04 10 1992 5022553 شناسه:

تفسیر سوره نساء جلسه 179

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَي الرَّسُولِ وَإِلَي أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلاً ﴿83

فصول مورد بحث در آيه

اين آيه سه فصل را دربردارد: فصل اول بيان مشكل جامعهٴ آن روز بود و دربارهٴ مسائل نظامي است؛ فصل دوم بيان وظيفهٴ مسلمين در اين‌گونه پيامدها و حوادث است. فصل سوم بيان يك نكتهٴ كلامي و اعتقادي است. اما فصل اول، بيان وضع گروهي دربارهٴ حوادث جنگ است. جنگ بالأخره يا شكستي دارد و يا پيروزي، هميشه يكسان نيست. فرمود ﴿تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ[1] اگر هميشه يكسان نيست بعضي از اخبار، مسرّت‌بخش است و بعضي از گزارشها مايه ناآرامي است، كساني كه خُبرهٴ امور نظامي نيستند در اين زمينه، نبايد سخن بگويند و منتشر كنند. آن عدّه كه به مجرّد دريافت خبر، منتشر مي‌كردند يا دشمنها را شاد مي‌كردند يا دوستها را هراسان، اين خلاصه فصل اول بود كه بحثش در ديروز گذشت. فرمود: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ﴾ اين همان مُرجفوني‌اند كه در نشر اراجيف، بي‌باك‌اند.

عمده، فصل دوم و سوم اين كريمه است. در فصل دوم فرمود: راه‌حلّ اين‌گونه از مسائل، ارجاع به رهبران الهي است. اگر چنين حوادثي دربارهٴ جنگ شنيديد، نه كتمان بكنيد، نه گزارش بدهيد [بلكه] به رهبران الهي گزارش بدهيد، نه به ديگران. اگر به رهبران الهي گزارش داديد، آنها اهل استنباط‌اند، استنباط يعني همان استخراج. يك مهندس زمين‌شناس مي‌داند كه در دلِ اين زمين چه خبر است و از اين دلِ خاك، آب را مي‌جوشاند. «استنبطَ الماء» يعني آب را از درون خاك جوشاند، آن جوشش اوّلي را مي‌گويند نَبط.

خب، آن كسي كه كارشناس است مي‌تواند آن نتيجه را از درونِ اين گزارش استنباط كند. اين گزارش، مثل يك زمين بسته است. آن اساس تصميم‌گيري در درون اين گزارش، نهفته است. يك كارشناس فنّي از درون اين گزارش، آن تصميم نهايي را استنباط مي‌كند ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَي الرَّسُولِ وَإِلَي أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ اين مطلب اول در فصل دوم.

رجوع به رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اولوالامر در امور جزئي

مطلب دوم آن بود كه در آيه گذشته، سخن از الله، رسول‌الله و اولواالأمر بود كه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[2] در اين آيه، سخن از اطاعت الله نيست [بلكه] فقط سخن از رجوع به رسول‌الله است و اولواالأمر. سرّش آن است كه در آيه قبلي، درباره اصل قانون و اطاعت از قانون بود؛ ما قانون را از چه كسي دريافت بكنيم. اين احكام و قوانين كلّي را بايد از خدا و پيامبر و معصومين دريافت كرد(عليهم السلام) ولي حوادث جزئي كه بايد چه كار كرد، جزء قانون نيست، [بلكه] جزء موضوعات خارجيّه است اين موضوعات خارجيّه را رهبران الهي بايد مشخص كنند. مثلاً گزارش رسيد كه مشركين مكّه قصد توطئه دارند آيا ما فعلاً آمادهٴ حمله باشيم يا صبر بكنيم؟ اينكه قانون نيست [بلكه] اين يك تصميم‌گيري مقطعي است. در اين‌گونه از موارد، سخن از قانون نيست تا به عنوان مرجعيّت وحي به الله اسناد داده بشود، دربارهٴ حوادث جزئي است كه بايد رهبران الهي تصميم بگيرند. لذا در آن آيه اسبق فرمود: ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ اما اينجا سخن از رجوع به الله نيست، چون قانون كلّي و حُكم فقهي كلّي نيست، اين هم يك مطلب.

اقوال مختلف در منظور از اولوالامر

مطلب دوم آن است كه منظور از اين اولواالأمر چه كساني‌اند؟

الف: قول اول: حضرات معصومين(عليهم السلام)

در اولوالأمر درآيه ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[3] پنج قول بود[4] كه مهم‌ترين و صحيح‌ترين اقوال همين بود كه منظور از ﴿اولي الأمر﴾ معصومين(عليهم السلام)اند. در اين آيه هم همان اقوال پنج‌گانه هست [كه] يكي از آن اقوال، همين است كه منظور از ﴿اولي الأمر﴾ ائمه معصومين(عليهم السلام)اند. برابر همين مرحوم امين‌الاسلام در مجمع، حديثي را از امام باقر(عليه السلام) نقل مي‌كند كه منظور از

﴿اولي الأمر﴾ در اين آيه ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَي الرَّسُولِ وَإِلَي أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ، «هم الأئمة المعصومون»[5].

ب: قول دوم: علماء

قول دوم آن است كه منظور از ﴿اولي الأمر﴾ علماي‌اند، فقهاي‌اند. اين قول، تام نيست، براي اينكه علما و فقها كارشناس علمي و فقهي‌اند، نه كارشناسان نظامي و سياسي. خبري درباره جبهه رسيده است كه دشمن، فلان توطئه را كرده است ما چه بكنيم؟ علما و فقها در اينجا چه نقشي دارند؟ چه كاري مي‌توانند بكنند؟ پس اين قول كه منظور از ﴿اولي الأمر﴾ علما و فقها باشند، تام نيست.

ج: قول سوم: فرماندهان لشكر

 قول سوم آن است كه منظور از اين فرماندهان لشگرند؛ فرماندهان لشگر، مرجع امورند. شما هر خبري كه شنيديد به فرماندهان لشگر بگوييد، ﴿ اولي الأمر﴾ به اُمراي سرايا بگوييد. اين سخن، في‌الجمله تام است، نه بالجمله. براي اينكه خبرهاي داخل جبهه را بايد با مسئولين جبهه و فرمانده گردان و تيپ و لشگر درميان گذاشته بود؛ اما خبرهاي كلّي نظام را كه چه مربوط به جبهه، چه مربوط به پشت جبهه، در پشت جبهه به مردم مي‌رسد اين را بايد با چه كسي درميان گذاشت، فرماندهان لشگر كه در پشت جبهه نيستند تا مشكل را حل كنند.

در اين‌گونه از موارد، مرجع حلّ مشكل، فرماندهان لشگر نيستند [چون] آنها در جبهه‌اند. آنكه اساس كار به دست اوست فرمانده لشگر نيست، اين‌هم قول سوم.

 

 

د: قول چهارم: خلفاي چهارگانه

قول چهارم اينكه منظور از اين ﴿اولي الأمر﴾ خصوص خلفاي چهارگانه‌اند، به گمان آنها. اين‌هم تام نيست، براي اينكه اين آيه انقراضي ندارد و خلفاي چهارگانه منقرض شدند. آيا با گذشت و انقراض آن خلفاي چهارگانه، اين آيه هم منقرض شد و ديگر پيامي ندارد يا اين آيه، براي هميشه زنده است؟ اگر اين آيه، براي هميشه زنده است «كما هو الحق»، پس منظور از اين ﴿اولي الأمر﴾، خصوص خلفاي چهارگانه نيستند، اين‌هم قول چهارم.

هـ : قول پنجم: اهل حلّ و عقد

قول پنجم آن است كه منظور از ﴿اولي الأمر﴾ همان اهل حلّ و عَقد امت اسلام‌اند. اين دوتا اشكال دارد: اشكال اول همان است كه آن اهل حلّ و عَقد و اهل مشورت و اعضاي شورا، آنها منقرض شدند و ديگر از آن قِسم مشورت، خبري نيست، مگر اينكه منظور به نحو عام باشد. ثانياً بعضي از اعضاي همين شورا يعني عبدالرحمان‌عوف، خودش مسئله‌دار بود. در شأن نزول آيهٴ ﴿رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَي أَجَلٍ قَرِيبٍ﴾ گفتند گوينده، همين عبدالرحمان‌بن‌عوف بود[6]، همين عبدالرحماني كه عضو شوراست و آن رنجها را در مكه تحمل كرد و به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) پيشنهاد مي‌داد كه به ما اجازهٴ دفاع بدهيد، وقتي دستور دفاع صادر شد گفت: اي كاش! مدّتي به ما مهلت مي‌دادي. خب، چنين آدم ترسو كه نمي‌تواند مرجع تصميم‌گيري باشد. پس منظور علما و فقها نيستند، منظور، فرماندهان لشگر نيستند، منظور، خصوص خلفاي صدر اسلام نيستند، منظور، اهل حلّ و عقد نيستند [بلكه] منظور، خصوص ائمه معصومين(عليهم الصلات و عليهم السلام)اند.

تبيين قول اول در استدلال علامه طباطبائي(ره)

اين راهي است كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در الميزان طي كرده است. فرمودند كه منظور از ﴿اولي الأمر﴾ در اين آيه، مطابق همان ﴿اولي الأمر﴾ در آيه ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[7] است[8]؛ منتها يك نكته مي‌ماند و آن اين است كه اگر ما يك دليل معتبري از خارج داشته باشيم كه منظور از اولواالأمر، خصوص ائمه معصومين‌اند يعني آن حديثي را كه مرحوم امين‌الاسلام در مجمع نقل كرد[9] تفسير باشد، نه تطبيق، نه بيان مصداق كامل. اگر چنين دليلي داشتيم، مي‌توانيم بگوييم كه منظور از ﴿اولي الأمر﴾ معصومين(عليهم السلام)اند. ولي اگر چنين دليلي نداشتيم، در داخلهٴ آيه قرينه‌اي نيست كه منظور از ﴿اولي الأمر﴾  معصومين‌اند، برخلاف آن آيه گذشته. آيه گذشته كه فرمود: ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ در فضاي خود آيه، قرينه بود بر اينكه منظور از اين ﴿اولي الأمر﴾  ائمه معصومين‌اند، چرا؟ چون دستور داد از اينها بالقول المطق اطاعت كنيد. اين اطاعت كه مقيّد نيست، اطاعت از خدا در تمام دستورات او ﴿أَطِيعُوا اللّهَ﴾، اطاعت از رسول خدا در تمام دستورات او ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾. اگر اطاعت، مطلق است «كما هو الحق»، وقتي اطاعتِ مطلق رواست كه آن مُطاع، معصوم باشد. اگر معصوم نباشد گاهي اشتباه بكند، گاهي اشتباه نكند، چطور بر امّت اسلامي اطاعت او بالقول المطلق واجب است؟ از اطلاق امرِ به اطاعت استفاده شد كه منظور از ﴿اولي الأمر﴾  معصومين(عليهم‌ السلام)اند. ولي چنين قرينهٴ داخلي كه در آيه محلّ بحث نيست، قهراً مي‌تواند ﴿اولي الأمر﴾  اين آيه، فرد كاملش ائمه معصومين(عليهم السلام) باشند در زمان حضور و ظهور آنها و در زمان غيبت آنها جانشينان آنها كه فقيه جامع‌الشرايطِ مدير مدبّر است مي‌تواند ﴿اولي الأمر﴾  باشد. اگر حوادث جنگي پيش آمد، به كسي كه هم دين‌شناس است و هم عامل به احكام دين است و هم كارشناس نظامي و سياسي است به چنين آدمي به او ارجاع بدهيد، چون احكام دين كه ـ معاذ الله ـ تعطيل نخواهد بود در زمان غيبت، اگر احكام دين، تعطيل نيست يا بايد به حُكم غير خدا عمل كرد يا به حُكم خدا. عملِ به حُكم غير خدا باطل است بايد به حُكم خدا عمل كرد. عملِ به حُكم خدا يا به وسيله يك فرد غير آشناست يا به وسيلهٴ كارشناس. به وسيله غير كارشناس، باطل است [و] به وسيله كارشناس حق است. آن كارشناسي كه خودش كارآمد باشد يا نباشد، آن نباشد باطل است آن باشد، حق است. پس در زمان غيبت يك كارشناس ديني يعني فقيه كه كارآ و كارآمد باشد يعني عادل و مدير و مدبّر باشد، مي‌تواند مرجع اينها؛ گزارشها باشد. پس در بين اين اقوال پنج‌گانه[10]، هر كدام اينها مشكلي دارند به استثناي آن مختار سيدناالاستاد(رضوان الله عليه)[11] كه آن با اين تتميم، مصون از اشكال خواهد بود يعني اولواالأمر بالاصاله معصومين(عليهم السلام)اند و در غيبت آنها، فقهايي كه جانشينان آنها باشند و ادامه‌دهنده‌هاي راه آنها باشند خواهند بود، اين هم يك مطلب.

جريان نعيم‌بن‌مسعود اشجعي و پرده‌برداري قرآن از توطئه مشركين

همين جريان نعيم‌بن‌مسعوداشجعي [كه] اين در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» بحثش گذشت، براي ارعاب و ترساندن مسلمين و محرومين، ابوسفيان اين نعيم‌بن‌مسعوداشجعي را اعزام كرد. قبل از جريان بدر صغرا، اين نعيم‌بن‌مسعوداشجعي وارد مدينه شد. عظمت مشركين را تشريح كرد، تجهيزات نظامي آنها را بازگو كرد گفت همه اينها صف در صف آمادهٴ حمله‌اند. اين گزارش نعيم‌بن‌مسعوداشجعي وقتي از طرف ابوسفيان به داخلهٴ مدينه رسيد، مردم مدينه را متزلزل كرد[12]. عدّهٴ خاصي كه ﴿فزَادَهُمْ إِيمَاناً[13] بقيه متزلزل شدند، در جريان بدر صغرا.

در اين‌گونه از موارد، قرآن پرده‌برداري كرد چون قرآن هم كتاب دهر است، هم كتاب روز؛ يك قوانين كلي را بگويد كافي نيست، فوراً آيه نازل كرد كه شيطاني آمده، شما را دارد از شياطين ديگر مي‌ترساند، مبادا فريب او را بخوريد: ﴿ذلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ[14] اين واقعاً شيطان است، اين نعيم‌بن‌مسعوداشجعي. اين از طرف ابوسفيان آمده، دوستان خود و پيروان خود را مي‌ترساند، مبادا فريب اين را بخوريد. اين پرده‌برداري قرآن، زمينهٴ فصل سوم بحث را فراهم مي‌كند كه فرمود اگر اين پرده‌برداري نبود، اكثري شما به زحمت مي‌افتاديد و از اين شيطان، تبعيّت مي‌كرديد.

پرسش:...

پاسخ: درست است، اين نص در روايت ابي‌جعفر(سلام الله عليه) را مرحوم امين‌الاسلام نقل كرد[15].

 درباره ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ واولي الامر[16] آنجا همين است كه مي‌فرمايد، فقط معصومين‌اند، چرا؟ چون اطلاق اطاعت، درباره غير معصوم روا نيست. آنجا قول مختار اين بود كه فقط معصومين(عليهم السلام) مرادند؛ اما اينجا دوتا فرق دارد يكي اينكه اصلاً اسم خدا را در اين آيه نبرد، چرا؟ چون مربوط به قضاياي فقهي و قوانين كلّي و اينها نيست [بلكه] مربوط به حوادث جزئي است، حوادث جزئي را كه انسان نبايد منتظر قانون باشد، منتظر رهبري بايد باشد. الآن گزارشي رسيده كه صدّام افلق! از فلان مرز دارد حمله مي‌كند، اينجا ما محتاج قانون نيستيم [بلكه] محتاج هوشِ كارشناسي رهبريم. لذا در آيه محلّ بحث ديگر ذات مقدس الله نامش برده نشد؛ نفرمود «ولو ردّوه الي الله» فرمود شما اينجا مسئله شرعي نيست، قانون كه نيست كه از خدا بخواهيد، اينجا قضاياي شخصي است [و] اين قضاياي شخصي را بايد رهبرانتان حل كنند، اين يك فرق.

فرق ديگر آن است كه در آن آيه، امر به اطاعت بود [ديگر] اطاعتِ مطلق از غير معصوم روا نيست، لذا ﴿اولي الأمر[17] مخصوص معصومين‌اند. اما انجامِ كارشناسي مشكلات نظامي در درجهٴ اول در زمان حضور و ظهور امام معصوم(سلام الله عليه) تنها به دست اوست، در زمان غيبت، به دست نايب اوست كه رهبري را به عهده دارد وگرنه چه بكنند الآ‌ن؟ الآن دشمنها حمله كردند، ما منتظر باشيم كه وجود مبارك وليّ‌عصر بيايد و حل كند، ما به چه كسي ارجاع بدهيم؟ نه به رسول خدا دسترسي نداريم، نه به وجود مبارك وليّ‌عصر(ارواحنا فداه) حالا ما مي‌خواهيم به اين آيه عمل بكنيم ما به چه كسي بگوييم؟ به الله ارجاع بدهيم؟ به وليّ‌عصر ارجاع بدهيم؟

اين دو دليل، نشان مي‌دهد كه ﴿اولي الأمر﴾ در اين آيه با ﴿اولي الأمر﴾ در آيه ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ فرق دارد، آن مسلّماً معصوم است؛ اما اين به دليل اينكه نام مبارك الله برده نشد و قانوني نيست حوادث جزئي است اين را بايد با كساني كه مسئوليت امور مسلمين را دارند درميان گذاشت.

در آنجا سخن از اطاعتِ بالقول المطلق است. در اينجا سخن از اطاعت از قوانين نيست [بلكه] سخن از حلّ مشكلات روز است، لذا نام الله برده نشد و لذا ضرورتي هم ندارد كه منحصر به معصوم(عليه السلام) باشد. اگر منحصر به معصوم بود كه هست، در زمان حضور او و اگر نبود، هر كسي كه وليّ امر است. ما نمي‌توانيم از اين آيه، عصمت را استنباط بكنيم، بعد بگوييم غير معصوم حق ندارد ولي از آن آيه كاملاً مي‌شود عصمت را استنباط كرد.

در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» كه بحثش قبلاً گذشت فرمود: ﴿الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ ٭ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُؤءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ ٭ إِنَّمَا ذلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ[18]؛ فرمود شما ديديد كه كسي آمده و مؤمنين را ترساند و گفت همه مشركين صف در صف، مي‌خواهند عليه شما حمله كنند. اين همان شيطان است كه اولياي خود را مي‌ترساند. مؤمنين، با اين جريان، ايمانشان افزوده شد و تبهكاران يا ضعيف‌الايمان و امثال آنها هستند كه متزلزل شدند: ﴿إِنَّمَا ذلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ﴾ اين نعيم‌بن‌مسعوداشجعي، اين شيطانِ ابوسفيان است. اين فقط براي ارعاب وارد مدينه شد، حرفش را گوش ندهيد[19]. شما در اين‌گونه از موارد، وقتي اين خبر را منتشر نكنيد به مسئولين نظامتان بگوييد، اينها به خوبي استنباط مي‌كنند: ﴿لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾.

آن‌گاه فرمود اگر فضل خدا و رحمت خدا نمي‌بود: ﴿لَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ كه اين فصل سوم بحث است. در اين فصل سوم كه فرمود اگر فضل خدا نبود، اكثري شما تابع شيطان مي‌شديد، معنا اين نيست كه اگر عنايت خدا نبود بعضي از شماها مستقل بوديد، اين‌‌چنين نيست. چون هيچ كسي بدون عنايت الهي راه به جايي نمي‌برد.

تفضل از حق تعالي بودن كليه هدايت‌هاي بشر

چند مطلب در اين فصل سوم منطوي است: مطلب اول آن است كه هر كسي، هر هدايتي نصيب او شده است براساس تفضّل خداست، براساس ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ[20] اين اصل كلّي در سورهٴ مباركهٴ «نور» تبيين شد. در سورهٴ «نور» چند جا اين مضمون آمده است: يكي آيه ده است؛ يكي آيه بيست و آن نهايت، آيه 21 كه در آيه ده، در آيه بيست، اصل مسئله را فرمود و خبر را بيان نكرد ولي در آيه 21 باز كرد و خبر را ذكر كرد.

در آيه ده سورهٴ «نور» فرمود: ﴿وَلَوْ لاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ﴾، خب ﴿وَلَوْ لاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ﴾ چه چيزي؟ خبر نيامده يا جزا نيامده. در آيه بيست هم فرمود: ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ باز هم جزا و خبر نيامده. در آيه بيست ويكم ام به صورت باز روشن كرد، فرمود: ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَي مِنكُم مِن أَحَدٍ أَبَداً وَلكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾؛ فرمود اگر فضل و عنايت الهي نبود، هيچ‌كدامتان راه به مقصد نمي‌برديد. نفس امّاره از درون، ابليس از بيرون اگر نبود هدايت الهي، الهام الهي، گرايش الهي، فرستادن كتاب و رسول شما هم به دنبال شيطان مي‌رفتيد. پس اين حُكم، استثناپذير نيست كه اگر فضل خدا نبود اكثري شما گرفتار شيطنتِ شيطان مي‌شديد و اقلّي، محفوظ مي‌شديد، اين قابل استثنا نيست. مثل اينكه بفرمايد اگر خدا به شما روزي ندهد، اكثري شما مي‌ميريد فقط يك گروه كم زنده هستيد، اين قابل استثنا نيست.

اقوال در نقش و معناي ‌«‌الا قليلا‌» در آيه

اين ﴿إِلَّا قَلِيلاً﴾ چون به اين آيه به اين جمله، ارتباطش سخت بود از نظر آقايان، لذا در كتابهاي تفسير ملاحظه مي‌فرماييد كه به چه زحمتي خواستند اين ﴿إِلَّا قَلِيلاً﴾ را حل كنند. بعضي گفتند كه اين آيه چون سه فصل دارد: فصل اول دربارهٴ نشر اخبار بود؛ فصل دوم دربارهٴ راه علاج بود كه بايد اخبار را به مسئولين نظام گزارش داد؛ فصل سوم درباره مسئله اعتقادي و كلامي است. بعضي گفتند اين ﴿إِلَّا قَلِيلاً﴾ به فصل اول برمي‌گردد، بعضي گفتند ﴿إِلَّا قَلِيلاً﴾ به فصل دوم برمي‌گردد. خب، اين يك تكلّف است. آنهايي كه گفتند به فصل اول برمي‌گردد، گفتند معنا اين است كه «وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ الاّ قليلاً منهم» يعني اكثري گزارش مي‌دهند، مگر يك گروه كم. خب، ﴿إِلَّا قَلِيلاً﴾ كه در آخر آيه است، اين استثنا باشد از خصوص جملهٴ اُوليٰ خب، اين خلاف ظاهر است ديگر، كه مربوط به اخير نباشد [و] مخصوص به جملهٴ اُوليٰ باشد. حالا استثناي عقيب جُمَل متعدّده، اين هيچ‌كس گفت مخصوص جملهٴ اول است؟

بعضي گفتند كه مخصوص جملهٴ دوم است يعني «وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَي الرَّسُولِ وَإِلَي أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ الاّ قليلاً». چون اينها  اين ﴿لَعَلِمَهُ﴾ را به همان رادّين برگرداندند يعني اگر گزارشهايي به شهر رسيد، اگر اين گزارشها را به مسئولين نظامي و سياسي ارجاع بكنند، آنها كه اهل استنباط‌اند بعد از مراجعهٴ به رسول و اولواالأمر مي‌فهمند، آنها كه اهل استنباط نيستند چيزي درك نمي‌كنند، كه اين ﴿إِلَّا قَلِيلاً﴾ براي مردم است يعني كساني كه گزارشها را رد مي‌كنند به رسول اولواالأمر مي‌رسانند تا رسول و اولواالأمر اين گزارشها را تحليل بكنند، كساني كه رد مي‌كنند دو قسم‌اند: اكثري‌شان از اين گزارش چيزي را استنباط مي‌كنند با ارجاع و اقلّي استنباط نمي‌كنند. اين هم خلاف ظاهر است كه ما استثنا كه ﴿إِلَّا قَلِيلاً﴾ است، به آن فصل دوم ارجاع بدهيم و به فصل سوم اصلاً نرسد و ظاهرش همين است كه به فصل سوم برمي‌گردد و اين معنايش اين نيست كه اگر هدايت الهي و عنايت الهي نبود، اكثري شما تابع شيطان مي‌شديد، مگر يك گروه كم، نه! اين مربوط به اصل عنايت و هدايت نيست [بلكه] اصل عنايت و هدايت الهي نصيب همه شده است ﴿هُديً لِلنَّاسِ[21].

 اگر خداوند از جريان نعيم‌بن‌مسعوداشجعي و امثال آنها پرده‌برداري نمي‌كرد و اگر دستور نمي‌داد كه شما گزارشها را منتشر نكنيد و اگر دستور نمي‌داد كه گزارشها را به مسئولين سياسي ارجاع بدهيد، اين شايعه در خيليها اثر مي‌كرد و در افراد كم كه ثابت و پايدار بودند اثر نمي‌كرد، اين است؛ هم معناي باز پيدا مي‌كند، هم اين استثناي عقيب جُمَل عديده كه قدر متيقّنش در جملهٴ اخير است به جملهٴ اخير برمي‌گردد و مشكلي هم ندارد و خلاف ظاهر هم نيست. فرمود اين حادثه كه آمد ما همه شما را روشن كرديم. اگر نبود اين گزارش و افشاي الهي، خيليها فريب مي‌خورديد ما به شما گفتيم آنها تواني ندارند، آنها هيچ قدرتي ندارند شما برويد پيروز مي‌شديد، در اين‌گونه از موارد است كه ﴿لَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلاً﴾.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

1. سوره آل عمران،‌آيه 140

1. سوره نساء ، آيه 59

1. سوره نساء ،‌ آيه 59

2. التفسير الكبير،‌ج10،‌ص113

3. مجمع البيان، ج3، ص126

1. تفسيرالقرآن العظيم (ابن كثير)، ج2، ص316؛ دقائق التأويل وحقائق التنزيل، ص87

1. سوره نساء ، آيه 59

2. الميزان ، ج5 ، ص22

3. مجمع البيان ، ج3 ،‌ص126

1. التفسير الكبير، ج10، ص113

2. الميزان، ج5، ص22

1. مجمع البيان، ج2،‌ ص888

2. سوره آل عمران، آيه 173

3. (سوره آل عمران، آيه 175) مجمع البيان، ج2، ص890

1. مجمع البيان، ج3، ص126

2. سوره نساء ، آيه 59

3. سوره نساء ،‌آيه 59

1. سوره آل عمران، آيات 173-175

1. ر.ك: مجمع البيان، ج2،ص888 و890

2. سوره نحل ، آيه 53

1. سوره بقره ، آيه 185


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق