اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا خَيْراً لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَ لَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَ لِنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ (30) جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ كَذلِكَ يَجْزِي اللَّهُ الْمُتَّقِينَ (31) الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ (32)﴾
بعد از ارائهٴ ادلهٴ توحيد فرمود انسانها در برابر معارف الهي دو طايفهاند عدهاي مؤمناند و عدهاي كافر آنها كه كافرند منشأ كفرشان همان استكبار است و غرور است و خودخواهي، مستكبران كه قلوبشان منكر است هم انزال را انكار ميكنند ميگويند چيزي نازل نكرد خداوند چيزي نازل نكرد و هم حق بودن معارف الهي را انكار ميكنند ميگويند اينها اسطوره و افسانه است ـ معاذ الله ـ متقيان در برابر اين سؤال كه خدا چه چيزي نازل كرده است به دو مطلب پاسخ ميدهند يكي اصل انزال را قبول دارند كه خداي سبحان چيزي را به عنوان وحي نازل كرده است دوم اينكه اين وحي خير است اين جامع حكمتين است، حكمت نظري و حكمت عملي يعني در بخشهاي علمي معارف حق است در بخشهاي عملي دستورهاي خوب است و مانند آن.
ذات اقدس الهي ميفرمايد آن مستكبران هم در دنيا گرفتار عذاباند هم در آخرت گرفتار خزي كه دو عذاب آنها را در همين بخش ياد آور شد فرمود: ﴿فَأَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَ أَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيثُ لاَ يَشْعُرُونَ﴾[1] اين مربوط به عذاب دنيا ﴿ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُخْزِيهِمْ﴾[2] اين مربوط به عذاب آخرت، در برابر آن مستكبران متقيان هستند كه در پيشگاه حق خاضعاند اينها هم دو پاداش دارند، پاداش دنيا و پاداش آخرت، پاداش دنياي آنها اين است ﴿لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا﴾ اين متقيان احسان دارند، احسان يعني كار خوب كردن، حرف خوب زدن، عقيدهٴ خوب داشتن يك وقت احسان به غير است مثل اطعام و امثال ذلك برهنهاي را پوشاندن، بيماري را درمان كردن، گرسنهاي را سير كردن، بيمسكني را مأوا دادن، جاهلي را عالم كردن اينها احسان به غير است يك وقت است نه انسان عقيدهٴ خوب دارد، كار خوب دارد، فكر خوب دارد، فعل خوب دارد اينها احسان است ﴿أَحْسَنُ﴾ يعني «أتي بفعل الحسن» اين كاري به احسان به غير ندارد البته فعل «حَسَن» گاهي احسان به غير است گاهي مربوط به خود انسان.
فرمود: ﴿لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا﴾ اينها ﴿فِي هذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ﴾ است در قبال عذاب دنيايي مستكبران كه فرمود: ﴿فَأَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ﴾[3] ﴿وَ لَلدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ﴾[4] اين پاداش معنوي اينها در بهشت، پس هم در دنيا حسنه دارند و هم در آخرت و اينكه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت كه مردان الهي ميگويد ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ از همين قبيل است اينها اگر حسنهٴ دارين را ميخواهند بايد با تقوا باشند تقواي اعتقادي و اخلاقي و فقهي و حقوقي يعني در برابر توحيد خاضع باشند اصل وحي و نبوت را بپذيرند رهاورد وحي انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) را هم خير بدانند ﴿لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَ لَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَ لِنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ﴾.
دربارهٴ آخرت فرمود آن خير است هم في نفسه حَسَن است هم بهتر از دنياست زيرا نعمتهاي دنيا بالأخره محدود است و مشوب نعمتهاي آخرت نه محدود است و نه مشوب، خانههاي آنها خانهٴ خوبي است ﴿وَ لِنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ﴾ آنگاه همين معنا را بازتر و شفافتر ذكر كرد فرمود دار متقيان عبارت از ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ﴾ بهشتهايي است مستقرند خودِ بهشت ﴿عَدْنٍ﴾ است، ﴿عَدْنٍ﴾ يعني استقرار و ثبات و هم بهشتي در او آرام است وقتي كه وارد شد از آنجا بيرون نميآيد نه كسي او را بيرون ميكند نه او ميل بيرون رفتن دارد ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ﴾ كه ﴿يَدْخُلُونَ﴾ اين متقيان آن «جناتِ عدن» را ﴿تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ آن باغي كه پر درخت باشد و فضاي آن باغ را اين درختها بپوشانند به طوري كه وقتي انسان وارد اين باغ ميشود كل اين محدوده را به عنوان يك فضاي سبز ببيند جايِ خالي نباشد جنّت باشد، پوشيده باشد، مستور باشد گويا يك خيمهٴ سبزي زدند آنگاه وقتي از زير درختهايش آب روان است صادق است كه بگوييم زير اين جنّت آب ميرود وگرنه زير درخت آب ميرود نه زير جنّت در غالب موارد آيات اين است كه ﴿تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ زير اين باغ آب ميرود، خب زير باغ كه آب نميرود زير درختهايش آب ميرود چون اين باغ جاي خالي ندارد و كل فضا پوشيده است يك فضاي سبزي است مثل خيمهٴ سبز اگر در بستر چنين باغي آب روان باشد چون خيمه، خيمهٴ سبز است صادق است كه بگويند زير اين باغ آب ميرود مثل زير چادر آب رفته اين طور.
﴿تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ بعد فرمود: ﴿لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ﴾ هر چه متقيان بخواهند در بهشت هست و ذات اقدس الهي مردان با تقوا را اينچنين جزا ميدهد ﴿كَذلِكَ يَجْزِي اللَّهُ الْمُتَّقِينَ﴾ حالا اين متقيان دربارهٴ آن سؤال و جواب تقوايشان روشن شد ديگران در مسائل ديگر وقتي آزموده بشوند تقواي آنها روشن بشود خداي سبحان آنها را اينچنين جزا ميدهد يعني چه، يعني «لهم في الدنيا حسنة» يك، ﴿وَ لَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ﴾ دو، ﴿وَ لِنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ﴾ سه، ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ چهار، ﴿لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ﴾ پنج، اين امور خمسه را كه دربارهٴ متقيانِ در برابر مستكبران ذكر كرد فرمود اين يك وعدهٴ كلي خداست ﴿كَذلِكَ يَجْزِي اللَّهُ الْمُتَّقِينَ﴾.
عمده آن است كه در بهشت هر چه بهشتي دلش بخواهد در آنجا هست، اين يك طايفه از آيات، طايفهٴ ديگر بالاتر از اين را وعده داد نه هر چه دلش بخواهد، هر چه خودش بخواهد كه فوق دل يك وقت است انسان يك اشتهايي دارد مشخص است آن اشتهاي او چيست به چه چيزها علاقهمند است به چه غذاهايي به چه لباسهايي به چه مسكنهايي اشتهاي او چيست اينها را در يك طايفه از آيات فرمود كه انسان هر چه دلش بخواهد در بهشت هست، طايفهٴ دوم بالاتر از اين را وعده ميدهد ميفرمايد به اينكه اگر آنجا رفت و تصميمهاي جديدي گرفت و ارادهها و مشيئتهاي جدايي پيدا كرد و چيزهايي را اراده كرد براي او حاصل است اين دو طايفه، خب يك وقت است انسان نميداند آنجا چه خبر است وقتي رفت آنجا نعمتهاي برتري را ديد آنها را هم ميخواهد فرمود هر چه بخواهد مهيّاست طايفه دوم، طايفه سوم فرمود يك سلسله چيزهايي نزد ما هست كه زايد بر آن خواستههاي اوست اين طايفهٴ سوم، طايفهٴ چهارم كه شايد با طايفهٴ سوم از يك جهت هماهنگ باشد اين است كه اصلاً او نميفهمد از ما چه چيزي بخواهد و نميداند از ما چه چيزهايي بخواهد ما يك چيزهايي به او ميدهيم كه اصلاً او نميفهمد تا آنها را از ما بخواهد اين ديگر به ذهن نميآيد.
توضيح قسم چهارم به اين است كه اشتهاي هر كسي مربوط به سوابق تجربي اوست يك غذايي را قبلاً خورده يا شنيده، لباسي را شنيده يا ديده، مسكني را شنيده يا ديده اشتهاي او به آن سَمت است اين حلش آسان است اين طايفه اولي، طايفه دوم كه بالاتر از اشتهاست ولو برابر با اشتها و شهوت نباشد يك درجات برتر از اشتها و شهوت را هم ممكن است برابر معرفت خود بخواهد باز ذات اقدس الهي ميدهد، طايفه سوم كه با چهارم هماهنگ است و چهارم كه با سوم هماهنگ است اين است كه انسان بعضي از نعمتها را اصلاً نميفهمد تا بخواهد.
بيان ذلك اين است كه آرزوي هر كسي در قلمرو معرفت و ادراك اوست الآن يك كشاورز آرزو دارد اما در همان محدودهٴ كشاورزي، يك صنعتگر اُمنيهاي دارد در همان محدوده، يك حوزوي اُمنيهاي دارد در همان محدوده، يك دانشگاهي اُمينهاي دارد در همان محدوده هرگز يك كشاورز يا يك صنعتگر آروزيش اين نيست كه اي كاش آن نسخهٴ خطي فارابي را من ميداشتم او اصلاً فارابي را نميشناسد آن فن را نميشناسد آن علم را نميداند، نميداند نسخهٴ خطي از فارابي به ياد مانده است ممكن است يك كسي در تمام مدّت عمر زندگي كند و نسخهٴ خطي مصحح شيخ مفيد را اصلاً آرزو نكند چون رشتهٴ او نيست يك سلسله كمالات است كه بيرون از منطقهٴ آرزوي ماست، فرمود اصلاً شما نميفهميد آنجا چه خبر است كه او را بخواهيد، آرزو هم نداريد آنجا كه رفتيد كمكم برايتان روشن ميشود اين ﴿وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾[5] اين است.
اين ﴿لَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ كه طايفه سوم است و با طايفه چهارم هماهنگ است اين است كه ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾[6] خيليها نميدانند ما اصلاً براي آنها چه چيزي اينجا فراهم كرديم وقتي آدم نميداند آرزويش هم نميكند يعني همين مثالي كه گفته شد ممكن است يك كسي در فن خودش حالا هر فني كه دارد يا كشاورز است يا دامدار است يا تاجز است يا پيشهور است هر چه است در تمام مدت عمر اصلاً آرزو نكند اي كاش نسخهٴ خطي تهذيب الأحكام شيخ طوسي را من ميداشتم آرزو هم نميكند اين را براي اينكه اصلاً اين را نشناخته نميداند چه چيزي هست.
آرزوهاي ما به اندازهٴ معرفت ماست ذات اقدس الهي فرمود به اينكه شما همين قدر ميدانيد بس است بعد از اين را نميدانيد تا از ما بخواهيد دعاهاي ما همين طور است در اين نيايشها در اين دعاها مگر ما از خدا چه چيزي ميخواهيم آن اندازه كه ميفهميم ميخواهيم اما ضمناً به ما آموختند كه خدايا آنچه كه خير ماست و بر زبان ما جاري نشده، بر قلب ما خطور نكرده، ما نميدانيم آنها را هم به ما بده كه اين يك معرفت اجمالي در ميآيد به بركت اين دعاها وگرنه در دعاها هم همين طور است يعني وقتي اين نيايش را باز ميكنند از نيايشگر سؤال ميكنند چه ميخواهي اين وقتي شرح ميدهد ميبينيد محدود است هرگز نميرسد به آنجايي كه مثلاً اولياي الهي او را داشتند چون اينچنين است فرمود به اينكه وقتي آنجا آمديد ميفهميد چه خبر است ما برايتان ذخيره كرديم اين ميشود چهار طايفه.
طايفهٴ اوليٰ كه رقيقترين طايفه است همين طايفهاي است كه از اشتها خبر ميدهد كه فرمود هر چه اينها اشتها دارند و هوس كردند در بهشت آماده است در سورهٴ مباركهٴ «زخرف» از اشتها خبر داد آيهٴ 71 سورهٴ مباركهٴ «زخرف» اين است ﴿يُطَافُ عَلَيْهِم بِصِحَافٍ مِن ذَهَبٍ وَ أَكْوَابٍ وَ فِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أَنتُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ اين طايفهٴ اولي است كه رقيقترين طايفه است از اين طايفه برتر همين جريان ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا﴾[7] است كه در آيهٴ محل بحث عنوان شده است كه فرمود اينها هر چه بخواهند برايشان مهياست ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا﴾ هر چه بخواهند كه فوق اشتهاست، طايفهٴ سوم همان است كه گذشته از اينكه هر چه بخواهند حاصل است مزيدش هم حاصل است بيش از آن مقداري كه ميخواهند ما به آنها ميدهيم در سورهٴ مباركهٴ «ق» آيهٴ 35 اين است ﴿ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ ذلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ﴾ كه آيهٴ 34 است ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ اين وعده است، خب ﴿لَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ را ميدهد يا نميدهد، ميدهد ديگر اگر ندهد اين يك جملهٴ خبريه است كه به داعيه انشا القا شده يعني بيش از آن مقداري كه شما بخواهيد نزد ما هست خب اين وعده است ديگر اگر نخواهد بدهد و انسان هم به آن دسترسي ندارد گفتن ندارد كه اصلاً او را براي بهشتي و متقين آماده كرده است و اگر به احدي ندهد كه ميشود بيمصرف، پس اين يك وعده است پس فوق مشيئت ما را به ما خواهند داد انشاءالله.
اين طايفه سوم ميتواند هماهنگ باشد با طايفهٴ چهارم كه در سورهٴ مباركهٴ «سجده» آمده است كه آن آيه اگر قرائت بشود آيهٴ قبلش يعني آيهٴ پانزده آن سجده واجب دارد بعد آيه هفده آن اين است كه براي نماز شبخوانها و آنهاست ﴿تَتَجَافَي جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾ اصلاً نميدانند ما برايشان چه چيزي فراهم كرديم لذا نه اشتهايش را دارند نه در دعاهايي كه در عمرشان در دنيا خواندند آنها را ميخواهند آنها اصلاً نميدانند حشر با ملائكه يعني چه شيخنا الاستاد مرحوم حكيم الهي قمشهاي(رضوان الله عليه) بارها ميگفت آرزوي ما اين است كه ما در بهشت در كنار حوض كوثر نهجالبلاغه را خدمت حضرت امير بخوانيم، خب اين طوري است بهشتي، اين طوري است فكر، اين طوري است آرزوها، اين طور آرزوها در ديگران خب نيست يا كم است بارها ميگفت مهمترين آرزوي ما اين است، اين يك آرزوست.
تنها خوردن و اينها نيست در جريان كوثر در همين آب كوثر اين يك آبي است كه هم آب است تشنه را سيراب ميكند هم كار غذا ميكند گرسنه را سير ميكند هر مشكل ديگري كه آنجا نيست باشد همين آب حل ميكند از وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) سؤال كردند كه روايات دربارهٴ آن شجرهٴ منهيه مختلف است بعضي گفتند شجري است كه «لا ساق له» كه اين شجر بر او هم اطلاق شده ميگويند گندم بود كه حضرت آدم خورد بعضي دارد خرما بود بعضي دارد انگور بود كدام يكي از اينها درست است فرمود همهاش درست است، عرض كردند چطور درست است فرمود درخت بهشت كه مثل درخت دنيا نيست كه «گندم از گندم برويد جو ز جو» كه آنجا درخت هر چه شما بخواهيد به شما ميدهد خواستي گندم بدهد، گندم ميدهد خواستي خرما بدهد، خرما ميدهد خواستي انگور بده، انگور ميدهد هر نوع ميوهاي كه بهشتي بخواهد او ميدهد.
در ذيل آيهٴ ﴿يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً﴾[8] مرحوم امينالاسلام(رضوان الله عليه) در مجمع اين روايت را نقل كرده كه بالأخره در دنيا اگر كسي خواست جايي مسكن انتخاب بكند چادري بزند منتظر است ببيند كجا نهر هست كجا جوي هست كجا چشمه كه كنار چشمه چادر بزند كه چادر زدن تابع آن چشمه است ولي در بهشت چشمه تابع اهل بهشت است ﴿يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً﴾ چشمهها را بهشتيها ميجوشانند منفجر ميكند ايشان نقل فرمود كه اگر بهشتي يك جا را خط بكشد آنجا آب ميجوشد چشمههاي بهشت در اختيار بهشتي است كه تفجير عيون به بهشتيها اسناد داده شده ﴿يُفَجِّرُونَهَا﴾ آن عيون چشمهها را ﴿تَفْجِيراً﴾.
بنابراين ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾[9] كه طايفهٴ چهارم شمرده شد ميتواند هماهنگ با طايفهٴ سوم باشد كه طايفهٴ سوم فوق مشيئت را ميرساند يعني يك سلسله حقايقي، لذايذي، بركاتي در بهشت است كه شما اصلاً آرزوي آن را هم نداريد و در دعاهاي شماها هم نبوده و نيست و در دعاي مثلاً اوحدي از اهل معرفت است از اين تعبير كه فرمود: ﴿لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ﴾ معلوم ميشود كه به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) مشيئت در طول اراده است در دنيا فرمود: ﴿لَيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ﴾[10] اينجا جاي كار است و تلاش و كوشش هر چه شما اُمنيه كردي آرزو كردي حاصل بشود كه نيست اما آنجا هر چه بخواهي حاصل است سرّش اين است كه اينجا هوسمداري هست، هوامداري هست، اُمنيه باطل است يك، و عالم حركت و وسيله است دو، از دو جهت اينجا نقص دارد آنجا كه هوسمداري نيست هيچ كسي آرزوي خام ندارد خيال بد ندارد ﴿وَ نَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾[11] كينه ندارد ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ وَ آخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[12] در بحث سورهٴ مباركهٴ «يونس» اينها گذشت كه وقتي بهشتي بخواهد يك ميوهاي از درخت بچيند دعوا دارد، ادعا دارد، دعوت دارد يعني به كسي ميگويد براي من ميوه بياور نه، به فلك يا مَلَك ميگويد من ميوه ميخواهم نه، همين كه بگويد ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾ اين شاخهٴ درخت با ميوه نزد او حضور دارد ﴿دَعْوَاهُمْ﴾ يعني دعوتهم ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾ است.
بيان سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) اين است كه اينها با تسبيح تغذيه ميشوند نه يعني «سبحان الله» روزي اينهاست با تسبيح ميوه ميخورند يعني چه؟ يعني احتياج خودشان را حس ميكنند كه بالأخره آنجا غذا ميخواهند نزاهت ذات اقدس الهي را از اين غذاخوري درك ميكنند دو، كسي مشكل محتاج را حل ميكند كه خود محتاج نباشد سه، پس او سبّوح عنالحاجة است، چون سبوح و قدوس عنالحاجة و الفقر است او را ميخوانند و ميخواهند با ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾ ميوه دست آنها ميآيد ﴿دَعْوَاهُمْ﴾ يعني «دعوتهم فيها» ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ وَ آخِرُ دَعْوَاهُمْ﴾، خب.
آنجا اُمنيه باطل كه نيست بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه كه يك وقتي هم آن روايت خوانده شد اين بود كه حضرت فرمود شما اگر بدانيد بهشت چه خبر است اينجا دور من جمع نميشود اين علي، فرمود شما الآن كنار امام زمانتان نشستيد، حرفهاي من را گوش ميدهيد ولي نميدانيد آنجا چه خبر است كه اگر بدانيد به دنبال كارتان ميرويد نزد من اينجا جمع نميشويد اين در نهجالبلاغه بود كه قبلاً خوانديم، خب.
پس آنجا اُمنيههاي باطل نيست تا خدا بفرمايد ﴿لَيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ﴾[13] آنجا هر چه هست حق است، هر چه مشيئت است و اراده است حق است و ذات اقدس الهي اين مشيئت حق و ارادهٴ حق را در طول علل قرار ميدهد و آن شيء حاصل ميشود ممكن نيست بهشتي چيزي بد بخواهد يك، و ممكن نيست بهشتي چيزي را بخواهد و براي او حاصل نشود دو، اما ممكن است چيزهايي را كه بهشتي ندانسته و نخواسته هم به او عطا بكنند اين سه، كه فرمود: ﴿وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾[14] اين يك، ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾[15] اين دو.
پرسش: بهشت درجات دارد خب كسي كه پايينتر است ميگويد من درجات بالاترش را ميخواهم هم ديگر... .
پاسخ: نه او بعد را نميخواهد هرگز او اگر ميخواست در دنيا كار بالاتر انجام ميداد در بهشت هرگز وگرنه اين طور باشد به درجهٴ بالاتر بخواهد برسد چون نميرسد هميشه بايد غمگين باشد در حالي كه خودشان اعتراف دارند ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾[16] اين حرفها در صحنهٴ قيامت در ساهرهٴ قيامت هست كه كسي درخواست شفاعت بكند براي او شفاعت حاصل بشود و امثال ذلك اما آنكه هم ميلرزند و ميتپند كه چه خواهد شد به آنها ميدهند يا نميدهند اسرار اينها را فاش ميكنند يا نميكنند همه لرزاناند اين است لذا در آن روز نفرمود: «لا يتحركون» يا امثال ذلك فرمود: ﴿لاَّ يَتَكَلَّمُونَ﴾[17] آن روز، روز حرف زدن است وگرنه حركت و اينها خب مشكل را حل نميكند آن روز، روز حرف زدن است فرمود حرف زدنها ممنوع است تا خدا اجازه بدهد.
در صحنهٴ قيامت كه هنوز حسابها بررسي نشده، اسرار روشن نشده، شفاعتها عرضه نشده، تطايق كتب نشده همه لرزاناند و مضطرب، اما وقتي كه تمام شد اين پنجاه هزار سال براي اينكه انسان را موحد ناب به عمل بياورند وقتي وارد بهشت شدند هيچ چيزي را نميخواهند مگر حق باشد ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَ لاَ تَأْثِيمٌ﴾[18] اين به صورت نفي جنس بيان شده خب اگر كسي حسد داشته باشد آنجا نيست، آرزوي خام داشته باشد آنجا جايش نيست، هوس داشته باشد به جاي بالاتر برسد چون جاي بالاتر رفتن براي او مقدور نيست هميشه غمگين است غم در آنجا نيست ﴿أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾[19] در برزخ هست، در صحنهٴ قيامت كه او قبل از كسر و انكسار هست اما وارد بهشت شدن نيست.
پرسش: شفاعت به معناي اين است كه... .
پاسخ: بله ديگر در قيامت چرا ولي قبل از بهشت وقتي وارد بهشت شدند نه ديگر تأمين است اينها.
پرسش: ... اين كارهاي حرام را نميكنند؟
پاسخ: نه، چون ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَ لاَ تَأْثِيمٌ﴾.
پرسش: پس چرا خودِ خداوند ...
پاسخ: بله ديگر همين ذهب و اينها ذهب و اينها كه ذاتاً خبيث نيست اينها ذاتاً خبيث نيست اين براي مصالح مثل اينكه يك كسي كه اهل كتاب است نزد كساني كه آنها را پاك نميدانند اينها نظير آلودگيهاي فيزيكي نيستند آن براي مصالح اجتماعي فرمودند اينها آلودهاند با اينها رابطه نداشته باشيد بعضي از امور ذاتاً پليدند مثل قاذورات و آلودگيها و اينها يا خَمر و يا بدگوييها و امثال ذلك بعضي از امور است كه نه براي مردها اين اگر آلوده بود خب براي زنها كه حلال نميشد كه اين طلا و نقره كه اما براي مرد گفتند اين مشكلات اقتصادي را به بار ميآورد از اين جهت يك مصلحتي در آن است كه فرمودند حرام است وگرنه زنها را فرمودند: ﴿أَوَ مَن يُنَشّئوا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ﴾[20] فرمود زنها در زينت زندگي ميكنند در جبهههاي جنگ پيدايشان نيست ﴿يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ﴾ يك، ﴿وَ هُوَ فِي الْخِصَامِ﴾ يعني در مبارزهها نيست اينچنين نيست كه در بهشت اگر طلا بود، نقره بود، أساور من ذهب بود، خبيث در آنجا وجود داشته باشد اين طور نيست، خب بنابراين اينكه فرمود: ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا﴾ معلوم ميشود كه اراده در طول علل اين امور قرار ميگيرد.
مطلب بعدي آن است كه دنيا نمونهاي از بهشت در آن هست ما همان طوري كه در دنيا هر چه بخواهيم در فضاي ذهن ما حاصل ميشود همين معنا براي اولياي الهي در دنيا حاصل ميشود يك، براي مؤمنين حاصل ميشود در بهشت دو، انبيا اوليا به اذن خدا اگر چيزي را اراده كردند حاصل ميشود اين وجود مبارك مسيح بود وجود مبارك موساي كليم بود انبياي ديگر بودند اراده كردند دريا خشك بشود شد اراده كردند ابرص و اكمه و اعميٰ بشوند و مانند آن براي اينگونه از مردان الهي گفته شد كه ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ از عبد محض به منزلهٴ كُن از ربّ تعالي است همان طوري كه خدا بفرمايد ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾[21] دنبال اوست اگر انسان كامل هم بگويد ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ آن متعلّق حاصل ميشود كه با ﴿بِسْمِ اللّهِ﴾ بندهٴ صالح كاري ميكند كه خود انجام بدهد خب اين كسي است كه مطيع محض باشد و ذات اقدس الهي نظير انبياي الهي نظير موسي نظير عيسي(سلام الله عليهما) آنها را مجراي فيض خودش قرار بدهد به وسيله آنها دعاي آنها كار آنها قيام و اقدام آنها اثر بكند.
همين كاري كه اولياي الهي در دنيا به اذن خدا به عنوان كرامت انجام ميدهند در آخرت مؤمنان به طور عادي انجام ميدهند اينجا ميشود خلاف عادت آنجا ميشود عادت اينجا ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾[22] اين شده كرامت چون بر خلاف عادت است آنجا همين معنا ميشود عادت براي بهشتيها در بهشت هر وقت هر چه بخواهند براي آنها حاصل است، خب.
اين است كه فرمود: ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا﴾ هر چه بخواهند و اين اصل كلي است اختصاصي به جريان مستكبر و متّقي در برابر مستكبر كه اينجا گفته شد ندارد هر كسي كه واقعاً متقي باشد در همهٴ مسائل اين فيض نصيب آنها ميشود اما اينكه دوباره فرمود: ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ﴾ از اين مردان الهي گاهي به عنوان متّقين ياد ميشود، گاهي به عنوان طيّبين، تقوا يعني كسي كه بالأخره وقايه دستش است، سپر دستش است نميگذارد كه شرّ و بدي و قُبح و ظلم و امثال ذلك به او بخورد كسي كه سپر به دست اوست وقايه گرفته جُنّة گرفته سپر گرفته نميگذارد كه معاصي به سمت او بيايد اين ميشود آدم با تقوا چون وقايه دارد در تقوا ملاحظه فرمود كه اصلش وقوا بود، وقايه بود حفظ و نگهداري بود، خب اين براي اين.
اينها ميشوند طيّب چرا چون سپر دست اينها بود وقايه داشتند و چيزهايي به آنها نرسيد خبيث نشدند به چيزي ميگويند خبيث كه مشوب باشد اگر يك فلزي مشوب باشد اين را گداخته ميكنند تا آن ضايعاتش برود بيرون آن نابش بماند چنين فلزي كه مشوب دارد ناسره است ميگويند خبيث است خبث دارد ما اين را ميجوشانيم، داغ ميكنيم تا خبثش برطرف بشود مؤمن و باتقوا خبيث نيست يعني مشوب نيست اين يكي، چه اينكه مؤمن طاهر است، پاك است آلوده نيست دو، آنجا كه فرمود: ﴿لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾[23] يعني بعضيها سرهاند بعضيها ناسره، آنجايي كه فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾[24] يعني مؤمنان و مردان باتقوا طاهرند، طهارت در قبال نجاست است، طيب در قبال خبث است مردان باتقوا هم طاهرند هم طيّب، هم پاكند هم سره و خالص، فرمود اينها كه هنگام مرگ رحلت ميكنند فرشتهها با ادب و احترام جان اينها را قبض ميكنند با سلام وارد بالين اينها ميشوند ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ﴾ كساني كه طيّباند در حال رحلت وقتي فرشتگان به بالين اينها ميآيند ﴿يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ﴾.
پرسش: درباره ..فرموديد كه ملائكه آورده ..
پاسخ: بله، اينها هم جزء ملائكهٴ رحمتاند اينها همهشان جزء اوحدي نيستند كه خود ذات اقدس الهي جان همه اينها را قبض بكند كه البته خود عزراييل(سلام الله عليه) هم جزء ملائكه است ممكن است كه براي بزرگان آنها خودِ عزراييل(سلام الله عليه) بيايد حضور پيدا كند و قبض روح كند ولي ذات اقدس الهي براي همگان نيست عزراييل(سلام الله عليه) براي همگان نيست، نسبت به كفّار كه يقيناً نيست ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾ دارد اما نسبت به مؤمنين اينها درجاتي دارند و اطلاق ملائكه شامل هست كه عزراييل(سلام الله عليه) هم ميشود ممكن است به اينكه در بين اينها كساني باشند كه خودِ عزراييل(سلام الله عليه) كه از حاملان عرش است و همتاي جبرييل و ميكاييل و اسرافيل(سلام الله عليهم اجمعين) است او تشريف بياورند و نزول اجلال كنند.
﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين بحث گذشت كه فرمود: ﴿وَ إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾[25] آنجا مبسوطاً گذشت كه اينكه در نماز جمعهها يا در موارد ديگر شايسته است كه آن خطيب ديني به مخاطبانش سلام بكند قبلاً اين طور بود اهل منبر وقتي ميرفتند منبر اول به مخاطبين سلام ميكردند بعد خطبه ميخواندند اين رسم منبريهاي سابق بود كه من در كودكي يادم است وقتي بالاي منبر ميرفتند اول سلام ميكردند به مخاطبان بعد خطبه ميخواندند و اين سنّت الهي از سورهٴ مباركهٴ «انعام» گرفته شده در سورهٴ «انعام» ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد وقتي مؤمنين آمدند پاي درس تو يا پاي سخنراني تو يا پاي خطبههاي نماز جمعه تو قبل از اينكه وارد سخنراني بشود اول به اينها سلام بكن ﴿وَ إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾[26] بعد شروع به سخنراني بكن اين رسم پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود ائمه(عليهم السلام) بود بعد مؤمنين هم اين را داشتند آنجا اين بحث مطرح شد كه وقتي خداي سبحان ميفرمايد: ﴿فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾ مردمي كه در محضر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نشستند اينها چند طايفهاند آن اوساطشان سلام را از خودِ پيغمبر تحويل ميگيرند كه خيال ميكنند پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دارد سلام ميكند و اين خيالشان هم درست است اوحدي از مخاطبان سلام الله را تحويل ميگيرند و اين سلام كننده را به عنوان رسولِ الله ميدانند، رسولِ الله وقتي سلام ميكند سلامِ الله را ميرساند ﴿وَ إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ﴾ ﴿فَقُلْ﴾ يعني از طرف من به آنها سلام برسان نه خودت سلام بكن به آنها اوحدي از مخاطبان حضرت «سلام الله» را تحويل ميگرفتند اوساط «سلامُ رسول الله» را تحويل ميگيرند.
اينجا هم كه ذات اقدس الهي به فرشتهها دستور ميدهد كه شما به آنها سلام بكنيد گرچه نفرمود: ﴿فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾ اما اوساط از مؤمنين سلام را از ملائكه تلقّي ميكنند اوحدي از مؤمنين سلام را از خداي سبحان دريافت ميكنند ذات اقدس الهي سلام و صلواتش دائم است تا حالا چه كسي بشنود صلوات او دائم است برابر سورهٴ «احزاب» كه يكبار آن آيه خوانده شد كه ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾[27] او بر شما صلوات ميفرستد تا شما را نوراني كند خب بگيريد اين صلوات الهي را ما فقط صلوات بر اهلبيت را شنيدهايم اما صلوات خدا بر مؤمنين را هم بايد بشنويم كه خدا صلوات ميفرستد بر فلان مؤمن بر فلان مؤمن بر فلان مؤمن منتها او بايد تحويل بگيرد.
﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾[28] مرحوم خواجه نصير طوسي(رضوان الله عليه) وقتي در درس اسم سيد مرتضي را ميبرد مطلبي را از او نقل ميكرد ميگفت قال سيد المرتضي(صلوات الله عليه) آن وقت شاگردان تعجب ميكردند ميگفتند چطور شما براي يك فقيه صلوات ميفرستد فرمود: «فكيف لا يصلي علي المرتضي» بعد به اين آيات استشهاد ميشد كه خب وقتي خدا بر مؤمن صلوات ميفرستد ما چرا نفرستيم اين براي صلوات.
سلامش هم كه ذات اقدس الهي دربارهٴ ﴿سَلاَمٌ عَلَي إِبْرَاهِيمَ﴾[29] ﴿سَلاَمٌ عَلَي مُوسَي وَ هَارُونَ﴾[30] سلام علي كذا بعد دارد ﴿كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ٭ إِنَّهُمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ﴾[31] يعني اين سلام ما كه ما بر انبيا فرستاديم آن كامل و والايش براي انبياست نه اصلش مخصوص آنها باشد ما براي مؤمنين هم سلام ميفرستيم منتها مرحلهٴ ضعيفتر اينجا هم مؤمنان سلام را از ذات اقدس الهي دريافت ميكنند اگر جزء اوحدي اهل ايمان باشند و اوساط اهل مؤمن سلام را از خود ملائكه دريافت ميكنند ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ﴾ يعني اين ملائكهاي كه ملائكة الموتاند ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ﴾.
يك چند تا پاسخ به سؤال مانده است مربوط به نفس و فطرت و اينها كه انشاءالله در روزهاي بعد مطرح ميشود.
«و الحمد للله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 26.
[2] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 27.
[3] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 27.
[4] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 32.
[5] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 35.
[6] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 17.
[7] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 35.
[8] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 6.
[9] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 17.
[10] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 123.
[11] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 43.
[12] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 10.
[13] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 123.
[14] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 35.
[15] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 17.
[16] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 34.
[17] ـ سورهٴ نباء، آيهٴ 38.
[18] ـ سورهٴ طور، آيهٴ 23.
[19] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 34.
[20] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 18.
[21] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 82.
[22] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 37.
[23] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 37.
[24] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 28.
[25] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 54.
[26] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 54.
[27] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.
[28] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.
[29] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 109.
[30] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 120.
[31] ـ سورهٴ صافات، آيات 121 ـ 122.