05 12 2006 4828228 شناسه:

تفسیر سوره نحل جلسه 25 (1385/09/14)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿لاَ جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَ مَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ (23) وَ إِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ (24) لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلاَ سَاءَ مَا يَزِرُونَ (25) قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَ أَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيثُ لاَ يَشْعُرُونَ (26)﴾

بعد از اينكه فرمود: منشأ انكار مشركان شبههٴ علمي نيست اينها نقد علمي ندارند اشكال علمي ندارند بلكه شهوت استكباري است كه فرمود: ﴿فَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُم مُنكِرَةٌ وَ هُم مُسْتَكْبِرُونَ﴾[1] آن‌گاه فرمود خداي سبحان مستكبران را دوست ندارد سپس برخي از آثار سوء استكبار را ذكر فرمود ﴿وَ إِذَا قِيلَ لَهُم﴾ به اين مستكبران اگر گفته بشود ﴿مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ﴾ آنها با اين پاسخ به دو مطلب اهتمام مي‌ورزند يكي اينكه اصلاً چيزي نازل نكرد ـ معاذ الله ـ يكي اينكه اين هم كه در دسترس هست و تلاوت مي‌كنند اين اسطوره و افسانه و افيون است ﴿قَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾ به رفع جواب دادند اگر مي‌خواستند به آن سؤال پاسخ منطقي بدهند آنها سؤال كردند خدا چه چيزي نازل كرد آنها اگر مؤمن بودند مي‌گفتند خدا خير نازل كرد كه هم اصل انزال را قبول داشتند هم خير بودن نازل را چه اينكه متقيان همين طور جواب دادند به نصب جواب دادند آيهٴ سي همين سورهٴ «نحل» كه در بحث ديروز اشاره شد وقتي از متقيان سؤال مي‌كنند ﴿مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ﴾ آنها دو پاسخ مي‌دهند كه مطابق با دو تا سؤال است، سؤال اول اين است كه خدا نازل كرد؟ دوم اين است كه آ‌نچه كه نازل كرد چيست؟ اينها هم به هر دو پاسخ مي‌دهند كه ما اصل انزال را قبول داريم خدا نازل كرد يك، آنچه را هم كه نازل كرد خير و رحمت و بركت است دو، به نصب جواب دادند ﴿مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ﴾ قالوا «خيراً» يعني «انزل ربّنا خيراً» اما مستكبران اصل انزال را انكار كردند آنها به رفع جواب دادند وقتي از آنها سؤال بكنند ﴿مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾ يعني اصلاً چيزي نازل نكرده اين هم كه شما مي‌بينيد اسطوره است، خب.

اين نشانه استكبار است، استكبار اين خود برتر ديدن، بزرگ‌تر ديدن مخصوصاً در برابر دين آثار سوء فراواني دارد كه ذات اقدس الهي در قرآن كريم بخش وسيعي از آثار سوء استكبار را ذكر كرده يكي دربارهٴ خود انبياي الهي(عليهم الصلاة و عليهم السلام) است، يكي دربارهٴ صحف آسماني و كتابهاي آنهاست، يكي هم دربارهٴ مؤمناني است كه به انبيا ايمان آوردند.

دربارهٴ انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) گاهي به ساحر، گاهي به شاعر، گاهي به كاهن، گاهي به مجنون، گاهي به كذاب، گاهي به افّاك نسبت دادند همه اينها را يا يك گروه يا چند گروه بعضي گفتند شاعر است بعضي گفتند ساحر است بعضي گفتند كاهن است بعضي گفتند كذاب است بعضي گفتند مجنون است ـ معاذ الله ـ اين راجع به انبيا.

راجع به صحف آسماني هم گفتند اسطوره است و افك است و مانند آن قصص اولين است و نظير حكايت رستم و اسفنديار است و جريان ابراهيم و نوح و موسي و عيسي(عليهم السلام) نظير اسطوره‌هاي اشخاص عادي است، نسبت به توده مردم هم گفتند كه به تو ايمان نياوردند ﴿إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ﴾[2] يك عده آدمهاي توده ناآگاه به تو ايمان آوردند اين اثر استكبار است كه هم به مردم اهانت كردند و مي‌كنند و هم به دين و كتاب الهي اهانت كرده و مي‌كنند هم به رهبران الهي فرمود از اينها اگر سؤال بشود ﴿مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾ نه «اساطيرَ الاولين»، خب.

اين كار را كه انجام دادند اين «لام»، «لام» عاقبت است، عاقبت كار اينها چيست نه «لام» تعليل نظير آنچه را كه دربارهٴ آل‌ فرعون گفته شد كه وجود مبارك موسي كليم(سلام الله عليه) به دستور ذات اقدس الهي در آن صندوق قرار داده شد و صندوق به دريا القا شد و دريا مأمور شد كه ﴿فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَهُ﴾[3] ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَ حَزَناً﴾[4] اين «لام»، «لام» عاقبت است آنها گفتند كه اين نور چشم ما در بيايد ولي عاقبتش عدو مبين كافر در آمد، اين «لام» در ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَ حَزَناً﴾ اين «لام» را مي‌گويند «لام» عاقبت است اينجا هم اين «لام»، «لام» عاقبت است پايان كار مستكبران اين است حالا شروع مي‌كند به پايان كار استكبار.

فرمود اينها چند تا كار دارند يكي تمام بارهاي خودشان را مي‌كشند اين يك، و يكي اينكه بارهاي اضلال ديگران را هم مي‌كشند اين دو، ديگران كه به دنبال اينها راه افتادند آنها هم البته بار خاص خودشان را مي‌كشند ﴿لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ اين جمله با هيچ كدام از آيات منافاتي ندارد اين صدر يعني مستكبران تمام وِزرها و گناهان خودشان را حمل مي‌كنند اين يك، از اين به بعد شبهه‌اي در كار است فرمود: ﴿وَ مِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ اين «من»، «من» تبعيضيه است بعضي از وِزرها و گناهان پيروانشان را هم حمل مي‌كنند پيروان آنها طبقهٴ گمراهي‌اند يك سلسله گناهاني دارند كه مربوط به رهبري رهبران سوء و ائمه كفر نيست خب آنها را خودشان بايد حمل بكنند يك سلسله گناهاني است كه در اثر اغوا و اضلال ائمه كفر است اين اغوا و اضلال عندالتحليل به دو امر منحل مي‌شود يكي ضلالت كه براي اين قابلهاست يكي اضلال كه براي آن ائمه كفر است هر دو معصيت است دو تا گناه است يك گناه كه نيست همان طوري كه تعليم، حسنه است براي معلم، تعلّم، حسنه است براي متعلّم «تعليمه حسنه دراسته كذا و كذا» اضلال و اغوا هم بشرح ايضاً [همچنين] اغوا و اضلال سيّئه است براي مضلّ مغوي، ضلالت و غوايت سيئّه است براي ضالّ غاوي، چون اينكه او را گمراه كرده است او بعد از ﴿تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾ گمراه شد اگر مستضعف بود كه گناه نبود بعد از اينكه خداي سبحان به او فطرت داد، عقل داد، رهبران الهي را فرستاد، حجت الهي بالغ شد اين به دنبال ائمه كفر راه افتاد اين به سوء اختيار خود به دنبال ائمه كفر راه افتاد.

لذا ائمه كفر يك گناه كردند اينها هم يك گناه، اينها گناهشان غوايت و ضلالت است كه بايد بارش را بكشند گناه رهبران كفر اضلال و اغواست كه بايد آن را هم بكشند اينكه فرمود: ﴿وَ مِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ گناه آنها را مي‌كشند چون آنها را در حقيقت اينها اضلال كردند.

پرسش...

پاسخ: بله ديگر اين گناهي كه منشأش اضلال و اغواي همين ائمه كفر است نه گناهاني كه منشأش اضلال و اغواي ائمه كفر نيست حالا اگر كسي يك غيبتي كرده يك سرقتي كرده مال مردم را گرفته آن را خودش بايد پاسخ بدهد اما اگر به دنبال كسي راه افتاد يك مكتبي را پذيرفت مشرب الحادي را پذيرفت اين در اثر اغواي ائمه كفر به دنبال آن مكتب راه افتاد اين كسي كه به دنبال مكتب الحادي حركت كرد در اثر اغوا و اضلال ائمه كفر اين بخش اضلالش براي آن رهبران كفر است بخش ضلالتش براي خود اين توده گمراه است.

پرسش...

پاسخ: بله، حالا به آن آيه هم مي‌رسيم به خواست خدا.

پس بنابراين در اينجا عندالتحليل دو تا گناه هست يعني رهبران كفر دو تا گناه كردند و هر دو را بايد بكشند بعضي از اصولي است كه در قرآن كريم به عنوان اصل عام و مطلق پذيرفته شد و آبي از تخصيص است هم لسانش آبي از تخصيص است هم تراكم ادله مانع از تخصيص است نظير ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ٭ وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾[5] اين مضمون كه در چند آيه آمده به تعبيرات گوناگون جزء محكمات قرآن كريم است كه هر كسي كار خيري كرد مي‌بيند، كار شرّي كرد مي‌بيند و از او فوت نمي‌شود اين تخصيص‌پذير نيست تقييدپذير نيست لسانش آبي از تخصيص است و مانند آن.

اصل ديگر آن است كه آن هم در ضمن چند آيه آمده كه ﴿لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾ كه بخشي از اين قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «انعام» بحث شد آيهٴ 164 سورهٴ «انعام» اين بود ﴿وَ لَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْهَا وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾ هيچ كسي وِزر و گناه و بار سنگين كسي را حمل نمي‌كند «وِزر» يعني سنگي، «وَزَر» آن غار و دامنهٴ كوهي است كه سنگين است و مشكلات را هم حل مي‌كند وزير به كسي مي‌گويند كه ثِقل مملكت روي دوش اوست او دارد اين بار سنگين را حمل مي‌كند ﴿لاَ وَزَرَ﴾[6] يعني پناهگاهي هم در قيامت نيست ﴿كَلَّا لاَ وَزَرَ﴾ وِزر، گناه را از آن جهت كه بار سنگين است به آن مي‌گويند وِزر چه اينكه تعبير به ثِقل هم مي‌شود ﴿وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَ أَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾[7]، خب.

پس در قيامت هيچ كسي بار ديگري را نمي‌برد هر كسي بار خودش را مي‌برد اين هم جزء اصول تقييد و تخصيص‌ناپذير قرآن كريم است.

پس يك اصل جامعي داريم كه ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ٭ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾[8]، يك اصل جامع ديگر داريم كه ﴿لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾[9] نه اين كسي كه كار كرده است كار خود را نبيند نيست و نه آن كسي كه كار نكرده است بار اين را مي‌كشد اينكه فرمود همه شما در قيامت مي‌آييد فرادا همين است ﴿وَ كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً﴾[10] زندگي معاد، زندگي فردي است جمعي نيست هر كس مهمان كار خودش است غذا مي‌خواهد پوشاك مي‌خواهد و نوشاك مي‌خواهد بدون غذا نيست بدون آب نوشيدني نيست بدون پوشاك نيست ولي «اگر بار خار است خود كشته‌اي *** وگر پرنيان است خود رشته‌اي» بالأخره به آدم يك جامه‌اي مي‌پوشانند يا پر از تيغ است اگر كسي بددهني كرد بدزباني كرد مكرّر به اين نيش زد مكرّر به آن تندي كرد خب اين را بايد يك لباسي سرتا پا تيغ و اگر نه مهربان بود، رئوف بود، دلسوز بود، خدوم بود جامه پرنياني در بر مي‌كند «اگر بار خار است خود كشته‌اي» به قول فردوسي «وگر پرنيان است خود رشته‌اي» نوشيدنيها هم همين طور است خوراكيها هم همين طور است اين طور نيست كه به آدم آب ندهد يا آب سوزان مي‌دهند اگر كسي قلب كسي را سوزانده يا از كوثر مي‌دهند اگر كسي مشكلي را حل كرده غذا هست، پوشاك هست، خوراك هست، مسكن هست اما هر كسي مهمان خودش است مهمان اعمال خودش است ﴿وَ كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً﴾ با اينكه در سورهٴ «واقعه» فرمود: ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[11] اين ميلياردها ميليارد كه يكجا محشور مي‌شوند در عين حال كه با هم‌اند بي‌هم‌اند هر كسي غذاي خودش را مي‌خورد، خب.

هيچ ممكن نيست كسي بار ديگري را ببرد اگر ﴿لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾[12] قابل تقييد و تخصيص نيست اگر ﴿وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾[13] قابل تخصيص نيست پس اين آيه كه دارد ﴿لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ چيست؟ پاسخش اين است كه هيچ كسي بار ديگري را نمي‌برد منتها اين ائمه كفر دو تا بار دارند دو تا گناه دارند يكي خودشان بيراهه رفتند يكي اينكه ديگران را به كجروي وادار كردند اينها گناه اضلال را مي‌كشند گناه اغوا را مي‌كشند بار اغوا را و بار اضلال را.

البته در بحثهاي قبل هم آنچه كه از سورهٴ مباركهٴ «فاطر» و اينها استفاده شد اين است كه آن مستضعفان هم دو تا بار دارند عذاب مستضعفان هم در قيامت دو برابر مستكبران است اين مستضعفان در جهنم مي‌گويند كه پروردگارا ﴿آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ الْعَذَابِ﴾[14] اين مستكبران را عذابش بيشتر كن آخر ما با هم داريم مي‌سوزيم ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ كُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ ٭ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ الْعَذَابِ﴾[15] در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» هست در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» هست ذات اقدس الهي در جهنم به آنها دستور مي‌دهد بگوييد ﴿قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾[16] شما هم عذابتان دو برابر است مستضعف، مستكبر هم عذابش دو برابر است.

فرمود حالا من توجيه كنم دو برابر بودن عذاب شما را، مستكبران دو تا عذاب دارند براي اينكه واقعاً دو تا گناه كردند يكي اينكه گناه كردند يكي اينكه شما را وادار كردند شما هم دو تا گناه كرديد يكي اصل معصيت يكي اينكه اهل‌بيت را گذاشتيد كنار دنبال ديگران رفتيد خب شما اگر به دنبال اينها نرفته بوديد كه اينها ائمه كفر نمي‌شدند مگر ما انبيا نفرستاديم مگر ائمه نفرستاديم مگر رهبران الهي نفرستاديم مگر صحف الهي نازل نكرديم شما وقتي تحقيق نكرده دنبال يك عده راه افتاديد خب ما به شما گفتيم تعلّم واجب است درس و بحث واجب است عالم شدن واجب است عاقل شدن واجب است شما هم همين طور راه افتاديد ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ﴾[17] ولي شما تحليل نمي‌كنيد حساب شده حرف نمي‌زنيد ﴿وَ لكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾[18] خب تحقيق‌ كرده حرف بزنيد تحقيق كرده اشكال بكنيد چرا مي‌گوييد عذاب مستكبر بايد بيش از ما باشد نه مستضعف ستم‌پذير هم مثل مستكبر است چون ستم‌پذيري كه حلال نيست اين هم جزء حرامهاي بيّن الهي است، خب.

حالا اينها فعلاً بحث در مستضعف ستم‌پذير نيست بحث در مستكبر ستمگر است، ستمگر اگر دو تا بار دارد چون دو تا گناه دارد منتها در تعبيرات قرآني بايد مواظب بود كه اين مستكبران كه بار دوم را حمل مي‌كنند بار اضلال خودشان را حمل مي‌كنند نه بار ضلالت مستضعفان را ﴿وَ مِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم﴾ يعني بار اضلالشان را نه بار ضلالتشان را، بار ضلالتشان هميشه به دوش خود آنهاست در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» فرمود هر كسي به طور كامل پاداش خودش را مي‌گيرد.

پرسش: اين ﴿بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ براي آنها كه جاهل قاصرذ باشد نمي‌شود؟

پاسخ: خب اينها تحقيق نكردند چون اين عدم ملكه است ديگر، عدم ملكه است ﴿بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ مثل «بغير بصر» عدم ملكه است يعني مي‌توانست عالم بشود خب نشد اما اگر كسي مستضعف فكري باشد اين را آيات ديگر استثنا كرده اين «رُفِعَ ... و ما لا يعلمون»[19] حديث او را استثنا كرده آيتاً و روايتاً آن مستضعفي كه استضعاف فكري و فرهنگي دارد دسترسي به تحقيق ندارد مستثناست فرمود ﴿وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾[20] بعد فرمود حجت بايد بيايد بالغ بشود ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾[21] اگر ﴿بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ است يعني مي‌توانست عالم بشود ولي نشد اين عدم ملكه است ديگر سلب و ايجاب كه نيست كه ما بگوييم «أيّ جاهل» اين معاقب است در قيامت خود ذات اقدس الهي فرمود تا حجت الهي بالغ نشود ما كسي را عذاب نمي‌كنيم ﴿وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾[22] همين مضمون در «رُفِعَ ... و ما لا يعلمون»[23] آمده.

پس اگر كسي مستضعف فكري بود دسترسي نداشت جهلش، جهل عدم ملكه‌اي نبود يعني اين طور نبود كه بتواند عالم بشود و نشود بلكه نمي‌توانست عالم بشود اين را ذات اقدس الهي فرمود ما اصلاً عذاب نمي‌كنيم معذّب نيست اما اين ﴿بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ عدم ملكه است يعني مي‌توانست عالم بشود ولي به سوء اختيار خودش به طرف علم حركت نكرد و عالم نشد، خب.

اين ﴿وَ لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾[24] در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيهٴ پانزده هم آمده است كه ﴿مَنِ اهْتَدَي فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْهَا وَ لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾ در بخشهاي فراوان ذات اقدس الهي تكميل اين فيض را گفته ﴿وَ إِنَّ كُلّاً لَمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ رَبُّكَ أَعْمَالَهُمْ﴾[25] فرمود ما هر كسي كاري كرده به طور مستوفا اگر پاداش است مي‌دهيم اگر كيفر است مي‌دهيم البته دربارهٴ كيفر وعدهٴ تخفيف داده است، خب.

پس اينكه فرمود.

پرسش...

پاسخ: آن آيه كلاً آيهٴ 111 سورهٴ مباركهٴ «هود» است ﴿وَ إِنَّ كُلّاً لَمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ رَبُّكَ أَعْمَالَهُمْ﴾ پس ممكن نيست چيزي از عمل كسي كم بكنند به ديگري بدهند وگرنه اين توفيه نيست اين استيفا نيست اين تمام حق نيست اين بعضي از اعمال را دادند به ديگري اين با آيهٴ توفيه هماهنگ نيست، خب.

اما از اينكه فرمود: ﴿وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ يعني وِزر آن اضلال را بعد جمع‌بندي مي‌فرمايد ﴿أَلاَ سَاءَ مَا يَزِرُونَ﴾ هم مُضل هم ضال هم مُغوي هم غاوي اينها بد باري حمل مي‌كنند ﴿سَاءَ مَا يَزِرُونَ﴾ هر كسي بار خودش را حمل مي‌كند و بار بدي هم حمل مي‌كند.

دربارهٴ اين كار كه ممكن است كسي كار خيري انجام بدهد و اثر پربركت كار او در ديگران باشد ديگران اين كار را انجام مي‌دهند ولي اين شخص هم ثواب مي‌برد همان حديث معروف «من سنّ سنة حسنة» است در مقابلش «من سنّ سنة سيئة»[26] هست كه محل بحث با «من سنّ سنة سيئة» هماهنگ است.

حالا به مناسبت اين ذيل آن صدرش كه يك صدر نوراني است آن هم مطرح مي‌شود اين «من سنّ سنة حسنة» يا «من سنّ سنة سيّئة» نسبت به يكي ترغيب كرده تحضيض كرده نسبت به ديگري تخفيف كرده تحدير كرده آن كار را نكنيد نسبت به «من سنّ سنة حسة» اين تمام كارهاي خير را كه خودش انجام داد در نامهٴ عمل او ثبت است و همه كساني كه به تبعيّت از او اين كار خير را انجام مي‌دادند هم اصل كار خير براي خود آن پيروان ثبت است هم تبعيّت اين بركتي دارد كه نصيب آن سنت‌گذار است اين مسئله «من سنّ سنة حسنة» يك اجتهاد پويايي را در ادارهٴ مملكت به ما نشان مي‌دهد اين را خوب عنايت كنيد كه اين غير از اجتهاد فقهي حوزوي و دانشگاهي است.

اجتهاد فقهي و اصولي آن است كه از متون عقلي و نقلي آدم يك محتوايي را استنباط مي‌كند اين مي‌شود اجتهاد اما اين «من سنّ» انسان سنت‌گذار باشد سانّ باشد سنّت‌گذار باشد اين در حوزهٴ اجرا هست و مديريت هست و موضوعات هست احكام الهي را با اجتهاد فنّي حاصل مي‌كند اين احكامي كه استنباط كرده است راههاي اجرايي فراواني دارد گاهي مثناست گاهي فراداست گاهي زمان مشخصي دارد گاهي زمان مشخص ندارد و مانند آن اگر كسي يك مدير لايق و خوبي بود و به اين حكم صبغهٴ اجرايي داد با مديريت خوب يك سنّت خوبي گذاشت اين سنّت خوب حسنه است يك، خودش ثواب مي‌برد دو، ديگراني هم كه از او پيروي كردند ثواب مي‌برند سه، ثواب پيروي ديگران هم در نامهٴ عمل او نوشته مي‌شود چهار.

مثلاً درختكاري اين در روايات ما هست كه اگر كسي «من سقي طلحة أو سدرة فكأنما سقي مدمناً من ظمإ»[27] اگر كسي يك ظرف آب پاي درختي بريزد مثل اينكه مؤمني را در يك هواي گرمي نجات بدهد از عطش نجات بدهد، حالا اگر يك مدير لايقي آمد و گفت كه ما اين كار را بكنيم از حرم تا حرم يك فضاي سبزي درست كنيم همه جمع بشوند در يك روز تا كمربند سبز براي شهرشان ايجاد كنند يا اين هفته را هفتهٴ فضاي سبز بكنيم اين مي‌شود يك سنّت حسنه هر كسي جلوي منزلش جلوي مغازه‌اش درِ منزلش در منزلش چهار تا درخت بكارد همه در فلان روز سعي كنيم كه ما قلمها را مي‌آوريم شما در خانه‌هايتان بكاريد اين يك رسم عادي بشود كه همهٴ مردم در فلان هفتهٴ از پاييز درختكاري بكنند اين را مي‌گويند سنت حسنه.

امام راحل يك كاري را دربارهٴ آخرين جمعهٴ ماه مبارك رمضان كرده يك كاري را هم در پنجم، ششم ذي‌الحجه براي حجاج سرزمين وحي كرده خب حمايت از مستضعفان حمايت از فلسطينيها حمايت از مظلومان خب هميشه ثواب دارد هر روز ثواب دارد اما حالا آخرين جمعهٴ ماه مبارك رمضان همه جمع بشوند و فرياد بزنند كه بايد مظلوم را نجات داد و ظالم را ترد كرد اين نه در آيه هست نه در روايت اما اثرش خيلي بيش از آن ستم‌ستيزي فُراداست اين مي‌شود سنت حسنه برائت از مشركين كلي‌اش در قرآن هست در روايات هست اما همه اينها در سرزمين عرفات يا منا روز ششم يا هفتم يا هشتم كمتر، بيشتر يك روز مناسبي در مكه يا در عرفات جمع بشوند برائت را اجرا كنند اين مي‌شود سنت حسنه فلان هفته به مناسبت ميلاد وجود مبارك امام زمان بشود هفته حمايت از مستضعفان مي‌شود سنت حسنه فلان هفته به مناسبت ميلاد پيامبر اعظم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بشود هفته وحدت مي‌شود سنت حسنه وگرنه ما در روايت نداريم در آيه نداريم كه اين هفته را گرامي بداريد كه در ايام البيض اعتكاف كردن مي‌شود سنت حسنه وگرنه ما روايت خاص نداريم، روايت خاص مربوط به دههٴ سوم ماه مبارك رمضان است كه اعتكاف شده بود همه جمع بشويم در ايام البيض در ماه پربركت رجب در اعتكاف، كلياتش كه هست كسي هم كه به قصد ورود نمي‌آيد و اين سه روز روزه‌اش مستحب است اما اعتكافش در دستور خاص نيامده كه خب اين مي‌شود سنت حسنه اين يك اجتهاد مديريتي مي‌خواهد كه جامعه را به يك سمت و سويي حركت بدهند كه همه بفهمند يك، و شركت كنند دو، بازده خوب هم داشته باشد اين را مي‌گويند سنت حسنه.

در قبال سنت سيّئه هست حالا من براي اينكه عواطف يك عده‌اي مجروح نشود نام نمي‌برم همين جريان چهارشنبه سوري جزء سنّت سيئه است شما برخي از كتابهاي معتبر، كتابهاي معتبر يعني كتابهاي معتبري كه قبلاً نوشته شده شما وقتي به آنها مراجعه مي‌كنيد الآن هم فرهنگ رسمي بخشي از مملكت است شما وقتي به لغت عاشور و عاشورا نگاه مي‌كنيد كل اينها پنج تا بند است پنج تا نصفه سطر يا ربع سطر است جريان عاشور، عاشورا حسين‌بن علي بود و قيام كرد و كشته شد در كلمه عاشور و عاشورا در دو جا مجموعش چهار، پنج خط بيشتر نيست اما وقتي به چهارشنبه سوري مي‌رسيد مي‌بينيد پنجاه برابر جريان كربلا در آن نوشته شده اين ترويج سنّت سيئه است آن روز جهاني قدس مي‌شود سنت حسنه اين يك مديريت مي‌خواهد يك عقل اجرايي مي‌خواهد يك تدبير مي‌خواهد اين «من سنّ سنة حسنة»[28] اين كاري به فقيه ندارد كاري به دانشگاهي ندارد اين مديريت مي‌خواهد اين اجتهاد اجرايي است اين را كه كسي نگفته كه شما قصد ورود بكنيد در ايام اعتكاف كه يا قصد ورود بكنيد بگوييد كه خدا فرموده است كه شما آخرين جمعهٴ ماه مبارك رمضان راهپيمايي كنيد كسي به اين قصد نمي‌آيد كه اما اين كاري كه هميشه جايز است با هم در يك روز بكنيم اثرش بيشتر است اين برائت از مشركان كه هميشه براي هر كسي جايز است و رواست يك روز معين همه با هم بكنيم اثر بيشتري دارد وحدت اين طور است حمايت از مستضعفان اين طور است اين «من سنّ سنة حسنة»[29] تشويق به مديريت اجرايي است كاري به اجتهاد فقهي و اصولي و امثال ذلك ندارد، خب.

مطلب بعدي‌ اينكه حالا گاهي سؤال مي‌شود دربارهٴ قاعدهٴ الواحد بحثي بشود حالا ان‌شاءالله وقتي آيهٴ ﴿وَ مَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ﴾[30] كه شد آنجا شايد مطرح بشود كه فيض ذات اقدس الهي واحد است وحدت عددي آن طوري كه برخيها پنداشتند مثل عقل اول و دوم از آن سنخ نيست كل جهان از گذشته و حال و آينده يك واحد واقعي است كه ثاني ندارد و فيض آن خداي سبحاني است كه واحد است و ﴿لَا شَرِيكَ لَهُ﴾[31] حالا ان‌شاءالله آن در ضمن آن آيه.

اما دربارهٴ ﴿أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾[32] اين را ملاحظه بفرماييد گرچه در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» بحث مبسوطش خواهد آمد در سورهٴ «انبياء» آيهٴ 22 فرمود: ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ﴾ اما در اينجا در محل بحث ما فرمود: ﴿فَإِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾[33] آن اله شما، آن مدير شما، آن مدبّر شما، آن معبود شما يكي است در سورهٴ «انبياء» برهان اقامه كرده به صورت قياس استثنايي كه اگر بيش از يك خدا بود جهان فاسد مي‌شد در سورهٴ «ملك» بطلان تالي را استثنا كرده كه جهان فاسد نشده صدر و ساقه جهان منظلم است ﴿مَا تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ... ٭ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئاً وَهُوَ حَسِيرٌ﴾[34] چند بار اگر باز به جهان نگاه كنيد جز نظم چيزي نمي‌بينيد.

پس مقدمه استثنايي در سورهٴ «انبياء» است بطلان تالي در سورهٴ «ملك» جمعاً چنين مي‌شود كه ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾[35] «لكن التالي باطل» چرا؟ چون ﴿مَا تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾[36] ﴿فُطُورٍ﴾ نمي‌بينيد ﴿هَلْ تَرَي مِن فُطُورٍ﴾[37] «فالمقدم مثله» اينجا هم مي‌فرمايد كه ﴿إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ اما يك بحث عميقي دارد اجمالش را اگر كسي قانع مي‌شود ممكن است كه ذكر بكنيم ولي براي يك عده دردسر فراهم مي‌كند اما در آن سورهٴ مباركهٴ «انبياء» آيهٴ 22 خب با مبادي ذكر مي‌شود مستحضريد در غالب كتابهاي كلامي اين شبهه مطرح است كه چرا خب اگر دو تا خدا باشد عالم فاسد مي‌شود دو تا خدا منشأ فساد يا جهل علمي است يا جهالت عملي است يا غرض‌ورزي است يا جاه‌طلبي است و مانند آن.

اگر دو نفر به تمام حقايق عالم‌اند به تمام مصالح و مفاسد عالم‌اند هيچ‌ جهلي هم در آنها نيست هيچ غرض‌ورزي در آنها نيست حب جاه هم نيست قدرت مطلق دارند چرا نتوانند جهان را اداره كنند به طوري كه عالم فاسد نشود بعضي از صاحب‌نظران اين رشته وقتي اين شبهه را ديدند اين را از برهان تمانع را از تمانع به توارد علتين برگرداندند از آنجا كمك گرفتند كه خب اگر دو تا خدا باشند «توارد علتين مستقلتين» بر معلول واحد است و اين محال لازم مي‌آيد در حالي كه اين برهان كاملاً تام است و هرگز به توارد علتين بر نمي‌گردد اجمالش اين است به اين شرط كه ديگر در اين زمينه كسي سؤال نكند و اگر متوجه نشد بگذارد براي سورهٴ مباركهٴ «انبياء» اجمالش اين است كه دو تا خدا مثل دو تا پيغمبر نيستند مثل دو تا امام معصوم نيستند دو تا پيغمبر كاملاً مي‌توانند يك كشور را اداره كنند چرا؟ چون هر دو از يكجا دستور مي‌گيرند واقع مشخص است نفس‌الامر مشخص است اراده و علم ازلي خداي سبحان مشخص است آنچه در لوح محفوظ مشخص شده است اينها مي‌دانند برابر همان جهان را اداره مي‌كنند يا كشور را اداره مي‌كنند اينها نه جهل علمي دارند نه جهالت عملي دارند نه غرض دارند نه ضعف دارند چون به اراده الهي و معجزه وصل‌اند نه حب جاه دارند اين درست است.

اما اگر دو تا خدا شد ـ معاذ الله ـ وقتي دو تا خدا شد يعني «الف» هم خداست و «باء» هم خداست ماسواي اينها عدم محض است واقعيتي در كار نيست نفس‌الامري در كار نيست لوح محفوظي در كار نيست تا ما بگوييم اين دو برابر با «ما هو الواقع»، «هو الواقعي» در كار نيست و چون صفات ذات اقدس الهي عين ذات اوست وقتي دو خدا فرض شد مي‌شود دو علم مي‌شود دو قدرت مي‌شود دو حياء اين يكي به نام «الف» اين يكي به نام «باء» «الف» غير از «باء» است باء غير از «الف» است صفات «الف» هم عين ذات اوست يك، صفات «باء» هم عين ذات اوست دو، و اينها هر دو هم غير هم‌اند ما نفس‌الامري نداريم واقعي نداريم لوح محفوظي نداريم نفس‌الامر و واقع و لوح محفوظ همه اينها مخلوقات خدايند ما اين‌چنين نيست ـ معاذ الله ـ يك خدا داشته باشيم يك «ما هو الواقع»، خب «ما هو الواقع» واجب است يا ممكن بر اساس برهان توحيد يقيناً ممكن است وقتي ممكن شد مخلوق اين است ديگر اين‌چنين نيست ما بگوييم اين خدا و آن خدا برابر با «ما هو الواقع» خلق بكنند ما دو تا واقع خواهيم داشت چون دو تا خدا هستند دو تا ذات‌اند صفات هر كدام عين ذات آنهاست اين علم غير از آن علم است اين قدرت غير از آن قدرت است اين حيات غير از آن حيات است اين اراده غير از آن اراده است مي‌شود تباين.

آن بيان نوراني حضرت سيدالشهداء(سلام الله عليه) در دعاي عرفه تقريباً تفسير همين آيهٴ 22 سورهٴ مباركهٴ «انبيا» است در آن دعاي عرفه وجود مبارك سيدالشهداء(سلام الله عليه) دارد كه «لو كان فيهما آلهة الا الله لفسدتا تفطرتا» كه اين نشانه    به آن است كه تنها «كان»ي ناقصه به هم نمي‌خورد «كان»ي تامه هم به هم مي‌خورد اصلاً رأساً بساط نظام برچيده مي‌شود «و التالي باطل فالمقدم مثله».

اما دربارهٴ اينكه كسي بگويد حالا اين بحث گذشته در پرانتز بود اين سؤال كه اگر كسي خود را بهتر از ديگران بداند بگويد من مثلاً بهترم علمم بهتر است يا كمالم بهتر است اينها اگر خداي ناكرده درصدد فخرفروشي باشد بله اين داخل در همان ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾[38] هست.

اما اگر شاكر باشد به عنوان اظهار نعمت خدا را شكر مي‌كنم كه اين نعمت را به ما داد اين كمال را به ما داد مثل اينكه ائمه(عليهم السلام) فرمودند «الحمد لله الذي فضلنا»[39] نه اين ان‌شاءالله تفاخر نيست ولي كسي دربارهٴ اثاث منزلش دربارهٴ اتومبيلش دربارهٴ خانه‌اش برابر آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «مريم» هست گرفتار تفاخر مي‌شود در سورهٴ مباركهٴ «مريم» آمده كه اينها كساني‌اند كه مي‌گويند آيهٴ 74 سورهٴ «مريم» ﴿وَ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَ رِءْياً﴾ يك عده مي‌گويند كه تلاش و كوشش مي‌كنند كه ﴿هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَ رِءْياً﴾ اينها كه چشم‌گيرتر بودند اثاث منزلشان بيشتر بود يك عده اگر تلاش و كوششان اين باشد كه منزل ما از آنها بهتر است اثاث يعني لوازم بيت از آنها بهتر است رءياً، مرئاً رؤيتاً ما چشم‌گيرتريم در چشم بروتريم اين اگر باشد ـ معاذ الله ـ فخرفروشي است و مذموم است.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 22.

[2] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 27.

[3] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 39.

[4] ـ سورهٴ قصص، آيٴ 8.

[5] ـ سورهٴ زلزله، آيات 7 ـ 8.

[6] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 11.

[7] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 13.

[8] ـ سورهٴ زلزله، آيات 7 ـ 8.

[9] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 164.

[10] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 95.

[11] ـ سورهٴ واقعه، آيات 49 ـ 50.

[12] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 164.

[13] ـ سورهٴ زلزله، آيهٴ 8.

[14] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 68.

[15] ـ سورهٴ احزاب، آيات 67 ـ 68.

[16] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.

[17] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.

[18] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.

[19] ـ وسائل الشيعه، ج15، ص369.

[20] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 15.

[21] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.

[22] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 15.

[23] ـ وسائل الشيعه، ج15، ص369.

[24] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 164.

[25] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 111.

[26] ـ فصول مختاره، ص136.

[27] ـ بحارالانوار، ج9، ص212.

[28] ـ فصول مختاره، ص136.

[29] ـ فصول مختاره، ص136.

[30] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 50.

[31] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 163.

[32] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 108.

[33] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 34.

[34] ـ سورهٴ ملك، آيات 3 – 4.

[35] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 22.

[36] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 3.

[37] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 3.

[38] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 12.

[39] ـ بحارالانوار، ج37، ص217.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق