05 10 1992 5022580 شناسه:

تفسیر سوره نساء جلسه 180

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿...وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلاً ﴿83﴾ فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَسَي اللّهُ أَن يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَاللّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ تَنْكِيلاً ﴿84

نزول فضل و رحمت خداوند به ميزان استعداد انسانها

در آيه قبل كه فرمود اگر فضل و رحمت خدا نبود اكثري شما پيرو شيطان مي‌شديد، اصل كلّي آن است كه اگر فضل خدا نباشد، هيچ‌كس وارسته نخواهد شد؛ منتها فضل و رحمت خدا به اندازهٴ استعدادهاي انسانها نازل مي‌شود افراد عادي بعد از آن الهام فجور و تقوا كه در هنگام آفرينش روح به اينها داده شد و بعد از افاضهٴ عقل از درون و آمدن شريعت از بيرون، نصاب هدايت تشريعي اينها تمام است. لذا احياناً اينها گناه مي‌كنند يا به گناه نزديك مي‌شوند؛ مقدّماتش را فراهم مي‌كنند يا مِيل به گناه پيدا مي‌كنند يا نزديك ميل مي‌شوند، اين عناوين چهارگانه و مانند آن كه هر كدام به نوبهٴ خود سيّئه‌اي از نظر اخلاق محسوب مي‌شود، دامنگير افراد عادي خواهد بود. ولي آن كه معصوم و مطهّر است، هيچ‌كدام از اين عناوين چهارگانه و مانند آن به حريم او راه ندارد؛ نه گناه در خارج از او محقّق مي‌شود (يك)، نه در خارج آن مقدّمات گناه را فراهم مي‌كند كه به گناه نزديك بشود، از نظر سير خارجي اين (دو)، نه ميل گناه مي‌كند در درون اين (سه)، نه مقدّمات ميل كه او را به ميل نزديك بكند در او راه دارد اين (چهار).

 

 

پرسش:...

پاسخ: رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از آن جهت كه مكلّف است، شيطان او را رها نمي‌كند ولي در نبرد و اين جهاد اكبر، وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و همچنين ائمه معصومين(عليهم السلام) در اين جهاد اكبر، شيطان را به اسارت گرفتند. شيطان، اسير اينهاست [و] ديگران اسير شيطان‌اند. در جنگ بالأخره يكي فاتح است و ديگري شكست‌خورده، معصومين در جهاد اكبر فاتح‌اند [و] شيطان را به اسارت گرفتند.

پرسش:...

پاسخ: دائماً در جهادند، براي اينكه مادامي كه در دنيا هستند مكلّف‌اند. همين عبادتهاي اينها، همين ناله‌هاي اينها، همين تضرّع اينها جهاد اكبر است. استغفار اينها جهاد است؛ منتها اينها حمله مي‌كنند، نه در حال انفعال‌اند.

پرسش:...

پاسخ: بله ديگر، خدا هم فرمود كه ﴿وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ[1] استغفار اينها، هميشه جنبهٴ تهاجم دارد. در جنگ بالأخره يا حمله از دو طرف است يا حمله از يك طرف است و ديگري دارد از خود دفاع مي‌كند. افراد عادي، آن ضعافشان و بعضي از متوسّطين‌شان، اينها نوعاً در حال جنگ و گريزند؛ اينها به شيطان حمله مي‌كنند، شيطان به اينها حمله مي‌كند، در همين حالت‌اند. افراد ضعيف، نوعاً در حال انفعال‌اند يعني مبتلا مي‌شوند حالا مي‌خواهند با استغفار و توبه، مشكلشان را حل بكنند. مثل كسي كه در جبهه تير مي‌خورد ولي او را به درمانگاه مي‌برند براي معالجه؛ اما معصومين(عليهم السلام) در اين جهاد اكبر، دائماً در حال حمله‌اند؛ جنگ دارند، دائماً دارند شيطان را رَجم مي‌كنند. لذا استغفار اينها، دعاي اينها، ناله و اشك اينها براي دفعِ گناه است، نه رفع گناه. افراد عادي، ناله و استغفار اينها براي رفع گناهِ حاصل‌شده است. آنها براي دفع گناه است، آنها هميشه مسلّح‌اند و فاتح‌اند. هرگز شيطان نمي‌تواند به سراغ اينها بيايد كه اينها تيري بخورند، بعد درمان بكنند، خب.

پرسش:...

پاسخ: چون فكر گناه را هم مواظب‌اند. مثلاً مي‌بينيد شما گاهي انسان، غافلگير مي‌شود، اصلاً نمي‌داند كه در چه زمينه فكر مي‌كرد. زِمام فكر او به دست هوس اوست، گاهي مثلاً مي‌بينيد تنهايي با خودش حرف مي‌زند. اينكه حرف مي‌زند، معلوم مي‌شود كه كسي در درون او را به يك سلسله اموري مشغول كرده است (اولاً)، اين اشتغالش به نصاب رسيد، او را به تصميم‌گيري رسانده (ثانياً)، برابر آن تصميم‌گيري، دستور حرف‌زدن مي‌دهد (ثالثاً)، آن‌ وقت دفعتاً مي‌بينيد با خودش دارد حرف مي‌زند. سرّش آن است كه مواظب درون نيست. اين مراقبت، براي آن است كه انسان اين خاطرات را كنترل كند.

پرسش:...

پاسخ: بله، گريه يعني مرزداري، يعني تيراندازي، يعني حمله‌كردن. شيطان دارد مي‌آيد ديگر كه اينها را مشغول بكند، اينها مي‌نالند كه نيايد. گريه‌هاي اينها، استغفار اينها جنبهٴ دفع دارد، نه جنبهٴ رفع.

 

 

فتنه منافقان و شمول تأييدات الهي به پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيهٴ 73 و 74 مي فرمايد اينها مشغول فتنه‌كردن‌اند كه بعضي از چيزهايي كه ما گفتيم را تغيير بدهي و به ميل اينها حرف بزني. اگر به ميل اينها آيات الهي را تغيير دادي از اين به بعد با تو رابطهٴ دوستي برقرار مي‌كنند: ﴿لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً﴾. ولي اگر لطف الهي و تأييدات الهي نبود، ممكن بود تو هم به بعضي از خواسته‌هاي اينها نزديك بشوي كه ميل پيدا كني: ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً﴾؛ فرمود اگر تثبيت و تأييد و فضل و رحمت الهي نبود، ممكن بود تو نزديك بشوي كه ميلِ كم پيدا كني. يعني در خارج، اين كار واقع نشد (يك)، يعني در خارج اين طور نبود كه آيات الهي را ـ معاذ الله ـ كم يا زياد بكني به ميل اينها، پس اين گناهِ خارجي واقع نشد. مقدّمات گناه هم، مقدّمات تحريف هم واقع نشد، چون در خارج هيچ چيزي واقع نشد، اين (دو). مي‌ماند درون و مسئله خاطرات. در خاطرات فرمود ميلِ به پذيرش پيشنهاد اينها هم پيدا نشد. اين (سه). چهارم، نزديك به ميل هم نشدي «كادَ أن يركَن»، «يَركَنَ» يعني «يَميل». «كادَ أن يركَن» يعني «قَرُبَ أن يميلَ». فرمود اگر ما تثبيت‌ات نكرده بوديم ﴿لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ﴾، نه «لولا أن تبّتناك تركن إليهم». فرمود اگر ما تثبيت‌ات نكرده بوديم، تو نزديك مي‌‌شدي كه ميل پيدا كني؛ به ميل نزديك مي‌شدي يعني به اين قدم اول از اين اقدام چهارگانهٴ پرخطر.

قدم اول، نزديك‌شدن به ميل است. قدم دوم، خود ميل به گناه است. قدم سوم، انجام مقدّمات گناه است. قدم چهارم، خود گناه است.

 

پرسش:...

پاسخ: هر كسي از آن جهت كه انسان است قدرت بر گناه دارد، چه اينكه قدرت بر اطاعت هم دارد. اگر قدرت بر گناه نداشته باشد كه مكلّف نيست. ولي ذات اقدس الهي فرمود كه آن لطف الهي باعث شد كه هيچ‌كدام از اين چهار كار از تو صادر نشد. گناه كه در خارج واقع نشد (يك)، مقدّماتش هم كه فراهم نشد (دو)، در نهان تو، در دستگاه قلبي، ميل به گناه هم كه پيدا نكردي (سه)، نزديك به ميل هم نشدي. قرآن اين چهارمي را نفي مي‌كند، اين (چهار). فرمود: ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ اليهم[2]، «كادَ» يعني «قَرُبَ» ﴿كِدتَّ تَرْكَنُ﴾ يعني «قَرُبتَ أن تميل»؛ نزديك شدي كه ميل پيدا كني يعني به ميل پيداكردن نزديك شدي، مي فرمايد اين نزديكي به ميل هم حاصل نشده.

پرسش:...

پاسخ: چون رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حدوثاً و بقائاً مطهّر بود؛ منتها آيه تطهير، براي باز كردن طهارت همهٴ اهل‌بيت(عليهم السلام) است. اين درباره شخص رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است. البته اين آيه، در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» است و سورهٴ مباركهٴ «اسراء» هم در مكه نازل شده است و آيه تطهير در سورهٴ «احزاب» است و سورهٴ «احزاب» در مدينه نازل شده است.

به هر تقدير، اگر لطف الهي نباشد هر كسي در هر مقطعي كه هست لغزش، دامنگير او مي‌شود.

 حالا چند روايتي كه هست يكي، دو نمونه را تبرّكاً بخوانيم، بعداً بقيه را شما ملاحظه مي‌فرماييد.

اهل بيت مراد از ‌«‌يستنبطون» در آيه

در تفسير شريف نورالثقلين ذيل همين آيه مباركهٴ: ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَي الرَّسُولِ وَإِلَي أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ و همچنين ذيل آيه ﴿لَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ روايات فراواني است. جلد اول تفسير ذيل همين آيه، صفحهٴ 523 فرمود: ﴿لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ از تفسير عيّاشي نقل مي‌كنند كه منظور، اهل‌بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام)اند «و هم الذين يستنبطون منهم القرآن» ﴿لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾. منظور از اين «يستنبِطون» را علما و مردم دانستند كه مردم، از ائمه، قرآن و احكام را استنباط مي‌كنند «و هم الذين يستنبطون» يعني «يستنبطون» مردم «منهم القرآن ويعرفون الحلال و الحرام و هم الحجّة لله علي خلقه».

روايت بعدي فرمود: «﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَي الرَّسُولِ وَإِلَي أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ قال هم الأئمة»[3] اين روايت از امام باقر(عليه السلام) است، همان است كه مرحوم امين‌الاسلام در مجمع نقل كرد[4].

روايت ديگر كه زراره از امام باقر(عليه السلام) و همچنين حُمران از امام صادق(عليه السلام) نقل مي‌كند اين است كه فرمودند: فضل‌الله، رسول‌الله‌ است «و رحمته ولاية الأئمه»[5] است، اين البته جَري است و مصداق كامل است.

روايت بعدي كه «عن العبد الصالح(عليه السلام)» است، فرمود: «الرحمة رسول الله(عليه و آله السلام) والفضل عليّ‌بن‌ابي‌طالب»[6] اين هم بيان مصداق كامل است.

دستور به قتال در راه خداوند

حالا مي‌رسيم به آيه‌اي كه امروز تلاوت شد، فرمود: ﴿فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَسَي اللّهُ أَن يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَاللّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ تَنْكِيلاً﴾ اول، فضيلت قتال را ذكر فرمود، فرمود كه ﴿فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ[7]. بعد هم فرمود اگر كسي قتال كرد، حالا يا فاتح شد يا شهيد شد، اجر عظيم دارد[8]. بعد هم دربارهٴ افراد منافق يا ضعيف‌الايمان فرمود اينها در حال آرامش پيشنهاد جنگ مي‌دهند، وقتي دستور جهاد نازل شد، مي‌گويند چرا دستور جهاد را بر ما واجب كردي؟ ﴿رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ[9] يا اگر اين‌‌چنين نگفتند، در حضور حضرت كه هستند، سخن از اطاعت است: ﴿يَقُولُونَ طَاعةٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ[10].

بررسي محدوده شمول ‌«‌فقاتل في سبيل الله»

اين مجموعه را كه گذراند، فرمود: ﴿فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ حالا تو در راه خدا جنگ بكن، مقاتله بكن. آيا اين ﴿فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ خطاب، مخصوص پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است يا او به عنوان الگوي امّت، مخاطب قرار گرفت كه خطاب، شامل همه خواهد شد؟ البته آياتي كه دستور قتال داد از چند جملهٴ قبل، آن معلوم شد كه همه انسانهاي مكلّف بايد براي حفظ دين بجنگند. به استثناي افرادي كه خود قرآن استثنا كرده است. اما اين آيه كه مي‌فرمايد: ﴿فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾، بعد هم فرمود: ﴿لاَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ﴾ اين يك معناي جديدي را دارد و آن اين است كه حالا كه عده‌اي كه در حضور تو مي‌گويند ﴿طَاعَةٌ﴾ وقتي از محضر تو بيرون رفتند، تبييت مي‌كنند، شبانه برنامه‌ريزي مي‌كنند، توطئه مي‌كنند، فكر جديد طرح مي‌كنند. حالا كه اين‌‌چنين است اگر تو را همراهي نكردند تو تنها هم كه شدي بجنگ: ﴿فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ﴾ تو تشويق بكن، ترغيب بكن، دستور بده ﴿وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَي الْقِتَالِ﴾ كه جملهٴ سوم است. تحريض همان تشويق است. خب، حالا اگر نيامدند، اگر نيامدند [و] هيچ كس تو را كمك نكرد تو هم بايد دست از نبرد برداري يا موظّفي بجنگي؟

مرحوم محمدجواد، در اين كتاب تفسير شريف‌شان به نام الكاشف گفتند كه اين ﴿ اَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ﴾ يعني هر كسي مشغول كار خودش است، تو وظيفهٴ خودت را بايد انجام بدهي، هر كسي مسئول كار خودش است. معنايش اين نيست كه اگر ديگران در صحنه حاضر نشدند تو تنها بجنگ، براي اينكه تنها جنگيدن يك عمل انتحاري است، اينكه مبارزه نيست، اين يك انتحار و خودكشي است و خدا به پيامبرش چنين دستوري نداده است. لذا در اوايل امر، مأمور بود به صبركردن[11]، اين خلاصهٴ سخن اين بزرگوار.

 

اين فرمايش ناتمام است، براي اينكه الآن در مدينه اين آيه نازل شد. آن دستور صبر و سكوت، سيزده سال در مكه گذشت. وقتي مسلمين به ستوه آمدند و در مدينه هم حكومتي تأسيس شد، از اين به بعد دستور نبرد و اجازهٴ جهاد صادر شد كه ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا[12] چون مظلوم‌اند، مأذون‌اند كه دفاع بكنند. حالا در اين جريان، در جريان اُحد و بعد از اُحد، اول بدر بود، كم‌كم اُحد بود و بعد. در اين فضا اين آيه نازل شد كه اگر ديگران تو را كمك نكردند، تو تنها هم كه شد بجنگ. حالا اگر ديگران پيغمبر را كمك نكردند، پيغمبر بايد ساكت باشد، آنها بيايند اين را بگيرند يعني دستگير كنند يا بايد مبارزه كند ولو تنهايي؟ اول، يعني آ‌ن سيزده سال مكه با حالا خيلي فرق مي‌كند. حالا جنگي شروع شده، كُشته‌اي دادند، كُشته‌اي گرفتند، اسيري دادند، اسيري گرفتند. حالا اگر مؤمنين ترسيدند و پيغمبر را ياري نكردند، اينجا رسول خدا مثل آن اوايل امر در مكه بود بايد صبر بكند، ديگر تكليف ندارد. يعني بيايند اين را بگيرند و بزنند و بكُشند يا اگر هيچ‌كس در صحنه حاضر نشد، او موظف است به جهاد، حتي جهاد ابتدايي، نه دفاع. دفاع كه خب هر كسي تا آن آخرين لحظه مؤظّف است از خودش دفاع بكند، اين آيه ظاهراً اين پيام را دارد. پس ﴿فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ اين فصل اول آيه، براي اينكه معلوم بشود اين فصل اول، خطابش مستقيماً به پيامبر است، اين فصل دوم شاهد خوبي است ﴿لاَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ﴾ يعني خدا مكلِّف است، تو مكلَّفي و تو؛ شخصِ تو مكلّف به جهادي، گرچه ديگران را هم بايد بر جهاد تحريض و تشويق كني: ﴿حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَي الْقِتَالِ﴾.

 

بررسي روايات دال بر تكليف رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به قيام

در اين زمينه، روايتي را مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرد كه در همين تفسير شريف نورالثقلين آمده است. آن روايتي كه در اصول كافي نقل شده است از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) اين است كه «إنّ الله تبارك و تعالي أعطيٰ محمّداً(صلّي الله عليه و آله و سلّم)»؛ به پيامبر خصوصيّات و فضايلي داد و عده‌اي از آنها را شمرد، بعد فرمود: «ثمّ كلف» پيامبر را «ما لم يُكلف احداً مِن الأنبياء»؛ پيامبر را به تكليفي مكلَّف كرد كه هيچ پيامبر ديگري را به آن اندازه مكلّف نكرد «اُنزل عليه سيفٌ من السماء في غير غِمدٍ» كه همان ذوالفقار باشد «و قيل له فقاتل في سبيل الله لا تكلّف الا نفسك»[13].

روايت ديگري كه باز نور الثقلين از اصول كافي است كه از امام صادق(عليه السلام) نقل مي‌كند، اين است كه «إنّ الله كلَّف رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و لم يكلّف هذا» يعني اين تكليف را «أحداً مِن خَلقه قَبله و لا بعده»؛ هيچ كسي چه در قبل از حضرت، چه در بعد از حضرت به اين تكليف، مكلّف نشدند كه تنها بجنگند «ثم تلاٰ هذه الآيه ﴿فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ[14]» آ‌ن مدّعا را حضرت با اين آيه، تثبيت كرد. فرمود خدا پيامبرش را به تكليفي مكلّف كرد كه هيچ انساني را نه قبل از آن حضرت، نه بعد از آن حضرت، به چنين تكليفي مكلّف نكرده است، بعد اين آيه ﴿فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ را قرائت كرده است.

روايت سوم كه از تفسير عيّاشي است از امام صادق(سلام الله عليه) سؤال مي‌كنند: «قلتُ لأبي عبدالله قول الناس لعليٍّ إن كان له حق فما منعه أن يقوم به»؛ از امام صادق(سلام الله عليه) سؤال كردند كه اگر حضرت علي(سلام الله عليه) حق با او بود، خب چرا قيام نكرد. خب، كسي بر فرض او را ياري نكرد، او مي‌خواست به تنهايي قيام كند «فما منعه أن يقوم به فقال إنّ الله سبحانه و تعالي لم يكلِّف هذا إلا انساناً واحداً رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)»؛ اينكه آدم، تنهايي براي حقّ خود دفاع بكند، هيچ‌كس مكلّف نشد مگر پيغمبر، اين است: «إنّ الله سبحانه و تعالي لم يكلِّف هذا إلا انساناً واحداً رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)» همان، فقط پيغمبر بود. بعد اين آيه را قرائت كرد ﴿فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ فليس هذا إلاّ للرسول».

فرمود اين تكليف، براي حضرت امير(سلام الله عليه) نبود كه تنهايي براي استحقاق حقّ خود قيام بكند. كسي كه تنهايي مكلّف به قيام بود فقط رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود، بعد فرمود ديگران، مشمول اين آيه‌اند «فليس هذا إلاّ للرسول وقال لغيره» يعني خداوند درباره غير پيامبر فرمود: ((﴿إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلي فِئَةٍ﴾))[15] يعني براي ديگران فراركردن، جابه‌جاشدن در شرايط خاص جايز است. اگر چند نفر حمله كردند آدم مي‌تواند فاصله بگيرد [و] به گروه خود بپيوندد؛ يا به سنگر برود فرار كند، به سنگر برود يا به فئه و گروه خود ملحق بشود، تنها نماند؛ اما اين‌‌چنين نيست كه پيامبر اگر به او حمله كردند مجاز باشد فرار بكند اين‌‌چنين نيست.

در روايت بعد كه از امام صادق(سلام الله عليه) است، ايشان مي‌گويند كه «رسول‌الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كُلِّفَ ما لم يكلِّف أحد» و آن اين است كه «أن يقاتل في سبيل الله وحده»، بعد آيه بعد را قرائت مي‌كند: ﴿حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَي الْقِتَالِ﴾ يعني «إنّما كُلِّفتم اليسير من الأمر أن تذكروا الله»[16]؛ تنها كسي كه مكلّف است به تنهايي قيام بكند، رسول خداست. در بعضي از نصوص هم آمده است كه خداوند، كاري كه بر پيامبر تكليف[و] تحميل كرد بر هيچ‌كس تحميل نكرد. لذا كاري كه براي خودِ خداوند است، درباره تكريم پيغمبر هم نقل شده است و آن اين است كه فرمود: ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا[17]؛ اگر كسي يك كارِ خير بكند، خدا ده ‌برابر به او پاداش مي‌دهد. بعد فرمود همين كار را كه مربوط به خداست، درباره پيغمبر هم اعمال كرده است. فرمود اگر كسي بر پيامبر صلوات بفرستد، خدا ده برابر پاداش خواهد داد[18].

بنابراين اين فرمايش صاحب تفسير الكاشف[19] اين فرمايش، تام نيست. اما بخش اول كه ﴿فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ بود، دوم: ﴿لاَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ﴾ بود، سوم: ﴿وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَي الْقِتَالِ﴾ بود چهارم و پنجم. فرمود شما اگر اين كار را كرديد: ﴿عَسَي اللّهُ أَن يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾.

 

 

اطماع مؤمنين با بيان ‌«‌عسي» در آيه

اينكه فرمود: ﴿عَسَي اللّهُ أَن يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾، اين ﴿عَسَي﴾ چون از مقام فعل انتزاع مي‌شود، اين «عسي» و «ليت» و «لعلّ» همه اينها در قرآن كريم به ظاهر خود باقي است، اين طور نيست كه شايد خدا بايد باشد. اين به تعبير بعضي از نصوص اِطماع است[20]. اطماع يعني ايجاد طمع كردن. مؤمنين كساني‌اند كه براساس طمع خدا را عبادت مي‌كنند، چه اينكه براساس خوف هم عبادت مي‌كنند ﴿يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً[21] هست يا خليل خدا مي‌فرمايد كه ﴿وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ[22] اين طمع‌داشتن به لطف خدا چيز خوبي است. اين كلمهٴ «عسي»، «لعلّ»، «ليت» اطماع است يعني ايجاد اميد است، ايجاد رغبت است. اين ايجاد رغبت، كار خوبي است، نه اينكه ذات اقدس الهي شك داشته باشد[بلكه] اين فعل و اين زمينه، زمينهٴ اميدبخش است، نه اينكه خدا نداند چه مي‌شود. خدا به هر دو طرف يقين دارد. اين آيه‌اي كه نازل شده است يقين دارد كه چه كسي عمل مي‌كند به بهشت مي‌رود، چه كسي عمل نمي‌كند به جهنم مي‌رود، براي او يقيني است. اين «عسي» و «لعلّ» و «ليت» از مقام فعلِ واجب انتزاع مي‌شود، نه از مقام ذات. پس اين‌‌چنين نيست كه اين شايد خدا به معني بايد باشد [بلكه] آن شايد هم به معناي شايد است، چون از فعل گرفته مي‌شود، نه از ذات؛ خدا مي‌فرمود اين كار را بكنيد شايد بهشت برويد يعني اين كار، زمينهٴ بهشت‌رفتن است. چه كسي انجام مي‌دهد به بهشت مي‌رود، به طور يقيني معلوم خداست. چه كسي انجام نمي‌دهد به بهشت نمي‌رود، به طور يقيني معلوم خداست. پس اين «لعلّ» گفتن اين ايجاد طمع‌كردن است. ﴿عَسَي اللّهُ أَن يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾، ﴿بَأْسَ﴾ يعني همان شدّت، انتقام، عذاب و مانند آن.

قدرت مطلق خداوند در كفّ و تنكيل كفار

بعد فرمود خدا جلوي خشم و عذاب آنها را مي‌گيرد و دست آنها را از شما كوتاه مي‌كند، براي اينكه ﴿وَاللّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ تَنْكِيلاً﴾؛ خدا بأسش شديدتر است، اينها را طرد مي‌كند. تنكيل در مقابل تقبيل است. نكول در مقابل قبول است. انسان چيزي را يا قبول مي‌كند يا نكول مي‌كند. نكول اصطلاحي است كه در كتاب قضا زياد ملاحظه فرموديد. اگر كسي از پذيرش سوگند نكول كرد، آن يمين مردوده را مثلاً ممكن است ديگري انشاء بكند. نكول در مقابل قبول است. تقبيل يعني قبولاندن، تنكيل يعني طرد كردن. فرمود خدا أشدُّ تنكيل است؛ مي‌تواند به خوبي اينها را طرد كند، به خوبي اينها را از صحنه بيرون كند.

پس فصل اول ﴿فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ است؛ معلوم نيست تكليف منحصر به فرد است يا نه؟ فصل دوّمش كه ﴿لاَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ﴾ است، شاهدِ خوبي است كه منظور، منحصر به فرد است، روايات هم كمك مي‌كند. فصل سوم حُكم تشويق به قتال است كه در جاي ديگر هم هست، چهارم و پنجم هم كه مشخص شد.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

1. سوره محمد(ص)، آيه19

1. سوره اسراء ، آيه 74

1. تفسيرنورالثقلين، ج1، ص523

2. ر.ك: مجمع البيان، ج3،‌ ص126

3. تفسير نورالثقلين، ج1،‌ص523

1. تفسير نورالثقلين ، ج1، ص523

2. سوره نساء، آيه 74

3. سوره نساء، آيه 74

4. سوره نساء ، آيه 77

5. سوره نساء ، آيه 81

1. تفسيرالكاشف، ج2، ص393

1. سوره حج، آيه 39

1. تفسيرنورالثقلين،‌ ج1،‌ص523

2. تفسيرنورالثقلين، ج1،‌ص523

1. (سوره انفال،‌ آيه16)؛ تفسير نورالثقلين ،‌ج1،‌ص524

1. تفسير نورالثقلين ،‌ج1،‌ص524

2. سوره انعام،‌ آيه160

3. الكافي، ج8،‌ص274 و 275

4. تفسير الكاشف، ج2،‌ص393

1. ر.ك: التبيان في تفسير القرآن، ج3 ،‌ص275

2. سوره سجده ،‌ آيه 16

3. سوره شعراء ،‌آيه 82


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق