16 12 2006 4828570 شناسه:

تفسیر سوره نحل جلسه 32 (1385/09/25)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ (32) هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلاَئِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ مَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (33) فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَ حَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ (34)﴾

بعد از اقامهٴ ادلهٴ توحيد خالق و رب و اله و معبود فرمود بشر به دو قسم تقسيم شدند عده‌اي مُلحدند و عده‌اي موحّد، مُلحدان آثار سوءشان مشخص است و موحدان آثار حسنشان هم روشن است.

دربارهٴ مُلحدان و مستكبران فرمود: ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ[1] كه بحثش گذشت دربارهٴ موحدان و مؤمنان فرمود: ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ﴾ گاهي بر اساس صنعت اهتباك چهار امر را كه مي‌خواهند ذكر كنند كه اين امور چهارگانه دو به دو مقابل هم‌اند گاهي يكي از دو مقابلها را ذكر مي‌كنند تا مقابل ديگر معلوم بشود اين از نظر بحثهاي ادبي به عنوان صنعت اهتباك است از اين نمونه در قرآن كريم كم نيست آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «يس» و مانند آن است از همين قبيل است فرمود: ﴿لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّاً وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَي الْكَافِرِينَ[2] در اينجا در بين امور چهارگانه فقط دو قسم ذكر شد و آ‌ن دو قسم ديگر معلوم است براي اينكه انسان يا زنده است يا مُرده، يا كافر است يا مؤمن حيات در مقابل ممات است، كفر در مقابل ايمان در بين امور چهارگانه دو امر ذكر شد تا آن دو امر ديگر معلوم بشود فرمود: ﴿لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّاً[3] اين قرآن در آدمهاي زنده اثر مي‌گذارد ولي كافران طرفي نمي‌بندند با اين دو تعبير زنده و كافر چهار مطلب معلوم مي‌شود اينكه فرمود: ﴿لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّاً﴾ يعني مؤمن حي است و كافر مُرده است به جاي اينكه بفرمايد در مُرده‌ها اثر نمي‌گذارد فرمود در كافرها اثر نمي‌گذارد يعني انسان كافر مُرده است و انسان مؤمن زنده است در بين اين اوصاف چهارگانه دو وصف ذكر شد كه دو وصف ديگر بالمقابله معلوم مي‌شود.

طيّب و خبيث در مقابل هم‌اند ظالم و عادل در مقابل هم‌اند در اين بخش در بين اين اوصاف چهارگانه فقط ظلم و طِيب ذكر شد ظالم و طيّب ذكر شد مقابل ظالم عادل است مقابل طيّب خبث است فهميده مي‌شود آنجا كه فرمود: ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ[4] مقابلش كساني‌اند كه نسبت به خودشان احسان مي‌كنند ظلم نمي‌كنند اينجا كه فرمود: ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ﴾ مقابلش كساني‌اند كه خبيث مي‌ميرند.

در آيات ديگر اينها را بالصراحه مقابل هم قرار داد فرمود به اينكه ﴿لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ[5] و اين آزمون الهي براي اينكه خبيث از طيّب جدا بشود ﴿وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَي بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ[6] اين مضمون هست كه خبيث از طيّب در آزمون الهي جدا مي‌شود اين خبيثها را كنار هم جمع مي‌كنند وقتي متراكم شدند مي‌اندازند در دوزخ ﴿فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ﴾ اينها كه بر اساس صنعت اهتباك آنجا ظالم را فرمود، مُحسن را نفرمود اينجا طيّب را فرمود و خبيث را نفرمود.

مطلب ديگر آن است كه چون «انما الأعمال بخواتيمها»[7] اگر كسي عندالموت طيّب بود معلوم مي‌شود حُسن عاقب دارد معيار طيّبِ فعلي نيست معيار طيّبِ عندالموت است اين به حُسن عاقبت بر مي‌گردد اگر كسي ـ معاذ الله ـ به سوء عاقبت مبتلا شد ممكن است طيّب فعلي باشد ولي خبيث عندالموت اگر كسي از حُسن عاقبت بهره‌اي دارد ممكن است خبيث فعلي باشد ولي با توبه و انابه برگردد و طيّب حال‌الموت بشود خب آنهايي كه مشرك و كافر بودند به وسيله اسلام آوردن طيّب حال‌الموت شدند ديگر عمده طيّب حال‌الموت است نه طيّب در دنيا و حال عادي.

قرآن كريم در عين حال كه روي عمل صالح خيلي اعتنايي دارد ولي در آن ارزيابي نهايي نمي‌گويد كسي كه كار خوب كرده است مي‌گويد كسي كه كار خوب را با نقد به دست دارد نمي‌فرمايد «من عمل صالحا» آن ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً[8] را كه فرمود جمع‌بندي‌اش اين است كه ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ[9] وقتي وارد صحنه قيامت شد حَسَنه دستش باشد اگر خداي ناكرده در اثر سيئات و بدعاقبتي حسنات خودش را از دست داد اين گرچه «فعل الحسنه» اما در معاد ﴿جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ نيست اينكه گفته شد «من أخلص لله أربعين صباحاً» يا «من اَصبح مخلصاً أربعين صباحاً» و اگر كسي لله عالم بشود لله به علمش عمل بكند لله علم عمل ‌كرده را به ديگران منتقل بكند «بعثه الله يوم القيامة عالماً فقيها»[10] اين از بهترين پاداشهاست كه در قيامت اين شخص فقيه محشور مي‌شود خب اگر فقيه محشور شد از آن به بعد ديگر همه آثار و بركات فقه روي او بار است از آن به بعد مسئله «قِف تَشفع و تُشفّع» براي او هست كه مي‌گويند بايست شفاعت بكن، شفاعت تو مقبول است خب اين خيلي مقام است به يك عالم ديني بگويند گرچه تو اهل بهشتي ولي زود وارد بهشت نشو يك مقدار صبر بكن براي اينها كه از حرفهاي تو كمك گرفتند الآ‌ن احياناً در اثر لغزشهاي جزئي مشكلي دارند از اينها شفاعت بكن «قِف تَشفع و تُشفّع».

عمده آن است كه «بعثه الله يوم القيامة عالماً فقيها» اگر كسي عندالموت طيّب بود يقيناً در برزخ طيّب است در قيامت طيّب است چون از آن موت به بعد كه ديگر مشكلي پيش نمي‌آيد انسان بعد از موت عملي انجام نمي‌دهد كه ـ معاذ الله ـ حَسَناتش را از بين ببرند چه اينكه اگر ـ معاذ الله ـ عندالموت ظالم به نفس بود بعد ديگر حسنه‌اي ندارد كه حالا اگر اعقابي داشت ولد صالحي داشت آن ديگر لطف خدا بيش از اينهاست و نمي‌شود لطف خدا را تهديد كرد ولي دربارهٴ طيّب بودن حال‌الموت اين معلوم مي‌شود حُسن عاقبت است.

مطلب ديگر آن است كه طيّب گاهي وصف عقيده و اخلاق و عمل صالح است كه مي‌گوييم عقيده طيّب، كلمهٴ طيّبه، فعل طيّب و مانند آن، گاهي وصف فاعل هست به هر تقدير كلم طيّب، كلمات طيّب، عقايد پاكيزه، اخلاق پاكيزه، اعمال پاكيزه، اين به طرف ذات اقدس الهي صعود مي‌كند اين يك مقدمه.

چون عقايد، اخلاق، اعمال از معتقد و متخلّق و عامل جدا نيست وقتي اخلاق و عقيده و عمل صعود كرد آن معتقد و متخلّق و عامل هم صعود مي‌كند اگر ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ[11] پس «اليه يصعد الطيبون» اين طيبون به طرف ذات اقدس الهي صعود مي‌كند در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» از صعود كلم طيّب سخن به ميان آورد فرمود اينها صعودشان به طرف خداي سبحان است كه اينها صعود مي‌كنند آيهٴ ده سورهٴ مباركهٴ «فاطر» اين است ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَ الَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ﴾ همه ما خواهان عزتيم يك عزّت صادق نه عزّت كاذب كه ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ[12] اين عزيز بي‌جهت بودن ذليل باجهت بودن را به همراه دارد اگر كسي بي‌جهت عزيز بود عزّتش دروغ بود معلوم مي‌شود ذلّتش درست است ديگر و اگر كسي خداي ناكرده ذلّت او درست بود يوم‌القيامه كه ظرف ظهور حقّ و صدق است ذلّت او ظهور مي‌كند اين مي‌شود عذاب هون، عذاب مهين و مانند آن.

اما همه ما خواهان عزّت صادقيم از آيهٴ ده سورهٴ «فاطر» بر مي‌آيد كه اگر كسي خواهان عزّت است ما راهنمايي مي‌كنيم تمام عزّت نزد خداست در نزد غير خدا هيچ سهمي از عزّت نيست اين يك مطلب، راه هم ما به شما نشان مي‌دهيم ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً[13] اين تقديم خبر از يك سو، كلمهٴ ﴿جَمِيعاً﴾ از سويي ديگر تأكيد بر حصر عزّت است كه خدا عزيز است و عزّت نزد خداست و لا غير.

حالا سؤال راه هست نزد خداي عزيز برويم و عزيز بشويم يا نه، بله راه هست آن اين است كه ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ﴾ عقيده خوب، اخلاق خوب، عمل خوب اينها كلمات طيّب است اينها به طرف خدا صعود مي‌كند يعني به طرف عزيز صعود مي‌كند يعني به سمت عزّت مي‌رود اين هم دو مقدمه و چون عقيده از معتقد جدا نيست، اخلاق از متخلّق جدا نيست، عمل از عامل جدا نيست اگر واقعاً عقايد و اخلاق و اعمال به طرف خدا صعود مي‌كنند پس معتقدان و متخلّقان و عاملان هم به طرف خدا صعود مي‌كنند اينها كه گفته شد صلات معراج مؤمن است و مانند آن اگر ما چنين عبارتي و روايتي هم نداشته باشيم از اين تحليلات قرآني كاملاً به دست مي‌آيد كه مؤمنِ معتقدِ متخلّقِ عامل به عمل صالح اين عروج دارد ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾ حالا سهم عقيده چيست سهم عمل چيست عمل از پشت سر اين عقيده را تقويت مي‌كند كه باعث رفعت مي‌شود يا پيشاپيش حركت مي‌كند ان‌شاءالله وقتي به اين آيهٴ سورهٴ «فاطر» رسيديم بحث مبسوطاً خواهد شد.

پرسش: اينجا در اين سوره مرز انسانها را به دو گروه تقسيم كرده در جاهاي ديگر اينها به چند گروه تقسيم شده است...

پاسخ: بله، منافات ندارند اينها چون مثبتين‌اند اينكه حصر نشده اينجا فقط در برابر مستكبران است و مؤمنان، مُلحدان است و موحدان اما ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً[14] يا مستضعف‌اند يا اقوام ديگرند يا اصناف ديگر كه زيرمجموعه همينها هستند آنها ممكن است در اواخر سورهٴ مباركهٴ «توبه» و اينها به پنج گروه تقسيم شد اينجا حَصر نفرمود، اينجا فرمود ما وقتي كه آيات الهي را عرضه كرديم عده‌اي مستكبرانه انكار كردند عده‌اي خاضعانه پذيرفتند اما ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً[15] و مانند آن، آنها بحثهاي خاص خودشان را دارند، خب.

بنابراين راه باز است براي اينكه انسان عزيز بشود، راه باز است براي اينكه انسان طيّب بشود و راه طيّب شدن هم همين است كه ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ﴾ اينها به طرف خدا صعود مي‌كنند، خب.

پرسش: روايتي را هم... به اين مضمون كه «فكلّ ميسر لما خُلِق له»[16]...

پاسخ: خب، حالا با اختيار ميسّر است، ميسّر است لذا در قرآن كريم همين تيسير را ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَاتَّقَي ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي ٭ وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَي ٭ وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَي[17] اين سخن، سخنِ بين راه است نه سخن آغازين هر كسي ميسّر است «لما خلق له» اما تيسيرش، وسيله فراهم كردنش، چه كار براي او آسان مي‌شود، راه خوب براي او آسان مي‌شود يا راه بد براي او آسان مي‌شود آن بخش آغازين است كه خودِ انسان تعيين مي‌كند، خودِ انسان وقتي وارد يك منطقهٴ وسيعي شد دو تا فلش دارد، دو تا تابلو دارد يكي نوشته جهنم يكي نوشته بهشت اينجا كه راه جهنم است اول معصيت است و شهوت است و ظلم است و گناه است و امثال ذلك، اين مقطع اول.

وقتي اين مقاطع را انسان پشت سر بگذارد بعد ديگر اتوبان است به طرف جهنم ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَي﴾ آن تابلو كه نوشته به طرف بهشت اطاعت است و نماز است و روزه است و عدل است و رعايت حقوق مردم است و احسان به ديگران است و اينها، اين اوايل راه است بعد هم اتوبان است به طرف بهشت اين «ميسر لما خلق له» اين ميسّر بودن بعد از انتخاب راه است اول فرمود: ﴿وَ هَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ[18] عقل داده، فطرت داده، انبيا و اوليا و ائمه(عليهم السلام) در همين ايست بازرسي نشسته‌اند پشت سر هم مي‌گويند آقا نرو آن طرف، نرو به طرف جهنم آن راه پايانش بد است گرچه يك مقدار لذيذ است همه اصرار كردند مي‌گويند نرو، مي‌گويند نرو، ولي اين دارد مي‌رود بعد وقتي بين راه رفته «ميسر لما خلق»[19] در آغاز اين‌چنين نيست كه اين شخص از اول بايد به طرف جهنم برود اين طور نيست كه، خب.

﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ﴾ مطلب اين است كه دربارهٴ ظلم در آيهٴ 28 همين سورهٴ «نحل» فرمود اينها به خودشان ظلم كردند ولي در آيهٴ 32 نفرمود اينها مطيّب‌اند، مطيب‌اند نسبت به خودشان چون طيّب بودن فرع بر آن است كه انسان كار خوب انجام بدهد و كار خوب را هم البته براي خودش انجام مي‌دهد آنچه كه عهده‌دار اين مطلب است سورهٴ مباركهٴ «اسراء» است در سورهٴ «اسراء» آيهٴ هفت به اين صورت است ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسوءُوا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ فرمود اگر كار خوب كرديد نسبت به خودتان كرديد، كار بد كرديد نسبت به خودتان بد كرديد اين ﴿لام﴾ ﴿لأَنفُسِكُمْ﴾ و ﴿لام﴾ ﴿لَهَا﴾ «لام» نفع نيست، «لام» اختصاص است آنهايي كه فكر مي‌كردند اين «لام»، «لام» نفع است «له» در مقابل «عليه» گفتند به اينكه ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ﴾ تامّ است اما ﴿وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ اين به قرينهٴ مشاكله گفته شده وگرنه گفته مي‌شود «فعليها» آنها خيال مي‌كردند كه «لام» اول، «لام» نفع است چون «لام» اول، «لام» نفع است در جمله دوم بايد مي‌فرمود: «فان أسئتم فعليها» نه ﴿وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ به قرينهٴ مشاكله فرمود ﴿فَلَهَا﴾.

در حالي كه به تعبير سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) اين «لام»، «لام» اختصاص است، وقتي كه «لام» اختصاص شد در هر دو جا معناي خاص خودش را دارد يعني اگر كار خوب كردي اين كار خوب براي خود شماست مگر ممكن است آدم نسبت به ديگري احسان بكند اين اصلاً محال است، محال است يعني محال است اگر يك كسي يك كار خير بكند صد در صد اين كار براي خودِ آدم است سايهٴ اين كار به ديگري مي‌رسد مثل اينكه كسي در منزل خودش يك درخت باثمري غرس بكند خب كل درخت براي اوست، برگ او، ساقهٴ او، شاخهٴ او، ميوهٴ او براي اوست حالا سايه‌اش مي‌افتد بيرون ديوار يك عابري از كنارش رد مي‌شود بالأخره از نسيم اين درخت استفاده مي‌كند مگر ممكن است انسان نسبت به ديگري كار خير بكند، حالا يك كسي نسبت به ديگري بيمارستان ساخت، مسكن ساخت، مسكني كه به ديگري داد، درماني كه نسبت به ديگري روا داشت اين سايهٴ آن احسان است اين كار هزار اثر دارد هزار اثر مستقيم همهٴ اين آثار هزارگانه براي خودِ اوست نه كسي براي ديگري مسكن ساخت درمان كرد آنچه كه در خارج به او رسيده است يك در و ديواري يك چهارچوبي به او داده است اين سايهٴ آن كار است اين وقتي كه مي‌رود ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ[20] همه اين كار خودش را مي‌بيند در ديوان عمل او هم هست.

در اسائه هم همين طور است اگر كسي خداي ناكرده نسبت به ديگري ظلم كرد، حتي ديگري را قتل كرد اين مثل آن است كه در درون منزل خودش در اتاق نشيمنش يك چاه فاضلاب بكند، خب تمام بيماريها و سموم و بدبوييها براي خود اوست گاهي درِ اتاق باز مي‌شود يك بادي مي‌زند و بوي اين كنيف را به رهگذر مي‌رساند او هم متأسي مي‌شود تمام كارها در درون نفس خودِ آدم است اين «لام»، «لام» اختصاص است نه «لام» نفع ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا[21] آن وقت ﴿وَ أَن لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَي[22] معناي خودش را روشن مي‌كند.

عمل زنده است از بين نمي‌رود يك، نه تنها زنده است همواره زنده است تاريخ مصرف او نمي‌گذرد دو، موجودِ زنده بالأخره بايد به جايي مرتبط باشد اين سه، نظم علّي و معلولي اقتضا مي‌كند كه عمل عامل را رها نكند اين چهار، آن وقت انسان در گرو عمل خودش است پنج، آن وقت آيه ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ[23] معناي خودش را پيدا مي‌كند شش.

اين بيان نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آن آخرين جمعهٴ ماه شعبان يا روز آخر ماه شعبان كه فرمود مردم «ان انفسكم مرهونة بأعمالكم»[24] همين است فرمود مردم بسياري از شما بدهكاريد حق‌الله به عهده شماست معصيت كرديد كسي كه معصيت كرده است بدهكار است كسي كه بدهكار است بايد رهن بدهد چون موثق نيست بايد گرو بسپارد در دِيْن مادي و مال دنيا اگر كسي بدهكار بود خانه‌اش را رهن مي‌دهد، فرشش را رهن مي‌دهد اما اينجا كه خانه و فرشي قبول نمي‌كنند اينجا خودِ آدم را گرو مي‌گيرند اين بيان نوراني حضرت در آن خطبه از آن دو آيه گرفته شده ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ[25] مرهون است، رهن است، طلق نيست، آزاد نيست اينكه مي‌بينيد بعضيها مي‌گويند ما هر چه مي‌خواهيم جلوي زبانمان را بگيريم نمي‌توانيم يا نماز شب بخوانيم نمي‌توانيم يا مطالعاتمان را ادامه بدهيم نمي‌توانيم راست مي‌گويند بيچاره‌ها چون در بندند خب يك قدري مواظب سابقه‌هايشان باشند آزاد مي‌شوند خيليها دلشان مي‌خواهند خوب بشوند اما خب خيليها در زنجيرند فرمود: ﴿إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ[26] آنها كه در تمام مدّت عمر كارِ با ميمنت با بركت با يُمن كردند با يُمن رفتار كردند آنها آزادند.

اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: «ألا حرّ يدع هذه اللماظة»[27] همين است فرمود من يك مردِ آزاد مي‌خواهم كه از اين ماندهٴ لاي دندان بگذرد فرمود آنچه كه الآ‌ن در دست نسلِ كنوني است مخصوصاً بعد از انقلاب اگر خانه‌هاست، اگر قصرهاست، اگر پُستها و سمتهاست اينها همهٴ ماندهٴ لاي دندان مسئولان پهلوي است «لماظه» اين است كه انسان يك غذايي مي‌خورد يك مقدار از اين غذاها در لاي دندان مي‌ماند كه اين را با خلال تُف مي‌كند فرمود اينكه الآن در دست شماست اين در دست پسر پهلوي، بچه‌هاي پهلوي بود، مسئولان پهلوي خوردند و لاي دندانشان ماند و به وسيله انقلاب با خلال اينها تُف كردند و به شما رسيد يك آدم آزاد مي‌خواهيم كه از اين ماندهٴ لاي دندان بگذرد فرمود اينها لماظه، لماظه‌ست يعني همين.

حالا انقلاب نشد، نسل قبلي شد ما كه زميني نداريم بِكر باشد كه مصالح ساختماني نداريم بِكر باشد همه اينها براي نسل قبل بود ديگر حالا بر فرض همه‌شان آدمهاي صالح ولي اينها خوردند و تُف كردند و به بچه‌ها رسيد ديگر فرمود چيز بهشت نيست كه همه‌اش تازه باشد و در اختيار شما باشد كه «ألا حرّ» آيا يك مرد آزاد پيدا مي‌شود كه براي اين دعوا نكند، خب.

پس انسان طبق آن اصول خمسه بدهكار است و بدهكار را گرو مي‌گيرند و چون بدهكار را گرو مي‌گيرند در بند است، آزاد نيست آن بيان حضرت كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّ) در خطبهٴ آخرين جمعهٴ ماه شعبان كه فرمود: «ان انفسكم مرهونة بأعمالكم ففكوها باستغفاركم»[28] همين است فرمود شما آخر الآن در گروييد فكِ رهن كنيد با استغفار، با توبه، با انابه، با ضيافت خدا در ماه مبارك رمضان اين رهن را فَك كنيد، دِينتان را كه داديد، توبه كرديد، انابه كرديد مي‌شويد آزاد آن‌گاه لذّت آزادي را احساس مي‌كنيد كه چقدر انسان مي‌توانست شيرين زندگي كند و نكرده بود اينجا هم همين طور است بالأخره اگر چنانچه كسي خداي ناكرده هر كس معصيت كرد فقط به خودش بد كرد يعني يك بندي بر بندهاي دست و پاي خودش افزود ﴿وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا[29] اين «لام»، «لام» اختصاص است.

بنابراين اگر عمل طيّب شد، شخص طيّب مي‌شود اگر ظلم بود، شخص ظالم مي‌شود اگر كار خبيث بود، شخص خبيث مي‌شود اينكه گفتند «اگر بار خار است» غزالي مي‌گويد من چهل موعظه و نصيحت كردم وقتي به اين حرفِ فردوسي رسيدم خدا غريق رحمت كند فردوسي را اين حكيم شيعه آن روزي كه مناره‌ها از سرِ شيعه‌ها درست مي‌كردند مگر نام مبارك حضرت امير بردن آسان بود در آن عهد «درست اين سخن گفته پيغمبر است*** كه من شهر علمم علي هم در است» خودش را به كشتن داد اين حرف را زد منتها حالا چون شاعر بود و اديب بود و نامور بود و پذيرفته شده بودند كاري به او نداشتند مگر ممكن بود كسي نام مبارك حضرت امير را ببرد، خب.

اينكه صريح اين حديث را به آن صورت حماسي بيان مي‌كند همان قدرت تشيّع اوست اين مي‌گويد به اينكه غزالي مي‌گويد من بعد از چهل سال ديدم حرف، حرفِ فردوسي است «اگر بار خار است خود كشته‌اي*** وگر پرنيان است خود رشته‌اي» بالأخره آدم در اين مدت عمر يا دارد حرير و پرنيان مي‌بافد، درست مي‌كند، رشته مي‌كند يا دارد اين درختِ پرتيغِ قتادِ جنگلي را آبياري مي‌كند اين درخت پرتيغِ جنگلي را به او مي‌گويد قتاد كه «خرط القتاد» «خرط القتاد» اين است يك كسي در تمام مدت عمر دارد اين درخت قتاد مي‌كارد مكرّر به اين نيش بزن مكرّر به او نيش بزن مكرّر با اين زبان مكرّر با آن قلم خب همين است ديگر.

بنابراين ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا[30] قهراً طيّب بودن يا صعود كردن از عمل به عامل مي‌رسد در مقام اثبات، در مقام ثبوت از عامل به عمل مي‌رسد اين بيان نوراني حضرت اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) در همان كلمات قصار نهج‌البلاغه اين است كه هر نمازگزاري از نماز خودش بهتر است خب نماز از بهترين فضايل ديني است نمازگزار از نماز بهتر است روزه‌گير از روزه بهتر است «خيرٌ من الخير فاعله»[31] شما مي‌خواهيد با حقيقت صلات بسنجيد بله آن را انسان كامل مي‌خواهد اما اين نمازي كه زيد خوانده است، اين نماز مهم‌تر است يا خودِ زيد، خب زيد براي اينكه نماز فعل اوست، اثر اوست، رشح مستي اوست، از او نشئت گرفته اين كار خيري كه فلان شخص انجام داد اين شخص بالاتر است يا كار خير؟ خب معلوم است خودِ شخص.

«خيرٌ من الخير فاعله» جملهٴ ديگر هم دربارهٴ شرّ است «شرٌّ من الشرّ فاعله»[32] غيبت بدتر است يا مغتاب غيبت‌كننده خب معلوم است غيبت‌كننده، دزدي بدتر است يا دزد خودِ دزد، براي اينكه دزدي فعل اوست اثر اوست اثر كه نمي‌شود از مؤثر بالاتر باشد كه اين بيان حكيمانه حضرت راه‌گشاي خيلي از مسائل است در كلمات قصار آن حضرت آمده، خب.

اما اينكه فرمود به آنها مي‌گويند ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ اين طليعهٴ امر است اما تا كجا مي‌روند مشخص نيست در جريان شفاعت قبلاً اشاره شد به اينكه شفاعت در بهشت نيست شفاعت موقع حساب كردن است در موقع حسابرسي است بالأخره كسي مشكلي دارد يا مي‌خواهد از عقوبتهاي او صرفنظر بشود يا مي‌خواهد بر حَسنات او افزوده بشود همه آنها عندالحساب است ديگر، شفاعت همان عندالحساب است وقتي حسابها رسيده شد كار تمام شد درجات مشخص شد بالأخره وارد بهشت مي‌شود اما اينكه در زيارتنامهٴ حضرت فاطمه معصومه(سلام الله عليها) و مانند آن مي‌خوانيم «يا فاطمة اشفعي لي في الجنة»[33] ظاهراً «في الجنة» يعني دربارهٴ بهشت شفاعت بكن نه در بهشت شفاعت بكن نه اينكه ما وقتي رفتيم بهشت آنجا شفاعت بكن دربارهٴ بهشت رفتن ما شفاعت بكن آن جملهٴ بعدي هم كه دارد كه «لا تسلب منّي ما أنا فيه» نه يعني من حالا كه بالا سر هستم اين را از من نگير يا در قم هستم اين را از من نگير آن ولايت را از من نگير كه من در او مستقرم، من در ايمانم، در ولايتم، به قرآن و عترت علاقه‌مندم اين جايگاهي كه من دارم از من گرفته نشود «لا تنزع و لا تسلب منّي ما أنا فيه»، خب.

بنابراين اين «في الجنة» ناظر به آن است وقتي هم كه انسان وارد بهشت شد خب ديگر هر كسي درجاتش حتي در اوضاع بهشتيها آمده است كساني كه غُرف مبنيه هستند كسي كه در غرفهٴ بالاست او مي‌تواند سري به غرفه پاييني بزند و از آنها دلجويي كند حالشان را بپرسد اما كساني كه در غرفهٴ پايين‌اند نمي‌توانند به بازديد او بروند، بروند غرفهٴ بالا همان طوري كه در دنيا نمي‌توانستند درجهٴ او را داشته باشند در آخرت هم همين طور است اين را در رواياتي كه مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) نقل كرده است دربارهٴ غُرف مبنيه در درجات بهشت اوضاع بهشتيها نسبت به هم ملاحظه بفرماييد كه طبقهٴٴ بالايي مي‌تواند سري به طبقهٴ پاييني بزند اما طبقهٴ پاييني نمي‌تواند اين نظير آپارتمانهاي دنيا نيست.

اما اينكه بهشتيها در بهشت خسته مي‌شوند يا نمي‌شوند اين طور نيست اينها خستگي ندارند، حَزن و اندوه و حزن ندارند و غذاهايشان محفوظ است از لذّت ديدار يكديگر لذّت مي‌برند ديدارشان هم ﴿سَلاَماً سَلاَماً[34] است تسبيح دارند ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ[35] است ﴿وَ آخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[36] است و مانند آن.

مطلب ديگر اينكه طيّب بودن اينها گاهي اينها شبيه فرشته‌ها خواهند بود كه طيران دارند وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در همان نامه‌اي كه براي معاويهٴ ملعون نوشت فرمود به اينكه اگر نبود «ما نهي الله عنه من تزكية المرء نفسه»[37] من بعضي از افتخارات خاندانمان را ذكر مي‌كردم بعد گوشه‌اي از افتخارات خاندانشان را ذكر كردند بعد فرمود خيليها به جبهه مي‌روند، شهيد مي‌شوند اما از دودمان ما اگر كسي شهيد شد نظير عموي ما مي‌شود سيد شهدا خيليها به جبهه مي‌روند اعضا و جوارحشان از دست داده مي‌شود و جانباز جبهه مي‌شوند ولي از ما اگر كسي عضوي را در راه خدا داد اين مي‌شود «طيّار في الجنة»[38] جعفر طيّار، جعفر طيار اين طور است كه اين ذوالجناحين است داراي دو بال است كه «يطير بهما في الجنة»[39] اين طيّار در بهشت است دو بال خداي سبحان به او مي‌دهد كه اين پرواز مي‌كند مثل فرشته‌ها نه مثل انسانها با اين دست مگر ما بال نداريم، ما كه دست داريم ولي بال نداريم كه ما با دست كارمان را انجام مي‌دهيم فرمود ذات اقدس الهي به برادرم بال داد نه دست او ذوالجناحين است او را بالي داد كه «طيّار في الجنة» است نه با دستها كار عادي انجام مي‌دهد فرمود ما اين خاندانيم.

غرض آن است كه آنجا عين لذّت است هيچ خستگي و لغو و حُزن و اندوه و اينها امثال ذلك در آن نيست.

پرسش: مؤمن هر جا دلش خواست مي‌تواند برود ديگر بالدار شدند...

پاسخ: بله، خيلي فرق است كه با بال برود مثل فرشته يا با پا برود خيلي فرق است از بالا رفتن يا از روي زمين رفتن خيلي فرق است با اشراف.

پرسش: زحمت نيست.

پاسخ: زحمت نيست، اما رفاهش فرق مي‌كند، لذتش فرق مي‌كند.

پرسش: فرموديد بهشتيان به طبقات بالا نمي‌توانند سر بزنند...

پاسخ: نه، در پايينيها اشتهاي آن را ندارند يعني اصلاً مثل چشم و گوش‌اند، چشم هرگز آرزو نمي‌كند كه كار گوش را انجام بدهد تا به آرزويش نرسد و هميشه غمگين باشد هر كدام از اين قوا و جوارح و شئون نفس كار خودشان را انجام مي‌دهند آنجا اصلاً اشتهاي باطل نيست نه اينكه اشتها هست و به او نمي‌رسند هر كسي حدّ خاص خودش را مي‌داند فرشته‌ها كه مي‌گويند ﴿وَ مَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ[40] مگر حسد دارند، مگر در رنج و عذاب‌اند هر كسي خواستهٴ خودش را دارد اينها كه بشرند فرشته نيستند ولي وقتي [كه] وارد بهشت شدند خصوصيت نشئه بهشت اين است كه هر كسي به اندازهٴ هستي خود آرزو دارد بيش از اين اصلاً آرزو نمي‌كند تا در زحمت باشد.

اما مقابل اينها كه ظالمين‌اند دربارهٴ اينها فرمود: ﴿كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ كه فعل مضارع آورده كه نشانهٴ استمرار است يك وقت است يك كسي يك تك ‌معصيتي كرده يا گاهي معصيت مي‌كرد ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً[41] اميد عفو و بخشش و اينها هست زمينهٴ توبه است اما اگر كسي دائماً در حال ظلم بود كه فعل مضارع آورده نشانهٴ استمرار است اين گروه همان هايي هستند كه ﴿قُلُوبُهُم مُنكِرَةٌ وَ هُم مُسْتَكْبِرُونَ[42] اين گروه بالأخره ﴿ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ[43] هستند و خطرشان همان است كه گذشت.

در سورهٴ مباركهٴ «يونس» اصل جامع قبلاً بحث شد آيهٴ 44 سورهٴ «يونس» اين است كه ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً﴾ اين نكره در سياق نفي است ذات اقدس الهي هيچ چيزي به عنوان ظلم از او صادر نمي‌شود به احدي هم ظلم نمي‌كند ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ[44] مردم‌اند كه به خودشان ظلم مي‌كنند و ظلمشان هم از همين قبيل است.

مطلب ديگر اينكه دربارهٴ ﴿ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ﴾ يك مقداري كه ديروز بحث شد كه انسان در درونِ او يك خودي ديگر هست كه آن مي‌شود مظلوم اين مي‌شود ظالم بايد در بحثهايي نظير آنچه كه دربارهٴ ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ و مانند آن مي‌آيد بيشتر بحث بشود كه ما چند تا روح داريم، چند تا نفس داريم خوبها چطور محشور مي‌شوند بدها چطور محشور مي‌شوند اينها كه به صورت حيوان محشور مي‌شوند يعني انسان‌اند فقط شكل و قيافهٴ آنها حيوان است اين است يا طبق بيان نوراني حضرت امير كه در نهج‌البلاغه است فرمود: «فالصورة صورة انسان» در دنيا «و القلب قلب حيوانٍ»[45] در دنيا و صورت در قيامت برابر قلب ساخته مي‌شود اين شخص واقعاً حيوان است.

اينكه فرمود: ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[46] اين يك طفره را مي‌خواهد ثابت كند يا طفره را ثابت نمي‌كند چون اين قبلاً هم اشاره شد كه اين سه مرحله است يك وقت است مي‌گوييم اين كفار و مُلحدان ﴿كَالْأَنْعَامِ﴾اند يعني نزديك به دركهٴ حيوانيت‌اند اين مرحله اول، بعد مي‌فرمايد: ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ اين مرحله سوم اين وسط خالي است اينها ﴿كَالْأَنْعَامِ﴾اند نزديك مرحلهٴ حيواني‌اند اين مرحلهٴ اول بعد بلافاصله فرمود: ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ اين ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ مرحله سوم است خب اگر گفتيم اين نزديك به حيوانيت است بعد گفتيم از حيوان پست‌تر است معلوم مي‌شود كه اين وسط را هم طي كرده ديگر يك مرحله هم به حيوانيت رسيده وگرنه مي‌شود طفره پس نزديك حيوانيت است، خودِ حيوانيت است، از حيوانيت پست‌تر.

پرسش: يعني اين واقعاً حيوان است؟

پاسخ: حالا، اين ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً[47] چه مي‌خواهد بگويد در ذيل ﴿يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ هم مرحوم امين‌الاسلام(رضوان الله عليه) نقل كرد هم جناب زمخشري در كشاف هر دو نقل كردند كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود عده‌اي به صورتهاي گوناگون در مي‌آيند ده صورت آنجا ذكر مي‌كنند عده‌اي هم به اين صورتهاي حيواني در مي‌آيند به صورت فلان حيوان، فلان حيوان، فلان حيوان چه گروهي به صورت مورچه در مي‌آيند چه گروهي به صورت خنزير و اينها در مي‌آيند در اينها هست، خب.

اينكه به صورت حيوان در مي‌آيد واقعاً حيوان است كه از اين بيان نوراني حضرت امير مشخص مي‌شود كه آن قلب، قلبِ حيوان است يا نه واقعاً انسان است و صورتش صورتِ حيواني است اگر فقط صورت، صورتِ حيواني باشد اين مي‌شود امر عرضي براي اينكه جوهر او و ذات او و حقيقت او انسان است و اين امر عرضي است آن وقت امر عرضي تا چه زماني ادامه دارد ذاتي كه نيست براي او بماند كه آن وقت اين مدتي در عذاب كه بماند شايد زايل بشود چون خداي سبحان اين را وصف ذاتي او قرار نداده كه يك امر عرضي قرار داده اما اگر نه واقعاً حيوان باشد كه ظاهر بعضي از نصوص است واقعاً حيوان باشد عذاب را چگونه توجيه مي‌كنيم اگر واقعاً اين شخص خنزير شد خب خنزير از زندگي خودش همان لذت را مي‌برد كه آهو و تيهو مي‌برند مگر فرقي است بين طاووس و خنزير او هم غذا دارد، او هم نكاح دارد، او هم زاد و ولد دارد، او هم حبّ جاه دارد، او هم لذت دارد اين هم دارد.

اينها واقعاً حيوان مي‌شوند يعني چه؟ چون اينها و امثال اينها خب مي‌دانيد كمتر نه اينكه يك مطلب عميقي هست و حالا كسي حل كرد اينها بحث نشده مهجور است ﴿يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً[48] اين است گوشه‌اي از مطالب قرآن كريم آمده در كفايه مرحوم آخوند شده «قلم اينجا رسيد و سر بشكست» قرآن پر از اين حرفهاست، جبر است، تفويض است، شيطان چيست، مَلك چيست، حقيقت موت چيست، حقيقت .. چيست، حقيقت حشر با خدا چيست، حقيقت صعود چيست همه اينها برايمان حل شد تا اينها را خلاف ظاهر حمل بكنيم با بحث نكرديم شايد اين ظواهر به يك معناي خاص خودش حجت باشد اگر بحث شد معلوم شد كه كجا محال است كجا ممكن آن وقت آن مرز امكان و امتناع مشخص مي‌شود، خط قرمز مشخص مي‌شود، اين طور است كه واقعاً ما با شيطان مرتّب سر و كار داريم اما اين چه كسي است با ابليس مرتب سر و كار داريم و غالب آيات سخن از شيطان و ابليس است غالب آيات سخن از ملائكه است با ما كار دارند ما با آنها كار داريم از آنها كمك مي‌خواهيم بايد بشناسيم اينها چه كساني هستند يا چه كساني نيستند.

فرمود ما الآن نمي‌دانيم اينها بر ما نازل مي‌شوند يا نمي‌شود خب چه عيب دارد اينكه براي عصمت نيست براي معصومان نيست براي امام و پيغمبر نيست مخصوص آنها نيست براي مؤمنين است كه ﴿الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ[49] خب چه عيب دارد ما بفهميم به اينكه ملائكه بر ما نازل مي‌شوند يا نه، چيزي به ما مي‌فهمانند يا نه، اين مطلبي كه ما مي‌فهميم از كجا گرفتيم چه اينكه در معرضي آن خطر هم هستيم خداي ناكرده اين مغالطات و اينها را القائات شيطان است ديگر ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ[50] خب ما از كجا بفهميم اين وسوسه براي شيطان نيست، اين شبهه براي شيطان نيست شايد او ما را يك بردهٴ خاص خود قرار داده اين شبهه را در ذهن ما القا كرده گفت شما دربارهٴ امامت آن اشكال را بكن در توحيد آن اشكال را بكن او كه مرتب در ارتباط است با دست‌پرورده‌هاي خودش ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ[51] آن به تعبير سيدناالاستاد آن شعور مرموز را مي‌گويند وحي اين ديگر آن وحي مخصوص انبيا و اوليا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) كه نيست شيطان هم وحي دارد هر چه در دلِ ما القا مي‌شود اگر خداي ناكرده بيراهه باشد وحي اوست خب ما اين را بايد بفهميم كه او چگونه وحي مي‌فرستد با كدام ميزان ارزيابي كنيم او را بشناسيم، وحي او را بشناسيم.

غرض آن است كه اين خيلي روشن نيست كه انسان به چه صورت البته با بحثها تا حدودي كه لازم باشد مي‌شود فهميد كه بالأخره انسان واقعاً به صورت حيوان در مي‌آيد يا نه عده‌اي معتقدند كه اين انساني كه در كتابهاي منطقي و اينها نوشته است نوع الانواع است نوع اخير است اين‌چنين نيست انسان نوع متوسط است و جنس سافل تحت انسان انواع فراواني است كه چهار نوعش رسمي است بقيه زيرمجموعهٴ او، انسان نوع متوسط است، جنس سافل است و تحت انسان انواع متعدد است نه اصناف تحت آن انواع اصناف است، خب عده‌اي راه شهوت را طي مي‌كنند با حركت جوهري يك راه خاص، عده‌اي راه غضب و مكر و خونريزي را طي مي‌كنند راه خاص، عده‌اي راه نيرنگ و سياست‌بازي را طي مي‌كنند راه شيطان است، عده‌اي راه طهارت و طيّب بودن و قداست و نزاهت را طي مي‌كنند راه فرشته‌هاست، انسان جنس سافل است نوع متوسط است سر چهار راه است كدام راه بايد برود راه بهيمه مي‌رود راه سبع مي‌رود راه شيطنت شياطين را با مكر و حيله مي‌رود يا راه فرشته مي‌رود.

«اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا»

 

[1]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 28.

[2]  ـ سورهٴ يس، آيهٴ 70.

[3]  ـ سورهٴ يس، آيهٴ 70.

[4]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 28.

[5]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 37.

[6]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 37.

[7]  ـ بحار الانوار، ج9، ص330.

[8]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 97.

[9]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 160.

[10]  ـ كافي، ج1، ص49.

[11]  ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 10.

[12]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 206.

[13]  ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 10.

[14]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 102.

[15]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 102.

[16]  ـ عوالي اللآلي، ج4، ص22.

[17]  ـ سورهٴ ليل، آيات 5 ـ 10.

[18]  ـ سورهٴ بلد، آيهٴ 10.

[19]  ـ عوالي اللآلي، ج4، ص22.

[20]  ـ سورهٴ زلزله، آيهٴ 7.

[21]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 7.

[22]  ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 39.

[23]  ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 38.

[24]  ـ بحارالانوار، ج93، ص357.

[25]  ـ سورهٴ طور، آيهٴ 21.

[26]  ـ سورهٴ مدّثر، آيهٴ 39.

[27]  ـ نهج‌البلاغه، حكمت 456.

[28]  ـ بحارالانوار، ج93، ص357.

[29]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 7.

[30]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 7.

[31]  ـ بحارالانوار، ج66، ص404.

[32]  ـ بحارالانوار، ج74، ص163.

[33]  ـ مفاتيح‌الجنان، زيارت حضرت معصومه(س).

[34]  ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 26.

[35]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 10.

[36]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 10.

[37]  ـ نهج‌البلاغه، نامهٴ 28.

[38]  ـ بحارالانوار، ج22، ص279.

[39]  ـ بحارالانوار، ج22، ص280.

[40]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 164.

[41]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 102.

[42]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 22.

[43]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 28.

[44]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 44.

[45]  ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 87.

[46]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 179.

[47]  ـ سورهٴ نباء، آيهٴ 18.

[48]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 30.

[49]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 30.

[50]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 121.

[51]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 121.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق