10 10 1992 5022670 شناسه:

تفسیر سوره نساء جلسه 183

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَسِيباً ﴿86﴾ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ لاَ رَيْبَ فِيهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِيثاً﴿87﴾

دلالت ظهور تحيّت بر سلام

گرچه اين تحيّت، مطلق است شامل سلام و غيرسلام مي‌شود ولي ظاهراً وجوب رَد، مخصوص به سلام است؛ اين طور نيست كه هر تحيّتي، جوابش واجب باشد. اگر كسي احساني به شما كرد، گرچه جواب احسان مستحبّ است حالا يا به مِثل يا به احسن ولي جواب او واجب باشد كه شما هم چيزي به عنوان احسان، نسبت به او اعمال كنيد اين‌‌چنين نيست. هديه‌اي براي شما فرستادند، بر شما واجب باشد يا به احترام شما برخاستند بر شما هم واجب باشد كه شما به احترامشان برخيزيد، اينها بعيد است. گرچه بعضي از فقها(رضوان الله عليهم) در اين تحيّتهايي كه همراه سلام ذكر مي‌شود كه گاهي بعد از سلام مي‌گويند «صبّحكم الله» يعني خدا صبح شما را به خير كند، ايشان احتياط واجب مي‌كردند كه اگر كسي گفت: «صبّحكم الله» شما هم بگوييد: «صبّحكم الله» و مانند آن[1]. ولي در غيرسلام و اموري كه جزء شئون سلام محسوب نمي‌شود، جواب تحيّت بعيد است واجب باشد، اين مطلب اول.

 

استحباب ابتداي به سلام و انشاي آن

دوم اينكه طبق نصوصي كه هست ابتداي به سلام مستحب است، البته جواب، واجب است[2]. گذشته از اينكه ابتداي به سلام مستحب است، افشاي سلام هم مستحب است. در دعاهايي كه در ماه مبارك رمضان خوانده مي‌شود ـ بعضي از روزهاي ماه مبارك رمضان ـ از خدا مسئلت مي‌كنيم خدايا! توفيق افشاي سلام را به ما بده[3]، افشا يعني گسترش و تعميم. يك وقت است كسي سلام مي‌كند؛ اما بر شخص معيّن يا گروه معيّن و مانند آن. اهل افشاي سلام نيست،؛ افشا يعني منتشركردن، تعميم. در يكي از دعاهاي بعضي از روزهاي ماه مبارك رمضان اين است كه خدايا «اَللّهُمَّ ارْزُقْني‏ فيهِ رَحْمَةَ الْأَيْتامِ وَاِطْعامَ اْلطَّعامِ وَاِفْشآءَ السَّلامٍ ... وَصُحْبَةَ الْكِرام ...»[4] معلوم مي‌شود اين يك فضيلت است كه انسان از خدا مسئلت مي‌كند؛ گسترشِ سلام.

اثر افشاي سلام در انسان

اين گسترش سلام، نقش سازنده‌اش اين است كه انسان را پياده مي‌كند. انسانِ سواره هرگز به جايي نمي‌رسد؛ كسي كه داعيه‌اي دارد اين داعيه، حجابي است: ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ إِيْدِيهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ[5] كسي كه داعيه دارد، هميشه محروم است و اين سلام و همچنين افشاي سلام، آدم را پياده مي‌كند. آدم پياده به مقصد مي‌رسد، كسي كه سوار بر اسب تكبّر است زِمامش به دست او نيست به دست آن اسب است، هر جا بخواهد مي‌برد. در دعا به عنوان افشاي سلام از خدا چيزي مسئلت مي‌كنيم كه افشاي سلام غير از ابتداي به سلام است.

مطلب سوم آن است كه گرچه سلام در قرآن كريم آمده است و اسمي از اسماءالله تعالي است ولي جواب سلام و همچنين سلام به عنوان يك درود، كلام آدمي است. از اين جهت اگر كسي در نماز، ابتدائاً سلام بكند نمازش باطل است؛ سلام را جزء كلام آدمي مي‌دانند و اگر به قصد قرائت قرآن بخواند كه خارج از بحث است، آن ديگر سلام نيست، انشاء نيست كه جوابي طلب بكند و مانند آن.

مطلب بعد آن است كه اگر كسي بر نمازگزار سلام كرد كه اين حالت را گفتند مكروه است، سلامِ بر نمازگزار مكروه است، چون او مشغول مناجات با خداست. حالا اگر كسي اين كار مكروه را انجام داد يعني به نمازگزار سلام كرد، جوابِ اين سلام واجب است چون جواب سلام واجب است خواه آن سلام، مكروه باشد خواه نباشد. اگر نمازگزار، سلام را جواب نداد معصيت كرد ولي نماز او باطل نيست، اينكه مرحوم سيوري(رضوان الله عليه) در كنزالعرفان فرمود: اگر نمازگزار، جواب سلام را نداد بعضي فتوا دادند كه نماز او باطل نيست، بعضيها فتوا دادند كه نماز او باطل است «و هو قويٌّ عندي»[6] اين فرمايش تام نيست يعني اگر نمازگزار، جواب سلام را نداد معصيت كرد ولي نماز او باطل نيست، دليلي هم بر بطلان نماز نيست. چون امر به شيء، مقتضي نهي از ضدّ نيست تا به عنوان اينكه نهي به عبادت تعلّق گرفته باشد و نماز باطل شده باشد، اين‌‌چنين نيست. حتي اگر در آن حالي كه بايد جواب بدهد ساكت نماند، مشغول قرائت شد اين قرائت هم باطل نيست.

يك وقت است كه به مقداري كه جواب سلام محقَّق مي‌شود كه بايد جواب بدهد، ساكت مي‌ايستد. اينجا شايد فتوا به بطلان نماز ندهند ولي اگر در همان حالي كه بايد جواب بدهد در آن حال به جمله‌اي از اجزاي نماز مشغول بود [مثلاً] داشت قرائت را ادامه مي‌داد، در آن حال هم باز نماز باطل نيست، چون امرِ به ردّ سلام، مقتضي نهي از ادامه نماز و قرائت و مانند آن نيست تا كسي بگويد امر به شيء، مقتضي نهي از عبادت است. بر فرض هم امر به شيء مقتضي نهي از عبادت باشد، اين نهي چون نهي مقدّمي است فساد را به همراه ندارد؛ آن نهي‌اي نيست كه مبطل عبادت باشد.

مطلب بعد آن است كه هر گروهي كه خود را در يك موضع برتر مي‌بينند شايسته است به كساني كه در مرحلهٴ نازل‌ترند سلام بكنند، لذا گفته‌اند سواره مستحب است بر پياده سلام بكند، ايستاده مستحب است بر نشسته سلام بكند و مانند آن.

سلام، اسمي از اسماء الهي

در رواياتي كه مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله عليه) در كتاب شريف وسائل در كتاب‌الصلاة در ابواب قواطع صلات، باب شانزدهم ياد كرده است احكام سلامِ بر نمازگزار آمده و در آن باب شانزدهم از ابواب قواطع الصلاة حديثي است كه امام باقرC فرمود: «السلامُ اسمٌ من أسماء الله عزّوجلّ». آن روايت ششم اين باب است كه امام باقرC مي‌گويد: عمّار بر رسول خدا2 سلام كرد و پيامبر در حال نماز بود و جواب سلام عمّار را داد، بعد امام باقرC فرمود: «إنّ السلام اسمٌ من أسماء الله عزّوجل»[7] همين كه در اواخر سورهٴ مباركهٴ «حشر» آمده است: ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾[8] كه سلام نظير ﴿الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ﴾ از اسماء الله هست. لذا ادب هم اقتضا مي‌كند كه در سلامهاي ابتدايي انسان، اول نام خدا را ببرد؛ نگويد «عليك السلام» بگويد «السلامُ عليك».

لطيفه فخررازي در خصوص سلام

اما اينكه در جواب گاهي گفته مي‌شود «و عليك السلام»، لطيفه‌اي فخررازي دارد و آن اين است كه مجموع اين سؤال و جواب، يادآور ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ[9] است. براي اينكه در سؤال، ابتدا سلام كننده مي‌گويد: «السلامُ عليك» يا «سلامٌ عليك‌» يا ‌«‌سلام عليكم» كه اول، سلام است و نام خداست. جواب‌دهنده كه مي‌گويد «وعليك السلام» آخرين حرف جواب ‌دهنده، سلام است كه نام خداست. پس اول، نام خداست، آخر نام خداست، آنچه در وسط اين اول و آخر مي‌گذرد مشمول رحمت الهي خواهد بود، اين سرّ آن است كه سلام‌ كننده، اول سلام را ذكر مي‌كند و جواب‌ دهنده آخر، سلام را ذكر مي‌كند[10].

 

روايات مربوط به سلام در كتاب وسائل الشيعه

روايات باب شانزده از ابواب قواطع‌الصلاة كتاب الصلاة وسائل، رواياتش هم معتبر است. اگر بعضي از اينها سندش معتبر نباشد، مضمون اين در روايت ديگري هست كه سندش معتبر هست.

الف: روايت اول در وجوب جواب سلام در حال نماز

روايت اول كه مرحوم شيخ طوسي به اسناد خود «عن أحمدبن محمد عن محمدبن ابي‌عمير عن هشام‌بن سالم عن محمدبن مسلم» نقل مي‌كند اين است. مي‌گويد: «دخلتُ علي أبي‌جعفرc و هو في الصلاة»؛ من وارد شدم ديدم امام باقرC مشغول نماز است «فقلتُ السلامُ عليك فقال السلامُ عليك»؛ من به حضرت سلام كردم، حضرت هم جواب داد. «فقلتُ كيف أصبحتَ» حال حضرت را در نماز پرسيدم «فَسَكتَ»؛ جواب نداد «فلمّا انصرف قلتُ أن يردّ السلام و هو في الصلاة؟ قال نعم، مثل ما قيل له»[11]؛ بعد از اينكه نماز تمام شد سؤال كردم كه هر كس، هر نمازگزاري بايد سلام را جواب بدهد؟ فرمود آري، مثل آن چيزي كه به او گفته شد يعني اگر سلام‌كننده گفت «السلامُ عليك» اين هم بگويد «السلامُ عليك»، براي اينكه ﴿فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾، اين ﴿رُدُّوهَا﴾ آن حدّاقل آن است.

 

ب: روايت دوم در وجوب جواب سلام به ‌«‌عليكم السلام» در حال نماز

روايت دوم كه سماعه از امام صادقC نقل مي‌كند اين است كه گفت «سألته عن الرجل يُسلِّمُ عليه وهو في الصلاة قال يَردُّ سلامٌ عليكم ولا يقول وعليكم السلام»[12]؛ در نماز، مثل همانچه را كه شنيده است جواب بدهد. بعضيها اين را حمل كردند كه «عليكم السلام» چون در قرآن نيست و «سلامٌ عليكم» در قرآن هست[13]، از اين جهت نمازگزار مي‌تواند به عنوان «سلامٌ عليكم» جواب بدهد، نه به عنوان «عليكم السلام».

در بعضي از روايات همين باب شانزده دارد كه اگر كسي بر شما سلام كرد و شما مشغول نمازيد، با اشاره جواب بدهيد كه اين حمل بر تقيّه شده است، چون گروهي از علماي اهل سنّت بر اين فتوا هستند كه جواب سلام، جايز نيست لفظي [بلكه] با اشاره به انگشت و مانند آن بايد اكتفا كرد كه اين طايفه از نصوص كه در همين باب شانزده آمده است، اين حمل بر تقيّه مي‌شود. مثلاً روايت هفت دارد كه اگر خواستيد جواب بدهيد، بگوييد: «السلامُ عليك فيُشير إليه بإصبَعه»[14]؛ كه با انگشت اشاره كنيد كه اين نشانهٴ آن است كه مثلاً جواب لفظي ندهيد.

دلالت آيه بر وجوب جواب سلام

خب، بنابراين اين كريمه وجوبش دربارهٴ خصوص سلام است و تحيّتهاي ديگر جوابي ندارد، البته آن اصل فضيلتش كه انسان هر احساني را با احسان پاداش بدهد، اين جا دارد. در اين آيه آمده است كه ﴿إِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾ در سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» هست كه ﴿هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ[15] اگر كسي نسبت به شما احسان كرد، جزاي او هم احسان است، آنها جزء آداب و سنن ديني است البته، فضيلت هم دارد و آنجا كه فرمود: ﴿هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ غير از اين است كه ﴿فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾؛ اگر كسي نسبت به شما احسان كرد، شما اگر معادل او را انجام داديد اين احسان، مثل آن نيست. چون احسانِ ابتدايي، يك اثر تازه‌اي دارد؛ شما اگر معادل آن جزا داديد به اندازهٴ او كار كرديد ولي احسان نكرديد. آيه نمي‌گويد هر كسي نسبت به شما كار كرد شما نسبت به او همان كار را بكنيد [بلكه] مي‌گويد: جزاي احسان را با احسان بدهيد. او صد دينار به شما قرض داد، شما هم به او قرض داديد. اين پولها شبيه هم است ولي او احسان كرد و شما احسان نكرديد. احسان چيز ديگري است يعني آن روزي كه مشكلي داشتيد و او حل كرد، جزاي حلّ مشكل او اين است كه يك وقت هم كه او مشكل دارد، شما حل كنيد كه يك امر تازه‌اي ظهور كند، نه مقابل آ‌ن و معادل آن؛ حتماً بايد بيشتر باشد تا احسان، صِدق كند. شايد براساس همين جهت است كه گفتند مستحب است قرض‌گيرنده، در موقع پرداخت بيش از آن مقدار كه گرفت بپردازد. اگر قرض‌دهنده شرط بكند كه بيشتر بگيرد، اين رباست و محرَّم ولي اگر شرطشان همان اداي مساوي بود ولي قرض‌گيرنده در موقع پرداخت بيش از آن مقداري كه گرفت بپردازد، اين به يك عمل مستحبّي عمل كرده است، به يك حُكم مستحبّي عمل كرده است كه غرض جزاي احسان، احسان است. بعد هم در ذيل آيه فرمود: خدا حسابرس همه است، چون بر كلّ شيء حسيب است، حسابرس همه خواهد بود و مانند آن.

سلام بين فرشتگان و انبياء و احكام مربوط به آن

پرسش ...

پاسخ: آن سلامهايي كه بين فرشته‌ها و انبيا هست، بين فرشته‌ها و اوليا هست، آنها آن سلامهاي فقهي نيست كه جواب فقهي طلب بكند تا مثلاً فوريّت، واجب باشد يا اِسماع واجب باشد و مانند آن، اين‌‌چنين نيست. بعد هم گفتند اگر كسي وارد خانه‌اي شد و كسي در خانه نبود، مي‌تواند سلام بكند حالا منظورش فرشتگاني هستند كه او را همراهي مي‌كنند، مؤمناني هستند كه از غير انس در آنجا حضور دارند، اين هم مي‌تواند سلام بكند.

حساب‌رسي مطلق خداوند در كليه امور

خب، اينكه در ذيل آيه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَسِيباً﴾ يعني هر تحيّتي، هر ردّي چه مماثل، چه احسن صادر بشود، ذات اقدس الهي حسابرس خوبي است و هيچ چيزي از حسابرسي خدا دور نيست و نهان نيست. در بعضي از آياتي كه در سورهٴ مباركهٴ «لقمان» است آمده است كه: ﴿يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ چه در سماوات باشد، چه در ارض باشد ﴿يَأْتِ بِهَا اللَّهُ[16]، چون خدا به هر چيزي حسابرسي دارد، حسيبِ هر چيزي است.

 

ظهور مطلق حساب‌رسي خداوند در قيامت

گرچه خدا هميشه حسيب است و حسابرسي خدا در همهٴ نشئات هست؛ اما در قيامت حسابرسي خدا به خوبي ظهور مي‌كند. لذا قيامت به عنوان ﴿ يَوْمِ الْحِسَابِ[17] ناميده مي‌شود، چون حسابرسي خدا در قيامت ظهور مي‌كند و قيامت هم ﴿يَوْمِ الْحِسَابِ است، به اين مناسبت در آيهٴ بعد فرمود: ﴿اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ لاَ رَيْبَ فِيهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِيثاً﴾؛ خداوند شريكي در الوهيّت ندارد، اين خدايي كه شريكي در الوهيّت ندارد سوگند ياد كرده است كه اين «لام»، «لام» قَسم است، سوگند ياد كرد كه همه شما را به طرف روز قيامت جمع بكند يعني در عين حال كه همهٴ شما از دنيا به برزخ مي‌رويد، اين‌‌چنين نيست كه در قبر بمانيد، بلكه همهٴ شما را از قبر به قيامت منتشر مي‌كند. حتماً، سوگند ياد كرد كه خدا حتماً شما را از قبر به قيامت مبعوث مي‌كند: ﴿لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾. پس اين‌‌چنين نيست كه در قبر بمانيد، بلكه از قبر برمي‌خيزيد [و] فعلاً به صورت خوابيده در قبر قرار داريد كه قبر را مَرقد مي‌گويند يعني جايي كه انسان رقود دارد، ‌«رقود‌‌» يعني خواب، ‌«راقِد‌‌» همان نائم است.

دنيا، قبر و قيامت انسانهاي عادي

فرمود: ﴿تَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ[18] ‌«رقود‌‌» در مقابل ايقاظ است. ‌«ايقاظ‌‌» يعني بيدارها، رقود يعني خوابيده‌ها آن خوابگاه را مي‌گويند مَرقَد و انسان در دنيا خواب است، وقتي مُرد بيدار مي‌شود. برزخ نسبت به دنيا بيداري است: «الناسُ نيامٌ فاذا ماتوا انتبهوا»[19] قيامت نسبت به برزخ بيداري است، چون اسراري كه در قيامت روشن مي‌شود در برزخ، مكتوم است. لذا وقتي انسان از برزخ وارد قيامت مي‌شود، مي‌فهمد كه خواب بود و تازه بيدار شده است ﴿مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا[20]؛ خدا ما را از اين خوابگاه ما بيدارمان كرده است.

پس انسان، تودهٴ مردم افراد عادي ـ بر‌خلاف اوحدي از انسانها ـ در دنيا كه هستند خواب‌اند، بعد وقتي مُردند مي‌بينند اوضاع طور ديگر است و وظيفه چيز ديگر بود و اينها خواب مي‌ديدند. يكي خواب مي‌بيند مقامي دارد، يكي خواب مي‌بيند كه براي او در جامعه حساب باز مي‌كنند، خواب مي‌بينند بعد وقتي بيدار شدند مي‌بينند چيزي در دستشان نيست. اينهايي كه در دنيا هستند خواب‌آلودند، خواب مي‌بينند كه مقامي هست و حسابي هست و مانند آن بعد وقتي كه مُردند معلوم مي‌شود چيز ديگري لازم بود [كه] اينها تهيّه نكردند.

در برزخ بعضي از اسرار برايشان معلوم مي‌شود و بسياري از اسرار مكتوم است، اينها خواب‌اند دوباره. وقتي قيامت كبرا قيام مي‌كند كه ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[21] كه ﴿تُبْلَي السَّرَائِرُ[22] مي‌شود، ﴿لاَ يَكْتُمُونَ اللّهَ حَدِيثاً[23] در كار است، هيچ كسي چيزي را نهان نمي‌كند [و] هر كس هر چه دارد عَلن مي‌كند، بدون اينكه از او بپرسند. چنين چيزي است، آن‌گاه همگان بيدار مي‌شوند لذا برزخ هم مَرقَد مطرح است، خوابگاه مطرح است، لذا در سورهٴ «يس» دارد كه ﴿مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا.

علت قيامت ناميدن روز جزا

خب، عمده آن است كه قيامت را چرا قيامت گفتند؟ بعضيها بر اين‌اند كه چون روز راست‌شدنِ از قبر و رستاخيز از همين‌جاست. ﴿يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾؛ همه از قبر برمي‌خيزند. اينها كه در قبر خوابيده بودند حالا قيام مي‌كنند. ﴿أَلاَّ يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُم مَبْعُوثُونَ ٭ لِيَوْمٍ عَظِيمٍ﴾ آ‌ن يوم عظيم چيست؟ ﴿يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[24]. ولي قرآن يك زبان وسيع‌تري دربارهٴ قيامت دارد؛ نه تنها مردم برمي‌خيزند و آمادهٴ جواب‌ دادنند، بلكه صحنهٴ فرشته‌ها هم همين است؛ همهٴ ملائكه ايستاده‌اند. نه تنها ملائكه‌ ايستاده‌اند، برنامه‌هاي قيامت هم حالا ايستاده شد يعني مسئلهٴ صراط، مسئلهٴ حساب، مسئلهٴ سؤال و جواب، اينها هم قائم شد. از اين مرحله بالاتر مي‌رسيم به اينكه خودِ قيامت هم قيام مي‌كند.

خب، پس تاكنون چهار مقطع دربارهٴ اينكه چرا قيامت را قيامت گفتند ياد شده است: اول اينكه همه مردم برمي‌خيزند براي حساب: ﴿يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ كه در آيهٴ شش سورهٴ «مطففين» بود. دوم اين است كه ملائكه هم قيام مي‌كنند: ﴿يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلاَئِكَةُ﴾ آيهٴ سي و هشتم سورهٴ «نبأ» اين است: ﴿يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلاَئِكَةُ صَفّاً لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾؛ همه صف در صف ايستاده‌اند و احدي حقّ حرف ندارد، مگر اينكه خدا اجازه بدهد و آن روز هم جز حق، چيزي نخواهند گفت.

مرحلهٴ بعدي و مقطع بعدي آن است كه آن صحنه‌هاي قيامت هم قيام مي‌كند يعني مراسم حسابرسي هم قيام مي‌كند. مثل آيهٴ 41 سورهٴ «ابراهيم» كه ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ﴾ يعني صحنهٴ حسابرسي و بررسي كه الآن نشسته است، آن روز ايستاده است يعني فعلاً آ‌ن حسابرسي نهايي و دقيق تعطيل است و در قيامت كبرا باز است و مشغول كار و فعاليّت.

حالا برسيم به بالاتر از همهٴ اينها و آن آيهٴ دوازدهم و همچنين چهاردهم سورهٴ «روم» است كه فرمود: ﴿وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ﴾ و ﴿وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ﴾. اين آيهٴ دوازده و چهارده مي‌گويد: روزي كه قيامت قيام بكند، چون «ساعة» از اسماي قيامت است ﴿يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ﴾؛ مجرمون سراسيمه مي‌شوند يا آيهٴ چهارده سورهٴ «روم» دارد كه ﴿يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ﴾؛ مردم به چند گروه تقسيم مي‌شوند كه قيامت قيام بكند.

حالا از كجا قيامت قيام بكند، قيامت هم خوابيده بود مرقدي دارد. آيا همهٴ اين الفاظ را ما بايد حمل بر مجاز بكنيم يا نه، ظواهر اينها حق است، مگر اينكه دليل نقلي يا عقلي معتبر داشته باشيم كه خلاف ظاهر را بر آيه تحميل بكنيم. از اينكه فرمود: ﴿يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[25] اين معنايش ظاهر است يعني مردم الآن در قبرند، بعد برمي‌خيزند اين درست است. ﴿يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلاَئِكَةُ صَفّاً﴾[26] يعني همهٴ ملائكه و همچنين روح(سلام الله عليهم اجمعين) هر كدام مشغول كار خودشان‌اند، الآن هستند [و] هر كدام مشغول كار خودشان‌اند ولي در قيامت صف مي‌بندند براي انجام وظايف قيامت، اين دوتا [كه] اين معنايش روشن است.

 

معناي ‌«‌يوم يقوم الحساب» در خصوص قيامت

سومي ﴿يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ﴾[27] است، اين هم روشن است چون ذات اقدس الهي، حسيبِ بكلّ شيء است؛ الآن حساب هست؛ منتها حسابهاي خاصّ دنيا، فردا همين حساب ممُحَّض مي‌شود براي بررسي عقايد و اخلاق و اعمال اين هم معنايش روشن است يعني مردم هستند در قيامت، قيام مي‌كنند، ملائكه و روح هستند در قيامت، قيام مي‌كنند، حساب هست و در قيامت، قيام مي‌كند اينها، اين سه مقطع معنايش روشن است. اما اين آيه دوازده و چهارده سورهٴ «روم» اين دو آيه چه چيزي مي‌خواهند بگويند؟ مي‌فرمايد قيامتْ قيام مي‌كند، ظاهرش اين نيست كه قيامت الآن موجود است و مكتوم است، دفعتاً قيام مي‌كند. بهشت موجود است، جهنم موجود است، چون قيامت همه اين صحنه‌ها را به همراه دارد يعني آن صحنه‌ٴ قيامت كه ﴿فَإِذَا هُم بِالسَّاهِرَةِ﴾[28] اين را دارد، بهشت را دارد، جهنم را دارد، كوثر را دارد و مانند آن، اين مجموعهٴ قيامت است. ما در همهٴ آن موارد ﴿يَقُومُ﴾[29] امثال‌ذلك كه داشتيم، به همين معناي ظاهر تفسير مي‌كرديم، وقتي به اين مرحله چهارم كه رسيديم ﴿يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ[30] اين ﴿تَقُومُ﴾ را به معناي «تَحدث» بگيريم، به معناي «توجد» بگيريم يعني روزي كه قيامت، موجود مي‌شود، قيامت پديد مي‌آيد كه معنايش اين باشد كه قيامت الآن نيست [و] آن روز موجود مي‌شود، اين است معنايش. يا معنايش مثل آن آيات ديگر، مثل آ‌ن سه طايفه از آيات معنايش اين است كه قيامت هم‌اكنون هست؛ منتها نهفته است و قيامي ندارد.

به هر تقدير الآن ـ نه الآني كه در مقابل يك لحظهٴ قبلِ زماني و يك لحظهٴ بعد زماني باشد ـ قيامت هست؛ منتها نهفته است. نوعِ اسراري كه به معاد برمي‌گردد، از همين قبيل است. مثلاً خدا مي‌فرمايد: ﴿يَوْمَ لاَ تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾[31]؛ روزي كه هيچ كسي مالك چيزي براي هيچ كسي نيست، آن روز كارها فقط به دست خداست، مگر امروز اين طور نيست؟ امروز ديگران مالك‌اند فردا خدا مالك است. همهٴ ما بايد استغفار بكنيم، بگوييم خدايا! ببخش بنده‌اي را كه «لا يمَلك لنفسي نفعاً ولا ضرّاً ولا موتاً ولا حياةً ولا نشورا»[32]، اين‌‌چنين نيست كه بشر، در دنيا مالك باشد و خدا در قيامت مالك باشد، اين ﴿لِلّهِ مُلْكُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[33] چطور مي‌شود كه در قيامت خدا بشود مالك، معنايش اين است كه در قيامت، مالكيّت مطلق خدا براي ما ظهور مي‌كند. مي‌فهميم كه او تنها مالك بود، نه اينكه سند مالكيّت خدا مربوط به قيامت باشد، آن روز خدا مالك باشد و در دنيا ما مالك باشيم: ﴿يَوْمَ لاَ تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾[34] يعني آ‌ن روز ما مي‌فهميم كار فقط به دست خداست.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1]  . ر . ك: موسوعة الامام الخوئي، ج 15، ص 476.

[2]  . الانوار، ص 9.

[3]  . اقبال الاعمال، ص 134.

[4]  . اقبال الاعمال، ص 134.

[5]  . سورهٴ يس، آيهٴ 9.

[6]  . كنز العرفان في فقه القرآن، ج 1، ص 156.

[7]  . وسائل الشيعه، ج 7، ص 269.

[8]  . سورهٴ حشر، آيهٴ 23.

[9]  . سورهٴ حديد، آيهٴ 3.

[10]  . التفسير الكبير، ج 10، ص 163 و 164.

[11]  . وسائل الشيعه، ج 7، ص 267.

[12]  . وسائل الشيعه، ج 7، ص 268.

[13]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 54 و ...

[14]  . وسائل الشيعه، ج 7، ص 269.

[15]  . سورهٴ الرحمن، آيهٴ 60.

[16]  . سورهٴ لقمان، آيهٴ 16.

[17]  . سورهٴ ص، آيهٴ 26.

[18]  . سورهٴ كهف، آيهٴ 18.

[19]  . خصائص الائمة (سيد رضي)، ص 112.

[20]  . سورهٴ يس، آيهٴ 52.

[21]  . سورهٴ واقعه، آيات 49 و 50.

[22]  . سورهٴ طارق، آيهٴ 9.

[23]  . سورهٴ نساء، آيهٴ 42.

[24]  . سورهٴ مطففين، آيات 4 ـ 6.

[25]  . سورهٴ مطففين، آيهٴ 6.

[26]  . سورهٴ نبأ، آيهٴ 38.

[27]  . سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 41.

[28]  . سورهٴ نازعات، آيهٴ 14.

[29]  . سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 41؛ سورهٴ نبأ، آيهٴ 38؛ سورهٴ مطففين، آيهٴ 6.

[30]  . سورهٴ روم، آيهٴ 14.

[31]  . سورهٴ انفطار، آيهٴ 19.

[32]  . فلاح السائل، ص 201.

[33]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 189.

[34]  . سورهٴ انفطار، آيهٴ 19.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق