شما محفوظ است اينها گوش ندادند خب وقتي كه به حرف پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گوش ندادند يعني به فكر غنيمت بودند و براي غنيمت ميجنگيدند نه براي قرآن خب چنين گروهي را خدا وعده نصرت نميدهد هر جا مسلمين شكست خوردند ﴿فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ﴾[4] بود و هر جا پيروز شدند با اينكه با دست خالي بود براساس ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ﴾[5] بود اين عصاره بحث در ﴿وَ لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرينَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله, چون غلبه براي مكتب است. در همان جريان حضرت سيدالشهدا(سلام الله عليه) وقتي كه امام سجاد(سلام الله عليه) وارد شام شد يك مرد شامي در دروازه شام سؤال كرد كه در اين جنگ چه كسي پيروز شد فرمود: «اذا اردت ان تعلم مَن غَلَب و دخل وقت الصلاة فَأذِّن لَم اقم»;[6] ما رفتيم دين را زنده كرديم برگشتيم به ما هم خيلي خوش گذشت ما پيروز شديم شما اگر خواستيد ببينيد چه كسي پيروز شد هنگام نماز اذان و اقامه بگو ببين نام چه كسي را ميبري ما رفتيم اين نام را كه ميرفت بميرد زنده كرديم و برگشتيم اينها پيروزمندانه برگشتند ولي خب البته خيليها شهيد ميشوند شهادت, شكست نيست [بلكه] احدي الحسنيين است.
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود كافران وليّ منافقيناند و منافقين خود را در ولاي آنها حفظ ميكنند اين يك نحو خدعهاي بيش نيست ﴿إِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ﴾.
خود محوري بازي و منافقين با دين الهي
منافقين چون به هيچ چيز معتقد نيستند و خودمحورند, منافع مادي خود را ميخواهند و چون به خدا و قيامت معتقد نيستند كافرند و چون خود محوراند نه به مسلمين وابستهاند نه به كافران چنين گروهي هم با دين خدا دارند بازي ميكنند هم با رهبر الهي دارند بازي ميكنند هم با مؤمنين چه اينكه با كافران هم بازي ميكنند هر سه قسمت در قرآن ذكر شد يعني منافق با دين خدا بازي ميكنند با رهبر الهي بازي ميكند با متدينين بازي ميكنند اينها را در قرآن ذكر كرد بعد فرمود اينها گرفتار خدعه الهياند و نميدانند نميدانند چه كسي اينها را بازي ميدهد الان چهار مطلب بايد بيان بشود يكي اينكه اينها با دين خدا دارند بازي ميكنند يكي اينكه با رهبر الهي دارند بازي ميكنند يكي اينكه با مؤمنين دارند بازي ميكنند يكي اينكه نميدانند اينها بازيچه دست چه كسي هستند آن خداست كه اينها را بازي گرفته.
اما با دين خدا دارند بازي ميكنند همين آيهٴ مباركه است كه ﴿إِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللّهَ﴾ چون ذات اقدس الهي كه مصون از آن است كه تحت خدعه احدي قرار بگيرد, چون حقيقت نامتناهي در دسترس كسي كه نيست خدعه اگر هست با دين است و ظاهر سازي است و امثالذلك, چه اينكه در بخشهاي ديگر اگر گفته شد اينها دارند خدا را فريب ميدهند در حقيقت دين خدا و كتاب خداست و مانند آن. در آيهٴ نُه سورهٴ «بقره» اين است كه درباره منافقين كه ﴿يُخادِعُونَ اللّهَ﴾. چه اينكه خدعه به رسول خدا هم اينها در سر ميپروراندند برابر آنچه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» آيهٴ 62 آمده است ﴿وَ إِنْ يُريدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللّهُ﴾ كه البته اين خدعه اعم از آن است كه منافق اين كار را بكند يا كافر اين ﴿إِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللّهَ﴾ ميشود براساس آن خدعه با پيغمبر را خدعه خدا بدانند چه اينكه بيعت با پيغمبر را هم بيعت با خدا ميدانند يعني قرآن ميداند در سورهٴ مباركهٴ «فتح» آيهٴ ده فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللّهَ﴾ كساني كه با تو بيعت ميكنند در حقيقت با خدا بيعت ميكنند چون تو رسول خدايي و رسول خدا از آن جهت كه رسول است حرفي جز رسالت و پيام خدا ندارد با مؤمنين هم نيرنگ دارند و خدعه دارند چه اينكه در همان آيهٴ نه سورهٴ «بقره» گذشت كه ﴿يُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا﴾.
گرفتار شدن منافقين در خدعهٴ الهي و تبيين معناي آن
اما چه كسي اينها را بازي گرفته كه گاهي اينها با دين خدا بد رفتاري ميكنند گاهي با پيغمبر خدا بد رفتاري ميكنند گاهي با مؤمنين بد رفتاري ميكنند اينها را بازي ميگيرند فرمود در همين آيه فرمود: ﴿إِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ﴾ از اين طرف فعل باب مفاعله را ذكر كرد مثل اينكه در مصاف با دين خداست دارد دين خدا را بازي ميگيرد از آن طرف ثلاثي مجرد ذكر كرد كه يك طرفه است ﴿وَ هُوَ خادِعُهُمْ﴾ يعني تنها خداست كه اينها را به بازي گرفته است اينها نميدانند اينها به عذاب خدعه الهي گرفتار شدند سرگرم بازي هستند و نميدانند
همانندي استعمال خدعه و حكمه در قرآن
پرسش:...
پاسخ: نه به هر تقدير جمله, جمله حاليه است ﴿وَ هُوَ خادِعُهُمْ﴾ سؤال ميشود كه خب حالا اگر اينها مخادعاند خدا درباره اينها چه تصميمي ميگيرد, فرمود: ﴿وَ هُوَ خادِعُهُمْ﴾ اما نه اينكه ﴿خادِعُهُمْ﴾ به اين معنا باشد كه بعدها در قيامت خدا با اينها خدعه را دارد آن سر جاي خودش محفوظ است آن جزاي خدعه است اما هماكنون اينها گرفتار بازيچهاند براي اينكه در همان آيهٴ نه سورهٴ مباركهٴ بقره قبلاً گذشت ﴿يُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا﴾ اما ﴿وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ﴾,[7] اينها دارند خودشان را بازي ميدهند و نميدانند چون اين كارهايي كه ميكنند بر جان خود اينها ستم و سم وارد ميشود و نميفهمند دارند چه ميكنند و خدا اينها را رها كرده است چون رها كرده است اينها دارند سقوط ميكنند خدعه الهي مثل اضلال الهي هرگز ابتدايي نيست اولاً و پاداشي و كيفري است و كيفرش هم به نحو عدم است نه به نحو وجود, همان دو مطلبي كه گذشت كه خدا جز فاسق احدي را گمراه نميكند در آيهٴ 26 سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود كه ﴿يُضِلُّ بِهِ كَثيرًا وَ يَهْدي بِهِ كَثيرًا وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ﴾ اضلال خدا ابتدايي نيست اولاً بر خلاف هدايت كه هدايت ابتدايي است اضلال خدا فقط كيفري است و اين كيفر هم به امر وجودي بر نميگردد يعني ضلالت چيزي نيست كه خدا به كسي بدهد وقتي خداوند لطف خود را از كسي گرفت او را به حال خود رها كرد, اوست و جهل او و اهداف شوم او خب سقوط ميكند مثل اينكه شما دست بچه را كه رها كرديد خودش ميافتد شما او را نيانداختيد, او توان رفتن ندارد يك موجود ضعيف ذليل همواره نيازمند به هادي است اين دعاي نوراني «انت القادر و انا العاجز»[8] نه معنايش اين است كه من در دوران پيري عاجز ميشوم بعد هم ميميرم و تو زندهاي [بلكه] هم اكنون من عاجزم تو قوي هستي هم اكنون من ذليلم تو عزيزي هم اكنون من مردهام تو زندهاي و با حيات تو من زندهام. خب اگر لطف الهي گرفته بشود اين سقوط ميكند نه اينكه ضلالت يك امر وجودي باشد خدا كسي را ضلالت بدهد اين طور نيست نظير هدايت نيست خدعه هم به شرح ايضاً خدعه يك امر وجودي نيست وقتي كسي را به حال خودش رها كردي او وقتي جاهل باشد عاجز باشد خب قهراً سقوط ميكند ديگر لذا فرمود: ﴿وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ﴾[9] يعني گرچه اين سه ضلع قبلاً ذكر شد كه گاهي با دين خدا گاهي با رهبر الهي گاهي با مؤمنين دارند خدعه ميكنند ولي در هر سه ضلع اين مثلث ﴿وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ﴾.
پرسش:...
پاسخ: دارند عليه خودشان قيام ميكنند اين را نميفهمند, خيال ميكنند عليه اسلام يا رهبر اسلامي يا مسلمين دارند قيام ميكنند آنچه توطئه است عليه خود آنهاست, اين را نميفهمند.
همانندي استعجال خدعه و مكر در قرآن
نظير مكر مكر هم در قرآن به همين صورتها به كار رفت كه اينها با پيغمبر مكر ميكردند با مؤمنين مكر ميكردند ولي در حقيقت با خودشان مكر ميكنند و نميفهمند نظير آيهٴ 123 سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين است كه ﴿وَ كَذلِكَ جَعَلْنا في كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِميها لِيَمْكُرُوا فيها﴾ اما ﴿وَ ما يَمْكُرُونَ إِلاّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما يَشْعُرُونَ﴾ خب اگر كسي به اين فكر است كه مال كسي را ببرد يا جان كسي را از او بگيرد اين در حقيقت دارد با حيات و سعادت خود بازي ميكند و نميفهمد پس درباره خدعه و درباره مكر هر دو بخش لسان قرآن اين است كه اينها با خودشان دارند خدعه و مكر ميكنند ولي نميفهمند ﴿وَ ما يَمْكُرُونَ إِلاّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما يَشْعُرُونَ﴾ در بخشهاي ديگر فرمود اينها قصد دارند يمكروك تو را ممكور قرار بدهند مورد مكر قرار بدهند و مانند آن يا مؤمنين را مورد نهي قرار بدهند ولي در حقيقت به زيان خود دارند نقشه ميكشند و نميفهمند.
ظهور اخروي خدعهٴ الهي
كيفر اين در قيامت البته ظهور ميكند آنچه كه در قيامت ظهور ميكند گفتند در سورهٴ مباركهٴ «حديد» بيان شده است در سورهٴ «حديد» مؤمنين و منافقين در قيامت با هم سر از قبر بر ميدارند اينها كه با هم بر ميدارند دفعتاً ميبينند ديواري كشيده شده است كه ﴿باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ﴾;[10] اينها با هم سر از قبر برميدارند همان طوري كه با هم در دنيا زندگي ميكردند با هم نشانههاي رحمت را ميبينند همان طوري كه با هم نماز ميخواندند ولي آنجا كه سخن از ﴿وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُون﴾[11] فرا ميرسد دفعتاً ديواري بين اينها رسم ميشود و كشيده ميشود كه بيرونش آتش است درونش رحمت مؤمنين در درون آن ديوارند و آن باغند و اينها در بيروناند دارند ميسوزند بعد به مؤمنين ميگويند مگر ما با هم نبوديم؟ آنها جواب ميدهند ظاهراً با هم بوديم اما اين تربص و فرصتطلبي شما اين ارتياد و ترديد و شك شما آن فريبكاري شما شما را بيرون انداخت اين بازده خدعه الهي است در يوم القيامه.
روايت بنوي در وجود فعلي جهنّم
اينكه درباره مكر و درباره خدعه فرمود اينها فقط دارند خودشان را فريب ميدهند اين بايد توجيه دنيايي هم داشته باشد توجيه دنيايياش اين است كه اينها كه دارند عليه اسلام يا رهبر اسلامي يا مسلمين ميكوشند در حقيقت عليه سعادت و كمال خود دارند توطئه ميكنند و نميفهمند اين خدعه.
پرسش:...
پاسخ: چرا؟ اينها ديگران اگر حرف خدا و پيغمبر و فطرتشان را گوش ندهند به سراغ اينها بروند اينها را فريب ميدهند و گمراه ميكنند ولي آنها هم چون فريب اينها را خوردهاند به دام اينها افتادهاند محكوم به حكم اينها هستند و قرآن هم خبر داد اخطار كرد, هشدار هم داد كه به سراغ اينها نرويد.
در حقيقت اين كسي كه دارد در معصيت حركت ميكند در كانال آتش دارد عبور ميكند.
عدم نياز به تأويل و ارتكاب خلاف ظاهر در آيات
آن آيات اوائل همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» كه قبلاً گذشت اين بود كه ﴿إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامي ظُلْمًا إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ نارًا وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيرًا﴾[12] اينها كه مال يتيم ميخورند هم اكنون آتش ميخورند بعد هم گرفتار آتش قيامت ميشوند اين آتشي است كه اولياي الهي اين آتش را ميبينند و ديگران چون تخدير شدند به سكر دنيا اين را نميبينند يك آدمي كه مست است و تخدير شده است او كه احساس درد نميكند سوختن احساس نميكند اينچنين نيست كه ما اينگونه از آيات را مجبور باشيم تأويل كنيم يا خلاف ظاهر را مرتكب بشويم يا مضافي را محذوف بكنيم مانند آن واقعاً اينها دارند آتش ميخورند و گناه واقعاً آتش است و در قيامت هم آن آتش سر جايش محفوظ است و ظهور ميكند. اين كه دارد ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النّارِ﴾[13] اينها به آتش دعوت ميكنند اين زمامداران كفر آيا معنايش حتماً اين است كه اينها مردم را به كفر و نفاق و معصيت دعوت ميكنند كه نتيجه تلخ اين كفر و نفاق و معصيت در قيامت, آتش است كه ﴿يَدْعُونَ إِلَي النّارِ﴾ يعني «يدعون الي العقاعد الباطلة و الاخلاق الطالحة و الاعمال الفاسدة التي توجب الدخول في النار» معنايش اين است يا نه, معناي ظاهرش هم قابل باور كردن است به حق است اينها مردم را به آتش دعوت ميكنند و گناه آتش است آن كه نميبيند يك چند تا مضاف را تقدير ميكند آن كه ميبيند ديگر احتياجي به تغييرمضاف نيست, ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النّارِ﴾ از اين آيات در قرآن كريم زياد است آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» كه ﴿يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَميمٍ آنٍ﴾[14] كه مربوط به آخرت نيست بعضي از آيات است كه درباره آخرت هم مشابه اين مضمون را دارد اينها چون مثبتيناند معارض هم نيستند اينها كه اهل كفر و نفاقاند هم اكنون در آتش دارند زندگي ميكنند غرض آن است كه ﴿إِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللّهَ﴾ ولي ﴿وَ هُوَ خادِعُهُمْ﴾.
پرسش:...
پاسخ: تحليل عقلياش آن است كه اگر كسي معتقد به قيامت باشد معتقد به روح باشد معتقد به خواص روح باشد معتقد به سعادت و شقاوت باشد, ميداند اين كار عليه سعادت ابد اوست, پس هماكنون در عذاب اليم است ولي چون قيامت و سعادت ابدي براي او مطرح نيست او فقط خيال ميكند كه به ديگران دارد ستم ميكند, در حالي كه دارد به خودش ستم ميكند ﴿وَ ما يَشْعُرُونَ﴾[15] اين است ديگر.
بازگشت تمام بيرنگها به انسان
پرسش:...
پاسخ: اين اَيمان خودشان را سوگند خودشان را سپر قرار دادند كه به ديگران آسيب برسانند اين نميفهمند كه دارند به زيان خودشان كار ميكنند اين را نميفهمند اينكه الآن يك ميني گذاشته تا يك بسيجي را شهيد كند اين نميفهمد كه آتش براي خودش روشن كرده اين كه دستي به مال يتيم دراز كرده اين نميداند كه الآن كبريت به شكم خود زده اين نميفهمد آنچه را كه ميفهمد با نكرا و شيطنت خيال ميكند كه با دسيسه مال را از يتيمي گرفته اين همان است كه درباره معاويه فرمود: «تلك النكّراء»[16] است; اين شيطنت است اينكه عقل نيست.
بنابراين كسي كه دارد عليه برادر مسلمان حرفي ميزند توطئهاي ميكند تمهيدي ميكند, مقدمهچيني ميكند در حقيقت دارد براي خود چاه ميكند «مَن سلَّ سيف البغي قُتِل به وَ مَن حَفَر لأخيه بِئراً وَقَع فيها»[17] اينها از بيانات نوراني معصومين(عليهم السّلام) است كه ريشههاي قرآنياش همين امور ياد شده است اگر كسي براي ديگري چاه بكند خودش ميافتد, شمشير ستم را از غلاف به در آورد خودش با آن شمشير كشته ميشود خب.
پرسش:...
پاسخ: آن مؤمن, شهيد ميشود به سعادت ابد ميرسد و اما اين درونش شعله است وقتي كه از مستي به در آمده ميبيند كه دفعتاً دارد ميسوزد ﴿بَلْ تَأْتيهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ﴾;[18] دفعتاً ميبيند دارد ميسوزد اين ﴿نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتي تَطَّلِعُ عَلَي اْلأَفْئِدَةِ﴾[19] را خودش روشن كرده است و نميفهمد اگر كسي مسلماني را شهيد كرده است آن مسلمان, احدي الحسنيين نصيب او شد, اينكه ضرري نكرد ولي خود اين كافر كه به عذاب اليم گرفتار ميشود الان دارد ميسوزد ﴿يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَميمٍ آنٍ﴾[20] يا ﴿يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً﴾[21] و نميفهمد, همين كه سكر طبيعت يا مقام برطرف شد [و] به دوران احتضار رسيده است دفعتاً دارد ميسوزد. اين ﴿تَطَّلِعُ عَلَي اْلأَفْئِدَةِ﴾ كه از شرق و غرب يا از شمال و جنوب يا از بالا و پايين نيامده, حالا آن عذابي كه دست و پا را ميسوزاند جهت دارد اما عذابي كه فؤاد را ميسوزاند كه از جاي ديگر نيامده و منافق گرفتار چنين عذابي است كافر گرفتار چنين عذابي است خب پس ﴿إِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللّهَ﴾ ولي در حقيقت ﴿وَ هُوَ خادِعُهُمْ﴾ اين يك بيان.
وسيله بودن نماز جهت تقرّب به خداوند
نماز يك كار بسيار مشكلي است فرمود: ﴿وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاّ عَلَي الْخاشِعينَ﴾[22] به ما در قرآن كريم ذات اقدس الهي دستور داد ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ﴾;[23] توسل بجوييد توسل بسيار چيز خوبي است اما چه چيزي وسيله است آن را هم بايد كتاب و سنت بيان كند ديگر وگرنه اينكه تمسك به عام در شبهه مصداقيه است ما بگوييم فلان چيز خوب است براي اينكه خدا فرمود: ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ﴾ خب از كجا فلان چيز وسيله است به ما فرمود نماز وسيله است محبت اهلبيت وسيله است اقرار به گناه وسيله است اين در همان مناجات شعبانيه و مانند آن آمده است كه «ان كان قد دَنا اجلي و لم يدن [يدنني] منك عملي فقد جعلت الاقرار بالذنب اليك وسيلتي»[24] لااقل اقرار دارم كه گناه كردم همين اقرار به گناه و اعتراف به بد كردن وسيله است قرآن فرمود نماز وسيله خوبي است هر مشكلي داريد دو ركعت نماز بخوانيد و از خدا حل مشكل را طلب بكنيد ﴿وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ﴾.
سخن بودن نماز براي منافقين و ريا كاري آنها
بعد فرمود همين نماز براي مؤمنين آسان است براي ديگران خيلي سخت است ﴿وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاّ عَلَي الْخاشِعينَ﴾[25] چون انسان بايد پيشاني خود و بيني خود را به خاك بمالد چهره خود را خاك مالي كند در پيشگاه خدا اين كار براي منافق سخت است چون به خدا معتقد نيست لذا فرمود: ﴿وَ إِذا قامُوا إِلَي الصَّلاةِ قامُوا كُسالي﴾ سخت برايشان خيلي سخت است همين دو ركعت نماز برايشان سخت است اما اگر ديگران باشند نه اين را با نشاط انجام ميدهند ﴿يُراؤُنَ النّاسَ﴾; آنها جلب رضاي مردم را طلب ميكنند.
رياكاري منافقين
رياكار دو تا كار ميكند يكي اينكه به خدا معتقد نيست يكي اينكه به مردم نشان ميدهد كه من دارم براي خدا كار ميكنم, چون آن كسي كه به خدا معتقد است براي خدا كار بكند هرگز به مردم نشان نميدهد مرايي آن نيست كه به مردم نشان بدهد بگويد من دارم براي خدا كار ميكنم اين را نميگويند مرايي مرايي آن است كه خدا را نخواهد و به مردم نشان بدهد كه من دارم براي خدا انجام ميدهم لذا كاذب است وگرنه آن كسي كه خدا مطلوب او است كه ديگر مردم ارائه نميكند كه خب در اين حال اينها خوشحالاند مسرورند ﴿يُراؤُنَ النّاسَ﴾ در اين حال ديگر كسل نيستند.
در جريان جبهه رفتن فرمود: ﴿اثّاقَلْتُمْ إِلَي اْلأَرْضِ﴾;[26] مثل اينكه به زمين بسته شديد مثل اينكه زمين را ميخواهيد به همراه بياوريد برايتان سخت است احساس سنگيني ميكنيد در موقع نماز هم اينچنين فرمود: ﴿وَ إِذا قامُوا إِلَي الصَّلاةِ قامُوا كُسالي﴾ دو تا آيه كه مربوط به ﴿كُسالي﴾ است[27] در حال نماز است و هر دو براي منافقين است چون براي خودشان يك تحميل ميدانند چون معتقد به خدا كه نيستند برايشان تحميل ميدانند آنجا كه رضاي مردم مطرح است با نشاط كار را انجام ميدهند ﴿يُراؤُنَ النّاسَ﴾.
معناي اندك بودن ذكر خدا از طرف منافقين
بعد فرمود: ﴿وَ لا يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَليلاً﴾ اينها ممكن است كه منافقانه خيلي هم ذكر بگويند خيلي هم در سجده اشك بريزند اما ذكر اينها اندك است خدا به ما دستور داد فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللّهَ ذِكْراً كَثيراً﴾,[28] درباره منافقين فرمود اينها ﴿وَ لا يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَليلاً﴾ ﴿وَ لا يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَليلاً﴾ معنايش اين نيست كه اينها كم به خدا معتقدند يا بعضي از ذكرهاي اينها براي خداست اينها اصلاً به خدا معتقد نيستند يكي از رواياتي كه جزء غرر روايات ماست و در ذيل همين آيه نقل شده است اين است كه از حضرت امير(سلام الله عليه) بيان شده كه اينها در علن به ياد خدايند نه در سرّ و درون آنچه علن است كم است ولو زياد باشد آنچه در سرّ و درون است زياد است ولو كم باشد چيزي كه مقبول خداست كه كم نيست و چيزي كه مردود خداست كه زياد نيست لذا فرمود: ﴿وَ لا يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَليلاً﴾ نه معنايش اين است كه اينها واقعاً به ياد خدا هستند منتها كم اينها اصلاً به ياد خدا نيستند فقط در حضور مردم به ياد خدا هستند اينهم قليل است و قليل هم بياثر و قليل چون با تقوا همراه نيست مردود است بياثر است وگرنه ذكر كم را ولو مثقال ذرهاي هم باشد ذات اقدس الهي قبول ميكند.
در بعضي از نصوص آمده است «كيف يَقلُّ ما يُتَقبَّل»;[29] چيزي كه مقبول خداست چگونه كم ميشود كم نيست پس اينكه فرمود: ﴿وَ لا يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَليلاً﴾ يعني «وَ لا يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاّ علناً» وگرنه در باطن اينها هرگز ياد خدا و نام خدا مطرح نيست و در قيامت كه باطنها ظهور ميكند پردهها كنار ميرود آنگاه اينها ميبينند در نهانشان و نهادشان چيزي نيست. اينها چون به خدا و قيامت معتقد نبودند و همين را يك تمدن فكر ميپنداشتند بعد دفعتاً ديدند از درون خالياند و از درونشان دارد شعله ميجوشد مشابه اين در آيات ديگر هم هست خواه به صورت مكر خواه به صورت خدعه در آيات ديگر هم هست. بعد فرمود اينها ﴿مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلي هؤُلاءِ وَ لا إِلي هؤُلاء﴾.
فقه اللغة تذبذب
ذَبّ يعني دفع كرد «ذُبّ» يعني دفع شد «ذُباب» را هم كه گفتند ذُباب, براي اينكه «كلّما ذب آبَ»[30] چنين تعبيري درباره ذُباب آمده. مذبذب كه ذبذبه است فَعْلَلَه است و اين حرف تكرار شده است آن رفت و برگشت مكرر را ميگويند اگر كسي يك راه خاصي را داشته باشد ميرود و ديگر برنميگردد و اما اگر راه براي او بسته باشد ناچار رد او مكرر ميشود چنين حالتي را ميگويند ترديد اگر كسي راه بلد باشد در خروجي را بداند خب از مسجد به سمت در خروجي و از آنجا به فضاي بيرون ميرود اين ديگر مردد نيست اما اگر كسي نابينا باشد از ديواري به ديوار مقابل ميرود و دوباره برميگردد ميبيند راه نيست اين رد مكرر را ميگويند ترديد كه راه به جايي نميبرد. اينگونه از ترديدها را هم ميگويند تذبذب كه راه خروجي ندارد اينها مرتب در حال اينطرف و آنطرفاند فرمود اينها نه در جمع مسلميناند و نه در جمع كافران اينها در دور محور منافع خود ميگردند.
استعمال تذبذب در خصوص منافقين
اينها نه با مسلميناند نه با كافران ولي از نظر عقيده كافرند البته چنين كسي كه به سود خود حركت ميكند نه به سمت خدا چنين كسي كافر است پس اينكه فرمود: ﴿مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلي هؤُلاءِ وَ لا إِلي هؤُلاء﴾ نه معنايش اين است كه «مذبذبين لا الي الاسلام و لا الي الكفر» نه اينها كافرند چون فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ في جَهَنَّمَ جَميعاً﴾,[31] بعد ديگر نميفرمايد ﴿لا إِلي هؤُلاءِ وَ لا إِلي هؤُلاء﴾ و اصولاً بين نفي و اثبات منزلهاي نيست انسان يا مؤمن است يا مؤمن نيست پس هم برهان عقلي بر اين است كه تذبذب مستحيل است هم برهان نقلي و اما اينكه فرمود در سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» هم قبلاً گذشت كه اينها اصلاً در روز خطر كاملاً به كفر نزديكاند; در سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» آيهٴ 167 اين بود كه ﴿وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ نافَقُوا وَ قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا في سَبيلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإيمانِ﴾, اين ﴿أَقْرَبُ﴾ اقرب تعييني است, نظير ﴿اولوا الارحام بَعضهم اُوليٰ ببعض﴾[32] نه اقرب تفضيلي خب پس اينچنين نيست كه اينها مذبذب بين الاسلام و الكفر باشند خب اينها واقعاً كافرند هم دليل عقلي ميگويد ما تذبذبي بين الايمان و الكفر نداريم انسان يا مؤمن است يا مؤمن نيست كسي اقرار نكرده باشد كافر است ديگر و هم اينكه در آيهٴ قبل داريم: ﴿إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ في جَهَنَّمَ جَميعاً﴾,[33] پس اينها واقعاً كافرند.
معناي تذبذب منافقين در آيه
اما اينكه فرمود: ﴿لا إِلي هؤُلاءِ وَ لا إِلي هؤُلاء﴾ يعني نه به سود مسلمين قدم بر ميدارند نه به سود كافران حرف ميزنند, اينها فقط به سود خودشان ميانديشند; فرصت طلباند نه اينكه نه اينها مسلماناند نه كافر.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب, بين كفر و اسلام درجه نيست [بلكه] بين مسلمين و كافرين درجه است اينها نه به سود مسلمين حركت ميكنند نه به سود كافران به سود خودشان حركت ميكنند. اين قابل جمع است اما اينچنين نيست كه اينها نه اسلام داشته باشند نه كفر نه مسلمان باشند نه كافر هم دليل عقلي بر خلاف است, براي اينكه اگر كسي اقرار داشت ميشود مؤمن نداشت ميشود كافر ديگر ديگر بين ايمان و عدم ايمان كه فاصله نيست. اينچنين نيست كه اينها نه به اسلام نزديك باشند نه به كفر اينها واقعاً كافرند; اما اينها نه به سود مسلمين كار ميكنند نه به سود كافران [بلكه] اينها به سود خودشان كار ميكنند: ﴿مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلي هؤُلاءِ وَ لا إِلي هؤُلاء﴾, قهراً با آيهٴ 167 سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» كه قبلاً گذشت مخالف نيست, چون آنجا فرمود: ﴿هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإيمانِ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ نساء, آيهٴ 139.
[2] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 128.
[3] . سورهٴ محمد, آيهٴ 7.
[4] . سورهٴ شوريٰ, آيهٴ 30.
[5] . سورهٴ محمد, آيهٴ 7.
[6] . الامالي (شيخ طوسي), ص677.
[7] . سورهٴ بقره, آيهٴ 9.
[8] . بحارالأنوار, ج99, ص22.
[9] . سورهٴ بقره, آيهٴ 9.
[10] . سورهٴ حديد, آيهٴ 13.
[11] . سورهٴ يس, آيهٴ 59.
[12] . سورهٴ نساء, آيهٴ 10.
[13] . سورهٴ قصص, آيهٴ 41.
[14] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 44.
[15] . سورهٴ بقره, آيهٴ 9.
[16] . الكافي, ج1, ص11.
[17] . الكافي, ج8, ص19.
[18] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 40.
[19] . سورهٴ همزه, آيات 6 و 7.
[20] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 44.
[21] . سورهٴ نساء, آيهٴ 10.
[22] . سورهٴ بقره, آيهٴ 45.
[23] . سورهٴ مائده, آيهٴ 35.
[24] . اقبال الأعمال, ص686.
[25] . سورهٴ بقره, آيهٴ 45.
[26] . سورهٴ توبه, آيهٴ 38.
[27] . سورهٴ نساء, آيهٴ 142; سورهٴ توبه, آيهٴ 54.
[28] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 41.
[29] . الكافي, ج2, ص75.
[30] . بيان المعاني, ج6, ص192.
[31] . سورهٴ نساء, آيهٴ 140.
[32] . سورهٴ انفال, آيهٴ 75; سورهٴ احزاب, آيهٴ 6.
[33] . سورهٴ نساء, آيهٴ 140.