اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿الَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعًا ﴿139﴾وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّي يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ في جَهَنَّمَ جَميعًا ﴿140﴾ الَّذينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قالُوا أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَ إِنْ كانَ لِلْكافِرينَ نَصيبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنينَ فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرينَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً ﴿141﴾
بعد از اينكه فرمود در ايمان حقيقي اجمال كافي نيست بايد به صورت تفصيل انسان خدا و ملائكه خدا و كتابهاي الهي و انبياي الهي و قيامت ايمان بياورد فرمود برخي بحث به ظاهر به بعضي از اين عناوين اجمالاً مؤمناند اما در مقام تفصيل ميبينيد براساس ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ﴾[1] ايمان ندارند در بخشهاي سياسي ولاي كافر را ميپذيرند يعني اگر كافري بر اينها حكومت بكند ميپذيرند اما مؤمني بخواهد بر اينها حكومت كند نميپذيرند همچنين ولاي محبت و همچنين ولاي نصرت فرمود: ﴿الَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ﴾ آنگاه تحليل كرد و فرمود: ﴿أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ﴾ اينها كه كافران را به ولا ميپذيرند خواه ولاي حكومت خواه ولاي قضا خواه ولاي نصرت خواه ولاي محبت منظورشان چيست؟ آيا هدف آنها اين است كه عزيز بشوند فكر ميكنند پيش كافران عزت وجود دارد اينچنين نيست زيرا همه عزت براي خدا است.
خلاصهٴ مباحث گذشته
بعد فرمود: ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ﴾ اين ﴿نَزَّلَ﴾ فاعلش همان خداي عزيز است و تعليق حكم بر وصف هم عليت را اشعار دارد يعني خداي عزيز بر شما چنين حكمي را و چنين قانوني را نازل كرده است اين يك اعلان خطري هم هست نه نسبت به كافران و منافقان كه عزيز نيستند نسبت به كساني كه ميكوشند رابطه خود را با كافر و منافق حفظ بكنند هشدار داد فرمود خداي عزيز چنين آيهاي را نازل كرده است ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ﴾ يعني كسي كه تمام العزة پيش او است يك چنين دستوري داد در بحثهاي توبه, مغفرت و مانند آن ميفرمود خداي رحيم چنين حكمي نازل كرده است[2] در بحثهايي كه مربوط به وسعت رزق و امثالذلك است ميفرمود خداي رزاق چنين حكمي را دستور داد[3] اين تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است اما وقتي بفرمايد تمام العزه پيش خدا است و اين خدايي كه تمام العزة پيش او است چنين حكمي صادر كرده است اين يك اعلان خطري است يعني اگر برخلاف اين عمل كرديد گرفتار ذلت خواهيد شد اين مطلب اول كه ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ﴾ ضمير به همان خداي عزيز بر ميگردد.
گروههاي متعدد در مجلس استهزاء آيات الهي و حكم مربوط به آنها
مطلب دوم آن است كه اگر كسي محفلی تشكيل داد به فكر استهزاي آيات الهي و استهزاي انبيا مرسلين بود اين معصيت است و جزء گناهان كبيره و اگر كسي مستمع چنين مجلسي بود آن هم استماعاش جزء گناهان كبيره است[4] ولي اگر كسي در اين جلسات شركت كرد نه گوينده بود نه مستمع مينشست اين بر او واجب است كه نهي از منكر كند و اگر نهي از منكر نكرد حداقل آن است كه اين جلسه را ترك كند و اگر اين جلسه را ترك نكرد معلوم ميشود كه نه نهي از منكر ميكند نه از جلسه معصيت فاصله ميگيرد اين به دو گناه مبطلا خواهد شد اين شخص سوم مثل شخص اول و دوم نيست چون اين راضي به كفر نيست برخلاف آن مستمع كه راضي به كفر است مستمع واقعاً كافر است و صورتاً مؤمن يعني مسلمان يعني منافق است و منافق با كافر يكسان است اما قسم سوم و گروه سوم كسانياند كه قلباً ناراضياند منتها شهامت نهي از منكر را ندارند يا شهامت ترك جلسه حرام را ندارند قهراً چنين گروهي معصيت كردهاند اما اينكه ذات اقدس الهي فرمود آن جلسه را ترك كنيد و اگر نكرديد مثل آنها هستيد ﴿إِنَّكم إِذًا مِثْلُهُمْ﴾ گروه دوم با گروه اول واقعاً مماثلاند يعني كساني كه مستمع استهزاء هستند راضي به كفر هستند و راضي به كفر كافر است و چنين انساني مثل كافر است و مماثل تام است ولي گروه سوم كه راضي به كفر نيستند فقط در جلسه حرام شركت ميكنند منتها يك معصيت كبيره را انجام دادند كه نهي از منكر نكردند يا معصيت كبيره ديگري را مرتكب شدند و آن اين است كه مجلس حرام را ترك نكردند چنين گروهي مثل كافرانند در مقام عمل نه مثل كافرانند در مقام اعتقاد اينكه فرمود: ﴿إِنَّكم إِذًا مِثْلُهُمْ﴾ اين مماثله در آن معناي جامع به كار رفت كه هم شامل منافق ميشود كه مثل كافر است در همه امور و هم شامل فاسق ميشود كه مثل كافر است در بخش عمل نه در بخش اعتقاد.
خب پس ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّي يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ﴾ اين موضوع را طرد بكنند بحث ديگر بيايند نه اينكه حالا از يك استهزايي به استهزاي ديگر منتقل بشود نه اصلاً در زمينه استهزا و هتك آيات الهي سخن نگويند مطالب ديگر را عنوان كنند و حكم منافق و كافر اين است كه ﴿إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ في جَهَنَّمَ جَميعً﴾.
عدم استفادهٴ حرمت نشستن در جلسهٴ معصيت
مطلب بعدي آن است كه حالا اگر مجلس مجلس كفر و استهزاي به آيات الهي نبود مجلس معصيت بود غيبت بود تهمت بود و مانند آن آيا ميتوان از اين آيه استفاده كرد كه نشستن در چنين مجلسي حرام است؟ البته كسي كه غيبت كننده است و همچنين كسي كه مستمع غيبت است اينها معصيت ميكنند حرفي در آن نيست و اما كسي كه در مجلس غيبت نشسته است مستمع اينها نيست اين مجلس مجلس معصيت است آيا نشستن در آن جلسه حرام است يا نه؟ نهي از منكر بر چنين شخصي واجب است اما نشستن در آن جلسه حرام باشد يا نه؟ از اين آيه استفادهاش مشكل است بخواهيم تنقيح مناط بكنيم مقدور نيست بخواهيم از راه اولويت بياييم مقدور نيست اگر درباره معصيتهاي عادي بود خب به كفر و استهزا تعدي كردن از باب تنقيح مناط بلكه از باب اولويت آسان است ولي اگر آيه درباره آن است كه در مجلس استهزا و كفر شما ننشينيد نميشود تعدي كرد به مسائل معصيتهاي عادي ولي نهي از منكر يك اصل كلي است بر همه در همه حالات واجب است اما نشستن در مجلس حرام كه خود انسان نه به منزله متكلم باشد نه به منزله مستمع فقط نشسته در آن مجلس حرمت اين را بايد از أدله ديگر استفاده كرد در باب نشستن در سفره شرب خمر كه سفرهاي است و مهماني است و بعضيها دارند شراب ميخورند و بعضيها مشغول كار خودشان هستند دارند غذا ميخورند آنجا دليل خاص دارد بر حرمت اما حالا در هر معصيتي اين چنين است آن را بايد از نصوص خاصه استفاده كرد كه به بعضي از نصوص دلالت ميكنند[5] ولي از اين آيه نميشود استفاده كرد.
پرسش:...
پاسخ: خب آخر آن كافر بود و منافق بر خلاف آن است كه چند نفر مسلمان نشستهاند يك جا و آن كه دارد غيبت ميكند كه خب حرام است آن كه مستمع غيبت است آن هم حرام است ديگري آنجا نشسته دارد مطالعه ميكند دارد كاري انجام ميدهد نه گوينده غيبت است و نه مستمع غيبت ولي اين مجلس مجلس معصيت است بر او هم نهي از منكر واجب است اين هم هست اما حالا نشستن در آن مجلس حرام است يا نه؟ آن را از اين آيه نميشود استفاده كرد بايد از بعضي از روايت استفاده كرد كه حالا انشاءالله آن روايت را ميخوانيم.
پرسش:...
پاسخ: اگر تأييد باشد كه عنوان تعاون بر اثم است نه چند نفر همكارند در يك دفتر كار در يك ادارهاي پنج نفر كار ميكنند هر كدام مشغول كار خودشاناند روي ميز خودشان نشستهاند ولي دو نفر دارند غيبت ميكنند و اين سومي هم محل كار خودش نشسته نه اينكه تأييد كار آنها كرده باشد اگر يك وقت است از نشستن آنها عنوان تعاون بر اسم استفاده بشود خب آن حرمت خاص خود را دارد حالا بعضي از رواياتي در ذيل اين آيه است كه گفته ميشود اگر كسي دروغ ميگويد يك عدهاي را ميخنداند بر اثر معصيت نشستن در چنين جلسهاي حرام است يا نه؟ حالا اگر خود آن شخص جزء مستمعين باشد و جزء كساني باشد كه شنونده رسمي آن جلسه است البته اين حرام است ولي اگر نه جزء گوينده باشد نه جزء مستمع بلكه مشغول كار خودش است در دفتر كار خودش نشسته است چنين جايي استفاده حرمت براي چيزي احتياج به توضيح بيشتري دارد حالا آن روايات بعداً بايد بررسي بشود.
خب اينكه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ في جَهَنَّمَ جَميعاً﴾ نشانه آن است كه در اصل جهنمي بودن اينها سهيم هماند اما نشانه آن نيست كه درجات اينها يكي است تا با آن آيهاي كه بعداً در همين سوره «نساء» آيه 145 خواهد آمد كه ﴿إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ با او مخالف باشد در دركات نار اينها همسان نيستند در اصل جهنم اينها همساناند.
پرسش:...
پاسخ: او فاسق است ديگر منافق نيست مگر در مقام عمل چون اگر كسي راضي به كفر باشد كافر است اما اگر قلباً منزجر است از كار گوينده و كار شنونده منتها آن شهامت را ندارد كه نهي از منكر بكند يا آن قدرت را ندارد آن شهامت را ندارد كه جلسه را ترك بكند چنين كسي معصيت كرده است اما كافر يا منافق نيست و اگر عنوان مماثله بر او منطبق بشود اين تماثل در اصل معصيت است نه تماثل در كفر يا نفاق.
خب منافقين را كه اين بخش از آيات معرفي ميكند ميفرمود اينها مشكل سياسي دارند و مشكل نظامي دارند مشكل مالي دارند مشكل فرهنگي هم دارند كه بخشي از اينها گذشت.
مشكلات نظامي و مالي منافقين
اما مشكلهاي نظامي و ماليشان اين است كه اين بيارتباط با آن مشكل سياسيشان نيست ﴿الَّذينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ﴾ اين ﴿الَّذينَ﴾ مثل آن ﴿الَّذينَ﴾ قبل است فرمود: ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذابًا أَليمًا﴾[6] منافقين چه كساني هستند ﴿الَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ﴾ اينجا هم فرمود: ﴿الَّذينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ﴾ اينها يا ارتباط سياسيشان را با بيگانهها برقرار ميكنند يا فرستطلباند جنگي كه پيش ميآيد چون هم با شما ارتباط دارند هم با دشمنانتان با شما ارتباط دارند براي اينكه ﴿وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا إِلي شَياطينِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَكُمْ﴾[7] با آنها هم ارتباط دارند با شما هم ارتباط دارند جنگي كه اتفاق افتاد اينها منتظر اعلام نتيجهاند اگر فتح الهي نصيب شما شد ميآيند از شما غنيمت طلب ميكنند و ميگويند ما هم در غنائم سهيم هستيم اگر نصيب كافران شد چيزي بهره كافر شد با كافران رابطه برقرار ميكنند كه شما ما را در غنائم سهيم بكنيد براي اينكه ما باعث شديم كه مسلمانها تضعيف شدند و شما تقويت شديد كاري كه خدا به شيطان اسناد ميدهد همان كار را در همين آيه به منافقين اسناد ميدهد معلوم ميشود اينها جزء شياطين الانساند حالا ملاحظه بفرماييد فرمود: ﴿الَّذينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ﴾ اينها در حال تربص و انتظاراند فرصت طلباند و منتظراند ببينند كه چه واقع ميشود ﴿الَّذينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ﴾.
شناخته شدن منافقين در بين مؤمنين
اگر شما پيروز بشويد فتحي از جانب خدا نصيب شما بشود خب قهراً غنائم جنگي در اختيار شما است و شما هم كه منافقين را ميشناسيد و به اينها نميدهيد آنها از شما غنيمت طلب ميكنند اين چهرهها شناخته شده بودند حالا گفتهاند حذيفةبنيمان دوازده نفرشان را ميشناخت[8] بعد كم كم ديگر وضعشان علني شد خيليها اينها را شناختند اينها كساني بودند كه ميآمدند از مؤمنين غنيمت طلب ميكردند معلوم ميشود كه مؤمنين يا آن دست اندر كاران غنائم جنگي از وضع اينها باخبر بودند به اينها نميدادند اگر اينها در جمع صوري مؤمنين بودند و شناخته نميشدند خب غنائم را عادلانه توزيع ميكردند به اينها هم ميرسيد اين اعتراض نداشت اين درخواست نداشت معلوم ميشود كه آن همه يا دستاندركاران توزيع غنائم جنگي اينها را ميشناختند به اينها نميدادند بعد اينها به آن مسئولين توزيع غنائم جنگي ميگفتند ﴿أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ﴾ مگر ما با شما نبودهايم چرا ما در غنائم سهيم نيستيم؟ ﴿الَّذينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قالُوا أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَ إِنْ كانَ لِلْكافِرينَ نَصيبٌ﴾ اينجا ديگر نفرمود «نصيب من الله» آنجا فتح را به خدا اسناد داد اما اينجانصيب را به خدا اسناد نداد هم بين فتح و نصيب فرق است و هم اينكه در آنجا فتح به خدا اسناد داده شد و اينجا نصيب به خدا اسناد داده نشد نفرمود «نصيب من الله» خب ﴿فَإِنْ كانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قالُوا أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ﴾ يعني به ما هم بدهيد ﴿وَ إِنْ كانَ لِلْكافِرينَ نَصيبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ﴾.
بيان تفاوت آيهٴ مورد بحث با آيات 72 و 73 سورهٴ «نساء»
مشابه اين قبلاً در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيه 72 به بعد گذشت فرمود: ﴿وَ إِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصابَتْكُمْ مُصيبَةٌ قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُنْ مَعَهُمْ شَهيدًا ٭ وَ لَئِنْ أَصابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللّهِ لَيَقُولَنَّ كَأَنْ لَمْ تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يا لَيْتَني كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظيمًا﴾ آنچه كه در آيه 72 و 73 آمد تكرار آنچه كه فعلاً داريم نيست براي اينكه آنچه كه در آيه 72 و 73 آمد اين است كه اگر فتحي نصيب مؤمنين ميشد فضلي نصيب مؤمنين ميشد اين منافقين يك حرفي در باطن داشتند و اگر شكستي دامنگير مؤمنين شد اينها هم پيش خود يك حرفي داشتند و اما آنچه كه در آيه محلّ بحث است اين است كه اگر فتحي نصيب مؤمنين ميشد اينها با مؤمنين حرف داشتند نه پيش خود و اگر نصيبي به كافران ميرسيد اينها با كافران حرف داشتند نه پيش خود بيانذلك اين است كه در همان آيه 72 و 73 فرمود كه ﴿وَ إِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَيُبَطِّئَنَّ﴾ يك گروهي اهل تبطئهاند.
تفاوت معناي تبطئه و توطئه
تبطئه در مقابل توطئه است توطئه يعني كساني كه زمينه را فراهم ميكنند تبطئه يعني كساني كه چوب لاي چرخ مياندازند وسيله بُطء و كندي را فراهم ميكنند كه اين قافله حركت نكند يا به كندي حركت كند ميگويند بطيء كردن كار اين تبطئه است فرمود گروهي اهل تبطئهاند و نميگذارند كه كار به سرعت پيش برود همين مبطئين فرصت طلباند ﴿فَإِنْ أَصابَتْكُمْ مصيبةٌ﴾ اگر مصيبتي نظير شهادت و مانند آن به شما برسد آنها با خودشان حرف دارند ميگويند خوب شد كه ما نرفتيم جبهه ﴿قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُنْ مَعَهُمْ شَهيدًا﴾ خوب شد كه ما نرفتيم اين را بين خود و اسرار دروني خود ميگويند نه با مردم چون ميخواهند آن رازشان فاش نشود ميگويند خوب شد ما نرفتيم و ﴿وَ لَئِنْ أَصابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللّهِ﴾ كه اينجا فضل را دوباره به خدا اسناد داد نظير آيه محلّ بحث كه فتح را به خدا اسناد داد فرمود اگر فضل الهي نصيب شما ميشد پيروز ميشديد و مانند آن اين باز با خودش حرف دارد با درون خود ﴿لَيَقُولَنَّ كَأَنْ لَمْ تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ مَوَدَّةٌ﴾ مثل اينكه اصلاً شما را نميشناخت مثل اينكه از جريان جنگ باخبر نبود ميگفت ﴿يا لَيْتَني كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظيمًا﴾[9] اي كاش من با اينها بودم ديگر با شما حرف نميزند كه خطاب بكند «يا ليتنا كنا معكم» پيش خود و در غياب شما ميگويد ﴿يا لَيْتَني كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظيمًا﴾ پس آن دو حرف در آيه 72 و 73 مربوط به آن است كه منافقين در دو حال دو تا حرف دارند در آن روابط مسطور خودشان.
بيان روابط مشهور منافقين با مؤمنين و كافرين در آيهٴ 141
اما در اين آيه دو تا حرف دارند در آن روابط مشهورشان نه روابط مستور يكي را مستقيماً با مؤمنين در ميان ميگذارند يكي را مستقيماً با كافران آن حرفي كه با مؤمنين در ميان ميگذارند چون ميدانند مؤمنين اينها را از غنائم جنگي محروم ميكنند و به اينها نميدهند ميگويند ﴿قالُوا أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ﴾ مگر ما با شما نبوديم در جمع شما مؤمنين نبوديم چطور غنائم را بين خودتان تقسيم ميكنيد به ما نميدهيد
پرسش:...
پاسخ: بله اين جزء غنائم بالمعني اعم است چون همه اينها مشمول فتح است در اين آيه و فضل است در آن آيه فتح الهي و فضل الهي آثار فراواني دارد يكي از آنها غنيمت مادي است يكي از آنها هم غنيمت معنوي است, به هر تقدير جامع همه اينها فتحي است كه در اين آيه است و فضلي است كه در آيه 72 و 73 است فرمود اگر فتحي و فضلي از طرف خدا بيايد ﴿قالُوا أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ﴾ مگر ما با شما نبوديم؟ خب اين حرف را با مؤمنين دارند معلوم ميشود مؤمنين چيزي از اين بهرههاي مادي و معنوي به آنها نميدادند اگر ميدادند كه اينها ديگر اعتراض نميكردند سؤال نميكردند و ﴿إِنْ كانَ لِلْكافِرينَ نَصيبٌ﴾ اگر بهره كافر ميشد اين جنگ چيزي آنها نصيب كافران ميشد از كافرين چيز طلب ميكردند حالا يا ميگرفتند يا نميگرفتند اينجا هم ممكن بود كه با اين گفتن و عوام فريبي چيزي بگيرند ولي بالاخره معلوم ميشود كه قبلاً به اينها نميدادند.
إسناد كار شيطان به منافقين با كلمهٴ «يستحوذه»
به كافران ميگفتند كه ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ﴾ اين ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ﴾ از جاهاي بسيار لطيفي است كه كار شيطان به منافقين اسناد داده شد كلمه «استحاذ يستحيذ يستحوذ» و امثالذلك اين قاعدهاش اين است كه بفرمايد «استحاذ» مثل «استبان» «استقام» اين «واو» قلب به «الف» بشود ولي لغت قرآن طبق بيان مرحوم شيخ طوسي در تبيان در اين گونه از موارد خاص خود هست ديگر واو كه حرف عله است و قبلاش هم الف است پس ﴿اسْتَحْوَذَ﴾ اين «استحاذ» نميشود «استبان» و «استقام» امثالذلك هست اما اينجا «استحاذ» نيست با اينكه قاعده ادبي اين است كه بفرمايد «استحاذ»[10] ولي ميفرمايد: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ﴾ ﴿اسْتَحْوَذَ﴾ يعني «احاط و غلب» اين معناي استحاذ است اگر زيد بر عمرو غلبه كند و محيط بر عمرو باشد و عمرو را در بر بگيرد ميگويند «استحاذ زيد علي عمرو» اين «علي» هم همان پيام را دارد در قرآن كريم در سورهٴ مباركهٴ «مجادله» اين استحاذهٴ بر عدهاي به شيطان اسناد داده شد آيه نوزده سوره «مجادله» اين است ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ﴾ ديگر اينجا نفرمود «استحاذ» ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ معلوم ميشود كه آنكه مسلط بر انسان ميشود و ياد خدا را از انسان ميبرد شيطان است اين كار كار شيطان است وقتي افراد در اثر معاصي صغيره به معاصي كبيره بعد به نفاق و كفر و استهزاي دين مبطلا شوند جزء شياطين الانس خواهند شد وقتي جزء شياطين الانس شدند همان كارهاي شيطان را انجام ميدهند شيطان چگونه با وسوسه ياد خدا را از دلهاي عدهاي بيرون ميبرد منافقان هم كه جزء شياطين الانساند با القائات و با تبليغات سوء با وسوسهها ياد خدا و نام خدا را از دلهاي كساني كه احياناً ميخواستند ايمان بياورند بيرون ميبردند نميگذاشتند آنها مسلمان بشوند جنگي كه پيش آمد مسلمين شكست خوردند منافقين از كافران غنيمت طلب ميكردند ميگفتند كه مگر ما بر شما مسلط نشديم شما زير پوشش تبليغات ما نبوديد وگرنه شما هم مسلمان ميشديد مثل اينها روز سياه داشتيد ما نگذاشتيم شما مسلمان بشويد ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنينَ﴾ خب چنين افرادي واقعاً شياطين الانساند و كار آنها هم براساس ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللّهِ﴾[11] خواهد بود.
پرسش:...
پاسخ: شما را ما از ضعف آنها نجات داديم نه خطر آنها اهل سقوط بودند ـ معاذ الله ـ ما نگذاشتيم شما به طرف مؤمنين برويد و سقوط بكنيد چون ما ميدانستيم به خيال خام خودشان ميدانستيم اينها سقوط ميكنند و نگذاشتيم شما اسلام بياوريد و سقوط كنيد ﴿نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنينَ﴾ نه «نمنع المؤمنين منكم» در مسئله دفاع دارد ﴿لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ﴾[12] اما مثلاً حالا جايي پرتگاه است يك بينايي به نابينا ميگويد من تو را از اين پرتگاه حفظ كردم و منعت كردم يعني آنجا جاي خطر است آنجا جاي سلامت نيست وسوسه منافقين نسبت به كافرين اين بود كه منافقين به كافرين ميگفتند ما رفتيم در جمع اينها ديديم خبري نيست نياييد شما اينها محكوم به سقوطاند شكست ميخورند بعد كه اينها شكست خوردند منافقين به كافرين ميگويند كه ما شما را از ضعف و سقوط اينها نجات دادهايم.
نه اينكه ما آنها را از شما منع كرديم شما را از آنها منع كرديم يعني شما اگر گرايش ميداشتيد سقوط ميكرديد حالا سقوط نكرديد آنها قدرتي نداشتند آنها محكوم به سقوط بودند شما ميخواستيد مسلمان بشويد ما به شما گفتيم اين راه خطر دارد نرويد سخن از جنگ كه نبود كه ما گزارشهاي سياسي بدهيم و شما را از وسائل نظامي و آنها با خبر كنيم شما ميخواستيد مؤمن بشويد ما به شما گفتيم خبري نيست نشويد براي اينكه مسلمانها محكوم به شكستند اين خيال باطل حالا معلوم ميشود كه چرا منافق در درك اسفل است و كافر در درك متوسط.
پرسش:...
پاسخ: نه نصيب يعني پيروزي نصيبشان شد ديگر اينها پيروز شدند مسلمانها شكست خوردند در مقابل شكست است يعني حمله كردند و پيروز شدند و مسلمانان شكست خوردند بسياری از اينها جنگهاي ابتدايي بود پس مسلمان قدرت دفاع نداشت مسلمان محكوم به شكست است منافقين به كافران ميگويند كه شما هم اگر مسلمان ميشديد مثل اينها شكست ميخورديد ما به شما گفتيم نرويد و نرفتيد و الآن پيروز شديد ما شما را از سقوط مسلمين باخبر كرديم نگذاشتيم ساقط بشويد حالا در غنيمت سهيم هستيم نه اينكه اينها قدرتي داشتند وگرنه آيه ميفرمود كه «نمنعهم منكم» ما جلوي خطر اينها را ميگرفتيم.
پرسش:...
پاسخ: غرض اين است كه اين تبليغ سوئي كه داشتند كه ميگفتند كه ﴿آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَي الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ﴾[13] همين توطئهها را ميكردند به كافران ميگفتند كه خبري نيست نرويد ما رفتيم ديديم خبري نيست اينها امت ضعيف و فريب خوردهاي هستند محكوم به سقوطاند حالا كه جنگي پيش آمد و به حسب ظاهر اينها پيروز شدند منافقين به كافران ميگويند ديديد كه ما نگذاشتيم به طرف اينها برويد كه سقوط بكنيد سهم ما را هم بدهيد.
علّت تعيين درك اسفل براي منافقين
بنابراين از اين جهت معلوم ميشود كه چرا منافق در درك اسفل است و كافر جايش متوسط است اينكه در بخش پاياني همين قسمت از آيات آيه 145 فرمود: ﴿إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ آن وقت سرّش روشن ميشود براي اينكه زمام كارهاي كافران را اين گروه منافقين به عهده داشتند اين منافقين مستحوذ بر كافران بودند يعني غالب بودند مستولي بودند با تبليغات سوء نميگذاشتند اينها اسلام بياورند و ميگفتند اسلام محكوم به شكست است ـ معاذ الله ـ و آنها را در دام فريب خود نگه ميداشتند و اين كافران نيرنگ زده زير تبليغات اين منافقان نيرنگ بازند در قيامت منافق در درك اسفل من النار است آن كافران دركاتشان به اندازه دركات منافقين نيست خب عمده آن است كه آنچه كه از آيه نوزده سوره «مجادله» برميآيد اين است كه كاري كه خدا به شيطان اسناد داد منافقين در اينجا به خودشان اسناد ميدهند ﴿أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنينَ﴾ اين خلاصه آنچه كه بين كافران و مؤمنين و اينها گذشت با منافقين آنگاه ذات اقدس الهي ميفرمايد كه آنچه را كه مؤمنين داشتند آنچه را كه كافران داشتند آنچه را كه منافقين داشتند در دنيا يك مجموعهاي بود گذرا ولي فصل الخطاب آن در قيامت است ﴿فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾ خدا به همه شما در قيامت حكم ميكند.
بررسي احتمالات در آيهٴ ﴿ولن يجعل الله ...﴾
اما در جمله بعد فرمود: ﴿وَ لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرينَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً﴾.
الف: نفي سبيل در قيامت
اين ﴿وَ لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ﴾ آيا مربوط به قيامت است كه يكي از احتمالات چندگانه اين آيه است يعني اكنون كه داوري نهايي به قيامت واگذار شد در قيامت كافر بر مؤمن هيچ راهي ندارد در دنيا ممكن است احياناً روزي به سود او و زيان مسلمين حكم بشود ولي در قيامت هرگز كافر راهي بر مؤمنين ندارد اين تقريباً با گذشته تكرار ميشود براي اينكه در گذشته فرمود: ﴿انَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ في جَهَنَّمَ جَميعًا﴾ اگر منظور اين باشد كه ﴿وَ لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرينَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً﴾ در قيامت كافر بر مؤمن سبيلي ندارد بلكه در قيامت كافر راه جهنم را طي ميكند و مؤمنين سبيل بهشت را اين تقريباً تكرار گذشته است اين احتمال في نفسه بد نيست اما آن ﴿فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾ همين پيام را دارد گذشته هم همين مطلب را گفته.
ب: عدم برتري كافر در احتجاجات عقلي بر مؤمن
احتمال دوم آن است كه ﴿وَ لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرينَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً﴾ يعني در مسائل فرهنگي در مسائل عقلي در احتجاجات هرگز كافر عليه مؤمن برهاني ندارد براهين عقلي به سود مؤمنين است مطلبي را تأييد ميكند كه مؤمن همان مطلب را ميپذيرد درباره جهانبيني درباره معاد و مانند آن وحي و نبوت و مانند آن و كافر در مقام احتجاج برهاني ندارد اين دو اين هم في نفسه خوب هست اما تمام المراد براي آيه باشد اثبات ميخواهد آيه اين را هم شامل ميشود و اما منحصر در اين نيست.
ج: عدم سلطهٴ سياسي ـ نظامي كفّار بر مؤمنين در دنيا
احتمال سوم آن است كه ﴿وَ لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرينَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً﴾ يعني در دنيا كافر بر مؤمن سلطه سياسي يا نظامي پيدا نميكند اينچنين نيست اين هم اخبارات گذشته بر خلاف است و هم شواهد روز گاهي مؤمنين پيروزند گاهي كافران پيروزند.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ نساء, آيهٴ 150.
[2] . ر.ك: سورهٴ مائده, آيهٴ 39; سورهٴ توبه, آيهٴ 102.
[3] . ر.ك: سورهٴ ذاريات, آيات 57 و 58.
[4] . ر.ك: تفسير نورالثقلين, ج1, ص564.
[5] . ر.ك: الكافي, ج6, ص268.
[6] . سورهٴ نساء, آيهٴ 138.
[7] . سورهٴ بقره, آيهٴ 14.
[8] . بحارالأنوار, ج27, ص237.
[9] . سورهٴ نساء, آيات 72 و 73.
[10] . التبيان في تفسير القرآن, ج3, ص364.
[11] . سورهٴ مجادله, آيهٴ 19.
[12] . سورهٴ حج, آيهٴ 40.
[13] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 72.