اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ وَمَن يُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً ﴿74﴾
دستهبندي افراد در مسئله جهاد در قرآن
افراد، از نظر قرآن كريم دربارهٴ مسائل جهاد به دو دسته تقسيم شدند: عدهاي دنيا را خريدند و آخرت را فروختند؛ عدهاي هم آخرت خريدند و دنيا را فروختند. آنها كه دنيا را خريدند و آخرت را فروختند، همهٴ فيضها را در مدار مسائل دنيايي خلاصه ميكنند و آنها كه دنيا را فروختند و آخرت گرفتند، همهٴ بركات را در مدار فيض اُخروي حساب ميكنند.
اما آنها كه دنيا را خريدند و آخرت را فروختند، در آيهٴ 86 سورهٴ «بقره» گذشت كه فرمود: ﴿أُوْلئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ﴾؛ چون آخرت را فروختند و دنيا را خريدند، سعادت اُخروي براي آنها اصلاً مطرح نيست، لذا اگر نظاميهاي اسلام پيروز شدند و دين را ياري كردند و ضمناً غنيمتي به دست آوردند همين گروه، آن نصرت ديني را غنيمت نميدانند [بلكه] فقط آن بهرههاي مادّي را كه نصيب فاتحين شد، آن را فوزِ عظيم ميدانند؛ ميگويند ﴿يَا لَيْتَنِي كُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً﴾[1]. منظور فوزِ عظيم اين است كه اي كاش ما هم يك غنيمت مادّي نصيبمان ميشد، نه اينكه اي كاش ما هم به جبهه ميرفتيم و دين را ياري ميكرديم، او اصلاً دين را فوز عظيم نميداند. اگر سپري، شمشيري، آهني، اتومبيلي در جريان كنوني يا اسب و استري در جريان گذشته نصيب او ميشد، اين را فوز عظيم ميدانست.
گروه دوم كه دنيا را فروختند و آخرت را خريدند، در همين آيهٴ محلّ بحث مطرح شد كه فرمود: ﴿فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ﴾ براي اين گروه، سعادت به مسائل آخرت برميگردد نه به مسائل دنيا. چون كسي كه دنيا را فروخت ديگر به فكر دنيا نيست، پس به اين فكر نيست كه برگردد و مزاياي جنگ و اعزام به جبهه را دريافت بكند، چون دنيا را فروخت. از اينجا معلوم ميشود كسي مقاتل في سبيل الله است كه هيچ طمعي درباره دنيا نداشته باشد، اين يك مطلب.
يكسان بودن اجر شهيد و فاتح در جهاد
مطلب دوم آن است كه از نظر قرآن كريم، بين شهيد و فاتح فرقي نيست، نه بين شهيد و غير شهيد. يك وقت است كسي به ميدان ميرود در اثر مصالح طرفين يا رعايت مصلحت اسلامي صلحي برقرار ميشود، نظير صلح حُديبيه در اينجا اينها شهيد نشدند ولي ثواب شهيد را هم ندارند، اينها خارج از بحث است. يك وقت است كه جنگ شروع شد، شخص به ميدان رفت؛ اما شهيد نشد، فاتح هم نشد، فرار نكرد تا گرفتار معصيت كبيره بشود ولي نه شهيد شد، نه فاتح. اين نه ثواب شهيد را دارد، نه ثواب فاتح. وظيفهاش كه اعلام آمادگي بود انجام داد؛ اما اين چون از قوّه به فعليّت نرسيد، ثواب شهيد را ندارد. پس همه كساني كه به جبهه رفتهاند اينچنين نيست كه يكسان ثواب داشته باشند، شهدا درجاتشان بالاست و ثواب عظيم دارند. قرآن نفرمود هر كه به جبهه رفت اجر عظيم دارد چه شهيد بشود، چه كارِ عادي داشته باشد، بلكه فرمود هر كس وارد معركه شد يا شهيد شد يا فاتح، اجرشان يكسان است.
اگر كسي نه شهيد شد، نه فاتح خب، اين يقيناً ثواب هيچ كدام را ندارد ديگر. آن تكليف خاصّ خود را انجام داد، ثواب خاصّ خود را دارد، نه اجرِ عظيمي كه همتاي شهيد باشد. قرآن نفرمود هر كس به جبهه برود اجر عظيم دارد [بلكه] فرمود هر كس مبارزه بكند يا شهيد بشود يا فاتح. پس ديگران كه به جبهه رفتهاند ثواب خاصّ خود را دارند؛ اما ثواب شهيد را ندارند. اينكه ذهن آقايان حاضر نبود بپذيرد، براي اينكه شهيد را با فرد عادي داريد ميسنجيد _البته ذهن نميپذيرد_ ولي شهيد را با فاتح بسنجيد، ميبينيد فاتح يا يقيناً بالاتر از شهيد است يا حدّاقل همتاي شهيد، براي اينكه آن تعبيري كه درباره فتح آمده است درباره شهادت نيامده است، آنكه فرمود: «لَضَربة عليٍّ لِعمروٍ يوم الخندق تَعدلُ عبادةَ الثقلين»[2].
خب، پس برابر اين آيات، آنچه مقابل شهادت است فتح است، نه غير فتح. پس اينچنين نيست كه شهيد با غير شهيد يعني با هر كه در ميدان جنگ شركت كرده است همتا باشند از نظر درجه، شهيد با فاتح همتاست.
علت همتا بودن شهيد با فاتح
اما چرا فاتح، همتاي شهيد است؟ براي اينكه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 251 ميفرمايد به وسيله دفاع، جامعه اصلاح ميشود. در همان انقلابي كه به رهبري داود(سلام الله عليه) شكل گرفت و داود، جالوت را كُشت و انقلاب را به ثمر رساند، عدهاي هم بودند براساس ﴿كَمْ مِن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾[3] ميجنگيدند در همان بخش يعني آيهٴ 251 سورهٴ «بقره» فرمود: ﴿فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ﴾، آنگاه فرمود: ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾ اين دفاع، مايهٴ اصلاح جامعه است؛ اصلاح جامعه به بركت فتحِ فاتحان است نه شهادتِ شهيدان، شهادتِ شهيدان زمينهساز است كه عدّهاي تحريك ميشوند، تهييج ميشوند خونبهاي آنها را طلب ميكنند و براي حفظ دِماي آنها جنگ را ادامه ميدهند تا فساد فاسدان را برطرف كنند. شهادتِ شهيدان، زمينهساز است؛ اما فتحِ فاتحان، اصلاح جامعه را به عهده دارد. حالا آنها كه رفتند شهيد شدند البته اجرشان محفوظ است و به لقاءالله رسيدند؛ اما بالأخره جامعه همچنان فاسد است. آن كه آن كاخنشين را به خاك مذلّت ميكشاند، فاتح است. همين رزمندههاي فاتح بودند كه كاخنشينان را از خانههايشان بيرون كردند، با بيرونراندن كافران از كاخ، جامعه اصلاح ميشود. بالاتر از اين آيهٴ 251 سورهٴ «بقره»، آيهٴ چهل سورهٴ مباركهٴ «حج» است. در آيهٴ چهل سورهٴ «حج» خدا فرمود: ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ﴾.
خب، شما در همين انقلاب اسلامي ديديد طاغوت، مسجد جامع كرمان را با همه قرآنها و كتاب شريف دعا و هر چه بود بالأخره طعمه حريق كرد، مراكز ديگر هم همچنين. آن كسي كه ميرود شهيد ميشود البته به لقاءالله ميرسد؛ اما اينچنين نيست كه جلوي صهيونيسم را بگيرد اين رفته شهيد شده؛ اما معذلك «هدمت صوامع وبيع وتهدّموا»، «هدمت صلوات ومساجد يذكر فيه اسم الله و كذلك تهدَّموا»، شهادتِ شهيد زمينهساز است، لذا ذات اقدس الهي اينها را همتا قرار داد. بايد ما بدانيم شهيد كه به آن اوجِ فضيلت ميرسد كه به لقاي خدا راه پيدا ميكند، چه چيزي همتاي اوست. قرآن فتحِ فاتح را همتاي شهادت شهيد ميداند، نه صِرف حضور در جبهه چرا فتح، همتاي شهادت است؟ براي اينكه فتح، عامل احياي دين است.
يك وقت است كه فتح، با خود شهادت حاصل ميشود آن ديگر معادل نيست. از امام سجاد(سلام الله عليه) سؤال كردند كه در اين جنگ چه كسي پيروز شد؟ فرمود اگر خواستي بفهمي چه كسي پيروز شد، هنگام نماز اذان و اقامه بگو ببين نام چه كسي را ميبري؟[4] ما رفتيم اين نامي را كه بنياميّه خواستند فراموش كنند زنده كرديم و برگشتيم. يك وقت است شهادت، عين فتح است كه اين مقابل هم نيست تا انسان بحث بكند فتح، افضل است يا شهادت، اين مجمعالعنوانين است.
يك وقت است كه انسان شهيد ميدهد [و] چندين سال زحمت ميكشند زمينه فراهم ميشود تا به ثمر برسد، نظير انقلاب اسلامي كه از پانزده خرداد مثلاً يا جلوتر، شهادت شروع شد و چندين سال طول كشيد تا انقلاب به ثمر رسيد، آنها زمينه بود. يك وقت است كه نه، شهادت، عين فتح است با يك شهادت اوضاع عوض ميشود؛ آنجا دوتا نيستند تا انسان بحث بكند كه شهادت، افضل است يا فتح. پس محور بحث كاملاً مشخص شد؛ آنجا كه شهادت عين فتح است و فتح، عين شهادت و يك شيء مجمع عنوانين است او دو فوز عظيم را به همراه دارد و خارج از بحث است، چون مقابل هم نيستند تا انسان بگويد كدام افضل است يا همتا هستند.
قابل قياس نبودن اجر شهيدان و فاتحان با ساير رزمندگان
مطلب ديگر آن بود كه صِرف حضور در جبهه، گرچه فضايل فراواني دارد؛ اما نه ثواب شهادت را دارد، نه ثواب فتح را، اينهم دو مطلب.
معادل شهادت بودن فتح در قرآن
سوم آن است كه آنچه معادل شهادت است فتح است، نه صِرف حضور در جبهه، جنگيدن، زدن، خوردن و امثالذلك [بلكه] آن شهادت، معادل فتح است ولاغير، اين سه.
علت همتا بودن فتح با فوز شهادت
چهارم اينكه سرّ اينكه فتح به اوج شهادت ميرسد براي اين دوتا آيهاي كه يكي در سورهٴ «بقره»[5] است ديگري در سورهٴ «حج»[6]. فتح مايه اصلاح جامعه است، فتح مايه إعلاي كلمهٴ حق و حفظ دين است. پس اگر كسي براي آزادسازي بعضي از مناطق نفتي و مانند آن تلاش كرد، اين دنيا را نفروخت [بلكه] اين جزء «مَن قُتِلَ دونَ ماله فهو شهيد»[7] است يعني ثواب اين شهيد را دارد نه شهيد مصطلح باشد. خب، اگر كسي به خانهٴ او حمله كردند بر او واجب است كه دفاع بكند، حالا اگر شهيد شد ثواب هم ميبرد، اينكه جزء شهداي مصطح نيست. اگر به ناموس كسي حمله كردند، اين براي حفظ ناموس خود دفاع كرده است اين يقيناً ثواب خاصّ خود را دارد؛ اما همتاي شهيد ميدان جنگ كه نيست؛ آن شهيد ميدان جنگ «لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِي الْعَلْيَا»[8] ميرود آن براي ناموسالله ميرود [اما] اين براي ناموس خود رفته است؛ كارِ واجبي كرده بر او واجب بود، مستحسَن هم هست، ثواب هم دارد؛ اما اينكه ديگر همتاي شهيد ميدان جنگ نيست.
پس اگر كسي براي آزادسازي آبادان و شكستن حَصر و آزادسازي خرمشهر و اينها رفته جنگ كرده، يقيناً ثواب دارد؛ اما به آن اوج نميرسد. كسي كه رفته «لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِي الْعَلْيَا»[9] و در سايه اين حفظ دين هم تماميّت ارضي محفوظ است، هم استقلال ميهن محفوظ است، هم ناموس و مال محفوظ است آن ميشود ناظر به وجه الله.
پس فتحي كه در قرآن، همتاي شهادت است براي آن است كه [فاتح] «لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِي الْعَلْيَا» [نبرد كرد و پيروز شد]. مشابه همان آياتي كه در اوايل سورهٴ مباركهٴ «انفال» آمده است كه خدا ميخواهد حق را احيا كند، نظير آيهٴ هشت سورهٴ «انفال»: ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾، آيهٴ هفتش اين است كه ﴿وَ يُريدُ اللّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ﴾ حالا معلوم شد كه اگر فتح، بالاتر از شهادت نباشد حدّاقل همتاي شهادت است. آنكه دير به ذهن ميآيد يا اصلاً ذهن او را قبول نميكند اين است كه افرادي به جبهه بروند يكي شهيد بشود و ديگري شهيد نشود، آنگاه اينها در اجر شبيه هم باشند. البته اين را ذهن قبول نميكند و آيه هم اين را نميگويد [بلكه] آيه، بين شهادت و فتح تعادل برقرار ميكند و تعليل ميكند عظمت فتح را، براي اينكه فتح، مايه حفظ دين است [و] شهادت زمينهساز است، اينهم يك مطلب.
در خطر زوال بودن اجر فاتحين
مطلب بعدي نكتهاي است كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) دارند و آن اين است كه فاتح، در معرض خطر هست؛ آن حالتي كه در ميدان جنگ در شب حمله و عمليات داشت، وصيتنامه را تنظيم كرد و بر اساس «لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِي الْعَلْيَا» به ميدان رفت و پيروز شد و فتح كرده است اگر همان حالت را تا آخر عمر داشته باشد يا نه، به فاصلهٴ كوتاهي رحلت بكند، همتاي شهيد است. ولي اگر برگشت به ميدان و دنبال زيد و عمرو گَشت و درجه طلب كرد و مزايا طلب كرد و هر جا نشست گفت ما فتح كرديم، اين كمكم اجر خودش را از دست ميدهد، اين در معرض خطر هست.
شهيد از آن جهت كه وظيفهاش را انجام داد به لقاءالله رسيد و از خطر، رهايي يافت ولي فاتح، اين خطر را دارد. اگر شما كار خيري را انجام داديد اگر اين را در ملأ بازگو كرديد به مردم نشان داديد [و] گفتيد، مثل آن است كه اين برگ لطيف گُل را يكبار لَمس بكنيد. دو بار كه گفتيد، مثل آن است كه اين برگ لطيف گُل را دو بار لمس كرديد. خب، برگ گُل اگر چند بار لمس بشود با دست، دستمالي بشود ديگر ميشود تُفاله؛ ديگر نه آن ظرافت را دارد نه آن بو را. كار خير را كرديد، اگر بخواهيد معطّر باشد و لطيف تركش كنيد، اصلاً نگوييد.
فاتح، اين خطر او را تهديد ميكند كه مكرّر بگويد و ببالد و اجرش را از دست بدهد ولي شهيد اينچنين نيست، اينها مزاياي جَنبي است.
پرسش: ...
پاسخ: خب، شهيد، اجرِ عظيم دارد. فاتح، «بما أنّه فاتح» اجر عظيم دارد ولي اگر بعد از فتح، اين عمل خود را ابطال كرده است اين ديگر فضيلت فتح را از دست داده است. اگر لله بود نبايد بگويد. اگر كسي دنيا را فروخت و آخرت را خريد، بعد ديگر نبايد دنياطلب باشد كه بگويد به من چنين امتيازي بدهيد و گِله كند، اين معلوم ميشود كه هنوز دنياطلب است. حالا بر فرض حقّ او را به او ندادند گِله كند، ناله كند، فرياد كند، اعتراض كند كه چرا به من اين سهميه را نداديد.
بيان معناي «احدَي الحسنيين» در قرآن
مطلب بعدي آن است كه اين ﴿إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾[10] كه در قرآن كريم هست، معنايش اين نيست كه يا ما شهيد ميشويم به فيض آخرت ميرسيم يا فاتح ميشويم و در دنيا معزّزيم و زندگي خوبي پيدا ميكنيم. چون اگر كسي با خدا معامله كرد و دنيا را فروخت، ديگر مسائل دنيوي براي او حَسنه نيست. او به اين طمع نيست كه روزي برگردد پشت جبهه و صاحب مِلك و مال بشود، چون فروخت دنيا را ديگر. پس ﴿إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾ منظور اين نيست كه يا شهيد ميشويم و لقاءالله نصيبمان ميشود يا فاتح ميشويم وضع دنيايي ما خوب ميشود؛ عزيز ميشويم، «صلّ علي» ميگويند، محترم ميشويم، اينها نيست. اينها اوهام است و اگر كسي شرط اوّلش فروش دنيا و خريد آخرت بود، اين هرگز به اين فكر نيست كه زَرق و برقي در دنيا پيدا كند و اين به حساب حَسنه بيايد اين ﴿إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾ نيست. آن ﴿إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» وعده دادند كه مجاهدين في سبيل الله به ﴿إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾ موفق ميشوند، آن عبارت از همين احياي دين است يا شهادت.
در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيهٴ 52 اين بود كه ﴿قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾؛ ما يا شهيد ميشويم كه لقاءالله نصيب ما بشود، يا فاتح ميشويم كه دين را زنده ميكنيم، اينكه حَسنه نيست. حالا شما فرض كنيد اگر كسي يك خانه داشت و اين خانه را فروخت، براي هميشه هم فروخت اين نميگويد يا من شهيد ميشوم و به لقاءالله ميرسم يا برميگردم [و] خانهام را رنگ و روغن ميكنم و فرش خوب در خانهام پَهن ميكنم، اين اصلاً خانه را فروخت. پس ﴿إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾ اين نيست كه يا شهيد ميشويم و اجر آخرت ميبريم يا نه، دنياي پُرزرق و برقي نصيب ما ميشود. حالا اگر كسي دنيا را فروخت ديگر به فكر زرق و برقش نيست، آن ﴿إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾ اين است يا شهيد ميشويم به لقاءالله ميرسيم كه در اين زمينه حالا موفق نشديم دين را زنده كنيم ولي زمينه را فراهم كرديم. يا نه، فاتح ميشويم «لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِي الْعَلْيَا»[11] آن مساجد منهدم، بازسازي ميشود، آن مراكز ويرانشده نوسازي ميشود، آن جامعهٴ فاسد، بَرين ميشود اين ميشود حُسنيين ديگر. برابر آيهٴ 251 سورهٴ «بقره» و آيهٴ چهل سورهٴ «حج» آن حَسنهٴ دوم، احياي دين است. الآن هر كار خيري كه انسان در نظام اسلامي انجام ميدهد اوّلين ثواب را امام راحل و شهدا و فاتحين ميبرند، بعد آنها كه اين كار خير را انجام دادند، چون همهٴ ما در كنار سفرهٴ شهدا و فاتحين نشستهايم پس اين ميشود حَسنه، ﴿إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾، نه اينكه ﴿إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾ اين است كه حالا يا شهيد ميشويم آخرت يا دنياي خوب نصيب ما ميشود. اصلاً دنيا با خوبي سازگار نيست، مثل اينكه آدم بگويد مَزبله خوب، مَزبله ديگر با خوب انسان سازگار نيست. زبالهدان خوب، اصلاً زبالهدان با خوبي جمع نميشود. اگر دنياست و فرومايه است و پَست است و اينها فروختند، هرگز به اين فكر نيستند كه بيايند دوباره دنيا را مرمّت كنند، پس اينها ﴿إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾ دارند يا اعلاي كلمهٴ حق يا لقاءالله.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] - سورهٴ نساء، آيه 73.
[2] - عوالي الّلآلي، ج 4، ص 86.
[3] - سورهٴ بقره، آيه 249.
[4] - ر.ك: الامالي (شيخ طوسي)، ص 677.
[5] - سورهٴ بقره، آيه 251.
[6] - سورهٴ حج، آيه 40.
[7] - من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 95.
[8] - نهجالبلاغه، حكمت 373.
[9] - نهجالبلاغه، حكمت 373.
[10] - سورهٴ توبه، آيه 52.
[11] - نهجالبلاغه، حكمت 373.