اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (52) وَأَنجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ (53) وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنتُمْ تبْصِرُونَ (54) أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِن دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (55) فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ (56) فَأنجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِينَ (57) وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَراً فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنذَرِينَ (58)﴾
تتمّه بحثهاي مربوط به حضرت سليمان(سلام الله عليه) اين بود كه چرا اين بانو قبلاً مسلمان نشد و چرا بعداً بدون درخواست معجزه اسلام آورد؟ قرآن كريم به هر دو مطلب عنايت دارد اما چرا قبلاً مسلمان نشد براي اينكه آيه 43 ميفرمايد اين گرفتار قومي بود و سلطان قومي بود كه اساس آن مليّت و مرام و قوميّت, شرك بود ﴿وَصَدَّهَا مَا كَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللَّهِ إِنَّهَا كَانَتْ مِن قَوْمٍ كَافِرِينَ﴾ كسي كه بخواهد در مملكتي حكومت كند كه اساس آن مملكت شرك است اين نميتواند بر خلاف شرك رفتار كند اين مانع اوّلي. بعد جريان سليمان(سلام الله عليه) را هم كاملاً آگاه بود به دليل اينكه گفته بود: ﴿وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا﴾[1] اين حرف اين امرئه است نه حرف سليمان بعد جريان تخت را مشاهده كرد جريان صرح ممرّد را مشاهده كرد دستگاه سليمان را كه قبلاً از دور شنيده بود از نزديك ديد لذا گفت: ﴿أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[2] اگر نيازي به براهين و معجزات ديگر بود درخواست ميكرد.
مطلب ديگر درباره سعادت است سعادت انسان با ايمان و عمل صالح است صِرف اسم كسي را سعيد نميكند البته اوليا موظفاند براي فرزندانشان اسم خوب انتخاب كنند چه اينكه موظفاند آنها را به آداب الهي مؤدّب كنند و قرآن كريم هم فرمود: ﴿قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[3] اما اگر يك اسم عادي براي كسي انتخاب شد اين اسم باعث شقاوت او يا باعث محروميّت او از سعادت نيست و البته خودش هم ميتواند اسم را تغيير بدهد اما به دنبال زيد و عمرو بگردد كه با دعانويسي و مانند آن اسم سعادتآوري براي او انتخاب بكنند اين روا نيست; اينچنين نيست كه اسم, انسان را سعادتمند كند.
مطلب بعدي آن است كه وجود مبارك سليمان(سلام الله عليه) فرمود اگر اينها نيامدند ما با نيروهايي وارد ميشويم كه اينها نميتوانند مقاومت كنند ﴿فَلَنَأْتِيَنَّهُم بِجُنُودٍ لاَ قِبَلَ لَهُم بِهَا﴾[4] مسئله جهاد در اسلام جهاد ابتدايي به معناي قبل از اقامه حجّت چنين چيزي نيست حكّام طاغي كه لشگركشي ميكنند براي كشورگيري چنين كاري با وحي و نبوّت سازگار نيست الآن هم اينجا اتمام حجّت شده است به وسيله نامه, دعوت شده است آن جهادهاي دفاعي كه وضعش روشن است بازگشت جهاد ابتدايي هم به جهاد دفاعي است و مرجع جهاد دفاعي هم دفع است هرگز انبيا حمله ابتدايي ندارند براي اينكه حكّام جائر نميگذارند دعوت انبيا به طبقه محروم برسد به توده مردم برسد اينها به منزله سنگ دهنه جدول آباند كه نه خودشان آب ميخورند نه ميگذارند آب به مزرعه و مرتع برسد اين را بايد از سر راه برداشت اين حاكمان طاغي نه خودشان ايمان ميآورند نه ميگذارند مردم مؤمن بشوند و اگر حجّت الهي بالغه شد آنگاه جنگ شروع ميشود پس بازگشت همه جهادهاي ابتدايي به دفاع است و دفاع هم به دفع طاغي از سر راه است كه نميگذارد دعوت انبيا به گوش مردم برسد وجود مبارك سليمان هم همين كار را كرده ملكه سبا فقط نامه را در جمع دولتمردان خوانده اما به توده مردم نداده مردم را آگاه نكرده حرف وجود مبارك سليمان را به سطح جامعه نرسانده و آنها هدايت نكرده به فرمايش سليمان، بنابراين بايد اين مانع را برداشت همه جهادهاي ابتدايي در حقيقت به دفاع برميگردد بازگشت آن هم به دفع است.
مطلب ديگر اينكه اگر قرآن كريم حرفي را از مسلمانها نقل بكند حرفي را از توده مردم معتدل نقل بكند و ردع نكند و رد نكند معلوم ميشود مورد امضاست اما اگر از يك حكومت كفري از يك دستگاه كافري مطلبي نقل كرد دليل بر امضا نيست جريان حكومت يك زن در حكومت كافرانه منطقه سبا بود اين دليل نيست كه چون قرآن كريم حكومت و ولايت يك زن را نقل كرد زن هم ميتواند سلطان باشد اين بخشي مربوط به جريان بحثهاي گذشته بود.
جريان قوم صالح تناسبي با قصّه وجود مبارك پيغمبر داشت در جريان صالح عدّهاي مكر كردند كه حضرت را از پا در بياورند (يك) و گروهي پيشنهاد تَبييت و بيتوته و شبيخون زدن دادند (دو) اين مكرها و اين تبييت كه براي صالح پيغمبر(عليه الصلاة و عليه السلام) رخ داد براي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم بود تناسبي كه بين جريان صالح و جريان پيغمبر(عليهما الصلاة) دارد باعث شد كه [جريان حضرت صالح(عليه السلام)] در سورهٴ «نمل» كه در مكه نازل شد و در فضايي كه فضاي توطئه و تبييت بود ذكر شود. در جريان صالح ملاحظه فرموديد كه ﴿وَكَانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلاَ يُصْلِحُونَ﴾[5] كار آنها اين بود كه گفتند ﴿تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ﴾ يعني همقسم بشويد به الله كه اين ﴿تَقَاسَمُوا﴾ امر است نه فعل ماضي اين كار را بكنيد ﴿لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ﴾.[6] درباره اينها آيه پنجاه فرمود: ﴿وَمَكَرُوا مَكْراً وَمَكَرْنَا مَكْراً﴾[7] پس هم مكر, مسئله است هم توطئه و تبييت يعني شبانه حمله كردن مطرح است. درباره پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هر دو جريان نقل شده است يكي در سورهٴ مباركهٴ «انفال» است كه قصّه مكر و نقشه كشيدن عليه آن حضرت است آيه سي سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين است: ﴿وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ﴾ آن كاري كه درباره پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) داشتند مشابه همان كاري بود كه درباره حضرت صالح داشتند لذا قصّه حضرت صالح را و موفق نشدن ماكران را و تَدمير الهي را كه در قصّه حضرت صالح اتفاق افتاده بود بازگو فرمود. جريان تبييت همان قصّه ليلةالمبيت است كه وجود مبارك حضرت امير جاي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خوابيد تا آن حادثه رخ ندهد كه آيه 207 سورهٴ مباركهٴ «بقره» در اين زمينه نازل شد[8] آيه 207 سورهٴ مباركهٴ بقره اين است: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾ مرحوم كاشفالغطاء قبلاً هم اين قصّه نقل شد كه ايشان در كتاب شريف كشفالغطاء [ميفرمايد اميرمؤمنان شجاعتر از امام حسين است] گرچه همه ائمه(عليهم السلام) از لحاظ واجد بودن شرايط امامت همه آنان به نصاب لازم رسيدهاند لكن برخيها در بعضي از امور ممكن است كه مظهريّتشان بيشتر باشد بر اساس آن برنامههايي كه دارند آن زمان و زمين اين اقتضا را دارد. وجود مبارك حضرت امير طبق نظر ايشان اشجع از حسين بن علي (عليهما السلام) بود فرمايش ايشان در كشفالغطاء اين است كه سيّدالشهداء(سلام الله عليه) مسلّح بود شمشير در دست داشت كُشت و شربت شهادت نوشيد اما وجود مبارك حضرت امير بدون سلاح در بستر حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آرميد تا چهل شمشيردار از چهل قبيله بريزند او را ارباً اربا كنند[9] خب اين قصّه همان جريان تبييت است ديگر بيتوته كردن و شبيخون زدن و حمله شبانه است.
پرسش: جناب استاد ببخشيد اينجا علم حضرت امير به عنوان علم فوق الحجّه مطرح نيست؟
پاسخ: نه, گاهي ممكن است اينها مطابق ضرورت براي حجيّت براي معجزه و مانند آن به علم غيب عمل كنند ولي حضرت آماده بود به دليل اينكه آن شب هم كه ميداند شهيد ميشود ميرود در جريان شب نوزده ماه مبارك رمضان براي او فرق نميكند اين علم فوق الحجّه يك علم ملكوتي است كه در محدوده فقه جاري نميشود اگر ضرورتي اقتضا كند آنها براي اثبات معجزه و مانند آن خب ممكن است استفاده كنند در جريان ليلةالمبيت بر فرض بگوييم چون علم غيب داشت كه شهيد نميشود رفته, خب در ليله ماه مبارك رمضان چطور؟ آنجا که علم غيب داشت شهيد ميشود وجود مباركي كه تابع محض و سِلم محض ذات اقدس الهي است براي او فرقي بين ليلةالمبيت و نوزده ماه مبارك رمضان نيست. بنابراين اين دو جريان يعني جريان مكر و جريان تبييت و بيتوته و شبيخون زدن كه براي صالح(سلام الله عليه) قبلاً گذشت براي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در راه بود در چنين فضايي قرآن كريم قصّه صالح را در موارد متعدّد نقل ميكند اينجا هم به همان مناسبت است. اما جريان هود مناسبت نزديكي با اين چند قصّهاي كه ياد شده نداشت لذا در سورهٴ مباركهٴ «نمل» به همين پنج قصّه اكتفا شده كه اوّلش وجود مبارك حضرت موسي بود و آخرش هم جريان حضرت لوط است كه از امروز شروع ميشود.
پرسش: اين داستانهايي كه در قرآن آمده گاهي اوقات در تفاسير شيعه و سني كليدواژههايي از آن تهيه ميشود براي مديريتهاي اجرايي اسلامي در چه صورت اينها تفسير به رأي محسوب ميشود؟
پاسخ: اگر ظواهر آيات تأييد ميكند روايت تأييد ميكند تفسير به رأي نيست و قرآن هم يك كتاب جهاني است چون كتاب جهاني است ميشود كاملاً از آن استفاده كرد اينكه مربوط به عصر و مصر نيست اين الي يوم القيامه است وجود مبارك حضرت هم كه ظهور كرد كلّ جهان را مطابق همين قرآن اداره ميكند منتها حالا همان طوري كه اجتهاد در مسئله فقه مطرح است كه فرمود: «علينا القاء الاصول و عليكم التفريع»[10] اين عبارت از اين دو امام همام رسيده است آيات قرآن هم همين طور است اگر كسي مجتهدانه در خدمت قرآن كريم باشد كليدواژه ميگيرد استنباط ميكند تطبيق ميكند بر عصر و مصر تطبيق ميكند و مانند آن منتها همان طوري كه اجتهاد در فقه روشمند است اجتهاد در تفسير روشمند است اجتهاد در اخلاق روشمند است اجتهاد در حقوق و فقه روشمند است همه روشي دارد بالأخره اگر كسي مجتهد در اين رشتهها بود و روشمندانه حركت كرد و به واقع رسيد «فله أجران», اگر روشمند بود مجتهدانه حركت كرد ولي اشتباهاً گاهي خطا كرد «فله أجرٌ واحد».[11]
در جريان حضرت لوط فرمود: ﴿وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنتُمْ تبْصِرُونَ﴾ اين كار, فاحشه است چون فحشاي اين كار و زشتي اين كار خيلي بيّنالغي است اين «تاء» مبالغه روي آن آمده شده فاحشه وگرنه اينچنين نيست كه تأنيث باشد اين خيلي زشت است و شما هم علناً اين را انجام ميدهيد ﴿وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ﴾ يا به معناي اين است كه شما اين كار را زشت ميدانيد و انجام ميدهيد يا به اين معناست كه, در حضور يكديگر انجام ميدهيد آنچه معناي دوم را تأييد ميكند اين است كه در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» فرمود شما در محافل رسميتان در مهمانيهاي خودتان همين كارها را ميكنيد؛ در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» فرمود: ﴿وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ ٭ أَءِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ﴾[12] نادي يعني محفل همين پارتيهاي شبانه همين مهمانيها در حضور يكديگر اين كار را ميكنيد اگر معناي ﴿وَأَنتُمْ تبْصِرُونَ﴾ اين باشد كه شما ميدانيد اين كار بد است انجام ميدهيد آن وقت با آن شدّت و حِدّتي كه اينها داشتند و وجود مبارك لوط و همفكرانش را مثلاً تقبيح ميكردند سازگار نيست اينها اين كار را حلال ميدانستند پاك ميدانستند بعد درباره حضرت لوط و چند نفري هم كه مثلاً از خانواده او بودند الاّ همسرش ميگفتند اينها آدمهاي مقدسياند اينها عقبافتادهاند اينها مرتجعاند ﴿إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ﴾ اينها خشك مقدساند اين چه كاري است چه عقبافتادگي است عصر, عصر علم است! ميبينيد اين حرفي را كه قرآن كريم زد حرف تازه است سرّش اين است كه قرآن كريم فرمود شما تا حدّي جلو آمديد بعد آنجا ايست كرديد و شما جاهل هستيد هم جهل علمي داريد براي اينكه راه قانونگذاري را نميدانيد هم جهل عملي داريد براي اينكه حرف قانونشناس را كه انبياي الهي هستند گوش نميدهيد شما راه به مقصد نميبريد الآن هم همين طور است شما در همين روزهاي اخير شنيديد آذربايجان شوروي سابق بود متأسفانه عدّهاي از همين گروه رژه رفتند خب الآن عصر علم است ديگر بارها به عرضتان رسيده اگر الآن عصر علم نباشد پس چه وقت عصر علم است؟! بيش از آن مقداري كه در كوچه و برزن ما موتور و دوچرخه است بالاي سر ما ماهواره است ماهوارههايي كه الآن بالاي سر ماست از چندين هزار گذشته است خب اگر الآن عصر علم نيست پس چه وقت عصر علم است در چنين عصري يك عدّه كار قوم لوط را جشن ميگيرند و رژه ميروند اين براي چيست؟! قرآن كريم اين را خوب تبيين ميكند ميفرمايد بالأخره شما فقهي داريد اخلاقي داريد حقوقي داريد قانوني داريد اينها سه بخش دارد شما دو بخش آن را گرفتيد يك بخش آن را نگرفتيد به هيچ وجه به مقصد نميرسيد مسائل فقهي ما چگونه است اخلاقي ما چگونه است حقوقي ما چگونه است قانوني ما چگونه است اگر بخواهد روشمند باشد عالمانه باشد بايد سه مقطع را ما طي كنيم ما فقهمان روشمند و عالمانه است چرا؟ براي اينكه يك موادّ فقهي دارد كه در رسالههاست اين مواد بايد از مباني گرفته شده باشد كه مباني آن را قواعد فقهيه و قواعد اصولي مطرح ميكند كه اقل و اكثر حكمش چيست شكّ در مقتضي حكمش چيست شكّ در مانع حكمش چيست خبر واحد حكمش چيست اماره حكمش چيست اصل حكمش چيست اينها مباني است كه اصول معيّن كرده به استناد آن مباني اين احكام و مسائل رساله عمليه تنظيم ميشود خب اين مباني را از چه ميگيريد از منابع ميگيريم منبع ما عقل است و قرآن است و سنّت است و اينها آن وقت يك فقيه با دست پر ميتواند رساله عمليه تنظيم كند يك اخلاق اسلامينويس با دست پر يك حقوقنويس اينچنين است يك قانوننويس اينچنين است شما اين مقدمه قانون اساسي جمهوري اسلامي را كه نگاه ميكنيد ميبينيد همين كار شده, اما آنها حقوق بشر اين طور است قوانين آنها اين طور است اخلاقشان اين طور است فقه و حقوقشان اين طور است که اينها يك موادّ حقوقي موادّ قانوني موادّ اخلاقي موادّ كذا و كذا دارند اين مواد از مباني گرفته ميشود مباني هم مثل استقلال مثل حريّت مثل آزادي مثل امنيّت مثل امانت است كه از اين مباني آن مواد استنباط ميشود اين حق است مهمترين مبنا در بين اين مباني مسئله عدل است عدل يك امر جهانگير و جهانشمول و جهاني است همه معناي عدل را ميشناسند همه هم عدل را قبول دارند عدل يعني «وضع كلّ شيء في موضعه» تا اينجا درست است اما جاي اشيا كجاست جاي اشخاص كجاست چه كسي بايد مصداق عدل را مشخص كند مفهوم عدل خيلي روشن است كه «وضع كلّ شيء في موضعه» اما جاي اشيا كجاست جاي اشخاص كجاست آيا كلب و خنزير با گوسفند يكي است آيا شراب و سركه يكي است آيا زن و مرد يكي است آيا نكاح و سفاح يكي است چون منبع يعني وحي ندارند كتاب و سنّت ندارند به نظر خود بر اساس ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[13] عدل را معنا كردند خب نكاح بايد بر اساس عدل باشد يا نه عدل هم «وضع كلّ شيء في موضعه» است واقعاً اينكه قرآن فرمود: ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[14] سرّش همين است از مواد به مباني ميآيند ولي از مباني نميروند به سراغ منابع بالأخره عدل از مقدسترين واژههاست همه ما قبول داريم و معناي عدل هم روشن است كه «وضع كلّ شيء في موضعه» اين هم همه ما قبول داريم اما جاي اشيا كجاست جاي اشخاص كجاست اينها فرق دارند يا فرق ندارند فرمود آن كه زن را آفريد مرد را آفريد نكاح را براي زن و مرد قرار داد نه زنها با هم و نه مردها با هم اينها صريحاً ميخواهند بگويند كه اين قانوني است بعد بگويند شما عقبافتادهايد خداي سبحان كه «بالعدل قامت السماوات والأرض» نظام را اينچنين قرار داده نادي يعني محفل علناً اين كار را ميكنيد خب اين گروه غير از اينكه ذات اقدس الهي اينها را با سنگهاي آسماني منهدم كند و پودر كند لياقت چيزي را ندارند اينها لياقت دفن شدن را هم ندارند فرمود شما راه را ميبنديد ذات اقدس الهي فرمود: ﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ﴾[15] نسل آينده به وسيله زنهاست آن وقت شما راه را ميبنديد ﴿وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ﴾ آنها گفتند اگر راست ميگويي عذاب الهي بياور و شما مقدسمآب و افراد مرتجع و عقبافتادهايد ﴿فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾ آنگاه وجود مبارك لوط عرض كرد: ﴿رَبِّ انصُرْنِي عَلَي الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ﴾[16] در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» اين بود اما در سورهٴ مباركهٴ «نمل» كه محلّ بحث است حضرت فرمود: ﴿أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنتُمْ تبْصِرُونَ ٭ أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ﴾ جمع بين «إنّ» و «لام» براي تأكيد قبح اين كار است ﴿أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِن دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ مستحضريد كه اگر فرمود ﴿قَوْمٌ﴾ مناسب «يَجهلون» بود اما يك صغرا و كبرايي در همين جمله كوتاه منطوي است «بل أنتم من قوم يجهلون» (يك) چون از قوم جاهل هستيد و هر كس از قوم جاهل بود جاهل است (دو) پس شما جاهل هستيد (سه) اين سه مطلب را با يك جمله ﴿بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ ذكر فرمود اين عبارت قومٌ كذا, قومٌ كذا را در آيه 47 فرمود: ﴿بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ﴾ در آيه 52 فرمود: ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ در آيه 55 هم فرمود: ﴿بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ آنها چه گفتند, گفتند: ﴿أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ﴾ اينها مقدسمآب هستند اينها را بگذاريد كنار به عنوان استهزا اين حرف را زدند بعد فرمود: ﴿فأنجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ﴾ ما وجود مبارك لوط و اهلش را كه گروه كمي هم بودند به استثناي همسرش همه را نجات داديم ﴿قَدَّرْنَاها﴾ اين امرئه را كه اين جزء غابرين و از بين رفتهها باشد ﴿وَأَمْطَرْنَا عَليهِم﴾ بر اين قوم لوط ﴿مَّطَراً فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنذَرِينَ﴾ اين همان خداست طولي نميكشد بالأخره يا اينها اصلاح ميشوند توبه ميكنند يا بساطشان برچيده ميشود اين طور نيست كه جهان همين طور رها بشود اينها با همين وضع رژه بروند! در سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» فرمود فقط يك خانواده به وجود مبارك لوط ايمان آوردند آيه 35 به بعد سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» اين است كه ﴿فَأَخْرَجْنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ٭ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾ يك خانوار بودند همين خانوار اينها بودند خب با اين وضعي كه شما الآن ميبينيد كه از طرفي ملّتي را فقير نگه ميدارند از طرفي كارخانه مشروبسازي درست ميكنند كه او مجبور بشود از همين راه ارتزاق بكند خب اينها جز اينكه ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾[17] به زندگي آنها خاتمه ميدهد راه ديگري نيست اين قرآن كتاب حيات است يعني الي يوم القيامه جاري است حرف, حرف روز است هر وقت اينها بيراهه رفتند همين حرفهاست بالأخره موادّ حقوقيمان فقهيمان اخلاقيمان قانونيمان بايد از مباني گرفته شود مباني بايد از منبع گرفته شود اينها منبع ندارند چون منبع ندارند هوس و ميل خودشان منبع حقوقي است از اين منبع, مباني در ميآورند عدل را از اينجا استفاده ميكنند امنيت و آزادي و استقلال را از اينجا استفاده ميكنند آن وقت عدلي كه با هوا تفسير شده امنيّتي كه با هوس تفسير شده مبناي حقوقي اينها قرار ميگيرد وضع هم همين طور است كه شما در خاورميانه ميبينيد شرق ايران را ميبينيد غرب ايران را ميبينيد جنوب ايران را ميبينيد شمال ايران را ميبينيد ما واقعاً روي ميدان مين هستيم و به بركت كوشش امام راحل و خونهاي پاك شهدا و دعاي زكيّ وجود مبارك حضرت حجّت از امنيت كامل برخورداريم اين فقط به عنايت حضرت است ايران الآن در ميدان مين است ولي حرف اول را ميزند ميدان مين است و ﴿بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[18] شما ميبينيد از هر طرف آشوب است و خطر براي آنهاست آنها دارند خطر ميكنند و ميهراسانند چندي قبل كه عدّهاي آمده بودند اينجا در همين بيداريهاي اسلامي يكي از آمريكا آمده بود با پوزخند ميگفت زمان اتحاد جماهير شوروي ما را ميترساندند ما ناچار بوديم در زيرزمين خانههايمان سنگر درست كنيم اين مسلمان آمريكايي ميگفت به ما ميگفتند روسيه ميخواهد با بمب اتم حمله كند الآن ما را ميترسانند ميگويند ايران ميخواهد با بمب اتم حمله كند حالا ببينيد وضع به كجا رسيده! همين ايرانهراسي را اينها براي آنها تبليغ ميكنند در حالي كه ايران نه قصد اين كار را دارد نه اين كار را اجازه ميدهد منتها بر اساس ﴿لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ﴾[19] نه بيراهه ميرود نه راه كسي را ميبندد نه به كسي هم اجازه ميدهد غرض اين است كه اين قرآن حرف روز را الي يوم القيامه ارائه ميكند. در آنجا فرمود ما غير از بيتي از مسلمين نگذاشتيم.
مسئله ديگر كه فرمود: ﴿بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ برخيها گرفتار جهل علمياند برخي گرفتار جهالت عملياند گاهي نميدانند گاهي ميدانند و عمل نميكنند آن گروه كه نميدانند خب بايد آنها را تعليم داد آنهايي كه ميدانند و عمل نميكنند با تزكيه بايد حل بشود يك بيان نوراني از حضرت امير(سلام الله عليه) هست كه «لاَ تَجْعَلُوا عِلْمَكُمْ جَهْلاً وَ يَقِينَكُمْ شَكّاً إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا وَ إِذَا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا»[20] علمتان را جهل قرار ندهيد وقتي علم به عمل نرسد كالجهل است ديگر يقين وقتي به عمل نرسد كالشك است فرمود: «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لاَ يَنْفَعُهُ»[21] اين از بيانات نوراني همان حضرت است ديگر فرمود برخي از علما هستند كه كُشته جهلاند يعني علم نظري دارند كه چه چيزي بد است چه چيزي خوب ولي عقل عملي كه آن علم را اجرا بكند ندارند وقتي آن عقل عملي را نداشت جهالت جاي آن را ميگيرد اين عقل نظري را دارد لذا عالِم است كه چه چيزي بد است چه چيزي خوب است ولي علم, جزم است جزم تا به عزم نرسد اجرايي نميشود آن كه حرف اول را در بخش عمل ميزند همين عقل عملي است. در سورهٴ مباركهٴ «حجر» بخشي از اين جريان آمده است فرمود: ﴿لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سْكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾ اينها مستانه, نابينايانه حركت ميكنند ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ ٭ فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِن سِجِّيلٍ ٭ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ ٭ وَإِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُّقِيمٍ﴾[22] مُتوسِّم يعني وَسمهشناس كسي كه آثار فرهنگي ميشناسد آثار باستاني ميشناسد اين را ميگويند متوسّم, سِمه, وَسمه يعني علامت سيما يعني علامت نه يعني صورت اگر كسي متوسّم بود ميراث فرهنگيشناس بود وسمهشناس بود آثار باستانيشناس بود اين ميتواند كاملاً بررسي كند ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ﴾ و سر راه شما هم هست در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بعد از قصّه ثمود كه از آيه 73 شروع ميشود قصّه لوط را شروع ميفرمايد كه ﴿وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَاسَبَقَكُمْ بِهَا مِن أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ ٭ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِن دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ ٭ وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ ٭ فَأَنْجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ ٭ وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ﴾[23] كه اين بخش با سورهٴ مباركهٴ «نمل» و اينها مطابق است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ نمل, آيهٴ 42.
[2] . سورهٴ نمل, آيهٴ 44.
[3] . سورهٴ تحريم, آيهٴ 6.
[4] . سورهٴ نمل, آيهٴ 37.
[5] . سورهٴ نمل, آيهٴ 48.
[6] . سورهٴ نمل, آيهٴ 49.
[7] . سورهٴ نمل, آيهٴ 50.
[8] . الامالي (شيخ طوسي), ص252 و 253.
[9] . كشفالغطاء (ط الحديثة), ج4, ص294.
[10] . وسائل الشيعه, ج27, ص62.
[11] . الصراط المستقيم, ج3, ص236; سنن الترمذي, ج2, ص393.
[12] . سورهٴ عنكبوت, آيات 28 و 29.
[13] . سورهٴ جاثيه, آيهٴ 23.
[14] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 179.
[15] . سورهٴ بقره, آيهٴ 223.
[16] . سورهٴ عنكبوت, آيات 29 و 30.
[17] . سورهٴ حاقه, آيهٴ 7.
[18] . سورهٴ رعد, آيهٴ 28.
[19] . سورهٴ بقره, آيهٴ 279.
[20] . نهجالبلاغه, حكمت 274.
[21] . نهجالبلاغه, حكمت 107.
[22] . سورهٴ حجر, آيات 72 ـ 76.
[23] . سورهٴ اعراف, آيات 80 ـ 84.