اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ قَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَيْءٍ نَحْنُ وَ لاَ آبَاؤُنَا وَ لاَ حَرَّمْنَا مِن دُونِهِ مِن شَيءٍ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَي الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاَغُ الْمُبِينُ (35) وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَي اللَّهُ وَ مِنْهُم مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلاَلَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (36) إِن تَحْرِصْ عَلَي هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي مَن يُضِلُّ وَ مَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ (37)﴾
مشركان كه اين شبهه را داشتند نشان آن است كه اين يك مكتب بود نه تنها تفكر يك گروه خاص به دليل اينكه ذات اقدس الهي ميفرمايد: ﴿كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ مشركان عهد كهن و عهد جديد اينها دو گروه شدند گروهي از اينها همان تودهٴ مردم بودند كه اهل تحقيق نبودند بر اساس سنتهاي جاهل ميگفتند ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَي آثَارِهِم مُهْتَدُونَ﴾[1] محققانشان، صاحبنظرانشان در اثر يك مغالطه بين ارادهٴ تكوين يا تشريعي ميگفتند ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَ لاَآبَاؤُنَا وَ لاَحَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ﴾[2] ذات اقدس الهي پاسخ دادند به اينكه اينچنين نيست خداي سبحان نسبت به ديگران مثل شما هدايت را اعمال كرده است منتها يك عده پذيرفتند يك عده نپذيرفتند، خب.
اين همه افرادي كه مهتدياند و وثن و صنم را باطل ميدانند بتپرستي را باطل ميدانند آنها چه، دربارهٴ آنها چه ميگوييد مگر ذات اقدس الهي دو تا اراده دارد بردگان را دو گونه اداره ميكند يا يك گونه اراده ميكند ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[3] است بعضي ميپذيرند بعضي نميپذيرند اگر چنانچه شما بخواهيد از فعلتان پي به ارادهٴ خداي سبحان ببريد خب از هدايت مهتديان هم پي ببريد كه خداي سبحان اراده كرده است كه هدايت كند و اصل جامع اين است كه ذات اقدس الهي از نظر تكوين بشر را آزاد گذاشته، از نظر تشريع از همگان هدايت را خواسته اين دو امر، هر كس هدايت الهي را بپذيرد خداي سبحان او را تأييد ميكند به هدايت برتر نائل ميكند اين سه امر، هر كس ادبار بكند ﴿نَبَذَ فَرِيقٌ ... كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[4] خداي سبحان او را مهلت ميدهد اين چهار امر، اگر راه توبه را عمداً عالماً عامداً به روي خود بست از آن به بعد خدا او را اضلال ميكند اين پنج، امر و معناي اضلال هم امر عدمي است نه امر وجودي شش امر، و معناي عدمي بودن اضلال هم اين است كه او را به حال خودش رها ميكند توفيقي به او عطا نميكند، فيضي به او عطا نميكند آن لطف خاص را از او دريغ ميدارد و مانند آن.
لذا فرمود به اينكه اگر از فعل بشر و وصف بشر كسي بخواهد به ارادهٴ خداي سبحان پي ببرد خب افراد ديگري كه مؤمناند چطور و انبياي ديگر آمدند قبل از اسلام و قبل از پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دعوت الهي و دعواي خود را ارائه كردند ﴿فَمِنْهُم مَّنْ هَدَي اللَّهُ وَ مِنْهُم مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلاَلَةُ﴾ اين يك پاسخ جامعي است نسبت به هر دو گروه.
اما اينكه فرمود: ﴿فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ﴾ منظور اين نيست كه آنها بالأخره مُردند و از بين رفتند خب بالأخره پايان زندگي هر كسي مرگ است و خداي سبحان آنها را به مقابر ارجاع نداده كه برويد قبرستانها و گورستان ببينيد خب بالأخره مُردند اين مرگ اينها انكار نميكنند خداي سبحان اينها را به آن آثار باستانيشان ارجاع ميدهد ميفرمايد برويد آن ويرانههايشان را ببينيد آن ساختمانهايشان را ببينيد آن زندگيشان را ببينيد آن آثار بهجاي ماندهشان را ببينيد كه اينها چطور زندگي ميكردند با مُصرف بودن و مُترف بودن يك، چگونه سقوط كردند دو، شما اگر آثار باستاني شناسيد هم از قدرت و عظمت آنها باخبر ميشويد، هم از سقوط و هبوط اينها مستحضر ميشويد ما كه نميخواهيم بگوييم آنها از بين رفتند تا شما بگوييد كه ما هم ميدانيم از بين رفتند، اگر سخن از مرگ بود كه خدا به قبرستان ارجاع ميداد الآن سخن از ارجاع به قبرستان نيست به آن آثار فرهنگي و آثار به جا مانده و آثار باستاني ارجاع ميدهد ميفرمايد: ﴿فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ﴾.
اما دربارهٴ اين سؤالات كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وسيلهٴ امن بود آيا اين وسيلهٴ امن بودن براي انبياي ديگر هست يا نه؟
ثبوتاً امكان دارد ولي در قرآن چنين وعدهاي ذات اقدس الهي به هيچ امتي نداد فقط به امت مرحومه وعده داد به مردم فرمود مادامي كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در بين شما هست خدا شما را به عذاب طوفان و خسف و زلزله و نظير ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَ ثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً﴾[5] و اينگونه از عذابها شما را معذّب نميكند در سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين آيه گذشت كه ﴿وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ مَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾[6] فرمود مادامي كه وجود مبارك آن حضرت در بين مردم هست خدا آنها را به اين عذابها تعذيب نميكند آيهٴ 32 و 33 از سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين بود آنها گفتند ﴿اللَّهُمَّ إِن كَانَ هذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ نظير عذابهايي كه بر اُمم ديگر نازل ميشد آيه نازل شد كه ﴿وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ﴾ اين عذابهايي كه براي اُمم ديگر بود براي اين امت مادامي كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در بين اين امت زندگي ميكند نيست و مادامي كه اينها استغفار بكنند عذاب نيست، اين دومي مشترك بين همهٴ اُمم هست هر امتي اگر اهل توبه و انابه و استغفار باشد از عذاب الهي مصون است اما هر امتي در اثر بودن پيامبرشان در بين آنها از امت مصون باشد اينچنين نبود در حالي كه انبياي ديگر در بين امتشان بودند خدا آن پيامبر را نجات داد و بقيه را يا به دريا ريخت يا گرفتار خسف كرد يا گرفتار طوفان كرد كه ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَ ثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾[7].
پرسش...
پاسخ: ممكن است ولي اين تعبير وارد نشده البته ممكن است ثبوتاً امكان دارد اما ظاهراً در اين كريمه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را شامل ميشود.
پرسش...
پاسخ: بله، بله حضور عنصري آن حضرت است وگرنه خب وجود مبارك روح مطهرش كه براي هميشه هست.
وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه بعد از رحلت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد كه دو امان از طرف خداي سبحان براي شما مردم بود يكي رفت ديگري را در يابيد اين معلوم ميشود وجود عنصري حضرت است اينكه در نهجالبلاغه است اين است كه «كان في الأرض أمانان من عذاب الله»[8] اين را بعد از رحلت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود، فرمود خداي سبحان دو امان، دو چيز را وسيلهٴ امنيت و امان مردم قرار داده بود، يكي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يكي استغفار، فرمود چون آن حضرت رحلت كرد اين سبب اول از دست شما رفت، دومي را در يابيد يعني استغفار را اين معلوم ميشود همان وجود عنصري حضرت است.
مطلب ديگر اينكه در اين آيه فرمود: ﴿فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ﴾ كه چگونه ذات اقدس الهي اينها را ساقط كرده به عذاب الهي معذّب كرده و آثار اينها را از بين برده و اين ميشود جزء سُنن الهي، سُنت الهي چهار بخش است، يك بخش مربوط به حسنات است، يك بخش مربوط به سيئات، بخش حسنات هم دو قسم است، بخش سيئات هم دو قسم است قهراً ميشود چهار قسم، در بخش حسنات هر كس در مسير مستقيم باشد فيض ذات اقدس الهي به او ميرسد اين دو قسم است گاهي يك امت در مسير مستقيم است، گاهي يك فرد در مسير مستقيم هر كس در مسير مستقيم باشد چه فرد، چه جامعه هر دو قسم فيض خدا قطعي است اين ﴿وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ﴾[9] در قبال ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾[10] است خب ﴿مَن يَتَّقِ اللَّهَ﴾ چه فرد، چه جامعه اگر جامعه باتقوا باشد ﴿يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً﴾ فرد با تقوا باشد ﴿يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً﴾.
پس در بخش حسنات و مغفرت و نعمت دو قسم است يك قسم مربوط به فرد است يك قسمت مربوط به جامعه و هر دو ضروري است و هيچ كدام تخلّفپذير نيست اما آن دو بخشي كه مربوط به سيئات و معاصي است در قرآن اينچنين نيامده كه اگر هر فردي گناه كرده است ما فوراً او را ميگيريم اين را ممكن است مهلت بدهد ولي اگر جامعهاي، امتي به طرف تباهي رفت آن وعيد در قرآن كريم هست كه فرمود: ﴿لكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ﴾[11] اگر قريهاي به طرف تباهي بروند ما آنها را ويران ميكنيم البته تمام وعيدهاي الهي احتمال عفو در آن هست مادامي كه وعيد باشد نه خبر، اما وعيد دربارهٴ جامعه هست كه اگر جامعهاي به طرف فساد رفت هيچ كسي ديگري را امر به معروف نكرد نهي از منكر نكرد چنين جامعهاي مستحق سقوط است اما اگر جامعهاي به طرف صلاح و فلاح حركت ميكند بعضي افراد در بين آن جامعه تبهكاري دارند اينچنين نيامد كه ما حتماً با عذاب حيات آنها را از بين ببريم اينها را ممكن است به عذاب برزخ و قيامت گرفتار كنيم.
پس دو قسم مربوط به سيئات و اعذاب الهي است دو قسم مربوط به حسنات و نعمت الهي، دربارهٴ نعمت هر دو قسمش انجاز شدني است و حتمي است، دربارهٴ سيئات آن مقداري كه يقيني است اگر امت به طرف فساد برود خداي سبحان آنها را كيفر ميكند اما حالا فرد اگر رفت حتماً كيفر بكند اين شايد نباشد.
مطلب بعدي آن است كه در اين قسمت فرمود: ﴿إِن تَحْرِصْ عَلَي هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي مَن يُضِلُّ﴾ اين كمال وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است همان آيهٴ ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً﴾[12] آن آيهٴ ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾[13] كه نشان ميدهد وجود مبارك حضرت خيلي علاقه داشتند علاقه شديدي داشتند به هدايت مردم در پايان سورهٴ مباركهٴ «توبه» هم فرمود به اينكه ﴿حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ آيهٴ پاياني سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين است ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ اين خيلي علاقهمند است كه شما هدايت بشويد اين ﴿إِن تَحْرِصْ عَلَي هُدَاهُمْ﴾ شرط مصطلح نيست يعني گرچه شما حريصايد علاقهٴ شديد داريد به هدايت اينها اما بنا بر اين نيست كه ما كسي را با جبر هدايت كنيم ما عقل داديم، فطرت داديم، وحي و نبوت و رسالت و امامت را در دسترس او قرار داديم كه او به آنها مراجعه كند اين عمداً به سوء اختيار خود ﴿نَبَذَ ... كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ چنين كسي ﴿حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلاَلَةُ﴾ و خداي سبحان اينها را ديگر هدايت نميكند.
پس ﴿إِن تَحْرِصْ عَلَي هُدَاهُمْ﴾ ضمن اشاره به كمال و لطف و صميميت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود به اينكه هدايتي كه خداي سبحان بخواهد به اينها بدهد توفيقي به اينها بدهد اين شرايطي دارد ساليان متمادي ما لطف را به اينها ارزاني داشتيم اينها بيراهه رفتند ﴿فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي مَن يُضِلُّ﴾ و اضلال خدا هم به همان معناي عدمي است ميفرمايد به اينكه نه تنها الآن اينها از فيض ما بهرهاي ندارند در موقع حساب و تطاير كتب و صراط و مواقف قيامت هم كسي به دادشان نميرسد اينها هيچ ناصري ندارند ما هم كه وليّ اينها هستيم اينها را تحت سرپرستي خود قرار نميدهيم.
پس بنابراين اينها نه در دنيا هادي دارند نه در آخرت ناصر براي اينكه همهٴ اين راهها را به روي خودشان بستند ديگر ﴿يَبْغُونَهَا عِوَجاً﴾[14] شدند ﴿فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي مَن يُضِلُّ﴾ اين يك، ﴿وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ﴾ اين دو.
پرسش...
پاسخ: بله، در آن روايات كه ائمه(عليهم السلام) فرمودند: «ان قلوبنا اوعية ارادة الله» يك، «ان الامام وكر لإرادة الله» دو، اين روايات فراوان است «وَكْر» يعني آشيانه فرمودند ارادهٴ ذات اقدس الهي به منزلهٴ طائر ملكوتي است او اگر بخواهد در جهان خلقت پرواز كند آشيانهٴ ارادٴ الهي قلب وليعصر است در اين قلب اين اراده آشيانه دارد وَكْر دارد اما او بايد اراده بكند ديگر اين مرغ ملكوت را بايد او زنده كند تا در اين آشيانه پر بكشد بنشيند اما اگر او اراده نكرده چه، «ان قلوبنا اوعية ارادة الله» اين روايات در ذيل آيهٴ ﴿وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ﴾[15] آمده، خب حضرت فرمود دلهاي ما وعاي ارادهٴ خداست خب خدا بايد اراده بكند تا در اين ظرف مستقرّ بشود يا نه، اگر او اراده نكرد چه، فرمود خداي سبحان اراده ندارد كه اين افراد تبهكار را به مقصد برساند براي اينكه اينها ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾[16] ﴿وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾ فرمود اينها نه در دنيا هادي دارند نه در آخرت.
اما جريان عصمت كه سؤال ميشود، عصمت بالغه كه از مَهد تا لحد، از دوران كودكي تا دوران ارتحال، از نظر عمودِ زمان، از جهت حوزهٴ عمد و سهو و خطا و غفلت و امثال ذلك در حوزهٴ انديشه، از نظر سلطهٴ شهوت و غضب و مهار كردن آنها در حوزهٴ عقل عملي به اين معناي جامعالاطراف براي غير پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و ائمه(عليهم السلام) اثباتش دليل ميطلبد نسبت به اين ذوات مقدس بيّنالرشد است اين مطلب اول.
اما مراحل پايينتر اين اثبات امكان دارد البته كسي معصوم بشود منتها زمان قبل البلوغ را كه نميتواند تأمين بكند و خطا و سهو و نسيان را هم كنترلش كار آساني نيست بله، كسي ميتواند به جايي برسد كه حتيالامكان گناه نكند، خيالِ گناه هم نكند اين ميشود عدالت كامله نه عصمت، عصمت آن است كه اصلاً سهو و نسيان نكند مگر آدم ميتواند آن قدر خاطراتش را كنترل كند كه هيچ سهو نكند، مظهر ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً﴾[17] بشود اين كه مظهر ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً﴾ بشود آن كار آساني نيست فقط انبياي الهياند كه ذات اقدس الهي فرمود اينها را من خودم پروراندم آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه در نهجالبلاغه هست همان بيان در بيان نوراني امام عصر(ارواحنا فداه) در توقيعات مبارك آن حضرت هم هست هم امام اول اين را فرمود هم امام آخر، آنكه در نهجالبلاغه هست اين است كه «نحن صناع ربنا و الناس بعد صناعه لنا» همين در توقيع مبارك حضرت هم هست فرمود ما صنيع خداييم اين فعيل به معناي مفعول است ما مصنوع خاص خدايي خدا روي ما خيلي سرمايهگذاري كرده، خب البته خدا ﴿خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[18] است همه را خدا آفريده اما مصنوع ويژه اوييم اين را خداي سبحان با دست خودش ساخته، قلب خودش را به قلب اينها مطهر كرده و امثال ذلك.
پرسش...
پاسخ: بله، نه صنائعنا، آنها براي ما خلق شدند يعني ما هدف آنهاييم، ما اسوهٴ آنهاييم اينها خلق شدند كه به ما اقتدا كنند نه اينكه صنائعناابنأبيالحديد در ذيل اين جملهٴ نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه «فانا صنائع ربنا و الناس بعد صنائع لنا»[19] تعبير تُند و بلندي دارد كه «نحن عبيد الله و الناس عبيد لنا»، خب اين را در فضاي اهل سنّت ميشود گفت براي اينكه آنها وقتي بگويند عبيد يعني شاگردان ما هستند به اين معنا اما در اين فضا اگر كسي بگويد شيعه را متّهم به غُلوّ ميكنند اين ابنابيالحديد است كه بالصراحه در شرح نهجالبلاغه در ذيل همين حديث نوراني ميگويد وقتي عليبن ابيطالب فرمود: «فانا صنائع ربنا و الناس بعده بعده صنائع لنا» در برخي از نقلها «بل خلقه صناعه لنا» يعني «عبيد لنا» اگر سخن از ناس باشد اين دايرهاش محدود است اگر سخن از خلق باشد دايرهاش وسيعتر است سماوات و ارض و جبال و براري و صحاري را همه را شامل ميشود كه اينها براي مايند، آنها براي انسان كاملاند و البته انسان كامل نسبت به كل جهان همان سلطهاي را دارد كه روح ما نسبت به اعضا و جوارح و مجاري ادراكي و تحريكي ما آن سلطه را دارد يكي از خواص ولايت كلي اين است كه روحِ وليّ نسبت به كلّ عالم به منزلهٴ نفس است و كلّ عالم به منزلهٴ بدن اگر وليّ خدا حالا يك وقتي سخن از شقّالقمر است كه معلوم اگر يك وقتي شقّالارض شد كه موساي كليم گفت ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾[20] اين شده شقّالارض اگر شقّ دريا شد ﴿أَنِ اضْرِب بِعّصَاكَ الْبَحْرَ﴾[21] ميشود شقّالبحر اگر يك وقتي جوشاندن چشمههاست از يك سنگ ﴿اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ﴾[22] اين ميشود شقّالحجر، شقّالحجر هست، شقّالبحر هست، شقّالارض هست، شقّالقمر هست براي اينكه همه اينها به منزلهٴ ابدان آن وليّ كاملاند.
اين معارف در اهل سنّت متأسفانه نيست اينها براي اينكه مسئلهٴ سقيفه را توجيه كنند غدير را حذف كردند براي اينكه دست خيليها به خلافت برسد نبوت را پايين كشيدند در آن بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) كه دعاي عصر غيبت است خيلي مطلب نهفته است اينكه حضرت فرمود در عصر غيبت بگوييد «اللهم عرّفني نفسك فانّك ان لم تعرّفني نفسك لم أعرف نبيّك اللهم عرّفني رسولك فانك إن لم تعرّفني رسولك لم أعرف حجتك»[23] اين برهان لِمّ است كه قبلاً هم بحث شد براي اينكه اگر كسي خدا را نشناسد خب يقيناً پيغمبر را نميشناسد چون پيغمبر خليفهٴ خداست، اگر مستخلفعنه را نشناسد خب چطوري خليفه را بشناسد، چگونه پيغمبر را ميشناسد، و اگر كسي پيغمبر را نشناخت يقيناً امام را نميشناسد او چه ميداند غدير چيست اين براي او غدير و سقيفه فرقي ندارد اين وقتي مستخلفعنه را نشناخت تيم واديه هم به جاي او مينشيند حضرت فرمود بگوييد خدايا طوري به ما توفيق بده كه ما پيغمبر را بشناسيم، نبيّ را بشناسيم، رسول را بشناسيم، نبوّت را بشناسيم، رسالت را بشناسيم اگر او را شناختيم الا و لابد غديري خواهيم بود براي اينكه كسي به جاي او مينشيند كه معصوم باشد مگر ميشود آدم پيغمبر را نشناسد آن وقت بتواند فرق بگذارد بين غدير و سقيفه «اللهم عرّفني رسولك» اينكه دعاي «اللهم اغفر لنا» نيست كه اين برهان لِمّ است «فانك إن لم تعرّفني رسولك لم أعرف حجتك» خب آنها ميخواهند جانشين پيغمبر را بشناسند خب اگر توفيق پيدا نكردند نبيّ را بشناسند خب هر كسي مردم به او رأي دادند او ميشود خليفه.
مشكل آنها اين است و اگر اين راه براي آنها باز بود و اين دعاها را به عنوان درس مطرح ميكردند ديگر اين حرف را نميزدند آنها چون خيلي برايشان تُند و تيزي اثر ندارد ابنابيالحديد و امثال ايشان را متهم به غُلوّ نكردند اما اگر همين بيان ابنابيالحديد را مرحوم ابنميثم در شرح نهجالبلاغه ميگفت يا مثلاً ساير شارحان شيعي روي اين جمله تكيه ميكردند متهم ميشدند به غُلو شما به شرح نهجالبلاغه ابنابيالحديد مراجعه كنيد، خب.
بنابراين عصمت آن مراحل رقيقش ثبوتش براي غير امام و پيغمبر امكان دارد اما اثبات آن مصونيت مطلقهٴ از سهو و خطا و نسيان و امثال ذلك اين خيلي سخت است ابورافع است ميگويد، ابوذر است ميگويد من در مسافرتها وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خوابيده بود رفتم يك شاخهاي را بشكنم ببينم پيغمبر در زمان خواب هم ميشنود يا نه، ميبيند يا نه، ديدم حضرت فرمود چه ميكني، عرض كردم ميخواهم بيازمايم ببينم ميفهميد در خواب يا نه، فرمود حالا كه خيال كردي ما خوابيديم چشم ما بسته است «تنام عيني و لا ينام قلبي»[24] مگر ما ميخوابيم او كه در منزل خوابيده است ميداند فلان كس در فلان بيمارستان يا فلان درمانگاه يا فلان هتل يا فلان مسافرخانه يا فلان منزل كه بيدار است دارد چه ميكند «تنام عيني و لا ينام قلبي» اين مقام براي آنهاست اثباتش خيلي سخت است براي ديگري، اما همان طوري كه نبوت مراتبي دارد ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ﴾[25] يك، رسالت درجاتي دارد ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾[26] ولايت و عصمت و اينگونه از معارف الهي هم مراتبي دارد سه، ممكن است مراتب رقيق عصمت شامل حال ديگران بشود و بتوانند مثلاً كسب بكنند اما آن عصمت بالغه و اينها دشوار است.
اما دربارهٴ اينكه چه فرق است بين ائمه(عليهم السلام) و بين انبيايي كه حافظ شرايع انبياي اولواالعزماند چون انبيا آنهايي كه اولواالعزماند شريعتي دارند، كتاب دارند، قانوني از طرف خدا آوردند انبياي ديگر كه زيرمجموعه آنها هستند مثل لوط كه خودش به حضرت ابراهيم(سلام الله عليهما) ايمان آورده است حافظ شريعت آن پيامبر اولواالعزم است فرق بين نبيّ كه صاحب شريعت نيست ولي حافظ شريعت پيامبر قبلي است با امامان ما(عليهم الصلاة و عليهم السلام) اين است كه اينها وحي تشريعي ندارند، وحي انبائي دارند، وحي تصديدي دارند انحاي وحي فراوان است اخبارات غيبي دارند، جريان موضوعات را دارند، تأييد دارند اينها هست اما وحي تشريعي كه ذات اقدس الهي بگويد حكمِ خدا اين است ابلاغ بكن بگو خدا به من وحي رسانده است كه فلان چيز واجب است تا حال نبود، فلان چيز حرام است تا حال نبود يا قبلاً طور ديگر بود اينها مخصوص پيامبر است ممكن است اين حكمي كه به وسيلهٴ وحي به يك پيامبري گفته ميشود صادر ميشود مطابق با شريعت همان انبياي اولواالعزم باشد يا خداي سبحان به اين پيامبر غير اولواالعزم از راه وحي تشريعي الهام كند، وحي بفرستد كه شريعت حضرت ابراهيم اين است ديگر لازم نيست وجود مبارك لوط از حضرت ابراهيم سؤال كند كه شريعت تو چيست، بلكه خداي سبحان با وحي تشريعي به او ميفهماند كه شريعت حاكم فعلاً اين است اما براي ائمه(عليهم السلام) انحاي فراوان وحي هست، الهام هست، بدون مسئلهٴ وحي تشريعي.
همين بيان نوراني كه حضرت امير در خطبهٴ قاصعه دارد خب يك حرفهايي است كه بالأخره راه عقل نيست، هيچ عقلي به اين دسترسي ندارد در خطبهٴ قاصعه فرمود كه شيطان شش هزار سال خدا را عبادت كرده معلوم نيست اين شش هزار سال از سالهاي دنياست يا آخرت، خب اطلاع بر شش هزار سال عبادت او كه او شش هزار سال عبادت كرده اينكه مطلب عقلي نيست، عقل كه در اين مسائل راجل است اگر روايتي از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده باشد خب معلوم ميشود كه حضرت امير از آن روايت .گرفته اما اگر نباشد خب خدا وحي فرستاده يك مطلب علمي است از اينگونه وحيها فراوان است كه به ائمه رسيده.
مرحوم شيخ مفيد(رضوان الله عليه) در كتاب شريف اماليشان نقل ميكنند بعد از رحلت امام باقر(سلام الله عليه) سالمبن ابي حفصه با يك وفدي با يك هيئتي آمدند خدمت امام صادق(سلام الله عليه) به عنوان عرض تعزيت هنوز وجود مبارك امام صادق با آن جلال و شكوه شناخته نشده بود اين به عنوان نمايندهٴ هيئت و وفد رفته سخنگوي آنها بود و عرض تسليت كرد و به حضرت عرض كرد كه ما كسي را از دست داديم كه وقتي از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حديث نقل ميكرد هيچ كسي به خودش جرأت نميداد كه از او بپرسد كه شما كه در زمان پيغمبر نبودي اين حديث را از چه كسي نقل ميكند اين طور بود ما چنين كسي را از دست داديم اين را به عرض امام صادق رساند چون هنوز امام صادق را نشناخته بود مرحوم مفيد(رضوان الله عليه) نقل ميكند كه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) يك لحظهاي تأمل كرد و بعد سر برداشت بعد آن حديث قدسي را خواند كه قال الله سبحانه و تعالي اگر كسي صدقهاي بدهد من آن صدقه را چند برابر ميكنم به او پاداش ميدهم «كما يربّي أحدكم فلوه»[27] همان طوري كه گاهي شما يك برهٴ آهو گوسفند يا برّهٴ گوسفند را ميپرورانيد بزرگش ميكنيد فَربه ميكنيد من هم صدقه را چند برابر فَربه ميكنم به شما ميدهم سالمبن أبي حفصه ديگر وضعش روشن شد آمده به اين وَفد و هيئت گفته كه ما رفتيم تسليت بگوييم، بگوييم كسي را از دست داديم كه بيواسطه حديث را از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل ميكند الآن كسي به جاي او نشست كه بيواسطه از خداي سبحان دارد نقل ميكند اينها اين مقام را دارند.
اما وحي تشريعي كه چه چيزي واجب است چه چيزي حرام است چه چيزي حلال است اين را همان طوري كه حضرت امير در نهجالبلاغه دارد كه بعد از رحلت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «لقد انقطع بموتك ما لم ينقطع بموت غيرك»[28] فرمود بعد از رحلت شما آن وحي تشريعي قطع شد براي اينكه انبياي ديگر(عليهم السلام) كه رحلت كردند گرچه موقتاً وحي قطع شد ولي به وسيلهٴ پيامبر بعدي مخصوصاً به وسيله شما كه خاتم انبيا(عليهم السلام) هستيد اين وحي تشريعي ادامه پيدا كرده اما بعد از شما ديگر وحي تشريعي نخواهد آمد اينها تفاوتهاي اين دو قسم وحي است.
پرسش: ببخشيد قصر و اتمام دربارهٴ پيامبر...
پاسخ: چرا، قصر و اتمام.
پرسش...
پاسخ: آن حكم را وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و وجود مبارك حضرت امير و ائمه(عليهم السلام) فرمودند چون اهلبيت از آنجا گرفتند خيلي از موضوعات بود كه در آن زمان نبود بعداً پديد آمده است وجود مبارك پيغمبر اينها را به وجود مبارك حضرت امير و اهلبيت فرمودند كه چون اصل شهادت حضرت سيدالشهداء را قدم به قدم خبر دادند دربارهٴ وجود مبارك وليعصر(ارواحنا فداه) صدها حديث يكي پس از ديگري از آنها رسيده است بخش وسيعي از وجود مبارك شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است خب جريان كربلا را پيغمبر قبلاً فرمود وجود مبارك حضرت امير بيست سال قبل از جريان كربلا وقتي از جريان جنگ صفين عبور ميكرد به سرزمين كربلا رسيد از اسب پياده شدند با دستانشان اشاره كردند فرمود «هاهنا هاهنا هاهنا» و خاك را گرفتند و بو كردند و دو ركعت نماز خواندند عرض كردند اينجا چه خبر است «مصارع عشاق شهداء»[29] عاشقاني در اين سرزمين رحلت ميكنند خب اينها را از قبل فرمودند آنها كه همينها را فرمودند احكامشان را هم فرمودند ديگر.
بنابراين آنچه كه مربوط به شريعت است فقط از ناحيهٴ ذات مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميرسد اما علو فراوان، حوادث فراوان، مطالب فراواني كه هست اينها به وسيله ائمه ممكن است...
پرسش: فرق بين پيغمبراني كه در مجموعه اولواالعزمها بودند با حضرت زهرا(سلام الله عليها) كه ميگويند وحي قطع نشد تا زمان شهادت حضرت...
پاسخ: نه، وحي تشريعي قطع شده است، بر وجود مبارك صديقه كبرا(سلام الله عليها) وحي تشريعي نيامده كه چه چيزي واجب است چه چيزي حرام است ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾[30] ديگر وحي نبوتي نيامده كه چه چيزي واجب است چه چيزي حالا حلال است چه چيزي حرام است اما جبرئيل آمده اخبار را گفته، حوادثي را گفته تبيين آنها را، تفسير آنها، تشريح آنها را، آنها را بيان كرده.
مطلب ديگر كه سؤال شده دربارهٴ اين آيهٴ تطهير يكي از وجوهي كه ميگفتند اين آيهٴ تطهير شامل زنهاي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نميشود اين است كه همهٴ ضميرهاي قبل از اين جمله، ضمير جمع مؤنث است و ضماير بعدي هم ضمير جمع مؤنث است اين وسط ضمير جمع مذكر سالم كه اين از نكاتي است كه از زيدبن علي(سلام الله عليه و رضوان الله عليه) هم نقل شده است، خب.
گاهي اهل سنّت ممكن است جواب بدهند كه چون ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ﴾[31] شامل پيامبر و اهلبيت ميشود يعني همهٴ اعضاي خانواده به احترام پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين تغلبياً ضمير جمع مذكر سالم مذكر آورده شده ﴿لِيُذْهِبَ عَنكُمُ﴾ كه فرمود جملههاي قبل مربوط به زنان پيامبر است، جملههاي بعد هم مربوط به زنان پيامبر است اين مربوط به پيامبر و اهلبيت اوست هم زنان او، هم بچههاي او از اين جهت ضمير جمع مذكر سالم آورده.
پاسخ اين سؤال اين است كه اين اراده يا تشريعي است يا تكويني اگر اراده تشريعي باشد كه خب مختصّ به اهلبيت نيست خداي سبحان برابر آيهٴ شش سورهٴ «مائده» از هر مكلّفي خواست كه طاهر باشد ديگر آلوده نشود تشريعاً خداي سبحان از همگان خواسته و همگان را دعوت كرده كه طاهر بشوند اگر تكويني است، چه اينكه تكويني است اين يقيناً شامل زنان پيغمبر نميشود براي اينكه يكي آن خونريزي جنگ جمل را به راه انداخت «كه مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز» خدا غريق رحمت كند مرحوم خواجه طوسي را اين در متن تجريدالإعتقاد دارد كه «مخالف عليّ فسق اما محاربه كفر» اين كار آساني نيست يك وقت است كسي مخالفت ميكند در بعضي از مسائل و معصيت ميكند خب بالأخره يك مسلمان فاسق است يك كسي به روي عليبن ابيطالب شمشير ميكشد اين كه نميتواند مسلمان باشد كه چون فريقين نقل كردند كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود «علي حربك حربي» خب شما به هر فقيهي بدهي از آن كفر ميفهمد ديگر مگر كسي به جنگ پيغمبر برود مسلمان است «حربك حربي و سلمك سلمي»[32] خب علامه هم كاملاً پذيرفته فرمايش خواجه را «مخالف عليّ(عليه السلام) فسقه و محاربه كفر» آن وقت كساني كه آن خونريزي جنگ جمل را به راه انداختند حالا بر فرض توبه كرده باشند اينها مشمول آيهٴ تطهيرند به ارادهٴ تكويني آن هم كه در سورهٴ مباركهٴ «تحريم» هست كه نام بردن اينها هم مصلحت نيست در آيهٴ سوم سورهٴ «تحريم» اين است آن هم همين طور آن هم از همسران حضرت بود ديگر در سورهٴ مباركهٴ «تحريم» آيهٴ سوم اين است ﴿وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَي بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَكَ هذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ﴾ بعضي از اسرار خانوادگي را وجود مبارك حضرت براي يكي از اين زنها گفته اين بنا بود اين سرّ را محفوظ نگه بدارد رفته افشا كرده، آيه نازل شده يا رسول الله اين سرّي كه به آن زن گفتي اين رفته افشا كرده وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به آن زن گفت چرا اين كار را كردي به حضرت عرض كرد چه كسي به شما گفته فرمود خدا، ﴿نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ﴾ آن وقت اين ميشود مشمول آيهٴ تطهير.
بنابراين اگر اراده، ارادهٴ تشريعيه باشد كه اختصاصي به اهلبيت ندارد و خب ذات اقدس الهي شرعاً از همه خواسته كه طاهر باشند ديگر از چه كسي نخواسته، اگر ارادهٴ تكوينيه باشد چه اينكه هست پيغمبر هست و همين پنج، شش نفر آن دو نفر كه جزء سران اين گروه بودند كه هر كدام اين كارها را كردند نميشود كه بگوييم آيهٴ تطهير ارادهٴ تكويني است و شامل حال اينها هم ميشود قهراً تكويني است و مخصوص اين خاندان اين يك مطلب.
و از طرف ديگر شما ميدانيد ما در بحثها به روال شيخ مفيد و امينالاسلام بحث ميكنيم در نوشتنها به روال الميزان كتاب نوشته ميشود چون سيدنا الاستاد هم همين كار را ميكرد ايشان در بحث به روال شيخ طوسي و امينالاسلام يعني مجمعالبيان بحث ميكردند كه روايات را در آيات، آيات را به كمك روايات مذاكره ميكردند طرح ميكردند در موقع تدوين كتاب، تأليف كتاب، تنظيم كتاب بحث تفسيري از بحث روايي جدا ميشد تا هر كدام حوزهٴ خاص خودشان را داشته باشند الآن هم ميبينيد ما در بحثها اين طور بحث ميكنيم اين طور نيست كه آيه تمام بشود بعد بگوييم بحث آن روايي اين آيات را بايد به كمك روايات حل كرد مخصوصاً شأن نزول خب جريان كساء را مگر شيعهها فقط نقل كردند يا شيعه و سنّي مكرّر نقل كردند جريان اصحاب كسا مگر غير از اينها هستند مگر امسلمه با آن نزاهتي كه داشت مشمول اين آيه بود وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «أنت علي خير»[33] ولي اينجا جاي تو نيست اين را هم شيعهها نقل كردند هم سنّيها نقل كردند خب اينها شأن نزول است، شأن نزول را كه نميشود گذاشت كنار آن وقت بگوييم ماييم و اطلاق آيه اگر شأن نزول مبيّن آيه است، شارح است، تحليلكننده آيه است خب بايد اينها را داشت وجود مبارك حضرت در زير كسا ميفرمود: «اللهم هؤلاء أهلبيتي»[34] آن كه گوشهٴ كسا را بلند كرد از زنان حضرت بود ديگر خواست وارد بشود فرمود: «أنت علي خير» ولي اينجا جاي تو نيست، خب اين را شماها هم نقل كرديد ديگر پس نميشود گفت كه اين آيه شامل همه اهلبيت است.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 22.
[2] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 148.
[3] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 101.
[5] ـ سورهٴ حاقه، آيهٴ 7.
[6] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 33.
[7] ـ سورهٴ حاقه، آيهٴ 7.
[8] ـ نهجالبلاغه، حكمت 88.
[9] ـ سورهٴ طلاق، آيات 2 ـ 3.
[10] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 124.
[11] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.
[12] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 6.
[13] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 8.
[14] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 45.
[15] ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 29.
[16] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.
[17] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 64.
[18] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 62.
[19] ـ نهجالبلاغه، نامهٴ 28.
[20] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 81.
[21] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 63.
[22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 60.
[23] ـ كافي، ج1، ص337.
[24] ـ بحارالانوار، ج73، ص189.
[25] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 55.
[26] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 253.
[27] ـ امالي شيخ مفيد، ص354.
[28] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 235.
[29] ـ بحارالانوار، ج41، ص295.
[30] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.
[31] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 33.
[32] ـ بحارالانوار، ج24، ص261.
[33] ـ بحارالانوار، ج36، ص309.
[34] ـ بحارالانوار، ج36، ص309.