اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿أَيْنََما تَكُونُوا يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِن عِندِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً ﴿78﴾ مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَكَفَي بِاللّهِ شَهِيداً ﴿79﴾
مقام تشريعي و تكويني حسنه و سيئه
دربارهٴ حَسنه و سيّئه، دو مقام محلّ بحث است. مقام اول، مقام تشريع است و مقام دوم مقام تكوين.
در مقام اول كه ناظر به بحث تشريع است، ذات اقدس الهي جز به نيكي و عدل و احسان، به چيزي امر نكرد و امر نميكند؛ هم با زبان اثبات فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَي﴾ هم به لسان نهي فرمود: ﴿وَيَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾ و در موارد ديگر، نظير سورهٴ «اعراف» فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ﴾ در آيهٴ 28 سورهٴ «اعراف» اينچنين است ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾. چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» بعد از شمارش بسياري از گناهان، در آيهٴ 38 سورهٴ «اسراء» ميفرمايد: ﴿كُلُّ ذلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً﴾.
خب، پس هر چه سِيّء و حرام است هم مَنهي است، هم مكروه خداست، كراهت تشريعي و نهي تشريعي. چون اگر اين كراهت، تكويني باشد، معصيتپذير نيست. ممكن نيست تكويناً خدا چيزي را نخواهد و آن چيز در خارج واقع بشود يا ممكن نيست تكويناً خدا از چيزي نهي بكند و آن چيز در خارج واقع بشود وگرنه ذات اقدس الهي مغلوب عصيان عاصيان خواهد بود، پس در نظام تشريع، آنچه محور امر است، حَسنه است و سيّئه مورد نهي و بُغض و كراهت الهي است.
مقام تكويني حسنه و سيئه
اما در مقام ثاني بحث كه محور تكوين باشد. بحث مبسوطي را سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در كتاب شريف الميزان دارند، در حدود پنج، شش صفحه است[1]. اين پنج، شش صفحه را حتماً مطالعه بفرماييد و بحث كنيد. اين قسمتهاي الميزان در حدّ كفايه و مكاسب نيست كه با يكي، دو بار استاد ديدن حل بشود. هرگز اين را به حدّ كفايه نسنجيد يا در حدّ مكاسب نسنجيد، بسيار عميق است، بسياري از بحثهاي كتاب شريف الميزان فوق اين فكرهاي عادي است.
به هر حال اين پنج، شش صفحه را حتماً به دقّت مطالعه بفرماييد، بعد مباحثه بكنيد، ببينيد كه ايشان نظر شريفشان چيست، خلاصه فرمايشاتشان اين است. ميفرمايند كه حَسنه و سيّئه يا حُسن و قبح اول، از نظام تكويني گرفته شد. اگر چيزي معتدل باشد، ساختار درونياش هماهنگ باشد به هدف، نائل بشود، كمبودي در متن او نباشد، اين ميشود حَسنه و حَسن و خوب و اگر چيزي آفتزده بشود، نقصي از درون يا از بيرون بر او تحميل بشود، آن نظامواري دروني را از دست بدهد در نتيجه، به هدف نرسد، اين ميشود سييّ، بد و خوب در نظام تكوين همين است. چه اينكه ظلم و عدل هم در نظام تكوين همين است. آن درختي كه بارور است، تناور است، رشد ميكند، ميوه ميدهد، آفتي ندارد، درختي است عادل يعني معتدل. آن درختي كه آفتزده است، كمثمر است، درختي است ظالم يعني بيثمر، چون نظام درونياش معتدل نيست. اينكه در سورهٴ مباركهٴ «كهف» فرمود دو باغ براي كسي بود كه هيچكدام از اين درختهاي اين باغها ظالم نبودند: ﴿وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَيئاً﴾ از همين قبيل است يعني هيچكدام از اين درختها، ظالم نبودند، همهشان عادل بودند يعني معتدل بودند يعني نظامواري درونيشان تأمين بود، به هدف رسيدند؛ هم ساختار درونيشان متشكّل بود و هم ميلشان به هدف ميسّر بود، فرمود: ﴿كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَيئاً﴾[2] يعني هر دو جنّت و هر دو باغ، اُكل خود را دادند. «اُكل» يعني خوراكي، يعني ميوه، نه يعني «أكل». فرمود هر دو باغ، اُكل خود؛ ميوه و خوراكي خود را دادند ﴿وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَيئاً﴾؛ هيچكدام از اين دو باغ، ظالم نبودند.
اين ظلم و عدل در نظام تكويني همين است كه اشاره شد. به همين معنا هم حُسن و قُبح و حَسن وسيّي و امثالذلك است كه اين، در نظام آفرينش است.
از نظام آفرينش، به مسائل اعتباري سرايت كرده است. اگر بعضي از كارها مطابق با قانون بود، ميشود حَسنه، بعضي از كارها مطابق با قانون نبود، ميشود سيّئه. سيّئه و حَسنه كه همان حلال و حرام و مانند آن است يعني كار، طوري است كه با نظام قانونمند هماهنگ است، ميشود حَسنه، اگر كار با آن نظام قانونمند هماهنگ نبود، ميشود سيّئه. اين حَسنه و سيّئه كه در نظام طبيعت و تكوين است، از او گرفته شد به نظام اعتبار و شريعت اسناد داده شد، اينهم دو مطلب.
اضافي و نسبي بودن حسنه و سيئه در نظام آفرينش
مطلب سوم آن است كه حوادثي كه به انسان ميرسد، اگر به حال انسان، ملايم باشد و گوارا باشد از او حَسنه انتزاع ميشود، اگر به حال انسان، ناگوار باشد از او سيّئه انتزاع ميشود. قهراً سيّئه و حَسنه از اين جهت، اضافي و نسبي خواهد بود.
همين قصاص كه براي جاني و قاتل سيّئه محسوب ميشود، براي اولياي دَم حَسنه خواهد بود. همان عذابهايي كه خداوند بر كافران مسلّط ميكرد كه ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾[3] براي كافران، سيّئه محسوب ميشد، نسبت به مؤمنانِ محروم، حَسنه تلقّي ميشد و مانند آن.
حَسنه و سيّئه از اين جهت ميشود امر نسبي، پس اصل حُسن و قبح يا حَسنه و سيّئه در نظام آفرينش بود، بعد به مسائل اعتباري سرايت كرد، بعد هم دربارهٴ حوادث، به نسبت افراد، حَسنه و سيّئه فرق ميكند، اين سه مطلب.
نظام احسن جهان در فرهنگ قرآن
نظر شريف قرآن كريم اين است كه آنچه در جهان، هست زيباست و هيچ نقصي در سراسر جهان نيست. اين مطلب، از سه طايفه آيات وقتي كنار هم قرار بگيرند، استنباط ميشود.
طايفهٴ اُوليٰ، آياتياند كه دلالت ميكنند هر چه شيء است مخلوق خداست؛ ممكن نيست چيزي مصداق شيء باشد ولي مخلوق خدا نباشد: «كلّ ما سبق عليه أنه شيء، فهو مخلوق الله سبحانه و تعالي»، براي اينكه فرمود: ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[4]؛ در سورهٴ مباركهٴ «زمر» اين مضمون هست كه هر چه مصداق شيء است مخلوق خداست كه شيئيّت با مخلوقيّت ميشود مساوي: ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ اين طايفهٴ اُوليٰ.
طايفه ثانيه، آياتي است كه دلالت ميكند هر چه را كه خدا آفريد براساس اندازه و هندسه و نظم آفريد كه در آيه دوم سورهٴ «فرقان» فرمود: خداوند كلّ شيء را خلق كرد ﴿فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً﴾؛ براي هر چيزي يك قدر و اندازه و حسابي قرار داد. اين هندسه معرّب اَندزه و مخفّف اندازه است. در بعضي از نصوص و روايات ما كلمهٴ هندسه بر كارِ خدا اطلاق شده است كه خداوند هندسهٴ عالم را تنظيم كرده است[5]. هندسه يعني اَندزه، مخفّف اندازه است، اين همان تقدير است يعني هر چيزي با اندازهٴ مشخص خلق شده است، اين طايفهٴ ثانيه.
طايفهٴ ثالثه آن است كه اين اندازه، زيباست يعني هر چيزي را به آن اندازهاي كه معتدل باشد و مايه زيبايي او باشد خلق كرد و آن اين است كه فرمود: ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾[6]، اين ﴿أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾ كبراست براي آن طايفهٴ اُوليٰ. طايفهٴ اُوليٰ فرمود: «كلّ شيء فهو مخلوق لله سبحانه و تعالي» كه ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[7] اين صغرا. كبرا اين است كه «كلّ ما خلقه الله فقد أحسنه»؛ هر چه را كه خدا آفريد زيبا آفريد ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾ اين غير از آن آيه سورهٴ «طٰه» است كه ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾. آن آيه پنجاه سورهٴ «طٰه» ميگويد خدا هر چيزي را با نظام درونياش آفريد، بعد او را براي نِيل به هدف نهايي رهبري كرد؛ هم مجهّز كرد، هم راه نشان داد، هم هدف. وقتي درباريان فرعون از وجود مبارك موسي و هارون(عليهما السلام) سؤال كردند كه خداي شما كيست? موساي كليم فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾ اين آيه كوچك، سه نظام را تفهيم ميكند: هم نظام فاعلي را كه مبدأ پيدايش همه خداست؛ هم نظام دروني را كه هر چيزي را خدا قانونمند خلق كرد، آنچه شايستهٴ هستي هر چيزي بود به او داد، اينچنين نيست كه موجودي را خلق كرده باشد و او را مجهّز نكرده باشد «از شير حمله خوش بُوَد و از غزال رَم» به هر چيزي كه لايق بود،آنچه را كه بايد به او ميداد، داد: ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾ يعني براي او هدفي مشخص كرد (يك)، راهي را معيّن كرد (دو)، او را وسيلهٴ پيمودن اين راه داد (سه) و رهبري كرد و رساند (چهار) كه ﴿قَدَّرَ فَهَدَي﴾ اگر در سورهٴ مباركهٴ «اعليٰ» آمده است ﴿وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَي﴾[8]، اين جمعبندي شدهٴ آن معارف سورهٴ «طٰه» است.
خب، پس ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾[9] غير از ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾[10] است كه محلّ بحث است. اين ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾ كبراي آن صغراست. صغرا اين است كه ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[11] كبرا اين است كه هر چه را كه خدا آفريد، زيبا آفريد: ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾ براساس اين معيار، سراسر جهان زيباست و هيچ چيزي نيست كه آيت و نشانهٴ خدا نباشد؛ هر چيزي در جاي خود زيباست. لذا سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» كه به عنوان عروس قرآن است، نعمتهاي الهي را ميشمارد و از جنّ و انس اقرار ميگيرد. در حين شمارش نعمتها از جهنّم سخن به ميان ميآورد: ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ٭ يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ ٭ فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾[12] وقتي با چشم مهندِس انسان عالم را ميبيند، هم بهشت زيباست، هم جهنم زيباست. جهنم به قدري زيباست كه ما بعد از مرگ، زيبايي او را ميفهميم. بسياري از ماها از ترس جهنّم، خودمان را تباه نكرديم و نميكنيم ـ انشاءالله ـ و اگر جهنّم نبود، ما اطاعت نميكرديم، آنگاه به كمال انساني نميرسيديم، در قيامت به صورت يك حيوان محشور ميشديم.
قرآن و بيان نظام احسن حاكم بر هستي
خب، پس آنچه را كه قرآن بيان ميكند اين است كه «كل ما صدق عليه أنّه شيءٌ، فهو مخلوق الله سبحانه و تعالي» اين يك مقدمه، «وكلّ ما هو مخلوقٌ لله سبحانه و تعاليٰ، فهو حَسنٌ» اين دو مقدمه، پس «كلّ ما صَدق عليه أنّه شيءٌ، فهو حَسنٌ» اين نتيجه صغرا و كبرا كه از دو طايفه آيه اُوليٰ و ثالثه استفاده شد. لذا قرآن كريم حسنات را مستقيماً به خداي سبحان اسناد ميدهد.
نسبي بودن خير و شرّ در نظام خلقت
اما سيّئه، سيّئه يك امر نسبي است يعني همين جهنّم كه بد است براي تبهكاران بد است وگرنه براي نيكوكاران، رحمت بود، چون او باعث شد كه عدهاي از ترس او تن به گناه ندهند و انسانيّتشان را حفظ بكنند. اگر جهنّم نبود، خيليها دست به گناه ميزدند و به صورت ﴿كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[13] درميآمدند. همان طوري كه بهشت، وجودش در نظام الهي زيباست، جهنم هم وجودش در نظام الهي زيباست. لذا ذات اقدس الهي بهشت را با آن اوصاف ميستايد، بعد در قبال تكتك اينها ميفرمايد: ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾[14] از جهنم هم كه سخن به ميان ميآورد ﴿يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ﴾ ميفرمايد: ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾[15]. همه اينها ذكر نعمهاي الهي است، پس اگر چيزي سيّئه شد يك امر نسبي است نه نفسي. حَسنه هم نفسي است هم نسبي ولي سيّئه نفسي نيست نسبي است؛ هر چيزي در جاي خود خوب است. مثل قصاص، قصاص در جاي خود براي تأمين حيات جامعه چيز بسيار خوبي است، قانوني است عدل (يك)، براي اولياي مقتول تشفّي است و خوب است (دو)، براي قاتل بد است اين (سه). اگر هم قاتل به حدّ الهي تن در بدهد، براي اينكه از عذاب قيامت نجات پيدا كند او را هم چيز خوبي ميداند. مثل اينكه در صدر اسلام وقتي حدود، براي بعضي جاري ميشد، اينها خدا را شكر ميكردند.
ريشهٴ خيرات و سيئات
بنابراين آنچه را كه مصداق شيء است، حَسنه است و همين حوادث، نسبت به بعضي از افراد، ناگوار است از او سيّئه انتزاع ميشود و اينهم به سوء اختيار خود اينهاست. لذا قرآن كريم هر جا سخن از نعمت و حَسنه است، به خودش نسبت ميدهد و هر جا سيّئه هست، ميفرمايد: ﴿بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ﴾[16]، ﴿بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ﴾[17] و امثالذلك است. اين سيّئه، مثل قصاص يك حُكم تأديبي است كه براي تبهكاران تنظيم ميشود. تعدّيب متجاوز، عدل است، اينكه بد نيست. اينكه گفته شد ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[18] از باب مشاكله است وگرنه ذات اقدس الهي، جز نيكي و زيبايي كاري ندارد، براي اين شخص تبهكار سيّئه است وگرنه كارِ تنبيهي خدا عدل است.
نحوه انتساب حسنات به خداوند
اما حَسناتي را كه انسان انجام ميدهد، قرآن كريم ميفرمايد كه آن الهامي كه از درون سرمايهٴ شماست، آن كار خداست كه ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[19] اين (يك). عدلي كه به وسيلهٴ او عبادت كرديد فيض خاصّ خداست كه هِبه الهي است به شما داد اين (دو). شريعتي كه كارتان را براساس آن شريعت انجام داديد، لطف خدا بود به وسيله انبيا به شما فهماند اين (سه). لذا هرگز خودستا باشيد ﴿لَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَي مِنكُم مِن أَحَدٍ أَبَداً﴾[20]؛ اگر لطف الهي نبود، هيچكدام اهل تهذيب روح و تزكيه نفس نبوديد.
فتحصّل كه در مقام اول، حُكم روشن است يعني خدا هرگز به سيّئه و فحشا امر نكرد [بلكه] به حَسنه امر ميكند. در مقام ثاني آنچه فعل خداست، زيباست و آنچه را كه شيء بر او صادق است، مخلوق خداست. اين مخلوق، في نفسه حَسن و زيباست (يك)، نسبت به غير هم حَسن است و زيباست (دو)، بعضي از مخلوقها في نفسه حَسناند و نسبت به بعضي از امور ديگر هم حَسناند نسبت به بعضي از اشياء يا اشخاص، سيّئهاند و اين سيّئه كه امر نسبي است، به سوء عمل خود انسانهاست. لذا ميفرمايد ﴿وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ﴾[21] رحمت را مشروط نميكند ولي سيّئه را مشروط ميكند. اين تقابل نشان ميدهد كه سيّئه ﴿من عند الله﴾ است، «من الله» نيست.
پرسش:...
پاسخ: اما «من الله» نيست «ما اصابكم من سيّئة فمن نفسك» كه در بحث ديروز اشاره شد.
مثلاً آيه 48 سورهٴ «شوريٰ» اين است ﴿وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنسَانَ كَفُورٌ﴾ درباره رحمت نميفرمايد چون او استحقاق داشت، ما به او رحمت داديم. در يكي از بيانات نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفهٴسجاديه اين است «مِنَّتُكَ ابْتِدَاءٌ»[22]؛ خدايا نعمتها و منّتهاي تو ابتدايي است، نه اينكه ما استحقاق داشتيم، به ما پاداش دادي «وَمِنَّتُكَ ابْتِدَاءٌ» مسبوق به استحقاق نيست.
اما در همين آيه فرمود: ﴿وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا﴾ اما ﴿وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنسَانَ كَفُورٌ﴾. چه اينكه مشابه اين مضمون، در سورهٴ مباركهٴ «زمر» به اين صورت آمده است آيه 51 سورهٴ «زمر» اين است ﴿فَأَصَابَهُمْ سَيِّئاتُ مَا كَسَبُوا﴾ يعني محصول كسب اينها كه بد بود به صورت سيّئه، دامنگير اينها شده است.
در سورهٴ «سجده» آيه هفتم، آن كبراي كلي را بيان كرد، فرمود: ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ﴾. در آيه 36 سورهٴ «روم» سيّئه را به كسب مردم اسناد ميدهد، فرمود: ﴿وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذَا هُمْ يَقْنَطُونَ﴾. چه اينكه در آيه دوم سورهٴ «فرقان» فرمود: ﴿الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ يَكُن لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً﴾؛ هر چيزي را به اندازه آفريد، اصل كلي را هم كه در آيه هفت سورهٴ «سجده» بيان كرد، اين اندازه زيباست.
بنابراين حَسنه و سيّئه، تقسيمش مشخص است كه حَسنه هم ﴿من عند الله﴾ هست، هم «من الله»، سيّئه ﴿من عند الله﴾ هست ولي «من الله» نيست.
تحليل طرفداران اخلاق غربي به عدل و ظلم
اما درباره اين قوانين اعتباري آيا عدل و ظلم هم امر نسبي است كه بعضي از طرفداران تفكّر اخلاق غربي ميپندارند يا اينها يك امر واقعي است? عدل و ظلم، از آن جهت كه براي تهذيب انسانهاست و فطرت انسانها ثابت است كه ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[23] اين فطرت، ثابت است، قوانين عادلانه كه به سود فطرت انساني است ثابت خواهد بود. عدل هميشه خوب است و ظلم هميشه بد است؛ هرگز نميشود گفت كه در بعضي از كشورها، عدل بد است و ظلم خوب است. آنها مفهوم را با مصداق اشتباه كردند؛ بعضي از چيزها را عدل ميدانند، بعضي از چيزها را عدل نميدانند، نه اينكه عدل «في نفسه» در بعضي از جاها خوب باشد، در بعضي از جاها بد يا ظلم «في نفسه» در بعضي از موارد خوب باشد، در بعضي از موارد بد. ظلم همهجا بد است و عدل همهجا خوب است؛ منتها در تطبيق ظلم و عدل بر مصاديق، بين صاحبنظران اختلاف هست.
مبارزه اسلام با خرافات و خوشباوريها
مطلب ديگر آن است كه عدهاي در اثر همان تفكّر جاهلي به تطيّر و تشئّم و بدقدمي عادت كرده بودند. عدهاي هم زودباوران و خوشباوراني بودند كه هر حادثهاي را به حساب كرامت و اعجاز ميآوردند. اسلام از آن جهت كه دين عقل و علم است، هم با خرافات دشمنهاي بدانديش مبارزه كرد، هم با پندارهاي خوشباوران و زودباوران دوست مبارزه كرد.
نقل كردند رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) پسري داشت به نام ابراهيم. روزي كه ابراهيمِ پسر رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) درگذشت، آن روز آفتاب منكسِف شد. عدهاي از دوستان زودباور گفتند مرگ پسر پيغمبر در آسمانها اثر گذاشت و مايه انكساف آفتاب و خورشيدگرفتگي شد. نقل كردند رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «إنّ الشمس والقمر آيتان مِن آيات الله يَجريانِ بأمره مطيعانِ له لا يَنكسفانِ لِموت أحد»[24]؛ فرمود شمس و قمر دو مخلوق و دو نشانه از نشانههاي الهياند. پسر من طبق جريان عادي مُرد و آفتاب هم طبق جريان رياضي گرفت، هيچ ارتباطي بين مرگ پسر من و انكساف شمس نيست، شما عالمانه بينديشيد. اينچنين نبود كه از ضعف دركِ دوستان زودباور ـ معاذ الله ـ سوء استفاده كند، چون كسي كه هادي علم است، عالمانه و عاقلانه سخن ميگويد.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
1. الميزان،ج5 ، ص9-15
1. سوره كهف ، آيه 33
1. سوره حاقه ، آيه7
1. سوره رعد ،آيه ؛ سوره زمر، آيه 62
2. ر.ك: الكافي ،ج1، ص158؛ المحاسن ،ج1 ،ص244
3. سوره سجده ، آيه 7
4. سوره رعد ، آيه 16؛سوره زمر، آيه 62
1. سوره اعلي ، آيه 3
2. سوره طه ، آيه 50
3. سوره سجده ، آيه 7
4. سوره رعد ، آيه 16؛ سوره زمر ، آيه 62
1. سوره الرحمن ، آيات43-45
1. سوره اعراف ،آيه 179؛ سوره فرقان،آيه 44
2. سوره الرحمن، آيات 62-77
3. سوره الرحمن ، آيات 44و45
1. سوره بقره، آيه 95؛ سوره نساء ،آيه 62
2. سوره روم ، آيه 41
3. سوره شوري ، آيه40
4. سوره شمس ، آيات7و8
5. سوره نور ، آيه 21
1. سوره روم،آيه36
2. الصحيفة السجاديه ، دعاي45
1. سوره روم ، آيه30
1. الكافي ، ج3، ص 208