14 10 1992 5022793 شناسه:

تفسیر سوره نساء جلسه 187

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللّهُ أَرْكَسَهُم بِمَا كَسَبُوا أَتُرِيدُونَ أَن تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللّهُ وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً ﴿88﴾ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً فَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّي يُهاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم وَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً ﴿89﴾ إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ أَوْ جَاءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن يُقَاتِلُوكُمْ أَوْ يُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهمْ عَلَيْكُمْ فَلَقَاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً ﴿90

خطوط كلي سياست اسلام در ارتباط با منافقين

اين بخش كه در حقيقت ترسيم خطوط كلّي سياست اسلامي است، خط‌مشي مسلمين را مشخص مي‌كند. مي‌فرمايد ذات اقدس الهي نسبت به همه مهربان و رئوف است ولي رحم دو قسم است: يك رحم صادق است و يك رحم كاذب. رحم صادق آن است كه بر موازين عقل و وحي باشد، رحم كاذب آن است كه مطابق با موازين عقل و وحي نباشد. اينكه شما دربارهٴ منافقين مكّه دو نظر داريد: عده‌اي مي‌گوييد ما با آنها رابطه برقرار كنيم مذاكره كنيم سازش كنيم؛ عده‌اي مي‌گوييد كه ما با آنها قطع رابطه كنيم، اين اختلاف براي چيست.

فصل الخطاب بودن وحي در امور مسلمين

مي‌بينيد طرز تعليم قرآن كريم هميشه زنده است، مثل اينكه حرف روز را دارد مي‌زند. مؤمنين مدينه دو گروه بودند: عده‌اي مي‌گفتند ما با منافقين مكّه مذاكره كنيم سازش كنيم؛ عده‌اي مي‌گفتند ما با منافقين مكّه مذاكره و سازشي نداريم، اين دو نظر. ذات اقدس الهي فرمود چرا اختلاف داريد؟ نفرمود بنشينيد با هم مشورت كنيد و اتفاق كنيد. در اين‌گونه از موارد. كلّي حكم كردن مشكل را حل نمي‌كند. نظير آن بحثهاي سابق كه در آنجا فرمود اگر راهنمايي خدا نبود، خيلي از شماها گمراه مي‌شديد كه ﴿لَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلاً[1] خدا در اين‌گونه از موارد، موضع ‌گيريهاي صريح و صحيح كرد و تكليف را روشن كرد. خاصيّت رهبري اين است كه در مواضع جزئي دخالت كند و فصل‌الخطاب را ترسيم كند. كلّي گفتن، دستور مشورت دادن، دستور مذاكره دادن، دستور عدم مخالفت صادر كردن اين كار واعظ است، نه كار رهبر. رهبر آن است كه مستقيماً وارد شود و مشكل را حل كند.

الآن در اينجا مسئلهٴ مهمي در داخلهٴ حوزهٴ اسلامي در مدينه رخ داد. عده‌اي بر آن باور بودند كه بايد با منافقين مذاكره كرد سازش كرد، با منافقين مكّه. عده‌اي روي اين فكر متفكّر بودند كه با منافقين مكّه بايد قطع رابطه كرد و هيچ‌گونه مذاكره و سازشي روا نيست. در اين مورد، فصل‌الخطاب را ذات اقدس الهي به عهده گرفت، چون قرآن ﴿إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ ٭ وَمَا هُوَ بِالْهَزْل[2] قول فصل تنها اين نيست كه كلّي بگويد [بلكه] قول فصل آن است كه در موارد جزئي پا در ميان بگذارد و حرف آخر را بزند كه مشكل حل بشود. قاضي كه دارد نصيحت مي‌كند هرگز به درد قضا نمي‌خورد، آن كار واعظ است، آن كار وليّ مرشد است كه در سورهٴ «كهف» فرمود[3]، قاضي بايد پا در ميان بگذارد و در مسئلهٴ جزئي دخالت كند و حرف آخر را بزند و خصومت را قطع كند و بشود فصل‌الخطاب. اينجا وجود مقدّس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از راه وحي الهي وارد جريان شد و حرف آخر را زد. فرمود چرا شما دربارهٴ منافقين مكّه دو نظر داريد بايد يك نظر داشته باشيد. اين يك نظر اين نيست كه شما بنشينيد با هم فكر كنيد توافق كنيد و سازش كنيد اختلاف نكنيد، اينكه دربارهٴ مسائل جزئي و مسائل خانوادگي و مسائل حقوقي و مالي جزئي نيست كه بنشينيد با هم توافق كنيد، حرف آخر را بايد مصدر وحي بزند. فرمود چرا اختلاف مي‌كنيد بايد يك طور فكر كنيد. حالا سؤال، آن يك طور فكر چيست؟ فرمود قطع رابطه و قطع هرگونه مذاكره، به چه دليل؟ روي تعبّد؟ نظير آويختن يك نعل به گردن گوسفند يا شتر كه به منزلهٴ تلبيه است در حج قران كه حكم تعبّد محض است يا از باب ﴿وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ[4] است. در بخشهاي مهم، قرآن مسئله را مثل دو، دو تا چهار تا يك حكم رياضي حل مي‌كند، بعد دستور تعبّد مي‌دهد. خب، در اينجا اوّل از راه بيان موضع سياسي منافقين وارد شد، اين (يك)، بعد وارد مسئلهٴ كلامي شد (دو)، بعد وارد مسئلهٴ سياسي شد (سه) و روشن كرد كه اينها به هيچ وجه قابل هدايت نيستند. پس تأثيري براي امر به معروف و نهي از منكر و ارشاد و امثال‌ذلك نيست چون اينها گرفتار اضلال الهي شدند.

پرسش:...

پاسخ: موضع‌گيري سياسي كه آن هم معلّل است. موضع‌گيري سياسي اين است كه با اينها مبارزه كنيد، چرا؟ براي اينكه بالأخره شما مي‌خواهيد روي زمين زندگي كنيد و اسلام دين زندگي مسالمت‌آميز جهاني است.

هادي جامع بودن قرآن براي كل جهان

اينكه ذات اقدس الهي فرمود اين ﴿هُديً لِلنَّاس[5] هم به معناي راهنمايي تشريعي است و هم اينكه آيين زندگي را به همهٴ مردم روي زمين ياد مي‌دهد. از آن طرف مي‌فرمايد خيليها مؤمن نمي‌شوند، مشرك‌اند. از آن طرف مي‌فرمايد قرآن، قانون زندگي است. يك وقت كسي فكر مي‌كند كه ما با قرآن، همهٴ جهان را هدايت مي‌كنيم اين خواب مي‌بيند، اين يك زندگي ايده‌آل خواب‌آلود دارد. بايد مردم مسلمان باشند، يك حرف است اين حرف خواب است. خيليها كافرند و قبول نمي‌كنند اين يك واقعيت است، مردم اين‌چنين هستند. خب، با مردمي كه ﴿إِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ[6] ﴿وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ[7] با اين‌ گونه از آياتي كه ذات اقدس الهي به رسولش فرمود، با اين فضا قرآن مي‌خواهد به ما زندگي مسالمت‌آميز ياد بدهد. ما به انتظار ظهور ولي‌عصر(ارواحنا فداه) به سر ببريم اين يك عبادت است؛ اما معلوم نيست حضرت يك لحظه بعد ظهور مي‌كند يا يك روز بعد ظهور مي‌كند يا يك سال بعد ظهور مي‌كند يا هزار سال بعد يا يك ميليون سال بعد «كَذَبَ الوَقّاتون»[8] معلوم نيست چه وقت ظهور مي‌كند. وظيفهٴ ما لحظه‌شماري كردن و انتظار فرج است؛ اما از آن طرف معلوم نيست كه ده سال يا ده ميليون سال فاصلهٴ ظهور حضرت و ما است. ما بايد زندگي آرامي داشته باشيم. زندگي آرام به چه معناست؟ دور خود را خط بكشيم با كفّار رابطه نداشته باشيم، اين شدني نيست. خب، چگونه با اينها زندگي كنيم، اينها كه مسائل الهي را قبول ندارند ناچارند مسائل انساني را قبول داشته باشند. اين مسائل انساني در مدار حقوق بشر همان است كه وجود مبارك سيد الشهداء(صلوات الله و سلامه عليه) در آن قتلگاه فرمود، اين از آن بهترين فرمايشات حضرت است اصلي از اصول قانون اساسي زندگي مسالمت‌آميز است. فرمود بسيار خب، بر فرض كافر بوديد بالأخره بايد در دنيا آزادمرد باشيد آزادگي يكي از مهم‌ترين اصول زندگي مسالمت‌آميز است «يا شيعةَ آل ابي‌سفيان إنْ لَم يكن لكم دينٌ ولا تَخافون المعاد فكونوا احراراً في دنياكم»[9] خب، مقتضاي حريّت اين است كه هركس با شما در جنگ است شما با او بجنگيد، فرزندان من كه با شما در جنگ نيستند، اين اصل كلّي است. پس يك وقت اين است كه ما آرزو داريم كه مردم همه مسلمان بشوند، اين يك آرزوي خيال خامي است، زندگي ايده‌آل خواب‌آلود است. وقتي وجود مبارك حضرت(سلام الله عليه) ظهور كرد بر چهرهٴ پرچمش نوشته است «البيعة لله»[10]؛ حكومت، حكومت اسلامي است. آن وقت اقلّيّتها هم جزيه مي‌دهند، در عين حال كه يهوديها هستند و مسيحيها هستند جزيه مي‌پردازند. مثل زمان صدر اسلام، زمان رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم). ما در فضاي دنياي كنوني چگونه زندگي بكنيم؟ فرمود اين زندگي الهي نخواهد بود، براي اينكه آنها قبول ندارند ولي زندگي انساني هست يعني دين دستور مي‌دهد برابر با مواثيق بين‌الملل شما زندگي كنيد. كشورهايي كه با شما كار ندارند شما هم كار نداشته باشيد، ميثاق بين‌الملل ببنديد ترك تعرّض دو جانبه را امضا كنيد، مادامي كه آنها حمله نكردند شما كار نداشته باشيد تا در فضاي سالمي زندگي بكنيد. منافقين كساني هستند كه با اين زندگي مسالمت‌آميز سازگار نيستند.

لزوم التزام به ميثاقهاي بين المللي

قرآن فرمود اگر كافري، كسي كه علناً كافر است و ملحد، به كسي پناهندهٴ سياسي شد كه با شما ميثاق زندگي‌ مسالمت‌آميز را امضا كرد، كاري به چنين كافري نداشته باشيد. ولي اگر كسي متقابلاً به حسب ظاهر مسلمان است ولي همين مسلمان ارتباط سياسي با كساني پيدا كرد كه با شما سر ستيز دارند، اگر كافر ملحد به يك كافر ملحدي پناهنده شد كه با او ميثاق مسالمت‌آميز داريد، خون و مال او محترم است و محفوظ. ولي اگر مسلماني كه واقعاً منافق است، به كافري كه با شما سر ستيز دارد پناهندهٴ سياسي شد يا رابطهٴ سياسي برقرار كرد، خون و جان او هدر است. بعد از اين فرمود اين منافقين مكّه به حسب ظاهر شهادتين مي‌گويند، به حسب ظاهر نماز هم مي‌خوانند، به حسب ظاهر حج هم مي‌روند؛ اما نه مالشان محترم است نه خونشان محفوظ. همان طوري كه در آن طرف، اگر كافري به دولتي پناهنده شد كه با شما ميثاق عدم تعرّض بست، خود اين كافر هم به قوانين بين‌المللي آن دولت متعاهد متعهّد احترام مي‌گذارد، خون و مال او محترم است. از اين طرف، مسلماني كه نماز مي‌خواند، روزه مي‌گيرد، شهادتين جاري مي‌كند ظاهراً و باطناً در اثر نفاق با كفّاري كه با شما در ستيزند رابطهٴ سياسي دارد، پناهندهٴ سياسي شد و مانند آن، خون و مال او هدر است. اين هر دو حكم سياسي را ذات اقدس الهي در قرآن ترسيم كرد؛ اما بخشي كه فعلاً محل بحث است فرمود اين منافقين ﴿فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم﴾ چرا؟ براي اينكه فعلاً با مشركين در رابطه‌اند، مگر اينكه برگردند توبهٴ انساني بكنند نه توبهٴ الهي. توبهٴ الهي اينها همان است كه قبلاً ياد فرمود، فرمود: ﴿حَتَّي يُهاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ كه آن هجرت كبري است و توبهٴ الهي است. اين ﴿إِلَّا الَّذِينَ﴾ توبهٴ انساني است، نه توبهٴ الهي. فرمود اگر همين منافقين، همينهايي كه خونشان هدر است اگر پناهندهٴ سياسي شدند به دولتي پناه بردند كه با شما كاري ندارد و ميثاق آن دولت را هم محترم شمردند، در نتيجه با شما كاري نداشتند مال و خون اينها محترم است، فرمود: ﴿إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَي قَوْمٍ﴾ كه ﴿بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ﴾.

قرآن كتاب حيات بخش براي بشريت

مطلب ديگر آن است كه قرآن از يك طرف خبر داد كه اين كتاب، حيات‌بخش است يعني زندگي خوبي را تأمين مي‌كند. از طرفي هم فرمود: ﴿إِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ[11]، ﴿وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ[12] و يك كتاب تئوري نيست كه مخصوص زمان ظهور حضرت(سلام الله عليه) باشد يك كتاب زندگي است. كتاب تئوري، نظير همين كتابهايي كه ما در حوزه‌ها داريم كه چه چيزي واجب است چه چيزي حرام. كتاب زندگي گذشته از اينكه قوانين عامّه را بيان مي‌كند، رسم زندگي روز را هم نشان مي‌دهد. حالا اگر كسي دين را نپذيرفت بايد با او چه كرد، اين را هم قرآن مشخص كرد. در سورهٴ «ممتحنه» فرمود كفّاري كه خدا را قبول ندارند ولي كاري با شما ندارند با آنها بر‌اساس قسط و عدل رفتار كنيد: ﴿أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ﴾ نسبت به اينها برّ و قسط منهي نيست، بلكه مأمور است براي اينكه ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ[13]. از آن طرف فرمود با سران كفر با ائمهٴ كفر، مرتباً مبارزه كنيد ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ﴾ اين را در سورهٴ «توبه» فرمود. بعد استدلال كرد، فرمود چرا با ائمّهٴ كفر مبارزه كنيد؟ براي اينكه ﴿إِنَّهُمْ لا َأَيْمَانَ لَهُمْ[14]. در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه نفرمود «لا إيمان لهم» نفرمود چون اينها مؤمن نيستند و كافرند با اينها بجنگيد، فرمود اينها أيمان ندارند. اين أيمان جمع يمين است يعني اينها به سوگندشان، به قطعنامه‌هايشان، به ميثاقشان، به تعهدشان عمل نمي‌كنند. خب، اگر بنا شد جمعيتي روي كرهٴ زمين زندگي كنند كه عده‌اي مسلمان‌اند عده‌اي كافر، اين كافر به پيمان عمل نمي‌كند. به خدا كه معتقد نيست به ميثاق بين‌الملل كه احترام نمي‌گذارد خب، اين زندگي ميسّر نيست. اينكه قرآن فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ﴾ چرا؟ براي اينكه ﴿إِنَّهُمْ لا َأَيْمَانَ لَهُمْ[15] نه «لا إيمان لهم».

خب، حالا اگر دولت اسلامي هم با كفّار پيمان ببندد و به پيمان عمل نكند، آ‌نها هم مي‌گويند «فقاتلوا المسلمين و ائمة الاسلام انهم لا أيمان لهم» لذا دين روي ميثاق بين‌الملل خيلي تكيه مي‌كند. مي‌فرمايد مادامي كه آنها تعهّد را رعايت مي‌كنند، شما هم رعايت كنيد. اگر ديديد آنها دارند خيانت مي‌كنند، اين عهد و پيمان اينها را به سوي اينها پرت كنيد ﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَي سَوَاء[16]؛ فرمود اگر ديديد يا مي‌ترسيد و نشانه‌هاي نقض تعهّد را در اينها ديديد كه اينها به پيمانشان عمل نمي‌كنند شما هم پيمان اينها را به اينها برگردانيد ﴿عَلَي سَوَاء﴾ همان طوري كه آنها پيمان‌شكني كردند چون ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا[17] شما هم پيمان اينها را رعايت نكنيد. خب، بنابراين با اينكه دين به پيمان خيلي احترام مي‌گذارد حتي با مشركين، طرف پيمان يك وقت پيغمبر است و ابوسفيان، يكي ايمان محض يكي كفر صِرف، اين پيمان را خدا واجب‌العمل دانست. پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) املاء مي‌كند، علي‌ابن‌ابي‌‌طالب(صلوات الله عليه) مي‌نويسد[18] آن طرف ديگر اباسفيان است، عمل به اين پيمان شرعاً واجب است براي اينكه انسان مي‌خواهد زندگي كند روي زمين. فرمود اين‌چنين نيست كه از آن طرف ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ﴾ از اين طرف هم شما نقض عهد بكنيد، اين طور نيست. اگر ديديد آنها نقض عهد كردند شما هم در نقض عهد مجازيد: ﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَي سَوَاء[19] خب، اينها را در سورهٴ مباركهٴ «انفال» و «توبه»[20] فرموده است، اينها ترسيم خطوط سياستهاي خارجي دولت اسلامي است كه دولت اسلامي چگونه با كشورهاي خارج از قلمرو اسلام زندگي بكند. بايد عاقل و هوشيار باشد كه آنها به قطعنامه، به عهدنامه، به ميثاق و سوگندنامه عمل مي‌كنند يا عمل نمي‌كنند. هرگز خيانت نكند و بادي بر ترك ميثاق نباشد. حالا به اين مؤمنين فرمود كه شما بايد خط‌مشيتان بعد از تبيين اين مسائل كلامي و همچنين سياسي مشخص باشد، حالا كه اينها پناهنده شدند كاري نداشته باشد.

يك وقت است كه گروهي اهل نفاق‌اند هم ملّي‌گرا هستند هم منافق، چون منافق‌اند به سود شما قيام نمي‌كنند. چون ملّي‌گرا هستند به زيان قومشان عمل نمي‌كنند، حالا يا مي‌ترسند يا نه اصلاً گرايششان گرايش ملّي است. فرمود اينها هم مستثنا هستند. آنهايي كه منافق هستند ولي كاري با شما ندارند، اينها هم مثل ساير منافقين. اينها هم خونشان محفوظ هم مالشان محفوظ. پس دو گروه از منافقين مستثنا هستند: يك گروه از منافقين كه فرار كنند به دولتي پناهنده بشوند كه با آن دولت، ميثاق عدم تعرّض داريد ميثاق دوستي بستيد. اين گروه از منافق كه پناهندهٴ سياسي به آن دولت متعهّد متعاهد شدند، چون به آن ميثاق احترام مي‌گذارند كاري هم با شما ندارند، خون و مالشان محترم است. عده‌اي ديگر از منافقين با شما نمي‌جنگند، براي اينكه يا مي‌ترسند يا رفاه‌طلب‌اند؛ سر جنگ ندارند. با قوم خود نمي‌جنگند به سود شما، براي اينكه ايمان ندارند و ملّي‌گرا هستند؛ داعي ندارند كه به سود اسلام عليه قوم خود بجنگند، عليه حزب خود قيام كنند، فرمود اينها هم مستثنا هستند، حالا معلوم مي‌شود دين هم دين جهاني است هم دين رأفت و رحمت است. فرمود اين‌گونه از منافقين هم مستثني هستند. ﴿إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ﴾ اين گروه اوّل كه مستثنا هستند، ﴿أَوْ جَاءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ﴾؛ محصور شدند يعني در فشارند، قلبشان در فشار است؛ از آن طرف بيم شكست دارند _در صورتي كه با مسلمين بجنگند_ از آن طرف، بيم ترك قوانين ملّي دارند اگر با قوم خود مبارزه كنند. اينها منحصرالصدر هستند، محصورالقلب‌اند، در فشارند. «حاصر» فشار مي‌دهد. جهنّم را هم حصير مي‌گويند، براي اينكه فشار مي‌دهد آن افراد جهنّميها را كه محصورند.

ذات اقدس الهي فرمود ما جهنّم را براي اينها حصير قرار مي‌دهيم[21] كه اينها را محاصره مي‌كند. وقتي هم كه محاصره كرد خب در فشارند. يك احاطه است يك حصير خب كه جهنّم، محيط به كافرين است و حصير كافرين است. حصير با «صاد» همان حاصر بودن و فشاردهنده است، اين از هر طرفي سركوب و منكوب است. حالا اگر چنين گروهي نجنگيدند، حالا روي هر عاملي كه بود شما با آنها كاري نداشته باشيد، بعد به مسلمين تندرو دستور مي‌دهد مي‌فرمايد مبادا بگويي حالا كه اينها منافق‌اند ما بايد با اينها بجنگيم، اينها كه كاري با شما ندارند شما هم كاري نداشته باشيد. از اين به بعد، مسلمين تندرو را تهديد مي‌‌كند مي‌فرمايد اگر خدا مي‌خواست، دست اينها را باز مي‌كرد. همان‌طوري كه خدا به عنوان امتحان، سيزده سال مسلمين را در مكّه امتحان كرد كه راه نفستان بسته بود، از دست همين كفّار. اگر خدا مي‌خواست اين امتحان را ادامه بدهد ﴿وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهمْ عَلَيْكُمْ﴾ يعني اين گروهي كه الآ‌ن محصورالصدرند با شما نمي‌جنگند، اگر خدا مي‌خواست امتحان را ادامه بدهد، همين گروهي كه ﴿حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ﴾ اينها را بر شما مسلّط مي‌كرد. شما خدا را شكر كنيد كه دست اينها را كوتاه كرده، شما داعي هم نداريد بر جنگ، حالا برويد خودتان را بسازيد. اگر دشمني حمله نكرد، شروع بكنيد به خودسازي و كشورسازي، تندروي نكنيد كه حالا ما بايد با اينها بجنگيم، براي اينكه اينها را خدا فعلاً دستشان كوتاه كرده: ﴿وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهمْ عَلَيْكُمْ﴾. خب، اينها را كه شما بررسي مي‌كنيد، مي‌بينيد اصول كلّي سياست خارجي را ذات اقدس الهي به خوبي بيان كرده. فروع دين را به صورت جامع در قرآن ذكر كرد و تفصيلش به روايات موكول شده است؛ اما طرز زندگي، تعين خط‌مشي سياسي داخلي، تعين خط‌مشي سياسي خارجي همهٴ اينها را قرآن به صورت باز ذكر كرده است. شما مي‌بينيد سياست خارجي را ذات اقدس الهي در قرآن، خيلي به مراتب بازتر از ركعات نماز ذكر كرده، بالاتر از مفطرات روزه ذكر كرده. خطوط جزئي نماز و روزه در قرآن نيست، خطوط جزئي زكات و خمس در قرآن نيست، خطوط كلّي‌اش در قرآن است؛ اما در مسائل سياست داخلي و خارجي مي‌بينيد بسياري از اينها را ذات اقدس الهي قدم به قدم بيان كرده. حالا بعضي از اين آيات را قرائت بكنيم مشخص بشود كه چگونه ذات اقدس الهي هم سياستهاي داخلي را ترسيم كرده و هم سياستهاي خارجي را.

استثناء شدن دو گروه از منافقين از حكم قتال

خب، حالا اين آيات را ملاحظه بفرمايد، آن وقت مشخص مي‌شود كه چگونه قرآن، كتاب حيات‌بخش و كتاب زندگي است. فرمود: ﴿وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً فَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّي يُهاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ اين استثنا اوّل كه اينها واقعاً مسلمان بشوند و توبه كنند. حالا دو گروه را استثنا كرد، به مسلمين تندرو هم هشدار داد، فرمود: ﴿إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ﴾ اين بخش رعايت تعهّد. اين بخش رعايت تعهّد هم در سورهٴ مباركهٴ «انفال» به صورت باز آمده است هم در سورهٴ «توبه»[22]. در سورهٴ مباركهٴ «انفال» از آيات 56 به بعد، دربارهٴ رعايت مواثيق بين‌الملل است. فرمود: ﴿الَّذِينَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لاَيَتَّقُونَ ٭ فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَنْ خَلْفَهُمْ﴾؛ اينها كه نقض عهد مي‌كنند قطعنامه را به هيچ وجه رعايت نمي‌كنند بعد از امضا، شما با از بين بردن اينها ديگران را هم سر جايشان بنشانيد ﴿فَشَرِّدْ بِهِم مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ اينها كه در خاكريز اوّل پيمان‌شكني هستند، اينها را از پا در بياوريد تا ديگران عبرت بگيرند.

پرسش:...

پاسخ: چرا ديگر؛ مثلاً مي‌گويند فرودگاه بين‌المللي، مواثيق بين‌المللي. بين‌المللي نه اينكه در يك پيمان، بيش از دو ملّت يا دو دولت امضا بكنند. قانوني است كه بين اين كشور با هر كشوري از كشورهاي جهان كه تعهّد برقرار بشود مي‌گويند بين‌الملل، نه اينكه در يك قضيهٴ واحده، ملل در آنجا امضا بكنند اينكه سازمان بين‌الملل نيست، اين ميثاق بين‌الملل است. مثل اينكه مي‌گويند فرودگاه بين‌المللي يعني هر كشوري بخواهد به ايران بيايد [و] ايران بخواهد به آنجا برود فرودگاهش آنجاست، نه اينكه انسان در مسافرت دور دنيا مي‌گردد. معناي بين‌الملل كه اين نيست.

دستور به مقابله به مثل در معاهدات بين المللي

فرمود _اينها آيات 56 به بعد سوره «انفال» است_ ﴿الَّذِينَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لاَيَتَّقُونَ ٭ فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾؛ اينها را از پاي در بياوريد تا ديگري هوس نقض عهد نكند ﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَي سَوَاءٍ﴾؛ اگر مي‌ترسيد كه يك عدّه عهد شما را رعايت نكنند شما هم عهد اينها را رعايت نكنيد. شما هرگز ابتدا به نقض عهد نكنيد، اين كار را نكنيد ﴿فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَي سَوَاءٍ إِنَّ اللّهَ لاَيُحِبُّ الْخَائِنِينَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا﴾ تا اينكه فرمود آيهٴ 61 ﴿وَإِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ إِنَّهُ هُوَ الْسَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾ حالا از آن طرف، كسي كافر بود و با شما نقض عهد نداشت، پيمان‌شكن نبود اين شخص مسلمان با كافري درگير شد كه شما ميثاق عدم تعرّض متقابل بستيد. گرچه اين مسلمان، خونش محترم است با آن كافر درگير شد ولي شما چون با آن كافر يا آن دولت كفر، ميثاق عدم تعرّض بستيد نمي‌توانيد بگوييد چون بين فلان مسلمان با فلان دولت كفر الآن درگيري است، ما اين مسلمين را ياري كنيم. در آيهٴ 72 سورهٴ «انفال» فرمود مؤمنيني كه در مدينه بودند منافق نيستند مؤمن‌اند ولي مهاجرت نكردند: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِن وَلاَيَتِهِم مِن شَيْ‏ءٍ حَتَّي يُهَاجِرُوا وَإِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّين﴾؛ اگر مؤمنيني كه در مكّه هستند و مهاجرت نكردند مؤمن‌اند؛ منتها حالا مهاجرت نكردند معصيت كردند، مسلمان فاسق‌اند مؤمن فاسق‌اند، نه اينكه منافق باشند واقعاً مسلمان هستند. اينها با كافر درگير شدند يا با دولت كفر به جنگ برخواستند حالا از شما كمك مي‌خواهند، شما مي‌توانيد اين مسلمان را كمك بكنيد نه! مي‌بينيد اين براي جوان تندرو قابل تحمل نيست، فرمود: ﴿وَإِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْر﴾؛ اگر اين مسلمان شما را استنصار كرد؛ گفت «يا لَلْمسلمين» از شما كمك خواست، شما هم واجب است به او كمك بكنيد ﴿إِلَّا عَلَي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِيثَاقٌ[23].

خب، حالا اگر مسلماني با كافري درگير شد از شما كمك خواست، اگر با آن كافر ميثاق مسالمت‌آميز بستيد، حق نداريد اين مسلمان را ياري كنيد و با آن كافر درگير شويد، چون نقض عهد از طرف شما شروع مي‌شود. اگر اين مسلمان با كافري درگير شد كه با او ميثاق عدم تعرّض نبستيد، البته بايد اين مسلمان را ياري كنيد رعايت ميثاق بين‌الملل تا اين اندازه لازم است، براي اينكه مسلمين بايد روي زمين زندگي كنند يا نه؟ زندگي بدون ميثاق متقابل ممكن نيست. مسئلهٴ ميثاق، نظير نماز و روزه نيست كه در حوزهٴ اسلامي قابل اجرا باشد يا نظير ارث نيست. چند مسئله است كه جنبهٴ بين‌المللي دارد: احترام به پدر و مادر و رعايت اصول خانوادگي اين جزء امور بين‌المللي است، اختصاص به حوزهٴ اسلامي ندارد. حالا اگر پدر، مشرك و مادر هم مشركه است هيچ كدام مسلمان نيستند اين پسر، مسلمان است رعايت عقوق و حفظ حقوق، بر اين پسر واجب است، مگر اينكه به مرز اسلامي اصابت كند. اين‌چنين نيست كه حالا اگر پدر كافر باشد مادر كافر باشد، آن واجب‌النفقه بودن، آ‌ن رعايت حقوق و اينها از بين برود [بلكه] اينها جزء احكام بين‌المللي اسلام است. رعايت امانت اين‌چنين است، رعايت عهد اين‌چنين است.

پرسش: ...

پاسخ: آن هم همين است ديگر، اطلاق آن مثل اطلاق خود آيات، اطلاق ادلّه چه قرآن چه روايت با اين قيد، تقييد مي‌شود. فرمود: ﴿فَعَلَيْكُمُ النَّصْر إِلَّا عَلَي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِيثَاقٌ﴾ همهٴ آن عمومها و اطلاقها با اينها تقييد مي‌شود.

پايبند نبودن مشركين به قراردادها و دستور جهاد

بعد فرمود: ﴿وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ[24] اين دربارهٴ رعايت ميثاق. از طرف ديگر هم در سورهٴ مباركهٴ «توبه» فرمود اينكه ما مي‌گوييم با مشركين بجنگيد، تنها براي شرك اينها نيست، براي اينكه اينها هيچ عهدي را رعايت نمي‌كنند: ﴿لا يَرْقُبُونَ في مُؤْمِنٍ إِلاًّ﴾ «اَلإلّ هو العهد هو الميثاق»، ﴿لا يَرْقُبُونَ في مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً[25] بعد هم در آيهٴ دوازده سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿وَإِن نَكَثُوا أَيْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ﴾ چرا؟ چون ﴿إِنَّهُمْ لا َأَيْمَانَ لَهُمْ﴾.

تطبيق آيه با مسائل روز

خب، حالا اين‌گونه عراق را تحريك كردند اين هم وحشيانه، تحرّكي يافت و كشتار عجيبي چه در داخلهٴ حوزهٴ مسلمان‌نشين عراق و مسلمين محروم عراق و چه دربارهٴ ايران، بعد هم قطعنامه صادر كردند ما متجاوز را محكوم مي‌كنيم غرامتها را مي‌پردازيم هيچ اثري هم از اينها نيست خب، با اين مردم مي‌شود زندگي كرد و با اينها مي‌شود مذاكره كرد؟ اين است كه ذات اقدس الهي به خوبي تبيين مي‌كند اين‌گونه از مسائل را. بعد فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا َأَيْمَانَ لَهُمْ﴾ براي اينكه اينها منتهي بشوند. دربارهٴ اين گروه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود اگر اينها به عده‌اي پناهندهٴ سياسي شدند كاري با شما ندارند، شما نسبت به اينها هيچ حقي نداريد، چه اينكه اگر عده‌اي حالا نخواستند بجنگند به هر دليل، باز هم حق نداريد با اينها مبارزه كنيد: ﴿أَوْ جَاءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن يُقَاتِلُوكُمْ أَوْ يُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ﴾، ﴿لاَ إِلَي هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَي هؤُلاَءِ[26] بودند نه به سود شما نه به سود ملّت خود و قوم خود بودند، اينها گرچه كافرند در باطن ولي كار نظامي با شما ندارند، با اينها نجنگيد. بعد به مسلمين تندرو هشدار داد، فرمود: ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهمْ عَلَيْكُمْ﴾؛ شما تندروي براي چه مي‌كنيد؟ الآن اگر به چهار تا اهل كتاب يا چهار تا غير مسلمان و غير موّحدي كه در ايران است فشار وارد بشود، اين همه مسلميني كه در كشورهاي ديگر در اقلّيّت‌اند خب، بر آنها فشار وارد مي‌شود. ما مي‌خواهيم زندگي مسالمت‌آميزي براي هر مسلمان در جهان تأمين كنيم يا نه؟ اگر بر اينها شما فشار وارد كنيد، همهٴ دانشجوها همهٴ كسبه و تاجراني كه در كشورهاي غيرايران زندگي مي‌كنند بر آنها هم همين فشار وارد مي‌شود و هيچ ممكن نيست انسان با يك كمربند بسته در شرايط كنوني زندگي كند و قرآن گذشته از اينكه كتاب الهي است، كتاب زندگي هم است. قرآن، خبر داد كه اينها ايمان نمي‌آورند، بعد هم فرمود من زندگي شما را به خوبي تأمين مي‌كنم هر روز بجنگيد يعني، اين‌چنين نيست كه.

هشدار به مسلمين مبني بر عدم سلطه بر معاهدين كافر

فرمود خدا بر شما منّت گذاشت ﴿إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ[27]؛ شما شاكر باشيد، عده‌اي خواستند دست‌درازي كنند خدا دستشان را كوتاه كرده. حالا كه دستتان بلند شد دست‌درازي نكنيد، به فكر چهار نفر ديگر هم باشيد. خب، اين بيان را كه ذات اقدس الهي در همين محل بحث فرمود، نسبت به اين گروهي كه هيچ پناهي ندارند، فرمود: ﴿فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً﴾ حالا اگر اينها گوشه‌گير شدند، كاري هم با شما ندارند، جنگي هم ندارند ﴿مَا جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً﴾، اين همان ﴿لَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً[28] معادل آن، خداي ارحم‌الراحمين قانون جعل كرد: «لن يجعل الله للمؤمنين علي الكافرين المتعاهدين المتعهدين سبيلا». سبيل به معناي احتجاج، حجّت بالغه، البته ﴿فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ[29] سبيل به معناي ارزيابي الهي ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[30]. اين دو مسئله؛ است اما سبيل نظامي و سياسي فرمود كه نه كافر بر مسلمان مسلط است، نه مسلم بر كافر.

اما كافر بر مسلمان مسلط نيست، آن اصل كلّي است. آنها والي بشوند ناصر بشوند ولّي بشوند، سمتي داشته باشند، حكومتي داشته باشند بر مسلمين، هرگز جايز نيست. از اين طرف آيا مسلمين بر كافرين مسلط‌اند؟ فرمود آن كافري كه كاري با شما ندارد شما حقي به او نداريد. از نظر ارزيابي، شما با فرشته‌ها محشوريد آنها با حيوانها، اين سر جايش محفوظ. اينها ﴿كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً[31]، از نظر حجّت در مقام برهان عقلي براي مسائل الهي ﴿فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ[32] اين دو تا؛ اما مي‌خواهيد بالأخره زندگي روي زمين داشته باشيد يا نداشته باشيد؟ اگر مي‌خواهيد زندگي مسالمت‌آميز داشته باشيد كسي كه با شما كاري ندارد شما هم كاري نداشته باشيد. فرمود: ﴿فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً﴾ سبيل به معناي حجّت كه نيست، چون شما حجّت بالغه داريد. سبيل به معناي نظام ارزشي كه نيست، براي اينكه شما با فرشته‌ها محشوريد آنها با انعام، اينها كه قابل تخصيص نيست. سبيل، به معناي جريان نظامي و سياسي است. فرمود: ﴿فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً﴾.

جهاد ابتدايي در حقيقت به دفاع برمي‌گردد يعني عده‌اي اصلاً نمي‌گذارند مردم محروم، نداي اسلام را بشنوند، فشار روي همان مستضعفين زير دست خودشان مي‌آورند. دولت اسلامي با آنها هم كه پيمان ترك تعرّض نبسته است، مي‌گويد اينها را رها كنيد. خب، اينكه فرمود: ﴿فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً﴾ نظير همان ﴿لَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً﴾ كه در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ 141 آمده، يك حكم متقابل است. در سورهٴ «نساء» آيهٴ 141 فرمود: ﴿و لَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً﴾ در اين آيهٴ محل بحث فرمود: ﴿فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً﴾ سه تا مسئله است: آن مسئلهٴ حشر با فرشته‌ها فراموش نشود، مسئلهٴ احتجاج كلامي فراموش نشود، در اين دو مسئله «لكُم السَّبيل عليهم»؛ اما در مسئلهٴ سياسي و نظامي كسي كه كاري با شما ندارد، حالا اگر رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تصميم گرفت، معلوم مي‌شود خدا دستور داد ولي شما ديگر تندروي نكنيد. خب، در آيهٴ 141 فرمود: ﴿و لَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً[33]. در سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» راه را مشخص كرده، آيهٴ 42 سورهٴ «شوريٰ» اين است كه: ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾ بله، آنها كه بر مسلمين ستم مي‌كنند يا با شما در ستيز‌ند يا تعهّد شما را محترم نشمردند، آن وقت حق دخالتهاي نظامي و سياسي داريد؛ اما كسي كه كاري با شما ندارد شما پيمان عدم تعرّض بستيد يا او اسلحه‌ها را تحويل داده ﴿وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ﴾ آمده تسليم شده، ديگر نبايد با او كاري داشته باشيد، اين مي‌شود زندگي مسالمت‌آميز داخلي و خارجي.

«والحمد الله رب العالمين»

 

[1] - سورهٴ نساء، آيه 83.

[2] - سورهٴ طارق، آيات 13 و 14.

[3] - ر.ك: سورهٴ كهف، آيه 17.

[4] - سورهٴ آل‌عمران، آيه 164.

[5] - سورهٴ بقره، آيه 185.

[6] - سورهٴ انعام، آيه 116.

[7] - سورهٴ يوسف، آيه 103.

[8] - الكافي، ج 1، ص 368.

[9] - اللهوف، ص 120. بحار الانوار، ج 45، ص 51.

[10]- كمال الدين، ج 2، ص 654.

[11] - سورهٴ انعام، آيه 116.

[12] - سورهٴ يوسف، آيه 103.

[13] - سورهٴ ممتحنه، آيه 8.

[14] - سورهٴ توبه، آيه 12.

[15] - سورهٴ توبه، آيه 12.

[16] - سورهٴ انفال، آيه 58.

[17] - سورهٴ شوري، آيه 40.

[18] - تفسير القمي، ج 2، ص 312 و 313.

[19]- سورهٴ انفال، آيه 58.

[20] - سورهٴ توبه، آيه 12.

[21] - ر. ك: سورهٴ اسراء، آيه 8.

[22] - سورهٴ توبه، آيات 10، 12و 13

[23] - سورهٴ انفال، آيه 72.

[24] - سورهٴ انفال، آيه 72.

[25] - سورهٴ توبه، آيه 10.

[26] - سورهٴ نساء، آيه 143.

[27] - سورهٴ مائده، آيه 11.

[28] - سورهٴ نساء، آيه 141.

[29] - سورهٴ انعام، آيه 149.

[30] - سورهٴ حجرات، آيه 13.

[31] - سوره، فرقان، آيه 44.

[32] - سورهٴ انعام، آيه 149.

[33] - سورهٴ نساء، آيه 141.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق