06 12 1992 5024066 شناسه:

تفسیر سوره نساء جلسه 231

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْراً لَمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلاً ﴿137﴾ بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً ﴿138﴾ الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً ﴿139﴾ وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّي يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً ﴿140﴾

عوامل عدم توفيق به توبه

چند چيز است كه مايه زوال توفيق است كه انسان به توبه موفق نمي‌شود: يكي استمرار بر كفر است كه كافري بر كفرش استمرار داشته باشد و اصراري داشته باشد بر الحادش, چنين كافري كمتر به توبه مؤفق مي‌شود دوم اصرار بر حنث عظيم[1] و معصيت كبيره است; اگر مسلماني كه اعتقاد به دين دارد ولي در مقام عمل فسق مي‌ورزد و روي گناهان كبيره اصرار دارد چنين انساني كمتر به توبه مؤفق مي‌شود (به توبه از فسق), اولي توبه از كفر بود. سوم اينكه كسي متلوّن باشد گاهي مؤمن باشد گاهي كافر باشد گاهي موحد باشد گاهي ملحد باشد, چنين كسي هم كمتر مؤفق به توبه مي‌شود. چهارم آنكه كسي ظاهر و باطنش دو تا باشد يعني ظاهراً مؤمن و باطناً كافر, چنين كسي كمتر مؤفق مي‌شود كه تصميم بگيرد ظاهر و باطنش را يكي بكند; باطناً هم مؤمن باشد مثل ظاهر.

در بعضي از اين قسمتها ذات قرآن كريم برهان اقامه مي‌كند, نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» آمده است در سورهٴ «حديد» برهان مسئله را در آيهٴ شانزده چنين اقامه مي‌كند: ﴿أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللّهِ وَما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلا يَكُونُوا كَالَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ اْلأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ گروهي از اهل كتاب بر همان تعصب باطلشان اصرار مي‌ورزيدند ﴿فَطالَ عَلَيْهِمُ اْلأَمَدُ﴾; مدت مديدي به همان آن روال باطل ادامه مي‌دادند, قهراً ﴿فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾,[2] در اثر ادامه و امتداد آن گناه, قلب قسي مي‌شود وقتي قلب قسي شد ديگر به توبه مؤفق نخواهد شد شما مي‌بينيد آن چشمه‌هايي كه املاح معدني به همراه دارند اين چشمه‌ها همين كه از دل خاك جوشيدند اول كاري كه مي‌كنند جلوي خودشان را مي‌بندند راه خودشان را مي‌بندند, اين رسوباتي كه دارد نه تنها نمي‌گذارد آن منطقه سبز بشود بلكه جلوي راه خود اين چشمه را هم مي‌بندد بعد از مدتي انسان مي‌بيند اينجا به صورت يك صخره عظيمي درآمده.

مشابه اين تعبير را در سورهٴ مباركهٴ «توبه» راجع به گروه ديگر بيان فرمود, آيهٴ 77 سورهٴ «توبه» اين است كه اينهايی كه تعهّد كردند با خدا و به تعهّدشان عمل نكردند و خدا نسبت به اينها لطف كرد اينها لطف الهي را ناديده گرفتند يك عقوبتي دامنگير اينها مي‌شود و آن عقوبت, نفاق است. فرمود: ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقًا في قُلُوبِهِمْ إِلي يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ﴾; خدا يك عده را گرفتار نفاق مي‌كند چندين بار خدا لطف كرد, اين شخص لطف الهي را ناديده گرفت, از آن به بعد خدا عقوبتي بر او تحميل مي‌كند او را عقاب مي‌كند در دنيا عقابي كه خدا مي‌كند اين است كه او را گرفتار نفاق مي‌كند ﴿فَأَعْقَبَهُمْ﴾ يعني خداوند اينها را عقوبت كرده است به عنوان عقاب, آنها را گرفتار نفاق كرده است ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقًا في قُلُوبِهِمْ﴾ و اين نفاق تا روز مرگ هست [و] از اينها گرفته نمي‌شود ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقًا في قُلُوبِهِمْ إِلي يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ﴾ كه ديگر به توبه مؤفق نخواهند شد, براي اينكه اينها عمداً آيات الهي و لطف الهي را تحقير كردند. مشابه اين در تعبيرات ديگر هم يافت مي‌شود.

بنابراين اصرار بر گناه, ادامه كفر يا ادامه حنث عظيم يا تلوّن در ايمان و كفر يا اختلاف ظاهر و باطن, اينها سبب محروميت انسان از توفيق توبه و مانند آن است.

پرسش:...

پاسخ: بله, بعضي از اقسام اشاره شد كه مربوط به بعضي از اقسام است ديگر. آن آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «حديد»[3] آن هم مربوط به بعضي از اقسام است. آيه محلّ بحث هم شامل تلوّن مي‌شود و هم شامل اختلاف ظاهر و باطن كه ﴿لَمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلا لِيَهْدِيَهُمْ سَبيلاً﴾ البته راه باز است ولي بسيار سخت است; براي اينها برگشت بسيار دشوار است. لذا همين گروه در مرحله بعدي يعني اول ايمان بود بعد كفر بود بعد ايمان بود, در مرحله چهارم كفر بود در مرحله پنجم مزيد كفر, ديگر اين‌چنين نبود كه در مرحله پنجم دوباره برگردند مؤمن بشوند آيه محل بحث اين است كه ﴿إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا﴾ (يك) ﴿ثُمَّ كَفَرُوا﴾ مرحله دوم (اين دو) ﴿ثُمَّ آمَنُوا﴾ (اين سه) ﴿ثُمَّ كَفَرُوا﴾ (اين چهار), ديگر در مرحله پنجم ﴿ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا﴾ است نه ﴿ثُمَّ آمَنُوا﴾ چنين گروهي به اين صورت در مي‌آيند. بعد فرمود: ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً﴾.

وجوه مختلف در بشارت به منافقين

حالا اين دو وجهي كه درباره تبشير گفته شد يك وجه سومي هم هست. دو وجهي كه گفته شد اين است كه تبشير يعني گزارشي كه در بشره مستمع اثر بگذارد. اگر به اين معنا باشد, اين هم در خبرهاي مسرت‌بخش هست هم در خبرهاي غم‌بار و اگر درباره منافق گفته شد كه ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً﴾ اين معناي حقيقي خود را دارد و اگر تبشير به معناي بشارت دادن و خبرهاي مسرت‌بخش باشد استعمالش در اين گونه از موارد گفتند با تَحَكُّم و استهزا همراه است كه اين دو وجه قبلاً بيان شد.

مطلب سوم آن است كه تبشير گرچه به اين معناست كه گزارشي كه در بشره اثر مي‌كند; اما نه هر اثري. يك وقت انسان خبري را مي‌شنود و چهره‌اش باز مي‌شود, يك وقت است خبر را مي‌شوند و آن خبر, چهره او را دژم مي‌كند پژمرده مي‌كند اين هم ظهور خبر است در بشره; اما به صورت قبض نه به صورت بسط. تبشير براي آن گزارشي است كه بشره و چهره را منبسط بكند, مثل مسرت. سرور را هم كه سرور گفتند براي اينكه در اسارير وجه يك انبساطي ايجاد مي‌كند اين ‌«اسارير‌‌» در همان دعاي عرفه حضرت سيدالشهدا هست[4] اين خطوط چهره و اين گونه را مي‌گويند اسارير وجه مسرت آن است كه اين خطوط چهره را باز بكند اگر تبشير به اين معنا باشد كه در چهره اثر انبساط بياورد استعمالش در اين گونه از مواردي كه در چهره گرفتگي و قبض ايجاد مي‌كند مي‌شود تَحَكُّم اگر نه به معناي مطلق اثر باشد اعم از قبض و بسط و مانند آن معناي حقيقي خود را دارد.

بيان مشكل سياسي منافقين در آيهٴ 139

خب ﴿بَشِّرِ الْمُنافِقينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً﴾ درباره منافق چون اينها معصيتهاي گوناگوني دارند قرآن هر جا سخن از منافق به ميان آورد آن راز استحقاق عذاب را هم ذكر مي‌كند در قسمتهاي ديگر مي‌فرمايد اينها كساني هستند كه ﴿وَإِذا خَلَوْا إِلي شَياطينِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُن﴾[5] و اما در اين آيه محلّ بحث اينها مشكل سياسي دارند نه مشكل اعتقادي, مشكل اعتقادي‌شان در جاي ديگر است مشكل سياسي اينها اين است كه اينها هراسناك‌اند مي‌ترسند نظام اسلامي شكست بخورد و عزت را در غير نظام اسلامي مي‌بينند, مي‌گويند ما رابطه‌مان را بايد با كفار حفظ بكنيم كه اگر يك وقت روزي اين نظام شكست خورد يا كافران برگشتند ما از عزت, بهره‌اي ببريم كه مبسوطش در سورهٴ مباركهٴ «مائده» است كه فرمود: ﴿فَتَرَي الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشي أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ﴾[6] در اين آيه محلّ بحث سورهٴ «نساء» فرمود راز اينكه اينها منافق‌اند و به عذاب اليم بايد گرفتار بشوند اين است كه ﴿الَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ﴾, اينها تحت ولايت كافر در مي‌آيند; اما تحت ولايت مسلم در نمي‌آيند. ولايت كافر را قبول دارند ولي ولايت مسلم را قبول ندارند; رابطه ولايي رابطه محبت رابطه نصرت و امثال ‌ذلك را با كافران برقرار مي‌كنند: ﴿الَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ﴾. يك وقت است كه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا﴾[7] است گاهي ولايت مؤمن را قبول دارند گاهي ولايت غير مؤمن را بعضي از مؤمنين را بعضي از كافران را به عنوان اوليا مي‌پذيرند, اين يك مرحله است. مرحله ديگر آن است كه اينها اصلاً مؤمنين را به ولاء قبول ندارند: ﴿يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ﴾ چنين گروهي به عذاب دردناك گرفتار مي‌شوند.

مطالبي دربارهٴ عزّت

بعد قرآن اينها را هدايت مي‌كند مي‌فرمايد منظورتان چيست؟ اگر مقصودتان از برقراري رابطه ولايي با كفار, عزيز شدن است بدانيد كه تمام عزت نزد خداست, اين يك مطلب و اختيار عزت هم به دست خداست كه هر كسي را بخواهد عزيز مي‌كند, اين دو مطلب و گروهي را هم كه عزيز كرده است آنها را هم به شما معرفي مي‌كنيم اين سه مطلب, راه عزيز شدن را هم به شما نشان مي‌دهيم آدرس مي‌دهيم اين چهار مطلب كه خب اين همه هدايت است ديگر.

ربّ العزّة بودن خداوند

اما مطلب اول همان فرمود: ﴿فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً[8] اين مضمون در چند جاي قرآن آمده است[9] يكي همين آيه محلّ بحث بعد نه اينكه تمام عزت براي خداست خدا عزيز است بلكه عزيز كننده هم است آن را در سورهٴ مباركهٴ ‌«صافات» آيهٴ 180 اين چنين ياد كرد, فرمود: ﴿سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ﴾ او مدبر عزت است مالك عزت است يك وقت است ما مي‌گوييم فلان شخص عزيز است; اما بخواهد ديگري را عزيز بكند آن قدرت را ندارد. يك وقت گفته مي‌شود نه فلان شخص, عزيز است و عزت بخش هم است. در اين آيهٴ سورهٴ «صافات» فرمود خدا ﴿رَبِّ الْعِزَّةِ﴾ است يعني هر كس بخواهد عزيز بشود مربوب اوست; بايد در تحت تدبير و تربيت و مالكيت ذات اقدس الهي قرار بگيرد تا بشود عزيز خب اگر خدا عزيز محض است (يك) و ﴿رَبِّ الْعِزَّةِ﴾[10] هم هست ديگران را هم او عزيز مي‌كند, بايد ببينيم چه كسي را عزيز كرد آن را در سورهٴ «منافقون» فرمود كه ﴿وَلِلّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنينَ﴾[11] يعني خدا رسول را عزيز كرد مؤمنين را عزيز كرد (اين سه).

راه عزيز شدن انسان در قرآن

چهارم هم همان بحث ديروز بود در سورهٴ «فاطر» كه راه عزيز شدن را هم ارائه كرد, فرمود: ﴿مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَميعًا﴾;[12] اگر كسي بخواهد عزيز بشود تمام عزت نزد خداست خب جواب سؤال چه شد؟ حالا اگر كسي خواست عزيز بشود اين كه جواب سؤال نشد! اگر كسي خواست بداند چه كسي عزيز است شما بگو خدا عزيز است ولي بحث در اين نيست كه ما بخواهيم بدانيم چه كسی عزيز است [بلكه] بحث در اين است كه ما مي‌خواهيم عزيز بشويم فرمود شما كه مي‌خواهيد عزيز بشويد ﴿مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ﴾ نه «يعلم العزه», بحث در اين نيست كه اگر بخواهيد بدانيد كه عزيز است [بلكه] بدانيد خدا عزيز است بحث در اين است كه اگر بخواهيد عزيز بشويد, بدانيد كه عزت نزد خداست (يك) راهش هم اين است: ﴿مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَميعًا﴾ حالا راه رفتن به عزيز محض چيست؟ ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾,[13] چنين انساني مي‌شود عزيز.

تقسيم عزّت به صادق و كاذب

حالا در كنار اين مطالب چهارگانه ما هستيم و محسوسات عرفي ما، ما مي‌بينيم بعضي عزيز‌ند قرآن مي‌فرمايد شما خيال مي‌كنيد اينها عزيزند; ما يك عزت راست داريم يك عزت دروغ, غير از خدا و پيغمبر و مؤمنين كه خدا بالاصالة و باذات پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مؤمنين بالعرض و التبع عزيز‌ند ديگران هر كه هستند و هر چه هستند عزت اينها عزت كاذب است نه عزت صادق. وقتي عزت, كاذب شد ذلت صادق است; ديگر معنا ندارد كه هم عزت كاذب باشد هم ذلت كاذب باشد. اگر عزت, دروغ است پس ذلت صادق است و روزي كه صدق و حق ظهور مي‌كند ذلت اينها ظهور مي‌كند يعني ﴿يَوْمَ تُبْلَي السَّرائِرُ﴾.[14]

گرفتاري مستكبران در روز قيامت به عذاب الهون

لذا درباره مستكبراني كه عزيز كاذب‌اند و به عزت دروغين, خود را عزيز پنداشته‌اند غير از آن مسئله جهنم و غير از مسئله سوخت و سوز بدن و جسم مي‌فرمايد كه اينها گرفتار ﴿عَذابَ الْهُونِ﴾[15] مي‌شوند يعني گرفتاري و ذلت و خواري چرا چون ظاهر اينها عزيز است اين عزت دروغ است باطن اينها ذليل است اين ذلت, راست است. روزي كه سراير و باطنها ظهور مي‌كند آن ذلت واقعي اينها ظهور مي‌كند, اين عذاب مهين برای هر كسي كه نيست خدا يك عده‌اي را دارد خب در جهنم مي‌سوازند اينكه آبروي او را نمي‌برد. يك وقت است نه, آبروي او را مي‌برد گذشته از اينكه او را مي‌سوزاند. اين كسي كه معذب به عذاب هون است يا عذاب مهين دارد براي آن است كه در دنيا, عزت دروغين داشت. عزت دروغين همان طوري كه قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «بقره» ملاحظه فرموديد كساني‌اند كه وقتي به آنها نصيحت مي‌شود آنها خود را برتر از پذيرش نصيحت و وعظ مي‌دانند حرف, در آنها اثر نمي‌كند; آيهٴ 206 سورهٴ «بقره» اين بود ﴿وَإِذا قيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِاْلإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهادُ﴾ اين با گناه, عزيز است قهراً مي‌شود عزيز بي‌جهت.

چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» ساحران فرعون, فرعون را عزيز مي‌پنداشتند و به عزت او سوگند ياد كردند آيهٴ 44 سورهٴ «شعراء» اين است ﴿فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ﴾ بعد هم كه ﴿فَغَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ[16] آن ذلت دروني اينها كه راست است ظهور پيدا كرد فرمود: ﴿فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً﴾[17] پس اگر يك وقت ارتباط با خدا نبود و كسي خود را عزيز پنداشت اين بداند عزت او دروغ است وقتي عزت دروغ شد ذلت او راست است وقتي ذلت او راست بود اين راست روزي ظهور مي‌كند حالا يا در دنيا يا هم در دنيا و هم در آخرت.

پرسش:...

پاسخ: نه; عزت كاذب معنايش آن است كه باطني نيست نه معنايش اين است كه ظهور ندارد ظهور كاذب دارد ديگر مثل سراب; آب نماست ولي آب نيست.

تبيين معناي ‌«‌اَين تذهبون»

قرآن بعد از تشريح اين مسائل و گزارش آن چهار مطلب و تبيين اين مطلب پنجم, آن‌گاه به اين جمع مي‌فرمايد حالا كه مسئله براي شما روشن شد ﴿فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ﴾ كجا مي‌رويد اين ﴿أَيْنَ تَذْهَبُونَ﴾ بعد از اقامه براهين تام است فرمود حالا كه راه برايتان مشخص شد كجا مي‌خواهيد برويد براهين عقلي اين را تأييد مي‌كند شواهد نقلي هم اين را تأييد مي‌كند پس ﴿فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ﴾ آنچه كه در سورهٴ «تكوير» آمده است كه ﴿وَما هُوَ بِقَوْلِ شَيْطانٍ رَجيمٍ ٭ فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ﴾[18] اين اصلي است كه در همه موارد جاري است همين اصل را وجود مبارك حضرت امير در يكي از خطبه‌هاي نهج‌البلاغه اين‌چنين آورد حضرت برهان اقامه مي‌كند كه ما الآن در حدود شصت سال است كه داريم امتحان مي‌دهيم در جنگ ما پيش‌گام بوديم در اسلام ما پيش‌گام بوديم در رهبري ما پيش‌گام بوديم در مسائل علمي ما پيش‌گام بوديم عترت پيغمبر در بين شماست ‌«‌﴿فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ﴾ ... فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ! ... وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ!»[19] كجا مي‌رويد شما مردم اين بعد از اقامه برهان است فرمود كجا مي‌رويد آن وقت قرآن مي‌شود يك كتاب علمي روشن كه با نور آميخته است ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[20] بعد از اينكه تعليم داد آن‌گاه فرمود: ﴿أَيْنَ تَذْهَبُونَ﴾ كجا مي‌خواهيد برويد اين هدايتها الآن هم براي همه باز است حتي براي كافر و منافق براي اينكه انسان تا زنده است مكلَّف است, مكلَّف راهنما مي‌خواهد اين‌چنين نيست كه آيه نازل نشود هدايت جديدي نيايد و مع‌ذلك تكليف ادامه داشته باشد اما غير از آن سرمايه‌هاي اولي كه ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها﴾[21] و غير از آن راهنماييهاي عمومي, ديگر ديدارهاي خصوصي خدا با اينها ندارد; اما يك عده‌ هستند كه واقعاً خدا با اينها ديدار خصوصي دارد آنها را مي‌نگرد و با آنها حرف مي‌زند و پيام مي‌دهد و امثال‌ذلك, اين ديگر نصيب آن گروه نخواهد شد, لذا فرمود: ﴿الَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ﴾; اينها عذاب دردناك دارند ﴿أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ﴾ اين استفهام انكاري است يعني شما مي‌خواهيد عزت را نزد كافران دريافت بكنيد آنجا كه عزت نيست ﴿فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً وقتي ﴿فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً شد ماسواي حق چون «ماذا بعد العزة الا الذله» مثل «ماذا بعد العدل الا ظلم‌» ﴿فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاّ الضَّلاَلُ[22] يك اصل كلي را قرآن كريم بيان مي‌كند بعد شرحش را به شاگردانش واگذار مي‌كند فرمود: ﴿فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ﴾ از حق كه بگذريم مي‌شود ضلالت مسئله عزت صحيح حق است مسئله عدل حق است خب «ماذا بعد العدل الا الظلم, ماذا بعد العزة الا الذلة» ديگر و جايي كه ارتباط با خدا نباشد, ديگر جاي ذلت نيست.

لذا چون ذات اقدس الهي خود را به عنوان ﴿رَبِّ الْعِزَّةِ﴾[23] معرفي كرده است, همان طوري كه قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» ملاحظه فرموديد ضمان عزت و ذلت را هم به دست خود مي‌داند; آيهٴ 26 و 27 سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» اين بود: ﴿قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ﴾ آنجا كه افراد را ذليل مي‌كني داري به اسلام و مسلمين و امت اسلامي خير مي‌رساني ذليل كردن كساني كه ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِاْلإِثْمِ﴾[24] اين ذليل كردن به سود جامعه انساني است ﴿بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ﴾ بعد همان طوري كه گاهي عزيز مي‌كني گاهي ذليل مي‌كني در نظام انساني و اعتباري, در نظام تكوين هم اين كار مي‌كني: ﴿تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَتُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ﴾ كه اين چهار چيز با آن چهار چيز مطابق است; گاهي روشن مي‌كني روشني را گسترش مي‌دهي گاهي تاريك مي‌كني تاريكي را گسترش مي‌دهي گاهي احياء مي‌كني گاهي اماته داري. در آيه قبل فرمود كه ﴿تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشاءُ﴾[25] در آيه بعد فرمود: ﴿تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَتُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ﴾,[26] در پايان آن آيه قبل فرمود: ﴿بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ﴾, در پايان آيه بعد فرمود: ﴿وَتَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ﴾ كه جمعاً مي‌شود ده چيز كه خواندن اين آيات در تعقيبات نماز هم به نوبه خود سفارش شده است پس آن مي‌شود ﴿رَبِّ الْعِزَّةِ﴾[27] و عزت راستين به عهده اوست و هرگز كسي با گناه و با قطع ارتباط با خدا نمي‌تواند عزيز باشد, آن عزت دروغ است و درونش ذلت است.

اشاره به نفاق فرهنگي منافقين در آيهٴ 140

مطلب بعدي آن است كه اين منافقين, گذشته از آن كارهاي سياسي كه تحت ولاي كفار قرار مي‌گرفتند يك نفاق فرهنگي هم داشتند كفار وقتي در جلسات سرّي خود مي‌نشستند آيات الهي را به استهزا مي‌گرفتند, اين منافقين هم آنجا مي‌نشستند. خب بحث درباره آيات و معجزات را ـ معاذ الله ـ مسخره كردن توسل را مسخره كردن تبرك را مسخره كردن, پيشگوييهاي الهي را مسخره كردن اين كار كافران بود منافقين در جمع اينها مي‌نشستند فرمود ما قبلاً به شما هشدار داديم چند سال قبل به شما گفتيم, چون اين سورهٴ «نساء» در مدينه گفتند بعد از سورهٴ مباركهٴ «بقره» نازل شد.[28] سال اول و دوم نه, بالأخره سال سوم و چهارم بعضي از قسمتها هم شايد بيشتر بالأخره بعد از سورهٴ «بقره» در مدينه نازل شد و سورهٴ مباركهٴ «انعام» در مكه نازل شد در سورهٴ «انعام» خدا هشدار داد, فرمود كه اگر يك وقت ديديد كافران دارند آيات الهي را مسخره مي‌كنند, هرگز با آنها ننشين![29] نشستن در مجلس كفار قدغن است.

در آيه محلّ بحث يعني در آيه‌اي كه در سورهٴ «نساء» است و در مدينه نازل شد فرمود ما قبلاً به شما گفتيم اين كار را نكنيد ديگر: ﴿وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللّهِ يُكْفَرُ بِها وَيُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ﴾ در اينجا خطاب به مسلمين و مؤمنين است كه در جمع اينها اين منافقين حضور دارند. فرمودند ما قبلاً به شماها گفتيم, در حالي كه هيچ آيه‌اي در قرآن در اين زمينه نيست مگر همان آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه خطاب به پيغمبر است(صلّي الله عليه و آله و سلّم).

استدلال بر تعلّق خطاب آيهٴ 68 سورهٴ ‌«انعام‌‌» به مؤمنين

آيهٴ 68 سورهٴ «انعام» سورهٴ «انعام», در مكه نازل شد; فرمود: ﴿وَإِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّي يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ وَإِمّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْري مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ﴾, خطاب در آيهٴ سورهٴ «انعام» به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است در آيهٴ محلّ بحث در سورهٴ «نساء» خطاب به مؤمنين است, فرمود ما قبلاً به شما‌ها گفتيم; معلوم مي‌شود آن آيه‌اي كه در سورهٴ «انعام» خطاب به پيغمبر است منظور امت‌اند نه خود پيغمبر. يك دليل لبي متصل هم او را همراهي مي‌كند و آن اين است كه اصلاً معقول نيست پيغمبر در جلسه‌اي كه قرآن و او را مسخره مي‌كنند, بنشيند با آنها [و] عضو جلسه رسمي آنها بشود. كفار, آيات را مسخره مي‌كنند رسول را ـ معاذ الله ـ مسخره مي‌كنند آن وقت پيغمبر در جلسه رسمي اينها بنشيند كه عملي است اين دليل لبي. دليل لفظي هم اين است كه در آيهٴ محلّ بحث يعني در سورهٴ «نساء» خطاب به همين منافقين است; اين منافقيني كه ﴿يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ﴾ با اينها دارد حرف مي‌زند. مي‌فرمايد كه ما قبلاً به شماها گفتيم كه در جلسات كفار شركت نكنيد, خب قبلاً با كدام آيه به اينها گفتيد, غير آيهٴ سورهٴ «انعام» كه ما آيه‌اي در قرآن نداريم در اين زمينه. معلوم مي‌شود آيهٴ سورهٴ «انعام» كه خطاب به پيغمبر است در حقيقت, مخاطبين امت‌اند نه پيغمبر.

پرسش:...

پاسخ: چرا; در اواخر مكه كه عده‌ زيادي ايمان آورده بودند حتي عده‌اي هم به حبشه مهاجرت مي‌كردند ولي در مكه, مشركين جلساتي داشتند و آيات الهي را مسخره مي‌كردند. آيه نازل شد كه شما حق نداريد در جلسات آنها شركت كنيد; منتها خطاب به پيغمبر است نه اينكه پيغمبر در جلسات آنها شركت مي‌كرد تا قرآن نهي بكند. در آيهٴ محلّ بحث در سورهٴ «نساء» كه در مدينه نازل شد مي‌فرمايد ما قبلاً به شما‌ها گفتيم كه در مجلس آنها شركت نكنيد, پس معلوم مي‌شود آن آيه‌اي كه در سورهٴ «انعام»[30] است خطاب به امت است نه خطاب به خود پيغمبر.

پرسش:...

پاسخ: بله خب پيغمبر آن كار را نمي‌كند ما هم موظفيم نكنيم, پيغمبر در اين گونه از جلسات شركت نمي‌كند ما هم موظفيم شركت نكنيم. اينكه فرمود: ﴿وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ﴾ معلوم مي‌شود كه آن آيهٴ سورهٴ «انعام» خطاب به امت است گرچه پيغمبر هم مكلَّف هست ولي خب يقيناً امتثال مي‌كند فرمان الهي را و هرگز در آن جلسات شركت نمي‌كند.

تفاوت داشتن صِرف عدم شركت در جلسات كفر

مطلب ديگر آن است كه اين آيه, ناظر به آن است كه شما در جلسات كفر شركت نكنيد صرف عدم شركت است يا با اِعراض و اعتراض آميخته است؟ در اينجا فرمود: ﴿وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللّهِ يُكْفَرُ بِها وَيُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ﴾; در جلسه‌اي كه آيات الهي استهزا مي‌شود شما ننشين! ولي در سورهٴ «انعام» كه همان آيه‌اي بود كه قرآن به او ارجاع داده است فرمود كه ﴿وَإِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾;[31] اعراض بكن, اعراض كردن با اعتراض آميخته است نه صرف ترك قعود يك وقت است كسي براي اينكه در مجلس گناه ننشيند به بهانه‌اي كه من حالم مساعد نيست, به بهانه اينكه من معذورم كار دارم قولي داده‌ام از مجلس گناه فاصله مي‌گيرد اين حداكثر آن است كه در جلسه گناه شركت نكرد; اما آن وظيفه ديگر را كه نهي از منكر است عمل نكرد يك وقت است نه كسي به عنوان قهر و اعتراض از مجلس گناه فاصله مي‌گيرد, اين به هر دو وظيفه عمل كرد يكي اينكه در جلسه گناه ننشست; يكي اينكه نهي از منكر كرد آن محافظه‌كاري كه وقتي مي‌بيند در جلسه‌اي دارد گناه مي‌شود به بهانه اينكه من قول دادم برمي‌خيزد, اين فقط به يك وظيفه عمل كرده است و آن ترك مجالست كفار يا معصيت كارهاست در جلسه گناه; اما وظيفه ديگر را عمل نكرد و آن وظيفه ديگر نهي از منكر است در آيهٴ سورهٴ «انعام» فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾; اين ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾ غير از آيهٴ سورهٴ «نساء» است كه با آنها ننشين! با آنها ننشستن يك وظيفه است اعراض كردن وظيفه ديگر است چون اعراض خودش پيام دارد با اعتراض آميخته است, رخ برگرداندن قهر كردن اين را مي‌گويند اعراض كردن. نفرمود بلند شو از جلسه برو بيرون ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّي يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ﴾[32] حالا اگر كفار نشسته‌اند درباره مسائل عادي حرف مي‌زنند, نشستن با آنها در يك جلسه عادي كه حرام نيست ولي مادامي كه نشستن در جمع آنها مايه تأييد اينهاست امضاي حرف آنهاست مي‌شود مُحرّم. خب اينكه فرمود: ﴿حَتّي يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ﴾ نشان مي‌دهد كه اگر حرفهاي عادي زدند نشستن در جمع آنها محذوري ندارد, اينجا هم فرمود: ﴿فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّي يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ﴾.

نتيجهٴ حضور و عدم اعتراض در جلسات كفر

خب حالا اگر كسي در جمع آنها نشست و اعراض نكرد و اعتراض نكرد چه مي‌شود؟ ﴿إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ; شماي منافقين مثل آن كافرين خواهيد بود چون مؤمن كه در جمع كافري كه دارد دين را مسخره مي‌كند نمي‌نشيند. آن كه در جمع كافران مي‌نشيند و مستمع حرفهاي آنهاست و راضي به استهزاي آنهاست منافق است فرمود چنين انساني چون روحاً كافر است در حقيقت, مثل كافران خواهد بود از نظر اعتقاد, وقتي مثل شد حكم الامثال هم يكسان است ﴿إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ﴾ اين به منزله صغرا و چون حكم و امثال يكي است, شما و آنها يكجا به جهنم مي‌رويد: ﴿إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَالْكافِرينَ في جَهَنَّمَ جَميعًا﴾ چون مثل هم خواهيد بود.

پرسش:...

پاسخ: خب البته اگر از باب تزاحم هست و اهم و مهم است تقيه مطرح است; اما وقتي مسئله دين باشد نه تقيه انسان براي چه بكند؟ خطوط كلي دين و حفظ اصل دين كه تقيه‌بردار نيست.

 

تفاوت اعراض از جلسات كفر با هجر جميل

پرسش:...

پاسخ: آنجا درباره ﴿أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ﴾[33] چون دارد كه ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَميلاً﴾[34] اگر كسي نظير ﴿إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرامًا﴾[35] از آن باب است. يك وقت است كه نه جاهل به آن صورت نيستند اينها فاسق‌اند دارند معصيت مي‌كنند البته آنجا هم اعراض هست. در جلسه‌اي كه دارد رواياتي را هم نقل كردند هم مرحوم شيخ طوسي در تبيان نقل كرد[36] هم آن بخشهاي روايي را مرحوم امين الاسلام هم در مجمع‌البيان آورده است[37] در جلسه معصيت است كسي نشسته اين محافظه‌كاري مي‌كند, بلند مي‌شود مي‌گويد من كار دارم بدون اينكه نهي از منكر بكند اينجا‌ها جاي اعراض است و اعتراض است, چون نهي از منكر واجب است ديگر و اما اگر عده‌اي آدمهايي هستند كه دركشان ضعيف است اينها البته انسان از آنها اعراض مي‌كند يعني در سطح آنها نيست; كاري نمي‌كند كه جاهل بپسندد و از آنها هم اعراض مي‌كند; اما ترك نمي‌كند هجر جميل دارد, مخصوصاً اگر كسي مبلغ اسلامي بود كسوت روحانيت در برداشت اينها مأمور به هجر جميل‌اند.

معنا و جايگاه هجر جميل

خيليها در جامعه هستند كه مثل ما نمي‌انديشند يا مثل ما عمل نمي‌كنند, حالا «الْغِنَي وَالْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَي اللَّهِ»[38] عاقبت كار به دست چيست و كيست؟ او در قيامت روشن مي‌شود ولي به حسب ظاهر, بالأخره بعضيها هستند كه به اين آداب و اصول اسلامي يا آشنا نيستند يا عمل نمي‌كنند كسي كه پيغمبر شده است(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يا امام شد(عليه السّلام) يا جانشين آنها شد در جامعه‌اي كه اين چنين افرادي در او به سر مي‌برند وظيفه‌اش هجر جميل است ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَميلاً﴾[39] قهر كردن يك كار منفي است اما هجر جميل يك كار مثبت است; انسان در عين حال كه با آنها هست خلق و خوي آنها را نمي‌گيرد آنها را به حال خود آنها رها نمي‌كند تا آخرين لحظه با آنها هست. يك روايت نوراني از امام باقر(سلام الله عليه) هست ظاهراً فرمود: «بليةُ الناس علينا عظيمة ان دعوناهم لم يَستَجيبوا لنا و إنْ تركناهم لم يَهْتدوا بغيرنا»[40] فرمود ابتلاي ما با اين مردم دشوار است ما اينها را دعوت مي‌كنيم شركت نمي‌كنند رها كنيم. راه غير از اين نيست اينكه نمي‌شود گفت «بگذار تا بيفتد و بيند» اين «بگذار تا بيفتد» آن حرفهاي آخر مرحله است برای كافر و منافق و امثال‌ذلك وگرنه براي توده مردم كه نمي‌شود گفت «بگذار تا بيفتد و بيند» فرمود ما ابتلايمان سخت است اين «ان تركناهم لم يهتدوا بغيرنا»; راه غير از اين نيست لذا رسول گرامي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مأمور شد تا آخرين لحظه با اين مردم باشد و خدا وقتي صبر و استقامت را بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) واجب مي‌كند, گذشته از آن راههاي عقلي گذشته از آن راههاي وحي, راههايي كه به انبياي سلف ارائه كرد و آنها انجام دادند آن را هم ذكر مي‌كند, فرمود: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهيمَ﴾[41] براي اينكه او اين‌چنين بود ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسي﴾[42] انبيا را نام مي‌برد, بعد مي‌فرمايد: ﴿وَلا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ﴾[43] مبادا مثل يونس باشي كه او مثلاً قوم خودش را ترك كرده است! گرچه مأموريت او بيش از آن اندازه نبود; اما اگر يك حوصله بيشتري به خرج مي‌داد اُوليٰ بود فرمود مثل آنها نباش ﴿وَلا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ﴾;[44] كه فاصله بگيري هجر جميل چيز بسيار خوبي است; اما هجر غيرجميل يعني قهر كردن, اين كار انبيا نيست و اگر علما ورثه انبيا هستند براي آن است كه خون دل خوردن خيلي سخت است, اينها تحمل شديد بايد بكنند تا وارثان انبيا بشوند.

«اعاذنا الله من شرور انفسنا».

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

 

 

 

[1]  . ر . ك: سورهٴ واقعه، آيهٴ 6.

[2]  . سورهٴ حديد، آيهٴ 16.

[3]  . سورهٴ حديد، آيهٴ 16.

[4]  . اقبال الأعمال، ص 341.

[5]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 14.

[6]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 52.

[7]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 102.

[8]  . سورهٴ فاطر، آيهٴ 10.

[9]  . سورهٴ نساء، آيهٴ 139؛ سورهٴ يونس، آيهٴ 65.

[10]  . سورهٴ صافات، آيهٴ 180.

[11]  . سورهٴ منافقون، آيهٴ 8.

[12]  . سورهٴ فاطر، آيهٴ 10.

[13]  . سورهٴ فاطر، آيهٴ 10.

[14]  . سورهٴ طارق، آيهٴ 9.

[15]  . سورهٴ احقاف، آيهٴ 20.

[16]  . سورهٴ طه، آيهٴ 78.

[17]  . سورهٴ يونس، آيهٴ 92.

[18]  . سورهٴ تكوير، آيات 25 و 26.

[19]  . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 87.

[20]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 129.

[21]  . سورهٴ شمس، آيهٴ 8.

[22]  . سورهٴ يونس، آيهٴ 32.

[23]  . سورهٴ صافات، آيهٴ 180.

[24]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 206.

[25]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 26.

[26]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 27.

[27]  . سورهٴ صافات، آيهٴ 180.

[28]  . ر . ك: التحرير و التنوير، ج 4، ص 5.

[29]  . ر . ك: سورهٴ انعام، آيهٴ 68.

[30]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 68.

[31]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 68.

[32]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 68.

[33]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 199.

[34]  . سورهٴ مزمل، آيهٴ 10.

[35]  . سورهٴ فرقان، آيهٴ 72.

[36]  . التبيان في تفسير القرآن، ج 4، ص 167.

[37]  . مجمع البيان، ج 4، ص 489.

[38]  . نهج‌البلاغه، حكمت 452.

[39]  . سورهٴ مزمل، آيهٴ 10.

[40]  . الارشاد، ج 2، ص 167 و 168.

[41]  . سورهٴ مريم، آيهٴ 41.

[42]  . سورهٴ مريم، آيهٴ 51.

[43]  . سورهٴ قلم، آيهٴ 48.

[44]  . سورهٴ قلم، آيهٴ 48.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق