اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا خَيْراً لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَ لَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَ لِنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ (30) جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ كَذلِكَ يَجْزِي اللَّهُ الْمُتَّقِينَ (31) الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ (32) هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلاَئِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ مَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (33) فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَ حَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ (34)﴾
بعد از ارائهٴ ادلهٴ توحيد شبههاي از مشركان دربارهٴ توحيد در اينجا نقل نشد، وقتي نوبت به وحي و نبوت رسيد همه شبهات را متوجه وحي و نبوت كردند تا كنون دو شبهه از شبهات مشركان حجاز نقل شده است يا در آستانهٴ نقل است.
يكي جريان اسطوره بودن است كه اينها ميگفتند جريان نوح و انبياي ابراهيمي(عليهم الصلاة و عليهم السلام) كه شما نقل ميكنيد نظير داستان رستم و اسفنديار و داستانهاي كهنه يا كُهن ايران و روم و اينهاست كه گفتند ﴿أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾[1] ولي وقتي از محققان و مؤمنان سؤال كردند كه وجود مبارك پيامبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) چه چيزي را آورد اينها هم انزال را قبول داشتند هم اينكه نازل خير است، گفتند خير است.
شبههٴ اول آنها اسطوره بودن بود كه گذشت كه آن اسطوره نيست حقيقت است براي اينكه هم دعوت او حق است هم دعواي او، دعوت او به توحيد خالق است و رب است و اله است و معبود و اگر نقدي داريد نسبت به اين دعوت ارائه كنيد، دعواي او دربارهٴ نبوت است اگر شما شك دربارهٴ نبوت او داريد ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾[2] اينها محاجّه است.
متقيان و كساني كه روشمندانه سخن گفتند هم وحي را پذيرفتند هم اصل انزال را پذيرفتند هم اينكه اين وحي خير است ﴿وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا خَيْراً﴾ سرّ تكرار اين سؤال و جواب براي اين است كه اين سؤال و جوابي كه يكي حَسَن است و ديگري قبيح در هنگام مرگ ظهور ميكند همين سؤال و جوابهاي دو گونه در هنگام مرگ با فرشتهها روبهرو ميشود آنها كه گفتند ﴿أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾ است وقتي با فرشتههاي مرگ برخورد كردند ﴿فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ﴾[3] شروع كردند به دروغگويي و تسليم شدن اما مردان الهي كه محققانه در بخش علم، متحققانه در بخش عمل پاسخ خوب دادند هنگام مرگ ﴿تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ﴾ آن سلامت انديشه و انگيزه در مرگ به صورت ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ﴾ در ميآيد كه هم فرشتگان سلام ميكنند هم آنها احساس سلامت دارند.
قرآن كريم از كار محققانه و متحققانه مردان باتقوا تعبير به احسان كرده است ﴿لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا﴾ نه يعني نسبت به ديگران احسان كردند كه قبلاً گذشت يك وقت انسان فعل خير نسبت به ديگري دارد، بيمارستاني ميسازد، مشكل ديگري را حل ميكند، به ديگري مسكن ميدهد اين احسان به غير است يك وقتي حرفِ كار، تحقيق خوب، مطلب علمي خوب دارد، ايمان خوب دارد اين احسان است، احسان يعني اتيان فعل حَسَن كار خوب كردن در اينجا فرمود اينها كارشان خوب است تحقيقات انديشه و علميشان خوب است تحقق عملي كه با اخلاص آميخته است خوب است ﴿لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا﴾ نه يعني نسبت به ديگران احسان كردند.
اينها كه محقَّق بودند و متحقّق هم تحقيقات علميشان خوب بود، هم ايمانشان خوب بود در اين دنيا حسنه دارند و در آخرت هم خير دارند از اينجا معلوم ميشود كه اگر كسي بخواهد برابر آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «بقره» در دعاها بگويد ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً﴾[4] شرطش هم مشخص است وقتي در دنيا حسنه ميگيرد كه نظير اين محسنين محقق در علم، متحقق در عمل باشد اگر نه آن كار علمي را كرده باشد نه اين كار عملي را كرده باشد يك دعاي محض است به صورت آرزوست نه اميد، ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً﴾ حسنه در دنيا نصيب اين گروه و امثال اين گروه ميشود، خب.
بعد فرمود: ﴿وَ لِنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ﴾ اين «الف» و «لام» ﴿الْمُتَّقِينَ﴾ اگر جنس باشد شامل افرادي كه در برابر مستكبر قرار گرفتند ميشود يك، و تشويق به انحاي تقواست دو. اما اگر «الف» و «لام» عهد باشد در مقابل مستكبران اين فقط يك حسرتي براي مستكبران است و تشويقي براي همين اين گروه، خب.
بعد وارد مسئله جنّات ميشوند كه اينها متقين حالا يا يك نفر داراي چند بهشت است يا مجموع براي مجموع است آن جمع در مقابل جمع است فرمود براي متقيان «جناتِ عدن» است البته ممكن است براي يك نفر هم چند بهشت باشد چون ﴿وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾[5] بعد هم فرمود: ﴿وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾[6] اينچنين نيست كه فقط براي مردان الهي يك بهشت باشد، يك باغ باشد اما از اين آيه استفاده نميشود كه مردان باتقوا داراي چند بهشتاند چون اين جمع در مقابل آن جمع است ﴿وَ لِنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ﴾ «دار متقين» متقين عبارت است از ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ﴾ كه ﴿يَدْخُلُونَهَا﴾.
اما در جريان شفاعت عرض شد به اينكه بخشي از شفاعت در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت ﴿مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾[7] است ﴿لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَ لاَ خُلَّةٌ وَ لاَ شَفَاعَةٌ﴾[8] آنجا ثبوتاً و نفياً بحث شد آيات بعد هم كه مسئله شفاعت را مطرح ميكند ممكن است بازگو بشود اما اينكه در بعضي از روايات آمده است در برزخ شفاعت نيست يا در بعضي از روايات آمده است كه وجود مبارك صديقه كبرا(سلام الله عليها) تا شفاعت نكند وارد بهشت نميشود در بعضي از روايات هست كه دوزخيان از دوزخ نجات پيدا ميكنند به شفاعت وارد بهشت ميشوند همه اينها حق است اما همه اينها به موقف حساب بر ميگردد، حساب هم مراتبي دارد بخش ضعيفي از محاسبه در همان برزخ حساب ميشود كه برزخ حسابهاست وگرنه حساب مهم در حشر اكبر است و اگر در روايتي آمده است كه در برزخ شفاعت نيست يعني شما به ما دسترسي نداريد چون گرفتار اين تعلقاتها، تكتك اين تعلقات گرفته بشود و شما آزاد بشويد و بخواهيد از ما طلب بكنيد و ما را بطلبيد مشكل است چون تمام اين تعلقات بايد زدوده بشود تا انسان وارد صحنهٴ قيامت بشود آدم كه ميميرد متعلَّق را رها ميكند اينكه حرفي در او نيست اما اين عُلقهها ميماند و اين درد و اين فشار مردن و اينها از همين عُلقههاست آنچه كه بر مردهٴ بيچاره ميگذرد خيلي بيش از آن است كه بر احيا ميگذرد، احيا بعد از اربعين فراموششان ميشود اما او سخن از اربعين و سال و اينها نيست تا تكتك اين تعلقات را از او نگيرند اين آزاد نميشود لذا در برزخ دسترسي به ائمه(عليهم السلام) كار آساني نيست نه اينكه آنها نتوانند شفاعت كنند.
در جريان صديقه كبرا(صلام الله عليها) آن سعهٴ رحمت آن حضرت را ميرساند معنايش اين نيست كه اگر حضرت وارد بهشت بشود نميتواند شفاعت كند يا انسانهاي كامل ديگر مثل وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اگر وارد بهشت شد نميتواند شفاعت بكند، مشفوعله بايد در موقف حساب باشد نه شافع، شفيع يا شافع در اثر سعهٴ وجودي كه دارد ميتواند ولو بعد از بهشت رفتن هم كه شد از كساني كه در موقف حساباند از آنها شفاعت بكند.
پرسش: در برزخ اصلاً شفاعت وجود ندارد.
پاسخ: چرا، از كجا ما قطع به عدم داريم، دسترسي نيست، ضعيف است نه اينكه اصلاً شفاعت نيست.
پرسش: رواياتي كه امام رضا(عليه السلام) ميفرمايد من در چند جا به...
پاسخ: خب، يكياش هم عندالموت است، عند الموت كه باشد برزخ همان است ديگر فرمود به اينكه اين ﴿وَ السَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً﴾[9] حضرت فرمود اگر به زيارت من بياييد من در اين سه مقطع حساس به فكر شما هستم خب اين هم تأييد ميكند كه شفاعت در برزخ هست ديگر.
فرمود سه مقطع حساس يكي موقع ميلاد است يكي موقع رحلت است يكي موقع قيامت همين سه مقطع وجود مبارك عيسي، وجود مبارك يحيي(سلام الله عليهما) به آنها درود فرستاده شده كه ﴿وَ السَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً﴾ اين سلامت با مرض ميسازد بالأخره انسان كه ميميرد مريض ميشود علل و عوامل طبيعي دست به دست ميدهد و بدن فرسوده ميشود و ميرود در حال موت كه تمام اعضا از نظر مسائل طبي از كار افتادهاند هيچ كدام سالم نيستند وجود مبارك مسيح سالم است، وجود مبارك يحيي(سلام الله عليهما) سالم است معلوم ميشود اين به سلامت به بدن بر نميگردد، خب.
اينكه حضرت فرمود من در اين سه مقطع به فكر شما هستم، كمك ميكنم نشانهٴ تأييد اين مطلب است كه شفاعت در برزخ هست منتها براي همگان شايد نباشد، دسترسي نباشد و مانند آن و اگر دربارهٴ صديقهٴ كبرا(سلام الله عليها) وارد شد آن هم سعهٴ رحمت حضرت را ميرساند نه معنايش اين است كه حالا اگر حضرت وارد بهشت شد نتواند شفاعت بكند آن روايتي هم كه دارد كه برخي از دوزخيان از دوزخ بيرون ميآيند اين در موقف حساب، بررسي شد كه چقدر بايد در جهنم بماند و چه مدتي بعد از او بايد آزاد بشود نه اينكه در موقف حساب گُنگ باشد مسئله بعدها بررسي بشود كل اينها در موقع حساب ارزيابي ميشود، بررسي ميشود، جمعبندي ميشود اجرايش به تدريج است ظاهراً بحث شفاعت از همين سنخ است، خب.
فرمود: ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ﴾ كه ﴿يَدْخُلُونَهَا﴾ ﴿تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ﴾ كه سه طايفه آيات دربارهٴ مشيئت بود كه بحث شد ﴿كَذلِكَ يَجْزِي اللَّهُ الْمُتَّقِينَ﴾ اين ﴿الْمُتَّقِينَ﴾ هم مثل آن ﴿الْمُتَّقِينَ﴾ يا «الف» و «لامش»، «الف» و «لامش» جنس است كه همه را شامل ميشود يا «الف» و «لام» عهد است در مقابل مستكبران كه حسرتي است براي آنها، مستكبر گاهي در مقابل مستضعف قرار ميگيرد گاهي هم در مقابل متقي و مؤمن و موحد و مانند آن، خب.
مستكبران چه كساني هستند كه قبلاً بحثشان اشاره شد كه ﴿ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ﴾[10] بودند مشخص كرد فرمود: ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ﴾ اما اين متقيان كه جواب خوب دادند آن سؤال و جواب خوب، آن تحقيق علمي و تحقّق عملي عندالموت به اين صورت در ميآيد ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ﴾ فرشتهها به آنها ميگويند ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ﴾ اين هم اشاره شد به اينكه سلام خودشان را ميرسانند يا سلام ذات اقدس الهي را ميرسانند به آنها بگويند ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ برخيها خواستند بگويند اين توفّي، توفّي از دنيا به برزخ است كه اكثر مفسّرين اين را ميگويند، جناب امام رازي ميگويد كه اكثر مفسّرين بر اين هستند كه ﴿تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾ مربوط به همين توفّي معروف است از دنيا وارد برزخ شدن ولي برخي از مفسران بر اين هستند كه منظور از اين توفي، توفي حشر اكبر است يعني موت از برزخ به قيامت كبرا، اينكه گفته ميشود ﴿رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ﴾[11] انسان يك بار ميميرد از دنيا وارد برزخ ميشود، در برزخ ميميرد و بار ديگر از برزخ زنده ميشود و وارد صحنهٴ قيامت خواهد شد كه آنجا يك موت است ﴿رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ﴾ البته در ذيل اين آيه بايد بحث بشود كه منظور اين است يا چيز ديگر است كه اينها خيال كردند، خب.
اگر دو موت است، دو حيات هم هست ﴿رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ﴾ يك بار انسان از دنيا ميميرد وارد برزخ ميشود، يك بار در آنجا مثلاً يك موتي هست به لحاظ قيامت موت است يك بار از برزخ زنده ميشود به حيات اُخروي در آنجا كه ميخواهند آنها را از برزخ وارد قيامت كبرا بكنند آنجا ميگويند ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ اين بزرگوار كه منظور از توفي را توفي در حشر دانست نه توفي در برزخ به قرينهٴ ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ اين حرف را زد اما اكثر مفسران كه اين توفي را توفي راجع به برزخ گرفتهاند يعني توفي از دنيا به برزخ گفتند ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ مطلق است وارد بهشت شو، بهشت برزخي الآن كوتاه مدت و بهشت حشر اكبر در برنامه دراز مدت توست.
مطلب ديگر اين است كه اين ﴿الْجَنَّةَ﴾ «الف» و «لامش» عهد است يك و چون احكام جنت و خصوصيات جنت در آيهٴ قبل بيان شد كه ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ﴾ اين خصوصيات ذكر شده است ديگر اينجا ﴿الْجَنَّةَ﴾ بالقول المطلق ذكر شد، اگر «الف» و «لام» عهد باشد كه خب يعني همين جنّتي كه احكام و حِكَمش گذشت اگر هم «الف» و «لام» جنس باشد عهد نباشد سرّ عدم ذكر اوصاف جنّت همين است كه در آيهٴ قبل خصوصياتش آمده ولي بالأخره چه جنّت برزخي باشد چه جنّت حشر اكبر ﴿بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ﴾ است به وسيله عمل صالحي كه داشتيد به آنجا ميرسيد.
اما جريان ﴿هَلْ يَنظُرُونَ﴾ در بحث ديروز گذشت به اينكه مبسوطاً در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 158 گذشت در سورهٴ «انعام» آيهٴ 158 اين بود ﴿هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾ اين وعد است نسبت به مؤمنان و وعيد است نسبت به كافران اگر ﴿يَنظُرُونَ﴾ به معناي «ينتظرون» است هر دو گروه منتظرند هم مؤمنان منتظرند وعدهٴ الهي انجاز بشود فرشتهها به كمك اينها بيايند هم منكران منتظرند، البته انتظار آنها براساس ايمان نيست كه اينها مثلاً به نوح(سلام الله عليه) ميگفتند كه ﴿يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا إِن كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾[12] خب تو كه وعدههاي زيادي ميدهي، تهديدهاي زيادي ميكني خب اگر راست ميگويي آنها را بياور، اين انتظار آنها، انتظار محققانه و صادقانه نيست تهديد الهي است كه شما منتظر باشيد ﴿فَارْتَقِبْ إِنَّهُم مُرْتَقِبُونَ﴾[13] يا ﴿انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ﴾[14] و مانند آنها اينكه فرمود آنها منتظر عذاباند نه يعني واقعاً آنها انتظار دارند اين يك تهديد است يعني بدان كه عذاب در پيش است اما مؤمنان واقعاً منتظرند براي اينكه به وعده الهي معتقدند كفار واقعاً منتظر نيستند چون به وعيد الهي معتقد نيستند ولي خود اين يك تهديد و هشداري است نسبت به كفار كه ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ﴾ دو پيام دارد هم پيام وعد براي مؤمنين و هم پيام وعيد براي كفار.
اما اينكه اينها در بهشت چه ميكنند خب ميدانيد مسئله بهشت و جهنم و اينها متروك است كه بهشتي در بهشت چه كار ميكند يكي از سؤالات اين است كه اينها خب خسته نميشوند مكرّر بخورند و بياشامند كه چه؟ آيا اينها مثل دنيا فقط به خورد و خواب ميپردازند و وقت فراغت را به عطله ميگذارند يا اينها در عين حال كه غذا دارند، در عين حال كه بهرههاي جسمي دارند از ثبات برخورداند نه از سكون آنكه در وقت فراغت معطّل است و خسته ميشود يك موجود ساكن است ولي اگر كسي به ثبات رسيد، ثابت شد نه ساكن خب خستگي ندارد اصلاً فرشتهها چه كار ميكنند اين را بزرگان گفتند بعد مرحوم صاحب جواهر در كتاب فقهياش آورده بعد از آنجا به عروه مرحوم آقا سيد محمدكاظم(رضوان الله عليه) رسيده كه در فضيلت روزه همين بس كه انسان شبيه فرشته ميشود خب حالا روزه كه اختصاص ندارد كه اعمال ديگر هم همين طور است اينكه مرحوم سيد(رضوان الله عليه) در عروه فرمودند منظورشان آن نيست كه فقط روزه اين فضيلت را دارد كه انسان را شبيه فرشته ميكند خب نماز كه عمود دين است و عقايد الهي كه خب اصول ديناند فرمود اينها شبيه فرشته ميشوند ما كه استقصا نكرديم احكام و اقسام همه فرشتهها را كه چه عيبي دارد كه يك موجودي در مرحله نازل جسمي دارد و لذايذ جسمي اما خستگي براي روح اوست و اگر روح او نظير فرشته به ثبات رسيد نه سكون او دائماً به ياد حق است مگر اين همه فرشتهها كه در سابق بودند الآن هستند بعد هم هستند و عمرشان معلوم نيست چقدر است اينها خسته ميشوند در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه وقتي غذاي فرشتهها را نقل ميكند فرمود اينها غذايشان تسبيح است، خوابي هم ندارند، غفلتي هم ندارند، ذكر الهي غذاي آنهاست، ياد و نام خدا غذاي اينهاست، خب.
حالا اگر انسان به جايي رسيد بهشتيها هم معمولاً اين طور شدند كه در مرحلهٴ نازله جسمي دارند كه با لذايذ جسميتاند و آنچه كه به فراغت و معطّلي بر ميگردد روح آنهاست و روح آنها هرگز فارغ نيست، معطل نيست و خسته هم نخواهد شد البته شواهد فراواني در قرآن هست منتها يك جا آيات بهشت جمعبندي نشده اگر به تدريج به خواست خدا احكام بهشتيها روشن بشود شايد اين مسئله خستگي و اينها هم برطرف بشود، خب.
دربارهٴ اين ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ ميتواند بشارت به جنّت برزخي و جنّت حشر باشد هر دو ﴿هَلْ يَنظُرُونَ﴾ هم به معناي «ينتظرون» است كه وعد است نسبت به مؤمنان، وعيد است نسبت به كفار ﴿إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾ كه فرشتههاي عذاب بيايند به حيات آنها خاتمه بدهند يا امر الهي برسد كه جريان معاد است و اين ﴿يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ﴾ غير از ﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ﴾ است كه در اول سوره گذشت كه بحثش قبل شد بعد فرمود: ﴿كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ اينچنين نيست كه اينها تازه مُلحد باشند مُلحدان قبلي هم بودند و همين كار را كردند و به عذاب الهي گرفتار شدند خداي سبحان كار را به خود اينها نسبت داد يعني فرمود تكذيب و كذب و افترا و اسطوره خواندن همه اينها كار اين مستكبران است ﴿قُلُوبُهُم مُنكِرَةٌ وَ هُم مُسْتَكْبِرُونَ﴾[15] اينجا فرمود: ﴿كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ﴾ خب خدا فعل را به اينها نسبت داد اگر اينها مجبور بودند كه فعل را به اينها نسبت نميداد كه.
اينكه قرطبي نقل ميكند بعضيها قائلاند به تقديم و تأخير براي اين است كه حالا اگر ما بگوييم ما مجبورشان نكرديم جبري در كار نيست تا ظلم باشد خب ما گفتيم كه اينها مرتب اين حرفها را زدند اگر كسي حرف ما را باور ميكند ما هم ميگوييم اينها گفتند اگر كسي باور نكند خب ما بگوييم ما ظلم نكرديم اينها ظلم كردند اين را هم باور نميكند بنابراين شبههٴ اينكه جبري در كار نيست آنها مختارند اين كار را كردند مطرح نيست آن بزرگواراني كه گفتند تقديم و تأخير محتوايي در كار است از اينجا گفتند فرمودند به اينكه ﴿وَ مَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ﴾ ما ظلم نكرديم اينها خودشان ظلم كردند بعد فرمود به اينكه ﴿فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَ حَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ﴾ نتيجه سوء آن انكار قلبي و استكبار اين است كه از حين مرگ به بعد گرفتارند ﴿ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ﴾[16] شدند ﴿أَلْقَوُا السَّلَمَ﴾[17] ميشوند و به عذاب الهي گرفتار خواهند شد ﴿وَ حَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ﴾ آنگاه ميفرمايد كه ما ستم نكرديم اينها به خودشان ستم كردند ﴿وَ مَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾.
اما «و الذي ينبغي أن يقال» اين است كه خود قرطبي اين حرف را نپذيرفتند يعني به عنوان قيل نقل كردند اما اينكه اولين آيه و آخرين آيه نيست كه اين مسبوق به آيات قبل است اگر ما نداشتيم تنبيه و تعذيب اينها و هيچ سخني از عذاب اينها به ميان نيامده بود بله جاي اين سؤال بود كه ﴿وَ مَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ﴾ يعني چه اما اين همه آيات كه فرمود: ﴿فَأَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ﴾[18] براي دنيا ﴿ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُخْزِيهِمْ وَ يَقُول﴾[19] براي آخرت، خب عذاب دنيا را گفته، عذاب آخرت را گفته، شواهدي ديگري هم هست بعد ميفرمايد ما ظلم نكرديم اينها به خودشان ظلم كردند حالا چرا شما به بعد ميزنيد كه بگوييد تقديم و تأخير است خب به قبل بزنيد اينها را كه قبلاً فرموده چرا اين نظم و سياق را به هم ميزنيد اين را خيال ميكنيد مثل مغني و مطول و مختصر است بالا و پايين ميكنيد تقديم و تأخير است يعني چه مگر اين عذابها را قبلاً نفرمود مگر آبرو ريزي اينها را ذكر نكرد خب بعد ميفرمايد: ﴿وَ مَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾.
آن تقديم و تأخير هيچ وجهي ندارد ميماند اين ﴿فَأَصَابَهُمْ﴾ با ﴿حَاقَ﴾ انسان وقتي دست به گناه ميزند ـ معاذ الله ـ اول خب به صورت حال است براي او، عادت كه نشده، ملكه كه نشده وقتي چندين بار با گناه انس پيدا كرد اين گناه براي او ملكه ميشود كه كمكم ميشود ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ﴾[20] وگرنه اول كه احاطه نيست كه اول اصل عصيان است پس اول اصل دست به گناه دراز كردن است بعد معتاد شدن و ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ﴾ شدن عذابها هم همين طور است اول عذاب به اعضا و جوارح اينها اصابت ميكند، ميگيرد اول بعد ميآيد كل بدن و قلب و ظاهر و باطن اينها را احاطه ميكند اينكه شده ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾[21] كه اول نبود كه خب همان طوري كه گناه اول انسان دست به گناه دراز ميكند بعد معتاد ميشود طرزي كه ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ﴾[22] آتش هم اول دست و پا را ميسوزاند بعد ميشود ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾ بعد ﴿أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا﴾[23] ميشود فرمود سراپرده جهنم اينها را زير پوشش خود دارد هم آن تدريج در اصل معصيت و تدريج در عذاب در اين آيه به اين صورت بيان شده ﴿فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا﴾ اول اصابه است بعد ﴿وَ حَاقَ بِهِم﴾.
اين ﴿حَاقَ﴾ اجوف «يايي» است «حاق يحيق» است آنكه جناب راغب در مفرداتش فرمودند حاق يحوق درست است حاق يحوق به معناي احاطه هم آمده اما آنكه در قرآن كريم است اجوف «يايي» است و نه «واوي» حوق اجوف «واوي» حاق يحوق به معناي احاط است حق با ايشان است اما آنكه در قرآن كريم آمده «حاق يحيق» است به قرينه سورهٴ مباركهٴ «فاطر» كه در آيهٴ 43 سورهٴ «فاطر» فرمود: ﴿وَ لاَ يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ﴾ اين مفردات راغب خب اگر در شرح حال راغب عنايت كرده باشيد جزء كتابهاي ابتدايي ايشان است نه كتابهاي نهايي، كتابهاي عميق و اينها نيست ايشان فرمودند من اين كتاب را نوشتم تا اطلاعات ابتدايي براي مفسّران و اينها باشد ايشان سطح علمياش خيلي بالاتر از خود اين كتاب است اما اقرب الموارد يك لغت خوبي است شما در مقدمه اقرب الموارد وقتي مطالعه ميكنيد ميبينيد كه آن بزرگوار ميگويد ما براي جمعآوري لغات عرب از اين شهرهاي مرزي، روستاهاي مرزي اينها هيچ استفاده نكرديم براي اينكه شهرهاي مرزي، روستاهاي فرهنگي در اثر تداخل فرهنگ و لغت و عادات و آداب و رسوم عربي قُح و خالص در آنها كم است بالأخره مشوب است ما براي گردآوري اين لغات و لغتنويسي در باديهها گشتيم و در اعراب قُح در باديهها سفر كرديم اينجا جمعآوري كرديم اين كار ماست و اصرار ما هم بود كه آن شهرهاي مجاور ايران و روم و امثال ذلك آنجا لغت ننويسيم همين اقرب الموارد كه با اين خصوصيات اين لغت را جمع كرده «حاق يحوق» را كه اجوف «واوي» است به معناي احاطه گرفته يك، «حاق يحيق» را هم كه اجوف «يايي» است به معناي احاطه گرفته دو، آن وقت آيهٴ ﴿وَ لاَ يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ﴾[24] را در «حاق يحيق» ذكر كرده.
اين ترك اُوليٰ در كتاب شريف مفردات راغب در جاي ديگر هم هست اما در اقرب الموارد اين طور نيست چون اين اقرب الموارد متمهز در لغت است شما ميبينيد در باب زياده همين طور است وقتي خواستيد اين آيه ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾[25] بهترين توشه، بهترين زاد تقواست اين را مراجعه كنيد ميبينيد جناب راغب در مفردات اين را در لغت زياده ذكر كرده كه «الزياده» به اين معناست كه شيء در آن حد قبلي افزوده بشود ﴿وَ لاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ﴾[26] را اينجا ذكر كرده «و يزيد خسارا» اينجا ذكر كرده ﴿زَادَتْهُمْ إِيمَاناً﴾[27] را اينجا ذكر كرده زاد يزيد، زاد يزيد، زاد يزيد را ذكر كرده بعد به دنبالش هم «الزاد المدّخر» توشهاش را ذكر كرده ﴿وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾ را اينجا ذكر كرده خب اين اجوف «واوي» است زاد يزود است آن زاد يزيد است اينها دو باب است شما به اقرب الموارد به لغتهاي اساسي نه مُنجد، منجد يك كتاب دمدستي لغت است هيچ وقت محقق به منجد مراجع نميكند يعني يك كتابي نيست كه محققپذير باشد براي رفع نياز روزمره است اگر كسي خواست اهل تحقيق باشد، واژهشناس باشد، پژوهشگر باشد حتماً يعني حتماً به مُنجد بسنده نكند چون يك كتاب لغت علمي عميق نيست، خب كتاب لغت علمي عميق خب فراوان نوشته شده شما ميبينيد اقرب الموارد اينها را از هم تفكيك كرده زاد يزيد را با زاد يزود از هم جدا كرده در اجوف «واوي» زاد يزود را ذكر كرده ميشود زاد در اجوف «يايي» زاد يزيد را ذكر كرده ميشود زياده، اما هر دوي اينها را انباري شما در مفردات راغب ميبينيد اگر يك وقتي خواستيد تحقيق كنيد يك وقتي انسان مشكل روز را ميخواهد حل كند خب مهم نيست اما اگر خواستيد چيزي بنويسيد، چيزي تحقيق كنيد به آن لغتهاي اصلي انشاءالله مراجعه كنيد حاق يحيق هم همين طور است وگرنه زاد يزود را كه انسان در باب زاد يزيد ذكر نميكند كه.
به هر تقدير اجر همه اينها با اولياي الهي باشد انشاءالله فرمود: ﴿فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا﴾ يك، ﴿وَ حَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ﴾ دو، خب چطور از اين طرف تدريج بود از آن طرف هم تدريج است آتش كه مستقيماً دل را نميسوزاند كه شايد انشاءالله در اثر يك گناهان ابتدايي بعد هم توبه كرد خب راحت ميشود اما اگر كسي خداي ناكرده به طرف گناه رفت، رفت، رفت، رفت ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ﴾[28] شد آنگاه ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ هم رفت، رفت، رفت به اين صورت در ميآيد اول «أَصَابِ» است بعد ﴿حَاقَ﴾ ﴿فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَ حَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ﴾.
در جريان اين ﴿هَلْ يَنظُرُونَ﴾ در حقيقت شبههٴ دوم ﴿فَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُم مُنكِرَةٌ وَ هُم مُسْتَكْبِرُونَ﴾[29] ذكر شده است شبههٴ اولشان اين بود كه اين اسطور است ـ معاذ الله ـ افسانه است و قصه نوح و ابراهيم است مثل رستم و اسفنديار ـ معاذ الله ـ شبههٴ دومش اين است كه خب شما اگر پيامبر هستيد فرشته را بياوريد ما ببينيم درخواست نزول فرشته يكي از شبهات منكران وحي بود كه ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «انعام» و ساير سور فرمود به اينكه اينها منتظرند كه فرشته بيايد خب فرشته يك وقتي ميآيد به اينكه به حياتشان خاتمه بدهد فرشته براي چه بيايد، براي وحي بيايد كه اينها وحيياب نيستند، براي عذاب بيايد موقع خاص دارد و به حيات اينها خاتمه خواهد داد اينها عجله نكنند فرشته بيايد چون ﴿قُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ﴾[30] بخواهند بدون عذاب ببينند كه فرشته نزول عذاب نظير ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَ ثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾[31] اينها نباشد به اين صورت ببينند خب بله صبر كنند دو روز صبر بكنند ميبينند فرشته را همه اينها فرشته را ميبينند عندالموت آن وقت به اينها خوش نميگذرد در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» فرمود اينها چطور منتظر فرشتهاند، فرشته را براي چه چيزي ميخواهند آن فرشتههايي كه مأمور عذاباند اگر بيايد كه به حيات اينها خاتمه ميدهد به سود اينها نيست اگر بخواهند به حالت عادي ببينند كه مقدورشان نيست در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» آيهٴ 21 و 22 اين است ﴿وَ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلاَئِكَةُ﴾ خب فرشتهها بيايند ما ببينيم شما كه ميگوييد فرشته بر ما نازل ميشود چنين وحي ميآورد اين احكام را خب ما هم ببينيم ﴿أَوْ نَرَي رَبَّنَا﴾ يا خدا را ببينيم.
ذات اقدس الهي ميفرمايد كه اين دومي كه محال است نه در خواب ميبينيد، نه در بيداري ميبينيد، نه در دنيا ميبينيد، نه در برزخ ميبينيد، نه در قيامت ميبينيد، نه آنهايي كه در جهنم رفتند ميبينند، نه آنهايي كه در بهشت رفتند ميبينند كه او ديدني نيست چون ﴿لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ﴾[32] در برابر رؤيت خدا جواب نداد چون محال بود اما راجع به آن اولي كه دربارهٴ فرشتههاست ﴿وَ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلاَئِكَةُ﴾ اين يك، ﴿أَوْ نَرَي رَبَّنَا﴾ فرمود: ﴿لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَ عَتَوْ عُتُوّاً كَبِيراً﴾ دربارهٴ رؤيت خدا كه اصلاً جواب نميدهد چون فرمود: ﴿لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ﴾ اين جزء محكمات قرآن است ميماند رؤيت فرشتهها، فرمود فرشتهها را ميبينيد دو روز صبر بكنيد ميبينيد ﴿يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلاَئِكَةَ﴾[33] چه كسي است كه هنگام مرگ فرشته را نبيند حالا يا ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ﴾[34] است يا ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ﴾ است بالأخره همه ميبينند ﴿يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلاَئِكَةَ﴾ ميبينيد منتها ﴿لاَ بُشْرَي يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً﴾[35] «منعاً ممنوعاً» و مانند آن، خب.
اين شبههٴ دوم منكران وحي است اين ﴿يُنظَرُونَ﴾ ﴿يُنظَرُونَ﴾ در عين حال كه وعد است براي مؤمنان و وعيد است براي كفار پاسخ به يك سؤال و توقع بيجايي هم هست نسبت به كفار و مستكبر كه آنها ميخواهند ملائكه را ببينند ميفرمايد ملائكه ديدني هست بله، اما چشم پيدا كن ببين اينكه با شرك نميشود كسي كه كور است چگونه ملائكه را ميبيند مگر ملائكه را با چشم ظاهر ميشود ديد شما كه كوريد.
در سورهٴ مباركهٴ «حج» فرمود به اينكه ﴿لاَ تَعْمَي الْأَبْصَارُ وَ لَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾[36] فرمود به اينكه، اينكه ما ميگوييم اينها كورند اين كوريشان مربوط به ظاهر اينها نيست مربوط به باطن اينهاست آيهٴ 46 سورهٴ مباركهٴ «حج» اين است ﴿أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَي الْأَبْصَارُ﴾ اينها چشمهايشان كور نيست ﴿وَ لَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾ خب مگر ما چشمي در درون نداريم اين همه ديدههاي ما در عالم رؤيا براي كدام چشم است حالا ما آن توفيق را نداريم رؤياي خوب نصيب ما بشود آنهايي كه رؤياي خوب نصيبشان شده با كدام چشم ميبينند واقعاً ميبينند ديگر ﴿إِنِّي أَرَي فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ﴾[37] ﴿إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً﴾[38] حالا آن مقام برتر براي انبيا و اوليا غالب مؤمنين در طول عمر رؤياهاي صادق دارند خب با كدام چشم ميبينند چيزي كه واقع شده يا واقع ميشود اينها بياطلاع بودند همان را ميبينند اين ميشود علم غيب خب چيزي كه پس فردا بخواهد واقع بشود يك مؤمن رؤياي صادق دارد اين علم غيب است به عنايت الهي ديگر منتها معصومانه نيست، احتمال اشتباه هست و مانند آن ولي واقعاً ميبيند با كدام چشم ميبيند اگر كسي بيدار باشد حالت مناميه به او دست ميدهد نه نوم در حالت مناميه وضو باطل نميشود، احتياج به وضو ندارد، با همان حالت ميتواند نماز بخواند حالت مناميه است نه نوم و در همين بيداري ميبيند منتها از بس گرفتاري زياد است در عالم خواب هم آدم نميبيند خب.
بالأخره اين رؤياهاي صادق براي كدام چشم است فرمود در درون شما چشم هست، گوش هست، شامّه هست، خب اينها را تطهير كنيد اينها چشمِ درونشان كور است ﴿فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَي الْأَبْصَارُ﴾[39] چشم ظاهريشان بيدار و روشن است ﴿وَ لَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾[40] آن دل بايد ببيند آن كور است.
فرمود به اينكه شما يك روزي ميبينيد در دنيا كه هوس نكنيد [كه] ملائكه را ببينيد با آن چشم معالجهتان ميكنند، جراحيتان ميكنند، آن چشم قلبتان را ميشكافند، آن چشم كورتان را سالم ميكنند نشان ميدهند ميگويند اين مَلك، دو روز صبر بكنيد اين فشار جان دادن، فشار جان دادن براي خيليها جراحي كردن است فرمود شما كه ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾ يعني منتظريد فرشته نازل بشود كه اين اشكال دوم مستكبران است در قبال اشكال اول، اشكال اولشان اين بود اينكه اين اسطوره است اينكه وحي نيست، اشكال دومشان اين است كجاست مَلَك، اشكال اول را پاسخ دادند اشكال دوم اين است كه كجاست چشم، شما چشم را پيدا كن مَلَك را ميبيني.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 24.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 23.
[3] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 28.
[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 201.
[5] ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 46.
[6] ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 62.
[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 255.
[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 254.
[9] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 33.
[10] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 28.
[11] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 11.
[12] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 32.
[13] ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 59.
[14] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 158.
[15] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 22.
[16] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 28.
[17] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 28.
[18] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 26.
[19] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 27.
[20] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 81.
[21] ـ سورهٴ همزه، آيات 6 ـ 7.
[22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 81.
[23] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.
[24] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 43.
[25] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 197.
[26] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 82.
[27] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 2.
[28] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 81.
[29] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 22.
[30] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 47.
[31] ـ سورهٴ حاقه، آيهٴ 7.
[32] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 103.
[33] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 22.
[34] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 28.
[35] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 22.
[36] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 46.
[37] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 102.
[38] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 24.
[39] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 46.
[40] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 46.