17 11 1992 5023592 شناسه:

تفسیر سوره نساء جلسه 215

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿إِنَّ اللّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعيدًا ﴿116﴾ إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاّ إِناثًا وَ إِنْ يَدْعُونَ إِلاّ شَيْطانًا مَريدًا ﴿117﴾ لَعَنَهُ اللّهُ وَ قالَ َلأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصيبًا مَفْرُوضًا ﴿118﴾ وَ َلأُضِلَّنَّهُمْ وَ َلأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ َلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ اْلأَنْعامِ وَ َلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرانًا مُبينًا ﴿119﴾ يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاّ غُرُورًا ﴿120﴾ أُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا يَجِدُونَ عَنْها مَحيصًا ﴿121﴾ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَدًا وَعْدَ اللّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قيلاً ﴿122

بعد از اينكه خطر شرك را بيان فرمود هشدار گمراهي شيطان را هم ذكر كرد. بعد فرمود شيطان مصمم شد كه انسان را گمراه كند و راه گمراه كردن شيطان را هم به خوبي شرح داد. خطر پيروي شيطان را هم بازگو فرمود در مقابل، راه هدايت الهي را ارائه فرمود و سود پيروي وحي را تذكر داد و دليل سودمندي پيروي وحي را هم بازگو كرد. قهراً بحث را در دو فصل بايد تحليل كرد: فصل اول آنچه به شيطان و اغواي شيطان و خطر پيروي شيطان و تولي شيطان برمي‌گردد؛ فصل دوم منفعت و بركت پيروي و هدايت خدا و تأثيرات فراواني كه پيروي خدا به همراه دارد.

معناي ذكر وصف براي قائد

در فصل اول فرمود شيطان، متمرد است و شيطان، ملعون است. اگر وصفي براي يك قائد و راهنما ذكر شد معنايش آن است كه اين قائد، پيروان خود را به آن وصفها متصف مي‌كند. اگر شيطان، مريد است پيروان خود را متمرد مي‌كند و اگر شيطان، ملعون است پيام لعن دارد پيروان خود را ملعون مي‌كند. اگر گفتند شما به دنبال فاسق نرويد براي آن است كه فاسق جز دعوت به فسق كار ديگري ندارد. اگر گفتند شما متولي مَريد ملعون نشويد براي آن است كه اين وليّ شما جز تمرد و لعنت كار ديگري ندارد. اين دو وصف مضمون، در سرفصل قرار گرفت. فرمود شيطان، مريد است و ملعون: ﴿إِنْ يَدْعُونَ إِلاّ شَيْطانًا مَريدًا ٭ لَعَنَهُ اللّهُ﴾ اين سرفصل.

نحوه گمراه كردن شيطان

حالا چگونه شيطان گمراه مي‌كند. فرمود حرف شيطان اين است و ﴿قالَ﴾ يعني شيطان، ﴿لأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصيبًا مَفْرُوضًا﴾؛ شيطان به اين قناعت نمي‌كند كه افرادي را گمراه بكند، بلكه شيطان بنده طلب مي‌كند كه هر چه اين مولا گفت آن بنده اطاعت كند، لذا به خدا صريحاً عرض كرد كه در بين مخلوقهاي تو يك بخشي هم سهم من است كه من اينها را گمراه بكنم: ﴿لأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصيبًا مَفْرُوضًا﴾؛ من هم سهم مي‌برم ﴿مَفْرُوضًا﴾ يعني مقطوعاً مقدرا و منظور از اين عباد هم آن عباد تكويني است كه جامع عباد تشريعي و غير تشريعي است. آنهايي كه مؤمن‌اند موحدند، احياناً به دام شيطان مي‌افتند. آنهايي هم كه ملحدند كه در دام شيطان‌اند منظور از اين عباد، بندگان مصطلح تشريعي نيست [بلكه] جامع بين بندگان تشريعي و ملحدان است كه اينها جزء بندگان تكويني خدا هستند يعني مخلوقهاي تو، خب ﴿قالَ َلأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصيبًا مَفْرُوضًا﴾ و اين نه براي آن است كه طمع در همه نكند، بلكه براساس عجز اوست. طمع در مخلصين نمي‌كند، براي اينكه عاجز است. وقتي مخلصين را استثنا كرد درباره بقيه سهم مي‌برد. حالا بعضيها عبد محض‌اند عبد قنّ خالص‌اند بعضي عبد مكاتب‌اند بعضي عبد مدبرند بعضيها عبدي‌اند كه نيمي از آنها آزاد شده است حالا تا چه اندازه اينها تحت عبوديت شيطان باشند ﴿لأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصيبًا مَفْرُوضًا﴾ و اينكه گفت ﴿لأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصيبًا مَفْرُوضًا﴾ در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» نحوه اين اتخاذ را هم بازگو فرمود كه شيطان مي‌كوشد گروهي را برده خود كند و بر گُرده آنها سوار بشود؛ آيه 62 سوره «اسراء» اين است كه ﴿قالَ أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ َلأَحْتَنِكَنَّ ذُرّيَّتَهُ﴾؛ من احتناك مي‌كنم يك سوار مسلط بر اسب آن اسب را احتناك مي‌كند يعني افسار را در حنكش قرار مي‌دهد و حنك اين اسب در اختيار سواركار است. هر جا كه اين سواركار بخواهد اين اسب مي‌رود و هر طور بخواهد مي‌رود [كه] اين را مي‌گويند احتناك كه تحت حنك او به دست اوست حنك او يعني زيرگلوي او كه جاي افسار است به دست اوست. اينكه مي‌بينيد بعضيها مي‌گويند ما مي‌خواهيم توبه كنيم ولي سخت است نمي‌توانيم، براي اينكه اينها تحت احتناك شيطان‌اند و او هم چنين تهديدي كرده است: ﴿لأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصيبًا مَفْرُوضًا﴾. در همان سوره «اسراء» گروه كم را استثنا كرد ﴿إِلاّ قَليلاً[1] و در سورهٴ «حجر» هم بندگان مخلص را استثنا كرد كه مشخص مي‌شود اين قليل، همان بندگان مخلص‌اند: ﴿قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني َلأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي اْلأَرْضِ وَ َلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ ٭ إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ[2]، چه اينكه مشابه اين در سورهٴ مباركهٴ «ص» هم آمده است كه فقط بندگان مخلص را من آزاد مي‌گذارم[3] يعني در حقيقت به بندگان مخلَص دسترسي ندارم. خب لذا در سوره «اسراء» گروه كم را استثنا كرده است، پس بقيه سهم شيطان‌اند.

فراموشي ياد خدا و معاد اصلي‌ترين حربهٴ شيطان

مهم‌ترين راهي كه شيطان براي نفوذ در پيروان خود دارد فراموش كردن ياد خدا و قيامت است؛ مادامي كه مردم به ياد خدا و به ياد قيامت باشند تحت ولايت شيطان نيستند؛ شيطان مي‌كوشد نام خدا و ياد خدا را از ذهنها و دلها ببرد و ياد معاد را هم از دلها خارج كند. در سورهٴ مباركهٴ «مجادله» اين راه را قرآن بيان فرمود؛ آيه نوزده سوره «مجادله» اين است كه ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللّهِ﴾ يعني شيطان بر اينها مسلط شد مستولي شد، از جاهايي است كه بالأخره قرائت‌اش تعبدي است كه اين «واو»ش قلب به «الف» نشد همين جاست: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللّهِ﴾ چون نام خدا و ياد خدا را از دلهاي اينها را برد، پس وعده‌هاي الهي را اينها گوش نمي‌دهند و اين گروه، حزب الشيطان شدند: ﴿أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ[4]. چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «ص» آنجا علت گناه كردن يك عده را فراموشي معاد مي‌داند كه ﴿لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ[5]، چون معاد را فراموش كرده‌اند دست به گناه زدند [و] در سوره «مجادله» هم فرمود چون ياد خدا از قلبشان رخت بربست حزب شيطان شدند.

تصرّف شيطان در مجاري ادراكي و گرايشي

شيطان در اين مجاري ادراكي و معرفتي كار مي‌كند اولاً در آن گرايشها كوشش مي‌كند ثانياً يعني اول مي‌كوشد شبهه ايجاد كند؛ معرفت خدا را مسائل برهاني را شبهه‌‌ناك كند تا از نظر بينش، انسان يك تيرگي فكري پيدا كند. همراه با اين در گرايشها وسوسه مي‌كند تا انسان چيز خوب را نخواهد و چيز بد را طلب كند. همزمان، اين هم در بينش انسانها كار مي‌كند هم در گرايش انسانها. در بحث عصمت ملاحظه فرموديد انسان وقتي به جايي مي‌رسد كه هم از نظر بينش يك علم خوبي داشته باشد و هم از نظر گرايش يك عقل عملي كارآمدي و گرايش خوبي شيطان اين دو راه را مي‌بندد و باز آنجا ثابت شد كه در بين اين دو راه مهم‌ترين راه راه بينش هست، لذا اول شيطان شبهه ايجاد مي‌كند به وسيله ترك اعمال صالحه آن علوم فراهم شده را ضعيف مي‌كند [و] به وسيله ارتكاب معاصي، انسان اين علوم فراهم شده را فراموش مي‌كند تا كم كم از نظر بينش مي‌شود ضعيف. وقتي از نظر بينش ضعيف شد از نظر گرايش به باطل مي‌شود قوي، لذا راه نفوذ شيطان را ذات اقدس الهي از زبان خود شيطان اين‌چنين ترسيم كرد كه شيطان گفت: ﴿وَ َلأُضِلَّنَّهُمْ﴾؛ من اينها را گمراه مي‌كنم، خب ذات اقدس الهي اينها را هدايت مي‌كند شيطان مي‌گويد من اينها را گمراه مي‌كنم. البته در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه گمراه كردن شيطان يك معيار خاصي دارد اول دعوت و وسوسه است و اگر كسي به وسوسه شيطان اعتنا كرد به دام او مي‌افتد: ﴿لأُضِلَّنَّهُمْ﴾ خب چگونه اينها را گمراه مي‌كنند از اين به بعد شرح كيفيت اضلال است ﴿وَ َلأُمَنِّيَنَّهُمْ﴾. مهم‌ترين راه نفوذ شيطان تصرف در مجاري ادراكي و گرايشي است ﴿وَ َلأُمَنِّيَنَّهُمْ﴾؛ من اينها را به آرزوها مبتلا مي‌كنم _همان بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: «إنّ اخوفَ ما اخافُ عليكم اثنان اتّباعُ الْهوي و طولُ الأَمَلِ»[6]_ من آنها را به تمنيات مبتلا مي‌كنم؛ آنها به جاي اينكه اهل رجا باشند اهل امنيه مي‌شوند ﴿وَ َلأُمَنِّيَنَّهُمْ﴾ با اين نون تأكيد ثقيله؛ حتماً در اينها آرزوهاي طولاني ايجاد مي‌كنم.

پيامدهاي آرزوهاي طولاني

اين آرزوهاي طولاني دوتا پيامد دارد: اول اهتمام به دنيا و اشتغال به دنيا؛ دوم تسامح درباره آخرت اگر كسي به خيال خام در مدت طولاني در دنيا مي‌ماند فكر آخرت را مي‌گذارد براي دوران پيري و تمام همّش جلب دنياست. اين دو تا پيامد را شيطان را با اُمنيه و ايجاد آرزوي كاذب در انسان راه اندازي مي‌كند، لذا در بيان نوراني حضرت علي(سلام الله عليه) «فأمّا اتّباعُ الْهوي فَيَصُدُّ عن الحق و أمّا طولُ الأملِ فَيُنسِي الآخرة»[7]. خب اگر كسي معاد را فراموش كرد يا اصلاً به فكر معاد نيست يا به سوف، سوف مي‌گذراند كه در بعضي از نصوص آمده است كه آنچه انسان را به جهنم مي‌اندازد تسويف است[8] «تسويف» يعني سوف سوف كردن يعني بعداً انجام مي‌دهم، بعداً انجام مي‌دهم. اين كار را به بعد واگذار كردن سوف افعل، سوف افعل اين را مي‌گويند تسويف. اگر آرزو طولاني شد، همت انسان به دنيا مصروف مي‌شود و نسبت به آخرت با تسامح مي‌گذرد ﴿وَ َلأُمَنِّيَنَّهُمْ﴾ اين درباره ايجاد امنيه و آرزو ﴿وَ َلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ اْلأَنْعامِ﴾ اين يك جريان مقطعي است كه به عنوان مثال است البته نه تعيين.

تشويق شيطان به بدعت

فرمود من اينها را وادار مي‌كنم به بدعت‌گذاري؛ در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيه 103 به خواست خدا خواهد آمد كه اينها بحيره سائبه وصيله حام, امثال‌ذلك را تحريم كرده بودند و در همان سوره مائده آيه 103 ذات اقدس الهي مي‌فرمايد: ﴿ما جَعَلَ اللّهُ مِنْ بَحيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصيلَةٍ وَ لا حامٍ وَ لكِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَي اللّهِ الْكَذِبَ﴾؛ گاهي گوش شتري را يا قطع مي‌كردند يا از بالا مي‌شكافتند، شتري كه پنج تا بچه آورده بود و پنجمي‌اش نر بود او را تكريم مي‌كردند مي‌گفتند ديگر ذبح او و نحر او بر ما حرام است. گوشش را شكاف مي‌دادند كه ديگر از گوشت او استفاده نكنند، چنين بدعتهايي مي‌گذاشتند. اين‌گونه از بدعتهاي جاهلي شايد در بين همه اقوام و ملل نباشد، لذا به عنوان مثال كيفيت اغواي شيطان ياد شده است، نه به عنوان يك اصل جامع. ذات اقدس الهي از قول شيطان نقل كرد كه من ﴿وَ َلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ اْلأَنْعامِ﴾ اين‌گونه از بدعت‌گذاري در اثر امر شيطان است. اگر كسي تحت ولايت شيطان بود شيطان، امر به منكر و نهي از معروف مي‌كند و اين شخص هم مؤتمر به منكر است و منتهي از معروف، لذا گفت كه ﴿وَ َلآمُرَنَّهُمْ﴾ آنها هم متفرعاً بر امر من تبتيك مي‌كنند: ﴿فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ اْلأَنْعامِ﴾ اين «فاء» تفريع نشان مي‌دهد كه همين كه امر شيطان صادر شد آنها امتثال مي‌كنند؛ همان طوري كه شيطان كار خود را با نون تأكيد ثقيله ياد كرد امتثال حزب شيطان را هم با نون تأكيد ثقيله ياد كرد: ﴿فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ اْلأَنْعامِ﴾ اين تفريع و اين نون تأكيد ثقيله، نشانه آن است كه اينها حزب شيطان‌اند و تحت ولايت شيطان هستند.

زيبا جلوه دادن حرام

شيطان اول آرزو ايجاد مي‌كند در مجاري ادراكي انسان تصرف مي‌كند و براي اينكه آرزو ايجاد بكند، مواهب طبيعي را زيبا جلوه مي‌دهد. بعد از اينكه در اين امر كامياب شد [و] مواهب طبيعي را زيبا جلوه داد انسان را وادار مي‌كند از راه حلال و حرام اين مواهب طبيعي را تصاحب كند، آن‌گاه حرام را مثل حلال در ديدگاه او زيبا جلوه مي‌دهد كه اگر كسي از راه سرقت يا رشوه يا اختلاس و مانند آن مالي به دست آورد خود را هوشمند و عاقل مي‌پندارد. اين كارهاي ادراكي را شيطان اول مي‌كند يعني مناظر طبيعي را زيبا جلوه مي‌دهد؛ به جاي اينكه بيننده اينها را به عنوان آيات زيباي الهي بنگرد و از اينها پي به ذات اقدس الهي ببرد اينها را در ديدگان مادي او زيبا جلوه مي‌دهد. اين را در سورهٴ مباركهٴ «حجر» تبيين كرد كه شيطان از چه راهي مواهب طبيعي را زيبا جلوه مي‌دهد؛ آيهٴ 39 سوره «حجر» اين است: ﴿قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني َلأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي اْلأَرْضِ وَ َلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ﴾؛ من در زمين مواهب طبيعي را موجودات عالم طبيعت و ماده را در جلوي چشمان اينها زيبا نشان مي‌دهم؛ هرچه ديدند طلب مي‌كنند. خب وقتي مواهب طبيعي را زيبا جلوه دادم هر چه ديدند مي‌خواهند دستشان به حلال نرسيد از را حرام مرتكب شدند، من اين حرام را براي اينها كار خردپسند جلوه مي‌دهم. آن را در سورهٴ مباركهٴ «انعام» مشخص كرد فرمود كه كار شيطان اين است كه عمل اينها را براي اينها زيبا جلوه دهد؛ آيه 43 سورهٴ «انعام» اين است كه: ﴿فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾، اگر خلافي كرده است و از آن خلاف مالدار شد خيلي خود را عاقل مي‌پندارد. پس اولين مرحله نفوذ شيطاني در انديشه‌هاي بشر اين است كه مواهب طبيعي را در جلوي چشم او زيبا جلوه مي‌دهد وقتي زيبا جلوه داد، اين شخص اين مواهب طبيعي را مي‌پسندد.

تأثير نگاه در انحراف انسان

ذات اقدس الهي به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلي ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجًا مِنْهُم زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا[9]؛ تو نسبت به آنچه را كه در جهان در دست ديگران است دو تا چشمت را باز بكني او را نگاه بكني كه اين نگاه، نگاه جاذبه‌انگيز باشد نكن! همان طوري كه به ما مي‌گويند به نامحرم نگاه نكن با چشمي نيمه باز راه برو كه اگر يك وقت چشمت افتاد، به دام نيفتي: ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ[10]، اين ﴿يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ﴾ نه معنايش اين است كه زير چشمي نگاه بكن، نه معنايش اين است كه كم نگاه بكن، نه معنايش اين است كه با چشم نيمه باز نگاه بكن نه، وقتي راه مي‌روي اين‌چنين راه برو كه اگر يك وقت چشمت افتاد به دام نيفتي، نه اينكه به زن نامحرم اين‌گونه نگاه بكن يعني انسان وقتي بخواهد جايي را ببيند و خوب تماشا كند دو تا چشمش را به خوبي باز مي‌كند، فرمود اين ‌طور راه نرو: ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ[11] اين درباره نگاه توده انسانها به آنچه در كوي و برزن هست.

درباره رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود آنچه در دست مردم است تو يك نگاه نيمه باز بكن كه اگر يك وقت چشمت به ملك اين و خانه آن و فرش آن افتاد طمع نكني: ﴿وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلي ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجًا مِنْهُم﴾ چرا؟ براي اينكه ﴿زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا[12] «زهر» يعني شكوفه «زهر‌الربيع» يعني شكوفه بهار «ازهار» يعني شكوفه‌ها. فرمود اين دنيا براي هيچ‌كس ميوه نمي‌شود، فقط در حد شكوفه است، اينجا جاي ميوه نيست فقط شكوفه مي‌شود. هر كس هم مي‌خواهد به يك مقامي برسد همين كه شكوفه شد يا مرگش يا مرضش فرا مي‌رسد تا بخواهد به راحتي برسد مي‌گويند نوبت ديگري است. خب، پس ﴿زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا﴾ كه اين اضافه وصف به موصوف است. اصلاً حيات دنيا شكوفه است ميوه نيست هرگز، ميوه در جاي ديگر است. چون شكوفه است تو در هنگام راه رفتن دو تا چشمت را باز نكن كه اگر يك وقت چشمت به جايي افتاد براي تو اثر سوئي را به همراه داشته باشد، نگاه نامحرمانه بكن به اين مواهب طبيعي. شيطان در قبالش اين كار را مي‌كند كه ﴿لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي اْلأَرْضِ[13] وقتي مواهب طبيعي را در ديدگاه انسان زيبا و مزيّن و زيور جلوه داد، انسان بالطبع زيباپسند است به دنبالش مي‌رود؛ اگر از راه حلال نشد با حرام او را فراهم مي‌كند. وقتي از راه حرام فراهم كرد دوباره شيطان همين كار حرام را براي او خردپسند وصف مي‌كند: ﴿وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ[14]؛ آن شرك را و گناهان كبيره را و اين دنيازدگي را شيطان زيبا نشان مي‌دهد، لذا اينها خود را فرزانه و عاقل مي‌پندارند. خب انسان با انديشه زندگي مي‌كند اگر گرايشش به يك سمت شد و وصف خود و كار خود را زيبا ديد ديگر هدايت او بسيار دشوار است. در اين حال است كه شيطان احتناك مي‌كند[15]؛ حنك او را در اختيار خود مي‌گيرد، لذا گفت ﴿وَ َلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ اْلأَنْعامِ﴾.

خاموش كردن فطرت الهي انسان هدف اصلي شيطان

بعد گفت: ﴿وَ َلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾ اين يك امر جديد است. من درباره موجودات خارج، فرمانروايي مي‌كنم او هم أمربر من است درباره بدعت‌گذاري‌هاي جاهلي و مانند آن. درباره درون خود او هم اين‌چنين مي‌كنم؛ من امر مي‌كنم كه خلقت خدا را تغيير بدهد او هم تغيير مي‌دهد: ﴿وَ َلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾ حالا اين خلقت خدا باز درباره همان حيوانات است يا نه، تغيير خلقت خدا درباره آن فطرت اصلي است. فطرت اصلي كه محور اصلي هدايت انبيا احياي آن فطرت است و محور اصلي اضلال شيطان، كور و گم كردن همين فطرت است اين مورد اهتمام قرآن كريم است. اينكه شيطان مي‌گويد ﴿وَ َلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾ اگر منظور از اين خلق همان فطرت باشد اين جامع همه معاصي است. البته شيطان در اصل تغيير خلقت هرگز طمع نخواهد كرد و موفق هم نخواهد شد؛ اما در شكوفايي فطرت طمع مي‌كند و آن را خاموش مي‌كند.

مفهوم تغيير خلقت خدا

در سورهٴ مباركهٴ «روم» آيه سی اين‌چنين است كه: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفًا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللّهِ﴾، اين ﴿لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللّهِ﴾ به عنوان نفي جنس نشان مي‌دهد كه هرگز فطرت خدا عوض نخواهد شد _فطرت خداداد_ نه خدا عوض مي‌كند نه غير خدا؛ اما خدا عوض نمي‌كند چون به نظام احسن آفريد [و] هرگز اين احسن را تغيير نمي‌دهد. غير خدا عوض نمي‌كند چون قدرت ندارد، مثل اينكه فرمود: ﴿لا تَبْديلَ لِكَلِماتِ اللّهِ[16]؛ ﴿وَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللّهِ[17] كلمات الهي را چون ذات اقدس الهي به نحو احسن آفريد خودش عوض نمي‌كند. ديگري هم كه قدرت تعويض و تبديل ندارد، لذا به عنوان نفي جنس ياد كرد فرمود: ﴿لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللّهِ[18]. حالا شيطان كه مي‌گويد: ﴿وَ َلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾ در شكوفايي اين فطرت، تغيير و تحولي ايجاد مي‌كند. انبيا(عليهم السلام) مبعوث شدند كه «و يثيروا لهم دفائنُ العقول»[19] شياطين _شياطين الانس و الجن_ با اضلال و گمراهي رأسشان همان ابليس مي‌كوشند كه اين دفينه را مدفون‌تر بكنند كه ﴿وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها﴾.

تغيير خلقت يعني همان طوري كه انبيا مي‌كوشند اين فطرت را روشن بكنند، او مي‌كوشد اين فطرت را خاموش بكند. در سورهٴ مباركهٴ «شمس» فرمود كه ما هر دو راه را ياد انسان داديم ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾؛ اما ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها ٭ وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها[20]؛ ﴿دَسّاها﴾ يعني «دسسها» كه يكي از اين سين‌ها به «ياء» تبديل شده است. دسيسه كردن يعني تلاش و كوشش كردن كه چيزي را انسان در جايي دفن بكند مقداري خاك و خاشاك رويش بپوشاند كه پيدا نشود، اين كار را مي‌گويند دسيسه. در جريان اينكه در جاهليت، دخترها را زنده به گور مي‌كردند تعبير قرآن كريم اين است كه ﴿وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِاْلأُنْثي ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظيمٌ ٭ يَتَواري مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلي هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ[21] كه آيا اين دختر را با خواري و خفت نگه بدارد يا اين را دسيسه كند؛ مدسوس كند مدفون در گور كند كه خاكها را كنار ببرد و اين نوزاد را در خاك دفن بكند، اين را مي‌گويند دسيسه كردن. سرّ اينكه اگر كسي حيله كرد مي‌گويند دسيسه كرد براي آن است كه او آن هدف مشئون و باطل خود را در بين گفته‌ها و رفتارهاي زيباي خود دفن مي‌كند اين حالت را مي‌گويند دسيسه. خب پس اگر كسي اين فطرت را دفن كرده است ضرر ديد [و] اگر كسي كندوكاو كرد اين فطرت ر ا شكوفا كرد به فلاح رسيد. انبيا مي‌كوشند «يُثيروا لهم دفائنَ العقول»[22] كه اثاره كنند؛ بشورانند تا شكوفايش كنند. شيطان مي‌كوشد كه براساس ﴿وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها[23] اين را دفن بكند. در اينجا اگر تغيير خلقت به اين معناست كه اصل فطرت را عوض بكنند اين شدني نيست، چون هر كسي به فطرت توحيد خلق مي‌شود. ولي اگر بكوشند كه اين فطرت را خاموش بكنند دفن بكنند كه فطرت ظهور نكند اين شدني است، پس اگر منظور از ﴿فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾ خاموش كردن نور فطرت باشد ميسر است.

پرسش:...

معناي «سَبُع» شدن برخي انسانها در قيامت

پاسخ: اگر فطرت اينها را از بين ببرد تغيير خلقت است، فطرت را كه از بين نمي‌برد. بر فرض هم صورت نوعيه بشود اين شخص، انساني است كه درنده شد وگرنه اگر آن فطرت انساني را از انسان بگيرد انسان بشود درنده يك گرگ، گرگ از گرگ بودن يا مار و عقرب از مار و عقرب بودن چه عذابي مي‌برد، اين همه مارها و عقربها را خدا خلق كرده است آنها معذب نيستند. اينكه انسان در قيامت به صورت مار يا عقرب يا گرگ درمي‌آيد معنايش اين نيست كه انسان شده گرگ، بلكه «انسانٌ سبعٌ» يعني با حفظ انسانيت و فطرت انساني و صورت نوعي انساني و فصل ناطق بودن، يك فصل ديگري را در طول فصل خود انتخاب كرده است، لذا از حيوانات ديگر به مراتب گمراه‌تر است، آنها حيوان ساهل يا خائر و مانند آن‌اند ولي اين «حيوانٌ ناطقٌ سبع» اين باهوش، درندگي مي‌كند لذا به مراتب از هر درنده‌اي بدتر است از هر مار و عقربي بدتر است و معذب هم هست. به هر تقدير، بيان ذات اقدس الهي اين است كه شيطان چنين تهديد كرد كه ﴿فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّه﴾ خب.

عدم توان شيطان بر تغيير خلقت

يك نكته مي‌ماند و آن اين است كه اين همه حماسه‌سرايي كه شيطان كرد من اين‌چنين مي‌كنم اين‌‌چنين مي‌كنم اين‌‌چنين مي‌كنم آيا خدا امضا كرده است يا نه. نسبت به بخشي از اينها را خدا امضا كرد، فرمود اين كارها را او مي‌كند ولي شايد درباره تغيير خلقت كه اگر خواسته شيطان اين باشد كه خلقت به معناي فطرت را عوض بكند اين را قرآن امضا نكرده. مسئله اضلال را شيطان گفت من اينها را گمراه مي‌كنم، قرآن هم مسئله اضلال را به شيطان نسبت داد فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْديهِ إِلي عَذابِ السَّعيرِ[24] (اين يك) مسئله امر به منكر را كه شيطان ادعا كرد قرآن امضا كرد، گفت: ﴿الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ[25] اين را امضا كرد. مسئله تزيين كه گفت ﴿لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي اْلأَرْضِ[26] آن را امضا كرده است كه ﴿زُيِّنَ لِلنّاسِ[27] كه فاعل زين مجهول است بنابر اينكه شيطان باشد و اين تزيين را در خيلي از موارد خدا به شيطان نسبت داد كه ﴿زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ[28]، اينها را نسبت داد و امضا كرد؛ اما مسئله تغيير خلقت را هم امضا كرده است يا نه، از اين آيات برنمي‌آيد و بلكه از جواب ذات اقدس الهي برمي‌آيد كه او هرگز توان تغيير خلقت را ندارد كه بخواهد فطرت را عوض بكند ولي در مجاري ادراكي نفوذ دارد؛ وعده مي‌دهد مي‌فريبد گمراه مي‌كند زيبا جلوه مي‌دهد حسن را قبيح جلوه مي‌دهد و مانند آن. اين مقدار را ذات اقدس الهي امضا كرده است، براي اينكه بعد از اينكه اين حماسه‌سرايي شيطان را نقل فرمود، آن‌گاه فرمود: ﴿وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرانًا مُبينًا﴾؛ اگر كسي تحت ولايت شيطان باشد سرمايه ابد را از دست داد و خسارت ديد، چنين كسي تحت ولايت شيطان است.

پس شيطان اگر بخواهد اصل خلقت يعني فطرت را عوض بكند هرگز قادر نيست. بخواهد جلوي شكوفايي فطرت را بگيرد مقدور او هست و قرآن كريم در اين بخش كه فرمود: ﴿وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرانًا مُبينًا﴾، آن‌گاه به امضاي قدرت شيطان پرداخت كه شيطان تا چه اندازه قادر است، فرمود: ﴿يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ﴾.

امكان دفن كردن اصل فطرت

حماسه‌سرايي شيطان را كه ذكر كرد حالا دارد جمع‌بندي مي‌كند مي‌فرمايد كه ﴿يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ﴾. شيطان هم وعده مي‌دهد هم وعيد؛ وعده مي‌دهد به طول عمر وعده مي‌دهد به موفقيتهاي دروغين و مانند آن، كه در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» از وعده‌هاي دروغين شيطان سخن به ميان آمد؛ آيه 22 سوره «ابراهيم» اين است كه در قيامت، شيطان و حزبش وقتي محكوم عذاب الهي مي‌شوند شيطان به پيروانش چنين مي‌گويد: ﴿وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمّا قُضِيَ اْلأَمْرُ﴾ حالا كه داوري شده است به پيروانش مي‌گويد: ﴿إِنَّ اللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي فَلا تَلُومُوني وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ﴾؛ گفت من دعوت كردم خدا هم دعوت كرد، من هم وعده دادم خدا هم وعده داد، من دعوت دروغ داشتم خدا دعوت راست، من وعده باطل داشتم خدا وعده حق، خب مي‌خواستيد وعده حق را بپذيريد و دعوت حق را اجابت كنيد. امروز نه از من كاري ساخته است كه مشكل شما را حل كنم نه، از شما كاري ساخته است كه به داد من برسيد [بلكه] من فقط در حد دعوت شما را به گناه خواندم همين! هيچ سلطه‌اي بر شما نداشتم، خب مي‌خواستيد نياييد شما كه مختار بوديد دعوتنامه‌ها هم كه متعدد بود مي‌خواستيد نياييد. اينكه در قيامت يك چنين احتجاجي در محضر حق است معلوم مي‌شود اين انسان كاملاً آزاد است، اين درباره وعده شيطان. ولي درباره وعيد شيطان قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت كه شيطان انسان را به فقر تهديد مي‌كند؛ آيه 268 سوره «بقره» اين بود كه ﴿الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ﴾؛ شيطان وعيد به فقر مي‌دهد. مي‌گويد اگر در اين كار خير شركت كرديد آينده تو چه خواهد شد، خودت چه مي‌كني يا اگر اين مال پيشنهادي را نپذيري آينده به فقر مي‌افتي. در هنگام انفاق كردن و دادن حقوق الهي، شيطان وعيد به فقر مي‌دهد تهديد مي‌كند. در هنگام ترك گرفتن مال حرام باز هم شيطان وعيد به فقر مي‌دهد؛ آنجا كه انسان مي‌خواهد حقوق الهي را بپردازد شيطان مي‌گويد نپرداز خودت فقير مي‌شوي، آنجا كه مال حرام را به او پيشنهاد دادند مي‌خواهد نگيرد شيطان مي‌گويد بگير! براي اينكه آينده‌ات را تأمين كني﴿الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ﴾؛ او شما را به فقر وعيد مي‌دهد در هر دو بخش، ﴿وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ﴾ اما ﴿وَ اللّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ﴾.

قدرت شيطان بر وعده و ايجاد آرزو

در اين آيه محلّ بحث، ذات اقدس الهي دو چيز را امضا فرمود: يكي اينكه او قدرت وعده دارد؛ يكي اينكه او قدرت ايجاد آرزو دارد.

اسناد غرور به وعده و تمنّي شيطان

فرمود: ﴿يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ﴾ اين دو تا كار را مي‌كند؛ اما جز فريب چيز ديگر نيست ﴿وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاّ غُرُورًا﴾؛ او با نيرنگ وعده يا وعيد دارد وعده‌هاي او هم سراب است وعيدهاي او هم سراب است. يك وقت است به انسان مي‌گويد فلان جا آب است نرو كه غرق مي‌شوي، در حالي كه چمن خوش منظري است و آب نيست. گاهي مي‌گويد اگر آب مي‌خواهي به فلان كرانه افق برو كه سيراب بشوي در حالي كه سراب است. گاهي جذب مي‌كند به نام وعده گاهي دفع مي‌كند به نام وعيد؛ در هر دو حال فريب است. ﴿يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاّ غُرُورًا﴾ اينكه غرور را به وعده اسناد داد، معنايش اين نيست كه در تمني، غرور نيست [بلكه] تمني هم با غرور و فريب و نيرنگ آميخته است. در سورهٴ مباركهٴ «حديد» غرور، به تمني اسناد داده شد. وقتي منافقين به مؤمنين مي‌گويند به ما نگاه كنيد كه ما هم از شما نور بگيريم[29]، جواب به آنها داده مي‌شود كه شما فريب نيرنگ‌ها را خورده‌ايد؛ آيه چهارده سوره «حديد» اين است كه ﴿يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ﴾؛ منافقين به مؤمنين در قيامت مي‌گويند كه مگر ما در دنيا با شما نبوديم، ﴿قالُوا بَلي وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ اْلأَمانِيُّ﴾؛ شما اهل شك و رب بوديد صبر كرديد و اُمنيه‌ها و تمنيات دروغين، شما را فريب داده است. پس غرور همان طوري كه به وعده ارتباط دارد به ايجاد امنيه هم ارتباط دارد؛ منتها اسناد غرور به وعده، اُوليٰ است از اسناد غرور به امنيه. انسان با وعده خوشحال‌تر است، اما با تمني و آرزو خوشحال نيست مغرور نيست ولي با وعده مغرور مي‌شود. البته اين ايجاد امنيه در اثر ايجاد يك تيرگي شعور، كم كم يك فريب مرموزي را هم در انسان ايجاد مي‌كند، لذا در سورهٴ «حديد» غرور به اماني اسناد داده شد. در آيه محلّ بحث سوره «نساء» غرور به آن وعده اسناد داده شد كه ﴿يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاّ غُرُورًا﴾ اگر فريب هست جز فريب چيز ديگر نيست، انسان در قيامت مي‌بيند محصول كار او به هدر رفته است. اينكه گفته شد كه ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ ٭ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ[30] اگر واقعاً خير باشد مي‌بيند و واقعاً شر باشد مي‌بيند؛ اما اگر كسي ﴿وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا[31] كاري را انجام بدهند به عنوان اينكه خير است، اينها هيچ نمي‌بينند آن‌گاه آن احتساب باطل به عنوان شر، دامنگيرشان مي‌شود آن را مي‌بينند.

نكاتي درباره كار خير و شرّ

پس چهار مطلب در اينجا هست: يكي اينكه انسان كار خير انجام مي‌دهد اين كار خير ولو يك ذره هم باشد مي‌بيند: ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ﴾؛ يكي اين كار شر ولو مثقال ذره هم باشد مي‌بيند: ﴿وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ﴾؛ يكي اينكه كار، كار باطل است ولي او خيال مي‌كند خير است چون خيال مي‌كند خير است عمري به دنبال او مي‌دود وقتي هم كه قيامت فرا رسيد، هيچ اثري از او نمي‌بيند (اين سه) و چون راهي باطل رفته بود و باطل را حق ديده بود و همين شر است اين شر را مي‌بيند، چهار.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] - سورهٴ اسراء، آيه 62.

[2] - سورهٴ حجر، آيات 39 و 40.

[3] - سورهٴ ص، آيات 82 و 83.

[4] - سورهٴ مجادله، آيه 19.

[5] - سورهٴ ص، آيه 26.

[6] - نهج‌البلاغه، خطبه‌هاي 28 و 42.

[7] - نهج‌البلاغه، خطبه 42.

[8] - ر.ك: الكافي، ج 2، ص 136؛ ر.ك: تحف‌العقول، ص 285.

[9] - سورهٴ طه، آيه 131.

[10] - سورهٴ نور، آيه 30.

[11] - سورهٴ نور، آيه 30.

[12] - سورهٴ طه، آيه 131.

[13] - سورهٴ حجر، آيه 39.

[14] - سورهٴ انعام، آيه 43.

[15] - سورهٴ اسراء، آيه 62.

[16] - سورهٴ يونس، آيه 64.

[17] - سورهٴ انعام، آيه 34.

[18] - سورهٴ روم، آيه 30.

[19] - نهج‌البلاغه، خطبه 1.

[20] - سورهٴ شمس، آيات 7-10.

[21] - سورهٴ نحل، آيات 58 و 59.

[22] - نهج‌البلاغه، خطبه 1.

[23] - سورهٴ شمس، آيه 10.

[24] - سورهٴ حج، آيه 4.

[25] - سورهٴ بقره، آيه 268.

[26] - سورهٴ حجر، آيه 39.

[27] - سورهٴ آل عمران، آيه 14.

[28] - سورهٴ انفال، آيه 48.

[29] - سورهٴ حديد، آيه 13.

[30] - سورهٴ زلزله، آيات 7 و 8.

[31] - سورهٴ كهف، آيه 104.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق