اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّساءِ قُلِ اللّهُ يُفْتيكُمْ فيهِنَّ وَ ما يُتْلي عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ في يَتامَي النِّساءِ اللاّتي لا تُؤْتُونَهُنَّ ما كُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الْوِلْدانِ وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْيَتامي بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ كانَ بِهِ عَليمًا﴿127﴾
سورهٴ مباركهٴ «نساء» بسياري از احكام مربوط به زن و مسائل خانوادگي را در بردارد.
روش قرآن در ذكر اصول و فروع
فروعات جزئي را قرآن به صورت مشروح بيان نميكند [بلكه] آن اصل جامع را ذكر ميكند، تبيين و تفسيرش را به عهده سنت رسول خدا و معصومين(عليهم السلام) واگذار ميكند از راه الهام به غيب ولي اگر يك مسئله فرعي، مشكل اصلي جامعه را فراهم كرد، چنين مسئلهاي را قرآن به صورت مبسوط بيان ميكند. جريان زن، اصول خانوادگي حق يتيم، حق اولاد صغير اينها جزء فروع فقهي است ولي در اثر اينكه جامعه جاهلي به اينها اعتنا نكردند، جزء مشكلات اصلي جاهليت به شمار ميآمد، لذا ذات اقدس الهي به صورت صريح و روشن اين فروع جزئي را در قرآن مطرح ميكند.
حق الله بودن حيثيت زن در اسلام
در جاهليت، زن را به عنوان يك كالا ميدانستند يعني حيثيت زن براي مردم جاهلي در حكم كالا بود با او تجارت ميكردند، نظير آنچه در جاهليت غرب و مانند آن هست. قرآن كريم زن را مثل مرد دانست و حيثيت زن را نه تنها در اختيار پدر يا مادر يا شوهر قرار نداد، بلكه حيثيت زن را در اختيار خود زن هم قرار نداد؛ حيثيت زن را جزء حقوق به شمار نياورد، بلكه جزء احكام به حساب آورد يعني حق الله دانست. چه اينكه به حيثيت مرد هم يك چنين حرمتي داد. آبرو را و حيثيت را، حيثيت مرد را هم در اختيار خود مرد قرار نداد، در اختيار پدر يا برادر بزرگ يا فاميل قرار نداد _گرچه جنبه حقوقياش محفوظ است_ ولي حيثيت مرد و انسانيت مرد را جزء حق الله دانست از او به عنوان حكم ياد كرد نه جزء حق الناس.
يك وقت هست كسي را ميزنند دست او را قطع ميكنند پاي او را قطع ميكنند مال او را ميبرند، اينها جزء حقوق انسان است اينها را كلاً در اختيار خود انسان قرار داد كه اگر انسان عفو كرد يا تخفيف داد آن جاني، معفو بشود. ولي بعضي از امور كه مربوط به انسانيت انسان است اين را در اختيار خودش قرار داد، لذا اگر به آن حيثيتها و به آن آبروها آسيبي وارد بشود رضايت هيچكس اثر ندارد نه رضايت پدر و برادر و اقوام و قبيله و عاقله و حتي رضايت خود انسان؛ همان كاري كه درباره زن فرمود كه ﴿فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾[1] اگر چنين سلب حيثيتي درباره مرد اتفاق افتاد ميفرمايد چارهاي جز اعدام نيست، خب اين پيداست كه شرف انسان براي خود انسان نيست اين حق الله است. اگر جزء حقوق انساني بود مثل حيات انسان بود، چون انسان را وقتي ميكشند اينچنين نيست كه به شرافت او آسيب برسانند، خب كشتند و او عزيز بود عزيزتر شد. ولي اگر كاري بكنند كه به شرافت او بر بخورد اين مثل قتل نيست كه با رضايت اولياي دم حل بشود. انسانيت انسان براي خود انسان نيست براي ذات اقدس الهي است، اين حق الله است نه حق الناس. لذا در بخشي از موارد، آنجا كه حيثيت و شرافت مرد آسيب ميبيند حكمش فقط اعدام است. آنجا كه درباره زن هست حيثيت زن آسيب ميبيند آنهم بخشي از موارد رَجم است، بخشي از موارد جَلد است و مانند آن. اين پيداست كه ذات اقدس الهي انسان را در كمال كرامت خلق كرد در كمال كرامت اداره ميكند. اين طور نيست كه آبروي انسان براي خود انسان باشد؛ هر كاري را مجاز باشد اين طور نيست و اين يك امر، امر اصلي اسلام است، اين است كه بسياري از احكام نماز، روزه، زكات، خمس، حج، اينها كه فروع فرعي فقهي است در روايات آمده، در قرآن نيامده؛ اما اين خط اصلي انسان كه به شرافت و كرامت انسان برميگردد اينها را قرآن كريم مطرح ميكند بعضي را به صورت چند آيه و تكرار ذكر ميكند. در جاهليت زن را يك كالا ميدانستند؛ اولاً به زن ارث نميدادند زن اگر شوهرش ميمرد اسير همان بازماندهها بود، اگر ميخواستند با او ازدواج ميكردند و اگر نميخواستند مالش را تصاحب ميكردند، چه اينكه بچههاي كوچك را هم ارث نميدادند. خب اگر انسان را با ديد كالا كسي نگاه بكند محصولش همين است.
بيان برخي مسائل مربوط به زنان در سورهٴ نساء
سورهٴ مباركهٴ «نساء» بخشي از آيات اوليهاش درباره حرمت نهادن به زن، يتيم و مانند آن بود. هم درباره ارث هم درباره اصول زناشويي هم درباره مهريه كه اينها را به صورت باز در سورهٴ مباركهٴ «نساء» بيان فرمود؛ اوايل همين سوره كه بحثش گذشت اين بود كه ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ﴾[2] بعد فرمود: ﴿وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾[3]، بعد استقلال ارث زنها را مطرح كرد: ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾[4] اينها را با يك جمله ذكر نكرد؛ نفرمود «للرجال و النساء نصيب» با اينكه بناي قرآن بر اختصار و متنگويي است، بلكه به دو جمله جدا بيان كرد: ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾.
در تعبيرات عادي انسان هرچه مختصرتر بهتر، ميگويد «للرجال و النساء نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون» ديگر دوتا جمله مستقل كه ذكر نميكند، عطف مفرد بر مفرد ياد ميكند؛ اما اينجا عطف جمله بر جمله نشانه اهميت و استقلال است، بعد مسائل ارث زن خواه به صورت مادر خواه به صورت همسر خواه به صورت دختر خواه به صورت خواهر مبسوطاً بيان كرد[5]؛ زن را احيا كرد. الآن هم باز در وسط سوره، سخن از زن است كه ﴿وَ يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّساءِ﴾، چه اينكه پايان اين سوره هم باز درباره كلاله است كه بخشي از آن به زن برميگردد. در پايان اين سوره اين است كه ﴿يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللّهُ يُفْتيكُمْ فِي الْكَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَكَ وَ هُوَ يَرِثُها إِنْ لَمْ يَكُنْ لَها وَلَدٌ فَإِنْ كانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمّا تَرَكَ﴾.
فلسفه بيان احكام فقهي زنان در قرآن
خب اينكه اول اين سوره درباره زن، وسط اين سوره درباره زن، آخر اين سوره از جريان زن ياد ميكند نه براي آن است كه فقط يك مسئله فقهي را بيان كند. خب الآن ماه مبارك رمضان نزديك است بسياري از احكام روزه در قرآن كريم نيست، خب اينها را به سنت رسول خدا و اهلبيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) ارجاع داده است از راه الهام، اينچنين نيست كه در يك رساله عملي انسان وقتي مسئله ارث را مسئله ازدواج را مسئله ديه را مسئله مهريه را درباره زنها ميبيند فقط يك حكم فقهي و مسئله فرعي باشد، نظير مفطرات روزه مفطرات روزه. اينچنين نيست كه اساس جامعه بر او باشد؛ اصل روزه را ذات اقدس الهي بيان كرد بعد فرمود مفطرات و احكام و شرايط و قضا و امثالذلك را برويد از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه من از راه الهام به او آموختم ياد بگيريد و با سنت معصومين آشنا بشويد، بعضي از مسائل روزه را خودش ذكر كرد. اما مسئله زن، مسئله فرزند، مسئله يتيم، اينها اصول جامعه را تأمين ميكند. خب اگر زن را به صورت يك كالا نگاه بكنند همين خطر را دارد كه الآن غرب براي ديگران فراهم كرده است همين است ديگر! اين است كه مكرر در مكرر، اين مسائل فقهي را قرآن كريم بازگو ميكند. آنها هم مشكل داشتند؛ بخواهند از اين سنت جاهلي دست بردارند كار آساني نبود. فرمود: ﴿وَ يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّساءِ﴾؛ آنها درباره زن از تو استفتا ميكنند سؤال ميكنند، خب آنها درباره مفطرات روزه هم سؤال ميكردند درباره نصاب زكات و نصاب خمس هم سؤال ميكردند همه مسائل را از حضرت سؤال ميكردند. اينچنين نبود كه استفتا فقط در اين گونه از مسائل مربوط به زن و يتيم باشد؛ اما اينها اصول اجتماعي را تأمين ميكنند.
فرمود: ﴿وَ يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّساءِ﴾ اينها مشكل دارند.
بيان موارد استفتا در قرآن
اصلاً استفتا براي حل مشكل است «استفتا» طلب حل مشكل است. فتوا حل مشكل علمي است [و] اختصاصي هم به فقه ندارد؛ در مسائل سياسي، اجتماعي، هرجا كه يك مشكلي باشد و به صاحبنظر مراجعه بكنند ميشود استفتا. آن كسي كه صاحبنظر است در آن مسئله و مشكل را از راه علمي دارد حل ميكند دارد فتوا ميدهد. در قرآن كريم استفتا و افتا يعني طلب حل مشكل و رهنمود حل مشكل اينهم در مسائل فقهي آمده هم در مسائل سياسي آمده هم در مسائلي كه مربوط به مكاشفات عالم رؤياست آمده و مانند آن. اما در مسائل فقهي همين است كه ملاحظه ميفرماييد و معروف هم است. درباره مسائل سياسي، نظامي آنچه در سورهٴ «نمل» نازل شده است شاهد اين قضيه است: ﴿قالَتْ يا أَيُّهَا الْمََلأُ أَفْتُوني في أَمْري ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْرًا حَتّي تَشْهَدُونِ﴾[6]؛ اين ملكه سبأ استفتا كرده است وقتي نامه سليمان(سلام الله عليه) آمد كه ﴿أَلاّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُوني مُسْلِمينَ﴾[7].
اين نامه يك تزلزل سياسي، نظامي در سبأ ايجاد كرد، اين نامه از فلسطين به يمن رسيد. فلسطين در اختيار سليمان(سلام الله عليه) بود و يمن هم در اختيار آن زن، اين نامه رسمي سياسي، نظامي كه از فلسطين به يمن رفت آنها را متزلزل كرد. نامه اين بود: ﴿أَلاّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُوني مُسْلِمينَ﴾؛ نسبت به حكومت من اظهار سرپيچي نكنيد اظهار علو نكنيد و منقاداً حكومت مرا بپذيريد اين دو جمله، آنها همه متوحش شدند. بعد از آن اين زن مشاوران سياسي نظامي را جمع كرد: ﴿قالَتْ يا أَيُّهَا الْمََلأُ أَفْتُوني في أَمْري﴾؛ فتوا بدهيد من چه بكنم؟ ﴿ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْرًا حَتّي تَشْهَدُونِ﴾. خب پس معلوم ميشود استفتا، فتوا و مانند آن در مسائل سياسي و نظامي هم استعمال ميشود، چه اينكه در مسائل مربوط به مكاشفات عالم رؤيا هم به كار ميرود.
در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» در جريان رؤيت عالم رؤيا كه آنها گفتند ما هفت گاو لاغر را ديديم كه هفت گاو چاق را ميخورند به يوسف صديق(سلام الله عليه) سرانجام عرض كردند؛ آيهٴ 46 سوره «يوسف» ﴿يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا في سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ﴾، خب اين هم مسئله مشاهدات كه جزء علوم عادي نيست، اين تعبير رؤياست. پس همان طوري كه درباره مسائل فقهي مطرح است، درباره مسائل سياسي و نظامي هم مطرح است درباره مسائل مربوط به مشهودات عالم رؤيا هم مطرح است، چه اينكه ميتوان درباره مشهودات حالت بيداري هم مطرح كرد. انسان در حالت بيداري چيزهايي را ميبيند و به اهل دل و اهل بصر مراجعه ميكند ميگويد كه اين چيست كه ما ديديم اينها همهاش فتواست؛ هركسي مشكلي دارد چه در علم حضوري چه در علم حصولي از صاحبنظر يا از صاحببصر حل مشكل را طلب ميكند، ميگويند استفتا كرده است. آن صاحبنظر يا صاحببصر كه مشكل را برطرف ميكند فتوا ميدهد. فتوا خواه به صورت علم نظري و استدلالي و اجتهادي باشد، مثل همين فتاواي مشهور يا به صورت علم شهودي باشد كه نيازي به اجتهاد و احتجاجهاي فكري نداشته باشد، نظير همين آيهٴ محلّ بحث كه ﴿قُلِ اللّهُ يُفْتيكُمْ﴾ آنجا كه خدا فتوا ميدهد كه با اجتهاد و علم حصولي فتوا نميدهد حق از ذات اقدس الهي است، اينهم يك مطلب.
پرسش:...
پاسخ: خب، اگر در مسئله ﴿فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾[8] اينها راضي شدند [و] شكايتشان را پس گرفتند آيا حد الهي تعطيل ميشود؟ اينچنين كه نيست.
پرسش:...
تبيين بر حق الله بودن حيثيت زن
پاسخ: حالا اگر زني نخواست حيثيت خودش را حفظ بكند، اين در حقيقت دارد حق الله را تضييع ميكند. انسان خليفه الله است خليفه كه مستقل نيست؛ خليفه سمتش را از مستخلف عنه ميگيرد. آبروي انسان آبروي خليفة الله است، خليفة الله كه آبرو دارد اين آبرو امانت است. در اصل براي مستخلف عنه است آن وقت اين آبرو را كه نميتواند هدر بدهد. مرحوم كليني(رضوان الله عليه) دارد كه از معصوم(سلام الله عليه) نقل ميكند _قريب به اين مضمون_ «إنّ الله عزّوجلّ فَوَّضَ الي المؤمنِ امورَه كُلَّها و لم يُفَوَّضْ اليه أن يُذِلَّ نفسَه»[9] خداوند همه كارهاي مؤمن را به خود مؤمن واگذار كرده است؛ اما به او اجازه نداد كه خودش را ذليل بكند؛ هر حرفي را هرجا بزند به دنبال هر كسي راه بيفتد كاري كه مايه سلب حيثيت اوست. حالا اگر كاري كه سلب حيثيت او يك امر يقيني است اين كار را اگر خودش انجام داد اين در حقيقت، حق الله را تضييع كرد. يك وقت است نماز نخواند خب نماز نخواند بعد قضا به جا ميآورد نشد هم جهنم ميرود؛ اما اگر آبروي خليفة اللهي را برد اين در حقيقت، اهانت به خدا كرده است جهنم هم در قيامت سرجايش محفوظ است تازيانه دنيا را هم بايد بخورد. اينچنين نيست كه حالا اگر حالا خود آن زن آمد و راضي شد يا شوهر آمده رضايت داد و شكايت را پس گرفت حد الهي تعطيل بشود.
پرسش: ...
معيار كرامت نبودن مقدار ديه در انسان
پاسخ: اينها در بحث ديه گذشت [كه] امر ديه مربوط به حيثيت انساني نيست. الآن شما برجستهترين شخصيتهاي الهي در يك نظام يك مرجع تقليد است يا رهبر مسلمين است يا يك حكيم الهي است و مانند آن. ديه اينها با ديه افراد عادي يكي است، ديه كه نشانه شرف نيست. شما ميبينيد ديه آن جنبه مالي را دارد شرافت به آن كرامت و معنويت برميگردد كه از آن جهت بين اينها فرق است وگرنه ديه در اسلام جنبه مالي دارد نه جنبه ارزشي، براي كلاب هم ديه است. براي سگ، كلب حائط و امثال حائط يك خريد و فروشي ميكنند [و] قيمتي را اين رمهدارها براي سگ مشخص ميكنند و خريد و فروش سگ با اينكه نجس العين است كلب حائط و امثال حائط را گفتند مستثني است، يك قيمت معقولي هم دارد. گاهي آن قيمت بيش از ديه است ولي حالا اگر يكي از آن سگهاي حائط _نه هراش_ سگ رمه، سگ گله كه قابل خريد و فروش است يا سگ كلب معلَّم؛ سگ شكاري تربيت شده اين اگر جلوي اتومبيل قرار گرفت و تصادف شد، بالأخره راننده بايد شرعاً ديه او را بپردازد نه قيمت او را.
پرسش:...
پاسخ: اين كارها عادي است؛ اما ﴿وَ مَنْ يَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ ٭ فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ﴾؛ اگر كسي عصيان بكند يعني حق الهي را رعايت نكند، انسان از آن جهت كه ﴿لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ ٭ إِنّي جاعِلٌ فِي اْلأَرْضِ خَليفَةً﴾ و مانند آن، امين الله است. خب اگر امين الله بود بايد امانت الهي را حفظ بكند همه شئون انسان كه براي خود انسان نيست. خب چنين انساني كه همه آنچه در زمين است مسخر انسان است و براي بهره برداري او خلق شده است و او خليفة الله است، خليفه اگر حيثيتي دارد آن حيثيتش براي مستخلف عنه است، لذا نميتواند بگويد من خودم راضيم يا من رضايت دادم، اينچنين نيست.
اگر يك كاري انسان كرد كه مايه ذلت او بود و شرف او را زير سؤال برد اين در حقيقت، آن حيثيت امين اللهي را حيثيت خليفة اللهي را از بين برده است. چنين كسي را اعدام ميكنند يا رجم ميكنند يا اگر خيلي مرحله ضعيف بود تازيانه ميزنند. اينها جزء حق الله است نه جزء حق الناس حتي بالاتر از حيات است؛ انسان زنده است كه آبرو داشته باشد. خب اين عظمت را ذات اقدس الهي به انسان داد، بعد هم فرمود زن و مرد در اين حيثيت يكساناند هردو خليفة اللهاند، اينچنين نيست كه زن خليفة الله نباشد مرد خليفة الله باشد [بلكه] هر دو امين اللهاند، لذا فرمود بگو خدا فتوا ميدهد. گرچه اگر اين افتا را به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اسناد ميداد همان حكم را داشت چون رسول خدا كه ﴿ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي﴾ حكم خدا را بيان ميكند؛ اما براي اهميت مسئله فرمود از تو فتوا ميخواهم بگو خدا فتوا ميدهد. درباره زنها ﴿يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّساءِ قُلِ اللّهُ يُفْتيكُمْ فيهِنَّ﴾ درباره ارث اينهاست درباره نفقه اينهاست درباره ازدواج اينهاست و مانند آن. ﴿قُلِ اللّهُ يُفْتيكُمْ فيهِنَّ﴾ درباره نساء.
بيان احتمالات در عطف ﴿وَ ما يُتْلي عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ﴾
﴿وَ ما يُتْلي عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ﴾؛ اين ﴿وَ ما يُتْلي عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ﴾ آن طوري كه بسياري از مفسرين فرمودند عطف بر الله است يعني خدا فتوا ميدهد و آنچه قبلاً در قرآن كريم نازل شده است آنها هم فتوا ميدهند يعني وحي جديد و وحي قبلي هر دو فتواست درباره زنها. اما احتمال ديگر آن است كه اين ﴿وَ ما يُتْلي عَلَيْكُمْ﴾ اين ﴿ما﴾ عطف باشد بر ضمير مجرور، «قل الله يفتيكم فيهن و ما يتلي عليكم» يعني «في النساء و ما يتلي عليكم» ﴿ما يُتْلي عَلَيْكُمْ﴾ چيست؟ يتامي النساء است، مستضعفين است، صغار است و مانند آن. گرچه برخي از نحويين گفتند عطف بر ضمير مجرور روا نيست، نميشود گفت كه «قل الله يفتيكم فيهن و ما يتلي» يعني درباره زنها و درباره آنچه در قرآن بر شما تلاوت ميشود؛ اما يك وقت است يك مفسر آزادي است كه هرگز قواعد نحوي را اصل نميداند [بلكه] اصل را ظاهر آيه ميداند و ظواهر آيه را بر قواعد نحوي ترجيح ميدهد البته نه به اين معنا كه مخالف قاعده باشد. اگر يك قولي در بين نحات بود ولي رايج نبود؛ لكن ظاهر آيه و معناي دقيق آيه با آن هماهنگ بود آيه را بر او حمل ميكنند. بعد از نازل شدن قرآن كريم قرآن شده سند ادبيات، چون قبل از قرآن اينها يك كتاب ادبي و يك قانون مدون و يك قواعد ادبي كه نداشتند، موارد استعمالاتشان بود.
كلام فخر رازي در بيان حجيت ادبي قرآن كريم
قبلاً هم به عرضتان رسيد كه اين از حرفهاي بسيار شيرين فخر رازي است كلمه حق را هر كس گفت انسان بايد بپذيرد. در آيهٴ مباركه ﴿لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ﴾[10] عدهاي تلاش و كوشش كردند كه آيا «تَهلُكه» است «تَهلِكه» است. اين «تهلُكه» مصدر ثلاثي مجرد است و آيا در بين اوزان مصدر ثلاثي مجرد ما «فعل يفعَل يفعِل يفعُل تفعُلةً» داريم يا نداريم ما مصدر ثلاثي مجرد به وزن تفعُله كه نداريم بايد مثلاً به تفعِله باشد يا وزنهاي ديگر باشد. فخررازي ميگويد شما به عنوان مسلمان الآن سؤال ميكنيد يا به عنوان شاك؟ اگر به عنوان شاك سؤال ميكنيد خب به خودتان حق ميدهيد كه اين قواعد عربي را اول بايد بررسي كنيد؛ اما بعد از اينكه ثابت شد براي شما قرآن كلام الله است و معجزات الهي برايتان مثل شمس في رابعة النهار مسلّم شد قرآن كلام الله است؛ از اين به بعد هم شما ميخواهيد اين مطابق با شعر امرؤ القيس باشد يا مطابق با مثل جاهلي فلان عرب باديه و بدو باشد[11]. خود قرآن كتاب لغت است كتاب ادبيات است به آن مراجعه ميكنيد، الآن هم وقتي شواهد ميخواهند اقامه كنند كه آيا اين كلمه به اين معناست يا اين جمله فلان محتوا را دارد به فلان شعر جاهلي تمسك ميكنند و اگر شواهد را از خود قرآن و نهجالبلاغه بگيرند، نحوه فكر هم عوض ميشود. ميفرمايد حالا كه براي شما بين الرشد كه قرآن كلام الله است آن وقت اين ميشود اصل، حالا شما به دنبال اين هستيد كه ما تفعُلَه نداريم، نه داريم. اگر قاريان صدر اسلام از لبان مطهر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شنيدند كه ﴿لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ﴾[12] ديگر هيچ كس حق ندارد بگويد مصدر ثلاثي مجرد به وزن «تفعُلِ» نميآيد، نه ميآيد. آن براي كسي است كه هنوز براي او ثابت نشده است كه قرآن، كلام الله است يا نه.
به هر تقدير حرف بسيار حرف متقني است. خب حالا آيه منظورش اين است كه ﴿قُلِ اللّهُ يُفْتيكُمْ فيهِنَّ﴾ ﴿ما يُتْلي عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ﴾ هم «يفتي» [آيا] اين است معنا كه عطف ﴿ما﴾ بر ﴿الله﴾ باشد يا نه، ﴿قُلِ اللّهُ يُفْتيكُمْ فيهِنَّ﴾ يعني درباره نساء و آنچه در قرآن بر شما تلاوت شده است خدا درباره همانها فتوا ميدهد آنها چه كسانياند آنها ﴿يَتامَى النِّساءِ﴾ هستند. پس درباره اصل زن، خدا فتوا ميدهد و هم درباره زنهايي كه يتيماند خدا فتوا ميدهد: ﴿قُلِ اللّهُ يُفْتيكُمْ فيهِنَّ وَ ما يُتْلي عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ﴾.
بيان موارد ﴿ما يُتْلي عَلَيْكُمْ﴾ در صورت عطف به ﴿الله﴾
بنابراين اينكه اين ﴿ما﴾ عطف بر ﴿الله﴾ باشد يعني هم آيات گذشته در اين زمينه فتوا ميدهند كه آنهم كلام الله است هم خود ذات اقدس الهي فتوا ميدهد. آيات گذشته همان است كه در اوايل سورهٴ مباركهٴ «نساء» مشخص شد كه ﴿وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾[13] ﴿لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾[14] و درباره مادر درباره زن درباره خواهر درباره دختر، مبسوطاً آيات ارثي كه تاكنون در سورهٴ «نساء» گذشت[15] اينها فتواي قرآن است. بخشهايي كه ابتدائاً در قرآن نازل ميشود اين مستقيماً به خدا اسناد دارد. بخشهايي كه زمينه قبلي را قرآن فراهم كرده است بعداً يك حكم فرعي نازل ميشود، قرآن اشاره ميكند كه ما قبلاً به شما گفتيم يك چنين مطلبي را؛ مثل اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» ذات اقدس الهي به مؤمنين ميفرمايد؛ آيهٴ 140 سوره «نساء» است كه ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّي يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ﴾؛ فرمود ما قبلاً به شما گفتيم كه اگر در جلسهاي اينها دارند آيات الهي را به مسخره ميگيرند نشستن شما در آن مجلس حرام است. اين همان است كه قبلاً ذات اقدس الهي به رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود كه ﴿وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾[16]؛ اگر ديديد اينها در يكجايي دارند آيات الهي را مسخره ميكندن حق نشستن نداريد. خب در اين آيهٴ 140 سورهٴ «نساء» ميفرمايد كه ما قبلاً به شما گفتيم كه حق نداريد، خب اين ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ﴾ اشاره به سابقه نزول آن قانون است.
اينجا هم ميفرمايد كه ﴿قُلِ اللّهُ يُفْتيكُمْ فيهِنَّ وَ ما يُتْلي عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ﴾ يعني آن آياتي هم كه قبلاً تلاوت شده است يا مثلاً بعداً تلاوت ميشود. اگر بعداً تلاوت ميشود آنهم بالأخره قول خداست، اين ﴿وَ ما يُتْلي﴾ يعني آنچه خوانده ميشود و تلاوت چون بعد از نزول است يعني آن آياتي كه قبلاً نازل شده است و بر شما تلاوت ميشود آنها هم در زمينه فتوا درباره حل مشكل زنان است؛ ﴿قُلِ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ وَ ما يُتْلي عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ﴾ و اين درباره ﴿يَتامَى النِّساءِ﴾ است. اينها زنها را مخصوصاً يتيمها را جزء كالا ميشماردند. اگر از جمال برخوردار بودند كه با خود او ازدواج ميكردند اگر اين دختر دميمه بود و از جمال برخوردار نبود او را در خانه نگه ميداشتند تا بميرد جلوي ازدواج او را ميگرفتند، براي اينكه اگر ازدواج ميكرد مال را به همراه خود ميبرد، اينها جلوي ازدواج او را ميگرفتند تا اينكه اين بميرد و مال او را تصاحب بكنند.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] - سورهٴ نور، آيه 2.
[2] - سورهٴ نساء، آيه 3.
[3] - سورهٴ نساء، آيه 4.
[4] - سورهٴ نساء، آيه 7.
[5] - سورهٴ نساء آيات 11 و 12.
[6] - سورهٴ نمل، آيه 32.
[7] - سورهٴ نمل، آيه 31.
[8] - سورهٴ نور، آيه 2.
[9] - الكافي، ج 5، ص 63.
[10] - سورهٴ بقره، آيه 195.
[11] - ر.ك: التفسير الكبير، ج 5، ص 294.
[12] - سورهٴ بقره، آيه 195.
[13] - سورهٴ نساء، آيه 4.
[14] - سورهٴ نساء، آيه 7.
[15] - سورهٴ نساء، آيات 11 و 12.
[16] - سورهٴ انعام، آيه 68.