اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُم مِن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (89) وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (90)﴾
در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «نمل» برخي از علائم قيامت را مطرح فرمودند به تعبير برخي از مفسّران نظير فخررازي سه علامت اينجا ذكر شده است يكي همان جريان ﴿إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ﴾[1] است دوم ﴿وَيَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَنْ فِي الأرْضِ إلاَّ مَنْ شاءَ الله﴾[2] كه اين نفخه اُولي است سوم ﴿وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً﴾[3] لكن اين ﴿تَرَي الْجِبَالَ﴾ اگر با توجه به آيه 86 ناظر به توحيد ربوبي باشد اين نه مخالف با سياق آيات است نه جزء اشراطالساعه به شمار ميآيد آنگاه تطبيق اين بر حركت جوهري يا بر حركت انتقالي زمين[4] بعيد نيست؛ نميتوان گفت كه چون در سياق آيات قيامت است كاري به قبل از قيامت ندارد زيرا آيه 86 درباره توحيد ربوبي است اين آيه 88 هم درباره توحيد ربوبي [ميتواند باشد].
مطلب بعدي آن است كه همه انبيا از طرف خدا سخن ميگويند سخن گفتن از طرف خدا غير از لسان الله بودن است كه محصول قرب فرايض است سخن گفتن از طرف خدا با نقل آميخته است وقتي رسولي از طرف خداي سبحان سخن ميگويد, ميگويد «قال الله» ولي در قرب فرايض سخن از نقل نيست خود اين لسان, لسان الله است اگر اين لسان, لسان الله است الله در هنگام حرف زدن كه نميگويد «قال الله» الله در موقع حرف زدن كه نميگويد «قل» الله در موقع حرف زدن فقط حرف خودش را ميگويد بنابراين در جريان قرب فرايض اگر انسان كامل لسان الله شد چه اينكه درباره حضرت امير(سلام الله عليه) آمده است كه يد الله است عين الله است و مانند آن اينجا ديگر سخن از نقل نيست منتها در بحثهاي قبل گذشت كه در جريان قرب نوافل ما از فريقين روايت داريم[5] ولي درباره قرب فرايض چنين چيزي نيست به صورت متفرّقه داريم كه امام ميفرمايد من يد الله هستم عين الله هستم جنب الله هستم[6] اما به عنوان اصل كلي كه انسان كامل در اثر قرب فرايض لسان الله ميشود يد الله ميشود چنين چيزي ما تا حال برخورد نكرديم.
مطلب بعدي آن است كه سرّ اينكه ما آيه 82 كه ﴿كَانُوا بِآيَاتِنَا لاَ يُوقِنُونَ﴾ را به «لا يؤمنون» معنا كرديم براي آن است كه مستحضريد يقين نظري مادامي كه به ايمان عملي نرسد سودآور نيست برخيها يقين نظري داشتند يعني از نظر علمي هيچ مشكلي نداشتند ولي باور نكردند آن دو آيهاي كه مربوط به جريان فرعون بود شاهد اين مسئله است كه ﴿جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[7] يعني در بخش نظر، اينها يقين داشتند ولي در بخش عمل باور نكردند آنچه را عقل نظر فهميد عقل عمل نگرفت اينها كاملاً شئونشان جداست تفكيكپذير است و در جريان عالِم بيعمل هم كاملاً بازگو شد كه چگونه انسان، عالماً عامداً معصيت ميكند. بنابراين يقين اگر به ايمان نرسد سودآور نيست آيه ديگر اين بود كه وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) به فرعون فرمود براي تو مسلّم شد آنچه من آوردم معجزه است: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾[8] براي تو مسلّم شد آنچه من آوردم معجزه است خب چرا ايمان نميآوري؟ پس يقين نظري اگر به عقل عملي نرسد بازدهي ندارد از اين جهت ﴿كَانُوا بِآيَاتِنَا لاَ يُوقِنُونَ﴾ يعني «لا يؤمنون» چون اگر يقين هم داشته باشند ولي ايمان نداشته باشند اثر ندارد.
مطلب بعدي آن است كه در آيه 66 سخن از قيامت بود در آيات بعدي سخن از اشراطالساعه مطرح شده است الآن بررسي اعمال افراد در قيامت را طرح ميكنند ميفرمايند: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾ حَسنه يعني چيزي كه عقل بپذيرد نقل بپذيرد يعني شريعت امضا كند يا دستور بدهد اين ميشود حَسنه, مصاديق فراواني دارد مصداق كاملش هم همان ولايت اهل بيت است كه در سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» آيه 23 اين است: ﴿ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً﴾ خب مصداق كامل حسنه در اينجا طبق قرينهاي كه او را همراهي ميكند مودّت اهل بيت است فرمود: ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾ آنگاه ﴿وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً﴾ اين ديگر در آيه بعد نيست جمله بعد همين آيه است خب معلوم ميشود مصداق كامل حَسنه همين ولايت است مصاديق ديگري هم دارد بعضي از مصاديق را قرآن كريم به صورت شفاف روشن كرده بعضي از مصاديق را به صورت عموم بيان كرده.
عمده در آيه محلّ بحث اين است كه ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ﴾ نفرمود كسي كار خوب بكند كار خوب كردن مهم نيست آن قدر بايد اين كار خوب را حفظ بكند كه در قيامت در دستش باشد نه «مَن فعل الحسنة» ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ اينكه امام(رضوان الله عليه) فرمود معيار, حال فعلي است در قيامت هم ميگويند معيار, حال فعلي است چه چيزي آوردي نه چه كار كردي خيليها هستند كار خوب كردند بعد «بدّلوها كذا و كذا» اما وقتي در قيامت سخن از عرض اعمال شد ميگويند چه چيزي آوردي نه چه كردي «مَن فعل الحسنة» را در قيامت به حساب نميآورند «مَن فعل الحسنة و راغب عليها و كان حافظاً عليها و اَدامها حتّي جاءها» ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ يعني وقتي وارد صحنه اعمال ميشود در دستش باشد اين معيار است. اين كار, كار آساني نيست همه اعمال را انسان بايد لله انجام دهد و مواظب باشد كه چيزي كم نياورد ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾ حالا دستش هست ميگويد من اين كارها را كردم.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره بايد حفظ كند اين طور نباشد كه به وسيله سيّئات بعدي يا ندامتهاي بعدي بگوييم ما حالا چرا اين كار را كرديم بسيار خب چهارتا كار خلاف انسان ديد چهارتا ضعف ديد اينكه نميگويد ما چرا براي جبهه زحمت كشيديم يا براي انقلاب زحمت كشيديم اين بايد در دستش باشد خب آن كارها براي رضاي خدا بود كاري كه براي رضاي خداست اگر ديگري خلاف كرده بد كرده كه آدم پشيمان نميشود اين بايد در دست آدم باشد يك وقت است آدم ميگويد ما اين همه زحمت كشيديم خب بالأخره اين همه آدم زحمت كشيد براي رضاي خدا زحمت كشيد و مُزدش هم كه علوم الهي بود فرا گرفت اين علم هم حافظ اوست حالا چهار نفر چهارتا حرف زدند چهارتا حادثه پيش آمد دنيا هم غير از اين نيست دنيا يعني مجموعه همين تلخي و شيرينيها, امتحانها, فراز و فرودها به تعبير شيخ عطار, اگر كسي كار خير كرد و اين كار خير را نگه داشت و ذخيره كرد و نگذاشت آسيب ببيند و نگفت، اين در دستش است يك وقت است كسي باغبان خوبي است ميوه خوبي گُل خوبي تحصيل ميكند اما مرتب اين ميوه را دست ميزند مرتب اين گل را دست ميزند اين است كه پلاسيده ميشود كار خوبي را كه انسان براي رضاي خدا انجام داده هر باري كه اين كار را براي ديگران گفته مثل آن است كه يك بار به اين برگ گل دست بزند خب ده بار كه انسان بگويد اين ديگر پژمرده ميشود وقتي انسان كار را براي رضاي خدا كرد ديگران ميگويند, ديگران ميگويند اين را معطّرتر ميكند ولي خود انسان كه بگويد هر بار كه گفته مثل اين است كه يك بار به اين برگ گل دست بزند اصلاً برگ گل براي آن است كه دست به آن نزنند اگر گفتند كه
در كار گلاب و گل حكم ازلي اين بود٭٭٭ كاين شاهد بازاري وان پردهنشين باشد[9]
اين براي دختر و پسر است اين پسر مثل گلاب است اين اگر در جامعه مطرح باشد خودش را حفظ ميكند اما همين قطرات گلاب كه در برگ گل هست يعني دختر هست اين بايد در حجاب باشد اگر به اين دست بخورد ولو اينكه همان قطره آب است ولي پلاسيده ميشود
در كار گلاب و گل حكم ازلي اين بود٭٭٭ كاين شاهد بازاري وان پردهنشين باشد
يعني مرد ميتواند بازاري باشد اما اين بايد در پرده باشد يعني همين چند قطره كه هست بايد در پرده برگ باشد كه اگر بخواهد اين پرده برداشته بشود ديگر پلاسيده ميشود. به هر تقدير اگر كسي كار خيري كرده هر باري كه اين كار را گفته مثل آن است كه يك بار به اين برگ گل دست زده خب اين كم كم پژمرده ميشود ولي اگر اين راز را نگه داشت و لله بود اين در قيامت با گل معطّر ميآيد ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ آنگاه ﴿فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾ آن خير چيست ذات اقدس الهي ميداند گاهي ميفرمايد: ﴿فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾ گاهي ميفرمايد: ﴿فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[10] گاهي ميفرمايد: ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كلّ سُنْبُلَةٍ مِائة حَبَّةٍ﴾ يكي هفتصد برابر ﴿وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ﴾ يكي هزار و چهارصد برابر ﴿وَاللّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ﴾[11] بنابراين خير، مطلق است حالا ده برابر پاداش ميدهد صد برابر پاداش ميدهد هزار و چهارصد برابر پاداش ميدهد, ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ ديگر به حساب در نميآيد. اجمالاً اگر كسي كار خير كرد و نگه داشت آن قدر اين كار خير قوي و غني بود كه با طامّه موت از بين نرفت در برزخ از بين نرفت در ساهره قيامت از بين نرفت ماندني بود چون ﴿مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ آن را از بين نميبرد يا ضعيف نميكند اين شخص كه ميآيد اين كار خير در دستش است فرمود: ﴿فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾ گذشته از اينكه اين همه عقبات كئود كه عدّهاي در قيامت در رنج هستند اين از آن فزع در امان است اينكه فرمود: ﴿وَهُم مِن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ﴾ اين ناظر به فزع قيامت است كه در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» فرمود فزع اكبر است يك عدّه از فزع اكبر مصون هستند آيات سورهٴ مباركهٴ «انبياء» اين است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي أُولئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ ٭ لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ ٭ لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ﴾ هم رنج از اينها زدوده است هم گنج به اينها تقديم ميشود آن گنج اين است كه ﴿وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ هذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾[12] فرشتگان به ديدار اينها ميآيند ميگويند امروز روز شماست روزي كه به شما وعده داده بودند امروز است خب پس اين هم از فزع، مصون است هم از ملاقات فرشتهها لذت ميبرد هم آن پاداشي كه ذات اقدس الهي عطا ميكند بهتر از حسنهاي است كه او آورده است منتها برخيها خيال كردند كه خب اگر شخصي موحد بود «لا إله الاّ الله» گفت بالاتر از «لا إله الاّ الله» چيست تا خدا بفرمايد ﴿فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾[13] لكن بحث در اين نيست كه خدا بالاتر از «لا إله الاّ الله» به او ميدهد بحث در اين است كه بالاتر از ايمان به «لا إله الاّ الله» را به او ميدهد نه بالاتر از «لا إله الاّ الله» را ايمان به «لا إله الاّ الله» يعني ديدن آفتاب, اگر كسي چشمش را باز كرد و آفتاب را ديد پاداشي كه به او ميدهند به اندازه پاداش ديدن آفتاب است نه پاداشش به اندازه آفتاب, بنابراين بهتر از ايمان به «لا إله الاّ الله» را به او خواهند داد نه بهتر از «لا إله الاّ الله»، ايمان به «لا إله الاّ الله» هم درجاتي دارد. برخيها نظير آنچه در الميزان آمده آيه ﴿وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً﴾ را نظير آيه دو سورهٴ مباركهٴ «حج» يعني ﴿وَتَرَي النَّاسَ سُكَارَي وَمَاهُم بِسُكَارَي وَلكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ﴾ معنا كردند مردم را در قيامت متحيّر ميبيني براي اينكه دفعتاً همه سر از خاك برداشتند كسي هم كسي را نميشناسد اينچنين نيست كه توليد باشد توالد باشد امثال ذلك باشد همه سر از خاك برميدارند كسي هم كسي را نميشناسد خب اينجا كجاست ما اينجا چه ميكنيم چه چيزي همراهمان داريم چون همه اينها تنها محشور ميشوند ﴿وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً﴾[14] آنجا جمع است ولي اجتماع نيست ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[15] هيچ كس هم كسي را نميشناسد لذا مردم متحيّر هستند. در صحنه قيامت اين طور نيست كه ﴿وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب﴾[16] در صحنه قيامت ديگر جبالي نمانده براي اينكه قبل از اينكه قيامت كبرا قيام كند اين جبال, نَسف شده عِهن منفوش شده ﴿كَثِيباً مَّهِيلاً﴾[17] شده اين مراحل كه در بحث ديروز گذشت اين جبال، اينها را پشت سر گذاشتند. بعد از اينكه اين زمين تسطيح شد و تبديل شد به زمين ديگر آنگاه همگان سر از خاك برميدارند ديگر جبالي نيست تا كسي جبال را ساكن ببيند در حالي كه آن متحرّك است. اينكه فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُم مِن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ﴾ اين وضعش روشن خواهد بود اما ﴿وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ﴾ اگر كسي كار بد كرد آن را با توبه اصلاح نكرد الآن هم كه ميآيد اين كارِ بد، طوق لعنت گردن اوست او را كه رها نميكند آن كارِ بد نظير طوق لعنت ميشود كه فرمود اگر كسي بخل بورزد ﴿سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾[18] همين است اينكه ميگويند طوق لعنت همين است اين گردنگير اوست حالا يا نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «يس» آمده كه ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ إِيْدِيهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ﴾[19] يا دارد ﴿فَهُم مُّقْمَحُونَ﴾[20] يا راه ديگري دارد ذات اقدس الهي آيات را از بالا و پايين, شرق و غرب, اَمام و خلف نشان ميدهد اگر كسي همه اينها را پشت سر بگذارد كه ﴿يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ﴾[21] ديگر نه جلوي خود را ميبيند نه پشت سر خود را ميبيند نه كجا ميخواهد برود را ميبيند نه آنچه كرد, خبر دارد كه چه بلايي به سر او ميآورند اين مثل كسي است كه جلوي او سدّ آهني باشد پشت سر او هم سدّ آهني باشد گردن او يعني بين شانه و چانه او هم با آهن بسته باشد اين ميشود مُقمح سر به هواست اين جلوي پا را نميبيند راه را نميتواند ببيند جلويش بسته است پشت سرش بسته است زير پايش را هم نميتواند ببيند يك آدم مستكبر كه عمري را به فساد گذرانده اين است فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ إِيْدِيهِمْ سَدّاً﴾ پس ديدِ جلويش بسته است ﴿وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾ بخواهد پشت سر را ببيند بسته است بخواهد سرش را پايين بياورد زير پاي خودش را ببيند نميتواند براي اينكه از شانه تا چانه را ما بستيم فرمود خيليها اين طور هستند نه از آينده خبر دارند نه از گذشته خبر دارند نه زير پاي خودشان را ميبينند واقعيتي كه ذات اقدس الهي براي برخي از تبهكاران ترسيم ميكند همين است فرمود چنين آدمي ﴿فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ﴾ به دَمَر در آتش ميافتد «إنكبّ» يعني سقوط كرد خب انسان چهرهٴ او سقوط ميكند يا با چهره به آتش ميافتد بايد گفته ميشد كه «فكبّوا علي وجوههم في النار» نه ﴿فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ﴾ گاهي نظير سخنان جناب زمخشري كه بعد هم فخر رازي از همان راه سخن گفته است كلّ اين بدن را ميگويند رَقبه وقتي ميگويند «أعْتِقْ رَقبة»[22] نه يعني گردن را آزاد كن منظور از رقبه، كلّ بدن است يا وقتي ميگويند رأس, چهار رأس گوسفند نه يعني سر, يعني كلّ اين بدن وقتي ميگويند وجه نه يعني صورت, يعني كلّ اين بدن اگر اطلاق وجه, رقبه و رأس بر كلّ بدن رواست اينجا ﴿فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ﴾ به منزله «فكبّوا في النار» است نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» قبلاً بحث شد آيه 94 سورهٴ مباركهٴ «شعراء» اين بود كه ﴿فَكُبْكِبُوا﴾ اين باب فَعْلَلَ براي مبالغه همين انكباب است ﴿فَكُبْكِبُوا فِيهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ﴾ پس ﴿فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ﴾ به منزلهٴ «كبّوا في النار» است شديدترش در همان آيه 94 سورهٴ «شعراء» گذشت كه ﴿فَكُبْكِبُوا﴾ كه به باب فعلله رفته بنابراين ﴿فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ﴾ يعني «كبّوا في النار» گاهي ممكن است كه نه, وجه در مقابل ساير بدن باشد ولي وقتي كسي را به آتش مياندازند گاهي از پشت يا پهلوي راست يا پهلوي چپ باشد گاهي به رو باشد اين ﴿فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ﴾ يعني «كبّوا علي وجوههم في النار» ـ كه «أعاذنا الله منها» ـ هر دوي اينها راه دارد.[23]
عمده آن است كه اينكه فرمود: ﴿هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ ديگر حرف جرّ و مانند آن نظير باء و اينها نياورد نفرمود اين جزا به وسيله آن كار معصيت شماست «جزاء بما كانوا يعملون» نفرمود, فرمود: ﴿هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ آنچه را كرديد همين جزاي شماست به اين صورت در آمده حالا اين تجسّم اعمال است يا راه ديگري است ولي غرض آن است كه اين سيّئات در قيامت به آن صورت در ميآيد آياتي كه دارد ﴿جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[24] منافي با اين تعبيرات بدون باء نيست در يك جاي قرآن فقط آمده ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾[25] آن هم مربوط به سيّئه است درباره حسنه كه ما ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ نداريم براي اينكه جزاي كسي كه حسنه آورد بالاتر و بهتر از اوست نه وفق آن, تنها جايي كه جزا وفق عمل است در سيّئه است البته اين تحديد به لحاظ مافوق است نه به لحاظ مادون مستحضريد كه گاهي تحديد طرفيني است نظير دماي ثلاثه كه كمتر از ده روز حكمش اين است بيشتر از ده روز حكمش آن, گاهي يك جانبه است مثلاً تحديد كُر به ثلاثة اشبار و نصف[26] يعني كمتر از اين نباشد نه اگر بيشتر شد مانعي دارد يا در جريان مسافت سفر كه گفتند هشت فرسخ باشد يعني كمتر از هشت فرسخ نباشد نه اينكه اگر بيشتر از هشت فرسخ شد مانعي دارد اينجا كه گفته ميشود ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ يعني بيشتر از آن نيست نه كمتر از آن نميشود كمتر از آن را ذات اقدس الهي براي بعضيها وعده داد كه تخفيف است عفو است و مانند آن. غرض اين است كه در سيّئات هرگز جزا بيشتر از آن گناه نيست در اين كريمه نفرمود «بما كنتم تعملون» فرمود: ﴿إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ ظاهرش آن است كه عين عمل به همين صورت در ميآيد.
در سورهٴ مباركهٴ «توبه» پنج فرقه را قرآن كريم مطرح كرده حالا اينجا به طور اجمال از دو گروه ياد كرده يك عدّه ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ هستند يك عدّه ﴿مَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ﴾ هستند اما در آنجا پنج گروه را كاملاً از هم جدا كرده فرمود: ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ﴾ اين دو گروه ﴿رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي﴾ كذا و كذا بعد از سابقين و بعد از تابعين، جريان منافقين را مطرح فرمود: ﴿وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفَاقِ﴾ اينها تمرّد كردند ميگويند شيطانِ مارِد براي اينكه اين از صف جدا شده است مَريد از همين قبيل است «مَرَدَه» جمع مارِد است نه جمع مُريد «مَرَده» يعني انسانهای متمرّد, مارد و مريد اينها اوصاف شيطان است ﴿مَرَدُوا عَلَي النِّفَاقِ﴾ يعني تمرّد كردند اينها هم گروه سوم هستند بعد از اينها فرمود: ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾ يك مقدار اطاعت كردند يك مقدار معصيت كردند اينها كساني هستند كه ﴿عَسَي اللّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ﴾ اميد است كه مشمول توبه الهي باشند و در هنگام سنجش اعمال مورد لطف خداي سبحان قرار بگيرند يا در دنيا خدا به اينها توفيق توبه عطا كند اينها آمرزيده شوند ﴿إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[27] بعد از اينها آنگاه در آيه 106 گروه پنجم را ذكر فرمود, فرمود: ﴿وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ يك عدّه سرگردان هستند وضعشان روشن نيست سابقهشان لاحقهشان قدري تيره است قدري روشن است در راه نبودند بالأخره آن طوري كه بايد باشند اينها وضعشان روشن نيست اينها ـ اِرجا يعني تأخير, مُرجئه يعني تأخيرانداز ـ ﴿مُرْجَوْنَ﴾ يعني ارجاء ميشوند يعني كارشان به قيامت تأخير افتاده ميشود تا ذات اقدس الهي در آن روز تصميم بگيرد ﴿وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ حالا ﴿إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ﴾ چون خدا عليم و حكيم است ميداند كه درباره اينها چه تصميمي بگيرد بنابراين ﴿وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ﴾ و اين جز نتيجهٴ عمل خود آنها هم نخواهد بود حالا جناب زمخشري وقتي به اين آيه رسيد ﴿صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي اتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ﴾[28] چون تفكّر فصيحانه و بليغانه هم دارد از بلاغت قرآن و از عظمت فصاحت قرآن چند جملهاي سخن گفته, گفته اين كتاب چقدر شيرين است چقدر بليغ است آنجا كه كار را به خداي سبحان اسناد ميدهد پشت سر آن با جلال و شكوه از اين كار حمايت ميكند وقتي فرمود: ﴿صُنْعَ اللَّهِ﴾ فرمود: ﴿الَّذِي اتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ﴾ وقتي بفرمايد: ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾ ميفرمايد: ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[29] هيچ كس عوض نميكند چون نفي جنس است نه خدا عوض ميكند نه غير خدا, غير خدا عوض نميكند چون قدرت ندارد خدا عوض نميكند چون به احسن وجه آفريد اين طور نيست كه ـ معاذ الله ـ بعداً براي او علمي حاصل شده باشد بعد بفرمايد يك طرح نويي پيدا شده من بر اساس طرح نو وضعيت انسان را عوض كنم.
حرفهاي جناب زمخشري در اين چهار آيه خلاصه ميشود: يكي اينكه گفت: ﴿صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي اتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ﴾ يكي ﴿صِبْغَةَ اللّهِ﴾ كه فرمود: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً﴾[30] يكي ﴿وَعْدَ اللّهُ﴾[31] يكي ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ﴾ در ذيل اين چهار بخش از قرآن كريم خداي سبحان آن كلمات جامع را ذكر ميكند تا نشان دهد اگر چيزي كار خداست كاري است برترين و بهترين كار[32] كه خلقت انسان هم از همين قبيل است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ نمل, آيهٴ 82.
[2] . سورهٴ نمل, آيهٴ 87.
[3] . (سورهٴ نمل, آيهٴ 88) التفسير الكبير, ج24, ص572 ـ 574.
[4] . تفسير القرآن الكريم (ملاصدرا), ج7، ص419; الميزان, ج15, ص402 و 403.
1. الکافی، ج2، ص352؛ صحيح البخاری، ج7، ص190.
[6] . الكافي, ج1, ص145.
[7] . سورهٴ نمل, آيهٴ 14.
[8] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 102.
[9] . ديوان حافظ, غزل 161.
[10] . سورهٴ انعام, آيهٴ 160.
[11] . سورهٴ بقره, آيهٴ 261.
[12] . سورهٴ انبياء, آيات 101 ـ 103.
[13] . ر.ك: جامع البيان في تفسير القرآن, ج20, ص16.
[14] . سورهٴ مريم, آيهٴ 95.
[15] . سورهٴ واقعه, آيات 49 و 50.
[16] . سورهٴ نمل, آيهٴ 88.
[17] . سورهٴ مزمل, آيهٴ 14.
[18] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 180.
[19] . سورهٴ يس, آيهٴ 9.
[20] . سورهٴ يس, آيهٴ 8.
[21] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 105.
[22] . من لا يحضره الفقيه, ج2, ص116.
[23] . الكشاف, ج3, ص388; التفسير الكيبر, ج24, ص575.
[24] . سورهٴ سجده, آيهٴ 17; سورهٴ احقاف, آيهٴ 14; سورهٴ واقعه, آيهٴ 24.
[25] . سورهٴ نبأ, آيهٴ 26.
[26] . الكافي, ج3, ص2.
[27] . سورهٴ توبه, آيات 100 ـ 102.
[28] . سورهٴ نمل, آيهٴ 88.
[29] . سورهٴ روم, آيهٴ 30.
[30] . سورهٴ بقره, آيهٴ 138
[31] . سورهٴ زمر, آيهٴ 20.
[32] . الكشاف, ج3, ص387 و 388.