اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ قَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَيْءٍ نَحْنُ وَ لاَ آبَاؤُنَا وَ لاَ حَرَّمْنَا مِن دُونِهِ مِن شَيءٍ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَي الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاَغُ الْمُبِينُ (35) وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَي اللَّهُ وَ مِنْهُم مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلاَلَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (36)﴾
اين آيه همان طوري كه قبلاً بحث شد به عنوان احتجاج است نه به عنوان استهزا كه قرطبي از زجاج نقل كرده است زيرا همين مضمون در سورهٴ مباركهٴ «انعام» قبلاً بحث شد و از آنجا به احتجاج ياد شده است در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 148 اين است ﴿سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللّهُ مَاأَشْرَكْنَا وَ لاَآبَاؤُنَا وَ لاَحَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ حَتَّي ذَاقُوا بَأْسَنَا﴾ بعد فرمود: ﴿قُلْ هَلْ عِندَكُم مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا﴾ اگر كسي درصدد استهزا و مسخره باشد كه از او برهان نميخواهند بر اساس ﴿إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً﴾[1] از او ميگذرند اما كسي كه دارد مستدلانه سخن ميگويد با ادعاي دليل ميگويد دليلت را بياور ﴿قُلْ هَلْ عِندَكُم مِنْ عِلْمٍ﴾ اين سورهٴ مباركهٴ «انعام» هم همان طوري كه قبلاً از سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) نقل شد شايسته است كه به سورهٴ «احتجاج» نامگذاري شود چون چهل برهان در همين سورهٴ مباركهٴ هست.
فرمود از آنها احتجاج بخواه يك علمي كه استخراج بكنيد، استنباط بكنيد از يك مطلب بديهي يك نظري را استنتاج بكنيد ﴿قُلْ هَلْ عِندَكُم مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا﴾ ﴿أمّا إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ﴾ شما فقط طبق گمان حكم ميكنيد بلكه ﴿وَ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ﴾[2] براساس حدس و تخمين نظر ميدهيد خيال ميكنيد به اينكه اين كار شما خواستهٴ خداست خب اگر كار شما خواستهٴ خداست.
پس بنابراين سياق، سياق استهزا نيست سياق احتجاج است چه اينكه پشت سر فرمود: ﴿قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ﴾[3] محور، محور احتجاج و استدلال و اينهاست نه استهزا در اين فضاي استدلال ذات اقدس الهي به پيغمبرش(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور ميدهد تو هم به روال قياس استثنايي به آنها احتجاج بكن بگو اگر اين كار مرضي خدا بود شما را عذاب نميكرد لكن عذاب كرد معلوم ميشود مرضي خدا نيست ﴿كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ حَتَّي ذَاقُوا بَأْسَنَا﴾[4] چون بحث برهان عقلي كه فرقي بين گذشته و حال و آينده نيست قبلاً هم همين حرفها را ميزدند، خب.
پس معلوم ميشود كه عنصر محوري آيه احتجاج است نه استهزا بعد ميفرمايد اگر اين دليلتان تام باشد گذشتهها هم همين حرف را زدند خب چرا خدا اينها را عذاب كرده اينها به گمان شما طبق رضاي خدا عمل كردند يعني مشيئت الهي تعلّق گرفته به اينكه اينها موحد نباشند يا مشيئت الهي تعلّق نگرفته كه اينها مشرك نباشند پس شرك بالأخره مغضوب خدا نيست، خب اگر مغضوب خدا نبود «لو لم يكن الشرك مغضوباً لله سبحانه و تعالي لما ذاقو بأس الله سبحانه و تعالي لكنهم ذاقوا بأس الله» پس معلوم ميشود شرك مرضي نيست. فرمود تو اينچنين احتجاج بكن ﴿كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ حَتَّي ذَاقُوا بَأْسَنَا﴾، خب.
اين حرف را گذشتگان هم زدند اما اگر ميبينيد فعلاً به حيات شما خاتمه داده نشد عدم العذاب دليل بر رضا نيست تعذيب دليل بر سخط است اما عدم التعذيب در حقيقت عدم الامهال است نه عدم التعذيب دنيا كه پايان نرسيده آخر خط هم كه نيامديم از آينده هم كه كسي خبر ندارد آنچه شما ميبينيد مهلت است، مهلت غير از عدم تعذيب است فتحصل كه محور آيه احتجاج است نه استدلال و اين احتجاجشان هم بر اساس ظنّ و خَرص است و گمان نه برهان و ذات اقدس الهي به رسولش فرمود به اينكه ﴿هَلْ عِندَكُم مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا﴾[5] بعد فرمود در همين فضا ما استدلال ميكنيم شما خيال كرديد اين كار مورد رضاي خداست ديگران هم همين خيال را كردند خب اگر اين كار مورد رضاي خدا بود كه خدا اينها را عذاب نميكرد چون عذاب كرد معلوم ميشود مورد رضاي خدا نبود اين هم بر اساس قياس استثنايي است اما دربارهٴ شخص شما و گروه شما كه خدا عذاب نكرده ما كه به آخر خط نرسيديم دنيا هم كه تمام نشده شايد آيندهٴ نزديك به حياتتان خاتمه بدهد و اين هم روشن است كه تعذيب دليل بر قهر خداست اما امهال دليل بر رضا نيست مهلت داده شايد توبه كنيد و مانند آن.
گذشته از اينكه انبياي گذشته مانند للعالميني پيغمبر ما نبودند دربارهٴ انبياي گذشته فرمود با بودن پيامبر قبلي در بين مردم خدا عذابشان را مقرر ميكرد اما ﴿وَ مَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ﴾[6] اين نه براي آن است كه از اينها راضي است براي اينكه تو مظهر رحمت جهاني خدايي.
پس بنابراين انتقام و تعذيب دليل قهر خداست بلكه خود عذاب قهر فعلي خداست عدم تعذيب نشان رضا نيست اين براي امهال است، امهال با رحمت مطلقه الهي سازگار است يك، و از آينده كسي خبر ندارد شايد به حيات آنها در آينده نزديك خاتمه بدهد دو، و براي رحمة للعالميني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است سه، بعد از رحلت آن حضرت ممكن است عذاب بكند چهار.
اينها در مبدأ هم همين حرف را دارند كه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» و همين سورهٴ «نحل» و ساير سور هست دربارهٴ معاد هم همين حرف را دارند كه در سورهٴ مباركهٴ «شوري» اشاره شده آنجا هم در فضاي احتجاج بود البته بخشي از آن مربوط به مبدأ است بخشي مربوط به معاد آيهٴ پانزده و شانزده سورهٴ مباركهٴ «شوري» در همين زمينه احتجاج است آيهٴ پانزده اين است ﴿فَلِذلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ لاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ قُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لاَ حُجَّةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ ٭ وَ الَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ آنها حرفها كه دارند دربارهٴ توحيد است ديگر دربارهٴ مبدأ است ديگر و دربارهٴ انكار وحي و رسالت است ديگر بخشهايي كه مربوط به انكار معاد بود آن در سورهٴ مباركهٴ «زخرف» است كه اشاره شد باز هم ممكن است بخوانيم در همين آيهٴ شانزده سورهٴ «شوري» فرمود: ﴿حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» در سورهٴ «جاثيه» است كه حجتشان بر نفي معاد اين است آيهٴ 25﴿وَ إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ مَّا كَانَ حُجَّتَهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ ما دربارهٴ معاد سخن ميگوييم كه عالم هيچ و پوچ نيست كه هر كس هر چه كرد، كرد ظالم و عادل با مرگ نابود بشوند، بشوند يكسان «افنجعل المجريمن كالمتقين ساء ما يحكمون»، خب.
مُلحد و موحد با مرگ اگر مرگ نابودي باشد ميشوند يكسان چون بعد از مرگ كه خبري نيست «لا ميز في الاعدام» فرمود اگر اين باشد كه بيهدفي است پس معاد هست آنها ميگويند اگر معاد هست پس كجاست پدران ما چرا نيامدند اينها ميفرمايد به اينكه معاد نه يعني «عود الي الدنيا» يعني خراب دنيا و «عود الناس اجمعين الي الله سبحانه و تعالي» ﴿مَّا كَانَ حُجَّتَهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ بعد فرمود در جواب آنها بگو ﴿قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ﴾ آيهٴ 26 سورهٴ «جاثيه» ﴿قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ اين ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ در قرآن همان اصطلاح بالضرورهٴ منطق و فلسفه است وقتي ما گفتيم «الأربعة زوج» يا «الانسان ناطق» جهت قضيه ضروره است نه «الانسان ناطق بالامكان» نه «الأربعة زوج بالامكان» «الأربعة زوج بالضرورة» «الانسان ناطق بالضرورة» «المعاد حق بالضرورة» نه اينكه ممكن است خدا دوباره انسان را خلق بكند، نه يقيناً خلق ميكند نه اينكه ممكن است يك عالمي پس از مرگ باشد نه خير بالضروره هست اين بالضروره در اصطلاح قرآني همان ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ است يعني هيچ شكي در آن نيست، خب.
اگر دو، دو تا چهار تا هيچ شكي در آن نيست «لاَ رَيْبَ فِيهِ» هست وقتي از چنين قضيهاي خبر ميدهيد ميگوييد دو، دو تا چهار تا بالضروره نه بالامكان نه بالفعل نه وقتاً ما وقتاً كذا و كذا در بين اين موجهات سيزدهگانه جهت ضرورت در اين قضايا مطرح است ديگر، خب.
مطلب بعدي آن است كه ارادهٴ ذات اقدس الهي به تقسيم اولي دو قسم است بعد به تقسيم ثانوي زيرمجموعهاي دارد به تقسيم اولي ارادهٴ خداي سبحان يا به فعل خودش تعلّق ميگيرد يا به فعل مكلّف، اگر ارادهٴ خداي سبحان به فعل خودش تعلّق بگيرد اين ميشود ارادهٴ تكويني خدا ميخواهد يك كاري را انجام بدهد اگر خداي سبحان اراده كرده است كه مكلّفان با اختيار و انتخاب خود يك كاري را انجام بدهند اين ميشود ارادهٴ تشريعيه پس ارادهٴ خدا يا به فعل خودش است يا به فعل مكلّف، اگر به فعل خودش بود ميشود اراده تكويني و اگر به فعل مكلّف بود ميشود اراده تشريعي اين تقسيم اول.
حكم ارادهٴ تكويني اين است كه مراد از اراده تخلّفپذير نيست چون خداي سبحان اراده كرده است كه كاري را انجام بدهد بيرون از نظام هستي كه چيزي نيست، درونِ اين ساختار هم همه بردهٴ اويند چيزي در جهان در سماوات و ارضين و ملائكه و انس و جن نيست مگر اينكه ستاد الهي است ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾[7] خب اگر در كل جهان همگي برده و ايستادهٴ فرمان اويند ديگر فرض ندارد كه ذات اقدس الهي ارادهاش به مانع برخورد كند كه لذا ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾[8] هم قدرت او بيكران است و هم همگان منتظر دستور اويند ﴿قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾[9] اين هم.
و اما ارادهٴ تشريعيه چون ذات اقدس الهي اراده كرده است كه انسان كاري را با ميل خود و اختيار و انتخاب خود انجام بدهد چون كمال انسان در آزادي اوست وگرنه او ميشد حيوان كه راه يك طرفه باشد كمال انسان در اين است كه با ميل خود، با انتخاب خود، با اختيار خود اين كار را انجام بدهد و خداي سبحان هم فرمود من قانونگذاري ميكنم، راهنمايي ميكنم انتخاب با شما و هدايت ميكنم وسيله هم فراهم ميكنم ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَ مَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ﴾[10] ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً﴾[11] ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ اما ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[12] شما آزاديد و راهنمايي ميكنم كه كدام طرف حق است كدام طرف باطل، كدام صدق است كدام كذب، كدام خير است كدام شرّ، كدام حَسن است كدام قبيح لحظه به لحظه اين راه را هم ميگويم همراهان راه را ميگويم پايان راه را هم ميگويم كه در اين راه انبيا هستند اوليا هستند صديقين هستند شهدا هستند ﴿فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً﴾[13] اينها هم هستند و پايانش هم بهشت سعادت است و لقاي الهي.
آن طرف شياطين هستند مرده هستند، طواغيت هستند ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْدِيهِ إِلَي عَذَابِ السَّعِيرِ﴾[14] اين هم دوزخ است راه و همراهان راه و آغاز راه و انجام راه و خصوصيت راه همه هم بيان كرده اين انسان است و اين انتخاب او اين ميشود ارادهٴ تشريعيه.
مطلب سوم آن است كه پس اراده يا تكويني است يا تشريعي حكم هر دو هم مشخص است اين دوم، مطلب سوم اين است كه ارادهٴ تكويني كه ذات اقدس الهي ميخواهد كاري انجام بدهد آن كار يا ايجاد يك شيء خارجي است يا قانونگذاري است اگر خواست انسان خلق كند، زمين خلق كند، آسمان خلق كند اين ارادهٴ تكويني است به ايجاد شيء خارجي، اگر خواست قانون وضع كند دين قرار بدهد شريعت قرار بدهد اين ارادة التشريع است نه ارادٴ تشريعيه، «ارادة التشريع تكوينٌ» او اراده كرده قانون جعل كند، خب جعل ميكند اراده كرده دين قرار بدهد، دين قرار ميدهد اراده كرده قانون وضع بكند، قانون وضع ميكند اين فعل اوست اين جزء اراده تكوينيه است اين در تقسيم طولي است نه عرضي اين زيرمجموعهٴ ارادهٴ تكوينيه است اراده تكوينيه يا به ايجاد شيء در خارج تعلّق ميگيرد يا به قانونگذاري چون قانونگذاري فعل اوست ديگر ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾[15] اگر تغنيم براي اوست، تدوين براي اوست، تشريع براي اوست، جعل براي اوست، دين قرار دادن براي اوست و ديگري هيچ سهمي ندارد ميشود ارادهٴ تكوين «فتحصّل» كه «ارادة التشريع أمرٌ» و «ارادهٴ تشريعيه أمر آخر» ارادة التشريع تكوين است و فعل خداست و تخلفپذير نيست اما اراده تشريعيه يعني ذات اقدس الهي اراده كرده است كه فلان كس اين كار را انجام بدهد، خب.
در سورهٴ مباركهٴ «نحل» هم هست به اين مضمون كه ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ﴾[16] خدا امر كرده يعني اراده كرده از ما ديگر، خب خودش نسبت به خودِ شما ﴿وَ لايِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً﴾[17] او عدل محض است، قائم بالقسط است «بالعدل قامت السماوات و الارض»[18] و مانند آن اما از ما كه ما را كه امر كرده اراده كرده يا نكرده ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ﴾ يعني «يريد منّا و من المكلّفين العدل و الاحسان» فرمود: ﴿تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَ اللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ﴾[19] شما در اين غنائم جنگي فكر ميكنيد كه با دشمنها صلح كنيد غنيمت بگيريد چيزي بگيرد بدون جنگ، ولي ذات اقدس الهي ميخواهد بساط اين فتنهگرها را بردارد ﴿وَ اللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ﴾ نه «يريد الآخرة» خودش ميخواهد انجام بدهد از شما هم ميخواهد كه شما آخرتي فكر كنيد اينكه فرمود: ﴿لاَ يَرْضَي لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ﴾[20] يعني «لا يرضي و لا يريد كفر» را به ارادهٴ تشريعيه وگرنه در اراده تكويني چيزي در عالم بر خلاف قدرت او و ارادهٴ او انجام نميگيرد اين آياتي كه دارد ﴿تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَ اللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ﴾ و مانند آن بخشي در سورهٴ مباركهٴ «انفال» است نظير آيه 67 سورهٴ «انفال» بخشي هم در ساير سور در سورهٴ «انفال» آيهٴ 67 اين است ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَي حَتَّي يُثْخنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا﴾ «عرض» يعني متا، شما كالاي دنيا ميخواهيد اما ﴿وَ اللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ﴾ شما قصد [و] ارادهاش اين است كه شما راه معنوي را طي كنيد، مبارزه كنيد و از اينها غنيمت نگيريد به اين آساني كه اينها باشند و جلوي رشد اسلام را بگيرند، پس «ارادة التشريع تكوينٌ» و اراده تشريعيه در مقابل آن است.
مطلب بعدي در جريان عصمت است همين دو اراده دربارهٴ ذات اقدس الهي مطرح است در سورهٴ مباركهٴ «مائده» فرمود به اينكه خدا اراده كرده شما را طاهر كند دربارهٴ وضو و غسل و امثال ذلك آيهٴ شش سورهٴ مباركهٴ «مائده» اين است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلاَةِ﴾ يعني از خواب كه برخواستيد ميخواهيد نماز بخوانيم ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ إِن كُنتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا﴾ بعد فرمود: ﴿وَ إِن كُنتُم مَرْضَي أَوْ عَلَي سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنكُم مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا﴾ اين طاهرات ثلاث را ذكر كرده وضو است و غسل است و تيمّم بدل از وضو و غسل بعد از ذكر طهارتهاي ثلاث فرمود :﴿مَا يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِنْ حَرَجٍ وَ لكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ﴾ خدا ميخواهد شما را پاك كند، خدا ميخواهد با وضو شما را پاك كند، با غسل شما را پاك كند كه آدم خيال ميكند طهارت ظاهري است ميفرمايد خدا شما را ميخواهد تطهير كند با خاكمالي كردن صورت و دست خب آدم وضو را بگويد طهارت است يعني نظافت است غسل طهارت است اما تيمّم بدل از وضو، تيمّم بدل از غسل چه طهارتي است اين خاكسار بودن، خاكمال شدن، متواضع شدن جلوي آن منيّت را ميگيرد تقريباً پنجاه درصد پروندهها حل ميشود يعني كسي كه خودخواه نباشد، غرور نباشد ديگر نميگويد به من برخورد كرد چرا به من اين طور گفت، جاهطلبي را ميگذارد كنار، غرور را ميگذارد كنار، برتري را ميگذارد كنار، بخش وسيعي از مشكلات پروندهها حل ميشود قبلاً هم به عرضتان رسيد كه الآن هفت، هشت ميليون پرونده كه هست شايد ده درصد يا بيست درصدش پروندههاي علمي باشد بقيه همين الفباي دين است به من برخورد كرد، به من اهانت كرد نه اين اهانت ميكند نه او درصدد انتقام است فرمود خاكمال كنيد يك قدري متواضع بشويد پاك بشويد، خب.
پس وضو و غسل و تيمّم بدل از وضو و غسل آدم را طاهر ميكند خدا اراده كرده ما طاهر بشويم اين اراده يك ارادهٴ تشريعيه است كه با فعل ما انجام ميشود كسي كه اهل وضو و غسل و تيمّم بدل از وضو و غسل نيست كه خودخواه در ميآيد اما آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آمده او سخن از دستور حكم شرعي نيست نفرمود مسئله وضو و غسل و تيمّم بدل از وضو و غسل را من به شما اهلبيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) گفتم تا طاهر بشويد اينها مطرح نيست همه آن بحثها ضمير جمع مؤنث سالم است و اين جمله نوراني جداگانه نازل شده است كه ارتباطي با صدر و ساقه ندارد ضميرهايي كه قبلاً هست همه ضمير جمع مؤنث سالم است كه ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ ... ٭ وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَي وَ أَقِمْنَ الصَّلاَةَ وَ آتِينَ الزَّكَاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ﴾[21] بعد دفعتاً جمع مذكر سالم در ميآيد ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ﴾ بعدش هم باز ﴿وَ اذْكُرْنَ مَا يُتْلَي فِي بُيُوتِكُنَّ﴾[22] و مانند آن است.
صدر و ساقه مربوط به زنان پيغمبر است همهشان ضمير جمع مؤنث سالم است «هنّ» است و «أنتنّ» اين وسطها ضمير جمع مذكر است ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾ اين معلوم ميشود كه جداگانه نازل شده و مستقل است، خب.
بعد فرمود خدا هم ميخواهد شما را تطهير كند علم قوي به شما ميدهد، قدرت قوي به شما ميدهد، شرح صدر به شما عطا ميكند ولي شما همچنان مختاريد ما طعم عصمت را همهٴ ما يا اكثري قريب به اتفاق ما طعم عصمت را چشيديم و ميچشيم همه ما در بعضي از امور معصوميم، ممكن است يك مسلماني يك مؤمني هشتاد سال، نود سال زندگي كند و اصلاً ذهنش دربارهٴ بعضي از گناهان خطور نكند تا بگويد اين كار بدي است من چرا ميكنم مثل زناي با محارم، با مادر اصلاً در ذهن كسي ميآيد كه چنين كاري بكند بعد بگويد استغفر الله آن كار بدي است خب مگر جزء گناهان نيست يا خوردن قاذورات هيچ كسي اين كار را ميكند يا انتحار كردن، دست به خودكشي زدن ممكن است كسي هشتاد سال زندگي كند اصلاً به ذهنش نيايد كه خودكشي كند خطور نميكند اين كار از بس اين كار پليد است، أكل شرب قاذورات اين طور است، زناي با محارم اين طور است، قتل نفس خودش اين طور است، قتل ديگري هم همين طور است خيلي از ماها در خيلي از كارها معصوميم با اينكه ميتوانيم انجام بدهيم ما اگر طعم عصمت را نچشيم كه نميتوانيم طعم عصمت انبيا و اوليا را باور كنيم منتها آنها در همه كارها معصوماند، در غيبت معصوماند، در نگاه معصوماند، در سمع معصوماند، در بصر معصوماند ما در خيلي از كارها احياناً اشتباه ميكنيد.
فتحصل كه عصمت دو بخش دارد بخش علمي دارد و بخش عملي، بخش علمي اينها چون با شهود و حضور است منزّه از سهو است و خطا است و نسيان است و جهل است و امثال ذلك اين عصمت علمي اينها كه هر چه ميفهمند حق ميفهمند به الهام الهي.
بخشي مربوط به عمل است كه ملكهٴ عمل است در بخش علمي آن شهود الهي سلطان بر حس و وهم و خيال است خطاي حس را عقل جبران ميكند، خطاي وهم را عقل ترميم ميكند، خطاي خيال را عقل لمس ميكند، خطاي متخيله را عقل كنترل ميكند او سلطان مجاري ادراكي است در بخش شهوت و غضب اين عقل عملي زانوي شهوت و غضب را عقال ميكند نميگذارد شهوت بيجا حركت كند، غضب بيجا حركت كند اينها علماً و عملاً آنچنان حق برايشان روشن است كه اصلاً حاضر نيستند خود را سبك كنند دست به كارهاي بد بزنند، مختارند ميتوانند خلاف بكنند ولي نميكنند خب اگر كسي ملكه عدالت دارد اين عدالت را خودش كسب كرده است يا خودش مبدأ قابلي بود ذات اقدس الهي مبدأ فاعلي است مگر كسي ميتواند نعمت الهي را به خودش اسناد بدهد اگر كسي به خودش بگويد كه من زحمتها كشيدم عالم شدم يا عادل شدم اين همان طوري كه قبلاً بارها گذشت اين اسلامي حرف ميزند ولي قاروني فكر ميكند مگر او غير از اين گفت ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾[23] مگر قارون اين طور نگفت من خودم چند سال زحمت كشيدم سرمايهدار شدم.
اگر كسي ـ معاذ الله ـ بگويد من سي، چهل سال زحمت كشيدم به اين مقام رسيدم، اين مسلمان است اسماً، قارون است وصفاً او هم همين حرف را زده اما بگو «اللهم ما بنا من نعمة فمنك»[24] در نمازها بعد از نمازها اين مسلمان است اسماً و وصفاً.
بنابراين عصمت يك ملكهٴ علمي است يك، در بخش دانش، يك ملكهٴ عملي است در بخش مَنش و كُنش و فعل و با اختيار سازگار است و با اراده سازگار است آنها در كمال قدرت و در كمال اختيار كه ميتوانند گناه بكنند، گناه نميكنند ميتوانند بيتفاوت باشند و گرفتار سهو خطا و نسيان بشوند تحفّظ ميكنند و اين كار را انجام نميدهند.
پرسش: بدون زحمت به دست آوردند..
پاسخ: نه بدون زحمت نيست با جان كندنهاست يك مقدار كمال را به آنها دادند دربارهٴ پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اينچنين فرمود، فرمود به اينكه وظيفه تو با وظايف ديگران خيلي فرق ميكند اگر احدي تو را در حفظ دين ياري نكرد تو كه نميتواني به من بگويي من تقيّه ميكنم كه يا همين، ﴿لاَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ﴾[25] البته ﴿حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَي الْقِتَالِ﴾[26].
پرسش...
پاسخ: در بدو كودكي، در درونِ اينها اين خصيصه هست كه اگر اينها را ذات اقدس الهي يك فيضي بدهد اينها حفظ ميكنند اينها در دوران كودكي اين خصيصه را دارند ولي كودكاني هم هستند كه جزء نوابغاند و در دوران كودكي دست به خلاف ميزنند اينها در دوران كودكي ميتوانند خلاف كودكانه بكنند و نميكنند در همان دوران كودكي ذات اقدس الهي كسي را كه ميداند عاقبتش با ملكهٴ عصمت به سر برده ميشود به او فيض ميدهد كه ميشود ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[27] اما اگر چنانچه بداند كه اين يك مختصر مايه پيدا كرده كجراهه ميرود ممكن است به او فيضي عطا بكند به عنوان آزمون اما پُستهاي كليدي به چنين افرادي هرگز نخواهد داد، خب.
بلعم باعور كه آدم كمي نبود فرمود: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا﴾[28] اين همه به دنبال بنياسرائيل و جريان آمدن عذاب بودند اما سامري است كه گفت ﴿فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ﴾[29] ديدن فرستادهٴ الهي، ملائكهٴ الهي، اثر قدم ملكهٴ الهي يا اثر آن اسب اين همه بودند و او فقط ميبيند اما او به جاي اينكه از اين رؤيت ملكوتي طرفي ببندد اين را بساط گوسالهپرستي راه انداخته هم سامري جزء بزرگان بنياسرائيل بود هم بلعم باعور كه «كلاهما في النار» اين پُستهاي كليدي را ذات اقدس الهي به هر كسي نميدهد البته علم را ميدهد، مقامات دنيايي را ميدهد و مانند آن.
پرسش: رسيدن به مقام اهلبيت به محال عقلي نميشود.
پاسخ: رسيدن به مقام اهلبيت، نه محال عقلي نيست ولي محال عادي است معناي معجزه همين است ديگر اگر محال عقلي بود كه اينها نميرسيدند معناي معجزه اين است كه محال عادي است نه محال عقلي، خب مگر كسي ميتواند عصا را اژدها بكند، عصا اژدها شدن نظير دو دو تا پنج تا نيست كه محال عقلي باشد و اما يك موساي كليم ميخواهد تا عصا را اژدها كند، يدِ بيضا محال عقلي نيست نظير دو دو تا پنج تا نيست كه محال عقلي باشد اگر بود كه معجزه نبود، معجزه آن است كه محال عادي باشد بر خلاف عادت باشد و ديگران نتوانند [و] عاجز باشند و وليّ خدا بتواند انجام بدهد، خب.
پس آيهٴ 33 سورهٴ مباركهٴ «احزاب» كه از تطهير خبر ميدهد غير از آيهٴ شش سورهٴ مباركهٴ «مائده» است كه از تطهير تشريعي خبر ميدهد.
پرسش...
پاسخ: بله ديگر اين همه بحث بگوييم از مقام نيست، خب.
مگر عدل را ذات اقدس الهي به ما نداد، فيض نيست مگر ميتوانيم حفظ بكنيم علم را به ما نداد مگر ما ميتوانيم مستأكل به علم نباشيم اگر اجبار باشد مقام نيست اما ذات اقدس الهي ميداند كه اين شخص اين هنر را دارد، اين عُرضه را دارد كه اگر «أعطيت الاقاليم السبعة بما تحت افلاكها علي أن أعصي الله في نملة﴾[30] نميكنم اين كار را، همهٴ اين چهارده نفر اين طورند.
پرسش...
پاسخ: ارادهٴ تكويني افاضهٴ ذات اقدس الهي است خدا اختيار داد با علم فراوان، خدا اختيار داد با قدرت فراوان مثل اينكه به ماها عدل داد با اختيار، علمِ مختصر داد با اختيار ما همين ذيمثقال علمي كه داريم يك مثقال قدرتي كه داريم همين كه به جايي رسيديم به جان هم ميافتيم اما آنها همهشان اين را ميگويند منتها وجود مبارك حضرت امير سخنگوي آنهاست اين اختصاصي به حضرت امير ندارد همه اين چهارده نفر اين طورند البته انبياي الهي هم همين طور كه «و لو أعطيت الاقاليم السبعة بما تحت افلاكها»[31] براي اينكه يك پوستي را از دهن مور بگيرند، نميگيرند همهشان اين طورند و امتحان هم دادند، خب خاورميانه در اختيار حضرت امير بود در آن پنج سال تقريبي يعني امپراطوري ايران كه تسليم شد، امپراطوري روم هم كه تسليم شد، حجاز هم كه در اختيارشان روم بود در خاورميانه آن روز غير از اين دو امپراطوري كسي ديگر نبود بقيه اقمار همينها بودند خب در همين خاورميانه فرمود به اينكه طلا و نقره نزد من سنگ است «كلاهما عندي حجران»[32] هر دو سنگاند يكي سنگ زرد يكي سنگ سفيد اختيار محفوظ است فيض خدا با اختيار همراه است، علمِ معصومانه با اختيار، قدرتِ معصومانه با اختيار اين شخص مختار است ميتواند خلاف بكند و نميكند الآن همه ما در آن معاصي كه معصوميم مگر مجبوريم اما از بس آن گناه زشت است كه در تمام مدت عمر كسي هوس آن گناه را نميكند.
پرسش...
پاسخ: چرا حرام است ديگر مگر زناي با محارم حرام نيست.
پرسش: اراده تكويني..
پاسخ: اراده تكويني... بنده خوب خدا، خداي سبحان ارادهٴ تكويني به كار خودش ميكند نه به كار ما، كار ما ارادهٴ تشريعي خداست بايد براي ما قانون وضع بكند، قانون وضع كرده به ما گفته زناي با محارم حرام است، أكل قاذورات حرام است، قتل نفس حرام است بسياري از ماها در نسبت به اين معاصي معصوميم هيچ كس در تمام مدت عمر هوس نميكند كه با محارم زنا بكند يا خودش را بكشد يا ديگري را بكشد يا قاذورات را بخورد اينها جزء محرمات شرعي است ديگر براي اولياي الهي غيبت و تهمت هم اكل قاذورات است اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه در نهجالبلاغه است نشان ميدهد كه با علم ولوي حضرت دارد گناه را ميبيند اينها كه ديگر قصهٴ تاريخ بيهقي و ناسخ التواريخ و اينها نيست.
در اين خطبهٴ نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) آمده است در آن جريان عقيل در قصهٴ عقيل كه برادرم از من وام خواست و من به او وام ندادم آهن گداخته را گذاشتم در دستش در ذيل او آمده كه كسي شبانه وقت ملاقات گرفته آمده نزد من ديدم زير لباسش يك چيزي است براي من آورده گفتم اينكه آوردي چيست؟ اگر صدقه و زكات و اينهاست كه به ما كه اهلبيتيم نميرسد اگر منظور ديگري «أمختبط أنت»[33] مگر ديوانهاي مُخبّطي آن هم آمده به قصد رشوه چيزي را به حضرت بدهد فرمود مگر مُخبّطي اگر اينهاست كه به ما نميرسد اگر براي بيتالمال است كه خب بيتالمال درش باز است و مأمور اخذ زكات و ﴿وَ الْعَامِلِينَ عَلَيْهَا﴾[34] هستند و رسيد به تو ميدهند و برو آنجا، به من ميخواهي بدهي به شخص من اگر زكات و اينهاست كه نميرسد اگر قصد ديگري داري مگر مُخبّطي مگر انسان قي كردهٴ افعي را ميخورد؟ فرمود آنكه الآن زير لباس داري اين است چون به قصد رشوه آمده بود فرمود به اينكه اگر يك غذايي را مار بخورد افعي بخورد يك، يك بار از مسير سم بگذرد دوباره افعي يا مار اين غذاي خورده را قي كند بالا بياورد كه دو بار از مسير سم گذشته بعد كسي آن قي كرده را به صورت يك خمير در بياورد هيچ آدم عاقلي رغبت ميكند آن را بخورد، فرمود آنكه زير لباست هست همين است، خب.
علم به اين حد ميرسد خب آدم ميتواند آن را بخورد ولي حرام است مگر قاذورات را نميتواند بخورد قدرت هست ولي قُبحش به قدري روشن است كه كسي دست نميزند اين رانْت و اين رشوه و اين وجوهاتي كه به پيش به عنوان وجوهات هست همين است اينكه در صوت العدالة الانساني از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كرد اين است كه به وجود مبارك حضرت گزارش دادند يكي از كارگزاران و كارمندان شما پولي گرفته، حضرت فرمود من تحقيق كنم ببينم درست يا نه، تحقيق كرد و از او سؤال كرد كه پولي دادند گرفتي، عرض كرد بله دادند اما «كانت هدية يا رسول الله» هديه كه حرام نيست طبق اين نقل فرمود: «أرأيت لو قعد أحدكم في منزله و لم نوله عملا أيهدون الناس اليه شيئا» آن روزي كه بازنشست بشوي از اين تحفهها خبري نيست، عرض كرد نه، فرمود اگر كارمند ما نبودي يا شهرومند ساده بودي از اين هدايا خبري بود عرض كرد نه، فرمود اين هديه نيست اين يك چيز ديگر است به صورت هديه، خب.
همين را وجود مبارك حضرت امير فرمود قي كردهٴ افعي است او باطن گناه را اين طور ميبيند ما كه باكمان از غيبت نيست براي اينكه نميدانيم اين به منزلهٴ مردارخوري است وجود مبارك معصوم ﴿ أَيُحِبُ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً﴾[35] را دارد ميبيند او كه مفسّر قرآن نيست او شاهد قرآن است ماها با علم حصولي كار ميكنيم ميبيند اثرش هم همين است آنها كه اهل راهاند ميگويند بابا خودت را به زحمت نيندازد با علم حصولي كسي مُلا نميشود با درس و بحث خلاصه كسي مُلا نميشود يك جان كندن ميخواهد و جان كندن و جان كندن يك مقدار آدم دندان روي جگر بگذارد بعد خيلي چيزها برايش حل ميشود آنها ميگويند خون به خون شستن محال است و محال شما ميخواهيد با مفاهيم بديهي يك مطلب نظري را حل كنيد خب هر دو مفهوماند، مفهوم را حل كردي شده انبار مفهومات آن مطلب نظري با اين مطلب بديهي حل شده شما خون را با خون شستي دست بزن به خارج از واقعيت چيزي بگير و اين مفهوم را شستشو كن «بشوي اوراق اگر همدرس مايي» كه آن درسها در دفتر نيست.
آنكه وجود مبارك حضرت امير دارد در خطبهٴ چهار نهجالبلاغه فرمود ما كه نميفهميم كه ما مييابيم «ما شككت في الحق مذ اريته» ما اهل رؤيتيم شما اهل نظريد در سورهٴ «انعام» كه گذشت ذات اقدس الهي دربارهٴ ابراهيم خليل فرمود: ﴿وَ كَذلِكَ نُرِي﴾ ﴿نُرِي﴾، يعني «نُري» ﴿نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ﴾[36] در سورهٴ «اعراف» فرمود: ﴿أَوَ لَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ﴾[37] شما هم نگاه كنيد شايد ببينيد.
نظر در عربي غير از رؤيت است، نگاه در فارسي غير از ديدن است خب آنكه باطن گناه را ميبيند با علم و اختيار و قدرت ترك معصيت ميكند نه اينكه مجبور باشد سرّش اين است كه اينها بديهيات مسئله عصمت است چون كلام در حوزه نيست، فلسفه در حوزه نيست، امامتشناسي نيست، امامت نيست ميبينيد بديهياتِ فن اينجا شده باعث مشكلات و جزء اشكالات اين درس اينها نزد آنهايي كه اهل حكمت و كلاماند جزء دو دو تا چهارتاست كه ارادهٴ تكوين چيست، ارادهٴ تشريع چيست، «ارادة التشريع» چيست، ارادهٴ تشريعيه چيست، «العصمة ما هي» «العصمة كم هي» عصمت با اختيار سازگار است، عصمت با جبر منافات دارد اينها جزء بديهيات آن رشته است.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 72.
[2] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 148.
[3] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 149.
[4] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 148.
[5] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 148.
[6] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 33.
[7] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 7.
[8] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 82.
[9] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 11.
[10] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.
[11] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 3.
[12] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 256.
[13] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 69.
[14] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 4.
[15] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 57.
[16] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 90.
[17] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 49.
[18] ـ عوالي اللآلي، ج4، ص103.
[19] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 67.
[20] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 7.
[21] ـ سورهٴ احزاب، آيات 32 ـ 33.
[22] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 34.
[23] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 78.
[24] ـ مفاتيحالجنان، تعقيب نماز ظهر.
[25] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 84.
[26] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 65.
[27] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 124.
[28] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 175.
[29] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 96.
[30] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 424.
[31] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 424.
[32] ـ بحارالانوار، ج41، ص32.
[33] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 224.
[34] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 60.
[35] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 12.
[36] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 75.
[37] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 185.