اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَّذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَي بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ ﴿91﴾ عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَي عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿92﴾ قُل رَبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي مَا يُوعَدُونَ ﴿93﴾ رَبِّ فَلاَ تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿94﴾ وَإِنَّا عَلَي أَن نُرِيَكَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ ﴿95﴾ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ ﴿96﴾ وَقُل رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ ﴿97﴾ وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ ﴿98﴾
ادله قرآني بر محال بودن تفويض
در جريان توحيد ملاحظه فرموديد كه تفويض قدرت طبق دو برهان مستحيل است تعدّد برهان به تعدّد حدّ وسط است يكي اينكه خداي سبحان مغلولاليد بشود مستحيل است زيرا قدرت, ذاتي اوست و نامتناهي, قدرتِ نامتناهي و ذاتي را نميشود محدود كرد. دوم اينكه موجود ممكن ذاتاً فقير است مثل معنايِ حرفي, معناي حرفي هرگز استقلالپذير نيست نميشود هستيِ او را شئون او را به او واگذار كرد چه رسد به شئون ديگري. بر فرض كه تفويض محال نباشد هيچ كدام از اين سه برهاني كه در [آيه 42] سورهٴ مباركهٴ «اسراء» و [آيه 22] «انبياء» و [آيه محل بحث سوره] «مؤمنون» آمده است تام نيست اگر خداي سبحان كارها را به اين بتها واگذار بكند يا به ملائكه واگذار كند ـ معاذ الله ـ چون كارها را حكيمانه توزيع ميكند و هماهنگِ هم توزيع ميكند فسادي در روي زمين نيست در آسمان نيست بين الأرض و السماء نيست, اين دو مطلب.
سوم اينكه آنچه مورد ابتلاي وثنيين حجاز بود اين بود كه اين بتها را مستقل ميپنداشتند چون بتها را مستقل ميپنداشتند نه جريان تفويض در كار بود نه جريان اذن در كار بود.
تماميت ادله قرآني بر بطلان تعدّد ربوبيت
اين سه برهاني كه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» و «انبياء» و «مؤمنون» آمده تام است چون هر الهي مستقل است چون ذات جدايي دارد علمش جداست و قدرتش جداست قهراً چند اله چند هويّت دارند چند علم دارند چند قدرت دارند هر كدام برابر علم خود عمل ميكند آنگاه هم ﴿لَفَسَدَتَا﴾[1] در سورهٴ «انبياء» تام است هم ﴿لاَبْتَغَوْا إِلَي ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً﴾[2] در سورهٴ «اسراء» تام است هم ﴿لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ﴾ در محل بحث سورهٴ «مؤمنون» تام است اگر كسي احتمال بدهد كه اين خداها چون ربّاند علمِ محض دارند و علمِ محض تعدّدپذير نيست اولاً اينها واجبالوجود نيستند تا هستيِ محض داشته باشند ثانياً علمِ محض, تعدّدپذير نيست «صِرف الشيء لا يتثنّي و لا يتكرّر»[3] اين از قويترين براهين توحيدي است; اگر الف علمِ محض بود باء علم محض بود اين بازگشتش به جمع بين نقيضين است چرا؟ چون محض, امتياز و كثرتپذير نيست آن محض با اين محض فرقي ندارند چون فرقي ندارند تعدّد ندارند بالأخره اگر دوتا هستند يكي الف است يكي باء تمايزي بايد بين اينها باشد اگر هيچ مِيْزي نباشد كه ديگر دو نيستند چون دو هستند حتماً بايد تمايز داشته باشند چون محضاند حتماً نبايد تمايز داشته باشند اين ميشود جمع بين نقيضين «صِرف الشيء لا يتثنّي و لا يتكرّر» ما دوتا بياض محض نداريم دوتا سوادِ محض نداريم دوتا حمرت محض نداريم هيچ چيزي با حفظ صرافت تعدّدپذير نيست تعدّدپذير نيست اگر متعدّد است معلوم ميشود يك ما به الامتياز هست بنابراين نميشود فرض كرد كه اين آلهه چون علم محضاند علمهايشان يكي است اولاً اينها واجبالوجود نيستند تا علم محض باشند ثانياً بر فرض كه علمِ محض باشند علمِ محض تعدّدپذير نيست پس اين براهيني كه چه در [آيه 42] سورهٴ «اسراء» چه در [آيه 22] سورهٴ «انبياء» چه در اين محلّ بحث آمده اينها تام است.
سرّ دعاي اوليا براي مصونيت در برابر نزول عذاب بر مجرمين
اما مطلبي كه بعدها نقل فرمود, فرمود اگر حجّت در اينها اثر نكرد براهين آورديد از راه حكمت از راه موعظه از راه جدال احسن در اينها اثر نكرد بالأخره عذاب الهي دامنگيرشان ميشود حالا يا در دنياست يا در آخرت, ولي تو به خدا پناه ببر بگو خدايا! اگر عذاب رسيده است من و كساني كه پيرو من هستند را حفظ بكن ﴿قُل رَبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي مَا يُوعَدُونَ ٭ رَبِّ﴾ اين تكرار ﴿رَبِّ﴾ براي استغاثه است ﴿فَلاَ تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ درست است كه انبيا اوليا مؤمنين مصوناند اما به بركت دعا و توسّل و درخواست از خدا مصوناند اينها كه ذاتاً مصون و محفوظ نيستند هر موجودي اگر بخواهد از غضب الهي برهد بايد به عنايت الهي باشد ديگر وگرنه ذاتاً هيچ موجودي نميتواند خودش را حفظ بكند.
پرسش:...
پاسخ: بله, اما ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لاَتُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنكُمْ خَاصَّةً﴾[4] گاهي حادثه طوري است كه همه را درگير ميكند اين بادهايي كه آمده در جريان قوم عاد كه ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾[5] خداي سبحان اينها را عالِم كرد عاقل كرد معصوم كرد كه اشتباهاً هم يك مؤمن را در نوردد خب اين كار خداست ديگر وگرنه تندباد و طوفان چه آن شناسايي را ندارد كه اين مؤمن است كه اين كار, كار الهي است اگر صاعقهاي ميآيد رعد و برقي ميآيد زلزلهاي ميآيد اين زلزله كه تشخيص نميدهد زيد مؤمن است يا كافر ولي اين زلزله و مانند آن را عالِم و عاقل ميكند (يك) عادل ميكند (دو) و معصوم ميكند (سه) كه اشتباهاً هم به يك مؤمن آسيب نرساند اين كار خداست ديگر. خب يك وقت است كه فرشتهها در قيامت ميخواهند به دوزخ ببرند البته آنجا حساب و كتاب است و مؤمن از كافر مشخص است و ﴿وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾[6] اما يك وقت بلاي الهي است. خب اين سوناميها اين بادهاي تند اين طوفانها را خدا آنقدر رهبري ميكند كه ميفهمد اينجا خانهٴ مؤمن است و عادل است و معصوم است اشتباه هم نميكند اينجا كه شد خودش را كنار ميكشد خب اين كار, جز [از] خداي سبحان مقدور احدي نيست در همهٴ عذابها اين طور بود از طوفان نوح گرفته تا ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾[7] فرمود: ﴿رَبِّ فَلاَ تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ٭ وَإِنَّا عَلَي أَن نُرِيَكَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ﴾ اگر وعده داديم ميتوانيم عمل بكنيم ولي تو بخواه كه در اين خطرات, محفوظ بماني يعني براي خودت و براي مؤمنين به خود.
رسالت انسان در برابر دشمنان داخلي و خارجي
مطلب ديگر اين است كه حالا با اينها چطور رفتار بكن ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ ٭ وَقُل رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ ٭ وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ﴾ با دشمن درون چه كار بكن با دشمن بيرون چه كار بكن. در جريان دشمن بيرون مستحضريد كه بايد در سه فصل بحث كرد: بحث احكام بحث حقوق بحث اخلاق. بحث احكام مربوط به ما نيست اگر به حريم حكم خدا اهانت شده است هيچ كس نميتواند بگويد ما با عفو و اغماض ميگذريم صرفنظر ميكنيم گذشت ميكنيم اين دين خداست اين مخالفت با اسلام يا نظام اسلامي همان حكم اوّلي است كه در بحث ديروز گذشت كه «ردّوا الحجر من حيث جاء»[8] اينچنين نيست كه اگر كسي با دين خدا مخالفت كرد انسان بيايد معامله بكند گذشت بكند نرمش نشان بدهد اين براي فصل اول كه از حريم بحث خارج است و در بحث ديروز هم اشاره شد.
پرسش:...
پاسخ: آنكه حكم خداست چون خداي سبحان به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اختيار داد يا فداء يا منّاً اينچنين نيست كه حالا آنها بيايند با وجود مبارك پيامبر در حكم خدا تسامح و تساهل كنند اين تكرار چهار ضلعي سورهٴ «كافرون» ناظر به همين است اينكه فرمود: ﴿قُلْ يَاأَيُّهَا الْكَافِرُونَ ٭ لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ وَلاَ أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدتُّمْ ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ﴾ اين تكرار براي اين است كه آنها پيشنهاد چهار ضلعي داده بودند, آنها جمع شده بودند آمدند گفتند كه بسيار خوب حالا كه دست از توحيد برنميداري يك سال تو خداي ما را عبادت كن سال بعد ما خداي تو را عبادت ميكنيم سال سوم تو خداي ما را عبادت كن سال چهارم ما خداي تو را عبادت ميكنيم برابر اين پيشنهاد چهارضلعي سورهٴ «كافرون» آمده كه به شدّت رد كرده كه ﴿لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ وَلاَ أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدتُّمْ ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ﴾ شما دين خودتان ما دين خودمان اينجا جاي معامله نيست اما مسئلهٴ «فأنتم الطلقاء» را ذات اقدس الهي در اختيار پيغمبر قرار داد فرمود: ﴿فَإِمَّا مَنَّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً﴾[9] اين است اين مَنّ بعدي است كه فرمود: «اذهبوا فأنتم الطلقاء»[10] اما در دين خدا اگر كسي مخالف اسلام بود مخالف نظام اسلامي بود همان جريان «ردّوا الحجر من حيث جاء»[11] است ديگر اينجا جاي مصالحه نيست.
جايگاه اخلاق و قانون در مديريت كشور
فصل دوم فصل حقوق است كشور را با مسامحه و با خواهش ميكنم و با ببخشيد نميشود اداره كرد كشور را با قانون بايد اداره كرد اينجا فرمود: ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[12] بدي را با بدي جواب بدهيد اين در حقوق, حقوق يعني حقوق اگر كسي نسبت به شما بد كرد شما حق داريد انتقام بگيريد اگر قصاص است قصاص, قصاص طرف است قصاص طرف, قصاص كل است قصاص كل ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[13] چه در مسائل دنيا چه در مسائل آخرت كه اين با آيات خاصّ خودش بايد روشن بشود چون كشور را با قانون بايد اداره كرد اما مستحضريد كه قانون آن قدرت را ندارد كه همهٴ زواياي نياز بشر را تأمين كند كمبود قانون را اخلاق ترميم ميكند بسياري از موارد قانون, كمبود دارد قانون كمبود دارد يعني چه؟ يعني جزاي قصاص, قصاص است اين درست است غير از اين نميشود باشد ولي بعضي از موارد است كه اگر كسي عفو بكند آثارش بيشتر است درست است كه ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الألْبَابِ﴾[14] اما بعضي از موارد است كه اگر عفو بشود اثرش بيش از قصاص است وجود مبارك حضرت امير بالأخره حقّ قصاص داشت اگر شهيد شده بود چه اينكه شد خب قصاص نفس بود اگر سالم ميشد كه قصاص طرف داشت فرمود من اگر شفا پيدا كردم خودم عفو ميكنم با اينكه ﴿وَالجُروح قِصَاصٌ﴾[15] صريح قرآن است اين حقّ مَجنيّعليه است نه حكم مجنيّعليه حقوق جزء قوانين است و در محدودهٴ قانون بايد كار بكنند, اين ميشود فصل دوم.
لزوم پيوند قانون با اخلاق در مديريت جامعه
فصل سوم مسئلهٴ اخلاق است اخلاق مكمّل قانون است متمّم قانون است سرپرست قانون است رهبر قانون است قانون را پوشش ميدهد هدايت ميكند و مانند آن اين ﴿وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾[16] براي فصل اخلاق است كاري به قانون ندارد ما يك عدل داريم و يك احسان, عدل قانون است اما احسان اخلاق است ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ﴾ قانوناً ﴿وَالْإِحْسَانِ﴾[17] اخلاقاً اين بحثها در پايان سورهٴ مباركهٴ «نحل» گذشت نبايد اينها را تكرار بكنيم اما خب بالأخره هر سال افراد تازهواردي حضور پيدا ميكنند در پايان سورهٴ مباركهٴ «نحل» گذشت فرمود اگر كسي به شما اهانت كرد شما حقّ پاسخ داري ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾[18] در يك آيه ديگر است. در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين است كه ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ﴾[19] خب شما موظّفيد برابر با عدل عمل بكنيد عدل, حق است و قانون كشور را عدل اداره ميكند اما عدل با همه توانمندياش باز ناقص است جامعه را اداره كند بالاتر از عدل, گذشت و تخفيف است و عفو است و احسان ﴿إنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾,[20] اين ميشود اخلاق. بنابراين فصل دوم كه دارد ﴿وَجَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[21] مطابق ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾[22] است و مطابق ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ﴾[23] است كه مسائل حقوقي است و قانوني, اما با قانونِ محض نميشود كشور را اداره كرد متمّم قانون, اخلاق است. همين قرآني كه فرمود: ﴿وَجَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ همين قرآن فرمود مردان الهي ﴿وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾[24] اين براي اوساط از مؤمنين, اوحديّ از مؤمنان همين است كه در سورهٴ «مؤمنون» آمده ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾ نه ﴿وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾ بالأخره تمام قدرتها را بيگانه داشتند ولي ائمه شرق و غرب عالم را گرفتند هيچ چيزي دستشان نبود مگر اخلاق. كسي به حضور امام سجاد(سلام الله عليه) آمد و دهنكجي كرد و اهانت كرد حضرت تحويلش نگرفت اين در كمال بيشرمي جلو آمد گفت آقا اين فحشها را به شما ميگويم, حضرت هم فرمود من هم از تو گذشتم «قال و عنك اُعرض»[25] با اين اخلاق توانستند حفظ بكنند بنابراين فصل سوم كه در سورهٴ مباركهٴ «رعد» بحثش گذشت ﴿وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾ براي اخلاق است آن فصل دوم كه در سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» و امثال «شوريٰ» آمد مسئله حقوق و قانون است فرمود: ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ چه دربارهٴ تبهكاري كه حكمش جهنم است چه دربارهٴ تجاوز كه حكمش قانون و اينهاست منتها افراد عادي بر اساس ﴿وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾ كه در سورهٴ «رعد» بحثش گذشت ميتوانند اخلاق را رعايت كنند اوحديّ از مردان الهي بر اساس ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾ دارند عمل ميكنند بالأخره بشر خصيصهاي دارد كه آن فطرت است و بعد انفعالپذير است انعطافپذير است برميگردد. خب بنابراين در سورهٴ مباركهٴ «بقره»[26] و همچنين «مائده»[27] جريان قصاص مطرح شد اين سه فصل كه كاملاً مرزها جدا بشود مرز مخالفت با اسلام و نظام جدا مرز اختلاف افراد مسلمان در داخل نسبت به هم جدا مرز اخلاق و حقوق هم از هم جدا ميشود.
اهميت قصاص و كاركرد قانون و اخلاق در آن
در سورهٴ مباركهٴ «بقره» فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَي الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَي بِالْأُنْثَي﴾ اين براي قانون اما ﴿فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ﴾[28] در بعضي از موارد است كه فقط قصاص كارساز است مثل همين اوباشي كه ملاحظه فرموديد خب اينجا جز قصاص چيز ديگر كارگشا نبود همه هم مسئولين هم مَجنيّعليه خواهان قصاص بودند مردم هم خواهان قصاص بودند حق هم با اينها بود اما يك وقت است حادثهاي اتفاق ميافتد جواني در اثر غفلت آمده كاري كرده آن وقت پدر و مادر او, همهٴ بستگان او به قرآن متوسّل ميشوند ميروند پاي اولياي مقتول را ميبوسند به آنها قسم ميدهند كلّ اين قبيله و خانواده را گذشتِ آن پدر و مادر احيا ميكند شهر را احيا ميكند اينجاست كه فرمود: ﴿فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ﴾ اينچنين نيست كه اين حكم باشد اين حق است اين شخصِ مَجنيّعليه اگر قصاص طلب بكند عدل است اما بالاتر از عدل, دست او را هم باز گذاشته به نام عفو و تخفيف و احسان و امثال ذلك شما اين هر دو را در نظام اسلامي هم تجربه كرديد يك جوان خامي آمده در اثر خامي و جواني يك قتل عمدي را مرتكب شد پدر و مادر آن قاتل به قرآن متوسّل شدند آمدند پاي پدر و مادر مقتول را بوسيدند رفتند مراجعه كردند كه بچهٴ ما را نجات بدهيد ما جبران ميكنيم اين هم بچهٴ شما باشد آن افرادي كه آمده بودند در صحنه همه به آن پدر و مادر تبريك گفتند كه چنين گذشتي كردند چنين آثاري هم هست بالأخره لذا قرآن دست افراد ذيحق را باز گذاشته فرمود: ﴿فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِن رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ﴾ چون حكم نيست كه كسي نتواند بگذرد اين حق است ﴿فَمَنِ اعْتَدَي بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ ولي بدانيد ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الألْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[29] اين در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود كه بحثش گذشت. اما در سورهٴ مباركهٴ «مائده» در آيهٴ 45 فرمود: ﴿وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالأنْفَ بِالأنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالجُرُوحَ قِصَاصٌ﴾ اگر كسي چشم كسي گوش كسي دست كسي پاي كسي را عمداً مجروح كرد قصاص دارد قصاص طرف خب در اين گونه از موارد هم يك مسئله حق و قانون است يك مسئله اخلاق. مطابق حق و قانون ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[30] و مطابق اخلاق ﴿لَئِن صَبَرْتُمْ﴾[31] مسئله عفو مسئله تخفيف و مانند آن مطرح است بعد فرمود: ﴿فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ﴾ صدقه دادن تنها اين نيست كه انسان مسكيني را كمك بكند اگر يك جاني را عفو بكند اين هم صدقه است آن هم كجا عفو بكند در چه فضايي عفو بكند خود عقلاي قوم ميفهمند كه اينجا جاي عفو است مثلاً ﴿فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَمَن لَمْ يَحْكُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ مستحضريد كه اين ﴿مَن لَمْ يَحْكُمْ﴾ ناظر به فصل اول است دربارهٴ حكم خدا جاي تساهل و تسامح و امثال ذلك نيست اين مسئلهٴ «ردّوا الحجر من حيث جاء»[32] است حكم خدا در اختيار كسي نيست
برتري فرهنگ اخلاق نسبت به اِعمال قانون
اما در مسئلهٴ حقوق كه قانون با آن هماهنگ است اگر كسي بخواهد قانون را حقّي را اِعمال بكند ميشود عدل اگر بخواهد عفو كند ميشود احسان اگر در سورهٴ مباركهٴ «رعد» آمده است فرمود مردان مؤمن و مردان الهي كسانياند كه ﴿وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾ ناظر به بخش مناسب خودش است; آيهٴ 22 سورهٴ مباركهٴ «رعد» اين است ﴿وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾ اين ميشود اخلاق, اگر اين رعايت بشود ما ديگر هفت ميليون پرونده در دادگستري نداريم آن دفاع مقدس سر جايش محفوظ است براي اينكه اين مخالف با حكم خداست «ردّوا الحجر من حيث جاء» اما اين هفت ميليون براي اينكه اخلاق رعايت نشده ديگر كسي غفلت كرده اشتباه كرده سبقت بيجا گرفته يك حرف بدي زده فوراً آدم برود شكايت بكند يك چِك بيمحل كشيده فوراً برود شكايت بكند اين نتيجهاش همين است كشور را اخلاق اداره ميكند نه قانون شما ببينيد با قانون كشورهاي ديگر نتوانستند مشكل خودشان را حل كنند ﴿وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَي الدَّارِ﴾ ما شاهد بوديم بعضي از بندهها كه يك روحاني وارستهاي داشت ساليان متمادي مردم آنجا زندگي ميكردند آن وقتي كه مسئله ژاندارمري مطرح بود اصلاً پاي ژاندارم به آنجا نميرسيد آن وقت كه شهرباني مطرح بود اصلاً پاي پليس به آنجا نميرسيد هر حرفي داشتند به اين روحاني وارسته ميگفتند البته او هم عاقل بود و هم عادل بود وارسته بود مدير و مدبّر بود و خوب منطقه را اداره ميكرد با اخلاق ميشود مشكل را حل كرد فوراً شكايت فوراً اعتراض خب نتيجهاش همين است لذا اين سه فصل را بايد كاملاً از هم جدا كرد ﴿وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَي الدَّارِ﴾, اينكه دربارهٴ ائمه(عليهم السلام) ميبينيد كه نسبت به تبهكارانشان صِله ميدادند هديه ميدادند آن برابر ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾ است در سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» جريان قانون را با اخلاق كنار هم مطرح كرده, در سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» آيهٴ چهل هر دو مطلب را كنار هم ذكر كرده; آيهٴ چهل سورهٴ «شوريٰ» اين است ﴿وَجَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ اين حق است و عدل اما ﴿فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَي اللَّهِ﴾ خب كجا عفو است كجا اصلاح است خود متفكّران عقلا ميدانند. يك وقت است اوباشي نظم جامعه را به هم ميزنند آنجا جاي عفو نيست آنجا جاي همان عدل است يك وقت است نه, غفلتي شده و اگر عفو بشود جبرانپذير است اين بخش پاياني ناظر به آن است ﴿فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَي اللَّهِ إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ ٭ وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ مَا عَلَيْهِم مِن سَبِيلٍ﴾[33] اگر كسي مظلوم شد و حقّ خودش را خواست بگيرد كارِ عاقلانه و عادلانه است اين عيبي نكرده سبيلي بر او نيست حَرَجي بر او نيست مشكلي ندارد اعتراضي بر او نيست سبيل بر كسي است كه ظلم كرده پس مظلوم اگر بخواهد انتقام بگيرد «ما عليه من سبيل» ولي اگر خواست عفو بكند و صبر بكند «له اجرٌ عظيم» خب اين بود كه فرمود: ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ﴾.
چگونگي رفع اضطراب و نيل به آرامش
بعد براي اينكه ما از دشمن دروني نجات پيدا كنيم مطالبي فرمود. وجود مبارك حضرت كه نيازي به اين حرفها نداشت اين روزي هفتاد بار استغفار ميكرد آنجا مستحضريد به تعبير لطيف مرحوم شيخ بهايي در كتاب اربعين اين دفع است نه رفع نماز شب اينها استغفار اينها مثل آن است كه دائماً يك پارچهٴ لطيف و تميزي دست اينهاست روي اين آئينه تكان ميدهند كه گرد نگيرد اين براي دفع گَرد است نه غبارروبي و گردگيري استغفار آنها اين است استغفار ديگران براي رفع غبارِ آمده است. به حضرت فرمود اين شيطان دستبردار نيست بالأخره انسان خاطراتي در خود ميبيند (يك) اين خاطرات كه امر وجودي است بالأخره جَولاني دارد ذهن را مشغول ميكند عدمي كه نيست چون امر وجودي است پديدهاي است سبب ميخواهد (اين دو) اگر شرّ و فتنه و امثال ذلك باشد بر اساس ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الجِنَّةِ وَالنَّاسِ﴾[34] مبدأ شيطاني دارد اگر آرامش و استقامت و طهارت و قداست روح باشد ﴿إنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا﴾[35] مبدأ الهي دارد گاهي ميبينيد يك حادثهٴ اقتصادي يا غير اقتصادي پيش ميآيد بعضيها مضطرباند كه گراني چه ميشود بعضيها ميگويند اصلاً مسئله نيست چطور ميشود كه بعضيها مضطرباند بعضي مطمئن چه كسي مضطرب كرده چه كسي مطمئن كرده اين شورش دروني كه باعث اضطراب است نميگذارد كسي نماز با حضور قلب بخواند همين وضع است در همين شهر است اما يك عدّه كاملاً آراماند اينكه آراماند به بركت ﴿تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا﴾ است حالا آن ملائكهاي كه عاملان وحياند و مثل جبرئيل(سلام الله عليه) براي انبيا و اوليا هستند كه حسابشان جداست اما همين ملائكه كه آرامبخشاند نعمتي است خب دو نفرند در يك حجره زندگي ميكنند يك مضطرب است و يكي مطمئن آن اضطراب از كجا آمده اين طمأنينه از كجا آمده آن از ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الجِنَّةِ وَالنَّاسِ﴾ آمده اين از ﴿أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا﴾ آمده بنابراين ما همواره يا دفع يا رفع بايد دست به دستمال باشيد گردگيري كنيم يا نگذاريم كه اين صحنهٴ دل را غبار بگيريد يا اگر گرفته پاك كنيم ﴿قُل رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ﴾ هَمزه هم آن تحريكِ شديد است با الف فرق دارد ﴿أعوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ ٭ وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ﴾ گاهي ميآيند حواس آدم را پرت ميكنند نميگذارند آدم مشغول كار خودش باشد گاهي هم ميآيند فشار هم ميدهند خدايا! من پناه ميبرم از اينكه آنها فشار بدهند پناه ميبرم از اينكه اينها بيايند مزاحم من بشوند حالا بعضيها منتظرند كه «ديو چو بيرون رود فرشته در آيد»[36] بعضيها با فرشتگاني ارتباط دارند كه او آمده ديو را بيرون ميكند حرف اين دو شاعر براي دو مقطع است حافظ در حدّ مياني است آن يكي در حدّ برتر است اين ميگويد «ديو چو بيرون رود فرشته در آيد» آن ميگويد فرشته را بياور ديو را بيرون كند آن يك حرف ديگر است غرض هر دو راه ممكن است آن كه ﴿وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾[37] ميگويند «ديو چو بيرون رود فرشته در آيد» اينكه ميگويد نه, فرشته ميآيد اين را بيرون ميكند ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 22.
[2] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 42.
[3] . تقويم الايمان و شرحه كشف الحقائق, تقويم الايمان, ص266.
[4] . سورهٴ انفال, آيهٴ 25.
[5] . سورهٴ حاقه, آيهٴ 7.
[6] . سورهٴ يس, آيهٴ 59.
[7] . سورهٴ حاقه, آيهٴ 7.
[8] . نهجالبلاغه, حكمت 314.
[9] . سورهٴ محمد, آيهٴ 4.
[10] . الكافي, ج3, ص513.
[11] . نهجالبلاغه, حكمت 314.
[12] . سورهٴ شوري, آيهٴ 40.
[13] . سورهٴ شوري, آيهٴ 40.
[14] . سورهٴ بقره, آيهٴ 179.
[15] . سورهٴ مائده, آيهٴ 45.
[16] . سورهٴ رعد, آيهٴ 22.
[17] . سورهٴ نحل, آيهٴ 90.
[18] . سورهٴ بقره, آيهٴ 194.
[19] . سورهٴ نحل, آيهٴ 126.
[20] . سورهٴ نحل, آيهٴ 90.
[21] . سورهٴ شوري, آيهٴ 40.
[22] . سورهٴ بقره, آيهٴ 194.
[23] . سورهٴ نحل, آيهٴ 126.
[24] . سورهٴ رعد, آيهٴ 22.
[25] . مجموعه ورّام, ج2, ص16.
[26] . سورهٴ بقره, آيات 178 و 179.
[27] . سورهٴ مائده, آيهٴ 45.
[28] . سورهٴ بقره, آيهٴ 178.
[29] . سورهٴ بقره, آيات 178 و 179.
[30] . سورهٴ شوري, آيهٴ 40.
[31] . سورهٴ نحل, آيهٴ 126.
[32] . نهجالبلاغه, حكمت 314.
[33] . سورهٴ شوري, آيات 40 و 41.
[34] . سورهٴ ناس, آيات 5 و 6.
[35] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 30.
[36] . ديوان حافظ, غزل 232.
[37] . سورهٴ رعد, آيهٴ 22.