اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلي إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ (28) فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيَها فَلَبِئْسَ مَثْوَي الْمُتَكَبِّرينَ (29) وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا خَيْراً لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَ لَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَ لِنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ (30) جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ كَذلِكَ يَجْزِي اللَّهُ الْمُتَّقِينَ (31)﴾
بعد از ارائه يك برهان بر توحيد خالق و ربّ و اله و معبود نظرات مردم را هم دربارهٴ اين معارف ذكر فرمود كه افراد دو گروهاند، عدهاي موحدند و عدهاي ملحد، ملحدان منشأ الحادشان همان استكبار است كه در برابر حق خضوعي ندارند ﴿قُلُوبُهُم مُنكِرَةٌ وَ هُم مُسْتَكْبِرُونَ﴾[1] اينها نه به توحيدي ربوبي و الهي و عبادي معتقدند نه به معاد وقتي خدا را به عنوان رب قبول نداشتند قانون ميشود بشري نه الهي، قانون بشري سود و زيانش در همان محدودهٴ دنياست و مانند آن اما قانون الهي هم بركاتش در دنياست هم بركاتش در آخرت زيرا بخش مهمي از قوانين الهي توجه به آخرت است مهمتري عاملي كه انسان را مهذّب نگه ميدارد همان جريان تذكر معاد است اگر كسي بداند كه هر كاري ميكند مسئول است خب در حين انجام كار خودش را حفظ ميكند اما اگر بداند كه يا باور كند كه مسئوليتي بعد از مرگ نيست اگر كسي از او باخبر نبود دليلي ندارد كه او از لذتها صرفنظر كند، دليلي ندارد كه او ايثار كند، دليلي ندارد كه از حرام بگذرد.
مهمترين عامل حافظ انسان از گناه همان ياد معاد است و مهمترين عامل بيبند و باري همان فراموشي معاد است فرمود اينها كه ﴿ضَلّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ اينها ﴿بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ﴾[2] در سورهٴ مباركهٴ «ص» فرمود چون معاد را فراموش كردند بيبند و بار شدند.
بعد از آن فرمود به اينكه خبر مهمي كه در جامعه منتشر شد جريان وحي و نبوت و رسالت وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله و عليه و آله و سلّم) بود مُلحدان در برابر اين سؤال كه اگر از آنها سؤال ميكردند ﴿مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾ كه در حقيقت به دو چيز جواب دادند يكي اينكه اصلاً انزالي در كار نيست يكي اينكه اين هم كه وجود مبارك پيامبر(صلّي الله و عليه و آله و سلّم) قرائت ميكنند اين اسطورههاي گذشتگان است داستانهاست لذا به رفع جواب دادند ﴿قَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾ نه «اساطيرَ الاولين» در قبال مؤمنان وقتي از آنها سؤال ميشود به اينكه ﴿مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا خَيْراً﴾ اينها هم به دو چيز جواب دادند يكي اصل انزال را قبول كردند لذا به نصب جواب دادند ﴿خَيْراً﴾ گفتند يكي اينكه آن نازل را هم خير ميدانند و منظورشان از اين خير جامع خيرين است خير نظري و خير عملي، خير دنيا و خير آخرت، جامع حكمتين است.
ذات اقدس الهي در برابر آن تبهكاران فرمود اينها هم خزي دنيا دارند هم خزي آخرت زيرا فرمود: ﴿فَأَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَ أَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيثُ لاَ يَشْعُرُونَ﴾[3] اين براي دنيا، ﴿ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُخْزِيهِمْ وَ يَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ﴾[4] براي آخرت دربارهٴ متقيان هم همين دو پاداش را ميدهد آنجا دو تا كيفر بود اينجا دو پاداش است كه فرمود براي كساني كه محسناند و باتقوايند ﴿فِي هذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ﴾ است و در آخرت هم خانهٴ خوبي دارند ﴿وَلِنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ﴾.
بنابر اينكه اين ﴿لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا﴾ تمام شده باشد ﴿فِي هذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ﴾ ناظر به حسنهٴ دنيايي اينها باشد نه اينكه ﴿لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ﴾ بلكه معناي آن اين طور باشد كه ﴿قَالُوا خَيْراً لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا﴾ اينها ﴿فِي هذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَ لَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَ لِنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ﴾ مثل ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ زندگي با كرامت، با عزّت، با شخصيت، با علم، با معنويت، با طهارت، با عفاف اينها زندگي حسنه است.
پرسش: .... همه آنهايي كه كافرند خزي دنيا را هم دارند..
پاسخ: آنها نه، آنها عذاب است در سورهٴ مباركهٴ «توبه» و آيات ديگر گذشت كه ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾[5] فرمود مبادا شما را اين رفاه موقّت آنها در شگفتي بياورد براي اينكه اين همين وسيله عذاب اينهاست ما ميخواهيم اينها را در همين عذاب بگيريم براساس همان راندخواريشان، گرفتاري فساد اقتصاديشان يك وقتي ميبينيد در برابر شصت، هفتاد ميليون جمعيت يك محاكمهٴ علني ميشوند و راهي زندان، اين با همين اين مال گرفته شده فرمود: ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ مبادا كسي خيال كند اينها كه مُلحدند در دنيا مرفّهاند، خير در دنيا هم رسوايي است در آخرت هم رسوايي است در بخشهاي ديگر فرمود مبادا اينها خيال بكنند ما به اينها مال داديم، فرزند داديم اينها برايشان خير است ميخواهيم اينها را از اين راه بگيريم به دست همين فرزندشان با همين مالشان ميخواهيم اينها را رسوا كنيم در چند جا فرمود: ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾، خب.
اما اين بخشي كه مربوط به سؤالات قبلي بود در جريان اينكه از اعضا و جوارح سؤال ميكنند به مناسبت اينكه ﴿ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ﴾ در بحث ديروز گذشت كه در عربي هرگز اين كلمهٴ «عن» به معني «از» روي شخص در نميآيد ما در فارسي ميگوييم از فلان شخص بپرس، از آقا بپرس اما در عربي نميگويند «فسأل عنه» ميگويند «فسأله عن ذلك المطلب» اين كلمهٴ «از» روي مطلب در ميآيد يك سائل داريم و يك مسئول داريم و يك مسئولعنه، سائل خب هر شخصي كه ميخواهد باشد، مسئول مخاطب ديگر است، شخصي ديگر است مسئولعنه آن مطلب است ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ﴾[6] ﴿يَسْألونَكَ عَنِ الأهِلَّةِ﴾[7] ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ﴾[8] و مانند آن.
در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه دارد آيهٴ 36 سورهٴ «اسراء» ﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَ الْبَصَرَ والفؤاد كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ معنايش اين نيست كه از آنها سؤال ميكنند فرمود بدون تحقيق حرف نزنيد نظام، نظام تحقيق است بخواهيد تصديق كنيد با تحقيق، بخواهيد تكذيب كنيد با تحقيق ﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ چرا، براي اينكه بخواهيد چيزي را گوش بدهيد خب گوش مسئول است، چيزي را مطالعه كنيد چشم مسئول است و بخواهيد بپذيريد باور كنيد دل مسئول است اما اينها تعبيرات فارسي است تعبير قرآني و عربياش اين است كه شما مسئوليد يك، از شما سؤال ميكنند كه گوش را چه كردي، چشم را چه كردي، دل را چه كردي، ﴿كُلُّ أُوْلئِكَ﴾ يعني سمع و بصر و فؤاد ﴿كَانَ﴾ اين انسان از آن كل واحد واحد مسئولا انسان ميشود مسئول آنها ميشوند مسئولعنه نه اينكه از گوش بپرس اينكه برخيها گفتند ترجمهٴ قرآن بسيار سخت است حق با اينهاست قرآن به اين صورت ترجمهاش اگر متعذّر نباشد متأثّر است شما به قالب اين ترجمهها كه نگاه ميكنيد اينها هم همين طور معنا ميكنند ميگويند چشم مسئول است، گوش مسئول است اينها عربي حرف ميزنند و فارسي فكر ميكنند اينكه ترجمه قرآن نشد، اگر ترجمه قرآن است بايد ببينيم مسئولعنه در فرهنگ قرآن در ادبيات قرآن چه چيزي است مگر شخص مسئولعنه است، شخص مسئول است آن مطلب مسئولعنه آن وقت انسان را مورد سؤال قرار ميدهند، خب.
وقتي انسان مسئول شد، مخاطب شد از چه چيزي ميپرسند از گوش، ميگويند گوش را چه كردي، چشم را چه كردي، دل را چه كردي درباره چشم و گوش قابل فهم هست اما دربارهٴ دل واقعاً دشوار است مگر حقيقت ما غير از قلب ما و نفس ما و جان ماست از آن فؤاد از ما سؤال ميكنند دل را چه كردي اين است كه معلوم ميشود يك مرحله ديگري هم غير از اين مرحله نازلتر هست كه يك مرحله مسئول است يك مرحله مسئولعنه آن سورهٴ مباركهٴ «اسراء» هم همين را ميخواهد بگويد.
اما دربارهٴ حشر اين مطلب هنوز به پايان نرسيد در درونِ درون ما چون اين ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾[9] اين در حقيقت به منزلهٴ نازل كردن روح است فرمود من روح خودم را به خليفهٴ خودم دادم در حقيقت اين روح انزال الهي است كه خداي سبحان اين روح را كه روح خداست و خليفهٴ اوست تنزّل داده است به انسان رسيده است و در انسان مستقرّ شد اين يك شباهتي با كلام خدا دارد اگر چنانچه مردان الهي مثل عيساي مسيح مثل يحيي(سلام الله عليهما) اينها را خداي سبحان كلمة الله ميداند ﴿إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ﴾[10] يا به زكريا ميفرمايد ما يك كلمهاي به شما داديم اگر انسان كامل كلمةالله است چه اينكه در روايات ما از وجود مبارك ائمه(عليهم السلام) رسيد كه «نحن الكلماة التاماة»[11] مؤمنان، انسانهاي ديگر هم كلمةاللهاند منتها حالا ضعيفتر، نازكتر، كمرنگتر همه كلمةاللهاند زيرا سراسر عالم كلام الهي است ﴿وَ لَوْ أَنَّ مَا فِي الأرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلاَمٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ﴾[12]، خب.
صدر و ساقهٴ عالم كلمات الهي است ذات اقدس الهي هم متكلّم به اين كلمات است در بين سراسر عالم كه همه كلمات الهياند اينها كلمات برجستهاند اين كلمهٴ برجسته ميشود عيساي مسيح(سلام الله عليه) يحياي زاهد شهيد زاهد(سلام الله عليه)، خب روح انسان هم كلمةالله است اين يك مطلب، متكلّم اين كلمات خود ذات اقدس الهي است دو مطلب، آيا خداي سبحان كه اين كلمات را تكلّم كرده است كه در حقيقت اين كلمات را نازل كرده است نظير اينكه باران را نازل كرده است روح را به بدن داد كه فرمود: ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾[13] يا نظير اينكه قرآن كريم را به قلب مقدّس پيغمبر(صلّي الله و عليه و آله و سلّم) داد آن طور روح را به بدن ميدهد كه ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ﴾[14] ذات اقدس الهي چگونه روح را به بدن داد گرچه درك كيفتش مقدور ما نيست ولي نماي كلياش را ميشود فهميد كه خداي سبحان قرآن را نازل كرد، باران را هم نازل ميكند اما باران را القا ميكند باران را مياندازد قرآن را ميآويزد نه بيندازد قرآن يك طنابي است يك طرفش به دست اوست اين را كه نينداخت زمين مثل قطره باران كه اين حديث شريف ثقلين كه «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي»[15] يكي ثقل اكبر است ديگري ثقل اصغر در قالب اينها آمد «طرفه بيد الله و الطرف الآخر بايديكم»[16] فرمود اين حبل متين است اين را خدا آويزان كرد نه نازل كرد اين را آويخت نه انداخت يك طرفش به دست خداست يك طرفش به دست شما اين را بگيريد و بالا برويد، خب.
حبل متين اگر به يك جاي محكمي بسته نباشد اعتصام به او سودي ندارد چنين طناب انداخته مشكل خودش را حل نميكند چه رسد به اينكه مشكل معتصمان را حل كند اينكه فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً﴾[17] براي اينكه به جايي بسته است اگر اين هم انداخته شده بود خب طناب انداخته كه در يك گوشهاي افتاده است اين مشكل خودش را حل نميكند با يك پا جابهجا ميشود بعد چگونه اعتصام به او اثر دارد يك كتابي كه يك طرفش به دست خداي سبحان است، طرف ديگر به دست مردم است و خدا اين را آويخت نه انداخت اعتصام به او اثر دارد.
پس دو گونه تكلّم است دو گونه انزال است جريان نازل كردن روح در بدن كه ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[18] از سنخ نازل كردن قرآن كريم است اگر انسان، انسان كامل بود ميشود قرآن ممثّل نبود ميشود معتصم به قرآن ممثّل بالأخره اين كلمةالله است چون اينچنين است ما يك جاني داريم يك جانِ جانان داريم يك جانِ جانِ جانان داريم و هكذا اگر چنانچه اين بدن ما در تحت تدبير اين نفس حيواني است اين يك جانِ معمولي است كه ما در تعبيرات عُرفي هم ميگوييم اينها فقط به فكر خودشان هستند از اين مرحله بالاتر آن جانِ ملكوتي است كه قِيّم اين است كه قرآن ميفرمايد اينها خودشان را فراموش كردند.
دو تعبير در قرآن كريم است يكي در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» است يكي در سورهٴ مباركهٴ «حشر» درباره تبهكاران و كفّار و منافقان و بدانديشان در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» فرمود اينها فقط به فكر خودشان هستند در سورهٴ مباركهٴ «حشر» ميفرمايد اينها خودشان را فراموش كردند اين كدام خود است كفار و منافق و تبهكار در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» بيان خدا اين است كه اينها فقط به فكر خودشان هستند در سورهٴ مباركهٴ «حشر» دارد اينها خودشان را فراموش كردند كدام خود است كه هم مذكور است هم مَنسي كدام خود است كه اين تبهكارها هم به فكر او هستند هم او را فراموش كردند در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آيهٴ 154 اين است كه ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسَاً يَغْشَي طَائِفَةً مِنكُمْ وَ طَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ اينها فقط به فكر خودشان هستند اينها ﴿يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ﴾ اينها همان تفكر جاهلي را دارند اينها فقط به فكر خودشان هستند اين براي آيهٴ 154 سورهٴ مباركهٴ «آلعمران».
در سورهٴ مباركهٴ «حشر» ميفرمايد به اينكه اينها خدا را فراموش كردند و خدا هم اينها را انسا كرده است آيهٴ نونزده و بيست سورهٴ «حشر» اين است كه ﴿وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اينها چون خدا را فراموش كردند كيفرشان اين است كه خداي سبحان انسا كرده اينها را از ياد خودشان برده اينها ديگر به فكر خودشان نيستند خب پس يك خودي است كه منسي است يك خودي است كه مذكور است يك خودي است كه مستور است يك خودي است كه مشهور است يك مرحلهٴ نفس آن نفس حيواني است كه خوردن و خوابيدن و إعمال لذايذ هست اين مذكور اينهاست مشهور اينهاست فقط به فكر اين هستند، آن خود ملكوتي كه خليفةالله هست و به ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[19] بر ميگردد از عالم غيب است او را فراموش كردند، خب.
پس يك مرحلهٴ نفس همين است كه ميشود ظالم يك مرحلهٴ نفس آن است كه منسي است ميشود مظلوم اين نفسي كه به فكر خودش هست يعني نفس حيواني اين ميشود ظالم آن نفس انساني ميشود مظلوم از اين مرحله بالاتر بر اساس آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «احزاب» كه ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾[20] اينكه تعبير مجازي نيست اين ميشود جانِ جانان، جانِ آن جان دروني ما اگر كسي به آن حضرت اهانت كرد در حقيقت به نفس خود ظلم كرده است اگر چنانچه از اين مرحله بالاتر برود چه اينكه اين مرحله مستلزم آن اهانت هم هست ميگوييم به فيض الهي به رحمت الهي به دين الهي ظلم كرده است اينها ﴿الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ﴾[21] اين رباخوار به جنگ خدا رفته است با اينكه به خودش ظلم ميكند در تعبيرات ديگر دارد كه اينها به خودشان ظلم ميكنند آنهايي كه ربا ميخورند ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾[22] شما داريد با جانِ جانِ جانان ميجنگيد كه آن مرحلهٴ برتر اين جانِ شماست اين طناب كه مراحلي دارد آن مرحلهٴ بالاتر هم خودِ شماييد وقتي بالاتر رفتيد كه عوض نميشويد اگر انشاءالله لَدَي اللّهي شديد علم لَدني نصيبتان شد شما عوض نميشويد علم لَدني كه يك علم ديگري نيست نظير فقه و اصول يك موضوعي داشته باشد محمولي داشته باشيد مبادي و مسائل داشته باشد همين علوم الهي كه اين حوزهها رايج است اين را يك وقتي انسان در سطح علم حصولي از كتاب ميخواند يا از استاد ميشنود يا از همبحث ميشنود ميشود علم حصولي رايج يك وقتي همه همين احكام و حِكَم را، همين معارف را بدون واسطه از ذات اقدس الهي دريافت ميكند اين ميشود لَدن، لَدنّي يعني نزد اين را از نزد خدا ياد گرفته كه همين احكام را وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دارد ميشود علم لدنّي يعني وقتي بالا رفت لَدُن عزيزِ حكيم قرار گرفت لدي اللّهي شد ديگر از كتاب ياد نميگيرد اين نگار نه به مكتب رفته نه از كسي شنيده نه محضر ديده است مثل كساني كه در جلسات تربيت ميشوند نه مكتب ديده است مثل كساني كه در حوزهها تربيت ميشوند اين نه حضور كسي رفته نه كتاب كسي را خوانده اين نگار فقط رفته نزد الله وقتي لدي اللّهي شد، لدن شد علم را از آنجا گرفته يعني علمش ميشود شهودي عصيانپذير نيست نسيانپذير نيست سهو و خطاپذير نيست عين واقعيت است همين احكام است همين ﴿وَمِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ﴾[23] است منتها اينجا كه ميآيد ميشود عربي مفهوم و مانند آن.
انسان هم همين طور است هر اندازه كه بالا برود حالا آن ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾[24] نصيب آن حضرت شد مراحل نازلهاش نظير حارثةبن اعين و شاگردان آنها بالأخره نصيب اينها ميشود اينها وقتي بالا رفتند به آن مرحله برتر بار يافتند خودشان هستند نه اينكه عوض شده باشند نه تحول انواع باشد يا تحول هويّت باشد اين تكامل هويت است و سر جايش محفوظ است بنابراين اينكه در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» فرمود اينها تبهكاران فقط به فكر خودشان هستند و در سورهٴ مباركهٴ «حشر» ميفرمايد تبهكارها خودشان را فراموش كردند معلوم ميشود انسان دو مرحله از نفس دارد يك مرحله ميشود ظالم يك مرحله ميشود مظلوم اما خود حشر به معني كوچ كردن و كوچ دادن است در مفرد شايد به كار نرود يك كسي كه كوچ ميكند كوچ تنها نميگويند حشر كوچ دستهجمعي را به تعبير راغب ميگويند حشر شده، خب.
اين ﴿لأوَّلِ الْحَشْرِ﴾[25] اضافه صفت و موصوف است نه آغاز حشر در برابر وسط حشر در برابر پايان حشر، خير حشر اول و حشر دوم و حشر سوم در همين انقلاب هم همين طور شد اولين باري كه دودمان پهلوي مجبور به فرار شدند به دست هيچ كس نبود هيچ كسي هم نه پيشبيني ميكرد نه انتظار داشت دفعتاً ديديم اوضاع طوري شد كه اين فرار كرده مثل جريان طبس هم هيچ كس فكر نميكرد كه اينها بايد فرار كنند بعد از اينكه اوضاع گذشت و فرار كردند معلوم شد كه با يك مُشت شن ذات اقدس الهي مشكل اينها را حل كرده تازه بعدها امام فهميد، بعدها مسئولين درجه دو و سه فهميدند، بعدها مردم فهميدند اين را ميگويند اولينبار ما اين كار را كرديم بعد به مردم نشان داديم شما اگر از خدا بخواهيد ميشود اين كار را كرد آن وقت حشر دوم شد، حشر سوم شد، حشر چهارم شد يكي پس از ديگري فرار كردند اول او فرار كرده بعد اذناب و اقمارش فرار كردند اين را كه ما ديديم در انقلاب در همين اول سورهٴ مباركهٴ «حشر» حادثهاي پيش آمد كه در صدر اسلام پيش آمده بود در صدر اسلام براي متواري شدن اين يهوديهاي مدينه ذات اقدس الهي فرمود نه شما فكر ميكرديد اينها فرار ميكنند نه آنها باورشان ميشد كه متواري ميشوند براي اينكه شما يك مُشت فقراي صدقه بخور بوديد كوخنشين بوديد اينها يك مُشت سرمايهدار قلعهنشين بودند آخر هيچ عاملي وجود ندارد كه اينها را فراري بدهد كه ﴿مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا﴾ يك ﴿وَ ظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ﴾[26] دو، در انقلاب هم همين طور بود.
وقتي يكي از طلبههاي همين قم را گرفته بودند يكي از اين ارتشيها آمد اين مدرسه فيضيه و اينها را نگاه ميكرد ميگفت آخر شما با اين وضع چكار ميخواهيد بكنيد در برابر اين ارتش مجهّز، مهمترين ارتش خاورميانه را حضور مستمرّ آمريكا همين ايران داشت هيچ كس فكر نميكرد اينها فرار ميكنند و متواري ميشوند ﴿مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا﴾ يك، ﴿وَ ظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ﴾ اين دو، دريا و صحرا و هوا براي اينها بود.
بنابراين اين ﴿لأوَّلِ الْحَشْرِ﴾[27] يعني اولين بار ما اينها را متواري كرديم بعد به شما راه نشان داديم خب همه كارها كه نبايد با اعجاز باشد كه در سورهٴ مباركهٴ 47 كه به نام مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است آنجا فرمود ما اگر بخواهيم خب يك روزه بساط اينها را جمع ميكنيم ﴿لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ﴾[28] انتصار يعني انتقام اگر خدا بخواهد يك روزه انتقام ميگيرد خب ولي بنا بر اين نيست ميخواهيم شما را بيازماييم عالَم، عالمِ امتحان است ﴿وَلكِن لِيَبْلُوَا بَعْضَكُم بِبَعْضٍ﴾[29] تكامل در همين آزمون است، در جهاد است، در دفاع است، در پاسداري از مرز دين و ميهن است فرمود شما همهاش ميخواهيد اسراييلي فكر كنيد به پيغمبرتان بگوييد ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَا هُنَا قَاعِدُونَ﴾[30] شما و خدايتان برويد و پيروز بشويد و خبر براي ما بياوريد خب اين همان اسراييلي فكر كردن هست و تحت استضلال فرعون بودن شما بايد ﴿جَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ باشد شما بايد ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾[31] شما بايد ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾[32] باشد شما بايد ﴿جاهدوا اعدائكم﴾[33] باشد ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾[34] باشد و مانند آن، خب.
فرمود اين اول حشر اضافه صفت و موصوف است يعني حشر اول، اولين بار ما اينها را متواري كرديم بعد هم شما كه قيام كرديد شما را كمك كرديم ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾[35] باز هم حواستان جمع باشد شما دستِ بيدستي خداييد ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾ مبادا بگوييد ما خودمان جنگ كرديم و پيروز شديم آن حشر ثاني و ثالث، متواري كردن ثاني و ثالث هم باز به دست ذات اقدس الهي بود منتها معالواسطه بار اول عنايت الهي بود بلاواسطه اين معناي ﴿لأوَّلِ الْحَشْرِ﴾[36] است كه فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لأوَّلِ الْحَشْرِ﴾[37].
اما آنچه كه مربوط به فرشتهها ميشود اشاره شد كه فرشتهها مأمور ضبط اعمال جوارحي و جوانحياند ذات اقدس الهي از يك سويي به ما ميگويند «انما الاعمال بالنيات»[38] از يك سويي ايمان و كفر را ارزيابي ميكنند خب ايمان و كفر كه امر قلبي است عمل ظاهري نيست اينها را كدام فرشته ثبت ميكند و ضبط ميكند فرشتهاي كه از درون باخبر باشد شما اين رواياتي كه مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) نقل كرد ملاحظه فرماييد حضرت(سلام الله عليه) فرمود مؤمن مادامي كه يكجا نشسته، حرف نميزند مرتّب براي او ثواب مينويسند، وقتي شروع كرده به حرف زدن يا نگاه كردن يا كار كردن آن كار را ميبينند همين كه ساكت است مرتّب بر او ثواب مينويسند، چرا؟ براي اينكه گوهري الآن دارد مگر ايمان تكليف نيست مگر او به تكليف عمل نكرده مگر اين ايمان را در دل نگه نميدارد خب پس لحظه لحظه دارد اطاعت ميكند لحظه لحظه هم بر او ثواب مينويسند اينچنين نيست كه ثواب فقط در همان ذكر باشد و عمل بدني باشد.
حضرت فرمود همين كه شروع به كار كرده اين كار را ميبينند كه درست است مطابق با آن ايمان است يا نه اما وقتي كه ساكت است مرتب يكجا نشسته پشت سر هم دارند براي او ثواب مينويسند براي اينكه او موظف است ايمان بياورد يك، ايمان هم آورده دو، حدوثاً و بقائاً ايمان را نگه داشته سه، خب در برابر اين واجب كه امر عبادي است ثواب مينويسند يا نمينويسند اگر كسي دائماً در ذكر باشد مرتب ذكر بگويد ثواب مينويسند يا نمينويسند خب آن ايمان را او نگه ميدارد يا نه كار قلبي است يا نه يك فعل است، يك كار است مرتب دارد اطاعت ميكند خب چرا ننويسند خب اگر اين لطايف را ائمه(عليهم السلام) نفرموده بودند كه براي ديگران روشن نميشد.
غرض آن است كه فرشتهها مأمور ضبط اعمال جوانحي و جوارحياند خب آنها اگر ندانند چگونه مينويسند آن بحث ديروز هم كه تأييد ميكند كه وجود مبارك حضرت در جواب سؤال كسي كه گفت أعمال را ميبينند مينويسند و جريان قلوب را نيات را از كجا مينويسند حضرت فرمود آيا بوي بد و بوي خوب يكسان است يا نه عرض كرد نه، فرمود از بوي بد و از بوي خوب فرشتهها ميفهمند درون اين شخص چه خبر است خب لازم نيست آدم از يك مكاني كه ميگذرد روباز باشد كه از اين مكاني كه گذشته وقتي از اينجا بوي خوب ميآيد معلوم ميشود اينجا عطر و رايحه و اينهاست اگر بوي بد بيايد معلوم ميشود كه اينجا زبالهدان است فرمود درون آدم يا زبالهدان است يا عطردان، معطّر است اين است.
اگر يك كسي آبروي ديگران را حفظ كرده آبروي دين را هم حفظ كرده اگر خداي ناكرده پايش لغزيد سعي كرد مخفيانه باشد يك كاري نكند كه به دين و احكام دين و شريعت و لباس و اينها آسيب برساند اگر خداي ناكرده پايش لغزيد ممكن است ذات اقدس الهي به فرشته اجازه ندهد كه آن را ببيند اين ميشود دعاي كميل «و كنت انت الرقيب علي من ورائهم و الشاهد لما خفي عنهم و برحمتك أخفيته و بفضلك سترته» اما اگر كسي نه متجاهر به فسق است بيباك است فرقي ندارد در سرّ و علن هر وقت خواست گناهي بكند، بكند خب چنين كسي دليلي ندارد كه ذات اقدس الهي نسبت به او فيّاضي كند جلوي ديد ملائكه را بگيرد و نگذارد آنها بفهمند.
در قيامت كبرا اين روايت را پارسال يا پريسال خوانديم در همين كتاب شريف نهجالفصاحه هست كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به ذات اقدس الهي عرض كرد كه اعمال شما كه بالأخره به فرشتگان و به مأموران دستور ميدهيد كه اينها مدبّرات امر باشند به اذن شما حسابرسي كنند اعمال امت مرا به خودِ من بسپار كه من بررسي كنم براي اينكه اگر يك وقتي اينها بيراهه رفتند من در حضور انبياي ديگر و امناي ديگر شرمنده نشوم در همين حديث دارد كه ذات اقدس الهي به پيغمبر فرمود اعمال امت تو را من شخصاً به عهده ميگيرم كه اگر يك وقتي لغزيدند تو هم متوجه نشوي اين حرف را عطّار نيشابوري به نظم در آورده در آن منطقالطيرش خب يك چنين خدايي است فرمود نسبت به چه كسي اين كار را ميكند نسبت به كسي كه بالأخره تمام تلاش و كوششاش اين است كه نلغزد لباسش را حفظ بكند، دينش را حفظ بكند، احكام شريعت را حفظ بكند، قرآن و عترت را حفظ بكند خب بالأخره غيرمعصوم بيلغزش نيست حالا اگر يك بار لغزيد خداي سبحان آبروي او را حفظ ميكند اين دعاي كميل مربوط به آن است يا آن حديث شريف نهجالفصاحه مربوط به آن است وگرنه فرشتههايي كه ﴿وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ ٭ يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ﴾[39] و قسمت مهم عمل هم به نيت است «انما الاعمال بالنيات»[40] آنها ندانند در درون چه خبر است خب چطور ميتوانند بنويسند ظاهر عمل منافق و مؤمن كه يكي است چطور ميتواند بنويسد كه يكي نفاق است.
پرسش ...
پاسخ: اين براي سورهٴ مباركهٴ «زمر» است بعد از توبه است وگرنه خداي سبحان بدون توبه كه وعده نداد در آنجا فرمود: ﴿وَ أَنِيبُوا إِلَي رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا﴾[41] پشت سرش هم همين است ديگر كه قبلاً هم بحث شد آنجايي كه بيتوبه قبول ميكند آنجا را به عنوان موجبهٴ جزئيه بيان كرده به عنوان قضيهٴ مهمله بيان كرده فرمود: ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾[42] گاهي ميبينيد يك پسري شهيد ميشود يك پدري شهيد ميشوند يا بستگانش شهيد ميشوند يا پسري اهل علم در ميآيد بالأخره اينها وسايل خير است وجود مبارك خضر به موساي كليم(سلام الله عليهما) فرمود چون پدر اين دو تا بچه يتيم ﴿وَ كَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾[43] خدا من را فرستاده با كمك تو اين ديوار را بچينيم اين خضر راه هميشه هست اين «قضية في واقعه» نبود و نيست هر كسي بالأخره كار خير كرد ولو به اعقابش باشد ميرسد شما اين روايتي كه مرحوم امينالاسلام ذيل اين آيه نقل كرد ملاحظه بفرماييد حالا اين ﴿كَانَ أَبُوهُمَا﴾ يا جدّ هفتم بود يا جدّ هفتادم بالأخره جدّ هفتادم آدم اگر خير باشد خضر راه هست و ميرساند به آدم اين طور نيست كه اگر كسي كار خير كرده هدر رفته باشد اين طور نيست، خب.
بنابراين اين هست كه ذات اقدس الهي مادون شرك را ميبخشد ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾ اما نسبت به آن موجبهٴ كليه كه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً﴾[44] براي توبه و انابه است كه فرمود: ﴿وَ أَنِيبُوا إِلَي رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا﴾.
پرسش ...
پاسخ: «نية المؤمن خير من عمله»[45] با «افضل الاعمال من نيتها» يك رسالههايي نوشتهاند عده زيادي در اين جمع تلاش و كوشش كردند كه از يك طرفي «افضل الاعمال احمزها»[46] از يك طرفي «نية المؤمن خير من عمله» آن رواياتي كه دارد «نية المؤمن خير من عمله» اين با «افضل الاعمال احمزها» منافاتي ندارد اما آن رواياتي كه دارد «نية المؤمن خير من عمله» اين با «افضل الاعمال احمزها» هماهنگ نيست كه پاسخ دادن كه سنگترين عمل نيت است اين نماز چهار ركعت را ميشود به آساني خواند اما براي چه كسي دارد آدم ميخواند چطور دارد ميخواند براي چه چيزي دارد ميخواند مگر اخلاص نيّت كار آساني است مگر اخلاص در روزه كار آساني است آدم هفده ساعت دهن بستن سخت نيست اما بازي در نيّت نباشد خيلي سخت است سنگينترين و مهمترين كار آن نيّت است او اگر حل بشود بقيه حلّ است يعني در درونِ درون بازي نباشد كه بعدها اگر كسي بفهمد خيليها ميبينيد به اينكه مثلاً يك مدتي در يك مسجد خدمت كردند يا سخنراني خوبي در يك شهر كردند چون «لكل جديد لذ»[47] يك واعظي يا امام جماعتي ديگر آمده مردم به آن طرف رفتند در كتابهاي اخلاقي ملاحظه فرموديد نوشته است كه اين شخص كه خب يك عمري در يك مسجد خدمت كرده يا عمري در اين شهر منبر رفته اگر يك امام جماعتي ديگر آمده يك واعظي ديگر آمده مردم به آن سمت رفتند اگر او هيچ تحولي در او پيدا نشد شاكر باشد كه در اين مدت تحت ولايت الله بوده براي رضاي خدا كار ميكرده اما اگر گله شروع شده چه مردم خوش استقبال چه مردم بد بدرقه هستند اين معلوم ميشود در اين شصت، هفتاد سال خودش را ميخواست حالا ديديد چقدر كار سختي است شما در هزار نفر شايد يك نفر را پيدا نكنيد كه گِله نكند مگر ما چه كرديم چه خوشاستقبال و بدبدرقهايند مردم اُف بر اين دنيا خب چه خبر شد مگر أجرت هدر شد مگر تو براي خدا نكردي مگر ندادند به تو يا نميدهند به تو هنوز يوم الحساب نيامده.
اين است كه نيّت دشوارترين و مشكلترين كار است «افضل الاعمال احمزها»[48] يك، و نيّت احمز الاعمال است دو، پس افضل الاعمال نيت است سه، پس «نية المؤمن خير من عمله»[49] چهار، خب.
پرسش ...
پاسخ: نه، آن نيّت سوء «من همّ بسيئة»[50] آن براساس فضل الهي عمل ميكنند به چنين قصدي آسيب نميرساند اما نيت حسنه چرا، نيت حسنه نيت خير كرده قصد داشت كه فلان كار خير انجام بدهد بعد وقتي كه رفته ديد كه ديگران انجام دادند خب به او ثواب ميدهند اما البته اين بحث فقهي است نه بحث كلامي شما در اصول ملاحظه فرموديد اين جريان تجرّي اين حكم فقهي ندارد بله يك كسي يك آبي را خيال كرده شراب است و جداً هم به قصد شراب خورد بعد وقتي كه نوشيد ديد بد مستي نيامده و آب بود، خب اين اثر فقهي ندارد اين شخص الآن فاسق نيست اما در اصول ملاحظه فرموديد اثر كلامي دارد اين كشف از سوء و سريره ميكند آنجا كه دل را ميشكافند ﴿إِن تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبَكُم بِهِ اللّهُ﴾[51] آن تازيانه هست اين فقه اصغر سهل گرفته شده وگرنه چگونه ميشود كسي در صدد عصيان در برابر مولا با خود مولا باشد و تنبيهش نكنند چون هر كسي كه دارد معصيت ميكند معنايش اين است كه اگر سهو و نسيان باشد كه حديث رفع شاملش ميشود معصيت نيست در صورت علم و عمد معنايش اين است كه خدايا در حضور تو دارم با تو مخالفت ميكنم معناي معصيت اين است چون اگر سهو بود، نسيان بود، خطا بود، غفلت بود، اضطرار بود، الجا بود، اجبار بود، اكراه بود اينها كه با حديث رفع برداشته ميشود اينها كه گناه نيست، گناه در جايي است كه عالماً عامداً معنايش اين است كه خدايا در حضور تو با تو دارم مخالفت ميكنم.
يك وقت است يك كسي مال مردم را در حضور ديگري ميبرد خب مال زيد را در حضور عمر دارد ميبرد اما يك وقتي در حضور زيد رفته دارد مال زيد را ميبرد خب اين بدتر است ديگر معناي معصيت اين است، اين است كه در كتابهاي اصولي به اين بحث كلامي هم اشاره كردند كه جريان تجرّي از سوء سريره حكايت ميكند.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا»
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 22.
[2] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 26.
[3] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 26.
[4] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 27.
[5] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 55.
[6] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 85.
[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 189.
[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 222.
[9] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 29.
[10] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 45.
[11] ـ ؟؟؟؟
[12] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 27.
[13] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 29.
[14] ـ سورهٴ شعراء، آيات 193 ـ 194.
[15] ـ بحار الانوار، ج 2، ص 226.
[16] ـ بحار الانوار، ج 37، ص 122.
[17] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 103.
[18] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 29.
[19] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 29.
[20] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 6.
[21] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 33.
[22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 279.
[23] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 79.
[24] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 8.
[25] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 2.
[26] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 2.
[27] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 2.
[28] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 4.
[29] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 4.
[30] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 24.
[31] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 60.
[32] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 63.
[33] ـ ؟؟؟؟
[34] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 123.
[35] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 14.
[36] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 2.
[37] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 2.
[38] ـ تهذيب الاحكام، ج 1، ص 84.
[39] ـ سورهٴ انفطار، آيات 10 ـ 12.
[40] ـ وسائل الشيعه، ج 1 ص 49.
[41] ـ سورهٴ مر، آيهٴ 54.
[42] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 84.
[43] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 82.
[44] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 53.
[45] ـ كافي، ج 2، ص 84.
[46] ـ بحار الانوار، ج 67، ص 191.
[47] ـ شرح اصول كافي، ج 2، ص 171.
[48] ـ بحار الانوار، ج 67، 191.
[49] ـ كافي، ج 2، ص84.
[50] ـ مشكاة الانوار، ص 158.
[51] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 284.